بنام خداوند جان و خرد

مقدمه

سلام دوستان

به سایت «چنين گفت سينوهه»  خوش آمدید.

هدف از ايجاد وبلاگ سينوهه :

1.       معرفي مشاهير بزرگ ايران و جهان ـ تاريخ ايران ـ تاريخ جهان ـ روان شناسي و كتاب شناسي مي باشد.

2.       معرفی بهترین و معتبرترین کتاب های منتشر شده در ایران و جهان در ریشه های فیزیک و کیهان شناسی روان شناسی 3. فلسفه 4. تاریخ ایران 5. تاریخ جهان می باشد.

 

ز تند باد حوادث نمي توان ديدن

در اين چمن كه گلي بوده است يا چمني

از اين سموم كه بر طرف بوستان بگذشت

عجب كه بوي گلي هست رنگ نسترني

مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ

كجاست فكر حكيمي و رأ ي برهمني ( حافظ )

 

بزرگ ترين زندان ها همين زندان تن است كه انديشه ي روح و روان را در خود حبس مي كند. شايد بتوان جسم را حبس كرد ولي انديشه هيچگاه حبس نمي شود. انديشه از قطورترين ديوارها خواهد گذشت و حتي انديشه ي انسان مي تواند از زمان ها و ديوارها عبور كند و در ذهن انسان ها قرار گيرد.

 

سایت سينوهه:  www.sinohe.ir 

وبلاگ سینوهه را با تمام نوشته های پیشین یا ارشیو وبلاگ در سیستم خود سیو و ان را به دوستان معرفی کنید


مشاهيربزرگ جهان،آيزاك نيوتن 1642-172

آيزاك نيوتون در 25 دسامبر 1642 در مزرعه اي كوچك در وولستورپ به دنيا آمد. او را در سن 12 سالگي به مدرسه فرستادند اما در آنجا پيشرفتي نمي كرد و تنبل و بي علاقه بود و بيش تر وقتش را صرف اختراعات مكانيكي مانند ساعت، چرخ هاي آبي و ... مي كرد. اما در سال هاي بعد اوضاع او دگرگون يافت به عضويت كالج كمبريج تمام وقت او صرف مطالعه مي شد و حتي متأسف بود از اين كه قسمتي از اوقات خود را براي خوردن و خوابيدن صرف مي كند. در كمبريج قوانين فلسفي ركدن را تنظيم كرد. وقتي نيوتن مي گفت من فرضيه نمي سازم، مقصودش اين بود كه نظريه پرداز نيستم و خاصيت گرانش را بر فرض و حدس بنيان نمي نهم بلكه شيوه ي عمل آن را وصف و قوانين آن را تنظيم مي كنم. در 1666 آزمايش هايي مؤثر را بر روي نور و قوانين آن و منشور و انعكاس و انكسار و ... را به چاپ رساند. كشف تركيب نور و انكسار آن به صورت طيف نتايج و اثراتي كيهاني در علم نجوم داشت. او وجود اثير را به عنوان وسيله يا واسطه ي نور رد كرد و از افتادن يك سيب به زمين انديشه ي علتي كه جسمي را در يك خط مستقيم به سوي خود مي كشد و اگر ادامه يابد از مركز زمين نيز مي گذرد فرو رفت. مهم ترين كتاب نيوتن كتاب اصول بود كه در آن سه قانون مهم حركت را صورت بندي كرد. نيو تن با منشور طيف نور را براي اولين بار مشاهده كرد و قوانين گرانش را كشف كرد. در كتاب اصول نيوتن حجم هر سياره را حساب كرد و چگالي زمين را 5 تا 6 برابر آب تعيين نمود. خط سير ستارگان دنباله دار به سمت مدارهاي منظم را تعيين و پيشگويي هاي هاله را ثابت كرد. به نصوير يك دنياي مكانيكي پرداخت كه بسيار پيچيده و رياضي بود. اكنون هر جسم آسماني را به صورتي كه تحت تأثير يكديگر قرار دارند مي نگريست. تاكنون پنداشت انساني از قانون نتوانسته بود چنين بيباكانه در فضا رسوخ كند. در پيري از وي به عنوان بزرگ ترين دانشمند زنده تجليل كردند. تا آن زمان هيچ دانشمندي مانند او از چنين تحسيني بهره مند نشده بود. او شخصي عبوس، زودرنج، مظنون، تودار، محجوب ولي مغرور بود. خلوت را دوست داشت و به آساني با كسي دوست نمي شد. چون بسيار حساس و عصبي مزاج بود از انتقاد آزرده مي شد و در بحث كردن با شدت در مقام پاسخ گويي بدان بر مي آمد. او در اواخر عمر فروتنانه سخن مي گفت: «من نمي دانم كه به چشم جهانيان چگونه جلوه خواهم كرد. اما من خود را همچون كودكي مي بينم كه در كنار ساحل به بازي سرگرم است و گاه و بي گاه خود را با يافتن سنگريزه ها يا گوش ماهي ها دلخوش مي كند و حال آن كه اقيانوس بزرگ حقيقت هنوز كشف نشده، پيش رويم گسترده شده است.

روي سنگ قبر نيوتن اين شعر نوشته شده:

طبيعت و قوانين آن در ظلمت اسرار نهفته پنهان بود

خداوند فرمود نيوتن هستي يابد! آن گاه همه ي اسرار بر ملا شد.

منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت جلد (8) عصر لويي چهاردهم.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

 

مشاهير بزرگ جهان؛ كنفوسيوس

بگذار انديشه هاي عالي و ارجمند از هر سو به ما رسد. ( ريگ ودا كتاب اول )

بگذار علم و دانش هر چه بيشتر فزوني يابد و بدين نهج زندگي بشر آراسته و غني گردد. ( شعار دانشنامه ي بريتانيكا )

كنفوسيوس فيلسوف و پيشواي اخلاقي چين در سال 551 ق.م به دنيا آمد و در 73 سالگي زمان لشكركشي خشايارشاه به يونان در گذشت. كنفوسيوس در لباس بي پيرايه ي يك انسان برتر و كامل با همه ي ابناي بشر سخن مي گويد و سخنان او از دوران باستان نزد هر كودك چيني آشنا بوده است. كنفوسيوس از همان زمان به عنوان معلم نخستين و داناي دانايان تا چندين نسل متوالي از شهرتي كم نظير برخوردار بوده است و از بركت نفوذ او مردم چين به يك ميراث فرهنگي آسيب ناپذيري دست يافتند. در اين قسمت خلاصه اي از گفتارهاي كنفوسيوس را ذكر مي كنيم:

1-    هميشه از اين دغدغه ي خاطر كه سرشناس نيستم، فارغ بودن، نشان بزرگمردي است.

2-    زيركانه و حرف هاي بزرگ زدن ربطي به بزرگواري ندارد.

3-    هر كس پژوهشگر تاريخ روزگاران پيش است رويدادهاي تازه ي پيرامون خود را بهتر در مي يابد. چنين كسي شايسته ي كار آموزگاري است.

4-    مرد آزاده را دست دست كم نگيريد. ( مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست. سعدي )

5-    بزرگمرد بلند نظر است و بي طرف، ولي آدم فرومايه در بند تبعيض و طرفداري است.

6-    آموزش بي انديشه وري سبب بندگي مي شود و انديشيدن بي فراگيري مايه ي سرگرداني و لغزش.

7-    مرد آزاده ي ارجمند ابتدا بايد خودش نمونه ي ممتازي شود. سپس ديگران او را سر مشق خود قرار دهند.

8-    اگر شخصي، بزرگمرد نباشد چه نيازي به داشتن آداب سلوك دارد؟

9-    هم نشيني با آزادگان از بهترين كارهاست. چگونه مي توان كسي را هوشمند ناميد كه با وجود چنين اختيار و امكاني باز از صرف اوقات در كنار ايشان روي گردان باشد.

10- آن كس كه نمونه ي برجسته ي منش نجابت و آزادگي است مي داند چه كسي را بايد دوست داشت و چه كساني را كنار گذاشت.

11- بزرگمرد فضيلت اخلاقي را دوست دارد، اما انسان پست تنها در بند خود خواهي است و نامرد فقط در انديشه ي برخورداري از لطف خاصي.

12- آنچه بر خود روا نمي داري بر ديگران روا مدار.

13- اين ديگر بي شك ميزان سنجش اخلاقي است. من هنوز كسي را نشناخته ام كه وقتي به اشتباه خود پي برد، خود را سرزنش كند.

14- اگر انسان با خويشتن سخت گير باشد، كمتر دچار شكست مي شود.

15- آزاده مرد هميشه متين و باوقار است و فرومايه پيوسته ناراحت و بي قرار.

16- آن چنان مشتاق فراگيري و دانش باش كه گويا هيچ گاه به مقام استادي نتوان رسيد.

17- در كار شخص ديگر دخالت نكن.

1.         (چو كاري بي فضول من برآيد

2.         مرا در وي سخن گفتن نشايد )

3.         سعدي

18- هميشه آرزومند ديدار كسي هستم كه براي فراگيري دانش سلوك همان اندازه مشتاق باشد كه در بند آراستگي ظاهري خويش است.

19- وفاداري و جلب اطمينان خاطر ديگران را در درجه ي اول اهميت بگذار. با كمتر از خود دوستي مكن.

4.         همنشين تو از تو به بايد

5.         تا تو را عقل و دانش بيفزايد

6.         (سعدي)

7.         20 -      جهان خرد و دانش(عقل و بينش) خالي از خلل است. پس بزرگمرد در دسته بندي ها وارد نمي شود. از ترس تا شجاعت فرسخ ها فاصله است.

20- فضيلت در انسان دوستي است و عقل در مردم شناسي.

8.         ندهد هوشمند روشن رأي

9.         به فرومايه كارهاي خطير

10.      شه كه دون را بلند و والا كرد

11.      مربلا را بلند بالا كرد

12.      (سعدي)

21- بزرگمرد برازنده و سرافراز است اما مغرور نيست. فرومايه مغرور است اما فاقد برازندگي است.

22- بزرگمرد سازگار است اما يكي از صدها نيست. فرومايه يكي از صدها ست و سبب اختلاف و نقار.

23- بزرگمرد دلير است. اما همه ي دليران افراد شريفي نيستند.

24- چونگ يو از كنفوسيوس پرسيد شرط خدمت گذاري به پادشاه يا رئيس چيست? «او را فريب ندادن، بلكه در صورت لزوم در مقابل او ايستادن».

25- بزرگمرد ريشه ي نيكنامي را در وجود خويش مي يابد. آدم فرومايه از بيرون

26- اگر در بند اصلاح معايب خود نباشي اين خود بد ترين عيب هاست.

27- بزرگمرد حتي در كارهاي نيك هم لجبازي نمي كند.

28- دانش و فرهنگ مرز و حدود نمي شناسد.

13.      30-من شيفته ي سكوت هستم.       

    منبع : هزار اندرز كنفو سيوس

تهيه كننده: قاسم حمزوي

 

مشاهير بزرگ جهان : پاسكال

 

مقام واقعي انسان در كيهان چيست؟ هيچ در برابر نامتناهي      

                                                                                          ( پاسكال )

بلز پاسكال يكي از پژوهندگان علوم هندسه و فيزيك بود. او در سال 11 سالگي مقاله ي كوتاهي دربره ي اصوات اجسام مرتعش تأليف كرد. پيش از رسيدن به 16 سالگي مقاله اي در موضوع مقاطع مخروطي نوشت كه قسمت بيشتر آن اكنون مفقود شده است. بلز در 19 سالگي نخستين ماشين از مجموعه ي ماشين هاي حسابگر خود را كه تعدادي از آن ها هنوز در كنسرواتور هنر و فنون پاريس محفوظ مانده است را اختراع كرد. او نسبت به ازمايش هايي كه توريچلي در باره ي وزن جو به عمل آورده و منتشر كرده بود توجه و علاقه ي شديد يافت و در علوم و رياضيات شهرت پيدا كرد. پاسكال مدت 10 سال به تحقيقات درباره ي مسائل علمي بخصوص رياضيات ادامه داد و در سال 1658 مسأله ي تربيع سيكلوئيد را طرح كرد. پاسكال به نجوم و كيهان شناسي علاقه ي عجيبي داشت به طوري كه مي گويد: بشر بايد درباره ي طبيعت چنان كه هست و در جلال كامل و بلند پايه اش تعمق كند، اشياي ناچيز پيرامونش را از ديده دور دارد. زمين را در ميان مدار خورشيد چون نقطه اي كوچك بداند و از تحقق اين كه پهنه ي زمين در قبال اجرامي كه عرصه ي فلك را در مي نوردند ذره اي بيش نيست به شگفتي افتد. اگر بيناييش در همين مرحله متوقف بماند، بايد با نيروي تخيل پا از آن مرز نهد... كل اين جهان مرئي جز وجودي ناچيز در بطن بيكران طبيعت به حساب نمي آيد.پاسكال بر اين گفتار سطري مشهور مي افزايد كه معرف حساسيت فلسفي اوست: سكوت جاوداني اين فضاهاي نامتناهي مرا به وحشت مي اندازد. عقل ما در طبيعت در ميان دو عالم بي نهايت كوچك حيران و هراسان مي ماند. كسي كه خويشتن را در فضاي لايتناهي مي بيند از خود به وحشت مي افتد و چون دريابد وجودش معلق ... در ميان اين دو رورطه ي نامتناهي و نيستي است به لرزه در مي آيد و بيشتر آماده ي آن مي شود كه با حالت سكوت در مشاهده ي اين شگفتي ها فرو رود. انسان قادر به درك مشاهد ي هستي نيست و نه قادر به درك بي نهايت است كه خود در آن مستهلك مي باشد.

پاسكال عقيده دارد انسان نمي تواند تنها با تكيه بر عقل به خوشبختي و سعادت برسد. اگر عقل را به حال خود رها كنيم، نمي تواند  معني اخلاق يا خانواده يا دولت را دريابد يا حتي شالوده ي متيني براي فهم آن ها بريزد. گاهي اوقات در عرف و عادت و حتي بعضي افسانه ها حكمت بيشتري يافت مي شود تا درعقل.

به نظر پاسكال دو نوع حكمت وجود دارد يكي حكمت مردم ساده و نادان كه به تبعيت آداب و افسانه ها زندگي مي كنند و ديگري حكمت گروه دانايان كه در اعماق علم و فلسفه فرو مي روند تا به ناداني خود پي برند.سرشت انساني كه از ديو و فرشته سرشته شده است همان تناقضي ميان روح و جسم را تكرار مي كند و خيمايرا  جانور اساتيري يونان را به خاطرمان مي آورد كه بدن ميش، كله ي شير و دم اژدها داشت و مي گويد آدمي عجب خمير مايه اي است چه ناده اي، چه هيولايي،چه آشفتگي، چه تناقضي، چه اعجوبه اي! داور همه چيز و معيار بلاهت روي زمين، منبع حقيقت، هاله ي عزت و زباله ي خلقت. كيست كه بتواند اين در هم ريختگي و ابهام را  از هم بگشايد. پاسكال گاهي اوقات مي گفت: يك ساعت درد آموزنده تر از تعليمات جميع فيلسوفان است. پاسكال در 19 اوت 1662 در سن 40 سالگي زندگي را بدرود گفت.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

 

مشاهير بزرگ جهان؛ سقراط

سقراط ( 470- 399 ق.م ) شايد اسرارآميزترين چهره در سراسر تاريخ فلسفه است. سقراط بزرگ ترين فيلسوف يونان، در آتن به دنيا آمد و جمله ي معروف او خود را بشناس در فلسفه ماندگار شد. سقراط نمونه ي عدالت و خويشتنداري بود. گزنوفن درباره ي او مي گفت: عدالت وي به حدي بود كه در ناچيزترين امور بر كسي ظلم روا نمي داشت. روش تعليم سقراط بر مبناي گفت وگو بود از كسي كه با وي سخن مي گفت، مي خواست كه انديشه يا مفهوم وسيعي را تعريف كند، سپس آن را به دقت مورد بحث و بررسي قرار مي داد تا بر حسب معمول، نقضي يا تناقضي يا بطلان يا سخافت آن آشكار گرداند و از آن جا با پرسش هاي پي در پي، مخاطب خود را به سوي تعريفي كامل تر و درست تر راهبري مي كرد و مي گفت : هنرت بايد اين باشد كه به ديگران بخندي، از هر كس پرسشي كني و پاسخ او را مردود شماري و مجابش گرداني. سقراط ر به علت اينكه مي گفت خورشيد و ماه و ستارگان خدايان نيستند بلكه از جنس كره ي زمين ما يا از گاز مي باشند محكوم به مرگ كردند و مردم آتن عقيده داشتند هيچ طاعوني چون منطق هوشياري كه بر قدرت خويش آگاه باشد، خطرناك نيست. سقراط مي گفت بي نياز بودن همچون خدا بودن است و هر چه از مقدار حوايج بيشتر كاسته شود، به مقام خدايان بيشتر نزديك مي شود. در مورد فلسفه عقيده داشت من درد عظيم ـ درد فلسفه را كه در پاكي و صفاي دوران جواني از دندان مار سوزنده تر است در روح و قلب خويش احساس كرده ام. در مورد پيشرفت علم عقيده داشت هر رازي كه گشوده گشت، رازي ژرف تر پديد مي آورد. فلسفه ي سقراط فقط علم اخلاق و سياست را مطالعه مي كرد. به عقيده ي سقراط هيچ چيز چون دانش و معرفت سودمند نيست. دانش عالي ترين فضيلت است و جهل رذيلت محضي. با دانش كامل، مردم جز كار درست هيچ نتوانند كرد. كسي به كاري كه بداند خطاست دست نخواهد زد يعني كار خطا با عقل سازگار نيست و زيانش به خطاكار مي رسد.

عالي ترين خير، سعادت است و بهترين وسيله ي درك سعادت، دانش و ذكاوت. 

سقراط مقام وجدان را بالاتر از قانون مي دانست و اين عقيده اي بود كه به دين مسيح هم راه يافت. سقراط با حكومت هرج و مرج دمكراسي مخالف بود و مي گفت: اگر دانش و معرفت برترين فضيلت باشد، ناچار آرسيتوكراسي بهترين نوع حكومت خواهد بود و دمكراسي عوام هيچ معنايي نخواهد داشت. و مي گفت برگزيدن حكام به حكم رأي و قرعه كاري بسيار مسخره و نامعقول است و حتي تصور آن را نمي توان كرد كه بنا ـ نوازنده ـ كاسب و... حاكم يك شهر را با رأي معين كنند. سقراط نجات كشور را تنها در آن مي دانست كه دانش و كفايت بر آنان حكومت كند و راه وصول به اين مقصود رأي دادن و قرعه كشي نيست. تنها حكومت معقول نظام آريستوكراسي است كه در آن اداره كنندگان حكومت كساني هستند كه شايستگي فكري و عقلي دارند و در اين كار تعليم و تخصصي دارند.

منبع : يونان باستان ـ ويل دورانت.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

 

مشاهير بزرگ جهان . ويليام شكسپير 1564 تا 1616

ويليام شكسپير يكي از بزرگ ترين نويسندگان و شاعران اروپا در قرون پانزدهم و شانزدهم به شمار مي رود. شكسپير در سال 1591 شروع به نوشتن نمايشنامه كرد و اولين كار خود را هنري ششم( 1592) ـ كمدي اشتباهات(1592) ـ دو نجيب زاده از ورونا(1594) و رنج بيهوده ي عشق(1594) را نوشت. در سال 1593 ونوس و آدونيس را نوشت. در همين زمان، شكسپير شروع به سرودن غزلياتي كرد كه براي نخستين بار تفوق او را بر شاعران عصر نشان داد. در اين غزل ها عمق معني، گرمي احساس، نيروي تخيل و زيبايي جمله ها باعث شد اين غزليات قرن ها در كشور هاي انگليسي زبان شهرت يابند. شكسپير در نمايشنامه نويسي هم استاد بود و چند نمايشنامه مانند قصه ي رومئو و ژوليت ـ تاجر ويتري ـ روياي نيمه شب تابستان ـ هنري چهارم ـ شب دوازدهم و ... نوشت.

شكسپير عقيده داشت جز مرگ هيچ چيز مسلم نيست و آن هم پس از بي دنداني و بي چشمي و بي ذائقگي سنين كهولت فرا مي رسد و بدين ترتيب ساعت به ساعت مي پوسيم و در اين قصه اي نهفته است. در سال 1579 تراژدي قيصر و هملت را نوشت. در 1606 لير شاه را نوشت كه سراسر تاريخ داستان شكار بشر به دست بشر است و شكسپير از مشاهده ي عمومي و غلبه ي ظاهري بدي ديوانه مي شود. شكسپير بيش از آنكه فيلسوف باشد، روان شناس است ولي نه به عنوان نظريه پرداز، بلكه يك عكاس ذهني كه از افكار پنهان و اعمالي كه طبيعت بشر را آشكار مي سازند عكس بر مي دارد. شكسپير مانند شوپنهاور مي داند كه عقل وسايل بدكاري اراده را فراهم مي كند. او نسبي بودن اخلاق را قبول دارد و مي گويد: هيچ چيز خوب يا بدي وجود ندارد، مگر آنكه قوه ي تصور آن را به آن صورت در مي آورد. يا آن كه فضايل ما تابع تفسيري است كه در هر دوره از زمان براي آن ها قائلند. علم اخلاق او عبارت از اندازه نگاه داشتن طبق عقيده ي ارسطو و بردباري طبق مسلك رواقي هاست. همان گونه كه بشر آمدنش را به اين دنيا تحمل كرد، بايد رفتنش را نيز تحمل كند. پختگي مطلب اصلي است. در نمايشنامه ي مرد ماهي گير مي گويد: زندگي ماهي ها در دريا مانند زندگي بشر در روي زمين است. بزرگ ها كوچك ها را مي خورند. من خسيس هاي متمول جامعه را به نهنگ ها تشبيه مي كنم كه دهانشان هميشه باز است تا همه ي زمين، ميراث و... را ببلعند. در شاه جان مي گويد: زندگي چون قصه اي كه دوباره گفته شود ملال آور است. گوش هاي سنگين انسان خواب آلوده را آزار مي دهد و در هملت بدگويي از جهان مي گويد:  تف بر اين دنيا كه هرزه گياه از آن نسترده اند. هر چه زشت است فراوان شده و بر بساط جهان چيرگي يافته است. زندگي سايه ي زودگذري يا بازيگر بيچاره اي است كه بر روي صحنه مي خرامد و وقت خود را تلف مي كند. زندگي افسانه اي است پر سر و صدا كه به زبان ابلهي گفته مي شود، پوچ است و بي معني. ما از جنس رؤياها ساخته شده ايم و زندگي ما را خواب فرا گرفته است.

منبع: تاريخ تمدن جلد (7) – آغاز عصر خرد.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

مهاتما گاندي

اين مرد كه در هندوستان به نام ماهاتما ( روح بزرگ ) يا تنها باپو يا پدر شناخته مي شود، بدون ترديد يكي از رهبران بزرگ قرن بيستم به شمار مي رود. وي به طور عميق مذهبي است و لباس دست دوز به شكل شال و لنگ كارگران هند و با ظاهري بي آرايش، شوخ و بذله گوست. او در اواخر عمر خود همواره دلواپس بود و از اين مي ترسيد كه مبادا مذهب به خصوصي به نام وي تشكيل شود. گاندي در هندوستان و در داخل يك كفش دوز متولد مي شود. در انگلستان در رشته ي حقوق درس مي خواند. پس از بازگشت به هند، او در سال 1893 دوباره هندوستان را ترك مي كند و به قصد مطالعه در حقوق به آفريقاي جنوبي مي رود. در مدت 21 سال توقف در ژوهاسنبورگ وي به رهبري اقليت قوم هند و در مبارزه عليه تبعيض نژادي نائل مي شود و فلسفه ي ساتيا گراها قدرت روح را كه روشي براي عصيان بدون كارگيري از زور و خشونت است تا آخر عمر در عرصه ي اجتماع و در زندگي خصوصي و خانوادگي خود هم رعايت مي كند. در بازگشت به هند، او خود را رهبر جنبش هاي استقلال طلبي از انگلستان مي داند و با به كار گيري برنامه ي عدم استفاده از زور و روزه گيري خود شهرت جهاني مي يابد. جنگ در راه حقيقت و رفتار بالاي انساني در او بدون وقفه ادامه دارد تا اين كه در سال 1948 اين آزاديخواه بزرگ جهان به وسيله ي يك برهمن متعصب به قتل مي رسد. او آثار فراواني دارد و روش وي در سراسر جهان به كار گرفته مي شود به خصوص در امريكا مارتين لوترگينگ سياه پوست، روش هاي او را مورد عمل قرار مي دهد.

او به اتهام تبليغ و عدم همكاري با انگليسيان كه هند را مستعمره ي خود كرده بودند، به زندان محكوم شد. او خود روزي چهار ساعت كدرخشن مي بافت به اين اميد كه هموطنانش به جاي خريدن دستگاه هاي بافندگي انگليس كه صنعت نساجي هند را ويران كرده بود، مردم را تشويق به خودكفايي ملي مي كرد. او كه روزگاري وكيل دعاوي ثروتمندي بود، كليه ي دارايي خود را به بينوايان بخشيد و خود روي كف بي فرش روي زمين مي خوابيد. وقتي كه مسلمانان و برهمنان تحت عقايد خود يكديگر را مي كشتند، اعتصاب غذا كرد تا آنان را از اين آدم كشي دست بردارد. او با افزايش جمعيت هند كه فاقد تربيت كافي بودند، مخالفت مي كرد و مي گفت: تا هند ملت آزادي نشود ما حق نداريم زاد و ولد كنيم چون فقط به بردگان و ناتوانان مي افزاييم.

حسن سلوك، بردباري، ادب و تواضع او سبب مي شد حتي مخالفانش به او احترام بگذارند و حكومت او را با عذر خوهي به زندان مي فرستاد. در سال 1921 مسلمانان موپله صدها برهمن را قتل عام كردند، از قضا در سال بعد مسلمانان دچار قحطي شدند و گاندي با اين كه يك برهمن بود از سراسر هند براي مسلمانان اعانه داد و دشمنان خود را سير كرد. گاندي پند نيكي به جاي بدي را حتي به دشمنان بالاترين تجلي هر گونه ايدئاليسم انساني مي دانست.  او در سراسر هند به سفر پرداخت و به سيه روزي كامل مردمش پي برد و هند را از فلاكت و فقر و بدبختي نجات داد. او از پيروانش مي خواست از خشونت بپرهيزند، به اين دليل كه استبدادي جاي استبداد ديگر را مي گيرد. كار بزرگ گاندي متحد كردن هند بود.

تاگور شاعر بزرگ هند درباره ي او چنين گفته است:

او در آستانه ي كلبه هاي هزاران فقير بدبخت مي ايستاد و همچون آنان جامه مي پوشيد و غذا مي خورد. با آنان به زبان خودشان سخن مي گفت. در اين جا پيكر او لااقل حقيقت زنده ي مجسم بود، نه صرف منقولاتي از كتاب ها. به اين دليل به او مهاتما يا روح بزرگ گويند. جز او چه كسي حس كرده است كه همه ي هنديان گوشت وخون او را دارند؟ وقتي كه عشق به در خانه ي هند آمد آن در كاملاً گشاده بود... به نداي گاندي غنچه ي عظمت نوين هند شكفته شد و حقيقت مهر و همدردي را در ميان موجودات زنده اعلام كرد، هند شكوفا شد، نداي گاندي در عظمت جديدي شكوفا شد.

تاريخ هند به ما درس تساهل و ملايمت مردان پخته، خرسندي و رضاي روح وارسته، آرامش رواني و روشن بيني و عشقي الفت پذير و صفا بخش نسبت به همه ي موجودات زنده را به ما مي آموزد.

منابع:

1- تاريخ جهان در قرن بيستم.

2- تاريخ تمدن ويل دورانت.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

سازمان ملل متحد

در زمان درگيري جنگ دوم جهاني پرزيدنت روزولت در نظر داشت كه پس از پايان جنگ و پيروزي متفقين يك سازمان بين المللي حافظ صلح تشكيل داده شود. او روياي « وودرو ويلسون » رييس جمهور اسبق را دوباره زنده مي كند. ايالات متحده خود هرگز به جامعه ي ملل نمي پيوندد با آنكه ويلسون از آن حمايت مي كند. و زمانيكه اين جامعه در حمله هاي ژاپني ها و ايتاليايي ها از انجام كاري در مي ماند معلوم است كه از بروز جنگ دوم جهاني هم نمي تواند جلو گيري كند. روزولت ايمان دارد كه اگر كشورهاي پيروز در جنگ توافقي حاصل نمايد براي صلح پايدار، اميدي وجود خواهد داشت.

ايالات متحده

اتحاد شوروي سابق ـ انگلستان ـ چين و فرانسه شوراي امنيت را تشكيل مي دهند كه هر كدام از آن ها داراي قدرت وتو در مكانيسم اجرايي سازمان ملل مي باشند، اين مانع اجرايي در مقابل كار آرايي اكثريت، اين سازمان را به شدت محدود مي كند و هيچ گونه قدرت اجرايي يا نيروي مسلح در اختيار سازمان ملل، به علت همين حق وتو قرار داده نمي شود. با وجود اين قطبي شدن و رو در رو ايستادن جهان بعد از سال 1945 به لزوم به جنگ منجر نمي شود. سازمان ملل بر خلاف جامعه ي ملل عضويت تقريبي همه ي دولت هاي جهان را به دست مي آورد و ثابت مي كند كه تريبون مناسبي براي بحث هاي متقابل سياسي است.

منبع : تاريخ جهان در سال هاي 1900 ـ 1988 ـ جان باومن.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

كولوسئوم شهر رم                                     

روميان باستان در معماري و رياضيات تبحر بسيار داشتند و در آن دوران پل ها، جاده ها، ساختمان هاي چند طبقه، استاديوم، سيرك، معابد و ... زيادي را مي ساختند. يكي از اين شاهكارها كه هم اكنون در مركز شهر رم در ايتاليا وجود دارد كولوسئوم شهر رم است بروسلي اسطوره ي كونگ فو قسمت آخر فيلم راه اژدها را در همين كولوسئوم بازي كرد. كولوسئوم كه روميان آن را آمفي تئاتر فلاويوس مي خوانند، توسط وسپانوس در سال 80 ميلادي آغاز شد و توسط تيتوس به پايان رسيد و سپاسيانوس درياچه اي را كه در باغ هاي خانه ي زرين نرون امپراتور بود براي محل آن انتخاب كرد. اين آمفي تئاتر از سنگ تراورتن به صورت منحني ساخته شد كه محيط آن 545 متر بود. ديوار خارجي آن 48 متر ارتفاع داشت و خود به سه طبقه تقسيم مي شد:

قسمتي از طبقه ي اول روي ستون هاي توسكاني- دور يك، طبقه ي دوم روي ستون هاي يوينايي و طبقه ي سوم روي ستون هاي كورتني قرار داشت و بين ستون ها طاق زده شده بود. دالان هاي عمده طاق ضربي داشتند و گاه اين طاق ها به سبك صومعه هاي قرون وسطي از ميان يكديگر مي گذشتند. داخل آمفي تئاتر نيز به سه طبقه تقسيم شده بود كه هر يك زير طاقي بود و هر قسمت به حلقه هاي لژ يا نشيمن مدور تقسيم گرديده و راه پلكان آن را به صورت گاوه در مي آورد. اكنون منظر داخل كولوسئوم شباهت به توده ي بنايي دارد كه هنرمند غول پيكري طاق ها، دالان ها و نشيمن ها را داخل آن تراشيده باشد. مجسمه ها و ساير تزئينات تمامي محل را زينت مي داد و بسياري از رديف هاي نشيمن از مرمر ساخته شده بود. هشتاد درب ورودي داشت كه دوتاي آن مخصوص امپراتور و ملتزمان او بود. اين درهاي ورودي و خروجي آن كاسه ي كوه پيكر را در چند دقيقه خالي مي كردند. ميدان وسط كولوسئوم به ابعاد 5/77 در 55 متر با ديواري به ارتفاع 4/5 متر با نرده ي آهنين در رأس آن محصور بود تا مردم حيوان صفت روم را از حيوانات درنده محفوظ دارد. كولوسئوم جايي بود كه در آن برده هاي گلادياتور با خود يا با حيواناتي مانند ببر و شير مبارزه مي كردند . ديدن فيلم سينمايي گلادياتور مي تواند فهم ما را در شناخت اين بنا و خصوصيات مردم در جهان باستان بيفزايد .

منبع: قيصر و مسيح ـ تاريخ تمدن ويل دورانت جلد (3)

تهيه كننده:قاسم حمزوي

باغ هاي معلق بابل و عجايب هفتگانه

در 500 كيلومتري برج بابل در دوران باستان باغ هاي معلق بابل قرار داشت. اين بنا هديه اي از طرف بخت النصر به همسرش كه يك شاهزاده خانم ايراني بود درست شد بخت النصر اين باغ ها را براي زنش كه دختر هوخشتره پادشاه سرزمين ماد بود ساخت. يونانيان آن را يكي از عجايب هفتگانه ي جهان مي دانستند. اين باغ ها بر روي يك رشته از ستون هاي دايره شكل قرار گرفته بود كه آن ها را روي يكديگر ساخته بودند. هر يك از اين 7 طبقه باغي مخصوص به خود داشت. از اين رو به باغ بابل كامه ي جمع باغ هاي بابل اطلاق شده است. در لبه ي خارجي هر طبقه هزاران گياه پيچك و بالا رونده و آويز روييده بود كه تا باغ تراس زيرين خود امتداد مي يافت و از هفت باغ مجزا يك مجموعه ي  كل مي ساختند كه يك كوه بزرگ سبز با شيب تند با تعداد بيشماري از درختان – پرچين ها – بيشه ها و گل ها كه در آن سرزمين خشك و سوزان آويزان و معلق به نظر مي آمدند. برده ها حتي در گرماي 50 درجه ي سانتي گراد هم بدون وقفه از چاه آب مي كشيدند و آب را به داخل كانال هاي كوچك متعدد مي راندند. از طريق اين كانال ها آب از بالاترين طبقه ي باغ به تمام شبكه هاي پايين تر تأسيسات جاري مي شد. در تمام طبقات، جويبارها و آبشارهاي كوچك جريان داشت و درون حوض ها اردك ها و مرغابي ها شنا مي كردند و در حالي كه شهر بابل  زير تيغ آفتاب سوزان قرار داشت باغ هاي خانم سميرا ميس يك بهشت روي زمين مي نمود. در زير اين باغ ها در واقع يك سيستم بسيار زيركانه و حساب شده از مواد گوناگون كه به صورت لايه لايه بر يكديگر قرار گرفته بودند و نيز يك شبكه ي آبرساني گسترده ي گياهان و درختان باغ را از خشك شدن محافظت مي كرد. آب از طريق كانال هاي زيرزميني جريان مي يافت و پي مناسب براي باغ هم فراهم مي آمد. بر سطح بلند باغ، كه بيش از 20 متر ارتفاع داشت، زنان حرمسرا در ميان گل هاي معطر گردش مي كردند در صورتي كه زير پاي ايشان، در كوچه ها و بيابان ها، توده ي مردم از زن و مرد به كار اشتغال داشتند. يكي ديگر از عجايب بابل برج بزرگ بابل بود كه بر بالاي كوهي از ساختمان برج، زيگورات هفت طبقه اي قرار داشت كه ديوارهاي آن از كاشي منقش پوشيده شده و نوك آن تا زمين دويست (200) متر ارتفاع داشت [شايد انديشه ي 7 آسمان از همين جا ناشي شده باشد]. بر بالاي اين برج، ضريحي بود كه در آن ميز بزرگ زرين و تخت بسيار با شكوهي جاي داشت كه هر شب زني در آن انتظار مشيت الهي را مي كشيد. بنا بر روايت تورات كساني از اهل زمين كه يهوه را نمي شناختند خواستند بزرگي و غرورخود را با اين بناي چند طبقه نمايش دهند. در جنوب زيگورات معبد بزرگ مردوك، خداي بابل ساخته شده بود و راه ورود به معبد راه مقدس نام داشت در دو طرف راهروهاي برج نقش هاي برجسته اي با 120 شير در حال غرش نمايان بود تا كافران بترسند و به اين راه مقدس نزديك نشوند.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

دستگاه تفتيش افكار در اروپاي قرون وسطي

يكي از بيشرمانه ترين جناياتي كه بشر عليه همنوع خود به كار برد جنايات دستگاه تفتيش عقايد اروپائيان بود. در قرون وسطي هر كسي را كه بر اصول و معتقدات آنان ايراد مي گرفت چون كسي مي نگريستند كه بر بنيان و شالوده ي نظم جامعه و ريشه ي حيات بشريت تيشه مي زند. هر دسته و فرقه در جزميت اعتقادات خويش، به تعصب آبديده شده بود و به پيشاني ديگران داغ كفر و بي ديني را مي زد. هنگامي كه اعضاي محكمه بر جرم بدعت گذاري كسي متفق مي شدند، حكم بازداشت او را صادر مي كردند. متهم را زنجير مي كردند. او را مجبور مي كردند كه براي خود بستر بياورد و هزينه ي حبس و نگهداري خود را بپردازد و اگر براي اين منظور پول كافي نداشت، دولت خانه ي او را حراج مي كرد. در بسياري موارد براي آن كه از متهم اقرار بگيرند او را شكنجه مي كردند. محاكمه معمولاً ماه ها طول مي كشيد و زندان مجرد و غل و زنجير كافي بود تا متهم را به اعتراف و اقرار آنچه اعضاي محكمه مي خواستند وادار سازد. متهم را مجبور مي كردند تا هم دستان خود را معرفي كند. شهود ضد و نقيض گو را شكنجه مي كردند تا معلوم شود كدام يك حقيقت را مي گويند. بعضي اوقات كه با شخص محترمي دشمني داشتند، غلامان و كنيزان او را شكنجه مي كردند تا عليه آنان شهادت دروغ بدهند. دختر 13 ساله و پيرزن 80 ساله را يكسان عذاب مي كردند. اگر كسي مي توانست ثابت كند شخصي مخالف دين مسيح مي باشد، دولت تمام اموال شخصي مرتد را به او منتقل مي كرد. در چند مورد كه بعضي مردگان به بدعت گذاري محكوم شدند، اموال آنان را ضبط كردند و وارثان آن ها را از ارث محروم ساختند.

 به كساني كه از بدعت گذاري افراد فوت شده خبر مي دادند، نصف ارث آن شخص را به او مي دادند. در دادگاه نهايي حكم محكومان را اعلام مي كردند. هيمه ها را آتش مي زدند و با زجر و عذاب محكومان را آتش مي زدند. روش كار دادگاه هاي تفتيش افكار اين بود كه ابتدا از متهم اقرار مي گرفتند، اگر آنان اقرار مي كردند، آن ها را خفه مي كردند و بعد مي سوزاندند و اگر كسي اعتراف نمي كرد، زنده طعمه ي آتش مي شد و به آتش آن قدر هيزم مي دادند كه از اجساد آنان جز خاكستر چيزي باقي نماند و مردم هم با شور و هيجان زيادي اين مراسم را تماشا مي كردند. فقط در سال 1488 ميلادي تنها در شهر والانس 983 نفر به اتهام بدعت گذاري طعمه ي آتش شدند. مردمي كه براي تماشاي سوزاندن همشهريان خود مي آمدند، جز نفرت و دشمني نسبت به محكومان، اظهار ترحم و شفقت نمي كردند. تماشاگران گاهي اوقات خود بر سر قربانيان مي ريختند و آن ها را تكه تكه مي كردند و مسيحيان در خريد اموال حراجي محكومان سر و دست مي شكستند. اشخاص چه مرد و چه زن حتي در خانواده ي خود امنيت نداشتند و فقط مراقب بودند ناگهان حرفي عليه دولت يا دين مسيح نزنند تا آن ها را روانه ي تل هيزم آتش سوزي كند.

تفتيش افكار فشاري فكري و ذهني بود كه هرگز در تاريخ نظير نداشت. بدترين جنايات را دستگاه تفتيش افكار در مورد يهوديان اجرا كردند. در سال 1488 چهار يهودي را سوزاندند و دو نفر از اين چهار نفر پس از آن كه با گازانبرهاي داغ و آتشين تكه پاره كردند به آتش افكندند.

 در 20 مارس 1492 دولت اسپانيا تصميم به تبعيد يهوديان گرفت. در اين شتاب قهري دارايي يهوديان به قيمت ناچيزي به چنگ مسيحيان افتاد. خانه اي در ازاي يك اسب فروخته شد و يك باغ به قيمت يك لباس فروخته شد. خانه هاي يهوديان را آتش زدند. كنيسه هاي يهوديان را تصرف كردند و آن ها را تبديل به كليسا كردند. گورستان هاي قوم يهود را به چراگاه هاي حيوانات تبديل كردند. كشيشان يهوديان را مجبور كردند يا قبول مسيحيت كنند يا از گرسنگي جان بسپارند. كودكاني كه كمتر از پنج سال سن داشتند، از پدر و مادر خود جدا كرده تا آن ها را مسيحي بار آورند. كودكان را از گيسوانشان گرفته بودند و با زور به لب حوض تعميد مي كشاندند. در سال 1506 يكي از يهوديان در وجود يكي از معجزه هاي عيسي مسيح شك كرد، مردم او را قطعه قطعه كردند و به همين بهانه سه روز تمام يهوديان را به قتل مي رساندند. 2000يهودي كشته و صدها نفر زنده به گور شدند. اين ها فقط گوشه اي از جنايات مردم متمدن اروپا بود كه خود را صاحب فرهنگ و تمدن و  هنر مي دانند  و با ساختن فيلم سينمايي 300 مي خواهند فرهنگ ايرانيان را به دنيا نشان دهند.

منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت- اصلاح ديني- قسمت تفتيش عقايد.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

    روان شناسي خرافات

به طور كلي كشورهاي باستاني مانند مصر، ايران، هند و... بيشتر از ملت هاي تازه به دوران رسيده اعتقادات و خرافات دارند. به خصوص آن هايي كه با نژادهاي گوناگون تلاقي كرده و در نتيجه ي آميزش و تماس عادات، اخلاق و آيين افكار و خرافات جديدي از آن ها گرفته اند. كشور ايران با 7000 سال سابقه مانند كاروان سرايي است كه انواع ملل دنيا مانندكلداني، آشوري، يوناني، رومي، يهودي، عرب، ترك و مغول پي در پي به آن تاخته و انواع و اقسام خرافات را در اين سرزمين به وجود آورده است. به طور كلي انسان در زندگي از همه چيز مي تواند چشم بپوشد مگر از خرافات، به همين دليل جامعه شناسان انسان را يك جانور خرافي مي دانند. علت اصلي خرافات نزد انسان هاي نخستين عدم شناخت علمي با مسائل و مواجهه با خطراتي مانند زلزله، سيل، تاريكي شب، رعد و برق و ... بود كه براي بشر توليد ترس و وحشت مي كرد. اين ترس و وحشت حتي در بين حيوانات هم ديده مي شود. يك قسمت از پايه ي خرافات نزد انسان هاي نخستين كه هنوز هم آثار آن در ميان مردم متمدن هم باقي است بازمانده ي همين افكار موروثي نياكان آن هاست. تمام خرافات ملل وحشي و متمدن دنيا از يك اصل و ريشه جاري شده و به صورت هاي گوناگون بروز كرده است. ما ايرانيان بايد توجه داشته باشيم خيلي از عادات و خرافات ناپسند كه امروزه در نظر جامعه زشت مي آيد بي شك فكر ايراني آن ها را اختراع نكرده است بلكه در نتيجه ي معاشرت با نژادهاي بيگانه به ما تحميل شده است. ايرانيان در زمان زرتشت با بسياري از اين خرافات مخالف بودند و در كتاب اوستا از بت پرستي - پرستش ديوان و قواي اهريمني - جادوگري و... منع شده است.

