به وب سایت چنین گفت سینوهه خوش آمدید.  ادامه مطالب وبلاگ در ارشیو سالهای ۱۳۸۶-۸۷-۸۸

هدف از وب سایت سینوهه معرفی مشاهیر بزرگ ایران ـ جهان ـ تاریخ ایران و جهان و خلاصه­ای از مقاله­های بزرگترین فیلسوفان ـ مورخان و روان شناسان دنیا و معرفی بهترین و معتبرترین کتابهای منتشر شده در ایران در رشته­های:

فیزیک و کیهان شناسی ـ تاریخ ایران ـ تاریخ جهان ـ روان شناسی و فلسفه می باشد. برای این منظور تمام مقاله­های موجود را به دقت بخوانید. مطالب قبلی در نوشته­های پیشین مهر ـ آبان ـ آذر 1388 و مقاله­های سال های 1387 و 1386 آمده است. روی نوشته­های پیشین (آرشیو) کلیک کنید. در ضمن مقاله­ها کمی دیر باز می­شوند کمی صبر کنید و اسپیکر (بلندگو) کامپیوتر را روشن کنید. اگر هم به نجوم و کیهان شناسی علاقمند هستید در لیست لینکها سمت راست بالای  وبلاگ      روی وب سایت زرگان نجوم کلیک کنید و صبر کنید تا کامل باز شود و نوشته­های پیشین و عکسهای آن را ببینید. چنین گفت سینوهه را که متعلق به بزرگترین اندیشمندان بشری می­باشد (من فقط یک گردآورنده هستم) در کامپیوتر خود Save کنید و آن را به دوستانتان معرفی کنید.

ز تندباد حوادث نمی­توان دیدن

در این چمن که گلی بوده یا چمنی

از این سموم که برطرف بوستان بگذشت

عجب که بوی گلی هست، رنگ نسترنی

مزاج دهرتبه شد در این بلا حافظ

کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی


کتاب شناسی: هدف از این بخش معرفی بهترین کتابهای منتشر شده در زمینه­های تاریخ ـ فیزیک ـ روان شناسی و فلسفه در ایران می­باشد.

1- فیزیک و کیهان شناسی: (در فهرست لینکهای وبلاگ روی زرگان نجوم کلیک کنید.)

فیزیک دانشگاهی مکانیک ـ نور و فیزیک مدرن ـ فیزیک الکتریسته و مغناطیس ـ فیزیک حالت جامد ـ فیزیک پلاسما ـ اشعه X ـ لیزر ـ موج، ذره، کوانتوم، نجوم به زبان ساده 1 و 2 ـ ساختار ستارگان و کهکشان­ها ـ ستارگان، ساختار و تحول آنها ـ نجوم دینامیکی ـ اساس ستاره شناسی ـ نجوم و اختر فیزیک مقدماتی 1 و 2 ـ جهان در سه دقیقه نخستین ـ فن آوری تلسکوپها  عکسبرداری دیجیتال و پردازش تصاویر نجومی ـ طراحی و ساخت تلسکوپهای رادیویی و اپتیکی ـ ستاره شناسی تمدن­های کهن ـ کاوش رصدخانه مراغه ـ آشنایی با اختر فیزیک ستاره­ای 1 و 2 و 3 ـ تاریخچه زمان ـ جهان در پوسته گردو ـ راهنمای هفتگی اسمان شب ـ انسان و کیهان ـ اطلس فضا ـ 186 پاسخ و پرسش نجومی ـ زمین (انتشارات گیتاشناسی) ـ آسمان در شب ـ از کوراک تا کوازار ـ از کهکشان تا انسان ـ آفرینش جهان ـ انسان در نبرد با طبیعت ـ انفجار بزرگ ـ پیدایش و سیر تکاملی حیات ـ از کجا آمده­ایم؟ به کجا می­رویم؟ تحول ستارگان ـ فیزیک و واقعیت ـ کیهان شناس (جایگاه انسان در فضا) انبساط جهان ـ یک، دو، سه، بی نهایت ـ نسبیت برای همگان ـ عالم انیشتین ـ تئوری نسبیت اینشتین و انحنا عالم هستی 1 و 2 ـ فیزیک نوین ـ جهان فیزیکدانان ـ رنجهای اینشتین ـ تاریخ اتم ـ اژدهایان عدن ـ اصل انواع (چارلز داروین) ـ زمین شناسی تاریخی 1 و 2 ـ الفبای اتم ـ ماجرای زندگان ـ جنگ نه (مقالات گفتگوی اینشتین و فروید) ـ تصویر جهان در فیزیک جدید (ماکس پلانک) ـ جهانی که می­بینم (اینشتین) ـ تاریخ و فلسفه علم ـ سرگذشت تقویم ـ درآمدی بر فیزیک امروز ـ فضا، از رویا تا واقعیت.

تاریخ ایران:

تاریخ ایران باستان (پیرنیا) 1 و 2 و 3 ـ سرزمین جاوید 1 و 2 و 3 و 4 ـ تاریخ فرهنگ و تمدن ایران  1 و 2 و 3 ـ تاریخ کیش زرتشت 1 و 2 و 3 ـ تاریخ کامل ایران باستان ـ از زبان داریوش ـ زمان و زادگاه زرتشت ـ منم کوروش بزرگ ـ جنگهای ایران و روم ـ تاریخ شاهنشاهی هخامنشی (امستد) ـ تاریخ ایران از آغاز تا اسلام (پطروشفسکی) ـ اصل و نسب دینهای ایرانیان باستان (رضایی) ـ تاریخ نوروز وگاه شماری در ایران ـ جشن های ایران باستان (رضایی) ـ تاریخ ایران قبل از اسلام ـ تاریخ ایران پس از اسلام (زرین کوب) ـ ایران در زمان ساسانیان ـ موسیقی در زمان ساسانیان (کریستین سن)- دو قرن سکوت ـ دیدگاه­ها ـ بابک خرم دین ـ کتابهای صادق هدایت (پروین دختر ساسان ـ مازیار ـ سایه مغول ـ ترانه­های خیام ـ توپ مروارید) ـ خداوند الموت ـ روزگاران (زرین کوب) ـ اوستا (پور داوود) ـ اساتیر ایران ـ تاریخ سیستان ـ آفرین فردوسی ـ دوران زندگی و مهاجرت آریایی­ها ـ شرح حال فردوسی ـ شاهنامه فردوسی (چاپ مسکو) ـ فرهنگ زبان پهلوی ـ تخت جمشید ـ جنبش حروفیه ـ عقاید مزدک ـ یکتاپرستی در ایران باستان ـ تصوف ـ تاریخ تمدن ایران ساسانی ـ در شناخت فردوسی (پروفسور حافظ محمدخان شیرانی)- آرش شیواتیر (ارسلان پوریا) ـ آشنایی با بناهای تاریخی ـ از کوچه رندان (زندگی حافظ) ـ یشتها و گاتها ـ عرفان و تصوف ایران ـ منم زرتشت  ارابه ران خورشید ـ داستانهای شاهنامه ـ امام حسین و ایران ـ راه اصفهان (ابن سینا) ـ پدر و پسر (خاندان پهلوی) ـ آخرین سفر شاه ـ پاسخ به تاریخ (محمدرضا پهلوی) ـ مردی که با سایه­اش حرف می­زد (صادق همایونی) ـ عالی جناب سرخ پوش و عالی جناب خاکستری ـ تاریکخانه اشباح ـ رصدگذاری و تاریخ در ایران ـ بناهای تقویمی و نجومی ایران ـ کاوه آهنگر و درفش کاویانی ـ ضحاک ماردوش ـ رصدخانه زرتشت (رضا غیاث آبادی).

تاریخ جهان:

مجموعه تاریخ تمدن ویل دورانت: مشرق زمین گاهواره تمدن ـ یونان باستان ـ روم باستان ـ عصر ایمان 1 و 2 ـ عصر اصلاح دینی ـ رنسانس ـ آغاز عصر خرد ـ عصر لویی چهاردهم ـ عصر ولتر ـ روسو و انقلاب 1 و 2 ـ عصر ناپلئون ـ تاریخ معاصر جهان (جان باومن).

مجموعه تاریخ تمدن آرنولد توین بی، سیمای تاریخ ـ تکوین تمدن­ها ـ رشد تمدنها ـ فروپاشی تمدن­ها ـ متلاشی شدن تمدن­ها ـ دولتهای جهانی ـ نهادهای روحانی جهانی ـ اعصار قهرمانی ـ تماس میان تمدن­ها در بعد زمان ـ تماس میان تمدن­ها در بعد مکان ـ چرا بررسی تاریخ ضرورت دارد؟ در آستانه رستاخیز ـ اساتیر بین النهرین ـ اساتیر یونان ـ اساتیر روم ـ آفرینش و مرگ در اساتیر ـ اساتیر جهان ـ هولوکاست ـ نامه­های پدری به دخترش ـ خون و تاریخ ـ تمدن­های پیش از تاریخ ـ  راز قاره آتلانتیس ـ قلعه حیوانات- ملتی از گوسفندان ـ تاریخ ادیان جهان (رضایی) 1 و 2 و 3 ـ تاریخ جامع ادیان (جان بی ناس) ـ تاریخ ادیان ابتدایی و قدیم ـ تاریخ یهود ـ انجیل عیسی مسیح ـ تاریخ اسلام (دانشگاه کمبریج) ـ محمد پیغمبری که از نو باید شناخت ـ عایشه پس از پیغمبر ـ تاریخ تمدن غرب ـ جهان باستان ـ سینوهه پزشک فرعون 1 و 2 ـ فرزند نیل (موسی) 1 و 2 ـ کنیز ملکه مصر ـ انسان در گذرگاه تکامل 1 و 2 ـ سقوط امپراتوری روم ـ پیکار صفین (نصربن مراحم) ـ شاخه زرین (جیمز فریزر)  در مورد دین و جادو ـ تاریخ تاتر (ویل دورانت) ـ درآمدی بر باستان شناسی.