به طور مثال اعتقاد به چشم شور يا طلسم چشم زخم از خرافاتي است كه از مصر وارد ايران شده است. اعتقاد به طالع بيني و قواي سعد و نحس خرافاتي است كه از سيت ها و سامي ها وارد ايران گرديده است. كشورهاي بيگانه نه تنها خرافات زيادي به ايران آوردند بلكه بعضي موارد حتي تاريخ را هم تحريف كردند به عنوان مثال اسكندر يوناني را به صورت يك ناجي و پيغمبر ذكر كردند و او را اسكندر ذوالقرينن ناميدند. اما بعضي آداب و رسوم پسنديده هست كه يادگارهاي روزهاي پر افتخار ايران است مانند جشن نوروز - جشن سده - چهار شنبه سوري و... كه در زمان قديم مانند يك كارناوال شادي بوده است و بايد آن ها را پاس داشت و اين آداب و رسوم مانند عيد نوروز قدمت ملي را نشان مي دهد كه زياد پير شده، زياد فكر كرده و زياد افكار شاعرانه داشته است اما خرافاتي كه از خارج به ايران آمده است مانند اعتقاد به ساعت خوب و بد- سعد و نحس ستارگان- تقديرو... اين خرافات را بايد دور ريخت. به تازگي رشته ي تازه اي از علو انساني به نام فلكلر به وجود آمده كه كارآن جمع آوري و مطالعه روي تمام خرافات تمام ملل دنيا از قبايل وحشي آفريقا - سرخ پوستان و...  تا ممالك متمدن مي باشند.

 منبع : نيونگستان

تهيه كننده:قاسم حمزوي

بقراط پدر علم پزشكي

در قرن پنجم قبل از ميلاد پزشكان غير ديني در يونان از توسل به دين جهت مداواي بيماران امتناع مي كردند، ادعاي معالجات معجزه آميز نداشتند و رفته رفته پزشكي را بر بر اساس عقلاني قرار دادند. مشهورترين اين پزشكان بقراط بود كه پدر علم پزشكي نام گرفته است. بقراط در شهر كوس در يونان زاده شد. او فرزند يك پزشك بود. استادش هروديكوس به وي آموخت در معالجه ي بيماران به ورزش و تنظيم تغذيه و بهداشت بيشتر اعتماد كند. بقراط چنان شهرتي در پزشكي  به هم زد كه پرديكاس و حتي اردشير اول شهريار ايران جزو بيماران او بودند. بزرگ ترين كاري كه بقراط و پيروانش انجام دادند، رها ساختن پزشكي از قيد مذهب و فلسفه بود. به طور مثال مردم آن زمان عقيده داشتند بيماري صرع از حلول شيطان در جسم پديد مي آيد و در مورد طاعون اعتقاد داشتند اين بيماري از جانب خدايان نازل مي شود. پزشكان و جادوگران مردم فريب كه براي آن درماني نمي شناخنتد خود را در پس خرافات پنهان مي ساختند و اين مرض را مقدس مي خواندند تا جهلشان پوشيده ماند. نظر بقراط اين بود كه فلسفه در طب جايي ندارد و اساس كار پزشكي بايد بر مشاهدات دقيق و ثبت حالات و موارد مخصوص مبتني باشد. بقراط مي گويد:

بدن آدمي مركب است از خون، بلغم، صفرا و سودا و سلامت كامل وقتي برقرار است كه اين اخلاط به نسبت صحيح با هم بياميزند. از افزايش يا كاهش هر يك ازاين اخلاط، بيماري و درد پديد مي آيد. بر پزشك عامي واجب است كه به هر كجا رسد، در چگونگي بادها و فصول به مطالعه پردازد و آب انبارها و جنس خاك را مورد تحقيق قرار دهد و تأثير اين عوامل را در جمعيت آن ناحيه بسنجد.

در طب بقراط، استعمال داروهاي پزشكي بسيار كم است و بيشتر به هواي تازه، تركيبات قي آور، شياف، حقفه، حجامت، رگزنيف ضماد، مرهم، مالش و آب هاي معدني توسل مي جويد. بقراط توصيه مي كند:

زندگي خود را با اصول بهداشتي موافق سازيد و اگر بيمار شديد، رعايت وضع غذايي، بهترين وسيله اي است كه سلانتي شما را باز مي گرداند.

جراحي از كارهاي تخصصي بقراط بود. در طب بقراط، روش سوراخ كردن استخوان سر وصف شده است و طريقه ي جا انداختن استخوان كتف يا فك از هر لحاظ جز استعمال داروهاي بيهوشي، با روش هاي جديد مطابق است. پزشكي در عصر بقراط از لحاظ فني و اجتماعي پيشرفت بسيار كرده بود. پزشكان زن و پرستار هم فراوان بودند و به درمان بيماري هاي زنان مي پرداختند.

بقراط اخلاق را با تأكيد بسيار در پزشكي دخالت داد و از وجود بعضي پزشكان غير صالح و رياكار رنج مي برد. بقراط در مقاله ي بيماري مقدس با اين عقيده كه خواست خدايان را سبب همه ي بيماري ها مي داند، مخالفت مي ورزد و معتقد است كه هر مرضي را علتي طبيعي است و بايد به طريق علمي امراض را معالجه كرد. بقراط عقيده داشت علاوه بر شغل خود بايد فلسفه را نيز فرا گيرد و مي گويد: پزشكي كه دوستدار حكمت باشد، با يك خدا برابر است.

منبع: يونان باستان- جلد (2) تاريخ تمدن ويل دورانت.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

سوگند نامه ي بقراط

من به آپولون پزشك و به همه ي خدايان سوگند ياد مي كنم و آنان را گواه خويش مي سازم كه تا آن جا كه بتوانم و آگاه باشم، بدين سوگند نامه وفادار مانم، استاد خويش را در اين فن با پدر برابر شمارم، وي را در هستي خويش شريك سازم، هر گاه به مال نيازش افتد، هر چه دارم با او در ميان گذارم، فرزندان وي را برادران خود بدانم. سوگند مي خورم تا آنجا كه بتوانم و آگاه باشم، درد هاي بيماران را درمان خواهم كرد و هيچ گاه دانش خود را به كارهاي زشت و زيان بخش نخواهم گماشت. اگر از من بخواهند كسي را زهر دهم، هرگز چنان نخواهم كرد و اين كار را جايز نخواهم دانست. داروي سقط جنين به زنان نخواهم داد و و پيشه و زندگي خود را پاك و مقدس خواهم داشت. هرگز چاقو به كار نخواهم برد، حتي اگر كسي را گرفتار سنگ مثانه ببينم اين كار را به عهده ي جراحان چيره دست خواهم گذارد. به هر خانه اي قدم گذارم مقصدم علاج درد بيماران خواهد بود. هيچ گاه كسي را به عمد زيان و آسيب نخواهم رساند. از بدن مردان و زنان، آزادان و بندگان، ناحق سود نخواهم جست. هر گاه طي معالجات خود يا در ضمن روابطي كه با ديگران دارم، بر نكته اي آگاه شوم كه پنهان داشتن آن واجب باشد هرگز آن را فاش نخواهم كرد و اين گونه نكات را از رازهاي مقدس خواهم شمرد. اينك اگر به اين سوگندنامه وفادار مانم و پيمان خويش را نشكنم، شايسته ي آن خواهم بود كه جاودانه در بين مردم، با هنر و زندگي خود، شهرت و نيكنامي به دست آورم و اگر نقض عهد كنم، خلاف آن بر من روا باد.

بقراط علاوه بر اين مي گويد پزشك بايد ظاهري آراسته و جسم و جامه اي پاكيزه داشته باشد. بايد هميشه اعتدال و آرامش خود را نگاه دارد و رفتارش چنان باشد كه اعتماد و اطمينان بيماران را به خود جلب كند. پزشك بايد:

سخت مراقب خويشتن باشد و... جز آن چه ضروري است چيزي نگويد... هنگامي كه به اتاقي وارد مي شويد، طرز نشستن، خويشتن داري، وضع لباس، قاطعيت گفتار، كم سخن گفتن، متانت، آداب معالجات باليني را رعايت كنيد... بر حالات دروني خويش مسلط باشيد، آشفتگي را مانع شويد. خود را آماده كنيد كه هر چه را واجب ديديد، در دم انجام دهيد.

به شما توصيه مي كنم كه بر مريضان سخت نگيريد و استطاعت آنان را در نظر داشته باشيثد. گاهي بدون اجر و مزد نيز خدمتي انجام دهيد و اگر غريب نتگدستي را محتاج خود ديديد، به ياريش بكوشيد، زيرا هر جا كه عشق به انسان باشد، عشق به حرفه نيز هست.

منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت جلد (2).

تهيه كننده: قاسم حمزوي

مارش پيام به كوروش

مارش پيام به كوروش يكي از آهنگ هاي ساخته ي دست استاد علي نقي وزيري است و شعر آن توسط اديب الممالك قائم مقام فراهاني در اواخر سلسله ي قاجاريه 1291 و با توجه به اوضاع خراب مملكت در آن عصر سروده شده و استاد وزيري آن را با پيانو اجرا كرده است. اين آهنگ مانند ايران و خون سياوشان از ترانه هاي حماسي ايران مي باشد.

(1)

ز راه كرم اي نسيم سحرگه          سوي پارسا گرد و بگذر از اي ره

به كوروش از ما بگو كاي شهنشاه       چرا گشتن از حال اين ملك غافل

(2)

كه گشته چنين خراب و تباه        فتاده ز غم رعيت و شاه

به حال پريشان و به روز سياه     ز براي خدا ـ ز طريق وفا ـ بنگر سوي ما

كه جهان به ما شده جون قفس     به گلو همي رسيده نفس

(3)

تو بودي كه لشكر به قفقاز راندي       وز آن جا بشط العرب باز راندي

ز ارمنستان سوي اهواز راندي            خراسان و ري وصل كردي به موصل

كنون شدت كه بي خبري                   به كشور خود نمي گذري

به جانب ما نمي نگري                       ز براي خدا

ز طريق وفا                                        ـ بنگر سوي ما

كه جهان به ما شده چون قفس          به گلو همي رسيده نفس

(4)

تو با فارس انبار كردي مدي را        گرفتي كرزوس شاه لدي را

نمودي عيان فره ايزدي را               شكستي به هم سقف و ديوار بابل

سپاه تو كرد چه عزم سفر           به ساحل روم و به دشت خزر

احاطه نمود ز بحر و ز بر             ز براي خدا ـ زطريق وفا ـ بنگر

دريغاكه اقليم كوروش و داريوش      فتا دست در بحر غم آشكارا

تو اي ناخدا همتي كن خدا را       مگر كشتي ما برد ره ساحل

(5)

چو ويرانه شد ملك كي كشور جم       زعلم و هنر بايد افراشت پرچم

ز ساغر علم شراب بنوش         به جهد تمام به علم بكوش

لواي هنر به گير بدوش            ز براي خدا ـ ز طريق وفا ـ بتگر سوي ما

                                                شعر از اديب الممالك قائم مقام فراهاني

منبع : تاريخ موسيقي ايران ـ جلد(2) روح الله خالقي

 

گزنوفن درباره ي كوروش عقيده دارد «كوروش نابغه ي فوق العاده اي بود و آرماني مقدس و عالي داشت كه مخصوص روح ايراني است. كوروش دوست دنياي انسانيت و طالب حكمت و قوي اراده و راست كردار بود». همچنين كنت دوبيگنو درباره ي كوروش مي گويد : او هيچ گاه در اين دنيا نظيري نداشته ... مقام مسيح را داشت و مددي بود كه تقدير درباره اش مقرر داشته بود بايد برتر از ديگران باشد. و حتي داريوش بزرگ كه ادامه دهنده ي راه كوروش بود از بي رحمي ها و پليدي ها ي معمول شاهان قبل از هخامنشيان كه بر آشور و بابل تسلط داشتند به دور بود و در عين قدرت و سلطنت با اقتدار خود به اهورامزدا و نيروهاي معنوي و دعاي خير در حق ملت امپراتوري را اداره مي كرد و در اين باره مي گويد:

پروردگارا كشور مرا از دروغ ـ قحط سالي و خشكسالي محفوظ دار.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

اثرات حمله ي مغول به ايران              

مغولان از اقوام بدوي و زردپوست شرق آسيا بودند كه در مغولستان به قيادت چنگيز خان پا به عرصه ي جهان گشايي نهادند و در اندك مدتي خود را به كناره هاي درياي سياه و خليج فارس رسانده، بر تمام اقوام متمدن آسياي جنوب غربي و مركزي تسلط پيدا كردند. هجوم مغول به ايران نتيجه ي مستقيم سياست استبدادي و بي تدبيري و ناداني سلطان محمد خوارزمشاه بود كه در زمان حكومت، خود را اسكندر بزرگ مي خواند. پس از حمله ي مغول در اندك مدتي آبادترين و متمدن ترين شهرهاي دنياي آن روز به ويرانه اي تبديل و زندگاني اجتماعي مردم اين سامان را نابود كرد. در جنايات مغولان همين كافي است كه ذكر شود يك سوم جنگل هاي ايران در زمان حمله ي مغول به آتش كشيده شد. مغولان مردمي بسيار وحشي و خون خوار بودند و در تحمل سختي ها هم بسيار مقاوم و جان سخت بودند. اين مردمان موش، سوسك، انواع حشرات، فضله ي حيوانات و حتي شپش تن همديگر را هم مي خوردند. با حمله ي مغول مقاومت هاي سپاه خوارزمشاه در هم شكسته شد. از افراد شهرهاي مفتوحه هر كه را براي كارهاي جنگي يا كارهاي صنعتي لازم داشتند باخود برداشته و بقيه را از دم تيغ گذرانيدند. آب رودخانه به يكي از شهرهاي بزرگ سرازير كردند؛ اين شهر چنان درآب غرق شد كه تا چندي پيش حتي باستان شناسان نتوانستند اين شهر مدفون را پيدا كنند. مغولان در حمله به شهرهاي ايران جوانان نيرومند كه به درد جنگيدن مي خوردند زنده نگاه مي داشتند تا از آن ها  به عنوان پيش مرگ براي حمله به بقيه ي شهرهاي ايران استفاده كنند. تمام بچه ها، پيران و پيرزنان را گردن مي زدند. دخترها و زن ها را بين سپاهيان خود تقسيم مي كردند. سر همه ي مقتولين را مي بريدند تا كسي زنده نباشد. مردگان را از زير قبر بيرون مي آوردند و اجساد آن ها را تكه تكه مي كردند. تولي مغول دستور داد نيشابور را چنان ويران كنند كه بتوان بر روي آن كشاورزي كرد و حتي بر سگ و گربه ي آن شهر نيز رحم نكنند. عده ي مقتولين نيشابور را حدود هفتصدهزار نوشته اند. با بيان اين نمونه حساب كنيد از مشرق افغانستان تا كناره ي فرات در عراق چقدر از شهرها و دهات اين چنين به دست مغولان ويران شده و مردم آن ها از دم شمشير گذشته اند. پس از حمله ي مغول مردمي كه شاهد آن كشتارها و خرابي ها بودند چنان روحيه ي خود را از دست دادند كه گويي افسردگي طبيعت آن ها شد. خيلي ها به خانقاه ها هجوم آوردند و دستگاه مريدي و مرادي را رونق دادند. اثر حملات مغول بر روحيه ي مردم ايران به قدري شديد بود كه هنوز هم كم و بيش نشانه هاي آن در روحيه هاي ايرانيان و تمام اقوامي كه به بلاي مغولان دچار شده اند ديده مي شود.

شعر مغولان در زمان حمله به ايران:

به ياد آريم صحراهاي مغولستان را

كرولن نيلگون و اونون زرين فام را

سپاه مغول

نود قبيله ي نافرمان را دمار از روزگار برآورده است.

ماپسران چنگيز خان تخم مرگ مي كاريم،

صاعقه وآتش بر سر خلايق و اقوام مي باريم

ريگ زارهاي چهل صحرا          پشت سر ما

به خون كشتگان گلگون است.

پهلوان داستان چنگيز خان              عذاب سرخ ريش آسمان

در ميان جرقه هاي حريق فروزان              به ما همه فرمان داد، فرمان

بكشيد، بكشيد و به خون كشيد

همه را از كودك و پير و جوان!

كمند مغولان بر فراز جهان        به پيچ و تاب آمد

خاقان ياسا فرمود: من دهانتان را از قند پر مي كنم.

سراسر گيتي همه ملك من است.

من هراس نمي شناسم

خنگ گردون به زير ران من است              اسبان آهنين پنجه

وحشت خلق ها از سايه هاي شما پيش تر مي تازد

ما عنان نمي پيچيم، مي رانيم و مي تازيم

تا تن هاي تفته اسبان بادپا را

در آخرين امواج آخرين قلزم شستشو دهيم.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

زندگي نامه ي حكيم ابن سينا و آثار او

اين دانشمند متفكر از خود ميراث خلاق غني را باز نهاده، تعداد آثار او بيش از 450 عدد است كه از اين تعداد 240 اثر به زبان ما رسيده است.در بين اين تعداد 150 كتاب به مسائل فلسفي و جهان بيني، 40 كتاب به پزشكي، 50 اثر به رشته هاي ديگر دانش و ادبيات اختصاص دارد.

قانون ابن سينا تا قرن 18 كتاب درسي اساسي طب را در اروپا و خاور تشكيل داد. حتي در قرن 12 به زبان لاتيني ترجمه شد و پس از اختراع صنعت چاپ در قرن 15 كتاب قانون ابن سينا در شمار نخستين كتاب چاپ شده در ونيز به زبان لاتيني، در سال1493 بود. بعدها اين كتاب 40 بار تجديد چاپ يافت.

كتاب قانون

كتاب قانون ابن سينا را مي توان خلاقيت نبوغ آور انديشه وعمل بشري و يكي از بزرگ ترين آثار فرهنگي انساني دانست. اين دايره المعارف مشتمل بر 5 كتاب است:

1-كتاب اول تئوري كامل پزشكي است و در آن تشريح و فيزيولوژي انسان ارائه مي گردد و عامل بيماري ها و علائم آن ها را كامل بيان مي كند.

2- كتاب دوم شامل تعاليم مربوط به مواد دارويي ساده و شيوه هاي تأثير آن ها است. در آن حدود 800 نوع داروي گياهي، معدني و حيواني معرفي مي شوند.

3- كتاب سوم بيماري هاي ارگانيسم انسان از بيماري هاي چشم، دماغ، گوش ها، سطح دهان، گلو و ... توضيح داده مي شود.

4- كتاب چهارم به بيماري هاي عمومي ارگانيسم نظير تب، زخم، ورم، جراحات مختلف، شكستگي هاي استخوان، طاعون، آبله، سرخك و ... اختصاص دارد.

5- كتاب پنجم مواد دارويي بغرنجي را مورد مطالعه قرار مي دهد كه در طبيعت به شكل آماده ديده مي شود.

ابن سينا اضافه بر قانون يك اثر پزشكي ديگر به نام الاجوزه في طب را با شعر تصنيف كرده است. ابن سينا ارتباط متقابل تئوري و عمل را تأكيد مي كند و مي نويسد: من پزشكي را همچون علمي تأييد مي كنم كه وضع بدن انسان را مي شناسد كه چقدر سالم است يا سلامتي از دست داده است. ديگر آثار ابن سينا عبارنتد از:

1-  كتاب الشفا

2-  كتاب النجات

3-  كتاب الاشارات و التنبيهات

4-  دانشنامه ي علائي

    كتاب شفا د ايره المعارفي مربوط به علوم فلسفي در 18 جلد است. احكام فلسفي او مانند فرانسيس بيكن كوشش بر گرايش هاي مادي و معلومات علمي مبتني بر تجربه و استدلال منطقي به وضوح نمايان است. منطق ابن سينا مبتني بر تحقيق تجربي طبيعت است. او تمامي مثال ها را از علوم طبيعي نظير طب، زمين شناسي، آذرخش شناسي و... بر مي گزيند. ابن سينا «انده ترمينيسم» يا تعليم ايده آليستي مدعي عدم وجود مشروطيت علمي پديده ها را مردود مي شمارد و مي گويد شناخت هر شيئي اگر به وجود آيد ميسر مي شود و توسط شناخت علل آن تكميل مي گردد. ابن سينا با تكيه بر علم و تجربه و دانايي عقل انسان در رشته هاي زمين شناسي، شيمي، رياضيات و اختر شناسي همچون يك پژوهشگر بديع عمل مي كرد. او يك سلسله انديشه هاي ژرف را درباره ي تركيب و خواص مواد معدني، علل تشكيل كوه ها و پيدايش پديده هاي آتشفشاني اظهار داشته است. توسط او فرضيه هاي وابستگي تشكيل كوه ها و زمين لرزه با پديده هاي آتشفشاني وضع گرديده است. او يك مقاله ي مخصوص به مكانيك درباره ي ماشين هاي ساده و حمل و نقل بارهاي سنگين نوشت. ابن سينا در آثار خود كيمياگري را مطرود شمرد كه به علم شيمي مساعدت رسانيد. خدمات ابن سينا در گياه پزشكي بزرگ است. كارل لين ني دانشمند مشهور غرب در قرن 18 با منظور ساختن خدمات مذكور يكي از گياهان هميشه سبز منطقه ي حاره را به نام ابن سينا موسوم ساخت. ابن سينا همچنين شاعر، نويسنده و ادب شناس معتبري بود.

منبع: زندگي نامه ي حكيم ابن سينا به مناسبت برگزاري هزارمين سالگرد تولد آن حكيم پژوهشگر : مجله ي دانشمند سال 1360 .

تهيه كننده:قاسم حمزوي

مشاهير بزرگ ايران ؛ احمد اردوبادي (روان پزشك)

احمد هوشنگ اردوبادي در فروردين 1306 در خانداني بازرگان در شيراز به دنيا آمد و پدر و پدربزرگ او از قديم به كار صادرات مي پرداختند و پدرش رئيس اتاق بازرگاني شيراز بود. احمد اردوبادي از همان كودكي با زبان انگليسي و وزنه برداري آشنا شد بطوري كه در 18 سالگي قهرمان پرتاب ديسك و وزنه برداري و كشتي دانشگاه تهران و در سال هاي بعد قهرمان وزنه برداري و زيبايي اندام آسيا شد. در قسمت تحصيلات پس از دريافت ليسانس دانش سراي عالي مدت 5 سال در تويستاك كلينيك لندن به فراگيري و كارورزي روان كاوي و روان درماني پرداخت و در اين دو رشته عالي ترين دوره ها را گذرانده و متخصص گرديد. در بازگشت به ميهن در سال 1330 در بيمارستان نمازي شيراز به سمت روان شناس كلينيكي و مشاور باليني و حالات غير طبيعي رواني در دانشگاه شيراز شروع به كار كرد. در سال 1340 گروهي از فارغ التحصيلان فوق ليسانس علوم اجتماعي دانشگاه تهران را براي پژوهش هاي اجتماعي و عامي به كشور اسرائيل برد و در سال 1342 سرپرست گروهي از دانشجويان ممتاز بود كه در اين سفر با ايراد سخن راني و برنامه هاي تلوزيوني تمدن ايران را به غربيان معرفي نمود. از سال 1960 ميلادي احمد اردوبادي يك رشته تحقيقات ايران شناسي را بر پايه ي روان كاوي و علوم رواني انجام داد كه « عقده ي رستم و سهراب » در سال 1960 در وين به چاپ رسيد و در مورد زرتشت و حافظ و سوگواري در ايران كتاب هايي را منتشر كرد. بر پايه ي همين روش تحقيقي وي مدت دو سال عرفان بر پايه ي علوم رواني را در دروس فوق ليسانس مؤسسه ي آسيايي وابسته به دانشگاه شيراز را تدريس مي كرد. احمد اردوبادي با بسياري از دانشمندان بزرگ فلسفه و روان كاوي ملاقات و مصاحبه به عمل مي آورد و با كارل گوستاويونگ روان شناس بزرگ و برتراندراسل بزرگ ترين فيلسوف و رياضي دان قرن بيستم مصاحبه و گفت وگو مي كرد. احمد اردوبادي داراي ترجمه و تأليفات متعددي به زبان فارسي و انگليسي مي باشد. مانند:

1ـ چگونه درست فكر كنيم 2ـ روان شناسي عمومي 3ـ روان شناسي تحليلي يونگ 4ـ فرهنگ فلسفي 5ـ بهداشت و تداوي روحي 6ـ فرهنگ روان شناسي 7ـ بيماري هاي عصبي و روحي 8ـ روان شناسي غير طبيعي 9ـ مكتب روان شناسي 10ـ مكتب روان كاوي يونگ 11ـ بهداشت رواني دانشجويان

و آخرين مصاحبه با اردوبادي.

منبع : روان شناسي غير طبيعي

تهيه كننده:قاسم حمزوي

مشاهير بزرگ ايران؛ «علي اكبر دهخدا»

 ادامه دهنده ي راه فردوسي بزرگ (نويسنده ي لغت نامه ي دهخدا)

استاد علي اكبر دهخدا در سال 1257 در تهران به دنيا آمد. دهخدا يكي از محصلاني بود كه عازم بو خارست در اروپا شد و به مدت دو سال به تكميل تحصيلات و آموختن زبان فرانسوي پرداخت و در آغاز نهضت مشروطه به ايران باز گشت.

لغت نامه ي دهخدا يك اثر جاودانه :

علي اكبر دهخدا در سال هاي بعد از 1320 دست به تكميل بزرگ ترين اثر عامي، تحقيقي و فرهنگي خود لغت نامه دست زد. لغت نامه بزرگ ترين فرهنگ فارسي است كه تا به امروز انتشار يافته است و بايد او را از ادامه دهندگان راه فردوسي بزرگ بدانيم. دهخدا بيش از 40 سال عمرخود را صرف تهيه ي يادداشت هاي اين كتاب كرد كه در آن زمان مجلس شوراي ملي تصويب كرد و اين فرهنگ كه به نام لغت نامه ي دهخدا ناميده شد در چاپخانه ي مجلس و با بودجه اي كه در اختيار داشت به چاپ برسد. علت توجه اين استاد به تهيه ي يك فرهنگ جامع آن بود كه وي دريافت خطاهاي موجود در فرهنگ هاي فارسي از فرهنگي به فرهنگ ديگر انتقال يافته  و غلط خواني و غلط نويسي نيز بر غلط ها افزوده است، وي براي آن كه كار خود را بر پايه اي عامي و مستند استوار سازد ابتدا به خواندن متن هاي نظم و نثر پرداخت، لغت ها و تركيب ها را علامت گذاري كرد و آن ها را روي برگه هايي كوچك نوشت كه به صورت الفبايي در آمد كه تعداد آن در پايان از سه ميليون فيش تجاوز مي كرد. لغت نامه ي دهخدا در حدود 200 هزار لغت را در بر دارد كه بيش تر آن ها مستند به شاهدهاي متعدد است. استاد با اين كار مي خواست مسير تاريخي كلمه را در زبان و ادبيات فارسي نشان دهد و تحول آن را در طول تاريخ زبان روشن سازد، علاوه بر اين در حدود 200 هزار اعلام جغرافيايي و تاريخي در لغت نامه آمده است. بدون احتساب تركيباتي كه در اين كتاب بزرگ آمده لغت نامه ي دهخدا حاوي 400 هزار عنوان است.

از ديگر آثار دهخدا مي توان به مقالات طنزآميز چرندوپرند ـ امثال و حكم ـ ديوان حافظ ـ لغت فرس اسدي ـ زندگي نامه ي ابوريحان بيروني ـ تعليقات بر ديوان ناصر خسرو ـ ترجمه ي روح القوانين منتسكيو ـ فرهنگ فرانسه به فارسي ـ تصحيح 5 ديوان شعراي مشهور ـ ترجمه ي علت انحطاط روميان ـ تصحيح يوسف و زليخاي منسوب به فردوسي اشاره كرد.

او در 77 سال عمر خود راهي جز خدمت به ميهن و فرهنگ و ادب كشور خود انتخاب نكرد و ساليان دراز با تحقيق و پژوهش خويش يكي از بزرگ ترين آثار عامي و فرهنگي و ادبي را به زبان و فرهنگ ايران به نام لغت نامه تقديم داشت كه به جرأت مي توان اثري بي نظير و بزرگ چون اثر فردوسي شناخت.

بنابراين جا دارد كه ميهن پرستان و اديبان نام دهخدا را چون نام فردوسي در دل خويش جاودانه نگه دارند.

منبع : مجله ي دانشمند سال 1359 ـ به مناسبت زادروز دانشمند بزرگ علي اكبر دهخدا

تهيه كننده:قاسم حمزوي

ژاپن باستان

چنان كه از كهن سال ترين تاريخ ژاپن بر مي آيد، آن ها خود را از نژاد خدايان مي دانستند. مجمع الجزاير ژاپن مركب از 4223 جزيره است كه از ميان اين ها 600 جزيره قابل سكونت است. سه عنصر در نژاد مردم ژاپن راه دارند:

1-  عنصر سفيد پوست

2-  عنصر زرد پوست يا مغولي

3-  عنصر قهوه اي - سياه پوست.                                  

جان گرايي و توتم پرستي ( پرستش حيوانات ) و نيا پرستي و پرستش دستگاه جنسي نياز هاي ديني ژاپنيان نخستين را بر مي آورد. آن ها عقيده داشتند ارواح همه جا هستند، در سيارات، گياهان و حشرات مزارع و درختان و حيوانات و مردم همه جا روح و جن مي ديدند. به نظر آنان خدايان بي شمار بر فراز خانه ها و ساكنان آن ها شناور بودند و در شعله و پرتو چراغ ها رقص مي كردند. با سوزاندن استخوان گوزن يا كاسه ي لاك پشت و مطالعه ي خطوطي كه بر آن ها ظاهر مي شد به غيب گويي مي پرداختند تا به سعد و نحس پي برند و زمان مناسب براي سيرو سفر را مي شناختند. از مردگان مي ترسيدند و آن ها را مي پرستيدند؛ معتقد بودند كه در جهان بسيار شقاوت ها از اراده ي مردگان مي زايند. از اين رو براي رام كردن مردگان اشياي گرانبها در قبرها مي نهادند. به طور مثال در قبر مردان شمشير و در قبر زنان آينه مي گذاشتند و هر روز در برابر الواح نياكان دعا مي خواندند. براي جلوگيري از سيل يا زلزله به قرباني كردن انسان دست مي زدند و گاهي كه انسان محترمي در مي گذشت ملازمانش را هم با او خاك مي كردند تا در جهان ديگر به او خدمت كنند.

شينتو قديمي ترين دين ژاپن از نيا پرستي يا پرستش اجداد سرچشمه گرفت. شينتو يا روش خدايان سه حالت داشت: پرستش اجداد خانواده، پرستش نياكان عشيره و پرستش پادشاهان و خدايان قوم.

دين شينتو مشتمل بر اعتقادات و مراسم پيچيده و قوانين اخلاقي و كاهنان مخصوص نبود و با تلقين اصل خلود و وعده ي بهشت دل ها را ارامش نمي داد، فقط مردم را مجبور مكي گردانيد كه هر از گاه  به زيارت اماكن متبرك روند و با زهد و تقوا به گذشته و نياكان و پادشاه حرمت گذارند. آئين بودا 500 سال پس از ورود به چين در سال 522 به جزاير ژاپن راه يافت. در ژاپن باستان حكومت امپراتوري يا پادشاهي رواج داشت. پادشاه را تنچي يا فرزند خدا مي خواندند و به طور معمول تِن نو يعني پادشاه آسمان مي ناميدند. دستگاه قانوني يا دادگاه هاي ژاپن كه بر محور انتقامگيري خصوصي مي گرديد از عرف قديم مردم ژاپن و قوانين قرن هفتم چين سرچشمه مي گرفت. براي اثبات گناه يا بي گناهي متهم، مراسم ور يا اوردالي را اجرا مي كردند يعني متهم را مورد آزمايش هاي سخت و حتي شكنجه قرار مي دادند. مجازات اعدام انواع مختلف داشت: خفه كردن، سربريدن، دارزدن، چارشقه كردن، سوزاندن و در روغن جوشانيدن.

يكي از آداب مردم ژاپن باستان در موقع غذا خوردن اين بود كه برخاستن صدا از دهان زنان را در موقع صرف غذا ناپسند مي دانستند، اما از مردان انتظار داشتند كه با يك آروغ بلند از پذيرايي ميزبان تشكر كنند.

هيچ قومي هيچ گاه مانند ژاپنيان عاشق طبيعت نبوده اند. ژاپنيان عاشق طبيعت، باغ، گل و سبزه بودند و تمام خانه ها مزين به گل و گلدان و اشعار زيبا بودند. در ژاپن نظام پدر شاهي بر كشور و خانواده مسلط بود. در خانه پدر اختيار فوق العاده داشت و مي توانست فرزندان را به گناه بي عفتي يا جرم بزرگ ديگر بكشد يا كودكان را به برده داران بفروشد. در ژاپن باستان عفت مطلوب بود و برخي از دوشيزگان طبقات بالا هر گاه بكارت خود را در خطر مي ديدند خودكشي مي كردند. در مورد دعا و توبه كردن عقيده داشتند مؤمن اگر در زمستان مدت يك ربع ساعت در زير آبشاري مي ايستاد و دعا مي خواند پاك و مطهر مي شدو فرقه ي ذن براي تحقق شخصيت انسان، آرام آرام به ذن بعني مراقبه مي پرداخت و فرقه ي نيلوفر كه طبعي آتشين داشت، نجات را در آموختن قانون نيلوفر مي ديد.

در قرن 18، آيين بودايي قدرت خود را از دست داد و شوگون ها به آيين كنفوسيوس گرائيدند. تمدن ژاپن باستان هم مانند بسياري تمدن هاي ديگر، با دين آغاز شد و به فلسفه انجاميد. ژاپنيان خط نويسي و آموزش و پرورش خود را از چينيان ياد گرفتند. در اين هنگام كشيشان يسوعي كه در ژاپن به تبليغ دين عيسي مشغول بودند مي گفتند شيطان به قصد جلوگيري ژاپنيان از خواندن انجيل، خط ژاپني را اختراع كرده است. ژاپنيان باستان در شعر، ادبيات و نقاشي چيره دست بودند. در ژاپن باستان شمشير سامورايي به جاي قانون بر مردم حكومت مي كرد. زندگي با سختي مي گذشت و تفكر كاري خطرناك بود و قانون همانا اراده ي امير يا سلطان. از سال 1881 در جريان تحولات سياسي قوانين عمومي كشور دگرگون شد و رفته رفته كار به جايي رسيد كه ژاپن در قرن بيستم يكي از متمدن ترين دولت ها شد. از قرن 19 در ژاپن انقلاب صنعتي پديد آمد و كارخانه هاي فراواني ساخته شدند و مردم با جديت و پشتكار رو به سوي علم و دانش آوردند و مردانه كشور خود را دگرگون كردند. ژاپن قرن 21 با ژاپن باستان بسيار فرق دارد؛ شخصيت ژاپني قرن 21 مركب است از نشاط و نخوت فرانسوي، شهامت و احتياط انگليسي، گرمي وهنردوستي ايتاليايي، پشتكار و كاسب كاري آمريكايي و حساسيت و زيركي يهودي. ما ايرانيان هم بايد تاريخ ژاپن را بخوانيم و ببينيم چه عواملي باعث موفقيت و مطرح شدن ژاپن در جهان شد.              

مدلهاي كيهان شناسي

سكوت جاوداني اين فضاهاي لايتناهي مرا به وحشت مي اندازد. ( پاسكال )

 

طبق نظريه ي كيهان شناسان جهان هستي در 20 ميليارد سال پيش بر اثر يك انفجار بزرگ پديد آمده است، اما در خود اين نظريه 8 نظريه ي مختلف وجود دارد كه در اين مقاله اين نظريه ها را ذكر مي كنيم:

نظريه ي (1): جهان به طور نامحدود انبساط يابنده در آينده:

در اين نظريه جهان به انبساط خود ادامه خواهد داد و كهكشان ها با سرعت زياد از هم مي گريزند. خوشه ي كهكشان ها از هم دور مي شوند و فاصله ي بين آن ها افزايش مي يابد و اگر انبساط تا بي نهايت ادامه يابد اگر در زمين انسان هايي وجود داشته باشند ديگر هيچ كهكشاني را نخواهند ديد و در وراي خوشه ي محلي ما نيستي خواهد بود و فقط گاز و غبار ميان كهكشاني را آشكار خواهيم كرد. در اين مدل كيهان شناسي چگالي جهان از چگالي بحراني كمتر است يعني چگالي يا جرم حجمي جهان بيشتر از نيروي گرانشي است و نيروي گرانشي نمي تواند جهان را درخود فرو بندد.

نظريه ي (2): جهان به طور نامحدود انبساط يابنده در گذشته و آينده:

در اين نظريه مانند نظريه ي (1) جهان تا ابد به انبساط خود ادامه مي دهد اما در اين جا جهان با يك تكينگي انفجار بزرگ شروع شده است. در نظريه ي (1) جهان هيچ وقت به وجود نيامده و هرگز هم فنا نمي شود. اما در نظريه ي (2) در 20 ميليارد سال پيش تمام ماده ي جهان در نقطه اي از هستي متمركز بودند و جهان يك آغاز داشته است.

نظريه ي (3) : جهان حالت پايدار:

در اين مدل كيهان شناسي جهان در حال انبساط است و كهكشان ها با سرعت از هم مي گريزند اما با دور شدن كهكشان ها از هم، ماده ي جديدي شكل مي گيرد و توده هايي را تشكيل مي دهد. اين مواد جديد، خوشه هاي جديد كهكشان ها را در جاي خوشه هاي قديمي مي سازند. اگر خود را در حال تماشاي اين جهان ببينيم، مي بينيم كهكشان هاي پير پيوسته از هم دور مي شوند اما تعدادي كهكشان جديد دوباره شكل مي گيرند.

نظريه ي (4) جهان هذلولي:

اين جهان به طور نامحدود (تا ابد) در حال انبساط و انقباض خواهد بود. از اين ديدگاه جهان از يك نقطه، كه عبارت از تهي بودن عام و ماده به صورت اتم هاي منفرد هيدروژن پراكنده است آغاز مي يابد. پايان آن نيز مي بايد در نقطه اي باشد كه باز تهي بودن عمومي حكم فرماست و ماده به صورت توده هاي چگال از ستارگان نوتروني توزيع شده است. در اين جهان، گوي كيهاني مي بايد نقطه اي زودگذر و ناپايدار در وسط بوده باشد. اين جهان هذلولي است. هنگامي كه گوي كيهاني شكل گرفت بار ديگر به حالت انفجار خواهد رسيد و چرخه از نو شروع خواهد شد و اين كار تا بي نهايت به وقوع خواهد پيوست و ما بك جهان در حال نوسان خواهيم داشت.

نظريه ي (5)، جهان با نوسان ميرا:

در اين مدل گوي كيهاني شكل گرفته و در هر يك از حالت هاي تراكم چرخه، بزرگ تر از حالت قبلي و دوره ي تناوب ميان دو گوي كيهاني طولاني تر است. آغاز جهان در حال نوسان ميرا همانند آغاز جهان هذلولي است ولي در آن به جاي شكل گيري يك گوي كيهاني، مي تواند يك رشته ي كامل از گوي هاي باز هم كوچك تر و به جاي يك پرش پرش هاي متعدد وجود داشته باشد و در طول هر چرخه كاهش ماده وجود دارد.

نظريه ي (6)، جهان با نوسان پايدار: 

اين جهان مانند جهان حالت پايدار (نظريه ي 3) آغاز و پاياني نخواهد داشت ولي در عين حال بي تغيير هم نخواهد بود بلكه فقط تناوبي خواهد بود. در اين جهان هر دوره مي بايد از يك گوي كيهاني آغاز و به گويي ديگر پايان يابد. از يكي منبسط و به ديگري منقبض مي شود. اگر به فرضي هر دورهي ما بين گوي هاي كيهاني را يك تريليون سال در نظر بگيريم، مي توان گفت يك تريليون سال بعد از آخرين گوي كيهاني، گوي ديگر وجود خواهد داشت. در فاز انقباضي يك جهان، ميدان گرانشي شدت مي يابد و انحناي فضا ـ زمان بيش تر مي شود. به موازات نزديك تر شدن كهكشان ها به يك ديگر، فوتون ها و نوترينوها بيش تر به درون پيچ مي خورند و منحني هاي تندتري را مي پيمايند. نتيجه ممكن است اين باشد كه در طول هر چرخه كاهش ماده وجود نداشته و هر گوي كيهاني به همان بزرگي گوي قبلي باشد.

نظريه ي (7) : جهان با نوسان پايدار(با زمان دو جهتي):

در نظريه ي (6) حالت جهان از يك گوي كيهاني آغاز خواهد شد و نوسان پايدار خواهد داشت. جهان نيم تريليون سال در طي حركت رو به جلوي زمان منبسط و نيم تريليون سال ديگر در طي حركت رو به عقب زمان، منقبض خواهد شد. پايان آن در همان زماني خواهد بود كه آن در همان زمان خواهد بود كه آغاز مي شود. نظريه ي (7): به جاي تصور تعداد نامحدودي تپش كه تا ابد روي مي دهند، مي توان يك انبساط واحد، در پي يك انقباض واحد تصور كرد كه در مدت نيم تريليون سال تكرار مي شوند. در نظريه ي (7) جهان چهار بعدي داريم كه آغاز فوق جامد آن به صورت حجم كوچكي پر شده از گوي كيهاني در زمان صفر و پايان آن را در زمان نيم تريليون سال به صورت حجم بسيار بزرگي شامل توزيع رقيق ستارگان نوتروني تصور كرد. در اين مدل جهان فوق جامد پيوسته بيش تر خواهد شد و ما در هر لحظه از زمان از سطح مقطهاي سه بعدي مختلف آگاه خواهيم شد و جهان به طور بي پاياني ضربان مي كند اما هر بار درست به صورت قبلي خودش تكرار مي شود.

نظريه ي (8) جهان دو تايي با نوسان پايدار:

 در اين مدل دو جهان ماده و ضد ماده وجود دارد. مقدار انرژي مثبت شكل گرفته برابر است با تمام انرژي موجود در جهان و ضد جهان. در آن صورت انرژي منفي به قدر كافي توليد خواهد شد تا يك جهان منفي و يك ضد جهان منفي با ابعاد يكسان شكل دهد. حباب انرژي منفي شكل گرفته يك گوي ضد انرژي است. آن نيز به حالت انفجار مي رسد تا جهان منفي و ضد جهان منفي را تشكيل دهد كه با همان دوره ي تناوب (يك تريليون سال) منبسط و سپس منقبض شوند. در جهان و ضد جهان، زمان در جهتي جريان دارد كه ما به طور اختياري آن را در طي دوره ي انبساط رو به جلو و در طي دوره ي انقباض زمان به عقب بر مي گردد.

نظريه ي (9) جهان چهارگانه ي با نوسان پايدار:

همان طور كه در فضا، جهان از ضد جهان و جهان منفي از ضد جهان منفي جدا مي شوند دو جهان مثبت نيز دز زمان از دو جهان منفي جدا مي شوند. يك آغاز و پايان مطلق براي جهان وجود دارد. پيدايش از عدم است و پايان مطلق هنگامي است كه جهان چهارگانه دوباره در عدم غوطه ور مي شود. در اين ميان جهان چهارگانه ممكن است يك بار، دوباره يا بي نهايت بار نوسان داشته باشد. زماني كه جهان چهارگانه دوباره در نيستي فرو مي رود ممكن است دوباره آغاز شود فرض مجدد آغاز آن مي بايد منطقي باشد. عامل هاي اتفاقي مي بايد به طور پيوسته، جفت حباب هاي انرژي را در جاهاي مختلف عدم توليد كنند.

منبع : مدل هاي كيهان شناختي ـ آيزاك آسيموف.

تهيه كننده:قاسم حمزوي

ايران در زمان ساسانيان

جامعه ي دودماني ايران شامل 4 قسمت بود: خانه ( نمان )، ده ( ويس vis )، طايفه ( زنتو- زند ) و كشور ( دهيو ) . مؤسس اين سلسله ساسان مردي از دودمان اشراف بود كه با زني از خانواده ي بازرنگي كه نامش دينگ بود ، وصلت كرد. بعد از ساسان پسرش بابك به سلطنت پارس رسيد. اردشير و شاپور پسران او بودند. در زمان ساسانيان كه حدود 400 سال طول كشيد، پايتخت از استخر به تيسفون و سلوكيه انتقال يافت. جامعه ي ايراني در زمان ساسانيان به 3 طبقه تقسيم مي شد:

1-  روحاني

2-  جنگاور يا ارتيشتاران

3-  كشاورزان

4-  مستخدمين ادارات يا دبيران.

طبقه ي روحانيون مشتمل بر قاضي ( دادورز )، موبدان، هيربدان، دستوران و معلمان كه اندرز مي گفتند يا اندرز بُد و مغان تقسيم مي شد. مستخدمين ادارات شامل منشيان، محاسبان، نويسندگان احكام محاكم، مورخان، پزشكان و منجمان مي شدند و طبقه ي توده ي مردم مركب از اصناف، تجار، فلاحان، سوداگران و ... بود. رئيس تشكيلات مركزي وزير بزرگ بود كه هزاربَد نام داشت. رئيس همه ي موبدان كه منزلت پاپ زرتشتيان را داشت موبدان موبد مي گفتند و استريوشان سالار رئيس ماليات اراضي بود و استريوش بور رييس كشاورزان يا وزير كشاورزي بود. و اسپوهرگان آمارگر مأمور وصول عايدات ايالت و اسپوهرگان بود. خزانه دار سلطنتي گنجور نام داشت. آتشكده ها يا محل عبادت مردم سه قسمت بوده : 1ـ آتشكده ي آذرفرنيخ (آتش روحانيون) 2ـ آتشكده ي آذرگشنسپ در آذربايجان نزديك تخت سليمان كه مخصوص پادشاهان بود 3ـ آتشكده ي كشاورزان و ساير مردم. آتشكده بناي گنبد و داراي 4 طاق بوده كه ابنيه ي اضافي ديگر هم در آن وجود داشته است. در زمان ساسانيان اگر متهم به جرم خود اعتراف نمي كرد 2 نوع امتحان از او گرفته مي شد : 1ـ امتحان سرد به وسيله ي شاخه هاي چوب مقدس 2ـ امتحان گرم به وسيله ي عبور از آتش يا فلز گداخته را بر سينه زدن مانند داستان سياوش در شاهنامه ي فردوسي. لغت سوگند خوردن كه امروزه رايج است معناي آن نوشيدن آب گوگرد آلوده بوده و يك نوع آزمايش براي رفع اتهام بوده است. اهتمام در پاكي نسب و خون خاندان يكي از صفات جامعه ي ايراني محسوب مي شد. مزدك روشن فكر در زمان ساسانيان عقيده داشت كه علت اصلي كينه و ناسازگاري، اختلاف طبقاتي در جهان است. بايد به ناچار عدم مساوات را از ميان برداشت تا كينه و نفاق از جهان رخت بر بندد. ثروت بايد مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان قرار گيرد. در عهد خسرو اول، تيسفون پايتخت ساسانيان شد كه شامل هفت شهر بود كه به آن ها ماخوره يا مدائن مي گفتند. رييس ستاره شناسان منجم را اختر ماران سردار مي گفتند طاق كسري يا كاخ سفيد 4 طبقه بوده است به ارتفاع 29 متر و طول و عرض 400×300 متر ـ رييس كل پزشكان يا وزير بهداشت را در ستبد يا ايران در ستبد مي گفتند. 5 وسيله ي معالجه در پزشكي آن زمان 1ـ كلام مقدس 2ـ آتش 3ـ نباتات 4ـ كارد 5ـ داغ كردن يا ضد عفوني محل عفونت بود. اورانيوس پزشك و فيلسوف سرياني، معلم فلسفه ي انوشيروان بوده است. در آن زمان آناهيد الهه ي آب بود. سبو نماينده ي آب هاي آسماني بود كه منبع فيوضي نازل بر زمين و بارور كننده ي خاك بود. رييس تشريفات خرم باش بود كه به استادان موسيقي دستور مي داد فلان لحن و فلان مقام را بنوازند. آلات موسيقي ايران در زمان ساسانيان عود ـ ناي ـ تنبور ـ مزمار ـ هفت تار ـ ني ـ سنتور و قره ني بود. بزرگ ترين آهنگساز آن زمان سَركَش و باربُد نكيسا بوده اند. بعضي از دستگاه هاي موسيقي را نكيسا اختراع كرده است. نكيسا براي خسرو 360 دستان را ساخته بود و هر روز سال دستاني نو مي نواخت. راست نام يكي از آوازها بوده است و گوشه ي سياوش يار مبارك باد و ساقي ساقي مربوط به دوران باستان هستند. از سرود هاي حماسي آن زمان كه به شكل سرود مي خواندند و مانند اي ايران اي مرز پرگهر امروز سرود ملي محسوب مي شده اند كين ايرج و كين سياوش بود. پرچم ايران در زمان ساسانيان درفش كاويانی نام داشت. معني درفش كاويان درفش شاهي است و كاويان از كلمه  اوستايي كوي Kavi آمده است كه به معناي شاهزاده و شاه است. در شاهنامه فردوسي ذكر شده كه آهنگري كاوگ نام (كاوه  آهنگر) پيش بند چرمين خود را بر نيزه كرد و باعث سرنگوني ضحاك شد. ازآن زمان پيش بند كاوگ آهنگر درفش پادشاهان ايران شد و آن را به نام كاوگ، درفش كاويان ناميدند. اين درفش از پوست پلنگ بود.

8 ارش عرض و 12 ارش طول داشت. ايرانيان پس از هر پيروزي در جنگ، چند طرف آن درفش را جواهر مي افزودند چنانكه اين درفش غرق زر و سيم و مرواريد شده بود. اين درفش را پيشاپيش سپاه مي بردند و جز فرمانده  كل سپاه كسي را شايسته  نگهداري آن نمي دانستند. درفش كاويان و تاج علامت شاهي بود و در ميدان جنگ آن را به بهترين پهلوانان مي سپردند.

منبع :   ايران در زمان ساسانيان . پروفسور آرتور كريستنسن استاد دانشگاه كپنهاگ

تهيه كننده:قاسم حمزوي

   ايران در زمان هخامنشيان

حكومت هخامنشيان كه توسط كوروش بزرگ تأسيس شد، پهناورترين امپراتوري در جهان باستان بود. مشهور بود آناهيتا ايزد آب و تقسيم كننده ي سلطنت سرچشمه ي رود كر ( كر مخفف كوروش ) را نوشيده بود. مسير جاده هاي شاهي زمان هخامنشيان از شوش شروع مي شد و از دجله و حران مي گذشت و به سارد ختم مي شد و در حدود 2680 كيلومتر طول داشت و شامل 111 ايستگاه يا منزل بود. داريوش امپراتوري هخامنشي را به 20 ايالت تقسيم كرد و براي هر ايالت يك ساتراپ معين كرد كه به منزله ي چشم و گوش شاه بودند. ايزدان آريايي ها مهر، اهورامزدا و ايزذ ناهيد بودند. وقتي آريايي ها با هم زندگي مي كردند، مذهبشان با هم يكي بوده است و چهار خدا با نام هاي وارنا، ايندرا، ميترا و ناساتيا را مي پرستيدند، اما پس از جدايي هنديان و ايرانيان از هم ايندرا خداي هنديان و ميترا خداي ايرانيان شد. به طور طبيعي آريايي ها قواي طبيعي از قبيل آسمان، خورشيد، ماه، باد و... را مقدس مي دانستند و در مقابل ظلمت، خشكي و ... را عوامل شر يا اهريمن به شمار مي آوردند ( قبل از ظهور زرتشت ).

ايران هخامنشي در تاريخ علوم از اين بابت كه در برابر دانش يوناني، علوم تمام مشرق زمين را جمع آوري كرده، سهم بزرگي در پيشرفت علوم در آن زمان داشته است. دانش پزشكي در زمان هخامنشيان 3 شعبه داشته بوده است:

1-  پزشكان جراح

2-  گياه پزشكان

3-  پزشكان امراض روحي و رواني به وسيله ي هيپنوتيزم

در زمان هخامنشيان 2 كتابخانه ي بزرگ يكي گنج نهشت در تخت جمشيد و ديگري گنج شپيكان جنب آتشكده ي آذر گشسب بوده است كه كتابخانه ي گنج شپيكان به وسيله ي اسكندر به يونان انتقال داده مي شد. هخامنشيان به آموزش و پرورش افراد بسيار توجه مي كردند. تا هفت سالگي به فرزندان در خانه راست گويي و راست كرداري را ياد مي دادند (هرودت اين نكته را تصديق كرده است). از 7 تا 16 سالگي به فرزندان اصول مذهبي، خواندن و نوشتن، اسب سواري، تيراندازي، شنا و كشتي ياد مي دادند. از 16 تا 25 سالگي تمرينات سلحشوري، قهرماني، دفاع از ميهن، پرش از اسب در حال تاختن و... را ياد مي دادند. راجع به پيدايش دو زبان پارسي و اوستايي محققين عقيده دارند اين دو زبان با زبان سانسكريت از يك ريشه مشتق شده اند كه آن ريشه ي اصلي زبان آريايي پيشين يا Proarienne  ناميده شده است. در زمان داريوش بزرگ سكه ي سيمين و مسكوكات طلا و نقره در ايران زده شده است. امپراتوري هخامنشي شامل 46 نوع كشور بود. خط آنان ميخي بود كه به صورت هاي افقي و عمودي و از چپ به راست نوشته مي شد و تعداد علايم آن 41 عدد بود. طبقه ي نجبا و اشراف و روحانيون در زمان هخامنشيان نقش بزرگي داشتند.

منبع: تاريخ تمدن ايران جلد2. 

تهيه كننده:قاسم حمزوي

       پزشكي در ايران باستان

در ايران باستان مزد پزشك براساس توانايي مالي بيمار در نظر گرفته مي شد.

پزشكي كهن ايران زمين هم همانند ديگر ملل باستاني ريشه در فرهنگ اساتيري دارد. در آئين زرتشت تراتااونا پديد آورنده ي علم پزشكي، كشنده ي ارواح پليد و سازنده ي ترياق دانسته اند. در كتاب اوستا آمده كه نخستين پزشك تريته پدرگرشاسب پهلوان بود و كسي است كه به عقيده ي ايرانيان باستان، بيماري و مرگ و تب لرزان را از بدن آدميان دور ساخت. از مقايسه ي اوستا با متون وداي هندي چنين بر مي آيد كه آريائيان كهن عناصر آتش، باد و آب را در زندگي بشر مؤثر مي دانستند. در كتاب دينكرد از سلامت جسم و روح و پزشك جسماني گفتگوشده است. طبق كتاب اوستا، پزشكان در آن دوران به سه گروه تقسيم مي شدند:

1-  روان درمان گران

2-  آنان كه با گياه به مداوا مي پرداختند.

3-  آنان كه با آهن سروكار داشتند يا جراحان.

4-  در ايران باستان به غير از اين سه گروه چشم پزشكان و دامپزشكان نيز به امر مداوا مشغول بودند. ( همان طور كه در قبل نيز گفته شد باستان شناسان چيزي پيش در شهر سوخته ي بيستان مربوط به 5000  سال پيش يك عينك را پيدا كردند ). 

در ونديداد درباره ي مزد پزشك متناسب با جايگاه اجتماعي و توانايي بيمار در نظر گرفته شده است. يعني افراد فقير بايد پول كمتري را براي معالجه مي پرداختند.

امر بهداشت و پاك داشتن طبيعت از وظايف بزرگ آئين مزديسنا بود و در اوستا درباره ي بهداشت و تميزي آب، حمام، شستشوي بدن و لباس، بهداشت زمين، مسكن و غذا، دفن مردگان، گوشت جانوران، انتقال بيماران و قرنطينه كردن آنان بسيار سخن گفته شده است. گياهان داروي و مغازه هاي

عطاري در قبل از اسلام كاربرد زياد داشتند. به قول هرودوت، كوروش از فرعون مصر خواست تا بهترين پزشك را براي مداواي چشمان او با ايران بفرستد و گزنفون مي نويسد كه او پزشكان مجرب را گرد خود فرا خواند و انواع معجون ها، شربت ها، داروها و عصاره هاي مفيد را در جايي فراهم آورد. هر يك از مردم كه بيمار مي شد كوروش بزرگ پزشكان خود را به مداواي او مأمور مي ساخت و چون شفا مي يافت از پزشك معالج قدرداني مي كرد. در زمان هخامنشيان در تخت جمشيد، شيزگان و هگمتانه مراكز علمي و دفاتر و اسناد فراواني وجود داشتند. پس ار حمله ي اسكندر به ايران بسياري از اين مراكز طعمه ي آتش شدند و اسكندر آنچه در خزاين و ديوان هاي تخت جمشيد موجود بود به زبان رومي و قبطي برگردانيدو بسياري را به كتابخانه ي شهر جديد اسكندريه انتقال دادو اين آثار در كتابخانه ي اسكندريه محفوظ بودند كه در زمان حمله ي اعراب ( معاويه ) به مصر اين كتابخانه دچار آتش سوزي شد و همه ي اين آثار از بين رفت. در زمان ساسانيان رنسانس ايران زمين دوباره شكوفا شد و در مدائن، جندي شاپور، ريواردشيرو... مراكز علمي جديد و مهمي به وجود آمد. پادشاهان ساساني به خصوص انوشيروان وسايل آشنايي ايرانيان را با علوم مختلف و پزشكي فراهم آوردند و كتابخانه هاي بزرگي در سراسر ايران دوباره ساخته شدند. اردشير براي گردآوري كتاب از هند تا روم كساني را بدان نواحي گسيل داشت و از آن ها هر چه را متفرق بود دوباره گردآورد تا اين كه دوباره در اواخر اين عصر اين كتابخانه ها و مراكز پزشكي طعمه ي آتش شدند يا به يغما رفتند يا به نام ديگران ثبت شدند. داشنگاه جندي شاپور به اوج ترقي خود رسيد و او پزشكي مسيحي را به نام بذ براي گردآوري گياهان دارويي به هندوستان فرستاد. اين سفرهاي علمي براي دانشگاه جندي شاپور و امپراتوري ايران بسيار ارزشمند بود. پس از ساسانيان بعضي كتاب هاي به جامانده از آن دوران به زبان عربي ترجمه شد و دانشمندان ايراني مانند زكريا، ابن سينا، جابربن حيان، بيروني، خيام و... ادامه دهنده ي راه ايرانيان باستان شدند.

منبع: مجله ي دانشمند- ويژه نامه ي تخصصي دانستني هاي دارويي سال 1378.

 

ناگفته ها از ايران باستان

زر پرست سفله مي خندد به ايران باستان

ايرانيان باستان در علوم ستاره شناسي، فيزيك، زمين پيمايي، موسيقي، فلسفه، كشاورزي، دامپروري، آبياري،حفر قنات،گياه پزشكي، شطرنج، كشتي و ... مهارت داشتند و بسياري از مسائل پزشكي و روانشناسي را از كتاب دينكرد استخراج كرده بودند. طبقه بندي هاي جسماني و معنوي كه در تعليمات افلاطون و ارسطو ديده مي شود در كتاب اوستا نيز آمده است و با توجه به قدمت زياد اوستا مشخص مي شود  كه در آن پنج روش ذكر شده است:

1-  دعا از طريق تلقين و اثرات رواني هيپنوتيزم

2-  آتش كه ضد عفوني كننده بوده است

3-  گياهان دارويي مانند بادرنجوبه كه مقوي قلب و اعصاب بدن بوده است

4-  تيغ يا نيشتر به عنوان كارد جراحي

5-  بخور

پزشكي قديم ايران شباهت زيادي به طب چين باستان دارد. پروفسور فستوژير در كتاب خود مي گويد: تشريح چشم و بيماري هاي آن در ايران باستان پيشرفت علمي زيادي كرده بود و ايرانيان تمام اجزاء داخلي چشم را تشريح كرده بودند [ باستان شناسان چندي پيش در كاوش هاي شهر سوخته يك عينك كشف كردند كه اين خود صحت اين مطالب است.] ايرانيان هم چنين در رياضيات – هندسه – پاتولوژي – معماري – نجوم و دريانوردي هم پيشرفت زيادي داشتند. زبان فارسي ادامه ي زبان اوستا و پهلوي يكي از كهنه ترين و وسيع ترين زبان هاي كمياب دنياست. تمام دانشمندان دنياي اسلام مانند جابربن حيان – زكرياي رازي – ابن سينا – ابن مقفع – خيام – بيروني و ... همه ايراني بوده اند و هيچ كدام از آن ها عرب نبوده اند. اما بعدها به واسطه ي آثار آن ها كه در آن زمان به عربي نوشته شده غربيان  فكر مي كنند آن ها دانشمندان عرب بوده اند. با تأسف، بسياري از آثار و كتاب هاي ايرانيان در ضمن حملات بيگانگان از بين رفته است. به عقيده پلين plin آثاري كه به نام زرتشت رياضي دان در فهرست كتابخانه ي اسكندريه ي مصر ثبت شده بود حدود 800 كتاب مي شده است كه در آتش سوزي از بين رفته اند. ادبيات زبان عرب كه شامل قواعد صرف و نحو زبان عربي مي شد توسط دانشمندان ايراني به وجود آمد. ما كه به دبي سفر مي كنيد و محو تمدن با شكوه دبي و ابوظبي مي شويد و ترانه ي رفتيم دبي چه جايي بود / جاتون خالي صفايي بود را ترنم مي كنيد بدانيد آلات موسيقي كه اكنون در كنسرت هاي عربي اجرا مي شود مربوط به ايرانيان بوده است ايرانيان باستان در مجسمه سازي – گچ بري – ظروف قلم زده – نقش و نگار روي سنگ ها – نقاشي – مينياتورسازي – خوشنويسي – موسيقي – ادبيات و شعر و ... مهارت زيادي داشتند و بعدها خلفاي عباسي مينياتورهاي كاخ هاي بغداد را از مينياتورهاي طاق كسري تقليد مي كردند. بر خلاف آن چيزي كه بعضي ها فكر مي كنند در آيين زرتشت ازدواج با محارم مانند خواهر – خاله و عمه حرام مي باشد [ براي تحقيق به كتاب اصل و نسب آيين هاي ايران باستان رجوع شود] در كتاب اوستا اشاره به مراسم خوتيودس است يعني پيوند زناشويي با اقوام نزديك و اين به معناي ازدواج با خواهر نيست. اين اشتباه از آن جا ناشي شده كه بعضي پادشاهان مانند كمبوجيه به اصالت تخمه و نژاد پادشاهان و به بقاي نسل جاوداني يك خانواده زياد اهميت مي دادند و به خاطر اين كه خون پادشاهان در خانواده ي آنان موروثي باشد با خواهران خود ازدواج مي كردند و اين مخالف آيين زرتشت بوده است. شايد خشايارشاه يا كمبوجيه اين رسم را از مصريان ياد گرفته باشند. نكته ي آخر كه بايد ذكر شود اين است كه ايرانيان باستان مردگان خود را در خاك دفن نمي كردند . از نظر آنان آب – آتش وخاك، مقدس و پاك بود و نبايد مرده با اين سه عنصر برخورد كند. به همين جهت به جاي دفن كردن، مرده ها را در دخمه يا استودان (به معناي استخوان گاه) مي گذاشتند تا امراض مرده در زمين نفوذ نكند. به طور كلي ايرانيان در حفظ بهداشت و پاك داشتن عناصر و آداب شستشو وسواس داشتند و آتش نزد آنان پاك كننده ي آلودگي ها و گناهان بود.

منبع: گفتارهاي پراكنده از كتاب هاي صادق هدايت.

زرپرست سفله مي خندد به ايران باستان مي خندد

تهيه كننده: قاسم حمزوي

حسن سباح و قلعه ي الموت

اسماعيليه نهضت و جمعيتي سري و رزمي بودند كه آرا‌ءِ فاطميان مصري را نظريات فلاسفه ي يوناني و ايرنيان باستان و مذهب اسلام ممزوج كرده و راه و روش هاي رزمي را جهت بهبود مقاصد خود با تكيه بر فنون و تكنيك هاي مخفي و نفوذي سلحشوران پيشين چنان رعب و وحشتي در كشورهاي عربي به وجود آوردند كه از خوف كار پيروان اسماعيليه مخالفين جرأت ابراز وجود نداشته و همواره در بيم قتل توسط اين افراد به سر مي بردند. اسماعيليه در اصل نيت سياسي و ميهن پرستانه داشتند كه كارهاي خود را همراه با جوانمردي و معنويت و سلحشوري انجام مي دادند و در اين امر از هيچ جانفشاني فروگذار نمي كردند. حسن سباح هم دوران با خيام و خواجه نظام الملك بود به طوري كه مي گويند اين سه نفر با هم شاگرد يك كلاس بوده اند اما در صحت اين مورد ترديد است. حسن سباح رئيس فرقه ي اسماعيليه بود، حسن خود فردي دانشمند بود و نقل مي كند شبي ناصرخسرو در عالم خواب به او امر كرد به سرزمين دانش يعني مصر برود. حسن سباح پس از آن به مصر سفر كرد و از اهرام سه گانه ديدن كرد. حسن سباح مي گويد پس از رفتن به مصر بود كه براي اولين بار فهميدم اين كشوري كه در آن به دنيا آمده ام نامش ايران است. ايران روزي امپراتوري بزرگي بوده است و دين مردم قبل از اسلام آئين زردشت بوده است. حسن سباح پس از خواندن تاريخ ايران در كشور مصر به ايران بازگشت و با توجه به شكستي كه قبلاً مازيار و بابك خرم دين خورده بودند سعي كرد مبارزه ي جديدي را عليه حكومت وقت آغاز كند. حسن سباح در زمان جلال الدين سلجوقي ( قرن پنجم ) مبارزه ي مخفيانه ي خود را آغاز كرد. به قلعه اي كه حسن سباح وپيروانش در ان سكونت داشتند قلعه ي الموت يا آشيانه ي عقاب مي گفتند. پيدايش اين فرقه ي جديد را در اصل از عبدا... بن ميمون كه در عراق مي زيسته مي دانند. حسن با نفوذ در كوهستان ها و ايجاد ترس و وحشت به همراه خود در ايران و ديگر كشورها ي اسلامي با فنون و تاكتيك ها و تكنيك هاي سلحشوري مخالفين خود را به نام دين به وسيله ي عده اي جوانان رزمي كار و تعليم ديده از بين مي بردند. جواناني كه به اين آئين در مي آمدند ابتدا بايد خود را اخته مي كردند كه شهوت جنسي و علاقه به زن و تشكيل خانواده در ان ها از بين برود و در موقع نياز بتوانند با مقداري گرد ترياك خودكشي نمايند. چون حسن سباح عقيده داشت انسان به راحتي مي تواند جان خود را فدا كند، در برابر شكنجه ها مقاومت كند اما در برابر زن انسان نمي تواند مقاومت كند، روش كار آن ها مانند نينجاها و سامورايي ها بوده است و تعداد فدائيان را حدود پنجاه هزار نفر مي دانستند كه در چند جنگ بزرگ سپاهيان سلجوقي يان ترك را شكست دادند. آن ها آن قدرت را پيدا كردند كه به راحتي پادشاه كشور را عوض مي كردند و در روز روشن وزير كشور يعني خواجه نظام الملك را ترور كردند. حسن از نقاط ضعف شكست هاي قيام هاي قبل از خود مانند خرم دينان عبرت گرفته بود و سعي در تكرار نكردن دوباره ي نقاط ضعف اين قيام ها كه منجر به نابودي آنان شده بود اقدام نموده و با زيركي و علم و دانش، حكومتي را در الموت و قزوين و رودبار و طوس و طبس به وجود آورد و چندين قرن اسماعيليان توانستند بر مشكلات فايق آمده با اقتدار فرمانروايي كنند. به تمام كساني كه به تاريخ ايران علاقه دارند پيشنهاد مي كنيم كتاب خداوند الموت را حتماً مطالعه كنند.

 منبع: مجله ي رزم آور - خداوند الموت -  تاريخ اديان

تهيه كننده: قاسم حمزوي

ابن سينا، نابغه اي جهاني

چندي پيش سازمان علمي فرهنگي يونسكو مدالي را به مناسبت هزاره ي تولد ابن سينا ضرب كرده بود و در ميان يك نقش او را در ميان دو پزشك بزرگ جهان باستان، يعني بقراط پدر علم پزشكي يونان و جالينوس نشان داده شده بود كه ابن سينا عقايد اين دو را تقسيم بندي و تأويل كرده بود. در دوران كودكي پدرش او را نزد ابوعبدالله ناتلي فرستاد تا از او علم بياموزد. ابن سينا فلسفه و قسمتي از منطق ارسطو و مقدمات رياضي و هندسه و هيأت بطليموسي را نزد او آموخت. خود او مي گفت: هر مسأله اي را استاد طرح مي كرد بهتر از او مي فهميدم تا آنكه ظواهر منطق را نزد او آموختم. اين هوش سرشار كه از كودكي او را برتر از هركس ديگر نشان مي داد، در ساختن يك جنبه از شخصيت او مؤثر شد.

پزشكي بوعلي:

در مقايسه با رازي مي توان گفت او بيشتر به جنبه ي نظري پزشكي توجه داشته است. با وجود اين، ابن سينا به جز مهارت در پزشكي نظري و نوشتن كتاب قانون از نظر باليني و عملي نيز پزشكي چيره دست بوده است. علم پزشكي در نظر ابن سينا، علم شناخت اعضاي بدن است كه به وسيله ي دانستن آن مي توان سلامت بدن را بازگرداند.او نخستين پزشكي بود كه به تشريح شبكيه ي چشم و وصف عضلات حدقه ي چشم پرداخته است. توصيف او به توصيف پزشكي امروز بسيار نزديك است. فصل هايي از كتاب درباره ي جراحي است. او بسياري از عمل هاي جراحي را شرح داده است. دربارهي دوران نقاهت بعد از عمل جراحي و داروهاي لازم براي از ميان بردن عوارض بعد از عمل، بند آوردن خون و تسكين جراحت ها توضيح كافي داده است. درباره ي عمل سنگ مثانه روش تازه اي نشان داده است. پزشكان قبل از ابن سينا، سنگ مثانه را از ناحيه ي جلو مقعد عمل مي كردند و جدار مثانه را براي بيرون اوردن سنگ مي شكافتند. ابن سينا شرح داده است كه شكافتن مثانه كار درستي نيست و بهتر آن است كه به وسيله ي آلات مخصوص از راه مجراي ادرار سنگ داخل مثانه را خرد كنند و قطعات آن را از راه مجراي ادرار بيرون آوردند. در حقيقت چند قرن قبل از آنكه اروپاييان همين روش را به كار برند، ابن سينا عمل سنگ مثانه را از راه ميل زدن و شكستن سنگ مثانه با دقت توضيح داده بود. نخستين توصيف برخي از بيماري ها، مانند ورم پرده هاي مغز ( مننژيت )، زخم هاي معده و اسم در كتاب قانون آمده است. ابن سينا خاصيت گندزايي الكل را شناخته و توصيه كرده است قبل از بستن محل زخم آن را با شراب بشويند. يكي از بحث هاي مهم ابن سينا در زمينه ي داروشناسي است. او در كتابش 760 نوع دارو را شرح داده است. ابن سينا در روان درماني يا روان پزشكي هم استاد بود. شرح برخي از اين درمان ها چنان دلپذير است كه جزءِ داستان ها درآمده است. يكي از روان پزشكي هاي او درمان جواني عاشق است كه ابن سينا نبض بيمار را در دست مي گيرد و دستور مي دهد تا نام محله ها و كوچه هاي گرگان را يك يك بگويند با جنبش غير نبض بيمار در هنگام شنيدن نام محله ي خاص، ابن سينا در مي يابد كه جوان عاشق دختري است كه در آن سراي منزل دارد. به تمام علاقمندان به علم پزشكي توصيه مي كنيم كتاب راه اصفهان را مطالعه نمايند.

منبع: ويژه نامه ي تخصصي دانشمند سال 1365

ابن سينا، چه در خاور دور و چه در باختر، يكي از مشهورترين مردان پزشكي بوده است. شاهكار پزشكي او كتاب قانون يكي از مؤثرترين و پُرخواننده ترين كتاب هاي پزشكي جهان بوده است. دانشجويان پزشكي پس از خواندن كتاب هاي پزشكي جالينوس، بقراط و رازي به مطالعه ي قانون مي پرداختند. در واقع كتاب قانون پايان دوره ي آموزش پزشكي بوده است. اين كتاب تا قرن هفدهم در دانشگاه هاي اروپا تدريس مي شد و از نخستين كتاب هايي بوده كه پس از اختراع چاپ در اروپا نشر شده است. محققان درباره ي قانون سخن بسيار گفته اند. بيشتر آن ها اين كتاب را ستوده اند و اندكي بر آن ايراد گرفته اند. از ميان دانشمندان ايران هيچ كس به اندازه ي ابن سينا محبوب مردم نبوده است و اين خود بالا بودن اجر و مقام مقدس پزشك را مي رساند. در برخي از روايت ها، او حكيمي است كه قادر به زندگي بخشيدن است،خردمندي است كه همه چيز را مي داند و هوشمند و فيلسوفي است كه از اسرار پنهان باخبر است. او يكي از معجزه هاي عقل بشري بود. در سال 1950 از زير لايه اي از گچ بر روي يكي از ديوارهاي كتابخانه ي بادليان شهر آكسفورد انگلستان ( دانشگاه آكسفورد بزرگ ترين و معتبرترين دانشگاه رنسانس اروپا بود ) چهره ي متفكر ابن سينا را يافتند كه اين خود نشان از مقام علمي او در اروپا بود.

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

زيگموند فرويد ... و ناخودآگاه و مكاشفه

پروفسور زيگموند فرويد بنيانگذار روان شناسي نوين و بانفوذترين متفكر قرن بيستم بود كه بر بسياري از رشته ها در فراسوي مرزهاي روان شناسي _ انسان شناسي _ جامعه شناسي _ تاريخ _ فلسفه و ... تأثيرگذار بوده است. عمق و عظمت سايه هاي ترديدي كه فرويد در داخل و خارج از حوزه ي دانشگاه گسترده است. تلاش مداوم ما را براي درك بهتر آثار او مواجه مي سازد. فرويد در توصيف فرا روان شناسي ( تحقيق و شناخت فرايندهاي ناخودآگاه ) مي گفت: « وقتي جوان بودم، تنها چيزي كه آرزويش را داشتم كسب معرفت فلسفي بود و حال كه از قلمرو پزشكي قدم به عرصه ي روان شناسي مي گذارم، در مسير نيل به اين آرزو قرار گرفته ام ». فرويد در سال 1856 ميلادي در اتريش به دنيا آمد. در دانشگاه وين، پزشكي تحصيل كرد. ابتدا در عصب شناسي تخصص يافت و بعدها روان شناسي عمقي يا روان كاوي « Psychoanalysis » خود را توسعه داد. نظريه ي ناخودآگاه يا فرا روان شناسي فرويد لازمه ي شناخت انسان است. فرويد غرايز مهم بشري را كشف كرد و همين او را در رديف يكي از پيشگامان مهم جريان هاي طبيعت گرا قرر داد. فرويد ثابت كرد كه چگونه انواع گوناگون روان نژندي يا اختلال هاي رواني ريشه در تعارض هاي دوران كودكي دارد. پس رفته رفته گونه اي درمان را به وجود آورد كه مي توان آن ر ا باستان شناسي روان خواند. يعني روان كاو هم مانند يك باستان شناس مي تواند به ياري بيمار ژرفاي ذهن او را بكاود و تجربه هايي را كه باعث اختلال رواني او شده دريابد زيرا ما خاطره ي تمامي تجربه هايمان را در اعماق ضمير خود نگه مي داريم. فرويد پس از سال ها تحقيق به اين نتيجه رسيد كه ضمير خودآگاه تنها بخش كوچكي از ذهن انسان را تشكيل مي دهد. در واقع ذهن انسان همانند يك كوه يخي بزرگ است كه قسمت اعظم آن در زير آب قرار گرفته است. قسمت كوچك آن كه ما آن را مي بينيم خودآگاه و قسمت بزرگ كوه يخي كه از ديد ما پنهان است ضمير ناخودآگاه گويند. ضمير ناخودآگاه همه ي چيزهاي اندرون نهاد است؛ همه ي چيزهايي كه فراموش كرده ايم و به خاطر نمي آوريم. ما انسان ها هر چيزي را فراموش مي كنيم ناخودآگاه بيشتر به آن مي انديشيم و حتي خواب آن را زياد مي بينيم. [ به طور مثال شخصي كه از مار مي ترسد و هيچ ميل ندارد درباره ي مار سخن بگويد يا آن را ببيند به طور ناخواسته خواب مار زياد مي بيند ]. فرويد رؤياها يا خواب ها را شاهراه ورود به ناخودآگاه مي دانست و اثبات كرد كه خواب هاي ما اتفاقي نيست و ضمير ناخودآگاه ما سعي مي كند از راه خواب با ما ارتباط برقرار كند و رؤياها همه تحقق آرزوهاي ماست. روان كاوي فرويد براي هنر _ ادبيات و موسيقي هم بسيار مهم بود. يعني شاعران، نقاشان، هنرمندان و موسيقي دانان به شيوه ي سورئاليست ها يه فرا واقع نگري مي كوشند از نيروي ناخودآگاه در كارهاي خود بهره گيرند و هنر از ناخودآگاه سرچشمه مي گيرد. فرويد شواهد چشمگيري از عجايب ذهن انسان عرضه كرد و دريافت ما تمام چيزهايي كه از بدو تولد ديده و تجربه كرده ايم آن ها را در اعماق ژرفاي ضمير ناخودآگاه خود نگه مي داريم [ درست مانند ذخيره ي مطالب در حافظه ي كامپيوتر كه بايد با نوعي برنامه نويسي مخصوص به آن مطالب دست يافت ] اما گاهي اوقات كه داريم درباره ي چيزي صحبت مي كنيم يا موسيقي دان در صدد تهيه ي آهنگ هاي جديد است يا فيلسوف و فيزيكدان در مورد جهان هستي تفكر مي كنند آنچه در اعماق ناخودآگاه ما نهفته است ناگهان از لاي در نيمه باز ضمير آگاه به درون مي خزد و در نظر ما همان است كه آن را الهام يا مكاشفه گوييم كه ناگهان احساس مي كنيم آنچه مي گوييم يا مي شنويم يا مي نويسيم از منبعي بيرون از اين جهان هستي مي آيد. در اين وقت است كه بتهوون سمفوني اروئيكا را مي سازد و لئوناردو داوينچي طرح هاي مهندسي خود را روي كاغذ ترسيم مي كند يا آلبرت انيشتين به نسبي بودن زمان پي مي برد. بعضي وقت ها شده شخصي از درون با ما حرف مي زند يا ناگهان يك فرد جديد به ذهنمان خطور مي كند اين ها معجزه نيستند و همه دليل علمي دارند. در اينجا اين ضمير ناخودآگاه است كه بيدار شده و از اعماق ذهن با ما سخن مي گويد و او خود ما هستيم. گاهي اوقات بر ايمان پيش مي آيد كه فكر مي كنيم مكاني جديد يا حادثه اي را قبلاً هم ديده ايم؛ به عنوان مثال ممكن است شخصي براي اولين بار به هندوستان برود و فكر كند اين مكان را جايي ديده و آن را به خاطر نمي آورد اين ها همه اشتباهات ذهني هستند و نبايد آن را به حساب مابعدالطبيعه گذاشت.

منابع:  فرويد در مقام يك فيلسوف - دنياي سوفي

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

تحليل خواب از نظر روان شناسي

1. نظريه ي فرويد

پايه گذار روان كاوي علمي، نابغه ي بزرگي كه بزرگ ترين تحول فكري را درباره ي روح بشر ايجاد كرد پروفسور زيگموند فرويد مباحثي در مورد اسرار خواب را عنوان كرد فصلي جديد را درروان شناسي فلسفي آغاز نمود. با تأسف حتي افراد تحصيل كرده و باهوش هم بيشتر تحت تأثير توهمات خواب قرار مي گيرند تا به حقيقت واقع آن. يك نوع پيشگويي و تعبير خواب كه در كشور هاي عقب افتاده متداول است كه مي گويد اگر به طور مثال در خواب ديديم دندانمان مي افتد نشانه ي اين است كه يكي از اقواممان مي ميرد يا شخصي خواب مي بيند روح پدرش از او درخواست هايي مي كند و مي پندارد اينها نداي هاتف غيبي است و از آينده خبر مي دهد ولي اين ها همه تصورات باطل و تعبيرات موهوم مي باشند. روان شناسان خواب را شاهراه رسيدن به مكنونات مخفي روح انسان و شعور باطن يا نا خودآگاه مي دانند كه با استفاده از تحليل رويا مي توان به تمام بيماري هاي رواني و به اعماق ضمير ناخودآگاه انسان دست يافت. در روان شناسي سه نظريه در مورد تحليل خواب وجود دارد فرويد رؤيا را مظهري از طبيعت نامنطقي و نااجتماعي انسان تلقي مي كند. به طوري كه فرويد كابوس هاي ترسناك را نوعي ميل و خواسته ي نامعقول انسان تلقي مي كند. در نظريه ي فرويد رؤياها تحقق يافتن موهوم آرزوهاي نامنطقي و نامعقول انسان را امكان پذير مي سازند و خاصيت رؤيا تغيير شكل دادن و انحراف اميال نامنطقي است به نحوي كه قابل ارضاء باشند. ناخودآگاه در خواب با ما به زبان سمبوليك سخن مي گويد. زبان سمبوليك يك مجموعه علائم سري است كه تغيير رويا به فهم و فراگرفتن معناي آن موكول خواهد بود. به طور مثال آلت تناسلي مرد ممكن است در خواب با سمبول هايي چون عصا _ درخت _ چتر _ چاقو يا مار نشان داده شود.

2.نظريه ي كارل گوستاويونگ :

رؤيا را به حلول اشراقات و الهامات دانش ناخودآگاه در شخص نسبت مي دهد. ما انسان ها از مخزن ناخودآگاه خود يا به قولي My computer انسان خبر نداريم. ناخودآگاه جايگاه خاطرات فراموش شده، تصورات قديم و اموري است كه هنوز مستعد ورود به خودآگاه نيستند. ناخودآگاه شامل دو بخش است:

ناخودآگاه فردي كه مربوط به زندگي روزمره است.

ناخودآگاه جمعي كه از خاطرات نياكان دور و حتي اجداد غيرانسان به ما ارث رسيده و ميان تمام انسان ها مشترك است.

به طور مثال وقتي در خواب مي بينيم از درخت يا ارتفاع زياد به زمين سقوط مي كنيم اين سقوط كردن بازمانده ي دوراني است كه اجداد ما چند ميليون سال قبل ميمون بوده اند و از روي درختان جهش مي كردند و در موقع جهش احساس مي كردند زير پاي آنان خالي مي شده است.

بنا به عقيده ي يونگ در خواب ماهيت حقيقي اين عواطف و هيجان ها بر ما روشن مي شود اما چون ما انسان ها روان شناس نيستيم نمي توانيم به معناي اين خواب ها پي ببريم. ضمير ناخودآگاه در خواب به زبان سمبوليك با ما سخن مي گويد و راه حل مشكلات و خطرات احتمالي را به ما مي گويد. ضمير ناخودآگاه گاهي اوقات به كمك دانشمندان مي شتابد و به آنان در حل مسائل علمي كمك مي كند. شعور انسان در حالت خواب بيش از بيداري است. گاهي اوقات در خواب شعور باطني بيدار شده و به ما تذكر مي دهد در مورد افكار و كارهايمان دچار اشتباه شده ايم و بايد اعمال و افكار خود را اصلاح كنيم. زبا ن خودآگاه مانند كد مورس در مخابرات است كه به صورت رمز مي باشد و براي تفسير آن بايد آن را به زبان خودآگاه درآورد تا قابل فهم باشد. ناخودآگاه در خواب با زباني با ما سخن مي گويد كه بين المللي است يعني بين تمام افراد كره ي زمين يكسان است.

نظريه ي اريك فروم:

كه رؤيا را مظهري از همه نوع فعاليت رواني انسان، خواه نامنطقي و خواه موافق با اخلاق و منطق مي داند. در نظر مردمان ابتدايي رؤيا پيامي از طرف نيروهاي ملكوتي انسان به شمار مي رفت اما در روان شناسي مي كوشند تا رؤيا ر ابه عنوان مظهري از روان خود بيننده در نظر بگيرند. خواب هايي كه پيشگويي از آينده مي كنند خواب هايي هستند كه بينش و ديد وسيع و عالي انسان را در خواب ابراز مي كنند. سقراط عقيده داشت رؤيا صداي وجدان انسان است و بايد آن را جدي گرفت. هر رؤيا داراي معناي به خصوصي است و رؤياي تعبير نشده مانند نامه اي است كه خوانده نشده باشد و پيام هايي براي انسان دارند كه همه ي ما از آن غافليم. اما گاهي اوقات رؤيا به مسائل روان شناسي مربوط نمي شود و به علت شرايط فيزيكي شخص در موقع خواب ايجاد مي شود؛ به عنوان مثال اگر در اتاق خواب هوا خيلي گرم باشد و شخص در رختخواب خيس عرق/شود ممكن است در خواب خود را در حال قدم زدن در آتش يا آتش سوزي ببيند. ممكن است گاهي زنگ زدن خفيفي در گوش باعث شود شخص خواب رعد و برق يا موارد مشابه را ببيند. در مورد اشخاصي كه در خواب دچار گاز گرفتگي و خفگي مي شوند ممكن است شخص خواب ببيند در دريا غرق مي شود يا اگر شخص كمربند خود را در موقع خواب بيرون نياورد ممكن است خواب ببيند طنابي محكم دور كمر او بسته اند.

ما انسان ها هر شب خواب مي بينيم اما فقط وقتي مي توانيم خواب خود را به خاطر آوريم كه در مرحله ي خواب عميق يا NREM از خواب بيدار شويم. وقتي فكر مي كنيم در شب خواب نديده ايم نشان اين است كه خواب ما عميق نبوده است. تعبير بعضي از خواب ها بسيار مشكل است. بعضي از خواب ها ممكن است براي تمام انسان هاي روي زمين رخ دهد گاهي خواب ها فقط براي يك عده از انسان ها با مذاهب مختلف و سرزمين هاي متفاوت روي مي دهد. روان شناسان اينجا با دانش اساتير و فرا روان شناسي مي توانند راز اين خواب ها را كشف كنند از زماني كه انسان به دنيا مي آيد صحنه هايي را مي بيند كه اكنون به خاطر نداريم اما همه ي اين تصاوير در پرونده هاي زيرين مغز ما بايگاني شده اند و فقط به حسب تصادف و فوران الكتريكي مغز گاهي اوقات اين لحظه ها را در خواب مي بينيم. در خواب ممكن است صحنه اي ببينيم كه مربوط به لحظه ي تولد يا دوران نوزادي خود ما باشد اما چون آن زمان را به خاطر نمي آوريم از درك اين خواب ها عاجزيم. فردي به طور دائم خواب مي ديد كه ستارگان آسمان با سرعت دور سر او مي چرخند روان پزشكان پس از تحقيقات متوجه شدند در موقع به دنيا آمدن او ، پرستاران او را با شدت از شكم مادرش بيرون آورده اند و قسمتي از سر او اسيب ديده بود و اين خواب به خاطر همين آسيب به وجود آمده بود. چند سال قبل يكي از جراحان مغز سوزن خود را به قسمتي از مغز بيمار زد ناگهان يك صداي موسيقي پخش شد؛ پس از تحقيقات متوجه شدند اين آهنگ مربوط به جنگ جهاني اول و زماني است كه شخص در شكم مادرش بوده است و معلوم شد جنين حتي در شكم مادر صداهايي مي شنود و در مغز خود بايگاني مي كند. ما اكنون صداهاي قبل از تولد را در ذهن خود داريم و شايد هم در خواب بعضي از اين صداها را شنيده باشيم.