فلسفه:

تاریخ فلسفه دوره 11 جلدی ـ فلسفه علمی ( برتراندراسل 1 و 2 و 3 و 4) ـ متفکران یونانی 1 و 2 و 3 ـ دنیای سوفی ـ لذات فلسفه ـ تاریخ فلسفه (ویل دورانت) ـ تفسیرهایی بر زندگی (ویل دورانت) ـ تاریخ فلسفه غرب (راسل) ـ درآمدی بر فلسفه ـ ماجراهای جاودان در فلسفه ـ جزم اندیشی مسیحی ـ کلیدهای ذن ـ هایدگر  وپرسش­های بنیادین ـ تاریخ هستی (هایدگر) ـ انسان برای خویشتن ـ مارکس و سیاست مدرن ـ اصول و فلسفه دکارت ـ چنین گفت زرتشت ـ چنین گفت بودا ـ هزار اندرز کنفسیوس ـ ادیان و مکتبهای فلسفی هند ـ اوپانیشادها ـ اسرار مخفی هندو ـ فلسفه شرق (مهرداد زرین) ـ فرهنگ مکتبهای فلسفه (داکوبرت و 72 تن از نخبگان فلسفه) ـ ترانه­های خیام (صادق هدایت) ـ برگزیده افکار راسل ـ رنجهای ورتر جوان (گوته) ـ توپ مروارید ـ نیچه (دکتر پرویز همایون فر) ـ عقاید فلسفی ابوالعلا معری (حسین خدیوجم).

روان شناسی:

کلیات روان شناسی 1 و 2 و 3 و 4 و 5 ـ فرهنگ جامع روان پزشکی 1 و 2 (پورافکاری) ـ چکیده روان پزشکی بالینی ـ فیزیولوژی مغز - شگفتی­های جهان درون 1 و 2 ـ تحلیل رویا (یونگ) ـ انسان و سمبولهایش (کارل گوستاویونگ) ـ انسان و اسطوره­هایش (یونگ) ـ روان شناسی ضمیر ناخودآگاه (یونگ) ـ فروید در مقام یک فیلسوف ـ روان کاوی و علوم غریبه ـ هیپنوتیزم برای همه ـ هیپنوتیزم پیشرفته ـ اسرار تمرکز ـ عقده رستم و سهراب (احمد هوشنگ اردوبادی) ـ زرتشت، حافظ و سوگواری در ایران (احمد هوشنگ اردوبادی) ـ بیماری­های عصبی و روحی (اردوبادی) ـ روان کاوی و دین (اریک فروم) ـ روان شناسی مذهب (فروید) ـ موسی و یکتاپرستی (فروید) ـ فکر و خواب ـ عرفان و تصوف ایران ـ مدیتیشن ـ طریقت باطنی ـ ذن و ذاذان ـ پدیده­های روحی هیپنوتیزم ـ تقویت نیروهای روحی و روانی - ضمیر پنهان (یونگ) ـ رویاها (یونگ) ـ روان شناسی غیرطبیعی (هوشنگ اردوبادی) ـ مرض عشق (سعید وهابی) ـ کابوس ـ روان شناسی هیلگارد 1 و 2.

شعر ارش شیواتیر از ارسلان پوریا

ماندن این ملت از فکر بزرگان ویست
یک سخن گستر به نیروی خرد این کارکرد
آن زمان این گونه مردان در میان ما بدند
پیش ایشان جایگاه مردمی نیک آشکار
این همه بگذشت و اینک دوره­ای دیگر رسید
ارزش انسان زبون شد، خاک شد، بی هوده شد
این زمان یک سکه زر در نزد این اهریمنان
گوهر مردی که روزی برترین سرمایه بود
از شرف با این پلید اهریمنان لفظی مگوی
قصه ایران پرستی داستانی کهنه شد
آن که از پستان مادر شیر نامردی بخورد
تا چنین نامردمان در خاک ایران زنده اند
تا تفکر از میان دوده ما رخت بست
تا خصال مردمان باستانی کشته شد
دشمن ایران همین خواهد که جز نامردمان
کشتن آزادگان و جستن نامردمان
لیک ایرانی بباید خصلتش دیگر شود
از درستی مایه ­ها باید گرفتن در منش
از جوانمردی پی مکر و ریا را سوخت سخت
زنده گردد تا دگر ره خصلت آزادگی
تا بداند ارزش اندیشه را آزاده مرد
من بر آنم کز میان تیرگی­های زمان
چون شهاب آسمانی جنبشی سازد دلیر
با چنین توفنده طوفانی به میدان پی نهد
آتشی باید روان­ها را برافروزد چو مهر
فکرتی باید چو مزدا آسمان ایجاد کن
چون چنین شد، آری آری، نام خوشبختی بیار
نک درین دوران اگر شاگرد فردوسی تویی
از ستمگر بازی محمود غز غمگین مشو
گر جهانی خصم تو شد فکر تو یار تو باد
این سخن­های دری را این چنین گوهر اثر
از منوچهری و فردوسی سخن باید گرفت
اینک از افسانه­های باستانی گویمت
داستان ارزش انسان و عشق و فکرست
نسل انسانی بجا و نام انسان زنده باد
مهر آزادی به ایران ویج پرتو ساز باد

 

نی ز محمود دغل باز و ایاز بد نشان
نیروی اندیشه است این، گر نمی دانی بدان
زین جهت شد سربلندی دوستدار دودمان
نزد ایشان ارزش فکرت گران­تر از گران
دوره دیو سپید جنگل مازندران
نی نشان از مردمی ماند و نه فکر اندر روان
برترست از نام و ننگ و فکر و عشق و خانمان
می­فروشندش به خواری با زر بازارگان
این گروه سفله با شیطان شده همداستان
زرپرست سفله می­خندد به ایران باستان
میهن خود را دهد بر آهریمن رایگان
سنگ بستست و سگ آلوده دندان در امان
جغد بدبختی درین بستان سرا کرد آشیان
مرد ایرانی زبون شد یکسر از پیر و جوان
چهره­ای دیگر نباشد اندرین شهر و مکان
شیوه دیرینه دشمن همین بازیست هان
جامه سازد از خصال کوروش نوشه روان
وز دلیری بی سپر باید شدن پیش سنان
وز تفکر زیر پی آورد باید نردبان
ابر آزادی به ایران ویج سازد سایبان
زندگی بر خوان آزادیش سازد میهمان
دست باید برفشارد دسته گرز گران
بر فضای بی سخن غرش ببارد رعد سان
با چنین گرزی بکوبد اهرمن را از دهان
جنبشی باید که تا دور افکند بند از زبان
خصلتی باید چو رستم جاودانه پهلوان
چون چنین شد، شادمانی را به باغ انداز خوان
آتش افکن در بیابان­ها به روز مهرگان
تیره شب را ره بپیما تا بپوید کاروان
زندگی تیغ ار زند اندیشه باشد مهربان
از منوچهری و فردوسی گرفتم ارمغان
آنچنان کاندر بهاران شاخ گل از باغبان
داستانی، داستان آرش شیوا کمان
داستانی نغز چون چهر دلاویز جنان
شادمانی جاودانه مردمان را پاسبان
شعر ایرانی روان بخش جوانسال و کلان

 

 

روشنفکران عصر ولتر (قسمت اول)

مردم از آن رو بدبختند که نادانند و از آن رو نادانند که همه توطئه کرده­اند آنان را در نادانی نگاه دارند.

منظور از فیلسوف کسی است که می­کوشد برای هر موضوعی با چشم انداز وسیع پاسخی مستدل و معقول بیابد. گوتنبرگ سیمای اروپا را دگرگون ساخته بود. صنعت چاپ وسیله گسترش و انتشار علوم، انتقاد از کتاب مقدس و آثار کلاسیک روزگار قبل از مسیحیت می­گشت. دآلامبر هنر تعلیم دادن و بیدار ساختن مردم را گرانبهاترین موهبت انسان می­شمرد. جرأت دانستن شعار این جنبش روشنگری ـ این عصر خرد پیروزمند و تحقق یافته شد. فیلسوفان پذیرفتند که خرد، مثل هر چیز انسان، به آسانی فریب می­خورد و بر خطا می­رود و دریافته بودند که منطق نادرست و نتیجه­گیری غلط از تجربه می­تواند خرد

را اغوا کند و به گمراهی کشاند. همه فیلسوفان عصر روشنگری دریافته بودند که بیشتر مردم جهان، حتی در متمدن­ترین و پیشرفته­ترین جوامع بشری، چنان درفشار تنگناهای اقتصادی و رنج و زحمت قرار دارند که مجال بالا بردن سطح خرد خویش را ندارند و توده مردم جهان، بیش از آنکه از خرد پیروی کنند، از احساسات و تعصبات پیروی می­کنند اما انسان (فیلسوفان) سرانجام توانست خود را از معتقدات جزمی قرون وسطایی و اساتیر مشرق زمین رهایی بخشد.