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

تله پاتي و هولوگرافي

تا چندين سال قبل، مسائلي مانند تله پاتي _ روشن بيني _ روشن شنودي _ خواندن افكار ديگران _ انتقال فكر _ پيشگويي آينده و ... در مبحثي به نام علوم غريبه يا متافيزيك دسته بندي مي كردند و معتقد بودند اين مسائل ربطي به علم ندارند و با علم فيزيك نمي توان اين موارد را بررسي كرد. كلمه ي تله پاتي Telepathy به معناي انتقال انديشه از فردي به فرد ديگر است بدون استفاده از هر گونه مجراي شناخته شده اي كه براي ارتباط هاي حسي وجود دارد يا انتقال فكر _ انتقال حسيات _ رابطه ي معنوي _ ارتباط فكري ميان دو نفر از راه دور _ القاي مطلبي از راه دور _ ظهور واقعه اي كه در محلي رخ داده، در ذهن كسي كه در محلي ديگر اقامت دارد. افرادي وجود دارند كه از هر چه در ضمير ساير آدميان مي گذرد، اطلاع دارند. در تمام مواردي كه در تجربه از تله پاتي استفاده شده است وجود يك پيوند عاطفي قوي ميان دو نفر به اثبات رسيده است. در واقع مغز انسان پيچيده ترين ساختار كائنات است كه در آن متجاوز از چهارده تا بيست و پنج ميليارد نورون يا ياخته ي عصبي به كار رفته است. از اين رو انسان را رايانه ي جاندار يا بيوكامپيوتر گويند. در مدت يك تا پنج ثانيه پس از آغاز انتقال تله پاتي، فعال شدن غير معمول مغز مشاهده مي شود. ارتباط ميان تله پاتي و موج آلفا اهميت دارد. موج آلفا با فركانس هشت تا سيزده هرتز در ثانيه يكي از انواع امواج مغز است كه در حال آرامش ذهن مشاهده مي شود. [ دستگاه الكترونيكي اندازه گيري ضربان الكتريكي مغز الكتروانسافلوگرافي نام دارد ]. تمامي افرادي كه در تجربه هاي آزمايشگاهي تله پاتي شركت دشته اند داراي حالت ذهني خاصي بوده اند.

با توجه به اين كه فرستنده و گيرنده ي پيام بايد داراي يك طول موج باشد [ حالت تشديد يا رزنانس ] باعث شده تا دستگاه آلفافون ساخته شود كه وجود يا فقدان امواج آلفا را به انسان خبر مي دهد. گفته مي شود كه ميان دو قلوهاي يك تخمكي، كه در زمان خاصي به يك نوع بيماري مبتلا بوده اند حالت تله پاتي بيش تر ديده مي شود. از تله پاتي در زمينه ي روياها نيز استفاده مي شود. يكي از افرادي كه در آزمايشگاه تله پاتي شركت جسته مي گفت : توجه خود را به سوي يك نقطه ي پوچ متمركز كرده بودم. به هيچ چيز فكر نمي كردم فقط به نقطه ي ثابتي نگاه مي كردم و ذهنم را خالي مي كردم. نحوه ي عمل تله پاتي تا حدودي مانند هولوگرافي يا ايجاد تصاوير سه بعدي مي باشد. هولوگرافي به معناي ايجاد يك تصوير عكاسي منحصر به فرد بدون استفاده از عدسي است، مانند تلگرام كه نوشته ي به دست آمده از كار با تلگراف است. در روان شناسي نوين در مورد تله پاتي معتقدند كه احتمال دارد ظاهر شدن اشيا در فضا و افكار در مغز دو انسان جدا از هم كار نيمكره هاي مغز باشد زيرا مغز مي تواند چيزي شبيه فيلم هولوگرافي ايجاد كند سپس شعور آن را به صورت تصوير سازمان دهد [ مانند تصوير يا عكس هاي سه بعدي كه به روش هولوگرافي با ليزر درست شده اند ]. براي انجام تله پاتي ميان دو نفر بايد امواج الكترو مغناطيس مغزي فرستنده و گيرنده از يك نوع و همگون باشد، به اين معني كه با قطبي كردن و استفاده از يك طول موج خاصي مي توان به اين امر دست يافت. يوگي ها و مرتاضان هند با استفاده از تمركز و عارفان با يكي شدن و فكر كردن درباره ي خدا كه همان يك فركانس شدن امواج مغز است تله پاتي يا موارد ديگر را انجام مي دهند. دانشمندان در صدد ساخت دستگاهي هستند كه با اندازه گيري طول موج مغز افراد بتوان آن ها را با يك دستگاه كنترل از راه دور به انجام كارهاي مختلف واداشت.

 منبع: روان كاوي و علوم غريبه- دكتر فرخ سيف بهزاد

تهيه كننده: قاسم حمزوي

امواج الكترومغناطيسي مغز انسان

مغز انسان از تعدادي سلول ساخته شده كه تعداد آن ها 9 تا 12 ميليارد تخمين زده مي شود هر نرون داراي دو سر و يك شكم است كه قسمت دروني آن ها عايق جريان الكتريكي است و قسمت غشايي يا بيروني عايق است. نرون ها با اتصالات عصبي با هم در تماس مي باشند و به وسيله ي مويرگ ها كه از بين آن ها مي گذرد و خون در آن ها جريان دارد غذاي آن ها تأمين مي شود. نرون ها تمام امور مانند ثبت آثار نوري _ صدا _ آثار بويايي _ چشايي و لمسيات و امور اداري داخلي بدن را انجام مي دهند. امواج الكترومغناطيسي مغز انسان عبارتند از: آلفا _ بتا _ تتا _ دلتا. اگر انسان را به صورت يك كامپيوتر در نظر بگيريم پنج حس وي ( بينايي _ شنوايي _ چشايي و ... ) معادل كي برد _ ماوس _ اسكنر _ ضمير ناخودآگاه ( بخش زيرين مغز ) مشابه هاردديسك عمل مي كند. فرمانده ي اجرايي انسان ضمير ناخود آگاه بدون شعور وي است. تفاوت فرهنگ ملل دنيا از آنجا ناشي مي شود كه تعريف آنان از شاد بودن _ غمگين زيستن _ فضيلت و رذيلت و نحوه ي پوشاك و تغذيه ي آن ها با هم متفاوت است.

موج منفي بتا (b ): موج خودسوزي و فرهنگ سوزي _ چشم بداقبالي. اگر ضمير شخصي آكنده از دروغ _ حسادت _ كينه و نفرت _ بدبيني _ بدخواهي و ... باشد محصول مغز اين شخص موج بتا خواهد بود كه داراي طول موج بلند است و حداكثر 7 متر برد دارد و اگر تأثير گذار نباشد به سمت فرستنده ي خود انعكاس يافته و موجب تباهي منشاء خود مي شود. پرورش و عادت مغز براي توليد اين موج شخصي را تا مرحله ي جنايت پيش مي برد. افسردگي، نااميدي و بدخواهي و شعار مرگ بر ... اعدام بايد گردد ... و ... نشان از فعاليت موج منفي بتا ات كه فركانس اين موج 14 هرتز مي باشد ( فركانس به معناي تعداد سيكل هاي پيموده شده در يك ثانيه مي باشد)

موج آلفا : اين موج داراي فركانس بالا و طول موج كوتاه مي باشد. به علت بالا بودن فركانس آن، برد آن خيلي بيشتر از موج بتا است. نيك خواهي _ نشاط و شادابي _ آرامش _ انضباط و ... نشان از فعاليت اين موج است. امواج الكترومغناطيسي مغز اين افراد روي افراد ديگر احساس خوبي و پيشرفت را مي دهد و مشابه موج كوتاه راديو SW تا آن سوي كره ي زمين پخش شده و بعد از انتشار صاحب آن را شاد مي كند.

موج تتا : موج الهام و رؤيا است. در حالت چرت و اغما حاصل مي شود و خاصيت آن ايجاد تعادل را دارد.

موج دلتا : در هنگام خواب عميق از مغز انسان صادر مي سود كه خواب ديدن و به خاطر آوردن آن حاصل فعاليت اين موج است. فركانس اين موج كم تر از 9 هرتز مي باشد.

منبع: فيزيولوژي مغز

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

اسرار حس ششم :

هر انساني غير از پنج حس ظاهري حس ديگري دارد به نام حس ششم كه هر انساني را به وسيله ي امواج نامرئي با دنياي خارج مرتبط مي كند. در مورد حشرات دو شاخك روي سر آن ها وجود دارد كه كار آنتن را انجام مي دهد. عكس العمل هاي شرطي كه پاولوف در جانداران به خصوص حشرات جستجو كرد بر مبناي همين حس ششم است. به طور كلي ساختمان مغز تمام جانداران از حشرات گرفته تا انسان داراي قدرت پخش امواج الكترومغناطيس و گيرنده ي اين امواج هستند كه آن را حس ششم مي گويند. پاولوف مي گويد وقتي شما دست خود را براي زدن حشره به كار مي بريد امواجي كه از فرستنده ي مغز حشره خارج مي شوند به دست شما برخورد كرده و مانند رادار اين امواج منعكس شده و گيرنده ي مغز حشره اين امواج را دريافت مي كند و قبل از اقدام شما حشره فرار مي كند. در حشراتي كه به طور دسته جمعي زندگي مي كنند هر خانواده اي از آن ها يك ملكه دارند. مغز ملكه ي حشره قدرت پخش امواجش از همه زيادتر است و معمولاً هر ملكه اي روي يك طول موج معيني امواج خودش را پخش مي كند. به عنوان مثال مورچه اي كه از لانه ي خود خارج مي شود امواج فرستاده شده ي ملكه ي خود را دريافت مي كند و به لانه برمي گردد. در مورد مغز انسان كه پيچيده ترين ساختار كائنات مي باشد از نظر كار درست شبيه دستگاه ها ي فرستنده ي راديو و تلويزيون مي باشد و قادر است صداها و هر چه در درون خود دارد به صورت افكار به شكل امواج الكترومغناطيسي به خارج صادر كرده و پخش مي نمايد و همچنين در همان حال گيرنده ي مغز، از خارج دريافت دارد و طول موج مغز هر انساني با انسان ديگر متفاوت مي باشد به غير از بعضي از دوقلوهاي همسان كه مي توانند با هم تله پاتي انجام دهند. نسج هاي كوچك مغز انسان اين نسج تكامل يافته ي عالم خلقت مي تواند كار دستگاه هاي بزرگ مخابراتي را به خوبي انجام دهد و در مغز انسان هميشه حتي در خواب فرستادن امواج مي باشد. در شرايط عادي حواس پنجگانه دخالت دارند يعني مغرها آنچه را كه كي خواهند ديگران بفهمند از طريق بلندگوي خود زبان و يا از طريق دست _ نوشتن و ... به اطلاع ديگران مي رسانند كه اين خاصيت مغز را حس ششم مي گويند. اما ساختمان مغز موجودات از هم متفاوت مي باشد به طور مثال ماهي، مغز آن به گونه اي است كه 90 % آن اختصاصي به حس بويايي دارد يا در مورد سگ حس بويايي يا شنوايي آن از انسان قوي تر است اما سگ ها كوررنگ مي باشد و رنگ ها را از هم تشخيص نمي دهند. در بحث از عجايب مغز و حس ششم بايد خاظر نشان سازيم كه اعتقاد به وجود جن و همزاد در بين عوام مردم علل علمي دارد يعني اعمال خرافي يك منشاء عامي داسته و عده اي سودجو به خاطر سوءِ استفاده، برداشت هاي غيرمنطقي از آن نموده و مردم را گمراه مي كنند. در نتيجه اصل مطلب فراموش شده و مسائل پيش پا افتاده و غيرمنطقي آن به جا مانده است. به طور مثال در زمان هاي گذشته انساني را كه غش مي كرد جن زده مي ناميدند و اطرافش را با يك ميله ي فلزي خط مي كشيدند و مي گفتند اين غمل جن را فراري مي دهد. اين عمل از نظر علمي صحيح بود يعني وقتي چاقو يا فلز را دور بيمار غش كرده به زمين مي كشيدند فلز امواج الكترومغناطيسي را دريافت مي كرد و به زمين انتقال ميداد و شخص آرامش پيدا مي كرد يا عده اي هنوز هم عقيده دارند در حمام نبايد يك دفعه آب گرم ريخت چون پاي جن ها را مي سوزاند. به طور كلي فعل و انفعالات شيميايي در محيط مايع به خصوص آب گرم بهتر انجام مي گيرد و شايد در موادي كه اين مواد را مي سازند به طور تصادفي در يك ناحيه جمع باشند و با ريختن آب گرم موجبات انجام فعل و انفعال را فراهم سازند و امواجي شكل گيرد و در فضا پخش شود و به مغز انسان سرايت كند و او را بيهوش نمايد.

جادوگري :

با توجه به مطالب گفته شده عده اي شايد با تركيب مواد شيميايي به خصوص توانسته باشند به ساختن امواجي با فركانس معين دست يابد يا در آزمايشگاه به چنين مسائلي پي برده باشند و اين اعمال را به شكل علمي انجام مي داده اند يا اين اعمال علمي به دست عده اي سودجو افتاده و از سر هم كردن خرافات به فريب دادن مردم نادان پرداخته باشند. اكنون داشمندان پسيكولوژي در صدد ساخت دستگاه هايي هستند كه بتوان به وسيله ي آن ها افكار را به تمام دنيا ساطع كرد و مي گويند تفكر الكتريسيته است و مي توان با دستگاه هاي فرستنده امواج مغزي را منتقل كرد يا در صدد ساخت فرستنده هايي هستند كه بتوانند اعمال مختلفي مانند شاد بودن _ عصباني شدن _ كينه _ حسد _ متشنج شدن و ... را روي افراد بشر اعمال كنند و بتوانند با كنترل امواج مغز، آنان را تابع خود كنند.

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

ذن چيست؟

منظور از ذن آگاهي به هستي مي باشد. در طريقه ي ذن مواردي وجود دارد كه شخصي بايد رعايت كند تا به اين امر دست يابد. اولين قسمت ذن مباني تربيت يا آگاهي به هستي مي باشد. يعني هر كاري كه شاگرد مي كند بايد با فكر خاصي همراه باشد. مثلاً وقتي دست هايت را مي شويي بايد اين فكر خاص در دلت باشد كه دست هايم را مي شويم و آرزو مي كنم همه ي عالم دست هاي بسيار تميزي داشته باشند كه بتوانند حقيقت روشن شده گي را نگه دارند. حتي موقعي كه تو دست شويي هستي به خودت مي گويي آرزو مي كنم تمام موجودات از آز و كينه و ناداني و هر آلايشي ديگري آزاد باشند. مباني تربيت كه هرروز بايد آن ها را به كار بست حاوي معدود انديشه هاي مشابه است و رهرو مي تواند آن ها را با حال و روز و نيازهاي روزگار خود سازگار كند. فرق بين رهرو ذن با بقيه ي انسان ها در اين است كه رهرو ذن وقتي راه مي رود _ كتاب مي خواند _ رانندگي مي كند و موسيقي تمرين مي كند از اين حقيقت آگاه است كه بايد تمام حواس پنج گانه يا به قولي شش دانگ حواس او در فعاليت باشند و به غير از انجام كار مورد نظر به هيچ چيز فكر نكند. اين شيوه ي زندگي كردن آگاهي به هستي نام دارد و در آيين بودا رازي است كه انسان با آن هستي اش را روشن مي كند و نيروي تمركز ايجاد مي كند و سرانجام فرزانگي را شكوفا مي كند و به بار مي نشاند. شكوفا كردن فرزانگي مقصد نهايي حقيقت است كه از طريق توانايي تمركز به دست مي آيد. اين معرفت، فرزانگي يا اشراق يا ادراك حقيقت نام دارد. فرآيند آگاه بودن به سه آموزش معروف است:

سيله ( SILA ) 2. سمادي ( SAMADHI ) 3. پرجن ( PRAJNA ).

به ترتيب يعني: سلوك در تربيت _ سير در عوالم دروني و تمركز _ معرفت يا فراشناخت و فرزانگي. وقتي دانشمندي در آزمايشگاه خود كار مي كند، موسيقي گوش نمي دهد _ سيگار نمي كشد _ باتلفن صحبت نمي كند و ... چون اين كارها دل او را ار تمركز كامل روي كاري كه دارد مي كند باز مي دارد كه در اين معناي ذن است. اصول ياد گرفتن ذن بسيار ساده است همين كه شما در زمان رانندگي نواركاست را خاموش مي كنيد _ تلفن همراه را خاموش مي كنيد و تمام حواستان متوجه رانندگي است و به هيچ چيز جز رانندگي فكر نمي كنيد اين خود يك تمرين ذن است كه در تمام موارد زندگي مانند مطالعه _ موسيقي _ انجام ورزش و ... مي توان به اين شيوه عمل كرد و ميزان موفقيت بسيار افزايش مي يابد. در آيين بودا 9000 حركت ظريف است كه شاگرد بايد رعايت كند. رسيدن به حقيقت به معناي كسب دانش نيست بلكه بيدار كردن لبّ واقعيت است كه خود را در لحظه ي بيداري، كامل نشان مي دهد. در آيين بودا از 84000 مدخل راه يابي به حقيقت سخن مي رود مانند: اگر بودا را ديدي او را بكش [ يعني هيچ امري را مطلق فرض نكن ] انگشت و ماه _ يك فنجان چاي _ برو كاسه را بشوي. فلسفه ي ذن اين است كه نبايد مثل مرده ها زندگي كنيم در هر لحظه بايد زنده باشيم. در هر كَشَنه، 360 استخوان و 84000 منفذ مو مثل شمع بايد بيدار باشند. همه ي شما فيلم هاي واقعي بروس لي را ديده ايد؛ بروس لي خود يك فيلسوف و روان شناس بود. يكي از علل موفقيت او تمركز شديد يا ذن در انجام تمريناتش بود. در خاتمه تعدادي كتاب هاي مفيد درباره ي ذن به علاقمندان معرفي مي كنيم: بودا -تاريخ آيين بودا - فراسوي فرزانگي - راه آيين

سخن بودا - راه بودا - ذن چيست ؟ - روش ذن – هندوئيسم - 10. نيلوفر عشق  11. هستي بي كوشش

 منبع : كليدهاي ذن

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

اسرار تمركز

اغلب انسان ها از نابساماني افكار و عدم تمركز در زندگي رنج مي برند. قديمي ترين شيوه ي علمي براي تمركز وضعيت هاي مراقبه و تمرينات روحي است كه در سيستم يوگا مطرح مي باشد. تمركز يك حالت ذهني و رواني است كه در اثر ايجاد تعادل بين ساختار جسمي و رواني حاصل مي شود و تا زماني كه ما توفيق پاك سازي جسم و روح را پيدا نكنيم، ايجاد تمركز ذهني غيرممكن است. زماني كه ذهن توانايي دارد روي يك موضوع فيزكي يا رواني توقف كند و از آن منحرف نشود، حالتي ايجاد مي شود كه به آن تمركز ذهن مي گويند. مراقبه يا مديتيشن مرحله ي تكامل يافته ي اين حالت است. حالت تمركز ذهن در زندگي بسيار مهم است. ذهن مانند امواج نور معمولي است كه امواج آن پراكنده هستند اما ذهن در حالت تمركز مانند نور ليزر است كه بسيار قوي است و امواج آن هم فاز مي باشند. فقط افرد با ذهن متمركز قادرند آنچه را كه تصميم مي گيرند عملي كنند و اراده ي قوي داشته باشند. يك ذهن متمركز، زندگي روزانه را وسعت مي بخشد. تمركز يعني كانوني كردن ذهن روي يك نقطه، كه مي تواند روي شمع _ كوه _ رودخانه _ ماه _ آسمان _ تصوير شخصي مقدس _ گل و گياه _ حيوانات و ... صورت گيرد. گاهي اوقات در زندگي اتفاقي مي افتد كه ساعت را به لحظه تبديل مي كند. مراقبه، آگاهي را چنان عمق مي بخشد كه ساعات به صورت لحظه اي كوتاه احساس مي شوند. تمركز سفر به اعماق است و جايي كه زمان بي مفهوم مي شود (گذر زمان براي مرتاضان بسيارسريع است) براي رسيدن به تمركز و مديتيشن بايد اول به آن اعتقاد داشت و تمرينات روحي را هر روز سر ساعت به طور منظم و مداوم انجام داد. حركت در مراقبه مانند حركت كرم بر درخت است كه از برگ به ريشه مي رسد. ما با تمركز در واقع سعي مي كنيم به ريشه يا اصل حقيقت برسيم. وقتي كه پيشرفت در حالت مراقبه آغاز مي گردد حساسيت فوق العاده اي نيز ايجاد مي شود و شما حتي صداي فرو افتادن قطره ي آب را احساس مي كنيد. مراقبه، اعصاب را آرام مي كند، ذهن را پاك مي كند. سلامت را افزايش مي دهد. مراقبه منبع حيات است و بينش جديدي از زندگي را به انسان عطا مي كند. بنا به گفته ي متخصصان يوگا يكي از مهم ترين، سودمندترين و ساده ترين روش هاي تمركز ذهن تراتاكا نام دارد. تراتاكا يك كلمه ي سانسكريت است و به معناي ثابت خيره شدن است. تراتاكا عبارت است از خيره شدن به يك نقطه يا موضوع بدون آنكه پلك ها به هم بخورند. اين عمل كانوني كردن چشم ها است و انعكاس آن بر ذهن مانع مي شود كه چيزهاي ديگر به ذهن راه پيدا كند. كيفيت روشن بيني و تله پاتي برخاسته از تمرينات تراتاكاست. در تراتاكا ثبت عادات با افزايش امواج آلفا مواجه مي شوند كه دال بر كاهش بيناني و توجه به دنياي بيرون است. وقتي امواج آلفا عمل مي كنند، مغز اعمالش را در سطحي مخصوص متوقف مي كند. كيفيت روشن بيني و تله پاتي برخاسته از تمرينات تراتاكا است. اشكالي از تراتاكا وجود دارد كه انسان را در پيدا كردن اموال به سرقت رفته كمك مي كند. شفا دادن هم مرحله اي است كه با انجام تراتاكا عملي مي شود. يكي از بهترين روش هاي تراتاكا، تراتاكا روي شعله ي شمع به روش دروني و بيروني است. در تاریكي بايد چهر زانو نشست سه دقيقه به شمع خيره مي شويد و 25 دقيقه مشاهده ي انعكاس شمع در چيدآكاش كه مرتب در رفت و آمد است. نتيجه ي اين تمرين اين است كه هر موقع شما به موضوعي فكر مي كنيد آن موضوع را روشن مشاهده مي نماييد. به اين حالت دهارنا مي گويند. تمركز روي شمع در دفع بيماري هاي چشم _ درد چشم _ سردرد _ ميگرن _ نزديك بيني _ پير چشمي و حتي آب مرواريد مؤثر است و حتي در درمان افسردگي _ حساسيت _ بي خوابي _ اضطراب _ ترس _ كندذهني و ضعف حافظه بسيار مؤثر است و اثر عجيبي روي آجناچاكرا و بافت خاي مغز دارد. يوگي ها با تجربه ي تمرين كچاري مودرا توانسته اند نكتار را در سطح وشيودهي نگاه دارند و 40 روز زنده ماندن را زير خاك تجربه كنند در اين حالت است كه بدن مانند يك جسد شده و فركانس امواج مغز به صفر مي رسد. با تمرين چايا اُپاسانا كه خيره شدن به سايه است شخص مي تواند هاله ها _ آگاهي دقيق از زمان مرگ و خطرات قريب الوقوع را دريابد.

تهيه كننده: قاسم حمزوي

نيروي چي

نيرو يا انرژي چي يا شي پديده اي است كه قرن ها پيش در چين و بين اساتيد سبك هاي رزمي شناخته شده بود. بوديدهارما كه او را به نوعي مبدع هنرهاي رزمي چين مي دانند به اهميت اين نيرو پي برده بود و در تمرينات خود از آن استفاده مي كرد. اين نيرو كه درون انسان است يكي از مجهول ترين، قابل بحث ترين و اسرار آميزترين نيروهاي وجود آدمي است كه گاهي اوقات به حسب تصادف نيرو بيدار مي شود. گاهي اوقات انسان در مواجه با خطر يا مادري كه فرزندش را در شعله هاي آتشي مي بيند چنان قدرت و شجاعتي پيدا مي كند كه خود شخص هم از وجود آن متعجب مي شود اين همان نيروي چي مي باشد كه در سيستم رزمي تا یچي چوان يا با انجام تكنيك هاي تنفسي خاصي در يوگا يا ساير ورزش هاي رزمي اين نيرو را بيدار مي كنند. سرچشمه ي اين نيرو را ناف انسان كه مركز قدرت انسان به شمار مي آيد. در فرهنگ كشور چين، چي به معناي گاز _ هوا _ نفس _ انرژي _ قدرت حياتي و نيروي ذاتي مي باشد. چيني ها عقيده دارند اين نيرو در بدن تمام افراد جريان دارد و به صورت يك نيروي غيرمرئي و لمس نشدني توصيف شده است. در هندوستان به اين نيرو كنداليني _ در يونان پنوما و دربين عبريان به آن ريوآخ مي گويند. براي در ك اين نيرو نياز به تشريح ماهيت چي يا كنداليني و پراناياما داريم. پراناياما از دو كامه ي پرانا به معني تنفس و ياما به معني سكون گرفته شده است و معناي پراناياما علم كنترل تنفس بدن مي باشد يعني همان كاري كه يوگي ها انجام مي دهند. يوگي ها عقيده دارند در هوايي كه تنفس مي كنيم غير از عناصر 21% اكسيژن 78% ازت و ... نيروي پرانا ماوراءِ تنفس قرار دارد و قابل رؤيت نيست. از نظر يوگي ها و متخصصان هنرهاي رزمي پرانا جوهر هستي و اساس زندگي و روح عالم است كه در تمام موجودات زنده وجود دارد. براي انجام بيدار كردن اين نيرو بايد تمرينات تنفسي خاصي را انجام داد.يوگي ها مي گويند يك سلسله از مراكز عصبي كه تعدادشان بر 72000 مركز مي شود در بدن انسان وجود دارند كه از طريق فيزيولوژي شناخته نمي شوند و اين مراكز مخازن و وسيله ي گردش و دوران جوهر پرانا در بدن انسان هستند. به طور كلي در چين تنفس را چي مي گويند. زاهدان تائوئيست معتقد بودند اگر انسان در كوه ها زندگي كند و تمرينات خاص تنفسي، رزمي و ژيمناستيك را اجرا كند مي تواند چگونگي كنترل چي را در بدنش فرا گيرد. چي در طول مسيرها يا كانال هايي كه نصف النهار ناميده مي شوند در سراسر بدن جريان مي يابد. در نقاط مشخصي كه در طول اين مسيرها وجود دارد نقاط اتصالي _ دروازه ها و دريچه ها نيز مي توانند در جريان چي دخالت كنند. نيروي چي در طول نقطه اي در ساعد جريان مي يابد مي تواند به وسيله ي مسير عميقي كه به جگر و طحال را همي يابد، به آن ها متصل شود و ارتباط پيدا كند. طب سوزني يكي از روش هايي است كه به منظور كنترل جريان چي انجام مي شود. تصور مي شود نيروي چي در تاي _ تي ين متمركز شده باشد. تاي تي ين نقطه اي است در حدود 8 سانتي متري زير ناف كه مركز ثقل بدن مي باشد. يكي از اهداف اوليه ي اعمال تنفسي، فكري و اجراي تمرينات رزمي عبارت است از: استقرار و تقويت چي در آن نقطه.

اگر حركات فرم ها يا كاتاهاي ورزش هاي رزمي صحيح اجرا شوند به نحو مؤثري موجب توسعه ي جريان چي در سراسر بدن مي شود. به حيات دستگاه هاي داخلي بدن، مانند قلب _ كبد _ طحال _ كليه ها و ريه ها كمك مي كند و عضلات، رباط ها و استخوان ها را نيز در بدن محكم مي سازد.

تهيه كننده: قاسم حمزوي

مشاهير بزرگ جهان،فرانسيس بيكن ( 1561-1621.م )

بزرگ ترين متفكر و فيلسوف قرن پانزدهم اروپا فرانسيس بيكن بود. بيكن در ابتدا وكيل دادگستري ساده اي بود كه بعدها به سمت وكالت دادگستري پادشاه منصوب شد بيكن مانند فيلسوفان مي نوشت و مانند پادشاهان زندگي مي كرد. در سال 1603 ميلادي بيكن كتاب پيشرفت دانش را منتشر كرد و نوشت اگر زندگي بشر را با تفكرات درست و واقعي سر و صورتي بدهم، مقصود من اين حاصل شده است. بيكن در آن دور ه كه تفكرات و اصول خرافات قرون وسطايي در اروپا رواج داشت نتيجه گرفت كه همه ي چيزها را از نو بر اساس نقشه ي بهتري بيازمايد، كليه ي علوم و صنايع و همه ي معلومات بشري را از نو بسازد و آن ها را بر پايه اي درست بگذارد. بيكن در كتاب پادشاهان فيلسوف نوشت: « در قرن هاي متمادي، افكار بزرگ به زور از مسير خويش رانده شده اند و اگر تفكراتي عالي در جايي صورت گرفت، فوراً بر اثر عقايد مردم بي نتيجه ماند ». او اظهار مي داشت براي پيشرفت دانش بايد كتابخانه ها_ آزمايشگاه ها_ بافت هاي زيست شناسي و ... بيشتر شود. براي اين كار بايد بت ها يعني توهمات و سفسطه هاي اصول باستاني اجتماع را از ذهن خود بيرون بريزيم. بيكن مي گفت: « علم به تدريج محيط علم و خود بشر را عوض خواهد كرد. بشر را بايد با تعليم و تربيتي عاري از خرافات عوض كنيم ». حكمت بيكن جهان بينانه است. وي مابعدالطبيعه را به اهل رازوري يا اشخاص عجول وا مي گذارد و مي گويد تجسس در طبيعت هنگامي بهترين نتيجه را به بار مي آورد كه با فيزيك آغاز و به رياضيات ختم شود. فلسفه بايد متكي بر علم باشد و عقل. علم بايد در جستجوي توضيحات و تعبيرات بر حسب قانون فيزيكي علت و معلول باشد. در سال 1624 بيكن كتاب « آتلانتيس نو » را نوشت كه يك كتاب تخيلي بود كه مردم آن به جاي پارلمنت و سياستمدار و تجارت و مال اندوزي جمعي دانشمند _ فيزيكدان _ مهندس _ اقتصاددان _ مورخ _ روانشناس و فيلسوف بودند و به مردم وحشي اروپا كه در فقر و جهالت زندگي مي كردند مي گفتند هدف از مؤسسه ي ما درك علل و انگيزه هاي پنهاني چيزها _ توسعه ي تسلط بشر و انجام دادن هر گونه امور غيرممكن است. بيكن در واقع اروپاي دوران رنسانس را از توجه و احترام زياد به قدما باز مي داشت و آنان را به سمت خرد و عقل گرايي پيش مي برد. پس از قرن ها ركود فكري، مردي ظهور كرد كه طعم تلخ حقيقت و هواي حيات بخش جستن و ياختن را دوست داشت. در حقيقت اين بيكن بود كه انگلستان را براي انقلاب صنعتي آماده ساخت كه باعث كشف موتور بخار براي لوكوموتيو _ كشتي و ... و بعدها توربين براي صنعت برق گرديد كه دنيا را متحول كرد. بيكن خردورزي را ترجيح مي داد كه از حقايق ناشي شده باشد. او براي هر علمي پرچمي را برافراشت و همه ي دانشمندان قرون بعدي را به دور آن پرچم گرد آورد. بيكن مي گفت: « علم را سراسر به منزله ي ولايت خود مي دانم يعني علوم را از روي كوهي بلند به منظور تسلط و تنظيم آن ها نظاره مي كنم ».

منبع: تاريخ تمدن جلد (7)

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

مشاهير بزرگ جهان،گاليله ( 1564_1642 )

گاليله در پيزا در روزي كه ميكل آنژ درگذشت و در سالي كه شكسپير به دنيا آمد ( 1564 ) ديده به جهان گشود. پدرش فلورانسي با فرهنگي بود كه يوناني _ لاتيني _ رياضيات و موسيقي را به او آموخت. او عود و ارگ را به خوبي مي نواخت و در رسم و نقاشي هم مهارت داشت. در 17 سالگي نخستين كشف علمي را انجام داد و آن اين بود كه نشان داد نوسانات آونگ قطع نظر از دامنه ي آن ها داراي زمان هاي مساوي هستند با اين وسيله بود كه توانست ضربان قلب خود را اندازه بگيرد. در سال هاي بعد رياضيات و مكانيك را آموخت و ترازوي آبي مبتني بر اصول ئيدروستاتيك را براي اندازه گيري وزن هاي نسبي فلزات در آلياژ اختراع كرد. گاليله مردي سركش بود، زيرا از روي كرسي استادي خود بي درنگ جنگي عليه فيزيك ارسطو آغاز كرد و ثابت كرد اختلاف زمان سقوط دو جسمي كه يكي از آن ها دو برابر ديگري وزن دارد هيچ است. در نوشته هايي كه از گاليله به جاي مانده اند خود او سخني از آزمايش بر فراز برج پيزا به ميان نمي آورد. در 1592 گاليله در دانشگاه پادوا مشغول تدريس مكانيك و ستاره شناسي شد. گاليله فناپذيري ماده را تأكيد كرد. همچنين اصول اهرم و قرقره را به صورت قانون در آورد و نشان داد كه سرعت اجسامي كه به طور آزاد سقوط مي كنند به ميزان يكنواختي افزايش پيدا مي يابد. در كتاب درباره ي دو علم جديد نشان داد كه جسمي كه از تأثير نيروهاي خارجي بركنار باشد ساكن است يا حركت مستقيم الخط متشابه دارد. اين اكتشافات كمك هاي اساسي و ثمربخشي به علم كردند. از زمان ارشميدس به بعد، هيچ كس تا آن اندازه به فيزيك خدمت نكرده بود. گاليله در سال 1609 نخستين دوربين نجومي را ساخت.( نا گفته نماند كه بابليان حدود 3500 سال پيش دوربين نجومي و عدسي داشتند ) و درباره ي دوربين خود نوشت كه تأثير ابزار من به اندازه اي است كه چيزي را در 80 كيلو متري طوري بزرگ نشان مي دهد كه گويي در 8 كيلو متري قرار دارد. گاليله دوربين خود را كامل تركرد و رو به سوي آسمان ها آورد و از كشف دنياي تازه اي از ستاره گان غرق در حيرت شد و با دوربين كهكشان نه به منزله ي توده اي ابري، بلكه جنگلي از ستارگان بزرگ و كوچك بود. در ژانويه ي 1610 گاليله چهار قمر از نه قمر مشتري را كشف كرد. گاليله مي خواست در فلسفه هم مانند علم تغييري بدهد و عقيده داشت فلسفه كه به نظر او و بيكن عبارت از بررسي و تغيير طبيعت در همه ي جنبه هاي آن بود با ارسطو دفن شده و هنگام آن رسيده بود كه به دنيا با چشم و روح باز بنگرند. او زياد به خود اعتماد داشت اما عاقلانه مي گفت : « هرگز مردي ولو بسيار نادان را نديده ام كه از روي چيزي نتوانسته باشم بياموزم. » ماجراي معروف گاليله و دادگاه محاكمه وقتي پيش آمد كه در سال 1615 نوشت : درباره ي ترتيب قسمت هاي جهان، معتقدم كه خورشيد به طور ثابت در مركز حركت انتقالي كرات آسماني قراردارد. در صورتي كه زمين بر محور خود به دور خورشيد مي چرخد. اين نظريه ي جديد مخالف با اصول كتاب مقدس بود كه زمين را مركز كائنات مي دانستند. اين نظريه سروصداي زيادي به پا كرد. كشيشان ميگفتند اصول كوپرنيك و گاليله از همه ي بدعت ها براي كليسا خطرناك ترند و در پنجم مارس 1616 دستگاه تفتيش افكار نوشت كه اين عقيده كه زمين مركز تمام كائنات نيست و حتي زمين حركت مي كند از لحاظ فلسفي غلط و فكري بسيار احمقانه است. گاليله را به دادگاه احضار كردند. در 22 ژوئن 1616 دستگاه تفتيش افكار گاليله را به بدعت گذاري متهم و او را به زندان محكوم كرد و مقرر داشت گاليله هفت زبور توبه آميز را هر روز تا سه سال به عنوان مجازات از بر بخواند و بگويد :

با خلوصي قلب و ايماني راسخ سوگند ياد مي كنم از اين عقيده ي غلط و اين كفر و نا ايماني و هر چه مخالفت اصول كليسا باشد ابراز بيزاري كنم و سوگند مي خورم در آينده نيز از بيان هر مطلب كفرآميز خودداري كنم. گاليله مانند بيش تر شهيدان از پايمال شدن حق رنج مي برد. او ديناميك را به صورت علم كاملي در آورد و افق فكر و عقلي بشر رابا نشان دادن عظمت وحشت انگيز جهان،به طرزي بي سابقه وسيع كرد و مانند نيوتن نشان داد آسمان ها عظمت قانون را اعلام مي دارند. نفوذ او اروپا را فرا گرفت محكوميت او پايه ي علم را در كشورهاي شمالي اروپا بالا برد و تفتيش افكار نتوانست علم را در ايتاليا از بين ببرد. در سال 1835 كليسا آثار گاليله را از فهرست كتاب هاي ممنوع حذف كرد. آن پير دل شكسته و شكست خورده بر قوي ترين دستگاه تاريخ پيروز شده بود.

 منبع : تاريخ تمدن( آغاز عصر خرد )

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

مشاهير بزرگ جهان ،لئوناردو داوينچي

جذاب ترين فرد دوره ي رنسانس اروپا در آوريل 1452 نزديك روستاي وينچي در صد كيلومتري فلورانس، متولد شد. مادرش دختري روستايي به نام كاترينا بود داوينچي با عشقي فراوان به رياضي _ ‌موسيقي و رسم پرداخت. براي خوب نقاشي كردن همه ي اشياي طبيعت را با كنجكاوي‌، صبر و دقت بررسي مي كرد. علم و هنر كه در مغز او به نحوي شگرف با هم آميخته بودند،‌ فقط يك اساس داشت و آن مشاهده ي دقيق بود. او در حقيقت به همه چيز علاقمند بود. در تمام حركات و سكنات بدن و حالات چهره ي انسان‌، همه ي جنبش هاي حيوانات و نباتات از تموج ساقه هاي گندم در مزرعه تا پرواز پرندگان، جريان هاي آب و باد و حالات مختلف هوا همه براي او شگفت انگيز بودند. او علاقه اي نداشت نوشته هايش توسط عده ي زيادي از مردم خوانده شوند. در اين باره مي نويسد: حقيقت اشيا غذايي است ممتاز براي هوشمندان‌، نه عقول سرگردان و حساسيت دردناكش هزاران جنبه ي حقيقت را كه به چشم عادي ديده نمي شد، براي او عيان مي ساخت.

لئوناردوي مخترع:

او هر روز الگوها و طرح هايي براي شكافتن كوه ها و ساختن تونل ها، براي عبور مستقيم از نقطه اي به نقطه ي ديگر، تهيه مي كرد. خيال بلند كردن و كشاندن بارهاي سنگين را به نيروي اهرم، جراثقال و قرقره در سر مي پروراند و براي تميز كردن بنادر و بالا آوردن آب از اعماق زياد روش هايي انديشيده بود. ماشيني براي ساختن دنده ي پيچ تعبيه كرده بود با روش صحيح، مقدمات ساختن چرخ‌، مقدمات ساختن چرخ آبكشي را تهيه كرده كرد و يك نوع ترمز تسمه اي غلتك دار بدون سايش درست كرده بود. نخستين مسلسل را مطرح كرد و براي خمپاره انداز چرخ هاي رنده اي درست كرد تا بر بُرد آن بيفزايد. طرح هاي ديگر او عبارت بودند از دنده ي انتقال حركت سه سرعته، يك آچار فرانسه ي قابل تنظيم، ماشيني براي پهن كردن فلز، يك صفحه ي متحرك براي ماشين چاپ و يك چرخ دنده با قفل خودكار براي بلند كردن نردبان. براي يك سفينه ي زيردريايي نيز طرحي داشت. با ارائه ي اين موضوع كه چگونه با فشار بخار مي توان يك گلوله ي آهني را از لوله اي تا مسافت 150 متر پرتاب كرد. فكر هرون اسكندراني را درباره ي ماشين بخار زنده كرد. گاهي اوقات نيز در زمان بيكاري طرح هايي مانند طرح يك اسكي باد كرده براي حركت روي آب _ ساخت يك آسياي بادي كه ضمن كار كردن، چند آلت موسيقي را به كار اندازد. فكر اختراع چتر نجات و حتي هلي كوپتر در سرمي پروراند. لئوناردو در نيمي از مدت عمر خود به مسأله ي پرواز انسان مي انديشيد. مانند تولستوي بر پرندگان كه به عقيده ي او از بسيار جهات برتر از انسان بودند رشك مي ورزيد. به دقت پرواز و نشستن و اوج گرفتن پرندگان را مي نگريست و مدادش به سرعت طرح هايي را در مورد پرواز رسم و ثبت مي كرد. او خيال تسخير هوا را در سر مي پروراند.

لئوناردوي دانشمند:

او از تمام متفكران عصر خود كم تر به علوم غريبه اعتقاد داشت. علم احكام نجوم و كيميا را رد مي كرد و انتظار زماني را مي كشيد كه تمام علماي علم احكام نجوم و طالع سعد و نحس را اخته كنند. او رياضي را خالص ترين شكل تعقل مي دنست و با علاقه ي وافر آن را مي آموخت و مي گفت معلوم نيست موضوعي باشد كه نتوان يكي از علوم رياضي را يا علوم ديگري را كه بر رياضي استوارند، در آن به كار برد. در ارتفاعات زياد سنگواره ي حيوانات دريايي را مشاهده كرد و چنين نتيجه گرفت كه زماني آب روي زمين تا آن ارتفاعات پوشانده بوده است. او قدمتي براي زمين قائل شد كه عقايد رايج زمان را تكان داد. معتقد بود كه كوه ها در نتيجه ي فرسايش ساير قسمت ها ي زمين به وسيله ي باران به وجود آمده اند. نتيجه گرفت سدوم و عموره نه به واسطه ي شرارت انسان، بلكه به علت عمل آهسته ي زمين شناسي و فرو نشستن خاك آن ها در بحرالميت، نابود شده اند. او مطالب زيادي درباره ي حركت_ وزن _‌حرارت _ صوت _ نور _ رنگ _ ئيدروليك و مغناطيسي نوشت و مي گفت مكانيك بهشت علوم رياضي است. لئوناردو يك فيلسوف بود و عقيده داشت روح فقط مي تواند از طريق ماده و در تجانس با قوانين ابري عمل كند و مي گغت روح هرگز نمي تواند با فساد بدن فاسد شود اما مرگ همان گونه كه زندگي را منهدم مي سازد، حافظه را نيز نابود مي كند و روح بدون جسم نه مي تواند عمل كند نه احساس. لئوناردو دانشمند ‌_ فيلسوف _ مهندس ‌_ مخترع _ نقاش _ مجسمه ساز عصر خود بود و همه ي اين فضايل را با هم داشت و در هر زمينه اي با بهترين صاحبان فضل رقابت مي كرد.

منبع: تاريخ تمدن جلد ( 5 ) رنسانس.

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

مشاهير بزرگ جهان،فردريش ويلهلم نيچه

فردريش ويلهلم نيچه بزرگ ترين فيلسوف قرن نوزدهم در پانزده اكتبر سال هزار و هشتصد و چهل و چهار ميلادي در شهر روكن واقع در پروس آلمان متولد شد. پدر او كه معلم بود نام كوچك پادشاه وقت را روي فرزند خود نهاد. مرگ زودرس پدر، او را در آغوش زنان مقدس خانواده انداخت و اين امر موجب شد با نرمي و حساسيت زنانه بار آيد. اما غرور شديد و ميل فراوان به تحمل آلام جسماني داشت به طوري كه در تمام عمر در جستجوي وسايل روحي و جسمي بود تا خود را چنان سخت و نيرومند سازد كه به كمال مردي برسد. در هجده سالگي عقيده ي خود را تغيير داد تا به انسان برتر برسد. در جواني از زن و شراب و دخانيات زده شد و مي گفت مردمي كه آبجو مي خورند و چپق مي كشند از درك افكار باريك عاجزند. در بيست وسه سالگي به خدمت نظام فرا خوانده شد، اما پس از سربازي در دانشگاه بال استاد كرسي زبان شناسي گرديد. در اينجا ما بعضي از عقايد اين فيلسوف و روشنفكر بزرگ را ذكر مي كنيم تا خوانندگان گرامي بيشتر با او آشنا شوند:

تجربه به ما ياد داده است كه هيچ مانعي براي ظهور فلاسفه ي بزرگ، بزرگ تر از آن نيست كه در دانشگاه هاي دولتي از فلاسفه بدياد كنند.