توانست اندیشه خویش را از بند الاهیات وحشت آور و گمراه کننده آزاد سازد. توانست آزاد شود، آزاد بیندیشد و آزادانه شک کند. کلیسا بارها با اسناد ساختگی و معجزات دروغین دارایی مردم را غارت کرده بود. کلیسا با در دست داشتن همه آموزشگاه­ها و مدارس، ذهن جوانان را با اندیشه­های موهوم و گمراه کننده آکنده بود. کلیسا جنگهای دینی را که فرانسه را به ویرانی کشیدند دامن زده بود و کلیسا با همه جنایتهایی که به زیان روان انسان مرتکب شده بود میلیونها انسان خرافاتی ساده دل را بر آن می­داشت که باور کنند آن دستگاه کلیسا برتر از خرد آدمی است و جانشین و خلیفه خدا روی زمین است و مبارزه با آن مبارزه با امام عصر بود. ولتر، زمانی که به لاک می­اندیشید گفت: چه کاری شکوهمندتر از اینکه با چند استدلال جهانی را به جنبش واداریم. هر علمی، به هنگام رشد و تکامل خود، مقام خرد را اعتلا می­داد و اعتقاد به نظم و قانون را در جهان هستی استحکام می­بخشید و اعتقاد مردم را به کشیش و معجزات دروغین متزلزل می­ساخت. ملیه اعتقاد به آزادی و فناپذیری روان آدمی را دور از خردمندی می­دانست و می­گفت: اعتقادی که مرا از ترس و نگرانی شگرف می­رهاند ... مطلوب­تر از ایمان به خدایی است که رحمت خود را تنها به محبوبانش ارزانی می­دارد و بقیه مردم را مستحق کیفر ابدی می سازد و او خدایی است که ناپاکان را پیروز و کامیاب و پاکان را گرفتار رنج و بدبختی می­سازد. کار او ساختن و ویران کردن است. ولتر این اعتقاد را اعتقاد غیر طبیعی می­دانست که آن را به ذهن انسان بالغ تزریق کرده­اند.

ملیه می­گفت: اگر دین روشن و خالی از دروغ بود، نادانان را کمتر می­فریفت و به خود می­کشید. کشیشان و قانون گذاران با بر پا ساختن ادیان و جعل کردن اسرار .... آنها را برای خدمت به اغراض خود به کار گرفته­اند.

در این دسیسه چینی، کشیشان بیش از شاهان مقصرند زیرا اینان با تعلیمات خود مردم را به موهوم پرستی می­کشانند.

جنگ و ستیز میان فرقه­های دینی امپراتوری­ها را به آشوب کشیده، انقلاب ها پدید آورده، شاهان خردمند را سرنگون ساخته و دنیا را به ویرانه کشیده­اند. مدافعان دین که همواره از نیکوکاری و صلح جهانی سخن گفته­اند ثابت کرده­اند که از آدمخواران و وحشیان هم درنده­ترند. جنایتی نیست که انسان برای خشنود کردن خدا و امامان و برای فرو نشاندن خشم او ... یا برای روا ساختن دغلکاری­های شیادان در راه موجودی که تنها در خیال آنان وجود دارد، بدان دست نزده باشد. ملیه اعتقاد داشت اعتقاد به دین در بین مردم باعث فضیلت آنان نمی­شود و می­گفت: شیادان ـ زناکاران ـ هرزگان ـ روسپیان ـ دزدان و فرمایگان همگی به خدا و عذاب آخرت ایمان دارند. مردم از آن روی بدبختند که نادانند و از آن روی نادانند که همه توطئه کرده­اند تا آنان را در نادانی نگاه دارند ... مردم از آن رو شریر و نابکارند که خرد آنان رشد نکرده است.

الوسیوس در کتاب درباره انسان، کشیشان را به نام سوداگران دوره گرد بیم و امید، جاودان کنندگان جهل و نادانی و قاتلان اندیشه و خرد به باد دشنام گرفت. دیدرو عقیده داشت: فلسفه چون دریای بیکرانی است که انسان را در خود سردرگم می­کند زیرا قادر نیست به پرسشهای بی­پایان ما پاسخ دهد و می­گفت: (تاریخ) مجموعه­ای از انقلابها و دگرگونی های پی در پی است که آن را نابود می کنند. موجودات زنده و انسان­ها از پی هم پدید می­آیند. یکدیگر را در تنگنا می­نهند و سرانجام ناپدید می­شوند. در فرانسه دایره المعارف بیش از هر اثری، دانش را در دسترس مردم نهاد. دآلامبر در مقاله بره سکوتیا و عقاب سخن را به دلیل و برهان می­کشاند و اعتقاد به معجزه را در وضعی ناپایدار می­گذارد. در مقاله عقاب می­نویسد: نیکبخت مردمی هستند که دینشان آنان را به پیروی از معتقدات درست، پاک و بلند و به کارهای پسندیده وا می­دارد.

یک چنین دینی دین ماست که در آن فیلسوف تنها از خرد خود پیروی می­کند. آدمی برای اینکه دین را بپذیرد باید چشم بر روی عقل سلیم ببندد. برای قبولاندن این اصول، باید انسان را به مرتبه حیوانات فرو کشید و راستی را با ناراستی برابر گرفت.

فیلسوفان، روحانیان را دشمنان آزاد اندیشی و محرک تعقیب و آزار مردم می دانستند و از آنان بیزاری می­کردند چون مردم عالمان دین را میانجی میان خدایان و انسان­ها می­دانستند. پیکار با دین به ستایش اندیشه­ها و شیوه­های علمی و فلسفی جدید مبدل شد و فیلسوفان خود را از اوهام الاهیات، تار عنکبوت منطق و ابرهای متافیزیک خیالی دور کردند. دیدرو نوشت: خرد در نزد فیلسوف دارای همان مقامی است که رحمت الهی در نزد مردم داراست. هدف روشنفکران عصر ولتر این بود که به جای آنکه به پایداری دین و خرافات یاری کنند، تلاشهای خویش را صرف تحقق بخشیدن روزگاری خواهد ساخت که در آن سیاست، به همدستی دانش با جهل، بیماری و بینوایی به پیکار برخواهد ساخت. دایره المعارف دیدرو اندیشه­های سوسیالیستی و دمکراسی را مردود می­شمرد و حکومت پادشاهی را بهترین نوع حکومت می شمرد (از نوع خوب آن). دایره المعارف مانند ابر آبستن در سراسر اروپا می­گشت، سنتها را در هم می­شکست. اذهان را به تفکر وامی­داشت و مردم را برای قیام و سرکشی آماده می­ساخت. دایره المعارف انقلابی قبل از انقلاب فرانسه بود.

دیدرو هر گونه شناخت یا علاقه به جهان ماورای دسترس حواس انسان را موهوم و بی پایه می­شمرد و می­گفت اگر دین را نابود کنید یکی از تعصبات هولناک بشر از جهان رخت برخواهد بست و مسلمانان را به یاد می­آورد که برای کشتن مسیحیان غوغایی به پا کرده­اند و مسیحیان را در نظر مجسم می­سازد که خون مسلمانان و یهودیان را بر زمین می­ریزند. دیدرو اندک اندک دریافت برترین فضیلت آن است که به بقای اجتماع یاری کند. زیرا سازمان اجتماعی یگانه ضامن بقای فرد است. اما به اصلاح جامعه قبل از آن که آموزش و پرورش همگانی شعور مردم را وسعت دهد چندان امیدوار نبود و می­گفت تا روزی که استعداد و توانایی مردم متفاوت است، نابرابری اقتصادی پایدار خواهد ماند. دیدرو چون در پژوهش و آزمایش ناشکیبا بود، نمی­توانست دانشمندی برجسته شود (مانند خود من) نتایج جزیی را به سرعت تعمیم می­داد اما این تعمیم دادن­ها همواره روشنگر بودند. او فلسفه را برای مردان و زنان زنده­ای نوشت که با مسایل زندگی دست به گریبان بودند. یکی دیگر از فیلسوفان این دوره الوسیوس بود که عقیده داشت آموزش صحیح قادر است همه چیز را دگرگون کند. هرگاه جهل و نادانی را براندازید، فساد از میان خواهد رفت. الوسیوس می­گفت: روحانیون همواره جویای قدرت و ثروت بوده­اند. قدرت کشیشان به زودباوری ابلهانه و موهوم پرستی مردم باز بسته است. مردم هر چه کمتر از واقعیات بدانند از آنان بیشتر پیروی می کنند. روحانیون در همه ادیان می­کوشند حس کنجکاوی مردم را خفه کنند و در بحث از آزادی و رواداری دینی می­گوید: همه دین­ها دروغند. زمین هنوز در زیر انبوه پرستشگاه­هایی می­نالد که برای پرستش موهومات برپا شده­اند. از تاریخ ادیان آموخته­ایم که ادیان دشتها را از اجساد مردم پوشانده و در کشتزارها جویبار خون جاری کرده و شهرها را به آتش کشیده­اند. (تاریخ جنگهای صلیبی را بخوانید.) الوسیوس در مورد ذات بشر عقیده داشت: انسانها در هنگام ناتوانی بره­اند و چون قدرت به دست می­آورند گرگ می­شوند. الوسیوس به آرزوی ایجاد یک دین طبیعی جهانی بود. دینی که زیر نظارت دولت « اخلاق طبیعی » را بدون چشم داشت بهشت یا ترس از دوزخ، در جهان پراکنده خواهد ساخت و می­گفت فلسفه باید اخلاقی مستقل از دین پدید آورد و رونق دهد. اگر جامعه ستمگری را محکوم نمی­ساخت، این دین داران بی­آنکه شرمی برند یا مانعی بازشان دارد، از هیچ خلافی روگردان نمی­شدند. همان گونه که بارها بدعت گذاران را به آتش کشیده اند. الوسیوس عقیده داشت: فضایل و خوشبختی مردم، مرهون قوانین خردمندانه آنان است، نه رعایت احکام دینی. در نظر او حکومت اشرافی ظالمانه است، زیرا توانایی بیشتر، محصول تصادف است اما دمکراسی هم محکوم به شکست است. این اندیشه­ها بر اندیشه و عمل بسیاری از مردم تأثیر گذاشتند. در مورد دین نوشت: دین از ترس و وحشت انسان اولیه از سیل و دیگر مصایب، ریشه گرفته است و کشیشان و شاهان آن را برساخته­اند. بشر در مبارزه با کشیشان و شاهان، جز با پیروی از چراغ خرد، نمی­تواند از این کنکاش جان سلامت به دربَرد.

از دیگر فیلسوفان این عصر رنال بود که انقلاب فرانسه را دید او نمایندگان ملت را از تندروی بر حذر داشت و گفت استبداد ملت (دمکراسی) چون خودکامگی شاهان، ظالمانه و دور از عدالت است و بعد از انقلاب از دولت خواست که مردم از تعدی به کشیشان باز دارد. دِاولباک عقیده داشت دستگاه دینی با نظارت بر آموزش و پرورش راه پیشرفت شناخت علمی را مسدود ساخته است. او مانند مارکس دین را افیون مردم خوانده بود. دین نیرنگی است برای تخدیر مردم، به کمک تعصب به منظور باز داشتن آنان از مبارزه با مظالمی که دولتها بر آنان تحمیل کرده­اند. کلیسا و دولت با ترساندن مردم از نیرویی نامشهود، آنان را وادار می­کنند با بدبختی­هایی که قدرتهای مشهود برایشان فراهم آورده­اند بسازند و دم برنیاورند. دِاولباک اتحاد کلیسا و دولت را ریشه همه بدبختی­های فرانسه می­شمرد و می­گفت: به جای اخلاق، به مسیحیان حکایتهای معجزات و معتقدات جزمی دینی را آموخته­اند که با عقل سلیم سازگاری ندارند. او در کتاب الاهیات قابل حمل و نقل سراسر الاهیات را وسیله­ای در دست کلیسا برای کسب قدرت می­دانست و می­گفت: گسترش آموزش و فلسفه یگانه چاره مفاسد دین است. ریشه بدبختی های بشر جهل او از طبیعت است. خیره سری آدمی در چنگ زدن به اندیشه­هایی که در کودکی به ذهن وی فرو کرده­اند و تعصبی که به دنبال آن ذهن وی را در هم می­فشارد ... او را به تکرار اشتباهات گذشته ناگزیر می­سازد ... او را ناچار می­کند تا اندیشه­های خویش را از کسانی بگیرد که خود آنان در اشتباهند.

دِاولباک عقیده داشت هر چه دانش ما بیشتر می­شود، بهتر درمی­یابیم که جهان تنها تابع علتهای طبیعی است. انسان موجودی مادی و تابع قوانین طبیعت است. او اعتقاد به روح را مردود می­شمرد و می گفت:

تصور اینکه روح، پس از مرگ جسم، احساس تفکر و درک دارد و لذت می­کند مانند آن است که بگوییم ساعت، پس از آنکه از هم متلاشی گشت، گذشت زمان را مشخص می­کند خدایان را جهل و ترس انسان خلق کرده اند. او نظم و قاعده باشکوه جهان را معلول قوانین مکانیکی می­شمرد و طبیعت را بهترین راهنمای انسان می­شمرد و می گفت: فضیلت، خرد و راستی، همواره یگانه خدایان ما بمانید. شما سزاوار ستایش آدمیان و برازنده حرمت خاکیانید. واژه های خدا و خلقت برای اغفال مردمی درست شده­اند که ترس و کاهلی آنان را از بررسی طبیعت باز داشته­اند. دوستدار انسانیت نمی­تواند دوست خدایی باشد که همواره تازیانه واقعی زمینیان بوده است. وجدان دِاولباک می­گفت: دادگر باشید. زیرا عدالت نگهبان بشریت است. خوب باشید زیرا خوبی شما دلها را مفتونتان خواهد ساخت. با گذشت باشید، زیرا در میان مردمی زیست می­کنید که چون شما ناتوانند، خردمندی عالی­ترین فضیلت، و چنین فضیلتی بهترین راهنمای انسان به سر منزل نیک بختی است.


نوشته­هایی از صادق هدایت

از کتاب توپ مروارید ...

من نماینده محترم کشور پرتقال هستم. ما در اثر سالها تجربه تلخ دریافتیم که مردم دنیا خوش باور و احمق و تو سری خورند و عقلشان به چشمشان می­باشد و همچنین دنیا خر تو خر است. اگر ما از حماقت مردم استفاده می­کنیم گناه از ما نیست. چشمشان کور شود و دنده­شان نرم، اگر شعور دارند بزنند  پدرمان را دربیاورند. اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدر پرستند، پس فضولی موقوف آخر ما هم بیکار نمی­نشینیم و آنان را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفیگری و مرده پرستی و گریه و  بافور و توسری می­کنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند: باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند! اما این دست، دست ما خواهد بود. ما ترک دنیا به آنها می­آموزیم و خودمان سیم و غله خواهیم اندوخت و این توده مردم هم که اسیر شکم و زیر شکمش است کورکورانه از آنها اطاعت خواهد کرد و به پای خود به کشتارگاه می­رود ... اما چرا تاریخ همیشه تکرار می­شود. برای اینکه وقاحتها و پستی­های  بشر هم تکرار می­شود. جانوران بت نمی­پرستند، قلدر نمی­تراشند و به کثافت کاریهای خودشان نمی­بالند. برای همین تاریخ ندارند. صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده، هر قلدری که وقیح­تر و بیشتر کشتار و غارت بکند و پدر مردم را دربیاورد، در صفحات این تاریخ عزیزتر است. گاهی لقب عادل هم به دُمش می­چسبانند و حتی به درجه الوهیت او را بالا می­برند. این از خصایص اشرف مخلوقات است. آن وقت موجودات احمقی که ریزه خوار خوان رجاله های تازه به دوران رسیده می­باشند، قد علم می­کنند و جریان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق می­دهند، با جملات چسبنده روی جنایات و حماقت کارنامه این قلدرها می­اندازند و اسم خودشان را مورخ می­گذارند. به این طریق افسانه به وجود می­آید.

خوبی آن این است که از افسانه هم نمی شود درس عبرت گرفت. تنها فایده تاریخ این است که از مطالعه­اش انسان به ترقی و آینده بشر هم ناامید می­شود. در هر زمان که آدم­ها به هم برخورده­اند این برخورد دایمی همیشه کُشت و کشتار به بار آورده، هر ملتی که به درجه تمدن رسیده ملت همسایه­اش که قلدر و پاچه ور مالیده بوده به آن حمله کرده، هستی آن را به باد داده است. خاصیت هر نسل این است که آزمایش نسل گذشته را فراموش کند. وقایع تاریخ یک فاجعه یا رُمان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقه خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است. اما به ما ربطی ندارد. فقط درس پستی و درندگی و کینه توزی به ما می­آموزد. به همین علت بشر را وادار می­کند همیشه رو به قهقرا برود. اما دیکتاتور امروز به مراتب خطرناک ­تر از دیکتاتور هزار سال پیش است ... ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین وبلاگ به خصوص دی ماه 1386 سیو و مطالعه کنید.

نکته­هایی از تاریخ تمدن ویل دورانت:

اندیشه سرنوشت، کاخ نیک بختی انسان را ویران می­کند.

1- دین هر گاه از اعتقاد آن به باری تعالی بگذریم، وسیله­ای در دست فرمانروایان برای ترساندن و رام کردن مردم است.

2-  کشیشان  ما نه آنند که مردمی سبک مغز می­پنداریم، دانایی آنان همه از برکت خوشباوری ماست.

4- دین داران متعصب هنگام کشتن برادران خود از خدا یاری می­طلبند.

 مانند  جنگ آمون و آتان در زمان سینوهه.

5- کتابهای ولتر فرانسه را از جنگهای دینی شرمنده نمود، و فرانسه را واداشت تا الاهیاتی که آدمیان را به چنان درنده خویی برافروخته بود. به باد انتقاد گیرند.

6- تنها شرف و پاکدامنی می­تواند تو را نزد مردم ارجمند و سربلند سازد.

7- تاریخ آزمایشگاه بزرگی است که رویدادهای تاریخی در آن، به دفعات بی شمار، انسان، نظام­های اقتصادی و دولتها را آزموده­اند. از این روی، تاریخ بهترین وسیله شناخت طبیعت بشری، تغییر زمان حال و پیش بینی آینده است. تاریخ فلسفه­ای است که درس­های خود را با نمونه می­آموزد ... تاریخ تمام عمر بشر را نشان می­دهد ... باید تاریخ را با بینش فلسفی راهنمای خود سازیم و نه تنها خویشتن را با علتها، معلولها و رشته حوادث همانند آشنا کنیم، بلکه در راه هایی گام برداریم که ثابت شده است که ضامن تعالی و نیک بختی بشرند.