وظيفه ي حيات ايجاد نوابغ است يعني تحول و تكامل شخصيت هاي برتر.

زندگي با مردم دشوار است، براي آنكه سكوت مشكل است.

مرد برتر هنوز از مادر متولد نشده است.

مرد بزرگ بلاي عمومي است.

آنچه ما انسان ها مي خواهيم به دست آوريم عشق نيست بلكه انعكاس اميال و شهوات است كه در نتيجه ي خودخواهي ما پديد آمده اند. عشق يك نوع مالكيت _ تصرف و خودبيني است.

عشق يك نوع تملك و ميل به زن گرفتن مالكيت است و عشق از همه ي عواطف خودخواهانه تر است.

غريزه هشيارترين اقسام هوش است كه تاكنون شناخته شده است.

دموكراسي يعني بي اعتقادي به مردان بزرگ و جنون سرشماري.

10. مرد برتر آن شخصيت مافوقي است كه گاه به گاه از لجنزار توده ي عوام بيرون مي آيد و وجودش مديون تربيت صحيح و تغذيه ي درست است نه تصادف و انتخاب طبيعت.

11. طبيعت همواره كيفيت را فداي كميت مي كند و بيشتر را بر بهتر تسلط مي كند.

12. هدف از ازدواج بايد اين باشد كه دو نفر اراده كنند تا يكي بيافرينند كه از هر دو بهتر باشد.

13. آن كس كه به بالاترين قله ي كوه مي رسد به تراژدي ها مي خندد.

14. چيزي بدتر و شوم تر از تسلط عوام بي سواد نيست.

15. عوام جاي خود را دارند اما نبايد بر مستد حكومت تكيه دهند.

16. مرد كامل از نسل هاي برگزيده به وجود مي آيد. بهای اين مرد را اجداد و نياكانش پرداخته اند.

17. يك قوم به هنگام جواني شعر و افسانه و داستان مي آفريند و به هنگام انحطاط و پيري فلسفه و منطق را.

18. در ميان ملت ها نوع دوستي معني ندارد و مسائل جديد با رأي و سخنراني و كنفرانس حل نمي شود بلكه با خون وآهن فيصله مي يابد.

19. انسان گرگ انسان است.

20. تاريخ بشر شرم در شرم است.

نيچه فيلسوفي بود كه طبيعت انسان را با دقت و مهارت كارد جراحي تشريح كرد. از نظر فكر او فرزند داروين و پدر بيسمارك بود. مشهورترين كتاب نيچه « چنين گفت زردشت » نام دارد.

تهيه كننده: قاسم حمزوي

اساتير بين النهرين
خاستگاه مردمان سومري از نظر بدني و زبان مورد كاربرد، از سامي ها به طور كامل جدا و هنوز از مسائل حل نشده ي تاريخ است. در اساتير بين النهرين سخن از ئه اَ EQ موجود نيمه انسان و نيمه ماهي است كه از دريا سر برآورد تا به مردم نوشتن _ علم _ هنر _ شهرسازي _كشاورزي و ... را بياموزد. در بين النهرين در هر شهري خدايي وجود داشت مردوك خداي بابليان _ ئن ليل خداي توفان و گيل گامش پهلوان اسطوره اي بود كه ⅔ او خدا و ⅓ او انسان بود. در اساتير مردم بين النهرين روايت هابيل و قابيل ذكر شده است كه در سفر تكوين در تورات نيز نقل شده است. در اسطوره ي عبري منظور از قابيل آهنگران كوچ نشين است كه بر كشاورزان منطقه يا هابيل پيروز شده اند. ساميان يا اعراب، خود هيچ گونه فرهنگ و تمدني نداشتند بلكه ميراث خور تمدن سومريان بودند. پارسيان درباره ي نظام كيهاني و فوق طبيعت باورهايي داشتند كه از دين زرتشت گرفته شده بود. ستاره شناسي بابل بر فرهنگ يهود تأثير نهاد و اعتقاد به شيطان و خداي پاسدار اعتقادي بود كه در اين مسير شكل گرفت. قرباني كردن گوسفند و افكندن آن به رود براي از ميان برداشتن مصائب و مشكلات بود. در بين النهرين شَه مش خداي خورشيد و سين خداي ماه بود. نبو NEBO خداي پاسدار سخنوري و دبيري بود و نام نبو، سخنگوي خدايان و واسطه ي بين انسان و خدايان با واژه ي عبري نبي ( پيامبر ) پيوند دارد. در روايتي ديگر از بابل و آشور نخستين انسان لولو LUIIU همانند آدم در سفر تكوين از گِل تپه ي آغازين، هستي مي يابد و روايت آفرينش انسان از خون كين گو فرمانده ي سپاه خدا بانو تيه مت روايتي است از پايان گرفتن دوره ي مادر سالاري و پيدايش نظام پدرسالاري است. در سفر تكوين دليل توفان بزرگ داوري خدا درباره ي آدميان است. خدايان از بسيار شدن آدميان و هياهوي آنان رنج ميبر دند و چنين شد كه نخست قحطي بعد سيل و توفان را بر زمين جاري ساختند. ئه اَ ازئوت نه پيش تيم مي خواهد كشتي بزرگي بسازد و خود را نجات دهد. پس از هر گونه جانداري را به كشتي اندر بگذار و بعد در مورد ساخت كشتي مي گويد گستره ي كف كشتي هزار و پانصد ذراع بود، هر لبه سي و شش ذراع كشتي را طرحي دادم و چوب ها را به هم آوردم. احتمال هست موضوع توفان كه در تمام اديان _ اسطوره ها و نقاط مختلف دنيا ديده مي شود مربوط به اواخر عهد نئوليتيك [ انسان هاي عصر جديد ] باشد كه مربوط به ساختمان هايي كه بر روي درياچه مي ساختند باشد. درآن زمان به جاي درياي مديترانه چند درياچه ي كوچك قرار داشت كه انسان هاي آن زمان روي اين درياچه ها زندگي مي كردند. فوران آبي از اقيانوس اطلس وارد درياچه ها شد و همه را فرا گرفت و درياي مديترانه ي كنوني را پديد آورد. در اين ماجرا انسان هاي بسياري غرق شدند و فقط عده ي كمي نجات يافتند. [ اشاره به حادثه ي توفان نوح ] اثر همين موضوع حتي باعث طغيان رود هاي دجله و فرات گرديد. اكنون محققين با كاوش در شهر اور پي بردند عمق قابل توجهي از سطح زمين به طبقه اي از گل هاي رسوبي به عمق دو و نيم متر رسيده اند كه پس از يك فيضان عظيم رود فرات به وجود آمده و خاطره ي توفان نوح را زنده مي كند. اكنون بعضي عقيده دارند كشتي نوح بر فراز قله ي كوه آرارات در تركيه مي باشد اما صحت اين موضوع هنوز مشخص نيست.  تهيه كننده: قاسم حمزوي زن سالاري در ماقبل تاريخ در آغاز زندگي اجتماعات اوليه ي بشر، كانون خانواده مركز قدرت قبيله بود و زن در اين كانون و حيطه ي قدرت نقش به سزايي داشت. زيرا هم در خانه و هم بيرون خانه با مرد در كار توليد و رفع مايحتاج زندگي معاضدت مي نمود. عصري كه ما در آن هستيم دوران پدرسالاري يا مرد سالاري نام دارد. در دوران ما مرد رئيس خانواده و كانون قدرت به شمار مي آيد. نام خانوادگي شخص از طرف پدرش مشخص مي شود. زن فرمانبردار مرد و ضعيف تر از او به شمار مي آيد. اما در دوران ما قبل تاريخ دوران مادر سالاري بوده است يعني زن رئيس خانواده و قبيله بود و همه چيز عكس زمان حال بوده است. درابتداي تاريخ زندگي بشر روابط جنسي زن و مرد آزاد بوده است ( دوره ي شكارورزي ) و با اساس منظم خانوادگي سروكار نداشته است. در آن موقع اصل مالكيت وجود نداشت و تمام ثروت قبيله متعلق به تمام افراد آن بود. از بين والدين هر كودك صرفاً مادرش مشخص و معلوم بوده و قرابت جنسي را فقط با مادر مي توانسته اثبات كند و پدر كودك مشخص نبود( به علت كمونيسم جنسي ). به همين دليل به تدريج مادر به مقام فرمانروا و قانون گذار ارتقاء يافته و هم بر خانواده و هم بر قبيله مسلط بوده است. در دوران زن سالاري زن به خواستگاري مرد مي رفت و مردان در اين زمينه هيچ حق و حقوقي نداشتند. حتي خدايان آن زمان هم به شكل زن بودند مانند پرستش ميترا در ايران باستان و مردها در حلي يك مبارزه ي طولاني توانستند بر زن ها غالب شده و خود را به عنوان فرمانروا در سلسله مراتب اجتماع تثبيت كنند. در نظام پدر شاهي كه بعد از دوران شكارورزي و شروع دوران كشاورزي به وجود آمد فرمانروايي پدر بر خانواده _ تك همسري براي زنان و... شكل گرفت. در اساتير يونان در جنگ اپورسته يا آشيل [ در فيلم سينمايي تروا مقداري از آن تصوير شده است ] سمبولي است از آخرين جنگ خدايان نظام مادرشاهي با خدايان دوران پدرشاهي كه به پيروزي مردها منجر شده است. در قاموس تمدن مادرشاهي، مادركشي بزرگ ترين جنايات شمرده مي شد اما در نظام پدرشاهي كه اكنون در همه ي دنيا متداول است پدركشي بزرگ ترين جنايت محسوب شد. در مكتب مادرشاهي همه ي انسان ها با هم برابر و فرزندان مادر _ زمين شمرده مي شدند. انسان اوليه غذاي خود را از طريق شكار به دست مي آورد، در اين زمان زن ها اوقات خود را بيهوده تلف نمي كردند و با تكرار كارها و تجربيات فراوان به اختراعات بنيادي اوليه دست زدند. زن ها براي اولين بار در تاريخ بشر به راز زراعت غلات و كشاورزي پي بردند. پس از آن به اهلي كردن حيوانات و دامداري پرداختند. هنگامي كه مرحله ي چوپاني و دامپروري در زندگي انسان آغاز شد دامداري به عهده ي زنان محول شد و آتش كشف شد و كشاورزي به ظهور رسيد. در ضمن اين حوادث زن به راز حاصلخيزي زمين پي برد و گندم كاشت و درو كرد. در دوران شكارورزي بشر، قسمت بزرگ ترقيات اقتصادي به دست زنان اتفاق افتاده نه توسط مردان. زنان زراعت را ترقي دادند و هزاران هنر خانگي از جمله ريسندگي _ دوخت و دوز پارچه _ نساجي _ كوزه گري _ سبدبافي _ تجارت و ... را ايجاد كردند. اين زنان بودند كه در طول تاريخ و زماني كه انسان به صورت وحشي مي زيست كانون خانواده را به وجود آوردند و به تدريج به مردان ادب _ هنر معاشرت _ مهمان نوازي و آداب اجتماعي كه بنياد معرفه النفس و شالوده ي تمدن مي باشد به مردان ياد دادند. رشد و نمو فداكاري _ عشق و محبت و نيز عزاداري براي مردگان در تمدن انساني از وجود زن مشتق گرفت و فكر برادري و برابري جهاني از همان اصول اوليه ي مادرشاهي سرچشمه گرفت كه همين صفت منشاء تكامل جامعه بود. مشخصات دوران يا جامعه ي زن سالاري فقدان كشمكش ها و تضادها ي دروني و عشق ورزيدن به صلح و آرامش بود، اما با آغاز تسلط پدرشاهي همه ي اين اصول رو به زوال رفت و تسلط مردان بر جامعه سبب شد اين اتحاد و برادري همگاني بين انسان ها در هم شكسته و نظام طبقاتي و سلسله مراتب جايگزين آن شود. دوران تسلط زن سالاري را همان دوراني است كه طبق اساتير تمام مردم دنيا، مردم درآن با صلح و آرامش مي زيستند و به عصر طلائي معروف است.  منابع: درك اساتيرو رويادها ( اريك فروم ) تاريخ تمدن جلد(1)  تهيه كننده: قاسم حمزوي فلسفه ي جشن عيد نوروز در ايران باستان پلاس كهنه ي انديشه را به دور بايد انداخت زمان بر مغز و پوست كهنگي مي تازد امروز چه كم داريم من و تو از درخت و سنگ بي مغز، اي دوست بنگر زمين هم پوست مي اندازد امروز زمستان هر چه بود تاريك و طولاني دل ما هر چه شد سرد و زمستاني زمين اما به دور از كينه ي بهمن نشسته با گل و خورشيد به مهماني به شادباش شمين بارش نم نم به فال نيك ديدار گل مريم بيا تا يك نفس شكرانه ي امروز به داغ دل فراموشي دهيم با هم بزن اي طبل باران برقص اي بيد مجنون به زير پچ پچ گل بگوش خاك مهتاب بياريد سفره ي عيد بچينيد قاصدك ها هزاران سين تازه به جاي سوز و سرما تماشا كن در آيينه ي نوروز نمي بيني غبار قصه ي ديروز مبادا بر چليپاي شب سرما مسيحايي چنين بخشنده و دلسوز سلام سايه ي سالار سروناز سرود ثار و سِحْرْ و عشق ورزيد سپيده سيل سوسن در سحرگاهان سمن بر ساحت سرشار سرسبزي كشور ايران با هفت هزار سال تاريخ تمدن داراي اساتير و آداب و رسومي است كه اين آداب و رسوم مانند شب يلدا و عيد ميلاد مسيح به تمامي نقاط دنيا راه يافت. طبق اساتير ايران باستان خداوند آفرينش را در سيصد و شصت وپنج روز به پايان رسانيد و اول فروردين را بياسود. پس از نظر آئين ايرانيان پايان آفرينش خدا عيد نوروز بود. در عقايد ايرانيان اول فروردين هر سال فَرَوَهْر يا ارواح در گذشتگان به زمين فرود مي آيند و از خانه و كاشانه ي صاحب خانه ديدن مي كنند به همين دليل چند روز مانده به نوروز خانه تكاني مي كردند و معتقد بودند اگر خانه ي آن ها تميز باشد فروهران شاد مي شوند و براي زندگان آن خانه دعا مي كنند و اگر خانه كثيف و ناپاك باشد و هفت سين نداشته باشد آن ها ناراحت مي شوند و اهل خانه را نفرين مي كنند. آتش چهارشنبه سوري در ايران باستان شب چهارشنبه سوري را آتش روشن مي كردند. سوري به معناي سرخي مانند گل و سور به به معناي عيش و نوش و شادماني است و نيز به معناي باروي شهر و بام بلند و ديوار دور شهر است و آتش را بدين علت روشن مي كردند كه معتقد بودند بايد تمام دشمني ها _ كينه ها و بدي ها را در آتش افكنده و سوزاند و از روي آتش مي پريدند و مي گفتند سرخي تو از من زردي من از تو. منظور از سرخي كردار نيك و منظور از زردي كردار زشت و ناپسند است يعني گناهان خود را به آتش منتقل مي كردند تاپاك شوند. هفت سين چيست ؟ هفت سين به معناي هفت امشاسپند يا ملائكه مي باشد. اين هفت اسم برابر هفت شهر عشق عارفان است. چون رسيدن به هر يك از امشاسپندان به منزله ي قدمي در راه كمال است هفت سين نمودار سپندان هفت گانه است كه آن ها را امشاسپندان مي گفتند. سپنتامينو يا روح مقدس _ خرد پاك بهمن يا انديشه ي نيك ارديبهشت يا بهترين راستي و پاكي شهريور يا نيروي تسلط بر نفس خويش سپندارمز يا عشق و فروتني خورداد يا رسايي و كمال امرداد يا بي مرگي و حلول عمر   ششم فروردين روز ششم فروردين كه خرداد نام دارد متعلق به فرشته ي مقدس خرداد است بزرگ ترين جشن در ايران باستان بود. زيرا اشو زرتشت پيامبر ايرانيان در چنين روزي از مادر متولد شده است. در اين روز دربار پادشاه به روي مردم باز بود و از طرف پادشاه به مردم هدايا و عيدي پيشكش مي شد. روز سيزده بدر روز سيزده بدر روز رسمي همه ي مردم ايران براي طلب باران بوده است. افكندن سبزه هاي تازه دميده ي نوروزي به آب روان جويبارها تمثيلي است از دادن هديه يا قرباني به ايزد آب آناهيتا و ايزد باران يا تير. عده اي از مردم در روزگاران قديم عقيده داشتند در هر چند هزار سال در سيزده عيد نوروز زمين لرزه اي بزرگ به وقوع خواهد پيوست. به همين دليل مردم هر سال به علت ترس از اين زمين لرزه ي مهيب خانه ي خود را در اين روز ترك مي كردند و در خانه نمي ماندند تا اگر زلزله اي رخ داد آسيب نبينند بعد از ساليان دراز اين اعتقاد فراموش شد اما رسم بيرون رفتن از خانه و رو آوردن به طبيعت در سيزده نوروز در ايران ماندگار شد. شايد انديشه ي خرافي نحس بودن عدد سيزده از همين جا ناشي شده باشد.   علف گره زدن ايرانيان عقيده داشتند مشيه و مشيانه كه دختر و پسر دوقلوي كيومرث بودند. [ كيومرث نخستين انسان در آئين ايرانيان بود] براي اولين بار در جهان با هم ازدواج كردند و آن دو نفر به وسيله ي دو شاخه ي مورد، پايه ي ازدواج خود را بنا نهادند. به همين علت در ايران باستان دختران وپسران براي بستن پيمان زناشويي ابتدا نيت مي كردند و علف گره مي زدند.  منبع: اصل و نسب آيين هاي ايران باستان   جشن اسفندگان و روز مادر در ايران باستان: روز پنجم اسفند در ايران روز زن و روز مادر بوده است. در اين روز مردان به مادر _ خواهر و همسر خود هديه مي دادند. در اين روز تمام زنان دست از كار مي كشيدند و استراحت مي كردند و تمام كارهاي منزل به عهده ي مردان بود و از زنان تجليل مي شد. اين جشن در سپندارمز از ماه اسفند برگزار مي شد. معناي سپندارمز عقل و حلم است و فرشته ي مقدس سپندارمز حامي زنان درستكار و پارسا در ايران بود. اين روز، عيد زنان بود.    منبع: اصل و نسب دين هاي ايرانيان- استاد عبدالعظيم رضايي. تهيه كننده: قاسم حمزوي ناگفته ها از تخت جمشيد تخت جمشيد در استان فارس ودر دامنه ي كوه رحمت و در شرق دشت وسيعي قرار گرفته است. در جنوب تخت جمشيد تپه هاي پيش از تاريخ، زياد وجود دارد و يكي از آن ها به نام تل باكون كهن ترين لايه هاي مسكوني آن به شش هزار سال قبل مي رسد. عمليات ساخت تخت جمشيد در سال پانصد و بيست قبل از ميلاد مسيح و به دستور داريوش كبير آغاز شد و قسمت بيشتر آن پس از هفتاد سال در حدود چهار صد و پنجاه ق.م در زمان اردشير يكم ساخته شد. كاخ آپادانا اولين كاخ تخت جمشيد بود كه ساخته شد. يونانيان كه دشمن ايرانيان بودند تخت جمشيد را پرستپوليس به معناي ويران كننده ي شهرها مي خواندند و ما هم بدون توجه به معناي آن همين لغت بيگانگان را تكرار مي كنيم [ از كتاب تاريخ شاهنشاهي هخامنشي ]. اما سنگ نبشته ي خشايار شاه بر دروازه ي همه ي ملت ها ( X P A ) نشان مي دهد تخت جمشيد را در آن زمان پارسا مي خوانده اند. به احتمال زياد تخت جمشيد بناي نمادين ملي ايرانيان و انجمن همپرسگي ملي بوده است كه امروزه آن را مجلس شورا و پارلمان در گستره ي وسيع تر سازمان ملل مي نامند. براي ساخت تخت جمشيد مرغوب ترين مواد و مصالح از دورترين نقاط به اينجا حمل مي شدند به طوري كه تخت جمشيد را در زمان خود عروس شهرهاي جهان مي ناميدند. كندن، پركردن و خشت هاي قالبي كار مردم بابل بود. چوب هاي سدر ( سرو ؟ ) براي سقف بنا از جنگل هاي لبنان مي آوردند. الوار درخت ياكا براي درب _ ميز و ... از قندهار و كرمان آورده شد. لاجورد گرانبها و عقيق شنگرف از سرزمين سغد _ سنگ گرانبهاي فيروزه از خراسان _ نقره و آبنوس از مصر _ زيورهاي ديوارها از ايونيه _ عاج از حبشه _ سنگ ستون ها از ناحيه ي آپيراد در ايلام مي آوردند. تنها در يك دعوت از 2000 نفر خدمتكار درخواست شده بود. به عقيده ي ويل دورانت پلكان هاي بزرگ و باشكوهي كه شخصي را از زمين هموار به بالاي پشته اي كه كاخ ها بر آن ساخته شده مي رساند در سراسر تاريخ معماري جهان، هيچ نظير ندارد. پارسيان اين گونه ساختن را از برج ها يا زيگورات هاي چغازنبيل در خوزستان و بين النهرين اقتباس كرده بودند. در دو سر اين دروازه ها دو مجسمه ي گاو بالدار با سر آدمي مي بينيم كه بازمانده ي هنر آشوري است. در خصوص تخت جمشيد چيزي را مي توان گفت كه شايد براي هر جاي ديگر نيز چنان بوده است و آن اين كه عناصر آن از خارج به عاريه گرفته شده است [ مانند شكل مناره ي مسجد كه تقليدي از آتشكده هاي زرتشتي بوده است ]. شكل خارجي قبر كورش از ليديا گرفته شده، ستون هاي باريك نظير ستون هاي آشوري است كه از تالار هاي ستون دار مصر و نقوش آن الهام شده، سرستون هاي آن به شكل جانوران شيوه اي است كه از نينوا و بابل به پارس سرايت كرده است. همان گونه كه مجسمه ي مردوك خداي بابليان را در تخت جمشيد مي بينيم. بررسي لوح هايي كه باستان شناسان از حفاري هاي تخت جمشيد به دست آورده اند نشان مي دهد تخت جمشيد بر خلاف بقيه ي اماكن باستاني مانند اهرام مصر _ باغ هاي معلق بابل و ... كار بردگان نبوده است. تخت جمشيد تنها بازمانده ي جهان باستان است كه كارگراني كه در آن كار مي كردند حقوق مي گرفتند _ بيمه بودند و فرزندان آن ها مي توانستند رايگان به مدرسه بروند[ اين ها از گفته هاي خانم هايد ماري كخ پروفسور بزرگ ايران شناس نقل شده اند ]. زنان كارمند در حلول زايمان حق مرخصي داشتند. محيط كاري و حقوق زن و مرد برابر بود و امكانات كار آموزي و ارتقاي شغلي براي هر دو يكسان فراهم مي شد. براي ساخت ستون هاي تخت جمشيد، نخست قطعات سنگ خام را، بر يك محور مياني، روي هم مي چيده اند. اين محور فقط به كار تعيين مركز ستون براي روي هم انباشتن سنگ ها مي آمد. ايستايي سنگ ها قائم به خود بود و از اين رو تنها بار عمودي را تحمل مي كرد. در حجاري ها فاصله ي بين سربازان و افراد ديگر همه بر اساس يك تناسب رياضي و بسيار دقيق است. در مجسمه ي دو سر گاو، اگر از بالا بين دو سر يك شاقول بيندازيم متوجه مي شويم كه اين دو در يك خط راست نيستند و كمي باهم زاويه دارند. پيدا كردن اين زاويه خود يكي از پيشرفت هاي بزرگ معماري بود. آخرين پادشاه هخامنشي كودومانوس نام داشت كه به ناحق خود را داريوش سوم مي خواند. او كه فرزند يك كنيز وغاصب سلطنت بود باعث نابودي امپراتوري هخامنشي گرديد. در هيچ دولتي حتي در دموكراسي امروز، كسي را سراغ نداريم كه در فرماندهي از اين شخص بي كفايت تر باشد [ بايد توجه داشته باشيم كه داريوش سوم از نسل داريوش كبير و كوروش هخامنشي نبوده است ]. در آخرين جنگ ارتش داريوش سوم يا همان كودومانوس يك ميليون نفر و ارتش اسكندر 50 هزار نفر بود اما به علت شيوه ي غلط در مكان انتخاب جنگ [ مكان جنگ دشت باريكي بود كه فقط تعداد كمي از سربازان ايران مي توانستند جنگ كنند و گنجايش اين همه نيرو را نداشت ] ارتش ايران شكست خورد، داريوش سوم پا به فرار گذاشت و زن، دختر و مادر خود را به اسارت اسكندر درآورد. اسكندر پس از اينكه تخت جمشيد را به آتش كشيد 120 هزار قنطار طلا [ معادل 400 تن ] را غارت كرد. اسكندر فرمان كشتار عام اسيران پارسي را داد. مردان همه به طرز فجيعي كشته شدند و زن ها به بردگي رفتند. اسكندر 5000 دختر زيباي ايراني را براي ازدواج با سپاهيان خود انتخاب كرد و سپاهيان اسكندر به مدت ÷نج0 شبانه روز جشن گرفتند و شادي كردند. سربازان در تخت جمشيد براي به دست آوردن غنايم بيشتر با هم مي جنگيدند و امپراتوري هخامنشيان كه كوروش كبير فرزند شايسته ي بشريت آن را تأسيس كرد با پادشاهي كودومانوس غلام زاده به پايان عصر خود رسيد. عصري كه بنا به گفته ي مورخان بزرگ، شايسته ترين دستگاه در سازمان حكومت هاي جهاني بود. شكن زين نشان در جهان كس نديد نه از كاردانان پيشين شنيد زن و كودك شهر ياران اسير وگر كشته خسته بژ و پين و تير نه كشور نه لشكر نه تخت و كلاه نه شاهي نه فرزند و گنج و سپاه پدر بي پسر شد پسر بي پدر چنين آمد از چرخ گردان به سر كرا مادر و خواهر و دختر است همه پاك بر دست اسكندر است چو گنج نياكان برتر منش كه آمد به دست تو بي سرزنش سكندر بر ايشان نياورد مهر برآن خستگان هيچ ننمود چهر گرفتند زيشان فراوان اسير زن و كودك خرد وبرنا و پير  منابع: تخت جمشيد - از زبان داريوش  - تاريخ فرهنگ و تمدن ايران جلد ( 2 )  - تاريخ شاهنشاهي هخامنشي   اُمستد )  - روزگاران  - تاريخ تمدن ويل دورانت جلد ( 1 )  شاهنامه ي فردوسي تهيه كننده: قاسم حمزوي زردشت پيامبر ايرانيان ستاره شناس و رياضيدان بود در كتاب بندهشن يا راز آفرينش، اسرار فراواني از ستارگان مي خوانيم كه هنوز هم براي بشر امروز جالب است. زردشت يكي از بزرگ ترين ستاره شناسان عصر خود بود. زردشت در 10 سال تفكر تنها به انديشه نگذرانيد بلكه ستاره شناسي را دنبال كرد و شكاف سنگي را كه از طاق غار تا سر كوه بود جايگاه رصد ستارگانش بود و به ستاره يابي و پژوهش در گردش و راه ستارگان و به ساختن زيج و رصدخانه پرداخت. همه ي طاق و ديوارهاي آن پر از نگار ستارگان و پيكر ماه و خورشيد و راه گردش آنان بود و اين غار سال هاي بسيار پس از زردشت زيارتگاه ايرانيان بود. عده اي اين محل را در كوه سبلان مي دانند. بررسي كتاب باستاني ايرانيان اوستا و كتاب دنيكرد همگي از دانش و بينش ايرانيان گذشته است. بدبختانه كتاب هاي علمي ديگر ايرانيان از آن زمان به لحاظ هجوم تازيان و حرصي كه سرداران عرب به نابود ساختن تمدن و فرهنگ ايراني و به عربي درآوردن برخي از آن ها كه به صلاح مي دانستند باعث شد كه از آن زمان هر چه بود از بين رفته و يا اكنون به نام ديگران است. ايرانيان و همچنين مردم بابل دانش نجوم را شناختند كه اين شناسايي دانش ستاره شناسي گرديد. ايرانيان باستان آسمان را به چهار قسمت تقسيم كرده و چهار فرمانروا براي آن برگزيده بودند.تيشر _ سپاهيت خوراسان ( سپهبد خراسان ) كه امروزه ستاره شناسان اين ستاره را شعراي يماني يا كلب الجبار مي نامند. بسياري از دانشمندان از جمله اشپيگل _ ويليام جكسن _ بارتولومه _ گيرشمن و ... كتاب ها و مقاله هاي بسياري را در مورد زردشت _ اوستا و ايرانيان باستان به نگارش درآورده اند كه اين كتاب ها راهي براي نسل آينده باقي مي گذارد تا بدانند ايرانيان درسهزارسال پيش تا چه پايه از دانش و علم پيشرفت داشته اند. [ باستان شناسان چندي قبل در شهر سوخته ي سيستان مربوط به 5000 سال قبل يك عينك پيدا كردند كه نشان از پيشرفت علم نزد آنان بود. ] يكي از كتاب هاي با ارزش به جا مانده از آن دوران بندهشن يا راز آفرينش نام دارد. اين كتاب توسط گويت شاه رستم بندار نويسنده ي كتابخانه ي بهرام گور رونويسي شده است. يكي از كتاب هايي كه در آن از دانش نجوم ايران سخن بسيار گفته شده است. در بخش 44 از تشتر يشت آمده است ما ستاره ي تشتر درخشان و باشكوه را مي شناسيم كه اهورامزدا او را سرور و نگهبان همه ي ستارگان برگزيده است ( چنانچه زردشت را براي مردمان ). نكته جالبي كه امروزه كشف شده حاكي از آن است كه مشخصات ستاره ي شعراي يماني ( تشتر ) و ستاره ي وگا برابر است با هر يك 10000 كلوين و با اسپكتروم A و داراي تشعشعات هيدروژني و ستاره اي است بسيار بزرگ و درخشان. با توجه به اين نكات با كمال تعجب در مي يابيم ايرانيان در 3300 سال قبل دوربين نجومي داشته اند و با اندازه گيري قَدَر ستارگان توانسته بودند اين دو ستاره را در دو گوشه ي مختلف شناسايي كنند. اي ابرمرد مشرقي اي خوب اي نگهبان قدسي خورشيد روشنايي آتش زردشت يادگار صداقت جمشيد ناجي سربلندي انسان اي تو پيغمبر اهورايي اي براي تو اين هيولاها همه پوكي همه مقوايي با كتاب ترانه هاي من نه قصيده غزل سپاس تو مرد اسطوره اي شعر من مخمل قلب من لباس تو با كتاب پدربزرگ من قصه ي رويش تباهي هاست قصه ي امتداد شب تا شب قصه ي ممتد سياهي هاست دفتر كهنه ي پدرم را پر سؤال و گلايه و ترديد حرف اگه هست حرف تنهاييست حرف آيا و حسرت و اميد با پدر آرزوي باغي بود روي خاكي كه شكل مردن داشت بس كه تن تشنه بود خاك من پدرم شوق جان سپردن داشت با من اما سبد سبد ميوه كوزه كوزه زلال نور و عشق براي قلب تشنه ي انسان با كتاب ترانه هاي من نه قصيده غزل سپاس توست مشرقي پاك نهاد مرد پاسدار شرق معني جاودانه ي اعجاز خاك اگر شكفت و گندم داد از تو بود اي رسول بزرگ باران ساز اي رسول بزرگ رستاخيز.  منابع: مجله دانشمند سال 1352 Zoroaster the prophet of Ancient Iran by A-V-W. Jackson 1899. از مقالات: W.B Henning an Astronomical chapter of Bundahashn Journal of the Royal Asiatic society. D.N Mackenzie Astrology in Bundahashn.  تهيه كننده: قاسم حمزوي دريانوردي در ايران باستان ‍[ بهانه اي بر نام خليج هميشگي فارس ] سابقه ي دريانوردي در خليج پارس از حد و مرز تاريخ درمي گذرد و به دوران باستاني مي رسد عده اي عقيده دارند دريانوردان مشهور باستاني سواحل مديترانه يعني فنيقيان كه امروزه پدر دريانوردي شناخت مي شوند از سواحل درياي پارس بوده اند و يا اينكه شيوه ي دريانوردي را از دريانوردان درياي پارس آموختند. البته بسياري هم اين عقيده را بي اساس مي دانند اما هر چه هست ايرانيان يكي از نخستين مردم دريانورد اين سوي جهان بوده اند. در سال هاي قبل تلاش زيادي در ناديده گرفتن نقش ايرانيان در اين امر شده است. تاريخ دريانوردي در ايران باستان به اعماق داستان هاي اوستا و افسانه هاي باستاني بر مي گردد. به آنجا كه نخستين انسان هاي در اين منطقه براي كسب معيشت و صيد ماهي، چرم هاي گوناگون را به هم پيوسته يا تنه ي درخت هاي درون تهي را به آب انداخته و راهي آب هاي نيلگون درياي پارس شدند. به آنجا كه اساتير بابلي و افسانه هاي آشوري و پارسي و دلموني حكايت از رفت و آمد به سرزمين هاي يكديگر مي كنند. هم اكنون در جزيره ي قشم آثار استحكامات نيروي دريايي هخامنشيان وجود دارد. همچنين احداث كانال درياي سرخ به رود نيل به دستور داريوش كبير صورت گرفت. در دوران هخامنشيان به راه نامه هاي دريايي راهنامك مي گفتند كه بعد از اسلام به صورت راهنما مج در آمده است كه مبناي نخستين كار راهنماي دريانوردي در ايران باستان بود. تا آنجايي كه تاريخ نشان مي دهد و كتاب اوستا يادآور مي شود ايرانيان از زمان هاي دور در سوحل اين دريا مي زيسته اند. شاهنامه بزرگ ترين شاهكار ادبي جهان، در قسمت هاي مختلف از دريانوردي پيشداديان و به خصوص كيخسرو در درياي زيره سخن مي گويد. شاهنشاهي هخامنشيان ناوگان منظمي را به وجود آورد كه تا مصر و چين مي رفتند. اعراب اصطلاحات و نام هاي فني دريانوردي را از ايرانيان ياد گرفتند و هنوز هم از اين واژه ها در ناو راني اعراب منطفه رايج است و در دنياي دريانوردي هر چه به عرب نسبت داده شده در حقيقت مربوط به ايرانيان است. ناو راني هخامنشيان درياي چين را به خليج پارس و هندوستان را به افريقا متصل مي كردند و بسياري از نام هاي پارسي را بر بارها و بندرها مي نهادند. چنانچه امروز هم بسياري از اين كلمات پارسي مانند زنگبار ( زنگ + بار ) يا مالا بار ( مالا + بار ) هنوز زنده و باقي است. كلمات ناخدا در عربي و ناوي NAVI در انگليسي لغات پارسي هستند و كارخانجات كشتي سازي در زمان هخامنشيان رونق بسيار داشتند. منظور از درياي پارس در زمان باستان، خليج فارس _ درياي عمان _ اقيانوس هند و تمامي آب هاي خاور زمين بوده است. چنانچه استخري در آثار خود درياي پارس را از قلزم يا درياي سرخ ( احمر ) تا هند و چين مي داند. در بندر كنك در جنوب ايران ناوهايي مي ساختند كه تمامي سواحل چين و افريقا را مي پيمودند. در زمان خشايارشاه فنيقي ها _ مصري ها _ آناتولي ها و يوناني ها كشتي هاي سه رديفي را به ناوگان بزرگ داده بودند كه نيروي دريايي آن به 1200 كشتي مي رسيد و كشتي هايي با پنجاه _ سي و بيست پارو بود و همچنين كشتي هاي باربر براي سرباز و اسب كه جمع آن ها 3000 قايق مي شد وجود داشتند. هر كشتي سه رديفي با دويست ملوان پر مي شد و كشتي هاي پنجاه پارويي هشتاد سرنشين داشتند. علاقمندان مي توانند كتاب هاي دريانوردي ايرانيان تأليف اسماعيل رائين و همچنين كتاب A History of Persian Navigation HADI HASSAN چاپ لندن سال 1928 را مطالعه كنند. منابع: مجله ي دانشمند سال 1350 تاريخ شاهنشاهي هخامنشيان ( اُمستد ) تاريخ ايران باستان    «آرش شيوا كمان» ماندن اين ملت از فكر بزرگان ويست ني ز محمود دغل باز و اياز بد نشان يك سخن گستر به نيروي خرد اين كار كرد نيروي انديشه است اين، گر نمي داني آن زمان اين گونه مردان در ميان ما بدند زين جهت شد سربلندي دوستدار دودمان پيش ايشان جايگاه مردمي نيك آشكار نزد ايشان ارزش فكرت گران تر از گران اين همه بگذشت و اينك دوره اي ديگر رسيد دوره ي ديو سپيد جنگل مازندران ارزش انسان زبون شد، خاك شد، بيهوده شد ني نشان از مردمي ماند ونه فكر اندر روان اين زمان يك سكه زر در نزد اين اهريمنان برترست از نام و ننگ و فكر و عشق و خانمان گوهر مردي كه روزي برترين سرمايه بود مي فروشندش به خواري با زر بازارگان از شرف با اين پليد اهريمنان لفظي مگوي اين گروه سفله با شيطان شده همداستان قصه ي ايران پرستي داستاني كهنه شد زرپرست سفله مي خندد به ايران باستان آن كه از پستان مادر شير نامردي بخورد ميهن خود را دهد بر آهريمن رايگان تا چنين نا مردمان در خاك ايران زنده اند سنگ بستست و سگ آلوده دندان در امان تا تفكر از ميان دوده ي ما رخت بست جغد بدبختي درين بستان سرا كرد آشيان تا خصال مردمان باستاني كشته شد مرد ايراني زبون شد يكسر از پير و جوان دشمن ايران همين خواهد كه جز نامردمان چهره اي نباشد اندرين شهر و مكان كشتن آزادگان و جستن نامردمان شيوه ي ديرينه ي دشمن همين بازيست هان ليك ايراني ببايد خصلتش ديگر شود جامه سازد از خصال كوروش نوشه روان از درستي مايه ها بايد گرفتن در منش وز دليري بي سپر بايد شدن پيش سنان از جوانمردي پي مكر و ريا را سوخت سخت وز تفكر زير پي آورد بايد نردبان زنده گردد تا دگر ره خصلت آزادگي ابر آزادي با ايران ويج سازد سايبان تا بداند ارزش انديشه را آزاده مرد زندگي بر خوان آزاديش سازد ميهمان من بر آنم كز ميان تيرگي هاي زمان دست بايد برفشارد دسته ي گزر گران چون شهاب آسماني جنبشي سازد دلير بر فضاي بي سخن غرش ببارد رعد سان با چنين توفنده توفاني به ميدان پي نهد با چنين گرزي بكوبد اهرمن را از دهان آتشي بايد روان ها را برافروزد چو مهر جنبشي بايد كه تا دور افكند بند از زبان فكرتي بايد چو مزدا آسمان ايجاد كن خصلتي بايد چو رستم جاودانه پهلوان چون چنين شد، آري آري، نام خوشبختي بيار چون چنين شد، شادماني را به باغ انداز خوان نك در اين دوران اگر شاگرد فردوسي تويي آتش افكن در بيابان ها به روز مهرگان از ستمگر بازي محمود غز غمگين مشو تيره شب را ره بپيما تا بپويد كاروان گر جهاني خصم تو شد فكر تو يار تو باد زندگي تيغ ار زند انديشه باشد مهربان اين سخن هاي دري را اين چنين گوهر اثر از منوچهري و فردوسي گرفتم ارمغان از منوچهري و فردوسي سخن بايد گرفت آنچنان كاندر بهاران شاخ گل از باغبان اينك از افسانه هاي باستاني گويمت داستاني، داستان آرش شيوا كمان داستان ارزش انسان و عشق و فكرتست داستاني نغز چون چهر دلاويز جنان نسل انساني به جا و نام انسان زنده باد شادماني جاودانه مردمان را پاسپان مهر آزادي به ايران ويج پرتو ساز باد شعر ايراني روان بخش جوانسال و كلان تهيه كننده: قاسم حمزوي حكيم ابوالقاسم فردوسي « خرد برتر از هر چه ايزد بداد » حكيم ابوالقاسم فردوسي شاعر حماسه سراي ايران در سال 330 ه.ق در دهستان فاز در طوس خراسان به دنيا آمد. او از دهگانان طوس و از خاندان هاي قديمي و اصيل آنجا بود. در آن روزگار، دهگانان ايراني تلاش مي كردند در برابر ارزش هاي جديد اعراب، سنت ها و آداب اجدادي خود را حفظ كنند و بخش بزرگ انگيزه ي فردوسي براي نظم شاهنامه از همين تمايل دروني سرچشمه مي گرفت. در گزينش ده شاعر بزرگ جهان، پنج شاعر از ايران ( 1. فردوسي 2. خيام 3. سعدي 4. حافظ 5. مولوي ) و پنج شاعر ديگر از كل جهان انتخاب شده اند و فردوسي به عنوان بزرگ ترين شاعر دنيا محسوب مي شود. موضوع كتاب شاهنامه از خداي نامگ گرفته شده است. فردوسي پس از سي سال وقت شاهنامه را سرود. خداي نامگ يكي از معدود كتاب هايي بود كه پس از حمله ي اعراب به ايران و زماني كه عمر كتابخانه ها را به آتش مي كشيد سالم ماند و درقرون بعد به دست فردوسي رسيد. شاهنامه اگر از جهت حجم هم باشد، يكي از بزرگ ترين آثار ادبي ايران است. اين كاري بزرگ است كه شاعر مسائل عادي و كارهاي آسان را رها كند و با صرف 35 سال عمر، سرگذشت كشورش را در 120000 مصرع به نظم آورد. شاهنامه از مجموع ايلياد و اوديسه شاهكار جهان غرب هم طولاني تر است. اين پير سالخورده، دلباخته ي وطن خود بود و به همه ي تفصيلات تاريخ آن، اعم از افسانه يا حقيقت عشق مي ورزيد. يك نيمه ي حماسه صرف دوران هاي باستاني مي شود و از اشخاص افسانه اي اوستا سخن مي گويد از كيومرث نخستين انسان دين زردشت و از جمشيد بزرگ، نواده ي كيومرث. ابيات سست و اصطلاحات عربي و كلمات نامأنوس فارسي در كلام فردوسي بسيار كم است. به يقين فردوسي از ادبيات و هنر يونان آگاهي داشته چرا كه شباهت هاي شاهنامه با اثر جاويدانه ي غرب، ايلياد و اوديسه ترديدناپذير است. اين حماسه هاي داستاني را فقط كساني مي توانند بخوانند كه قدرت درك زيبايي هاي آن را داشته باشند. به سال 1312 هجري شمسي ( 1934 ميلادي ) جهان متمدن در آسيا _ اروپا _ آمريكاي شمالي و جنوبي هزاره ي شاعري را كه مدت هزار سال كتاب وي غذاي روح ملت ايران بوده است را جشن گرفت. آفريـن بر روان فردوســي آن همايون نژاد فـرخنده او، نه استاد بود و ما شاگرد بـل، خداوند بود و ما بنده فردوسي چهره هاي جوانمرد از ياد رفته را به تصوير كشيده كه آماده اند دلاورانه در راه ميهن جانبازي كنند، همانا فردوسي بود كه 1000 سال پيش به شرح قيام خروشان مردم و سرنگوني يوغ ستم تازيان پرداخت و در بسياري از جنبش هاي رهايي بخش ايران زمين نام كاوه ي آهنگر الهام بخش قيام آن ها بوده است. رستم در شاهنامه نماد ملتي است كه با بهره بردن از خصوصيات خود تلاش مي كند به بهروزي دست يابد. ملتي كه پا در راه راستي و آزادي و خردورزي نهاده و در اين راستا تا واپسين قطره ي خون ايستادگي مي كند. رستم روح عصيانگر مردمي است كه جز اميد و تلاش براي رسيدن به آزادي راهي ندارد. سياوش عزيزترين پهلوان شاهنامه، مردي اهورايي از تبار فريدون فرخ كه از چنگال بدسگالي چون سودابه مي گذرد تا هميشه ياد سياوش در ذهن تاريخ و فرهنگ ايرانيان زنده باشد. دانشمند هندي، بخش بزرگي از كتاب خود به سبك كمپراتيونيسم آورده است و يكي از آن ها دوگانگي چهره ي اسفنديار را در سروده ي فردوسي و آيين زردشتي روشن كرده كه در پايان جنگ رستم و سهراب به گونه اي كمپراتيونيستي همسان نمايان شده است و در ديگري تناسب حماسه ي كهن پهلواني وزاميادشت اوستا- سروده ستايش خورنه ( فَر ) نام هاي همه ي دارندگان فَر آمده است. روش فردوسي نسبت به تازيان سخت منفي است و در آنان سپاه اهريمن مي بيند. يكي از داستان هاي شاهنامه ضحاك افعي به دوش است؛ اين داستان از اين جهت براي ما داراي اهميت است چون به اين امر واقفيم كه برآمدن خودكامگان و جباران يكي از ويژگي هاي عمومي تاريخ ايران بوده است. ضحاك سمبول پادشاهان بيگانه و ستمگر است كه با شست و شوي مغزي جوانان و تحريف حقيقت، روح ميهن پرستي و ايمان و عشق به حقيقت را از آينده داران اين كهن ديار گرفتند. چنانچه در جايي از قول ضحاك مي گويد: به جز مغز مردم مده سان خورش مگر خود بميرند از اين پرورش  از اين مارخوار اهـرمن چهرگان ز دانايـي و شرم بي بهرگـان نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همي داد خواهند گيتي به باد بسي گنـج و گوهـر پـراكنده شد كه آيد بدين پادشـاهي گزند ازين زاغ ساران بي آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ كه نوشين روان ديده بود اين به خواب كزين تخت بپراگند رنگ و آب چنان ديد كز تازيان صد هزار هيونان مست و گسسته مهار گذر يافتندي باروند رود نماندي برين بوم و بر تار و پود به ايران و بابل نه كشت و نه رود به چرخ زحل بر شدي تيره رود هم آتش بمردي به آتشكده شدي تيره نوروز و جشن سده كنون خواب را پاسخ آمد پديد ز ما بخت گردن بخواهد كشيد شود خوار هر كس كه هست ارجمند فرومايه را بخت گردد بلند پراگنده گردد بدي در جهان گزند آشكارا و خوبي نهان بهر كشوري در ستمگاره اي پديد آيد و زشت پتياره اي نشان شب تيره آمد پديد ز ما بخت فرخ بخواهد پريد  منابع: تاريخ تمدن جهان جلد (4) شاهنامه ي فردوسي. چاپ مسكو كامل ترين نسخه ي شاهنامه در جهان مجله ي دانشمند سال 1362 در احوال فردوسي ماهنامه ي ايران امروز از دانشگاه فردوسي مشهد تهيه كننده: قاسم حمزوي ديوار چين بنيانگذار سلسله ي چه اين شخصي موسوم به شي هوانگ تي بود. هوانگ تي ( اولين فغفور چين ) مصمم شد شاهنشاهي جديد را از نظامي پايدار برخوردار سازد. او را مردي با دل ببر و گرگ و طبعي خشن مي دانستند كه قصد داشت سرزمين خود را مانند بيسمارك با خون و آهن متحد كند. او چنان قدرت و وسعت سلسله ي چه اين را افزايش داد كه نام اين سلسله براي هميشه با عنوان نام كشور چين قرار گرفت. مهم ترين اقدام نظامي شي هوانگ تي ساختن ديوار بزرگ چين بود. انديشه ي ساختن چنين ديواري كه در مرزها مانع هجوم اقوام مغول _ هون ها و ترك ها شود وجود داشت. در اين زمان با يك ميليون دهقان و صرف 100 سال وقت ديوار بزرگي در سراسر شمالي چين ساخته شد. ديوار بزرگ چين كه 2400 كيلومتر طول دارد به عنوان يكي از عجايب هفت گانه ساخت بشر كه از كره ي ماه به صورت خط باريكي پيداست. در امتداد اين ديوار جاي جاي دروازه هاي بزرگي به سبك آشور تعبيه شده و بزرگ ترين ساختماني است كه بشر تاكنون ساخته است. ولتر مي گويد: « اهرام ثلاثه در كنار آن چيزي جز توده هايي سست و بي اعتبار نيست ». اين ديوار 2410 كيلومتر طول دارد، ارتفاع آن 8 متر و داراي برج هايي به فاصله ي 180 تا 270 متري است كه ارتفاع هر يك از برج ها به 12 متر مي رسد. ديوار چين با آجر و سنگ ساخته شده و ساختن آن صدها سال طول كشيده است. ساخت ديور بر اقتصاد و نيروي انساني فشار فوق العاده اي وارد كرد. عده ي زيادي در ضمن ساختن آن كشته شدند و حتي وقتي يك كارگر مي مرد فرصت دفن آن را نداشتند و جسد را لاي جرز ديوارها مي گذاشتند و اصطلاح « بدرد لاي جرز مي خورد » از همين جا ناشي شده است. مخارج ساخت آن به صورت ماليات هاي كمرشكن بر دوش مردم نهاده شد. چيني ها خود در اين مورد مي گفتند: ديوار بزرگ يك نسل را از بين برد اما نسل هاي بسياري را نجات داد. اين ديوار تا حدود زيادي از شماره ي يورش هاي بربريان به چين كاست و هون هاي وحشي كه راه خود را به چين مسدود يافتند، به غرب رو كردند و رهسپار اروپا شدند و به ايتاليا هجوم بردند؛ يعني ساختن ديوار بزرگ چين باعث فرو افتادن روم شد.  منابع: تاريخ سال اول دبيرستان 1372 نامه هاي پدري به دخترش ( جواهر لعل نهرو ) تاريخ تمدن

از كجا آمده ايم ؟ به كجا مي رويم ؟

تاريخ جهان از 20 ميليارد سال پيش تاكنون

انسان در كائنات:

جهان بزرگ ترين معماي كيهان شناسي است. حدود 20 ميليارد سال پيش تمام مواد تشكيل دهنده ي جهان هستي از قبيل فوتون ها_ نوترينوها_ الكترون ها_ پروتون ها_نوترون ها و ... در يك محفظه بسته اي به قطر 8 برابر خورشيد كنوني مانند آش شوربايي داغ در كنار يكديگر بودند. چگالي جهان بسيار زياد بود. جهان تركيبي از ماده و اشعه بود. در اثر يك انفجار بسيار بزرگ ( Big Bang ) تمامي مواد تشكيل دهنده اين گوي مذاب با درجه حرارت درجه سيلسيوس ماكزيموم درجه حرارت ممكن به ناگهان تحت تأثير چهار نيروي هسته اي قوي _ هسته اي ضعيف _ الكترومغناطيس و گرانش ( كراويتون ها ) به بيرون پرتاب شدند. قبل از انفجار بزرگ، زمان وجود نداشت و ما مبناي تاريخ كيهان را بر اساس بعد از انفجار بزرگ حساب مي كنيم و قبل از انفجار بزرگ را به منزله ي روز ازل مي انگاريم. ( تئوري انفجار بزرگ خود 8 نظريه ي مختلف دارد كه ذكر همه ي آن ها از حوصله ي بحث ما خارج است ). در قسمت هاي بعد به تشريح كامل 8 نظريه ي انفجار بزرگ خواهيم پرداخت.

طرز شكل گيري يك كهكشان:

تحت تأثير نيروي گرانش به تدريج الكترون ها و پروتون ها جذب يكديگر شدند و اتمي ساده مانند هيدروژن را به وجود آوردند و اين اتمهابا نيروي گرانش خود به تدريج اتم هاي ديگري را به گرد خود جمع كردند. در طول ميليون ها سال به طريق فوق، ابرهاي گازي بزرگ به وجود آمدند كهكشان راه شيري ما هم حدود 12 ميليارد سال پيش مانند تمام كهكشان هاي ديگر به همين طريق به وجود آمد حدود 6/4 ميليارد سال قبل از حلقه هاي بازويي راه شيري منظومه ي خورشيدي ما با 9 سياره ي همزمان به وجود آمدند.

منظومه ي شمسي ما هم مانند تمام منظومه هاي ديگرتركيبي از گازهاي مشتعل و مذاب بود كه در اثر نيروي گرانش اين گازها به گرد محور خود مي چرخيدند پس از ميليون ها سال اين حلقه هاي گازي از مركز خود فاصله گرفتند و به علت دوري از خورشيد سرد شدند و 9 سياره ي منظومه ي شمسي را تشكيل دادند كه تحت تأثير نيروي گرانشي در يك مدار بيضي شكل به دور خورشيد مي گردند. زمان تشكيل كره ي زمين ما هم مانند منظومه ي شمسي 6/4 ميليارد سال است. براي سهولت كار، تاريخ زمين را به چند دوره ي زمين شناسي تقسيم مي كنند كه هر يك از اين دوره ها شامل چند قسمت مي باشد، مراحل زير:

پركامبرين از 6/4 تا 4 ميليارد سال قبل شامل 2 بخش آركئوزوئيك ( 6/4 تا 5/2 ميليارد ) و پروتروزوئيك ( 5/2 تا 570 ميليون سال قبل ) مي باشد.

پالئوزوئيك از 570 تا 250 ميليون سال قبل مي باشد و شامل 6 دوره ي كامبرين ( 570 تا 510 ميليون سال قبل ) _ اردويسين ( 510 تا 438 ) _ سيلورين ( 438 تا 410 ) _ دونين ( 410 تا 355 ) _ كربونيفر ( 355 تا 290 ) و پرمين ( 290 تا 250 ميليون سال قبل ) مي باشد.

مرزوئيك از 250 تا 65 ميليون سال قبل مي باشد و شامل 3 دوره ي ترياس ( 250 تا 205 ميليون سال قبل ) _ ژوراسيك يا عصر دايناسورها ( 250 تا 135 ) و كِرتاسه يا گچ تحرير ( 135 تا65 ميليون سال قبل ) مي باشد.

سنوزوئيك از 65 ميليون تا 100 هزار سال قبل مي باشد.

شامل 5 دوره: پالئوسن ( 65 تا 53 ميليون سال قبل ) _ ائوسن ( 53 تا 37 ) _ اُليگوسن ( 37 تا 23 ) _ ميوسن ( 23 تا 3/5 ) و پليوسن ( 3/5 تا 6/1 ) ميليون سال قبل مي باشد.

پس از ميليون ها سال كه سطح زمين سرد شد براي انجام واكنش هاي سنتيك در زمين شرايط مناسبي پديد آمد. تشكيل آب _ متان _ آمونياك به صورت بخار و تبديل بخار آب به مايعي كه در آن متان و آمونياك و بسياري از تركيبات كاني محلول بود مقدمات پيدايش پيش سلولي ( زمينه ي پيدايش حيات در زمين ) فراهم كرد. به علت وجود توده هاي انبوه ابر كه اطراف كره ي زمين را پوشانده بود رعد و برق هاي شديدي صورت مي گرفت كه انرژي مورد نياز واكنش ها را تأمين مي كرد. با استفاده از اين دو انرژي، گازهاي جو با هم تركيب شدند و با آب باران وارد اقيانوس ها شدند ( رعد و برق، هيدروژن را به زمين منتقل مي كند و هيدروژن منبع اصلي پروتئين و اسيد آمينه ها مي باشد ).

پاره اي از پرتوهاي خورشيدي انرژي مورد نياز را براي آغاز زندگي سلول ها روي زمين ايجاد نمودند.

در دوره پركامبرين از به هم پيوستن اتم ها، مولكول هاي كوچك و از به هم پيوستن مولكول هاي كوچك مولكول هاي بزرگ تر پديد آمدند. از تراكم مولكول هاي بزرگ قالب سلول ريخته شد و طي ميليون ها سال÷ر سلول ها به وجود آمدند( مانند پلانكتون ها و ديافلاژون ها ).

ابتدا حيات در حوزه ي گرم اقيانوس ها آغاز شد. بعد از ميليون ها سال به تدريج موجودات سلولي تبديل به ماهي ها شدند( دوره دونين 400ميليون سال قبل اقيانوس ها پر از انواع ماهي ها شدند ). بعد از ميليون ها سال به علت كم شدن آب درياها و خشكسالي از نسل ماهي هاي منگوله دار گروه جديدي از جانوران به نام دوزيستان به وجود آمدند. در طي ميليون ها سال بعد در طي دوران هاي زمين شناسي كه شرح داده شد به علت پايين آمدن آب درياها خشكسالي و گرماي زمين _ تطابق موجودات زنده با محيط _ پديده تكتونيك يا حركت قاره ها _ عصر يخبندان و ... كه هر كدام يك دليل علمي دارد. دوزيستان تبديل به خزندگان _ خزندگان تبديل به پرندگان و پرندگان تبديل به پستانداران شدند. در 65 ميليون سال قبل به علت رگباري از شهاب سنگ ها به كره ي زمين بسياري از موجودات و از جمله دايناسورها ( دينوسور ) منقرض گشتند. از 60 ميليون سال قبل از نسل موجودات قبلي به تدريج پستاندارن به وجود آمدند. حدود 30 ميليون سال قبل از نسل پستانداران پريمات ها يا نخستين ها به وجود آمدند از نسل پريمات ها، ميمون ها _ هومونیده ها _ اوران گوتان ها و شامپانزه ها به وجود آمدند. حدود 6/1 ميليون سال قبل درپليوسن هومواركتوس ها به وجود آمدند كه از نسل هومونیده ها بودند و از آن ها انسان هاي هوموساپينس و نئادرتال به وجود آمدند. با ايجاد پديده ي تكتونيك در آفريقا و آسيا و بالا رفتن صفحه ي عربستان و خشكسالي در 37 ميليون سال قبل كه باعث از بين رفتن جنگل ها در آسيا شد؛ ميمون ها به تدريج از درختان پايين آمدند و براي يافتن غذا و دفاع از خود به تدريج راست قامت شدند. راست قامت شدن آن ها و استفاده از دست باعث بزرگ شدن حجم مغز به ميزان cm 1400 و جرم g 1200 شد. از حدود 100 هزار سال قبل حجم مغز، شكل و قامت انسان به همين شكل باقي مانده است. قبل از آخرين يخبندان كه 11000 سال پيش به پايان رسيد انسان شروع به ساختن ابزارهاي سنگي نمود و عصر حجر را آغاز نمود. انسان پس از سال ها غارنشيني به يكجانشيني روي آورد و زمينه را براي پيدايش تمدن بشري آغاز نمود. تمدن بشر به طور تقريب از 7000 سال پيش از مصر _ بين النهرين _ شهر سوخته ي ايران _ ايلام _ آشور و هند آغاز شد. به طور يقين شكل و قامت و هوش انسان در قرون بعدي از اين هم بهتر خواهد شد در طي هزاران سال بعد اگر بشر با سلاح هاي هسته اي، نسل خود را منقرض نكرده باشد بشر آينده ما را به صورت ميمون مي نگرد. همانطور كه ما كه اجداد چند ميليون سال قبل خود را به صورت ميمون مي بينيم و باور نمي كنيم كه آن ها اجداد ما باشند بشر آينده هم باور نمي كند كه ما اجداد آن ها باشيم. در اثبات تكامل انسان از 570 ميليون سال قبل تاكنون شواهد زيادي وجود دارد كه نشان مي دهد تمام جانداران اعم از گياهان و جانوران يك سير تكاملي را طي نموده اند و موجودات ساده تر قديمي تر از موجودات پيچيده هستند به طور مثال پشه مربوط به چند صد ميليون سال قبل است در صورتي كه انسان پيچيده ترين موجودات جديدتر از همه ي آن ها و مربوط به 4 يا 5 ميليون سال قبل است ( همانطور كه ژيان قديمي تر از بنز الگانس مي باشد ). بهترين دليل اثبات تكامل در كره ي زمين اعضاي وستيژال Vestigial organsيا اندام هايي هستند كه اندازه ي آن ها كاهش يافته و وظيفه ي خاصي بر عهده ندارند و بقاياي اندام هاي نياكان نخستين مي باشند. در حدود 90 عضو وستيژال در جانوران يافت شده اند كه چندتاي آن ها عبارتند از:

ماهيچه هايي كه براي تكان دادن گوش ها به كار مي روند.

بقاياي پلك سوم در پرندگان و گربه

دندان هاي عقل

آپانديس

دندان هاي نيش كه در انسان كاربرد ندارند

بقاياي پستان در مردان

ماهيچه هاي بند بند شكم كه نمونه ي حلقوي بودن جانوران پَست است

وجود مو در بدن

بقاياي مهره هاي دمي ( Caudal vertebrae )

از كجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟

به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم !

اين چرخ فلك كه ما در او حيرانيم

فانوس خيال از او مثالي دانيم

خورشيد چراغ دان و عالم فانوس

ما چون صوريم كاندر او گردانيم !

حكيم عمر خيام

دوري كه در آمدن و رفتن ماست

او را نه نهايت، نه بدايت پيداست

كس من نزند دمي درين معني راست

كاين امدن از كجا و رفتن به كجاست !

براي مجسم كردن عمر زمين و دوران پيدايش انسان و زمان كوتاه تاريخي آن يعني 6000 سال اخير مثال زير را نقل مي كنيم:

اگر تمام دوره ي كره ي زمين را يك سال فرض كنيم كه در نيمه شب روز آخر اسفند پايان يابد، 8 ماه از عمر زمين در حالتي گذشته كه هيچ نوع موجود زنده و جانداري بر روي آن نبوده است در ماه نهم ( آذر ) نخستين موجودات زنده ي تك سلولي و در ماه دهم ( دي ) جانوراني مانند ستاره هاي دريايي به وجود آمدند. در هفته ي دوم ماه اسفند ( آخرين ماه سال ) حيوانات پستاندار به وجود آمدند. در ساعت 11 شب 29 اسفند ( 15 دقيقه مانده به تحويل سال ) انسان به وجود آمد و دوره ي تاريخي زندگي انسان از 6000 سال پيش تاكنون فقط 60 ثانيه ي آخر سال بوده است. از مدت پيدايش انسان، حدود 5 ميليون سال را به حالت وحشي و نيمه وحشي گذرانده است بعد به مراحل تشكيل قبيله ها _ اهلي كردن حيوانات و زندگي چوپاني و صحراگردي وارد شده است. انسان كنوني حدود 10 هزار سال پيش و پس از آخرين عصر يخبندان وارد مرحله ي كشاوزري شد. جمعيت انسان در آن زمان بنا به حدس و گمان 10 ميليون نفر بوده است. در 7000 سال قبل جمعيت زمين حدود 20 ميليون نفر ( اين ارقام تقريبي هستند ) و در 400 ميلادي به 200 ميليون نفر _ در سال 1650 ميلادي حدود 550 ميليون نفر و در ابتداي قرن بيستم 2200 ميليون نفر و حدود 100 سال بعد حدود 6 ميليارد نفر شد.

دل سر حيات اگر كماهي دانست

در مرگ هم اسرار الهي دانست

امروز كه با خودي، ندانستي هيچ

فردا كه ز خود روي چه خواهي دانست ؟

«خيام »

 اجرام كه ساكنان اي ايوانند

اسباب تردد خردمندانند

هان تا سر رشته ي خر گم نكني

كانان كه مدبرند سرگردانند

« خيام »

 

منابع:

ويژه نامه ي دانشمند ( اخترفيزيك )

انبساط جهان

ستارگان، زمين و زندگي

اژدهايان عدن

زمين شناسان تاريخي جلد 1و2

زيست شناسي سلولي

نامه هاي پدري به دخترش

 تهيه كننده: قاسم حمزوي

اساتير يا تعادل ناپايدار نيروهاي خير و شر

مقصود از فلسفه، شيوه ي انديشيدن به گونه اي جديد است كه حدود 4000 سال پيش در ايران و مصر 2600 سال پيش در يونان آغاز شد. قبل از آن مردم پاسخ همه ي پرسش هاي خود را در مذهب هاي گوناگون مي يافتند. اين توضيحات از طريق اساتير نسلي به نسل ديگر منتقل مي گرديد. اسطوره، داستاني درباره ي خدايان و اين كه حيات چرا به گونه اي است كه هست . در حالي كه هزاران سال انبوه بي شماري توضيحات اساتيري درباره ي موضوع هاي فلسفي در سراسر جهان گسترده بود. فيلسوفان يونان كوشيدند ثابت كنند اين توضيحات قابل اعتماد نيستند. براي فهميدن طرز فكر فيلسوفان اوليه بايد ديد تصوير اساتيري جهان چگونه بود. به عنوان مثال مردم شمال اروپا فكر مي كردند در هنگام رعد و برق خدايي به نام ثور سوار بر ارابه اي است و در آسمان ها به حركت در مي آيد؛ هر وقت گرزش هوا را تكان مي دهد رعد و برق انجام مي گيرد. بنابراين براي باريدن باران بايستي اين خدا گرز خود را در هوا پرتاب مي كرد تا باران ببارد. اعتقادات اساتيري كه بين تمام مردم دنيا وجود داشت نحوه ي حفظ تعادل در طبيعت بود و نشان مي داد چرا خير و شر پيوسته در كشمكش اند اما وقتي بلاهايي چون خشكسالي و طاعون رو مي آورد آدميزاد نمي توانست دست روي دست بگذارد و چشم براه مداخله ي خدايان بنشيند. بايد خود اقدام مي كرد و بر ضد شر مي جنگيد و اين كار را با مراسم و مناسك گوناگون برگزار مي كرد. به عنوان مثال نذر و نياز در راه خدايان بر قدرت آن ها مي افزود و آدم ها بايستي نذر و نيازهايي پيشكش آن ها مي كردند تا آن ها بتوانند بر قواي طبيعت چيره شوند. در برخي نقاط مردم حتي فرزندان خود را در اين راه قرباني مي كردند. اسطوره مي كوشد براي چيزي كه مردم نمي توانند بفهمند توجيهي بيافريند. گاهي اوقات مردم براي رفع خشكسالي _ طاعون و ... وقايع اساتيري را به نمايش در مي آورند. اين گونه پندارهاي اساتيري در سراسر جهان متداول بود تا آن كه فيلسوفان آمدند و وضع را به هم زدند. فيلسوفان يوناني بر اسطوره شناسي خرده گرفتند و عنوان كردند: « اسطوره شناسي راه درستي براي شناخت جهان نيست و فقط پنداشت بشر است» و هدف فيلسوفان اين بود كه براي فرايندهاي طبيعي توضيح طبيعي به جاي توضيح فوق طبيعي بيابند؛ به عنوان مثال سقراط در آن زمان اعلام كرد خورشيد و ماه خدا نيستند بلكه از جنس گاز يا مانند زمين مي باشند. اما گاهي اوقات نيز اساتير جنبه ي خرافات ندارند و معناي رمزي و سمبوليك دارند مانند بعضي از داستان هاي شاهنامه كه با واقعيت جور درنمي آيندچنانچه فردوسي بزرگ خود در آغاز كتابش مي فرمايد: « تو اين را فسانه ندان ». گاهي اوقات حوادث تاريخي در راستاي خواسته ها و يا سود عامه ي مردم جريان نمي يافت و مردم براي رويارويي با واقعيات تلخ، قيام هاي ديني يا نظامي صورت مي گرفت و هنگامي كه اين گونه قيام ها نيز به شكست مي انجاميد مردم در جهان پندار و احساس خويش مبارزه ي ديگر را آغاز مي كردند. در چنين شرايطي بود كه عاطفه و وجدان آدمي تلاش مي كرد تا خود را از محدوده ي واقعيات جهان برهاند و جهاني را كه مطلوب اوست، در عالم پندار بيافريند و در پوشش اساتير، آنچه را كه دوست مي دارد، به جاي آنچه واقعاً هست قرار دهد در اينجا اسطوره بازتاب آرزوهاي بربادرفته و عكس العمل وجدان گروهي افراد جامعه است. حال اساتير را از ديد روان شناسي نگاه مي كنيم؛ اسطوره يكي از مبهم ترين، ناشناخته ترين و تاريك ترين عرصه هاي دانش و فرهنگ بشري است. اسطوره و خاستگاه آن نهاد و نهان آدمي است. حوزه اي ست پيچ در پيچ و داراي ابعاد گوناگون. تأثير يافته ها و دريافته هاي ديرين از جهان پيرامون در نهانخانه و ژرفاي جان آدمي، خميرمايه و مصالح اوليه ي تكوين و تكامل اسطوره را پديد آورده است. اسطوره آينه ي تمام نمايي است از آرمان جمعي آدميزادگان كه به سان نهالي در متن خاطره ي قومي و ذهنيت اقوام كاشته و پرورده شده و هم سو با اقتضاي فرهنگ هاي گوناگون و با كاست و افزودهاي فراوان پخته و پرداخته شده است. دوران جهان بيني اسطورهها در دروني ترين لايه هاي ذهن بشر ته نشين شده و به ژرفاي ناخودآگاه راه يافته است. مضمون هايي پر ابهام و رمزگونه كه در نقب هزارتوي ناخودآگاه اقوام كهن جا خوش كرده و هر از گاهي به صورت خواب و رؤيا ظاهر مي شوند.

 

 

منابع:

دنياي سوفي

انسان و اسطوره هايش

مجله ي دانشمند سال 1362_ مقاله ي دكتر علي سلطاني فرامرزي

تهيه كننده: قاسم حمزوي

یوگا

یوگا در لغت به معنی یوغ است. نه آنکه یوغ با اتحاد و اتصال روح با وجود متعال بلکه یوغ تربیت مرتاضانه و ضبط نفس که مشتاق یوگه بدان تن در می دهد تار وح از هر گونه قیود مادی پاک کند و به ادراک و قدرت های فراتر از طبیعی برسد. در فلسفه هند، ماده ریشه نادانی و رنج است. از این رو یوگه جویای رهانیدن روح از همه نمودهای حسی و همه علایق جسمانی است. کوششی است در رسیدن به روشن شدگی یا اشراق و رستگاری در یک زندگی، که از طریق پس دادن کفاره همه گناهان تناسخ های گذشته روح در یک وجود صورت می گیرد. برای رسیدن به چنین اشراقی یوگی باید قدم به قدم و در طی سالیان دراز مشقت و سختی و ضبط نفس به این مقام برسد.

یوگا از میراث های فرهنگی اجداد ملل هنر و ایران است که بیشتر در هندوستان رشد و تکامل یافت . یوگا در شکل کامل و جامع آن به 8 قسمت یا پله تکاملی تقسیم می شود.

یاما (ریشه درخت یوگا) عدم توسل به خشونت ـ صداقت و راستگویی ـ پشت پا زدن به شهوات.

نیاما: (تنه درخت یوگا) پاکیزگی ـ ریاضت ـ مطالعه متون مذهبی و به جا آوردن فرایض مذهبی.

آسانا: (شاخه های درخت یوگا) که یوگی با تسلط بر جسم، پیچیده ترین حرکات را انجام می دهد.

پرانایاما: (برگ های درخت یوگا) تمرینات تنفسی ـ یوگی با این تمرینات همه چیز جز تنفس را فراموش می کند و ذهن را برای تهیت نقش پذیر که مقام پیش از جذبه است، صاف می کند. در همان حال باید بیاموزد که به کمترین مقدار هوا زندگی کند، روزهای بسیار در خاک، مدفون باشد بی آنکه دستخوش خطر ی شود.

پرایتاهارا: (پوسته درخت یا تجوید) در این مقام ذهن همه حواس را به فرمان دارد و خود را از همه موضوعات حسی بر کنار می دارد.

دهارانا: (شیره درخت یوگا یا تمرکز) یعنی یگانه کردن ذهن با یک اندیشه. تمرکز بر هر چیزی که به اندازه کافی دوام داشته باشد روان را از هر احساس و هر آرزویی آزاد می کند و ذهن که از چیزها مجرد شده قادر خواهد بود جوهر غیر مادی حقیقت را احساس کند.

دیانا یا مدیتیشن: (گل درخت یوگا) مانند هیپنوتیزم است که از دهارانا نتیجه می شود. این حالت از ذکر اوم هجای مقدسی مذهبی حاصل می شود سرانجام، یوگی در نهایت کار به مقام یکدلی یا سمادی می رسد.

سمادی: (میوه درخت یوگا) در عرفان ایران و تصوف به آن وصل به معبود گویند. در این مقام حتی آخرین اندیشه هم از ذهن زدوده می شود. ذهن با جامعیت می آمیزد و به این اندریافت خداگونه می رسد که همه چیز را در خدا بنگرد. هیچ سخنی نمی تواند شرح این حال را به نامحرمان بگوید. هیچ خرد یا استدلالی نمی تواند آن را بیابد.

با مطالعه یوگا در می یابیم که چه نیروها و تواناییهای اندوخته ای در ذهن ناشناخته آدمی نهفته است. مرتاضان عقیده دارند کسی که به مرحله سمادی می رسد می تواند هر بخشی از تنش را، با تمرکز بر آن بخش، از کار بیندازد و به فرمان خود درآورد می تواند اراده کند که غیب شود. یا طی الارضی کند یا چندان که بخواهد عمر کند، یا گذشته و آینده را و بسیاری از ستارگان دور دست را بشناسد.

درس بزرگی که از مطالعه احوال یوگی و مرتاضان می بریم این است بشر تاکنون نتوانسته به قطره ای از اقیانوس بی کران دانش دست یابد و به جهل و نادانی خود بیشتر واقف می شویم.

منابع:

تاریخ تمدن ویل دورانت ـ اطلاعات علمی سال 1370

مقاله دکتر سید رضا جمالیان

مرتاضان هند

سابقه مرتاضان در هند به دوران ماقبل تاریخ می رسد. به احتمال زیاد اجداد آن ها شمنان (جادوگران) قبایل وحشی بودند. نظام تفکر مرتاضانه، که به یوگه معروف است، در عصر و دائی وجود داشت و پانیشارهالو مهابهاراتا (کیت مقدس هندیان) آن را پذیرفتند. در عصر بودا رونق گرفت و حتی اسکندر از توانایی این برهنه فیلسوفان به حیرت افتاده بود. اگر شما قصد مسافرت و جهانگردی را دارید به شما پیشنهاد می کنیم به هندوستان کشور هفتاد و دو ملت و اسرار آمیز سفر کنید. در آنجا مرتاضانی را می بینید که ساعت ها و روزها صاف به خورشید نگاه می کنند تا کور می شوند. یکی پا برهنه در آتش راه می رود. یا آتش روی سرش خالی می کند. دیگری برهنه 35 سال روی بستر میخکوب می خوابد. بعضی دیگر هزاران کیلومتر سینه خیز می روند تا به زیارتگاه برسند. برخی خود را تا گردن در خاک دفن می کنند و سال ها به همین شکل می مانند. جمعی سیخی را از دو گونه شان می گذرانند. عده ای به مدت چهل روز زیر خاک مدفون می شوند. عده ای دستشان را مشت می کنند و آن قدر نگه می دارند تا ناخن هایشان از پشت دستشان بیرون آید. عده ای یک دست یا پایشان را آنقدر بالا نگه می دارند تا خشک شود و از کار ببخشد. بعضی دیگر به مدت چهل روز فقط یک برگ یا دانه بادام می خورند.

به طور کلی آب و هوای گرم و مرطوب و کسل کننده هند طوری است که قدرت هر گونه کاری را از انسان می گیرد و انسان مایل است در این هوای شرجی و کسل کننده گوشه ای بنشیند و هیچ کاری حتی کوشش برای غذا خوردن انجام ندهد و این مرتاضان اگر از هند خارج شوند دیگر قدرت انجام کارهای خارق العاده خود را ندارند.

در بعضی کارهای خارق العاده مرتاضان علم تاکنون نتوانسته به اسرار آن ها پی ببرد اما در مورد چهل روز غذا نخوردن و زنده ماندن مرتاضان بعضی زیست شناسان عقیده دارند در این شیوه تنفسی شخص غذای خود را از اکسیژن و هیدروژن هوا دریافت می کند و شیوه غذا خوردن مرتاضان در این حالت مانند یک درخت می باشد.

منابع:

تاریخ تمدن ویل دورانت ـ تاریخ ادیان جهان جلد (2) ـ استاد عبدالعظیم رضایی

آلبرت انیشتین

آلبرت انیشتین بزرگترین نابغه فیزیک در تاریخ در 14 مارس 1879 در شهر کوچک اولم در کناره رود دانوب آلمان و در یک خانواده یهودی به دنیا آمد. پدرش اوهرمان مهندس برق و صاحب یک شرکت تولید وسایل الکتریکی بود. آلبرت در لحظه تولد آنقدر کوچک و ضعیف بود که پزشکان و حتی مادرش باور کرده بودند که او خواهد مرد. در کودکی بسیار آرام و گوشه گیر و کم حرف بود. او خیلی دیر، زبان باز کرد و پدر و مادرش فکر می کردند او لال است و نمی تواند حرف بزند در 5 سالگی به مدرسه رفت. در مدرسه همه چیز با نظامی خشک تحمیل می شد که انیشتین از آن فراری بود. در کودکی پدرش یک قطب نمای کوچک به او داد. انیشتین شیفته قطب نما شد و این اولین قدم در راه دانشمند شدن او بود. او در تمام دروس حتی انشاء بسیار ضعیف و خنگ اما در ریاضیات استعداد عجیبی داشت. معلمانش معتقد بودند او کند ذهن و احمق است و بیهوده در مدرسه وقت خود را تلف می کند. همچنین به علت یهودی بودن و اندیشه های ضد یهود در آلمان نازی بسیار مورد اذیت و آزار قرار گرفت و به بهانه های مختلف می خواستند او را از مدرسه بیرون کنند اما همیشه نبوغ او در ریاضیات او را نجات می داد. او در 13 سالگی ریاضیات دانشگاه را تدریس می کرد.

انیشتین در 1896 دیپلم گرفت و به دانشگاه پلی تکنیک زوریخ رفت و در سال 1900 دکترای خود را در فیزیک دریافت کرد. آلبرت در دوران تحصیل چندان علاقه ای به کلاس درس نشان نمی داد و بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه کتاب هــای مورد علاقه اش به خصوص نور صرف می کرد. انیشتین ویولون هم می نواخت و عاشق سمفونی های بتهوون بود. در سال 1902 آلبرت در اداره ثبت اختراعات مشغول به کار شد. در 1909 دانشگاه ژنوبه وی دکترای افتخاری دارد از او دعوت کرد سمت استادی فیزیک نظری دانشگاه زوریخ را بپذیرد. در 1921 به خاطر کشف قانون فوتو الکتریک برنده جایزه نوبل شد. از مقالات مهم او می توان به فضا الکترومغناطیس (1926) ایزاک نیوتن (1942) مقاله بنیادی نسبیت خاص (1905) و مهمترین آن ها نسبیت عام و هم ارزی جرم و انرژی (E=m.c2) اشاره کرد. انیشتین مفهوم اتر را باطل ساخت و نشان داد زمان یک پدیده نسبی است و مطلق نیست. فضا زمان دارای چهار بعد است و جهان در 20 میلیارد سال پیش با یک تکینگی انفجار بزرگ (Big Bang) آغاز شده است. انیشتین به مسائل فلسفی هم علاقه مند بود و سؤالات خود را در زمینه مذهب و تاریخ از زیگموند فروید می پرسید. کتاب جنگ نه مربوط به گفتگوی فلسفی انیشتین و فروید می باشد. انیشتین بعدها در مورد علاقه دوران نوجوانی او به رياضيات نوشت. من نه آن قدر قوی بودم که به ورزش بپردازم نه آن قدر ثروتمند بودم که به عیش و نوش مشغول شوم و نه آن قدر خوش تیپ بودم که به عشق و عاشقی بپردازم. به همین خاطر و به دلیل تنهایی خود را غرق در دنیای ریاضیات کرده بودم. انیشتین وصیت کرده بود بعد از مرگ مغز او را بشکافند تا ببینند نبوغ فوق العاده او به کدام قسمت از مغزش مربوط می شده است. امروزه عنصر انیشتیوم در جدول عناصر نام انیشتین را برای همیشه جاودان ساخته است.

منابع:

رنج های انیشتین

مجله اطلاعات علمی

مجله فاراد 1370

لودویک وان بتهوون

بتهوون بزرگترین موسیقی دان جهان غرب در 16 دسامبر 1770 در شهر کولن یکی از امیرنشین های رانیلاند به دنیا آمد. پدرش به عنوان تنورخوان دربار امیر بود. خانواده اش در یک محله فقیرنشین می زیست و محیط معاشرت های بتهوون طوری نبود که از او یک جنتلمن بسازد. پدر بتهوون که آرزو داشت درآمد خانواده را با ساختن اعجوبه ای از آن کودک افزایش دهد کودک چهار ساله خود را مجبور می کرد تا ویولن و پیانو بیاموزد آن کودک در ابتدا علاقه ای به موسیقی نداشت. با کتک و شکنجه او را وادار به یادگیری موسیقی می کردند. اما این کتک ها نتیجه داد و کودک به هنری بزرگ دل باخت. در مدرسه بهتوون هم مانند انیشتین در تمام دروس بی استعداد بود اما بر عکس انیشتین، در موسیقی رشد وی به میزان حیرت آوری سریع بود به طوریکه در دوازده سالگی به سمت سنج نوار و در چهارده سالگی مقام دستیاری ارگ نواز دربار را به عهده اش سپردند. در چهارده سالگی جهت آموزش آهنگسازی پیش موتسارت رفت. در جلسه اول موتسارت که از شدت ابتکار و قوت انگشتان آن جوان به حیرت افتاده بود به دوستان خود گفت: مواظب او باشید روزی به دنیا چیزهای بزرگی عرضه خواهد کرد. در سال 1792 بهتوون به وین رفت شهری را دید پر از موسیقیدان هایی که با هم در رقابتند و به او به چشم حقارت می نگریستند. بتهوون برای تمرین ویولن نزد یوهان گثورک می رفت.

در 1794 بتهوون یکی از بهترین نوازندگان پیانو در وین شد. در 1800 سمفونی اول و در سال 1801 سونات مهتاب از کارهای ساده او بودند. بتهوون از نظر اجتماعی از نوع بشر تنفر داشت و هر فردی را اساساً پست و فرومایه می دانست و با ثروتمندان با تکبر و گستاخی رفتار می کرد. در واقع فقر دوران کودکی چنان او را رنجیده خاطر ساخت که هرگز نه آن را از خاطر برد و نه عاملان آن را بخشید. اما همین عیوب، انگیزه ای برای کارهای بزرگ او بود. در همین سال ها بود که بتهوون دچار ناشنوایی شد. وی دیگر قادر به شنیدن آهنگ ها با گوش نبود بلکه می توانست آن ها را با چشم های خود بشنود و به کمک استعداد نهایی خود در مویسقی الحان تصویری را به صورت نقطه ها و خط هایی از مرکب درآورد سپس از روی اوراق چاپ شده به این نشانه های صامت گوش فرا دهد.

اما در همین موقع بود که از اعماق وجودش فریاد کشید و سمفونی سوم خود را به نام اروئیکا نوشت و در جهان مشهور شد. او در ابتدا اروئیکا را به ناپلئون اهدا کرد اما بعد از این کار منصرف شد. اروئیکا یکی از دور از فهم ترین و غیر قابل درک ترین اعمالی است که ممکن است در عرصه هنر و ادبیات صورت گیرد و بزرگترین قدم بی سابقه و متهورانه ای در تاریخ موسیقی می باشد. گوته شاعر و فیلسوف آلمانی در مورد او گفت: هنگامی که بتهوون را دیدم، دنیا و همه شما انسان ها را فراموش کردم.

وی بالاتر از فرهنگ نوع بشر است. آیا هر گز به او خواهیم رسید ولی بگذارید تا زمانی که زنده هست رمزی که در روح او هست تکامل یابد. بتهوون می گفت: وقتی که چشمانم را باز می کنم باید آه بکشم و باید جهانی را خوار شمارم که نمی داند موسیقی الهامی بزرگتر از علم و فلسفه است. من خدای شراب هستم که شراب عالی برای نوع بشر می سازد و روح او را سرمست می کند. بتهوون در 26 مارس 1827 پس از سه ماه درد و رنج درگذشت.

لحضاتی قبل از مرگ، رعد و برق اتاقش را روشن ساخت و بعد صدای شدید رعد برخاست.

بتهوون از بستر برخاست و با مشت خشم خود را علیه توفان نشان داد. آزمایش های کالبد شکافی بعد از مرگ نشان داد افسردگی خفیف بتهوون به علت تورم مزمن کبد و عوارض سوء هاضمه بود که زندگی و اخلاق او را تباه کرد.

منابع:

تاریخ تمدن، جلد 13

ویل دورانت و تاریخ تمدن

ویل دورانت مؤلف بزرگترین مجموعه دایرالمعارف بشری تاریخ تمدن جهان در سال 1885 میلادی در شهر نورث آدامز واقع در ایالت ماساچوست آمریکا متولد شد. تحصیلات او در مدارس وابسته به کلیسای کاتولیک آن شهر، ایالت نیوجوزی، کالججوزی سیتی و دانشگاه کلمبیا صورت گرفت.

ابتدا شغل خبرنگاری را پیشه کرد و پس از آن به تدریس زبان های لاتین و فرانسوی و انگلیسی و تدریس هندسه پرداخت. در سال 1909 به مدرسه دینی رفت و در 1911 بنا به دلائلی از آنجا بیرون رفت و با یک جهش به حلقه رادیکال ترین طرفداران اصلاحات در نیویورک پیوست. در سال 1913 در دانشگاه کلمبیا و در تحصیلات عالی به زیست شناسی و فلسفه پرداخت. در 1917 موفق به اخذ درجه دکترا د رشته فلسفه گردید. پس از آن کتاب تاریخ فلسفه را منتشر ساخت که مجموعه ای از سخنرانی های ویل دورانت در دانشگا ه ها بود. در 1927 متقاعد شد تا تمام عمر خود را وقف نوشتن تاریخ تمدن بشر کند. برای این کار به تمام دنیا سفر کرد، با بزرگترین فیلسوفان، و مورخان دنیا و بهترین کتاب ها آشنا شد. با سفر به مصر، بین النهرین، ایران، هند، چین، ژاپن، کره، سیبری و روسیه، یونان، ایتالیا، فرانسه و ... با تاریخ این مناطق آشنا شد و در طی عمر پر ثمر خود سیزده کتاب بزرگ و مرجع را به نام تاریخ تمدن به چاپ رسانید. در تاریخ تمدن ما تاریخ 6000 ساله بشر را از پیدایش تمدن در مصر و بین النهرین و ... تا اواخر سالهای ناپلئون می خوانیم. مؤلف در اینجا با آوردن شواهد فراوان از همه جای دنیا خواننده را با همه زمان ها و مکان ها رهبری می کند و او را با جهان وسیع آشنا می سازد و حقایق این جهان را با زبان های گوناگون از سخنان پیامبران و فیلسوفان گرفته تا گفته های وحشیان ... و با بیان راه ها و روش های بسیار متفاوت زندگی در سراسر زمان و مکان در دسترس خواننده می گذارد و ناچار او را به اندیشیدن وا می دارد تا فرصتی در آفاق و انفس به دست دهد و جهان را بهتر بشناسد چون با خواندن 6000 سال تاریخ بشر بهتر می توان پی به خصوصیات او برد تا با خواندن فلسفه افلاطون و ارسطو و نیچه.