8- نیرنگ، بهتان، دسیسه، تهدید، ناسپاسی، پیمان شکنی و خیانت و تقلب در انتخابات و آرا مردم همه ابزار سیاستمدارند.

9- چون از نمازخانه سنت جیمز جورج دوم می­نگرم، خش خش ردای کشیشانی را می­شنوم که از پله­های پشتی آپارتمان زنان دربار بالا می­روند و کیسه­های پر از طلا را بر دامان آنان می­­افکنند.

10- تیندل اوهام الاهیات مسیحی را به باد انتقاد گرفت و می­پرسید: چرا باید خداوند وحی خود را به قوم کوچکی چون یهودیان داده باشد و روا دارد که این وحی را 4000 سال در انحصار خود نگاه دارند.

11- 12- کمال اخلاقی بشر عبارت است از هماهنگی عقل او با طبیعت.

13- افسانه­های کتاب مقدس در حکم خودکشی است و پیشرفت دانش بشر، دیر یا زود، این افسانه­ها را از اعتبار خواهد انداخت.منظور تفسیرهای کشیشان قرون وسطی

14- زندگی روزانه مردم عادی پرده­ای از یک نمایش طولانی و باشکوه است که در آن روحشان رزمگاه خدا و شیطان است.

15- بیشتر دولتهای جهان به هستی ملتهای دیگر چشم طمع دوخته­اند.

16- فلسفه آن چنان اندیشه­ای به من نداده است که بتوانم در برابر ضربه­های سرنوشت پایداری کنم، این بزرگی و بلندی روح را تنها مطالعه و تفکر به انسان ارزانی می­دارد.

17- شعور اخلاقی ما ناشی از همدردی و هم حسی ما نسبت به همنوعان است، نه الهام آسمانی، و این احساس جزیی از غریزه اجتماعی ماست که ما را برای رهایی از تنهایی به آمیزش با دیگران وامی­دارد.

18- وقایع معجزه و فوق طبیعی بیشتر در میان ملتهای نادان و وحشی روی داده­اند و این نشان می­دهد که نادرست و دروغند ... شگفت آور است که این وقایع در روزگار ما روی نمی­دهند ولی شگفت آور نیست ... که بشر در همه اعصار دروغ بگوید.

19- به دیده جهان، زندگی انسان اهمیتی بیشتر از زندگی یک صدف ندارد.

20- ورود نوزادی به جهان به او و مادر بیچاره­اش عذاب می­دهد، سراسر زندگی او با ضعف و مصیبت و ناتوانی همراه است و این زندگی با بیم و رنج به پایان می رسد.

21- انسان، بزرگترین دشمن انسان است. با ظلم، بی­عدالتی- تحقیر، بهتان، زورگویی، فتنه، جنگ، تهمت، خیانت، تقلب و فریب کاری انسانها یکدیگر را می­آزارند.

22- اگر می­خواهید از احساسات، تمایلات و مسیر زندگی یونانیان و رومیان باستان آگاه شوید، خوی و کردار فرانسویان و انگلیسیان را به دقت بررسی کنید.

طبع انسان همه جا و در همه وقت یکسان است که تاریخ در این مورد مطلب تازه­ای ندارد. بزرگترین فایده تاریخ این است که با شناساندن بشر در اوضاع و شرایط گوناگون اصول پایدار و کلی طبیعت آدمی را آشکار می­گرداند و معلوماتی در دسترس ما قرار می­دهد که به یاری آنها می توانیم خود مشاهداتی کنیم و با سرچشمه کردار کنش انسان آشنا شویم. فیلسوف تاریخ یا سیاست با توجه به تجارب بشر، که به صورت جنگ­ها، فتنه­ها، آشوبها، دسیسه­ها و انقلابها در صفحات تاریخ ضبط شده­اند، اصول دانش خود را بنا می گذارد.

23. انسان دوستی معصار از دین واز فلسفه ریشه گرفته است.

24- همه انگیزه­های انسان از خودخواهی بشر ریشه می­گیرد.

25- ارزش هر کتاب، قانون، سازمان یا هر کار اجتماعی برابر است با مقدار خیر یا لذتی که از آن عاید حداکثر مردم می شود.

26- با سعادت ­ترین عصر، هنگامی خواهد بود که در آن فضیلت شایستگی و هنر به شمار می­رود.

27- روشنی سخن زینت اندیشه عمیق است.

28- طبیعت صحنه پیکاری بی رحمانه برای کسب قدرت و برابری را اندیشه­ای موهوم و گمراه کننده است، شهوات را نباید نابود کرد، زیرا آنها ریشه شخصیت، نبوغ و نیروی اندیشه­اند.

29- دلبستگی به افتخارات است که ملتها را به کارهای بزرگ وامی­دارد. چنانچه کسی ارزش زمان را تشخیص ندهد، به افتخار نخواهد رسید.

30- کشیشان چون کلاغ تنگ نظر می­باشند و همواره دست گیرنده دارند نه دهنده.

31- تاریخ جنگهای دینی بسیاری را در صفحات خود ضبط کرده است. ولی کثرت ادیان نیست که این جنگها را پدید آورده است. این اندیشه نادرست ماست که موجب شده است تا یکی از ادیان خود را برتر از دیگران بپنداریم.

32- رومیان دشمن را به دست دوست نابود می­کردند و آنگاه خود دوست را از میان می­بردند.

33- مونتسکیو قوانین را به چند دسته تقسیم کرد:

1- قانون طبیعت که وی آن را چنین توصیف می­کرد: عقل انسان، تا جایی که حاکم بر مردم سراسر جهان باشد یعنی حقوق طبیعی مردمی که از عقل بهره­مندند.

2- قانون ملتها، که حاکم بر روابط آنان با یکدیگر است.

3- قانون سیاسی، که حاکم بر روابط افراد با دولت است.

4- قانون مدنی، که برروابط افراد با یکدیگر حکومت می­کند.

34- اقلیم اساسی ­ترین و نیرومندترین عامل تعیین کننده اقتصاد مردم ـ قوانین مردم و ویژگی­های ملی است.

35- نیرومندترین شهوات انسانی باعث همه انواع جنایت است و هر کسی می­کوشد همه چیز در اختیار او باشد و امیالش را بر دیگران تحمیل کند.

36- حکومت فردی ناچار است به شرافت متکی باشد، یعنی افراد آن به طبقاتی متمایز تقسیم شده باشند.

37- دمکراسی باید برابری همه مردم را آرمان خود سازد. ولی این دمکراسی هرگاه بدانجا کِشد که مردم خویشتن را با کسانی که خود آنان را به رهبری خویش برگزیده­اند، برابر بدانند، فرو می پاشد. دمکراسی در آخر دچار هرج و مرج و آشوب می­شود، از استبداد یاری می­جوید و سرانجام نابود می­شود. وحشیان لویزیانا برای آنکه میوه درختی را بچینند، درخت را از ریشه برمی­افکنند، این نمونه­ای از رفتار حکومت دمکراسی است.

38- آزادی عبارت است از حق انجام هر کاری که قانون مجاز بداند. اگر شهروندی دست به کاری زند که قانون منع کرده است، دیگر آزادی برای او نخواهد ماند، زیرا دیگر شهروندان نیز چون او قانون را نادیده خواهند گرفت.

39- اگر بدانم چیزی برای کشورم سودمند و برای مردم جهان زیان بخش است، آن را جنایت خواهم شمرد. 40- خرد از همه قوه­های ذهنی ما کامل ­تر، شریف ­تر و زیباتر است.

41- اقلیم در حکومت مؤثر است، ولی اثر حکومت صد چندان است و اثر مشترک دین و دولت از آن هم بیشتر است.

42- مطالعه داروی نجات بخش همه ناامیدی­های زندگی است. اندوهی نیست که پس از یک ساعت مطالعه از دلم رخت برنبندد.

43- افکار ما، رفتار ما و دین ما، همگی مخلوق رسوم هستند. اگر در کرانه­های رود گنگ متولد شده بودم برهمن بودم ـ اگر در پاریس بودم مسیحی بودم و اگر در عربستان متولد شده بودم مسلمان بودم.

44- بشر برای تلاش آفریده شده است ... برای انسان بیکاری با نیستی برابر است.

45- تندرستی ـ محبت ـ فضیلت ـ تناسایی خردمندانه و دلبستگی به دانش ریشه سعادت است.

46- ولتر: آدمی دو بار می­میرد، پایان ]روزگار[ دوست داشتن و پایان محبوب بودن. مرگی است تحمل ناپذیر که در برابر آن پایان زندگی چیزی نیست.

47- ولتر: به دو چیز حیوانات غبطه می خورم: یکی آن که از بدی­هایی که روی خواهد داد آگاه نیستند و دیگر آنکه بدگویی­های مردم را درباره خود درک نمی کنند.

48- اصلاح جامعه از راه­های مسالمت آمیز بهتر از توسل به انقلاب است.