تاریخ تمدن همچون دریای ژرفی است که تاریخ همه علوم و هنرها، و به طور کلی همه کوشش های نظری و عملی انسان ها در آن می ریزد و یک کاسه می شود. پرسش های پراکنده ای که ذهن آدمی را به خود مشغول می دارد، سامان می دهد. چگونه و چرا کاروان زندگی به اینجا کشیده شده؟ چرا تمدن هر زمان در گوشه ای از گیتی سر بر می آورد و بعد تابود می شود؟ و ...

سایت سینوهه، خواندن مجموعه بزرگ تاریخ تمدن را به همه دانش پژوهان، دانشمندان، فیلسوفان، مورخان، روشنفکران، آزاداندیشان و سیاستمداران، را پیشنهاد می کند و برای رسیدن به این هدف مهم باید چند سال از عمر خود را صرف خواندن این مجموعه بزرگ کنید و اگر وقت کافی برای خواندن این آثار ندارید.

پیشنهاد می کنیم کتاب های تاریخ فلسفه لذات فلسفه و هیاهوی زندگی از ویل دورانت را حتماً مطالعه فرمایید.

منبع: لذات فلسفه (ویل دورانت)

برتر اندراسل (عالم منطق)

راسل در یکی از کهن ترین و مشهورترین خانواده های انگلستان به دنیا آمد. خانواده ای که در طی چند نسل رجال سیاسی بزرگی را به انگلستان داده است. جدا و جان راسل رئیس بزرگ حزب آزادی خواه بود. پدر او ویکنوت امبئرلی مردی روشنگر بود و مغز پسر خود را از میراث سنگین الاهیات مغرب زمین پر نکرد.

راسل یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرن بیستم و یکی از بزرگترین فیلسوفهای جهان محسوب می شود که کتاب های فراوان را در زمینه های مذهب، تعلیم و تربیت، اخلاقیات، سیاست، روانشناسی و ... را منتشر کرده است. راسل در نقش یک محقق تجربی بود که در زمینه فلسفه ریاضی خدمات پا بر جایی نمود.

او ریاضیات را همچون خدای می پرستید و می گفت هدف فلسفه باید آن باشد که به کمال ریاضیات برسد و این هنگامی است که قضایای آن مثل ریاضیات بیش از تجربه ای دقیق و صحیح باشد. هنگامیکه در سال 1914 راسل در دانشگاه کلمبیا سخن می گفت از این که می دید متمدن ترین قسمت عالم از چنگال توحش دست و پا می زند رنج می برد. راسل فیلسوف بود در این حال از نفت خلیج فارس و تجارت پکن هم سخن می گفت. ریاضیدان بود و از اداره فلسطین و صلح یهودیان و مسلمانان می نوشت. متفکری بزرگ و استاد چندین دانشگاه بین المللی بود و در آن اثنا به مخالفت با جنگ جهانی بر می خواست و به اعتراض بر زمین خیابان می نشست و دست بسته به زندان می رفت. راسل عقیده داشت گناه و درد و رنج جهان به گردن افکار مبهم و دروغ است و قانون اول اخلاق باید درست فکر کردن باشد. بهتر است دنیا از میان برود تا من یا کس دیگر به دروغ معتقد باشیم ... مذهب و آئین فکر حکم می کند تفاله های جهان در آتشی بسوزند و از میان برود. راسل نشان می داد چگونه افکار جزمی در گذشته مانعی در راه پیشرفت بشر بوده و می گفت آنچه بشر بدان محتاج است افکار و عقاید جزمی نیست بلکه انسان محتاج، عشق یا شفقت مسیحی است. برتراندراسل در سال 1950 موفق به اخذ جایزه نوبل شد. در زیر تعدادی از کتاب های برتر اندراسل را برای دانشمندان و متفکران معرفی می کنیم:

اجتماع انسانی در سیاست و اخلاقیات

امیدهای برای جهان آینده

تأثیر علم بر اجتماع

تاریخ فلسفه غرب

تعلیم و تربیت و نظام اجتماعی

دانش و مذهب

دیکسیونر فکر، ماده و اخلاق

علم برای نجات ما از علم

قدرت، یک تجزیه و تحلیل جدید اجتماعی

منابع:

تاریخ فلسفه (ویل دورانت)

برگزیده افکار راسل پروفسر رابرت اگنر

استون هاوگینگ

استیون هاوکینگ بزرگترین فیزیکدان نظری است که بعد از آلبرت انیشتین بزرگترین فیزیکدان نظری و متخصص حفره های سیاه محسوب می شود. استیون هاوکینگ، دانشمندی است که در صندلی چرخ دار می نشیند، و نه می تواند حرکت کند و نه سخن بگوید. هاوکینگ مبتلا به بیماری ای. ال. اس یا موتور دوزن (بیماری سلولهای حرکتی دستگاه عصبی) است و او دو بار از مرگ حتمی جان به در برده است و باتمام این مشکلات لحظه ای از مطالعه و تحقیق دست بر نمی دارد. هاوکینگ در سال 1988 استاد لوکازین ریاضیات دانشگاه کمبریج بود. این مقام قبلاً به نیوتن و بعدها به پی. آ. ام. دیراک تعلق داشت. به طور کلی مبنای شکوهمند و مجلل علم، در نظر افراد معمولی همچون کاخی جادویی و دست نیافتنی می باشد که بر فراز قلل مه آلود دور دست برپا شده است. خواندن کتاب های هاوکینگ مانند تاریخچه زمان و جهان در پوسته گردو فرصتی است کم نظیر زیرا یکی از معماران ورزیده و برجسته این بنا، ما را به بازدید قصر می برد و صمیمانه می کوشد تا راز و رمز این شاخه شگفت انگیز بشری را بازگو نماید و آخرین دست آوردهای آن را شرح دهد.

استیون هاوکینگ در سال 1985 مبتلا به ذات الریه شد و به ناچار مورد عمل جراحی تراک استومی (جراحی نای) قرار گرفت و توانایی سخن گفتن را از او سلب کرد. کتاب تاریخچه زمان فرصتی بود تا او دوباره با ما سخن گوید و ما را به دنیای شگفت انگیز ستارگان و کهکشان ها ببرد.

پروفسور عبدالسلام پدر عام فیزیک جهان سوم و برنده جایزه نوبل و پدر انرژی هسته ای پاکستان در سفری به ایران کتاب تاریخچه زمان را برای نخستین بار به ایرانیان دوستدار علم معرفی کرد و در یک مصاحبه تلویزیونی، خواندن آن را به بینندگان توصیه کرد.

منبع:

تاریخچه زمان

پروفسور محمود حسابی

آن ها که زنده اند اما تن در آغوش خاک خفته اند.

پروفسور محمود حسابی، پدر علم فیزیک ایران و شاگرد آلبرت انیشتین در سال 1281 در تفرش به دنیا آمد. تحصیلاتش را در بیروت و فرانسه در رشته های مختلف الکتروتکنیک، معدن، پزشکی، زیست شناسی، نجوم و کیهان شناسی، معماری، عمران، ریاضیات، ادبیات، حقوق و دکترای فیزیک به پایان برد. پس از اخذ دکترا در فیزیک به ایران بازگشت و خدمات فرهنگی خود را آغاز کرد. تأسیس دارلمعلمین عالی، نوشتن قانون دانشگاه، تأسیس دانشگاه تهران، تأسیس دانشکده فنی مهندسی، تأسیس دانشکده علوم، تصدی وزارت فرهنگ، تأسیس اولین رصدخانه، تعقیب ماهواره ها در شیراز، پایه گذاری مرکز تحقیقات و راکتور اتمی دانشگاه تهران که منجر به ساخت نیروگاه های اتمی بوشهر و نطنز شد، راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران، بنیانگذاری فرهنگستان زبان فارسی، تأسیس انجمن فیزیک ایران، تأسیس اولین بیمارستان خصوصی، تأسیس مرکز عدسی سازی در ایران، تأسیس بخش اکوستیک و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایران، عضو هیأت تحقیقاتی انرژی هسته ای شیکاگو، پایه گذاری آموزش نوین مدارس ابتدایی و دبیرستان، تدوین مؤسسه ملی استاندارد، تأسیس انجمن موسیقی ایران و 60 سال تدریس فیزیک در دانشگاه تهران.از خدمات فرهنگی پروفسور حسابی است. مؤسسه زیست نگاری آمریکا (A. B.I) که کار آن انتشار مراجع و منابعی درباره شخصیت های بزرگ جهان است. در دایره المعارف Whos Who در هر پنج سال از میان 500 شخصیت علمی جهان یک نفر را به عنوان مرد سال علمی جهان بر می گزیند. این مؤسسه در سال 1370 (1990) دکتر حسابی را به عنوان مرد سال علمی جهان به دنیا معرفی نمود. پروفسور حسابی به زبان های مختلف فرانسه، انگلیسی، آلمانی، عربی، ایتالیایی، پهلوی، اوستایی، سانسکریت، لاتین و یونانی تسلط داشتند و با بزرگان دنیا مانند آلبرت انیشتین بر گمان، بلاکت، دیراک، شرودینگر، بور، آندره ژید و برتراندراسل به بحث و گفتگو می پرداختند. پروفسور حسابی در دوران تحصیل خود و زمانیکه هنوز برق به تهران نیامده بود خودشان یک رادیو درست کردند و برای اولین بار در تاریخ ایران صدای موج کشور شوروی را گرفتند.

پروفسور بزرگ مملکت ما با این همه معلومات وسیع و فراوان هرگز شیفته تمدن غرب نشد و مثل مدرک گرفته های بیسواد امروزی غرب زده نگردید.

در سال 1352 در دانشگاه پهلوی شیراز کنفرانسی با موضوع انرژی هسته ای با حضور 500 نفر از کارشناسان نخبه انرژی اتمی جهان در شیراز برگزار شد. در این کنفرانس بسیار مهم که با حضور بزرگترین فیزیکدان های جهان برگزار می شد. دکتر حاضر نشدند مقاله را به زبان انگلیسی بخوانند و گفتند در شهری که سعدی و حافظ زندگی می کرده اند من خجالت می کشم به زبان انگلیسی صحبت کنم. این در حالی بود که از مقاله موجود که توسط اساتید دانشگاه های غرب تهیه شده بود 30 غلط املایی گرفتند. از پروفسور حسابی مقاله ها و کتاب های زیادی منتشر شده اند:

تحقیق روی عبور نور از ماده به توصیه انیشتین، مقاله درباره ماهیت ماده، ذرات پیوسته، مدل ذره بی نهایت گسترده، فیزیک جدید و فلسفه ایران باستان، توانایی زبان فارسی.

کتاب های: قانون دانشگاه، فیزیک اول و دوم دبیرستان، نام های ایرانی، واژه نامه تخصصی فیزیک، فیزیک حالت جامد، دیدگاه کوانتیک، وندها و گهواژه های فارسی، چگونگی تاریخ ایران، الکترودینامیک، نگاره الکترونیکی و فرهنگ حسابی. این بود خلاصه ای از خدمات پروفسور محمود حسابی.

منبع:

مجله دانشمند (عبدالحسین بصیره)

دکتر هشتروری

گذشتگان در ما بیدارند. در مسائل فضایی اگر مجالد هند جوانان ایران به یقین نتیجه خواهند گرفت.

پروفسور محسن هشتروری فرزند آیت الله حاج شیخ اسماعیل در 22 دیماه 1286 در تبریز به دنیا آمد. پس از تحصیل در مدارس اقدسیه و بیروس به دارلفنون راه یافت. پس از چهار سالی که در رشته پزشکی در تهران مشغول بود از طرف وزارت علوم برای تحصیل در رشته مهندسی عازم اروپا شد و در سال 1215 از دانشگاه سوربن دکترا گرفت و در 1320 به مقام استادی دانشگاه تهران نائل آمد. استاد یکی از 200 ریاضیدانان مشهور جهان بود و به دریافت 100 مدال مختلف عامی نائل آمد. ایشان نه تنها در ایران، بلکه دانشمندان مجامع بین المللی هم او را به عنوان یک همکار و یک ریاضیدان جهانی می شناختند. استاد در طی تحقیقات خود در دانشگاه هاروارد مقالاتی را در هندسه عالی ـ مکانیک تحلیلی ـ آنالیز آلی و منطق ریاضی در حدود 450 صفحه در اختیار مجلات ایرانی قرار دادند. در این زمان بود اوپنهایمر پدر بمب اتمی جهان طی نامه ای از طریق دانشگاه تهران از ایشان دعوت کرد برای مدت یکسال در انسیتوی تحقیقات پرینستون به کار تحقیق بپردازد. پروفسور هشتروری یکی از دانشمندان ریاضی طراز اول بین المللی بودند که در اکثر محافل علمی از جمله سازمان بین المللی پژوهش های فضایی و سازمان بین المللی استاندارد I.S.O عضویت داشتند. مقالات ریاضی فراوانی از سوی دکتر چاپ شده اند که از مهمترین آن ها می توان مقاله فضای 4 بعدی دوایر و تعمیم حاصلضرب عددی دو بردار به حاصلضرب عددی دو دایره اشاره کرد. کتاب قضیه هشتروری که در آمریکا به چاپ رسید مورد استفاده اغلب دانشمندان ریاضی جهان قرار گرفت.

استاد در طی عمر پرثمر خود نه تنها به ریاضیات بلکه به مطالعه افکار و آثار فلاسفه یونان و جهان ـ فلسفه جدید ـ فرضیات علمی و ریاضی فیثاغورث ـ دیالکتیک ارسطو دانش و حکمت افلاطون و منطق ارسطو و ... می پرداختند. ایشان در جریان هنر و ادبیات و فلسفه و حکمت هم به راستی استاد بودند.

پروفسور به همه جوانان عشق می ورزید و آن ها را فرزندان خود می دانست و خطاب به ایشان می گفت: می دانید که من با جوان ها رفیقم بنابراین هر جا موضوعی را متوجه نمی شوید از من سؤال کنید. من مهمان دنیای شما هستم.

استاد استعمار و استثمار را محکوم می کرد و آن را نوعی اهانت به انسانیت و جوامع بشری می دانست و از اختلاف طبقاتی در جهان رنج می برد. استاد همیشه جوانان را از تقلید کورکورانه از غرب و غرب زدگی بر حذر می داشت و آن ها را به مطالعه تمدن ایران ـ بین النهرین و یونان تشویق می کرد.

منبع: مجله تکنیک شهریور ماه 1362

اشو زرتشت

اشو زرتشت اولین پیامبر آسمانی (اشو به معنای حضرت است) در روز دوشنبه 6 فروردین حدود 3770 سال پیش (نسبت به سال 1385 هـ . ش) متولد شد. در مورد زمان زرتشت محققان نظرات متفاوتی را ارائه کردند و زمان ذکر شده زمانی است که بیشتر محققین آن را قبول دارند. محل تولد او را در مشرق ایران.میدانند نام زرتشت در کتاب اوستا و ... به صورت های زردشت، ذرادشت، زردهشت، زره هشت، زراتشت نیز آمده است و به صورت ترکیب دارنده شتر زرد معنی کرده اند. زرتشت پیامبر ایرانیان خود ریاضی دان، فیلسوف و شاعر و روشنفکر بود. زرتشت از 7 تا 15 سالگی نزد خردمند مقدس زمان خود فرزین به فرا گرفتن اصول مذهبی، کشاورزی و شفای بیماران پرداخت.

زرتشت از همان آغاز به مردم توجه داشت و نمی توانست نسبت به رنج ها و آلام جسمانی و روحانی مردم بی تفاوت باشد. زرتشت یک متفکر بود و تلاش می کرد تا راهی شایسته برای رفاه و آسایش آدمیان بیابد. هنگامی که زرتشت به میان مردم برگشت، ندای یکتا پرستی سر داد و اعلام نمود حقیقت در جهان یکی است و آن یکتاپرستی است.

زرتشت می گفت آرزو و آمال هر کسی باید این باشد که دیو بدی مغلوب شود و راستی و خوبی پیروز گردد. زرتشت با بت پرستی دیوان که در ایران رایج بود مبارزه می کرد و می خواست ایرانیان را از ظلم وستم جابران آزاد کند. زرتشت به پیروان خود سفارش می کرد از زندگی ایلی و صحرا گردی که مخالف تمدن است دست بردارند به کشاورزی و آباد کردن زمین، درختکاری، حفر چاه و قنات و پرورش گاو و گوسفند بپردازند. آئین زرتشت که بر اساس سه کلمه «هومت و هوخت و هورشت» به معنای پندار نیک ـ گفتار نیک و کردار نیک بیان شده است. آئین قوه و زندگانی است و درویشی و فقر و دریوزی در آن راهی نیست و نسبت به زندگی دنیا بی اعتنا نیست. زرتشت معتقد است اگر اندیشه انسان پاک باشد هیچ وقت خیال زشت از مغز آدمی نمی گذرد و اندیشه نیک سرچشمه همه خوبی هاست. زرتشت برای انجام رسالت خود گشتاسب پادشاه ایران را به آئین خود دعوت کرد. کتاب مقدس دین زرتشت اوستا نام دارد که به معنای پناه و یاور است. در زمان هخامنشیان در تخت جمشید اوستا را روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند که به دستور اسکندر همه آنان را آتش زدند و اوستای کنونی مقدار بسیار کمی از اوستای آن زمان به شمار می رود.

چون زرتشت به سن 30 سالگی رسید. سنی که غالباً در دماغ های صاحبان افکار روحانی و اذهان نوابغ مذهبی دوره بروز بحران های فکری است. مکاشفاتی به او دست داد. در این مکاشفه فرشته و هومن (بهمن) بر او ظاهر شد. پس اهورامزدا به او تعلیم داد و او را به پیغمبری برگزید. در عصر زرتشت بود که دین از بت پرستی به تفکر گرایید و پرستش روشنایی و اختران جای خود را به ستایش مغز و فکر داد همان طور که اهورامزدا به معنای صاحب جان و خرد است. (مزدا به معنای مغز فکر آفرین است) دانش ستاره شناسی و نجوم صورت علمی و ریاضی به خود گرفت و نخستین رصدخانه به نام رصدخانه نیمروز یا جاودان کت به دست زرتشت وجاماسب صورت گرفت. از کارهای علمی زرتشت می توان به سوق دادن جامعه به شهرنشینی، ایجاد رصدخانه، اختراع خط الفبایی، کشاورزی و باغبانی، دامپروری، درختکاری و مبارزه با بت پرستی و پرستش اهریمن اشاره کرد. زرتشت در سن 77 سالگی در حالیکه در آتشکده شهر بلخ مشغول عبادت بود به دست یک سرباز تورانی به قتل رسید.

منابع:

تاریخ فرهنگ و تمدن ایران جلد (1)

تاریخ ادیان جهان جلد (2)، عبدالعظیم رضایی

تاریخ جامع ادیان. جان بی ناس

اوستا ـ ابراهیم پور داوود.

حکیم عمر خیام

ابوالفتح عمر خیام، پسر ابراهیم، در نیشابور در سال 529 هـ . ق دیده به جهان گشود. خیام به معنای خیمه گراست. تاریخ از زندگی خیام تقریباً چیزی نمی گوید. خیام یکی از بزرگترین ریاضیدانان و فیلسوفان و شاعران جهان است. سلطان ملکشاه در سال 467 هـ . ق او را با جمعی از علما مأمور اصلاح تقویم فارسی کرد و نتیجه کار آن ها تقویمی است که هر 3770 سال یک روز اختلاف پیدا می کند. نخستین بار فون هامر آلمانی در سال 1818 توجه دنیای غرب را به رباعیات خیام جلب کرد. پس از آن ادوارد فیتز جرالد در سال 1859 رباعیات خیام را برای غریبان ترجمه کرد. به گفته مرصادالعباد در سال 620 هـ . ق خیام فیلسوفی مادی و بدبخت بود اما در نجوم و فلسفه نظیر نداشت اما مخالفی سخت بود و از ناچاری زبان خود را نگاه می داشت و از پیروان ابن سینا بود. در حدود 1200 رباعی به خیام نسبت داده می شود که فقط به 80 رباعی از آن ها می توان یقین داشت که از آن خیام باشند.

کارهای علمی خیام به حدی با ارزش است که وی را یکی از سه نابغه دنیای ریاضیات در کنارد کارت و انیشتین می دانند. خیام برای نخستین بار تحقیق درباره معادلات درجه اول و دوم و سوم را شروع کرد و به این فکر افتاد که آن ها را از طریق هندسی حل کند و از این راه به هندسه نااقلیدسی کشیده شد. وی با دنباله گیری کارهای ابن میثم و ابن سعید جوهری به اثبات قضایای هندسی غیر اقلیدسی و نسبی راه یافت که ریمن و لباچوفسکی با دنباله گیری کارهای خیام، تئوری فرضیه های نسبی و هندسه نا اقلیدسی را ارائه دادند.

از نظر خیام فیلسوف هرچه که در نظر ما در دید نخست قطعی است یک مسأله فرضی ونسبی است که این مطلوب تئوری نسبیت انیشتین می باشد.

برتراندراسل بزرگترین فیلسوف جهان در فلسفه خیام را باشوپنهاور ـ اسپینورا ـ باخ ـ کانت و هگل همطراز می کند و از جنبه علمی او را از نوابغ فیزیک و ریاضی می داند.

در دایره ای که آمدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟

فلسفه خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پر مغز تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سر گردن ساخته و اسراری که برایش لاینحل مانده مطرح می کند. خیام مترجم این شکنجه های روحی شده. فریادهای او انعکاس دردها ـ اضطراب ها ـ ترس ها و یأس های میلیون ها نسل بشر است.

ترانه های خیام طوری است که هر انسانی قسمتی از یأس های فلسفی خود را در آن می بیند و تکان می خورد. از این رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد می شود و شراب گس و تلخ مزه خیام هرچه کهنه تر می شود بر گیرندگیش می افزاید.

خیام از مردم زمانه و اخلاق و آداب و اعتقاداتش بیزار بوده و همیشه با زخم زبان های تند، مردم را محکوم می کند و هیچ گاه تلقینات جامعه را نپذیرفته است.

اختصاص دیگری که در فلسفه خیام مشاهده می شود دقیق شدن در مسأله مرگ است که از روی جریان و استحاله ذرات اجسام و تجزیه ماده تغییرات آن را با تصویرهای شاعرانه و غمناکی مجسم می کند.

کتاب ترانه های خیام اثر صادق هدایت و نوار کاست رباعیات خیام با گویندگی شاملو و شجریان دو اثر مهم در شناخت این شاعر و ریاضیدان بزرگ می باشند.

بنگر زجهان چه طرف بر بستم؟ هیچ وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ

شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ من جام جمم، ولی چو بشکستم؟ هیچ

بر مفرش خاک خفتگان می بینم در زیر زمین نهفتگان می بینم

چندانکه به صحرای عدم می نگرم نا آمدگان و رفتگان می بینم

منابع:

تاریخ تمدن جلد 4

مجله عامی فرهنگی فارادسال

ترانه های خیام، صادق هدایت.

کورش هخامنش

من کوروش، شاه هخامنشی، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومرواکد، شاه 4 گوشه عالم، پسر شاه بزرگ کمبوجیه، شاه شهر انشانن، شاه بزرگ کوروش، شاه شهر انشان، نواده شاه بزرگ چیش پیش هستم.

کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند و همه مردم از تاجگذاری ایشان شاد می شوند. کوروش روح شاهانه داشت و شاهانه به کار بر می خواست. در اداره امور به همان گونه شایستگی داشت که در کشور گشاییهای حیرت انگیز خود با شکست خوردگان به بزرگواری رفتار می کرد و نسبت به دشمنان سابق خود مهربانی می کرد. یونانیان او را بزگ ترین پهلوان و جوانمرد می دانستند. گزنوفن یونانی درباره او می گوید: کوروش چهره ای بسیار زیبا داشت. روح او سرشار از انسانیت بود و به دانش عشق می ورزید. چنان شیفته شرف و مردانگی بود که همه گونه خطر را می پذیرفت و سجایای اخلاقی و مردانگی او باعث سرمشق بسیاری از ایرانیان شد. کوروش برای مادرش حکایت می کرد که چگونه یاد گرفته که عدالت عبارت از تطابق قضاوت با قانون است. کورش یک امپراطوری وسیعی ایجاد کرد که بزرگترین سازمان سیاسی قبل از دولت روم و یکی از خوش اداره ترین دولت های همه دوره های تاریخی به شمار می رود.

در جنگ همیشه رسم بر این منوال بوده که ملتی که شکست می خورده، پیرزنان و کودکان و پیرمردان را قتل عام می کردند، به دختران و زنان تجاوز می کردند. اما کورش بزرگ در زمان فتح، هرگز شهرها را غارت نمی کرد، معابر را ویران نمی کرد. سربازان را از دست اندازی به جان و مال مردم بر حذر می داشت و به دین انان با دیده احترام می نگریست و کوروش مانند ناپلئون همه ادیان را قبول داشت و میان آن ها و پیروانشان فرقی نمی گذاشت. چنانچه موقع پیروزی و فتح بابل می گوید: من در بابل و در تمام شهرهای آن مراقب رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنان خراب نشود. من ویرانه آن ها را آباد کردم. فقر آن ها را بهبود بخشید. من معابر آنان را خراب نکردم. یهودیان را از ظلم و ستم بابلیان آزاد ساختم.

کوروش از همان آغاز پیروزی بر مادها می دانست که رسالت او وحدت بخشیدن به جهان، استقرار یک امپراطوری جهانی و اعطای این حق به هر قوم است تا هر طور که می خواهند باقی بمانند.

در هنگام فتح بابل، همه مردم بابل، سومر و اکد، سروران و پایوران، پیش او به زمین افتادند و پاهای او را بوسه زدند. از پادشاهی او شادمان شدند و او را یک پیغمبر و نامی شمردند.

در هنگام حمله اسکندر به ایران، اسکندر دستور داد در مقبره کورش را بگشایند در آنجا کتیبه ای را یافتند که روی آن نوشته بود.

ای مردی که هر که هستی و از کجا می آیی

من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید

بر من رشک نورز

یگانه چیزی که برایم باقی مانده

یک مشت خاک است

که پیکر مرا پوشانده است.

بزرگ ترین افتخار ایرانیان این است که در تمام طول تاریخ بشر، کورش بزرگ تنها شخصی بود که با برده داری مبارزه کرد و در زمان خود برده داری را بر انداخت.

منابع:

تاریخ تمدن ویل دورانت

کورش بزرگ

عبدالحسین زرین کوب

دکتر عبدالحسین زرین کوب یکی از مورخان و نویسندگان بزرگ معاصر است که در اواخر اسفند 1301 هـ . ش در بروجرد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بروجرد به پایان رسانید. پس از پایان تحصیلات متوسطه به دبیری در دبیرستان های بروجرد پرداخت. در سال 1327 لیسانس خود را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دریافت کرد. پس در سال 1334 دکترای خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد. دکتر زرین کوب از سال 1341 به بعد در دانشگاهای هند ـ پاکستان ـ آکسفورد ـ سوربن ـ پرنستون و ... به تدریس پرداخت. در ضمن این فعالیت ها، به علم ملل و نحل و مباحث مربوط به کلام نقد ادبی و تاریخ علاقه یافت و آثار ارزشمندی را در این زمینه تألیف کرد. تعدادی از کتاب های مهم دکتر زرین کوب عبارتند از:

1. تاریخ ایران قبل از اسلام 2. تاریخ ایران بعد از اسلام 3. دو قرن سکوت 4. روزگاران 5. از کوچه رندان 6. کارنامه اسلام 7. سر نی 8. بحر در کوزه 9. با کاروان حله 10. پله پله تا ملاقات خدا 11. آشنایی با نقد ادبی 12. پیر گنجه در جستجوی ناکجا آباد 13. شعله ماور 14. نه شرقی، نه غربی، انسانی و ...

نهضت حروفیه

در زمان تیمور لنگ، با زوال اقتصادی روستایی، توجه و گسترش مناسبات بازرگانی و تشویق پیشه و هنر و صنعت در دستور روز حکومت تیموری قرار گرفت. در سال 789 هجری تیمور پس از تسخیر اصفهان، مالیات های سنگینی را بر مردم بست و مبلغ هنگفتی از مردم آن شهر درخواست نمود، مردم شورش کردند و سپاهیان تیمور در حدود 70 هزار نفر از مردم اصفهان را سر بریدند و از آن ها مناره ساختند و همه را بر تشت خون نشاندند. پیشه وران و صنعتگران شهری بنا به خصلت خود رویکردی این جهانی نسبت به هستی داشتند و هدف آن پیکار با جهان بینی و تعالیم تئولوژیکی حاکم بر جامعه بود. تبلور این پیکار فکری و فرهنگی از عقاید رهبران جنبش حروفیه بود و هدف آنان مبارزه با حکومت فئودال تیموری بود. حروفیه برابری و مساوات را تبلیغ می کردند و می گفتند قانون یعنی استقرار برابری مان مردم و رفع ظلم و تجاوز توانا بر ناتوان می باشد. رهبر و مؤسس حروفیه فضل ا... نعیمی روشنفکر بود. جنبش این مردان بزرگ چون بابک و ابومسلم و ابن مقفع و بهلول دانا و حلاج و ... رهایی از چنگ بیکانگان و مغولان بود که مردم را به عناوین مختلف زیر فشار گذاشته و تحقیر می کردند. از نظر فلسفی، هسته مرکزی عقاید حروفیه انسان در گرایش و رویکرد طبیعی و عقلانی او است. انسان معیار همه چیز است. زندگی و تفکر فلسفی باید بر محور انسان و اساس شناخت نیروهای خلاق انسان بچرخد.

حروفیه اسرار کائنات و طبیعت را از راه درک انسان توضیح می دهند.

اگر مردان راهت را حجاب از پیش برخیزد. هزار، انی انا الله گو، ز هر سو پیش برخیزد. به اعتقاد نعیمی تاریک اندیشی و جهل مانع رشد و تکامل واقعی انسان است و بوسیله عقل و دانش باید واقعیت را شناخت. هدف اصلی نعیمی و پیروان وی آن بود که با این روش در برابر ستمگران و غارتگران زمانه قد علم کنند و مردم را که با روش های نوین استثمار می کردند و زیر فشار می گذاردند، آگاه سازند نعیمی و سید نسیمی شاعر مردانی اندیشمند بودند که افکار آنان با حکومت عوام فریب و بیگانه تیموریان مغولی مطابق نبود و چون گسترش حروفیه با منافع فئودال ها و حکمرانان تیموری مخالفت داشت به دستور تیمور لنگ در سال 804 هجری نعیمی، سید نسیمی شاعر و برخی دیگر از رهبران و متفکران فرقه حروفیه را دستگیر کردند و به وضع فجیعی آنان را به شهادت رساندند.

منبع:

تاریخ ادیان جهان ـ استاد عبدالعظیم رضایی جلد(1).

تهيه كننده: قاسم حمزوي

 

گفتار سینوهه

1.دانایی مثل تیزآب است و قلب انسان را می خورد و مرد دانا نمی تواند مثل دیگران، نادان شود و خود را به حماقت بزند.

2. کسی که بداند احمق است از نادانی خود رنج نمی برد ولی آنکس که حقیقتی را دریافته نمی تواند خود را همرنگ احمق ها نماید.

3. حقیقت چون یک شمشیر برنده است که هرگز نباید به دست یک کودک بیفتد.

4. همه چیز ما زاییده اندیشه می باشد و کسی که اندیشه بزرگ دارد و حاضر است که فکر خود را به موقع اجرا بگذارد یک مرد بزرگ می باشد.

5. این دیوانگی است که انسان میزان دارایی خود را به اطلاع دیگران برساند.

6. در جهان همه چیز تغییر خواهد کرد غیر از حماقت نوع بشر و تا دنیا باقی است از حماقت مردم، استفاده خواهند نمود.

7. کسی که انسان است روح دارد و کسی که روح دارد از فریب و آزار دیگران رنج نمی برد و نمی تواند کینه آن ها را به دل نگیرد.

8. تو بی جهت انتظارداری جنگ و گرسنگی و طاعون و قتل عام برای بشر تجربه ای شود و او را آدم کند این تجربه ها مانند زهری متشابه و جدید است که بر زهری که در پیمانه ریخته اند افزوده گردد و به جای این که اثر زهر را از بین ببرد آن را قویتر و کشنده تر خواهد کرد.

9. علم نوع بشر را اصلاح نمی کند بلکه او را حریص تر، بیرحم تر و شهوت پرست تر می کند.

10. اوزیریس از خدایان قدیم مصر بود و با ترازو قلب انسان را می کشید که بداند چقدر وزن دارد یعنی تا چه اندازه مرتکب ثواب و گناه شده است و آن وقت چهل میمون راجع به شخصی که قلب او را کشیده بودند رأی می دادند و عقیده مربوط به کشیدن ثواب و گناه از مصر به بعضی مذاهب راه یافت.

11. در جهان هیچ قاضی وجود ندارد که بین عدل و ظلم تفاوت بگذارد بلکه بلکه آنچه وجود دارد قوی و ضعیف است.

12. در این جهان که هیچ چیز کامل نیست انتظار نداشته باشد عدالت کامل وجود داشته باشد و نیت خوب هم ممکن است نتایج بد دهد.

13. انسان این طور ساخته شده که از زندگی زمان حال ناراضی است و همیشه فکر می کند گذشته بهتر از الان بوده است و همیشه به آینده امید خوب دارد.

14. یک ملت ضعیف برای این بوجود آمده تا لگدمال شود.

15. علت فساد درباری های دولت این نیست که احتیاج به گوشت و نان دارند بلکه از این جهت فاسد می شوند که در تحمل پرستی با یکدیگر رقابت می کنند زیرا احتیاجات آنان حدودی معین ندارد.

16. افکار خطرناک از مرض طاعون بیشتر سرایت می کند.

17. من چون انسان هستم، در هر انسان که قبل از من در این جهان می زیسته زنده بودم و در هر انسان که پس از من به این جهان بیاید زنده خواهم بود.

18. وقتی کار و کمک به فقرا و بیماران در نظر انسان حقیر جلوه می کند دلیل بر آن است که تجمل و ثروت، روح را تیره و سرچشمه عاطفه را خشک کرده است.

19. تا صد هزار سال دیگر هم انسانی که بوجود می آید شبیه انسان امروزی است و فقط حماقت انسان تغییر نخواهد کرد و او را می توان با دروغ و وعده های بی اساس فریفت. برای اینکه انسان جهت ادامه حیات محتاج به دروغ و وعده های بی اساس است.

20. تا جهان باقی است نوع بشر احمق خواهد بود و فریب دروغ و وعده های بی بنیان را خواهد خورد منتها در هر دوره به مقتضای زمان یک نوع دروغ به او خواهند گفت و هرگز نمی شود حقیقت را به مردم گفت.

21. انسان از شنیدن پند و خواندن کتاب خردمندان اصلاح نمی شود.

22. انسان به قدری شرور و بی رحم و موزی است که تمساح رود نیل نسبت بوی رحیم و کم آزار می باشد و قلب او که سخت تر از سنگ است هرگز نرم نمی شود.

23. در دوره من، مردم از وقایع گذشته عبرت نگرفتند و آیندگان هم که این وقایع را می خوانند عبرت نخواهند گرفت.

24. من چیزی می خواستم که هیچ انسان، نمی تواند به دست آورد و آن حقیقت بود، یعنی حقیقت آزادی و مساوات و دادگستری.

25. علم نباید در برابر قدرت سر تعظیم فرود آورد.

26. هر قدر دانایی انسان نسبت به مجهولات بیشتر شود، اندوه او زیادتر می شود.

27. بیطرف ماندن، فرار از انجام وظیفه و بی غیرتی است.

28. یک دانشمند دارای ظرفیت است و می تواند حرف هایی را بشنود که دیگران ظرفیت شنیدن آن را ندارند.

29. افراد فرومایه و پست که خود شکوه و جلوه ای ندارند از روی حسد بر مردان برجسته و با شکوه می خندند و تصور می کنند با این کار می توانند حقارت خود را جبران کنند.

30. انسان هر چه پیر تر می شود دو حرص در او قوت می گیرد یکی حرص گریز از تنهایی و دیگری مال اندوزی.

31. انسان غلام احساسات خود می باشد و برده آن است که دوست می دارد خواه انسان باشد یا حیوان یا نبات و جماد.

32. دور کردن خرافات از روح یک ملت از ساختن هرم بزرگ مشکل تر است.

33. انسان چون از روی فطرت موهوم پرست است پیوسته به آینده امیدواری دارد و تصور می کند آینده بهتر از گذشته خواهد بود و یکی از علل بدبختی انسان همین است که از آزمایش های تلخ گذشته عبرت نمی گیرد.

34. یکی از چیزهای خطرناک جهان افکار اصلاح طلبی یک فرعون است. زیرا آن افکار اصلاح طلبانه ولو خیر محض باشد، عده ای کثیر را بدبخت می کند.

35. همان طور که دراهرام مصر فشار سنگینی تمام سنگ ها روی آخرین طبقه پایین وارد می شود. در هر ملت هم فشار مالیات در مرحله آخر روی پشت فقرا وارد می شود و استخوان های آنان را می شکند.

36. هیچ درنده خویی، نسبت به انسان مخوف تر و درنده تر از خود انسان نیست.

37. مرگ نسبت به دردهای جسمانی و اندوه های بزرگ و ناامیدی های زندگی یک واقعه گواراست و انسان پیوسته از زندگی رنج می برد نه از مرگ.

38. یک گناهکار قوی از مجازات مصون است اما همین که ضعیف شد، کیفر می بیند.

39. وقتی مردی بر اثر بی اعتنایی به اندرز ما، بدبخت شده و کیفر آن بدبختی را دیده است دیگر ما نباید او را توبیخ کنیم که چرا نصیحت ما را نپذیرفته است.

40. هنگام مرگ، بدبختی شرم آور نیست.

41. در زندگی بشر چیزی ملایم تر و گواراتر از مرگ نیست ولی این حقیقت را فاش نمی کنند تا مردم از مرگ بترسند زیرا اگر مردم از مرگ بیم نداشته باشند هیچ نیرویی نمی تواند افراد با جرأت و سرکش را رام کند.

42. ملت ها خشونت را دلیل بر لیاقت و قوت می دانند.

43. قدرت در آن است که سردار فاتح با این که می تواند سردار مغلوب را شکنجه کند ازکشتن اوصرف نظر کند.

اهرام باستانی مصر

الف: اسرار تاریخی:

اهرام سه گانه مصر یکی از عجایب هفتگانه جهان به شمار می رود. این اهرام را باید بزرگترین شاهکار معماری تمام قرون و اعصار به شمار آورد. در حدود 4500 سال پیش مصریان که وارث تمدن گمشده آتلانتیس بودند دارای نبوغ و استعداد سرشاری در ریاضیات، مهندسی و معماری بودند. برای ساخت اهرام در آن زمان مصریان سنگ های بزرگی را از فاصله هزار کیلومتر به پای اهرام می آوردند و بعضی از آن سنگ ها را که چندین تن جرم دارد تا 150 متر بالاتر از سطح زمین می آوردند و کار می گذاشتند. در حدود صد هزار نفر در طول 20 سال بیگاری کردند تا اهرام ساخته شدند. غذای کارگران نان، سیر و پیاز بود. این اهرام هر یک فقط قبری است که می خواسته اند برای فرعون ها زندگی جاوید فراهم کنند.

هرودوت تاریخنگار یونانی می گوید: خئوپس فرعون به همه مصریان فرمان داد برای او بیگاری کنند به بعضی دستورداد تا از کوه های عربستان از فاصله هزار کیلومتری مصر، سنگ بکنند و به دره نیل بیاوردند. گروهی دیگر را دستور داد سنگ های بزرگ را با کشتی بر روی دریا جا به جا کنند. در هر نوبت صد هزار نفر برای مدت سه ماه بیگاری می کردند. 10 سال طول کشید تا مردم راه ساختند و سنگ ها را به پای هرم رساندند تا فرعون که خود را پسر خدا می خواند پس از مرگ هم زندگی مجللی را آغاز کند. فقط هرم خوفو دارای 2 میلیون و نیم پاره سنگ است که جرم بعضی از آن ها تا 150 تن می رسد و 146 متر ارتفاع دارد.

ب: اسرار علمی و مهندسی اهرام:

یکی از اسرار هرم خئوپس آن است که هرگاه جسد انسان یا حیوانی در آن قرار داده شود، فاسد نمی شود بلکه خود به خود خشک و مومیایی می شود. حتی تخم مرغ در شرایط مزبور به جای اینکه فاسد شود خشک می شود یا عسل چنان سفت می شود که برای شکستن آن باید چکش به کار برد.

اهرام مصر به گونه ای ساخته شده اند که به چهار جهت اصلی (شمال، جنوب، شرق، غرب) اشراف دارند و در نقطه ای احداث شده اند که درست در مرکز توده خشکی کره زمین قرار گرفته است. منطقه ای که اهرام در آن ساخته شده در نقطه صفر نصف النهار جغرافیایی می باشد. دهانه های اهرام به طور بسیار دقیق دلتای رود نیل را به دو قسمت مساوی تقسیم می کنند. اهرام در نقطه ای هستند که نشان دهنده تناسب خشکی ها با اب های کره زمین است. یعنی اهرام سه گانه نقاط مساوی خشکی ها و آب ها را در کره زمین نشان می دهند. اهرام به گونه ای ساخته شده اند که تناسب اضلاع آن ها 3-4-5 می باشد. با اهرام می توان جسم کره زمین و سطح دایره را محاسبه کرد.

هرم مانند ساعت خورشیدی بزرگی است که با آن می توان ماه ها، روزها، هفته ها و ساعت های روز را مشخص کرد. سایه هایی که میان ماه های اکتبر و مارس بر روی زمین می افتند شروع اعتدال را مشخص می سازد. این سایه ها خود ساعات و فواصل شب و روز را مشخص می کنند. طول لوحه های سنگی اطراف هرم برابر است با سایه های خورشید در یک روز که نشانگر ساعت است.

حلول جانبی چهار ضلعی هرم 342/365 اندازه مصری است که برابر با روز های سال، ساعت و دقیقه های آن است.

(البته اسرار علمی و مهندسی اهرام بسیار بیشتر از این هاست و ما در اینجا فقط توضیحات مختصری بیان کردیم.)

اسپارتاکوس و بردگان

اسپارتاکوس رهبر بزرگترین شورش بردگان در تاریخ جهان به شمار می آید. در سال 70 ق.م مسیح لنتولوس باتیاتوس در کاپوای روم مدرسه ای خاص تربیت گلادیاتورها بر پا کرده بود و به بردگان که اسیران جنگ ها بودند شیوه جنگ با جانوران یا با یکدیگر را می آموخت. دویست تن از ایشان شورش کردند و اسپارتاکوس را به رهبری خود برگزیدند که مردی نه همان سرزنده و دلیر، بلکه در فهم و نجابت برتر از دیگران بود. وی برای بندگان ایتالیا پیام فرستاد که سر به شورش بردارند. دیری نپایید که 70 هزار مرد تشنه آزادی بر گرد او فراهم آمدند. وی به ایشان سلاح ساختن و جنگیدن را با چنان نظمی آموخت که شورشیان در 5 جنگ بزرگ سپاهیان روم را شکست دادند. نیروی شگفت اسپارتاکوس در این بود که خویشتن را هرگز تنها نمی دید و یکسر به عالم باطن نمی گرایید و او همان آدمی بود که این مردم او را نظر کرده خدا می دانستند. بنابراین باید راه آینده را نشانشان می داد و آن ها را هدایت می کرد. اسپارتاکوس مانند آنیبال سواره نظام نداشت. با این حال روم را بیش از آنیبال به سقوط نزدیک کرد و چیزی نماند که او را به زانودر آورد.

سرانجام کراسوس آمد و رهبری سپاه روم را به عهده گرفت. اسپارتاکوس در جنگ آخر که از پیروزی بر این جماعت عظیم ناامید شده بود بر لشکر کراسوس حمله برد و با افکندن خویش به قلب سپاه دشمن مرگ را پذیرا شد. 6000 تن از یاران اسپارتاکوس اسیر شدند و در آپیاویا، از کاپواتارم به صلیب کشیده شدند. به صلیب کشیدن طوری بود که ابتدا با طناب دست و پاها را به صلیب می کشند و با کوبیدن میخ در دست و ساق پا مانع از حرکت مصلوب می شدند و آن را رها می کردند تا پس از زجر فراوان بمیرد. در روی صلیب درد یک موسیقی غیر قابل تحمل بود. مصلوب از حال می رفت و وقتی به هوش می آمد جز درد چیزی به سراغش نمی آمد. در روی صلیب، مصلوب در این دنیای درد چیزی جز درد نمی شناخت و درد همه جهان و جهان همه درد بود. برای اینکه بهتر به زندگی اسپارتاکوس و بردگان دنیای باستان پی ببریم گوشه ای از زجر بردگان را در اینجا ذکر می کنیم. جالب است بدانیم از تمام طول تاریخ بشر تنها شخصی که با برده داری مخالفت کرد کورش هخامنشی بود، وگرنه تمام فیلسوفان و دانشمندان آن زمان برده داری را از ضروریات اجتماع می دانستند.

صحرای نوبه جایی بود که اسپارتاکوس در آن محکوم به کار کردن در معدن بود. پیش از آنکه نام جهنم سر زبان مسیحیان بیفتد جهنمی روی زمین بود به نام صحرای نوبه. در طی تمام قرون و اعصار، همه کسانیکه مزه جهنم ساخت دست بشر را چشیده اند. در این معرفت سهیم بودند. در صحرای نوبه راه رفتن، نفس کشیدن، دیدن و اندیشیدن یک کابوس بسیار وحشتناک بود. بردگان معمولی در این صحرا زود می مردند حال که چنین بود سربازان بسیار نیرومند را که به اسارت می گرفتند به اینجا می آوردند. در جهنم سیاه نوبه بردگان فرهنگ لغات خاص خود را داشتند که سرشار از کلمات هولناک بود و بدتر از آن جایی در پهنه گیتی نبود. بردگان اینجا هرگز گریه نمی کردند چون بدنشان آن قدر خشک و بی آب بود که نمی توانست چند قطره اشک فراهم کند. بردگان هرگز حمام نمی کردند و بدنشان را چرک و کثافت گرفته بود و همه لخت مادرزاد بودند. هر یک قلاده ای بر نجین یا آهنی به گردن داشتند و هزاران کیلومتر پای برهنه در بیابان های داغ و سوزان این زنجیر آهنی را به گردن داشتند. هیچ کس نمی توانست از این معدن نوبه فرار کند. کودکان در معادن نوبه هیچ گاه به سن بلوغ نمی رسیدند و قبل از 13 سالگی می مردند. غلامان همیشه در معرض کم آبی بدن بودند و همین آن ها را از پادر می آورد و آنگاه که درد شدت می گرفت و قادر به کار نبودند آن ها را در بیابان جلو شیرها می انداختند. آرزوی برده خوشگذرانی و زن و شراب و موسیقی و ثروت نبود. بلکه بزرگترین آرزوی یک برده تحمل سختی ها و مقاومت در برابر شکنجه بود.

جيره غذایی بردگان بلغور گندم و جو و ملخ خشک کرده بود. در اینجا اشک ریختن و گریه کردن نوعی اتلاف نیرو بود که شخص را زود از پا در می آورد و بیخوابی همچون دشمن هولناکی بود. بردگان لخت مادرزاد بودند حتی لنگ هم نداشتند تا با آن آلت تناسلی را پنهان کنند و اسپارتاکوس پیش خود می گفت جز این همه چیز را می توان تحمل کرد. وقتی انسان لخت مادرزاد باشد دیگر با حیوانات چه فرقی دارد؟ اما حیوانات از ما بسیار خوشبخت ترند.

برای ما که در قرن 21 زندگی می کنیم هرگز نخواهیم دانست چه خاطراتی ذهن مردم تیره بخت جهنم سیاه را در فشار گذاشته است؟

کلمات قادر به وصف درد و رنج کسی نیست که در گرمای 70درجه بالای صفر، پتک ده کیلویی را از صبح تا شب به دور سر می گرداند! در چنین اوضاعی عرق ریزی به معنای نابودی بود و تشنگی چون ماری خشمگین در درون بدن طغیان می کرد.

در این جهنم سیاه نیم ساعت ازلیت بود، نیم ساعت ابدیت بود. آنگاه شلاق ارباب می آمد. کشاله ران را لمس می کرد. بر دهن فرود می آمد و همچون یک ابزار موسیقی بود که روی بدن آهنگ می نواخت و تشنگی و خستگی و گرما و بی خوابی و گرسنگی و درد و رنج به بی نهایت می رسید.

یکی از بردگان که فقط 24 ساعت روی صلیب ماند و از طرف امپراطور مورد عفو قرار گرفت می گفت: در بالای صلیب فقط 2 چیز وجود دارد، درد و ابدیت، به من می گویند تو فقط 24 ساعت بالای صلیب بوده ای اما من از روز ازل روی صلیب بوده ام و هر لحظه ای از آن معادل هزار سال است. در روی صلیب شخص رنج می برد و درد و به صورت امواجی که فشارش مافوق تحمل بود بر می آمد و سپس به صورت امواجی که فقط قابل تحمل بود فروکش می کرد.

بردگان را در مدرسه گلادیاتوری تربیت می کردند که آن هایی را که از صمیم قلب دوست داشتند بکشند و رو میان هم لذت برند و تفریح کنند.

خواندن کتاب اسپارتاکوس و دیدن فیلم های ویدوئی اسپارتاکوس و گلادیاتور می تواند تا حدودی ما را با زندگی بردگان آشنا کند.

منابع:

تاریخ تمدن جلد (3) ـ اسپارتاکوس

هولوکاست

در 3 اوت 1938 در ایتالیا ـ حکومت موسولینی برنامه تبعیض نژادی علیه اقلیت یهود را به اجرا درآورد. مثلاً ممنوعیت دانش آموزان و آموزگاران یهودی از شرکت در مدارس، تبعید یهودیانی که بعد از 1919 به ایتالیا مهاجرت مي كنند. در همین موقع بود که در آلمان بسیاری مغازه ها و خانه ها و پرستش گاه های یهودی ها با خاک یکسان شد. در 16 ژانویه 1941، هیتلر، گورنیگ و مارتین دورمان دور هم جمع می شوند تا یهودیان و کمونیست ها را از میان بردارند.

در 6 سپتامبر 1941: به فرمان رینهارد هیدریک رئیس پلیس مخفی امنیتی، تمام یهودیان 6 سال به بالا در سرزمین های تحت اشغال آلمان، باید علامت ستاره داوود را به خود نصب کنند این اخطاری از جانب هولوکوست به شمار می آید. انتقال دسته جمعی یهودیان به اردوها تا 1942 انجام نمی شود. ولی او شونیز در ژوئن 940 او اطاق های گاز تا ژوئن 1941 ساخته می شود آزمایش روش های خفگی با گاز سیلیکون بی صورت می گیرد و جوخه های تیر باران برای کشتار در سطح وسیع، به جهت عدم سرعت کار، مناسب تشخیص داده نمی شود.

هولاکاست از زبان یونانی هول برنت (تمام سوخته) گرفته شده که به قربانیان آتش گفته می شود. آلمانی ها سعی می کنند که گروه های دیگری را که با عقاید و اخلاق آن ها مخالفند مانند یهودیها، کولیها و اسلاوها نابود سازند. بیش از 6 میلیون غیر نظامی در جنگ جهانی دوم به طور دسته جمعی و با بی رحمی و شکنجه کشته می شوند. کتاب های لغت در حال حاضر کلمه ویژه پوگروم را برای کشتار دسته جمعی یهودی ها توسط آلمانی ها به کار می برند.

روشی که آلمانی ها به کار می برند عبارت است از جمع آوری روشمند یهودی ها و حمل لجستکی آن ها به اردوها روش بهره برداری از آخرین مقدار انرژی آن ها استفاده سنجیده از مرده آن ها (از پوست قربانی ها تا دندان های طلای آن ها) و استفاده از دانش سقسطه انگیز، تکنولوژی و متدولوژی برای کشتار.

هولوکاست بزرگترین و پلیدترین جنایت صورت گرفته در تمام طول تاریخ بشر است. هیچ کدام از جنگ های بزرگ دنیا و جنایات پلیدترین حیوانات مانند چنگیز و آتیلا هرگز به پای این جنایت هولناک قرن بیستم نمی رسند. با یادآوری هولوکاست به یاد سینوهه می افتیم که 3300 سال پیش می گفت علم و دانش نوع بشر را اصلاح نمی کند بلکه او را ظالم تر، حریص تر و شهوت پرست تر می کند. جالب این است که آلمانی ها و اروپاییان که این همه ازدمکراسی و حقوق بشر سخن می گویند و ایران را از داشتن انرژی هسته ای منع می کنند. حال جنایت صورت گرفته به دست خودشان را انکار می کنند و اگر کسی در مورد هولوکاست مطلبی بنویسد او را محاکمه می کنند.

منبع:

تاریخ معاصر جهان (قرن بیستم)

معایب دمکراسی؟

در جامعه شناسی و علوم سیاسی اشکال مختلف شیوه حکومت موجود است. یکی از این روش ها دموکراسی است که به معنای حکومت مردم بر مردم می باشد. دمکراسی داری مشکلات فراوانی است. بطوریکه نیچه دمکراسی را بی اعتقادی به مردان بزرگ می داند. مبنای اساسی دموکراسی این است که مردم همه در احراز مناسب دولتی و اداره سیاست مملکت مساوی باشند. در نظر اول این امر نظام و تشکیلاتی بسیار عالی است ولی عاقبت آن شوم و وخیم است. زیرا مردم برای انتخاب بهترین حکمرانان و عقلانی ترین احزاب اطلاعات کافی ندارند. در حکومت عامه کشتی دولت بر روی دریای مضطرب و خروشانی راه می رود و باد هر نطق و خطابه ای کافی است که امواج دریا را برانگیزد و کشتی را از مسیر خود منحرف کند. افراط در چنین روشی منتهی به استبداد و حکومت مطلقه می گردد. مردم از تملق و مداهنه خوششان می اید و چنان حریص عسل هستند که بالاخره چاپلوسی ریاکار که خود را حامی ملت می خواند قدرت را به دست می گیرد. در دمکراسی بیشتر اوقات کسانی رأی مردم را بدست می آورند که در تاریکی و پشت پرده دمکراسی نخ اولیگارشی (حکومت سرمایه داران) را به حرکت در می آورند. ما در ساده ترین امور مثلاً در خراب شدن اتومبیل شخصی خود می دانیم که باید آن را پیش متخصص مکانیک ببریم. یا در موقع مریض شدن سعی می کنیم به بهترین و مجرب ترین پزشک مراجعه کنیم اما در جامعه معتقدیم که هر کسی توانست آرایی و به هر قیمت به دست بیاورد می تواند بر شهری حکومت کند. و جای تعجب اینجاست که اختیار فرمانروایی را بر خودمان به دست افرادی واگذار می کنیم که هیچ گونه تخصصی در این کار ندارند. افلاطون در کتاب جمهور می گوید:

در حکومت دموکراسی بسیاری اوقات کسانی به قدرت می رسند که بهتر از دیگران می توانند مردم را در پی خود بکشانند و پیروزی نه با بهترین رهبران بلکه گاهی اوقات با فریبکاران آنان است.

از نظر نیچه باید دموکراسی این جنون سرشماری و رأی شماری را ریشه کن کرد.

دموکراسی به معنای سهل انگاری است. معنای دموکراسی فقدان اتصال و به هم پیوستگی اجزا و حکومت آزادی و هرج و مرج است. معنای آن ستایش فرومایگی و سرزنش بلندپایگی است. در دموکراسی ظهور مردان بزرگ امکان ناپذیر است. مردان بزرگ چگونه می توانند ناشایستگی ها و نا درستی های انتخاب را گردن نهند؟ جامعه ای که در دست دانایان است. با دانایی و دادگری اداره می شود و به سوی هنرهای اخلاقی گام برمی دارد. افلاطون بر تربیت زمامداران تأکید بسیار می کند و عقیده دارد دانایی و دادگری جامعه، به دانایی و دادگری زمامداران آن است.

از این رو آریستوکراسی را برترین قسم زمامداری و دموکراسی را بدترین شیوه آن می داند. به طور مثال برای انتخاب کاندید در شورای شهر احتیاج به پنج متخصص و دکترا در رشته های عمران و شهرسازی ـ جامعه شناسی،شهری اقتصاد، علوم سیاسی ومدیریت داریم در صورتی که می بینیم هر شخص عادی و بی تجربه در پنج رشته بالا و حتی یک چوپان هم جرأت پیدا کرده و به خود اجازه می دهد کاندید شورای شهر شود. اما در شیوه آریستوکراسی (به معنای دانایان و برگزیدگان) کادر شهرداری و فرمانداری می تواند پنج متخصص با تجربه و با کفایت را انتخاب کند و مردم کوچه و بازار در این زمینه هیچ نقشی ندارند.

ضحاک در شاهنامه فردوسی

موضوع نبرد یک پهلوان با اژدها در اساتیر بسیاری از ملت ها به چشم می خورد. در اساتیر ایران موارد بسیاری از نبرد یک پهلوان با اژدها دیده می شود مانند جنگ فریدون با ضحاک، رستم، اسفندیار و ... در اوستا آبان یشت و اسپ یشت از اژدهایی سخن رفته که سه پوزه و سه سر و شش چشم دارد و اهریمن آن را برای نابودی این جهان آورده است. در فقره 29 آبان یشت در مورد ضحاک آمده که اژدهای سه سر سه پوزه شش چشم، دیوی بود که در بابل حکومت می کرد که فریدون او را سرنگون کرد. گروهی از محققین از جمله داریوش شایگان داستان ضحاک یا مار و اژدها را قدیمی ترین شکل سمبولیک اساتیری می دانند و معتقدند ضحاک شخصیتی افسانه ای می باشد و وجود خارجی نداشته و نیکی را سمبولیک اساتیری جنگ من یا ego در نبرد با ناخودآگاه یا اژدها می دانند.

نام ضحاک یا اژدهاک یااژی در اوستا به معنی مار می باشد. در فرگرد چهارم در اوستا ـ پلیدی ـ جادوگری ـ دروغ و بی خیری ـ مستی ـ خود پرستی و بی دینی را از خصوصیات ضحاک ذکر شده است. همان طور که اشاره شد بنا به گفته بعضی از محققین ضحاک وجود خارجی نداشته و دارای بار اساتیری می باشد. از نظر عده ای محققین ضحاک تازی نه یک پادشاه که نمودار هزار سال ساطه اقوام سامی و اعراب بر ایران است. دکتر کاظم زاده عقیده دارد حکایت ضحاک دلالت بر غلبه موقتی نژاد سامی که یکی از نژادهای آتلانت بوده بر نژاد آریا می کند.

امکان دارد ضحاک نام شخصی معین از گروه تازیان باشد که بیش از دیگران به دیگران به ایران تاخته و بر مردم ستم روا داشته است. بدین علت که در اوستا، بابل مرکز فرمانروایی ضحاک شمرده شده است.

موجود اهریمنی (سه سر و سه پوزه و شش چشم) اوستا در شاهنامه، نام شخصی است که شاهزاده است و بعدها دو مار بر دوشش می رویند. چرا که ضحاک با دو ماری که در وجود خود دارد جمعاً دارای سه سر، سه پوزه و شش چشم می شود. شاید مارهای بر دوش ضحاک تصور و صورتی مبالغه آمیز از بیماری رشته باشد که به صورت انگلی از پوست تن آدمی بیرون می آید. بیماری رشته عبارت بوده از انگلی به صورت نخی باریک از اعضای بدن انسان بیرون می آمده و با درد شدید همراه بوده است.

شاید مغز خوردن مارها رمزی از مغزشویی جوانان و تهی ساختن آنان را شخصیت و اندیشه های ملی و انسانی بود. این از درد آورترین حقیقت تاریخ ایران است که هرگاه مردم از ستم فرمانروایان خود به تنگ آمده اند، دست به دامن بیگانگان شده و دفع افسد را با فاسد کرده اند و در آخر داستان می بینیم که پرچم کاوه اهنگردر دست مردم نماند و دوباره به دست ستمگرانی تازه افتاد که به نام او یعنی مردم بر آنان حکومت کنند و بر ستم های خود نشان مردمی بیاویزند.

منبع:

مجله دانشمند، بهمن ماه 1363، پژوهشگر: دکتر علی سلطانی فرامرزی

سیاوش در شاهنامه تمثیلی از عظمت و فاجعه اخلاق

در شاهنامه فردوسی داستان سیاوش به تفصیل بیان شده است. مادر سیاوش نواده گرسیوز و از دوده فریدون است، گرسیوز برادر افراسیاب تجسم بدی است و فریدون نمونه نیکی. سیاوش هم زاده کاووس است. بدین گونه بشر در هیأت نخستین خود آمیزه ای است از بدی و نیکی، تا سپس کدام را نیرو دهد و چیره گرداند. در داستان سیاوش، سیاوش به دیار ظلمت می رود و این نخستین سنگ بنای فاجعه اوست. سیاوش آزاده از آن کاملان است که به گوهر خود رسید. خویشکار است همچنانکه با خدا و جهان نیز در هماهنگی شیفته اوست. چنین مردی نمی تواند به چند خویشکاری برخیزد و پیمان بشکند. اگر سیاوش از فرمان کاووس پیروی می کرد دیگر نه تنها مرد اخلاق نبود که پیمان شکنی بی اراده بود و امروز جامعه شناسان می گویند برای رسیدن به آزادی اجتماعی باید قدرت های کور را مهار کرد. سیاوش با سرپیچی از کاووس بنای آزادی خود را پی می افکند و می خواهد انسانی باشد. خویشکام یعنی شکستن زنجیر عادات و رسوم و رو گرداندن از آنچه با خود و شرف انسانی راست نمی اید. زندگی کردن آگاهانه بر مبنای تفکر نه بر اساس تقلید و سرانجام رسیدن به قلمرو استقلال و آزادی.

سیاوش بدین دلیل کشته می شود که می خواهد در دیار تاریکی، نیکی را سامان دهد اما در شهری که خود در چنین سرزمینی ساخته کشته می شود چرا که زمستان جامعه با داشتن سیاوش بهار نمی شود. آنچه اساسی است ساخت بنیادین و زمینه اصلی جامعه است. جامعه سالم، آدم سالم را یا به رنگ خود در می آورد یا می کشد مهمترین نکته در داستان سیاوش این است که سیاوش می خواهد تا به آخر مرد اخلاق باشد و پای بند به اصول و این سرچشمه اصلی بزرگی و فاجعه کشته شدن اوست. سیاوش می خواهد رفتاری داشته باشد بر خلاف آنچه امروز ماکیا ولیسم خوانده می شود. نگاهداشت اخلاق در این دنیای پست هم بزرگی است هم باعث بدبختی. بزرگی است چون اگر سیاوش مثل بقیه مردم که به اخلاق دست رسی ندارند حصار اخلاق را می شکست دیگر داستانی پدید نمی آمد.

اگر اخلاق فراموش شده جهان امروز جان بی رمق امروزین را دارد از برکت سیاوش هاست. بدبختی فاجعه سیاوش این است که از اصول اخلاقی مطلق می سازد و سیاوش را دست بسته تسلیم افراسیاب می کند.

چرا که قانون سیاوشی مانند عرفان مسیحی پاسخگوی بیداد افراسیاب ها و مغول ها نیست. آنگاه که تمام دنیا فرزانه شد، قانون سیاوشی است. امروز باید خیال کنیم شاید روزی این تخیل ها به واقعیت بپیوندند. سیاوش در همه عمر سخت تنها و بی پناه است. مردم او را دوست دارند. اما این دوستی نشانه بروزندارد سیاوش در دل های مردم است نه دوست و رفیق مردم. این تنهایی تمثیلی است از تنهایی مرد اخلاق در این دنیایی که برای موفق شدن باید دروغ گفت. ریا کار بود و راه و رسم مردم داری را یاد گرفت. سیاوش می خواهد با نیروی اندیشه و با شکستن حصارهای عادت زندگی کند و در این قلمرو همان است که امروز روشنفکر می گوییم. بعد از شهادت سیاوش است که از خون سیاوش شقایق ها می رویند. در ایران باستان همه ساله در زمان شهادت سیاوش مردم نوحه می خواندند و عزاداری می کردند و به این مراسم سوگ سیاوش می گفتند. حتی هنوز هم در پاره ای نقاط ایران تصینف های قدیمی سوسیوش (سوگ سیاوش) را می خوانند.

منابع:

دیدگاه ها

سوگ سیاوش

قانون نامه حمورابی

قانون نامه حمورابی در 3500 سال پیش در بابل قدیمی ترین قانون حقوق بشر در دنیا به شمار می رود که بعدها کورش هخامنشی منشور حقوق بشر خود را از حمورابی تقلید کرد و داریوش کتیبه های خود را به شیوه حمورابی نوشت. (تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، صفحه 169) قوانین بخش قانون گذار نوین.

کارمندان اداری دولتی وبه طور کلی خود شاه، به رسمیت و سلطه کتاب قانون حمورابی اعتراف داشتند. در قانون حمورابی که قانون بابل به شمار می آمد مجازات بر اصل قصاص به مثل بود. اگر کسی دندان مردی را می شکست، یا چشم او را کور می کرد، همان گزند را به وی می رساندند. هرگاه خانه ای فرو می ریخت و مالک خانه کشته می شد معمار یا سازنده آن محکوم به مرگ بود. اگر در نتیجه ویرانی خانه، پسر صاحبخانه می مرد، پسر معمار یا سازنده آن را می کشتند. اگر کسی دختری را می زد و می کشت، به خودش کاری نداشتند. بلکه دخترش را به قتل می رساندند. رفته رفته این کیفرهای عینی از میان رفت و یه جای کیفر جسمی، فدیه و عزامت مالی می گرفتند. در قانون بابل این اصل مسلم وجود داشت که هیچ کس حق ندارد پول قرض کند. مگر آنکه خود را مسؤول باز گرداندن آن به صاحبش بداند و اگر در این مورد کوتاهی می کرد دولت مداخله می کرد. اگر شخصی از طبقه اشراف جامعه جرمی را مرتکب می شد، مجازاتش شدیدتر از مجازاتی بود که برای همین جرم در حق یکی از مردم عادی روا می دانستند. اگر کسی پدر خود را می زد، دستش را می بریدند، اگر جراحی، سبب مرگ بیمار یا کوری مریض می شد، انگشتانش را قطع می کردند. گناهانی مانند هتک ناموس، بچه دزدی، راه زنی، دزدی با شکستن در خانه، سبب قتل شوهر زنی شدن، پشت کردن به دشمن در میدان جنگ، سوء استفاده از مقام اداری و تقلب و کم فروشی در بازار جرم آن ها اعدام فوری بود و همین قوانین خشن بود که سبب نگهداری نظم و ضبط نفس شد و بعدها ناآگاه به صورت پاره ای از مبانی و پایه های مدنیت درآمد. دولت در بابل میزان نرخ دستمزدها، نرخ اجناس و مزدها را معین می کرد. دستمزد جراح را قانون مقرر می داشت و در قانون نامه حمورابی اندازه مزد بنای ساختمان، خشت زن، خیاط، سنگ تراش، نجار، چوپان و کارگر معین شده بود. در قانون ارث همه فرزندان در این حق با یکدیگر برابر بودند. اگر شخصی دیگری را متهم به گناهی می کرد که کیفر آن مرگ بود و نمی توانست آن را ثابت کند، خود وی را به مرگ محکوم می کردند.

مطابق مواد22 تا 24 قانون نامه حمورابی اگر کسی در حین دزدی دستگیر می شد، جرم آن اعدام بود و اگر دزد دستگیر نمی شد شخصی که اموالش به سرقت رفته بود به حاکم شهر شکایت می کرد و حاکم وظیفه داشت خسارت را به او بپردازد و اگر دزدی منجر به کشته شدن صاحب مال می شد، شهر و حاکمان باید به وارثان مقتول پول می پرداختند. آیا کدام کشور جدید امروز است که در آن حسن اداره به اندازه ای رسیده باشد که تاوان جرمی را که به سبب اهمال آن پیش آمده بپردازد؟

اینک قسمت کوچکی از متن قانون نامه حمورابی 3500 سال پیش را در اینجا ذکر می کنیم.

خرد من را مانند نیست، به فرمان پروردگار برآنم تا درستکاری را بر این سرزمین بتابانم. هر ستمدیده ای که دادخواهی دارد به پیشگاه من، پادشاه دادگستری و درستکاری بیاید. کارهایی که من کرده ام برتر از آن که ابله دریابد، بی دشواری برای هوشمند، ادا شده برای آزرم.

منابع:

تاریخ تمدن ویل دورانت

تاریخ شاهنشاهی هخامنشی

آداب و رسوم قوم پارسیان

دولت شاهنشاهی پارس که در زمان داریوش به حداکثر وسعت خود رسیده بود شامل 20 ایالت یا خشتر پاون یا ساتراپ نشین می شد و مصر و فلسطین و سوریه، لیدیا، فریگیا، یونیا، کاپادوکیا، کیلیکیا، ارمنستان، آشور، قفقاز، بابل، ماد، پارس، افغانستان، باختر رود سند در هندوستان، سغدیانا، باکتریا، ماساگتها و ... بود. تا آن زمان هرگز دولتی به این بزرگی و پهناوری، که در زیر فرمان یک نفر باشد، در تاریخ پیدا نشده بود. پارس آن زمان سرزمینی با دو میلیون جمعیت بود. پارسیان زیباترین ملت های خاور نزدیک در روزگاران باستانی بوده اند و مردمی میانه بالا و نیرومند که بر اثر زندگی در کوهستان، سختی و صلابت داشته اند. در اندام و هیأت ایشان آثار نجابت مشهود بوده است. جر دو دست، باز گذاشتن هر یک از قسمت های بدن را خلاف ادب می شمردند. شلواری سه پارچه و پیراهنی کتانی و دو لباس رو می پوشیدند که آستین آن ها دست ها را می پوشانید. زبان قوم پارسیان فارسی باستانی بود که پیوند نزدیکی با زبان های سانسکریت و انگلیسی داشت. از لغت فرس قدیم دو شاخه زند، یعنی زبان زند اوستا و شاخه پهلوی بیرون آمد. پارسیان برای نوشتن خط میخی به کار می بردند. مهندسان پارسی شاهراه هایی ساختند که پایتخت ها را به یکدیگر مربوط می کرد و یکی از این راه ها 2400 کیلومتر بود. در آن زمان به علت وجود کاروان سراها و اسب های تازه نفس، برید شاهی فاصله بین شوش تا ساردیس را در همان زمانی می پیمود که اکنون اتومبیل ها می پیمایند.

دستگاه اداری پارس شایسته ترین تجربه در سازمان امپراطوری های جهان باستان بود. پارسیان بینی گرفتن، آب دهان انداختن و غذا خوردن در کنار جاده را بسیار زشت می دانستند. حجاب یا پرده پوشی نزد پارسیان رعایت می شد. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه خارج شوند. زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مرد غریبه ای را ملاقات کنند. در نقش هایی که از ایران باستان بر جا مانده، هیچ صورت زن دیده نمی شود. یکی از اصول رایج در پارس این بود که محل مدرسه نزدیک بازار نباشد، تا دروغ و دشنام و دغل بازی که در بازار رایج است مایه تباهی کودکان نشود. در آن زمان تنها ایالت پارس از پرداخت مالیات معاف بود. تراکم جمعیت در پارس بسیار زیاد بود. در لوح های دیوانی به دست آمده از تخت جمشید نام 400 آبادی ذکر شده است. اما تعیین محل آبادیها تقریباً ممکن نیست. از تخت جمشید به شوش 22 چاپارخانه با فاصله های 24 کیلومتری وجود داشته است.

منابع:

تاریخ تمدن

روح و احضار ارواح

کلمه روح در اصطلاح پسیک Payche پدیده شده از Panuma يونانی و معادل با آینما و spritvs لاتين است و در زبان فارسی به معنی باد ـ دم و نفخه به کار رفته است. در اکثر زبان ها مفهوم روح و روان با باد و نفخه و گاهی سایه یکی می باشد. تصور ذهنی نفس یا روح، اساس آیین نفسانی است، این تصور از خواب و مرگ ناشی شده است. بدین صورت که بشر پس از تفکر درباره خواب، بدین نتیجه رسیده که با وجود آرامش جسم به هنگام رؤیا عاملی است که از این سو به آن سو می رود. سخن می گوید و ده ها کار دیگر انجام می دهد یا پس از اندیشیدن پیرامون مرگ، چنین تصور کرده که موجودی تن را ترک می کند و بدن بی حس و بی حرکت می شود منتها در حالت خواب این موجود دوباره به بدن بر می گردد ولی در حالت مرگ دیگر به بدن بر نمی گردد. بشر ابتدایی این موجود را روح یا روان نامید. هربرت اسی÷سر می گوید: انسان از راه خواب، چون مشاهده نمود که خود یا دیگران از مردگان یا زندگان حرف می زنند و حرکت می کنند و می خورند و می آشامند، به فکرش رسید که ارواح آن هاست که در عالم رؤیا، مشاهده می شود. انسان ابتدایی در میان یک طبیعت به ظاهر جاندار زندگی می کرد و به نظرش آبی که در جریان است، بادی که می ورزد و ... همه جاندار هستند و تمام آنچه را که زندگی اعم از حیوان و نبات و جماد احاطه کرده برای آن ها یک جسم و یک روح قائل بود. دنیا در نظرش از بی نهایت نفوس پر بود که به این نظریه آنی مسیم گویند. انسان از اینکه اشباحی در خواب به نظرش می رسیده و افراد مرده را در خواب می دیده سخت در شگفتی می شده و دچار وحشت می شده است. او مردگان را با دست خود در خاک می گذاشت تا از بازگشت او در امان باشد و به خصوص همراه مرده غذا و مایحتاج دیگر وی را داخل گور می کرد تا نیازی به بازگشت نداشته باشد و زندگان از شر او درا مانباشنداین عقاید انسان های ابتدایی در مورد روح بود. در تمام ادیان ـ فلسفه و ادبیات دنیا عقاید متفاوتی در مورد روح دارند.

در دهه 1980 در اروپا موج جدیدی از احضار ارواح به راه افتاد که هدف آن کمک به بشر در رسیدن به آرامش و ترقی بود. آن ها ادعا می کردند روح از طریق مدیوم می تواند با انسان ها سخن گوید و حتی خود را به ما نشان دهد.

در مورد ظهور اکتوپلاسم و ظهور اشباح و اشیاء در جلسات اظهار روح تقلب و نیرنگ های فراوانی کشف شد و دروغ بسیاری از آنان برملا شد. اما با این وجود مواردی هم باقی مانده که نمی توان آن ها را به خدعه و نیرنگ نسبت داد. به طور مثال یکی از این مدیوم ها کارلوس میرابلی برزیلی بود. او می توانست ارواح را در روز روشن و در حضور تماشاگران ظاهر کند. می توانست خود را به پرواز درآورد. ارواح مردگان مشهور را ظاهر می کرد. می گفتند میرابلی پیام هایی به 28 زبان مختلف به صورت نوشتار خود به خود دریافت می کرد و بسیاری پیام ها را از تاریخ نویسان بزرگ جهان به او الهام می شد نمونه دیگر، گاسپارتو نقاش بود که در حال عادی حتی یک نقاش ساده نمی توانست بکشد اما در حال خلسه مدیومی تصاویر بسیار زیبایی را نقاشی می کرد که ادعا می کرد روح و نسان ون گوگ نقاش او را در ترسیم تابلوها یاری می کرد. توماس ادیسون سال های آخر عمر را صرف اختراع دستگاهی برای دریافت پیام های مردگان کرد.

مثال دیگر کلاس شرایبر آلمانی بود که ادعا می کرد با وسایل الکترونیکی و با تلویزیون و ویدئو با ارواح ارتباط برقرار می کند. اما در این مورد روان شناسان می گویند احتمال دارد تصاویر از ذهن ناخودآگاه شخص بر روی نوار یا ویدئو ضبط شده باشد. گروهی دیگر از روان شناسان احضار ارواح را یک توهم می دانند و می گویند:

بیشتر این پدیده ها بوسیله حیله گرانی که رموز ساحران آشنایی دارند بوجود می آید.

گاهی اوقات فریبی در کار نیست. برخی از این پدیده ها را می توان اجزاء جدا و منقطع شده شخصیت دانست.

پرتو افکنی امیال و خواسته های نیرومند موجب پدید آمدن اشباحی که ترسناکنیستندخاهدشدکهمانند چاپ برگردان است ممکن است اشباح را تجسم دهند.

اما به هر حال برخی پدیده های روحی مشاهده شده که با هیچ یک از مراتب بالا سازگار نیست و نمی توان آن را باطل دانست. در این رشته از دانش تحقیقات کافی انجام نشده و به کار بردن اصول تحقیقات علمی بسیار مشکل است.

منابع:

روح در قلمرو دین، ادبیات و فلسفه

روانشناسی غیر طبیعی

حقایقی پیرامون احضار ارواح

هیپنوتیزم

هیپنوتیزم از کلمه یونانی هیپنوز به معنای خواب، گرفته شده است. مبدأ هیپنوتیزم به مصر باستان، یونان و هند در حدود 4000 سال قبل بر می گردد. هیپنوتیزم شیوه ای است برای معالجه بیماران روانی که در آن ضمیر ناخودآگاه فرد به جای او سخن می گوید. از هیپنوتیزم هم اکنون در تسکین درد ـ ترک اعتیاد و شیوه ای برای کشف جرم استفاده می کنند. هیپنوتیزم وضعیتی مشابه خواب است که به صورت مصنوعی ایجاد می شود و در طی آن سوژه به تلقین ها و دستورات دیگران بسیار حساس می شود.

کلمه خلسه مترادف هیپنوتیزم به کار می رود. هنر و دانش ایجاد این حالت، خلسه هیپنوتیزم خوانده می شود. سوژه می تواند این حالت را بدون کمک هیپنوتیزور انجام دهد که در این صورت خود هیپنوتیزم self – hypnosis خوانده می شود. در هیپنوتیزم شاهد عینی جنایت ها و حوادث مهم و متهمان جهت به یاد آوردن مطالب حیاتی از یاد رفته، هیپنوتیزم می شوند.

به طور کلی هیپنوتیزم یک حالت خواب گونه است که با تلقین پذیری زیادی همراه است در عمق مناسبی از خلسه هیپنوتیزمی امکان رؤیت انواع افراد و اماکن واقعی یا خیالی امکان پذیر می شود. در شرایط بیداری ضمیر آگاه که بر حواس پنج گانه تسلط دارد حاکمیت می کند. و اما در خلسه هیپنوتیزمی ضمیر ناخودآگاه فعال می شود چون دسترسی زیادی به آرشیو خاطرات گذشته دارد. 2. تمام حرف های هیپنوتیزور را به شرطی که عمیقاً با باورهای درونی او در تضاد نباشد می پذیرد. 3. از آنجا که تسلط بر حواس حذف می شود امکان بی دردی آن می تواند برای انجام اعمال جراحی و ... امکان پذیر شود.

در ایران و حدود 1700 سال قبل در زمان ساسانیان مانی هم یک هیپنوتیزور بوده است. برای رسیدن به هیپنوتیزم چهار مرحله وجود دارد:

1. شبه هیپنوتیزم (آلفا) 2. کاستن استرس (آلفای عمیق) 3. فکری ـ احساسی (تتای سبک) 4. کور یا (تنای عمیق)

مرحله چهارم یا کور مرکز ساطع انرژی core=center of radiant energy مي نامند که یک خواب واره فوق عمیق را ایجاد کرده طوری که در آنجا روح ما خود را آشکار می سازد. در متافیزیک از این مرکز به عنوان چشم سوم یاد می کنند زیرا نوعی روشنگری را برای افراد ایجاد می کند. مرحله کور نوعی حالت کما است که خرد هیچ خواسته ای ندارد و فاقد شعور آگاه و هوشیاری است و میدانیم که عمیق ترین سطح خواب واره بالاترین سطح شعور است.

روش های علمی نمودن هیپنوتیزم:

1. ثابت نگاه کردن به شمع یا چراغ نورانی 2. بطور ثابت به یک جسم نورانی که بالای بینایی قرار دارد نگاه کردن. 3. ضربت خفیف به دست و پا وارد کردن. 4. بدور خود چرخ خوردن 5. تحریک یکنواخت تیک تیک ساعت. 6. داروهای خواب آور و مخدر 7. روش های روانی خواب مغناطیسی.

منابع:

هیپنوتیزم و کشف جنایت

روانشناسی غیر طبیعی

هیپنوتیزم پیشرفته

اطلاعات علمی (مقاله سید رضا جمالیان) آبان ماه 1370

پسیکولوژی یا روان شناسی غیر طبیعی یا پدیده های فرا روانی

روان شناسی غیرطبیعی شاخه ای از عام روان شناسی است که وصفیات غیر طبیعی روانی، کردارها و سلوک غیر طبیعی را مطالعه می کند و به طور بسیار نزدیکی با رشته های روان پزشکی، روانشناسی اجتماعی جامعه شناسی و بهداشت روانی نزدیک است. قسمتی از روان شناسی غیر طبیعی به بحث در مورد پدیده های فرا روانی (Psi) می پردازدو سؤالاتی ما ننداینکه آیا انسان می تواند جز با تحریک اندام های شناخته شده حسی، اطلاعات کسب کند یا با ذهن خود بر وقایع مادی اثر بگذارد یا اینکه بتواند آینده را پیش بینی کند یا نه؟

در حال حاضر توضیح علمی ندارد (با ساز و کارهای شناخته شده مادی قابل توضیح نیست). فرا روان شناسی یا بارا سایکولوژی می کوشد تا حد امکان به این سؤالات جواب دهد. بعضی از مواد مورد تحقیق در فراروانی عبارتند از:

1. تله پاتی 2. غیب بینی 3. پیشگویی 4. روان حرکتی.

1. تله پاتی: انتقال اندیشه از فردی به فرد دیگر است. بدون استفاده از هر گونه مجرای شناخته شده ای که برای ارتباط های حسی وجود داد.

2. غیب بینی: درک اشیا یا وقایع بدون آنکه هیچ یک از حواس شناخته شده فرد تحریک شده باشد. Clairvoyance

3. پیشگویی: درک واقعه ای است در آینده که از هیچ طریقی قابل انتظار نباشد. Precognition

4. روان حرکتی: تأثیرگذاری ذهن بر وقایع مادی بی آنکه هیچ یک از نیروهای شناخته شده مادی در آن دخالت داشته باشد. Psychckinesis

پاراسایکولوژی یا فرا روان شناسی درباره مسائل و پدیده هایی بحث می کند که هر چند گزارش هایی در مورد وقوع آن ها به صورتی پراکنده ذکر شده ولی هیچگاه صحت آن ها تأیید نشده و برعکس هیپنوتیزم و خود هیپنوتیزم و مدی تیشن قابل تکرار نیستند. در این رشته به وجود برخی نیروهای روحی و روانی اشاره شده و درباره مقولاتی از جمله حس ششم، پیسکو متری و ... صحبت می کند. انجمن تحقیقات روحی انگلستان پس از 100 سال تحقیق در مورد فراروان شناسی گزارشی را با عنوان پدیده های روانی هیپنوتیزم منتشر کرد.

برخی از تجربیات علمی مانند دست نویسی خودکار، حرکت پاندول، نگاه کردن به گوی بلورین که در واقع نوعی تماس با ضمیر باطنی فرد نمایشگر است قبلاً به دخالت نیروهای ناشناخته و گاه دخالت اشباح و ارواح نسبت داده می شد که اکنون به روش عامی این مسائل را مورد تحقیق قرار می دهند. به طور کلی در علم هیچ پدیده ای را قابل قبول تلقی نمی کنند مگر آنکه چندین محقق آن را به کرات مشاهده کرده باشند. اما مشکل فراروان شناسی اینجاست که هیچ پدیده فراروانی پایانی را نشان نداده است که محققان دیگر ان را تکرار کرده باشند. اما ما نمی توانیم چون بعضی موارد خاصی را با علم تجربه و یا حواس پنجگانه بسنجیم آن ها را نفی کنیم. به عنوان مثال ما تله پاتی را را عادی تر از پیشگویی (خبر دادن از آینده) می دانیم، چون از پیش با انتقال نامرئی اطلاعات از طریق فضا آشنایی داریم (گیرنده رادیو).ا ما با انتقال تصاویر از فرستنده به گیرنده تلویزیون آشنایی داریم به همین علت شاید تله پاتی را چندان راز آمیز ندانیم، اما خبر دادن از آینده یا پیشگویی را غیر ممکن می دانیم چون تاکنون به پدیده ای سر و کار نداشته ایم که در آن جریان اطلاعات به زمان های گذشته برگردد.

منابع:

روان شناسی غیر طبیعی، ترجمه احمد اردوباری

روان شناسی هیلگارد جلد 1

مجله اطلاعات علمی ـ آبان ماه 1370، مقاله دکتر سیدرضا جمالیان

منابع سایت سینوهه

روان شناسی

روان شناسی:کلیات روان شناسی 1و2و3و4و5 ـ روان شناسی هلیگارد 1و2 شاخه زرین در مورد دین و جادو جیمز فریزر ـ فرهنگ جامع روان پزشکی 1و2 ـ (پورافکاری) ـ دایره المعارف روح ـ تحلیل رویا (یونگ) ـ اساتیر و رویا (اریک فروم) ـ شگفتی های جهان درون 1و2 ـ هیپنوتیزم پیشرفته ـ توتم و تابو ـ روان شناسی غیر طبیعی ـ روانشناسی مذهب ـ روان کاوی و دین ـ اسرار تمرکز ـ انسان و اسطوره هایش ـ فروید در مقام فیلسوف ـ هنر عشق ورزیدن ـ زبان از یاد رفته ـ فیزیولوژی مغز ـ حقایقی پیرامون احضار ارواح ـ پسیکولوژی ـ ماوراء ذهن بشر ـ درهای راز ـ قدرت درمانگری انسان ـ فکر و خواب ـ بیماری های عصبی و روحی ـ فرهنگ روان پزشکی (احمد اردوبادی) ـ عرفان و تصوف ایران ـ عقده رستم و سهراب ـ زرتشت، حافظ و سوگواری در ایران (احمد اردوبادی) ـ (مدیتیشن، طریقت باطنی ـ ذن و ذاذان ـ پدیده های روانی هیپنوتیزم ـ تقویت نیروهای روحی و روانی ـ ترجمه دکتر رضا جمالیان.

فلسفه

تاریخ فلسفه جلد 11 ـ دنیای سوفی ـ درآمدی بر فلسفه ـ لذات فلسفه ـ تاریخ فلسفه ـ هیاهوی زندگی ـ برگزیده افکار راسل ـ تاریخ فلسفه غرب (راسل) ـ فلسفه عامی راسل 1و2و3 ـ چنین گفت زرتشت ـ انسان برای خویشتن ـ جزم اندیشی مسیحی ـ کلیدهای ذن ـ یوگا ـ ترانه های خیام ـ گروه محکومین هایدگر و پرسش های بنیادین ـ مارکس و سیاست مدرن ـ تاریخ هستی (هایرگر) ـ سارتر که می نوشت ـ اصول فلسفه دکارت ـ هزار اندرز کنفسیوس

مجموعه کتاب های پیشروان اندیشه های نو: 1. ویتگنشتاین 2. فانون 3. کارناپ 4. فروید 5. گاندی 6. یونگ 7. کافکا 8. برتر اندراسل ـ ماجراهای جاودان در فلسفه ـ متفکران یونانی 1و2و3 ـ ادیان و مکتب های فلسفی هند ـ اوپانیشادها ـ اسرار مخفی هندو ـ فلسفه شرق (مهرداد زرین) ـ نخستین فیلسوفان یونان (شرف الدین خراسانی) ـ فرهنگ مکتب های فلسفی (داکو برت د.و 72 تن از نخبگان فلسفه)

 

سایت سينوهه:  www.sinohe.ir  . وبلاگ سینوهه را با تمام مطالب ارشیو در سیستم خود سیو و ان را به دوستان معرفی کنید


قاسم حمزوی