49- مردم چون حشراتی هستند که بر روی کلوخ پاره­ای یکدیگر را می­درند. مردی روزی تصمیم گرفت که فردی فرزانه و دانشمند شود و در آخر نتیجه گرفت که جهان تیمارستانی است که سیارات دیگر دیوانگانشان را به آنجا می­فرستند.

50- حتی کار ذهن تابع دترمینیسم علت و معلول است. علم اخلاق باید اصول اخلاق مستقل از معتقدات دینی بجوید و برای واداشتن انسان به رعایت اصول اخلاقی نباید خدا را وسیله ترس انسان قرار دهد. تعلیمات اخلاقی کنفسیوس شایان ستایشند، زیرا وی اخلاق را به جای وحی آسمانی برخرد انسان استوار ساخته است.


 

مشاهیر بزرگ ایران: دکترپروز ورجاوند

دکتر پرویز ورجاوند، متولد 1313 شمسی در تهران است. دوران دبستان، دبیرستان و تحصیل در رشته­های نقشه برداری، باستان شناسی و علوم اجتماعی را تا سطح فوق لیسانس درایران پی گرفت و سپس در فرانسه تحصیلات خود را در رشته­های باستان شناسی و هنر و مردم شناسی در مدرسه عالی لوور، انستیتوی انسان شناسی دانشگاه سوربن و مدرسه عالی تحقیقات علمی فرانسه دنبال کرد و به دریافت مدرک دکترا از دانشگاه سوربن نایل آمد. پس از بازگشت به ایران فعالیتهای پژوهشی را با قبول مسئولیت گروه تحقیقات مردم شناسی مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران آغاز و با پذیرفته شدن در هیأت علمی دانشگاه تهران، کار تدریس را آغاز و تا رسیدن به مرحله استادی تمام وقت دانشگاه تهران دنبال کرد.

از دکتر ورجاوند تاکنون بیش از 17 جلد کتاب در زمینه­های باستان شناسی و هنر ایران ـ سبک شناسی معماری ـ تاریخ و فرهنگ بخشهایی از ایران ـ باستان شناسی و تاریخ آسیای مرکزی و قفقاز ـ نقش فرهنگ در پیشرفت و توسعه و ... انتشاریافته است.به جز مقاله هایی که در مجله های  معتبر ایران و خارج از ایران از او به چاپ رسیده است. حدود 400 مقاله نیز برای دایره المعارف اسلامی ـ دایره المعارف تشیع ـ دانشنامه زن ـ دانشنامه بزرگ فارسی و ایرانیکا نوشته است. او مسئولیت و سردبیری و عضویت تحریریه مجله­های: باستان شناسی هنر ـ فرهنگ معماری ایران ـ هنر و معماری و هنر و مردم را بر عهده داشته است.   ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین به خصوص دی ماه 1386 ابتدا سیو سپس مطالعه کنید.

 

گفتار ولتر:

آنجا که نادانی نعمت است، دانایی جنون است.

1- شاهان خوب همواره آنانی بوده­اند که با تمیز نیکان از بدان، با دل بستن به راستی و با ریشه کن ساختن جور، ستم و موهومات کوشیده­اند خویشتن را تعلیم دهند.

2- طبیعت خود به خود دزد، حسود، جاعل و آدم کش می­پروراند، اینان سراسر جهان را انباشته­اند.

3- در هیچ جای جهان انسان، برای آنکه از موهومات بشر سخن گوید، به اندازه حکومتهای دینی از آزادی برخوردار نیست.

4- ولتر گفت: قصد نهایی من نوشتن تاریخ سیاسی یا نظامی نیست. می­خواهم تاریخ هنر، بازرگانی و تمدن را به زبان کوتاه یا تاریخ اندیشه بشر را بنویسیم. کتاب او تاریخ فهم بشر را این نابغه برای اندیشمندان نوشته است.

5- از یاد بردن تاریخ ثمری جز تکرار اشتباهات، جنایات و کشتارهای گذشتگان نخواهد داشت.

6- ولتر در 1738 اصلی تازه برای تاریخ نویسی ارایه داد و گفت: چون یک فیلسوف باید تاریخ نوشت.

7- ولتر می­گفت: می­خواهم بدانم بشر با گذشتن از چه مراحلی از توحش به تمدن رسیده است.

8- به عقیده ولتر تاریخ داستان پیشرفت آرام و آهسته بشر به یاری علل طبیعی و کوشش او در رسیدن از جهل به معرفت، از معجزه به علم و از خرافه به خرد است.

9- کشیشان با پراکندن آموزه­های بی پایه در میان مردم نادان و ساده و با استفاده از قدرت خواب کننده شعایر دینی برای کشتن خرد و تقویت این فریب کاریها و موهومات، به غصب قدرت پرداختند.

10- ولتر بر این اصل که شک پایه همه دانش­هاست تأکید می­ورزید.

11- ولتر چند نتیجه بسیار بااهمیت از تاریخ گرفته است: تمدن هزاران سال قبل از آدم و آفرینش وجود داشته است. نهاد بشر در همه زمانها، در اساس یکسان بوده است و آداب و رسوم متنوع جامعه هاست که آن را دگرگون ساخته­اند. نفوذ آداب و رسوم عمیق­تر از نفوذ طبیعت است.

12- منظور نهایی و اساسی من همواره این بوده که روح زمان را دریابم و بشناسم، زیرا همه رویدادهای مهم تاریخ را روح زمان رهبری کرده است.

13- سراسر تاریخ داستان ستم گریهای بیهوده پی در پی ... و در مجموع جنایتها، حماقت­ها و بدبختی­هایی است که در خلال آنها گاهی به اندک فضیلت و آسایشی برمی­خوریم. از آنجا که طبیعت در نهاد آدمی دلبستگی، نخوت و انواع شهوات سرشته است عجیب نیست که ما تاریخ را توالی جنایات و مصایب می­یابیم.

14- نهاد انسان را نمی­توان دگرگون ساخت، ولی به یاری آداب و قوانین خردمندانه تری می­توان کردار انسان را تعدیل کرد. ما که می­گوییم اندیشه جهان را دگرگون ساخته است چرا نتوانیم با اندیشه­های بهتر، جهان بهتری خلق کنیم؟

15- جهان محتاج تاریخی بود که جنایتها را علیه بشریت و اخلاق برملا سازد.


گفتار سینوهه:

تا امروز، در جهان آنچه نوشته شده یا بر حسب امر پادشاهان به رشته تحریر درآمده یا برای تملق گفتن به خدایان یا برای فریب دادن مردم و القای حوادثی که اتفاق نیفتاده و قلب حقیقت و جعل وقایع موهوم.

خواسته­اند به مردم القا کنند که آنچه به چشم خود دیدند واقعیت نداشته و حوادث واقعی غیر از آن است که تصور میکردند. خواسته اند به مردم بقبولانند آن چیزی که با چشم خود دیدند حقیقت نداشته است.

انسان در زیر خورشید به طور کلی تغییر پذیر نیست و صد هزار سال دیگر هم انسانی که به وجود می­آید همان انسان امروزی می­باشد ولی شاید لباس و طرز آرایش موی سر و ریش و کلمات او تغییر کند.

فقط یک چیز انسان هرگز تغییر نخواهد کرد و آن هم حماقت اوست و صد هزار سال دیگر هم انسانی  که به وجود می­آید مانند انسان دوره اهرام احمق خواهد بود و او را هم می­توان با دروغ و وعده­های بی اساس فریفت برای اینکه انسان جهت ادامه حیات محتاج دروغ و وعده­های بی اساس است و فطرت او ایجاب می­کند که همواره به دروغ بیش از راست و به وعده های بی اساس که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید بیش از واقعیت ایمان داشته باشد .

تا جهان باقی است نوع بشر احمق خواهد بود و فریب دروغ و وعده­های بی بنیان را خواهد خورد منتها در هر دوره به مقتضای زمان یک نوع دروغ به او خواهند گفت و با یک عنوان جدید، وعده­های بی اساس به او خواهند داد و او هم با شعف و امیدواری دروغ وعده­های موهوم را خواهد پذیرفت و اگر کسی در صدد برآید تا او را از اشتباه بیرون بیاورد و بگوید این که به تو می­گویند دروغ است و قصد دارند که تو را فریب دهند و بیا تا من حقیقت را به تو ارایه دهم انسان به خشم درمی­آید و آن شخص را به اتهام اینکه خائن و تبه کار است به قتل می رساند.

ایمان به دروغ و وعده­های موهوم و بشارتهایی که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید طوری با سرشت بشر آمیخته شده که انسان افسانه را بر وقایع حقیقی ترجیح می­دهد. خرد و تدبیر من برای نسلهای آینده بی فایده است چون انسان از شنیدن پند و خواندن کتاب خردمندان اصلاح نمی­شود چون انسان به قدری شرور و بی رحم و موذی است که تمساح رود نیل نسبت به وی مهربان و کم آزار می­باشد و قلب او که سخت ­تر از سنگ است هرگز نرم نمی­شود و محال است روزی غرور و خودپسندی او از بین برود.

من در مدت عمر خود تحولات و انقلابهای متعدد دیدم و هر دفعه فکر می­کردم که بعد از تحول و انقلاب، انسان تغییر خواهد کرد ولی دیدم که هیچ تغییری در او به وجود نیامد.

کسانی هستند که می­گویند آنچه امروز اتفاق می­­افتد بدون سابقه می­باشد و هرگز در جهان روی نداده است. ولی این گفته­ها ناشی از سطحی بودن فکر اشخاص، و بی تجربگی آنهاست چون هر واقعه، که در جهان اتفاق بیفتد سابقه دارد.

من که سینوهه نام دارم به چشم خود دیدم که در کوچه پسری پدری خود را به قتل رسانید زیرا پسر علامت صلیب بر سینه نصب کرده بود و پدر علامت شاخ داشت (حماقتهای نوع بشر تکرار می­شود).

در دوره من، مردم از وقایع گذشته عبرت و پند نگرفتند در این صورت، چگونه می توان گفت که آیندگان از وقایع دوره من که در این کتاب می­خوانند، عبرت خواهند گرفت.   حقیقت مثل یک کارد برنده و یک زخم غیرقابل علاج است و به همین جهت همه در جوانی از حقیقت می­گریزند و عده­ای خود را مشغول به باده گساری و تفریح با زنها می­کنند و جمعی با کمال کوشش در صدد جمع آوری مال برمی­آیند تا این که حقیقت را فراموش کنند. شنیدن موسیقی و آواز و ... هم برای فرار از حقیقت است. تا انسان جوان است ثروت و قدرت مانع از این است که انسان حقیقت را ادراک کند ولی وقتی پیر شد حقیقت مانند یک ذره بین از جایی که نمی­داند کجاست می­آید و در بدنش فرو می­رود و او را سوراخ می کند و آن وقت هیچ چیز در نظر انسان جلوه ندارد و از همه چیز متنفر می­شود برای این که می­بیند همه چیز بازیچه و دروغ و تزویر است. آن وقت در جهان بین همنوعان خود را تنها می­بیند و نه افراد بشر می­توانند کمکی به او بکنند و نه خدایان.

تاریخچه روشنگری در اروپا:

مطالعه کن و جرات کن که فکر کنی و از عقل خودت استفاده کنی.

روشنگری جریانی فکری بود که در طول قرن هجدهم اروپا را به تکاپو انداخت. مرکز این جریان پاریس بود و از سراسر اروپا تا مستعمرات آمریکایی گسترش یافت. روشنفکران مظهر بالاترین آرمانها و توانایی­های بشر بودند. آنها اصلاح طلبانی بودند که اعتقاد داشتند علاقه جدیدی که نسبت به استدلال، نقد و بحث پدید آمده بود به آرمان و اهداف ایشان خدمت می­کرد. در فرانسه، حکومت پادشاهان متستبدی چون لویی سیزدهم و چهاردهم ـ لویی پانزدهم و شانزدهم، پاریس را به پایتخت فرهنگی جهان تبدیل کرده بود. روشنگری به زبان فرانسه سخن می­گفت. هر کتابی که به زبان فرانسه منتشر می­شد، در دسترس جامعه فرهیخته سراسر اروپا قرار می­گرفت. در سال 1667 جان لاک فیلسوف انگلیسی، کتاب رساله­ای در باب تسامح را نوشت و دو اثر جستار درباره فهم آدمی و حکومت در تمام دوره روشنگری در کانون مباحثات قرار گرفت.

در سال 1776 مستعمره نشینان آمریکایی علیه انگلستان قیام کردند. در سال 1789، سرانجام آشوب انقلاب فرانسه، همه چیز را دگرگون کرد. این انقلابها اصول روشنگری را به آزمون گذاشتند. در سال 1700 پیرکاست، جستار درباره فهم آدمی لاک را ترجمه کرد و توضیح داد چرا آگاهی را به کلمه فرانسوی وجدان (هشیاری اخلاقی و معرفت نفس) را ترجمه می­کند. تأثیر لاک از مدارس و دانشگاه­ها فراتر رفت. دانستن نظریات لاک ضروری ترین خصوصیت روشنفکران روز شده بود. در قرن هجدهم میان فلسفه و ادبیات (داستان) تأثیر متقابلی به وجود آمد و شاخصه زمان عصر روشنگری تمرکز بر یک فرد واحد و تعقیب برخوردهای دنیایی غیرقابل پیش بینی با تجارب آن دوران شد. در این دوره داستان نویسان مفاهیم فلسفی را به صورت ساده و نمایشی درآوردند و آنها را در متن زندگی تصویر کردند. مانند هلوییز جدید اثر روسو و نامه­های ایرانی اثر مونتسکیو، ولتر در داستانهای فلسفی خود نتایج ژرف فلسفی را بیان کرد بدون اینکه داستان غیر طبیعی جلوه کند. ولتر در رمان خوش بینی همه دستگاه های متافیزیک و نظام کلیسا و استعماری و حتی منطق را به مسخره گرفت. خوشبین داستان ولتر فردی است که طوطی وار، و به تقلید غیرمنطقی همان کردارهای گذشتگان را تکرار می­کند.

به طور کلی اسلاف مقدس روشنگری سه انگلیسی بودند: بیکن، لاک و نیوتن. جدی ترین و فنی­ترین نامه­های ولتر به این سه شخصیت داده شده و دالامبر و دیدرو نیز دایره المعارف را به این سه نفر اهدا کرده بودند. آنها شالوده علم اخلاق و فیزیک مدرن را پی ریختند. مونتسکیو و ولتر شاگردان و پیروان فیلسوفان و مردان بزرگ انگلستان بودند. بدون متفکران انگلیسی، عقل در فرانسه واروپا در مراحلی ابتدایی باقی می ماند. پدر فلسفه تجربی روشنگری اروپا فرانسیس بیکن دولتمرد و فیلسوف انگلیسی بود که در روش تجربی، پیرو جان لاک محسوب می­شود. در حوزه معرفت بیکن بانی اصلاحی بزرگ بود که بر مشاهده مستقیم استوار بود و جهانِ بلاواسطه تجربه حسی را جانشین پرستش کورکورانه اعتبارات و مقبولات کرد. بیکن معرفت را به صورت یک درخت و تقسیم بندی­های معرفت را به صورت شاخه­های این درخت نشان داد. سه شاخه اصلی این درخت معرفت همان سه قوه اصلی ذهن هستند. حافظه، تخیل و عقل.

حافظه منشاء معرفت تاریخی ـ تخیل منشاء شعر و عقل منشاء فلسفه بود.

دربیرون از حوزه فلسفه تألیفات جان لاک درباره سیاست، الهام بخش اصلاح طلبان عصر روشنگری چون دیدرو، جفرسون و دیگران شد. توافق مردم تنها اساس اقتدار حکومت است. حکومت وظیفه­ای جز آنچه که در آغاز برای آن بنا شده است ندارد یعنی حفظ زندگی، آزادی و مالکیت. از نظر لاک اگر پادشاه از قدرتش به نحوی مستبدانه و بدون توافق مردم استفاده کند، آنگاه مردم آزادند برای خود تصمیم بگیرند. از نظر او شورش برای مقابله با استبداد و خودکامگی حاکم، موجه شمرده می­شد. از دیگر دانشمندان دوره روشنگری ایزاک نیوتن بود که جهان را وصف می­کرد که مکانیکی به نظر می رسید و پایه گذار ماتریالیستی می­شد. نیوتن جهان را مجموعه منظمی می­دانست که نظمش قائم به ذات خود بود نه متافیزیک و اوهام که ولتر امیدوار بود روزی بتواند روشهای علوم طبیعی را به مطالعات تاریخی منتقل کند. فیلسوفانی چون مونتسکیو ـ ولتر ـ دیدرو ـ بوفون ـ کندیاک ـ تورگو ـ کندورسه ـ دالامبر ـ هلوسیوس و ... روشن فکر و اهل قلم بودند و مبلغانی بودند که روان تازه­ای را که بر عقل دمیده بود یعنی تسامح و پیشرفت را تبلیغ می­کردند.

ولتر توانست آنها را با هم متحد کند. اما سازمان دهنده حقیقی این حرکت دنی دیدرو (1784-1713) بود که موفق شد جریانهای فکری رادیکال تر این دوره را گرد هم آورد. او توانست به واسطه دایره المعارف که شاخص ترین محصول دوره روشنگری محسوب می­شود کار متحد کردن فیلسوفان را انجام دهد. فیلسوف در نظر دایره المعارف دیدرو کسی بود که تعصب، سنت، مقبولیت همگانی و اقتدار را پایمال می­کرد و جرأت می­کرد که خود بیندیشد، به عقب برگردد و شهامت اینکه در پی شفاف ­ترین اصول کلی باشد و چیزی جز آنچه عقل و تجربه بدان گواهی می­دهند را نپذیرد. سرانجام با انقلاب صنعتی نوآوری­های عملی در فن آوریهای صنعتی را افرادی چون جیمز وات به وجود آوردند که با جریان روشنگری اسکاتلند قرین بود. او ماشین بخار و واحد اسب بخار را ابداع کرد و بریتانیا را به مرکز انقلاب صنعتی تبدیل کرد. اما شاخص ترین محصول و تأثیرگذارترین اثر ماندگار عصر روشنگری « دایره المعارف » بود. دالامبر در گفتار مقدماتی دایره المعارف مدعی شد که شرحی اجمالی از همه شاخه­های معرفت را به دست آورده است اما برای آنچه که عقل نمی­توانست از راه حواس بدان دست یابد (خرافات و متافیزیک) در درخت معرفت جایی نداشتند. مردان بزرگ تاریخ از نظر فرانسیس بیکن شاهان و کشور گشایان نبودند بلکه دانشمندان و فیلسوفان بودند. گفتار مقدماتی دایره المعارف سرشار از استعاره­های حماسی است. شکستن زنجیرها ـ دریدن پرده­ها ـ برخورد اندیشه­ها ـ تسخیر قلعه­ها و ... .

فیلسوفان بازیگران این نقش­های حماسی هستند که شکنجه دیده­اند. تحقیر شده­اند و یکه و تنها به پیکار رفته­اند. در کارزاری برای نسل­های آینده مبارزه می کردند و درخت معرفت را می­آراستند. از نظر دیدرو کلمه دایره المعارف به معنای ارتباط همه علوم با یکدیگر بود و می گفت: هدف یک دایره المعارف عبارت است از مجموعه معارفی که روی کره زمین پراکنده شده است و ارایه طرح کلی مباحث و ساختارهای عمومی مربوط به آن به انسانهایی که در این سیاره خاکی با ما زیست می­کنند و نیز انتقال این معارف به آیندگان. تدوین یک دایره المعارف تنها می­تواند به یک عصر فلسفی تعلق داشته باشد. درباره همه چیز و بدون لحاظ احساسات هیچ کس، باید مطالعه، تحقیق، بررسی و بحث شود ... ما باید موانعی را که عقل هرگز بنیان نگذاشته است از میان برداریم و آزادی را که ارزنده­ترین چیزها برای هنرها و علوم است. بدانها بازگردانیم. در نیمه اول قرن هجدهم، اندیشمندان همه جا درگیر محاسبات نیوتنی بودند و تلاش می کردند نتایج آن را خوب درک کنند. تفکر در مورد ماهیت انسان به نظریه انسان ماشینی انجامید که بعد از آن دانشمندان علوم طبیعی سعی کردند با داخل کردن بی نظمی در جهان، وجود خدا را از بنیان جهان برکنند و فلسفه را از نو طرح ریزی کنند. بیشتر فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری که جز اصحاب دایره المعارف بودند جهان را ماده انگارانه، جبری و الحادی توصیف می­کردند. از نظر آنان منشاء همه شناخت آدمی عبارت بود از احساسات و تأثراتی که از عالم بیرون دریافت می­شود. به عقیده مادیون، ماده متحرک قادر است همه پدیده­ها را درک کند که شروع آن با فیزیک نیوتنی بود. به عقیده آنان روح و جهان پس از مرگ مربوط به عقاید انسانهای نخستین بودند. دولامتری (1751-1709) بزرگترین ماتریالیست دوره روشنگری بود که در کتاب خود به نام انسان ماشینی مدعی شد می­توان تمام قوای انسان اعم از قوای فکری، معنوی و مادی را با تکوین و تشکیل ماده تبین کرد و بدین ترتیب از روح بی نیاز گشت. هلوسیوس معتقد بود همه انسانها در هنگام تولد دارای قوایی برابر هستند. تفاوت آنها یا نتیجه اختلاف آنها در قدرت امیال و احساساتشان است.  یا حاصل نوع تعلیم و تربیت یا نوع تصادف ژنهاست. کتاب در باب ذهن با پیشنهادی درباره پیشرفت نوع بشر به وسیله حکومت پایان می پذیرد. یک قانون گذار هوشمند می­تواند با قرار دادن پاداش برای رفتار شهروندی مناسب بر احساسات مردم تأثیر بگذارد و بدین قرار بر رخوت ذهن مردم غالب آید. این بینش در ادبیات انقلاب فرانسه انعکاس یافت. در سال 1756 دلباخ کتاب نظام طبیعت را چاپ کرد که در آن عنوان شده بود: انسان موجودی مادی است و انسان مادی عبارت است از انسانی که تحت غلیان انگیزه عمل می­کند با انگیزه هایی که حواس آنها را به انسان ارایه می­دهند. هر انسان اخلاقی عبارت است از انسانی که تحت تأثیر انگیزه­هایی عمل می کند که به طور غیرمستقیم بر او آشکار شده­اند. دلباخ علیه خرافات و الهیات به مبارزه برخاست و کتابهایی مانند:

1- افتادن نقاب از چهره رسوم دیرین.

2- افشای ماهیت کشیش 3- تاریخ طبیعی خرافات.

4- ستم مذهبی.

5- در باب تعصب مذهبی.

6- ویرانی دوزخ و بهشت.

7-و تاریخ انتقادی به عیسی مسیح را چاپ کرد.

در فرانسه قرن پانزدهم اتفاق نظر بر سر اقتدار سیاسی کشور وجود نداشت. شاه و وزیران او با پارلمان در جدال بودند و دادگاه اعظم فرانسه تحت تصرف آریستو کراتها بود. آنها مدعی بودند این حق دادگاه­هاست که قوانین را بررسی کنند و آنهایی را که خلاف تشخیص می­دهند باطل کنند. کتاب روح القوانین مونتسکیو باعث شد این عقیده که پارلمان باید امتیازات تاج و تخت را محدود کند، در سطح وسیع و گسترده­ای معتبر شناخته شود در فصل سوم کتاب روح القوانین مونتسکیو به بحث بر سر ماهیت حکومت و شکلهای آن و حقوق شهروندان پرداخت .سپس تأثیر اقلیم و محیط بر سیاست و آداب و رسوم اجتماعی تحلیل می­شود که در آن پشتوانه پادشاهی­ها، عزت و احترام بود، حس عمیقی از مسئولیت و منزلت در نجبای فعال متجلی می­گشت. فضیلت پشتوانه حکومت جمهوری است. فضیلت، داشتن آگاهی شهروندی است. آگاهی از تعلق و نیز آگاهی به وظایفی که از آن ناشی می­شود. ترش پشتوانه حکومت استبدادی است. هر گاه یکی از این پشتوانه­ها ضعیف شود، حکومتی که به آن متکی است رو به ضعف خواهد نهاد. در مقام مخالفت با پادشاهان مستبد، روشنگری حامی آرمانی است که بر اساس آن همه اعضای ملت، حتی شخص شاه در حوزه قانون قرار می­گیرند. در حقیقت در ایجاد قانون همه استبدادهای سیاسی بر اساس عقل انسان است. بعدها دیدرو تلاش کرد شعله آتش آرزوهای آزاداندیشانه را در پادشاهان بیدار کند و نوشت: به عقیده من این رضایت ملت است که سرمنشاء همه قدرتهای سیاسی و مدنی است. هیچ حاکم مطلق حقیقی جز ملت نیست (ملت فیلسوف روشنفکر نه مثل ملت ما ایرانیان) و یا هیچ قانون گذار حقیقی جز ملت نمی­تواند باشد ... اگر حتی یک عضو جامعه، به تنهایی قوانین را بدون هیچ کیفری نقض کند در این صورت قوانین بی­فایده­اند. اولین تدبیر قانونی که باید وضع شود، قانونی است که حاکم مطلق را محدود می­کند.

کشیش و فیلسوف:

کشیش که نظام فلسفی­اش آمیخته از ابهام و بی­معنایی هاست، ناخودآگاه تمایل به آن دارد که در جهل و بی­خبری باقی بماند، عقل دشمن ایمان است و ایمان اساس ثروت و تجمل برای کشیشان و دین داران روی زمین است.

فیلسوف و کشیش هر دو از هم به بدی سخن می­گویند. آزار فیلسوف به یک مورچه هم نمی­رسد در حالی که کشیشان در طول تاریخ، بسیاری از افراد را به هلاکت رسانده­اند و مردم را به طرف جهل و خرافات و توحش برده­اند.

ولتر در کتاب نامه­های فلسفی نوشت: ما نباید از اینکه روزی عقاید فلسفی به مذهب کشور آسیب بزنند، بترسیم. فیلسوفان هرگز یک فرقه دینی ایجاد نخواهند کرد چرا که نوشته­های آنان برای مردم عادی در نظر گرفته نشده است و برای یک صد هزارم از نژاد بشر نوشته شده بود.

فردریک کبیر به ولتر نوشت: ساختار خرافه پرستی به گونه­ای است که از بنیان متزلزل است و در حال فرو ریختن می­باشد. ملتها در تاریخشان خواهند نوشت ولتر انقلابی را به حرکت انداخت که از ذهن­های مردم قرن هجدهم جریان داشت. در قرن هجدهم در فرانسه کشیشان در کاخهای مجلل زندگی می­کردند و بنابراین به سادگی مورد تهمت و افترا قرار می گرفتند و به مکرر در صحنه­های ناهنجار که در عصر ورشنگری رو به افزایش بود، به تصویر کشیده می­شدند. در عصر روشنگری همواره تلاش بر آن بود تا خدا را با قوانین طبیعت یکسان بینگارند. او خدایی بود که جهان را خلق کرد پس خود کنار رفت تا عالم به کار خود ادامه دهد. دیوید هیوم در کتاب طبیعت انسان گفت که: امروز ابتلای انسان به خرافات با فرضیه­ها و نظام­های فلسفه طبیعی علاج می­شود. انسان باید بکوشد اصلاحی در تمام مباحث اخلاقی را آغاز کند.

روشنگری چیست؟

در سال 1784 روشنگری صد ساله شد. روشنگری رهایی انسان است از ناپختگی که خود علت آن است. در این ناپختگی یعنی ناتوانی انسان در اینکه بدون هدایت و کمک دیگری، هوش و استعداد خود را به کار گیرد تنها با مطالعه و بحث و تفکر حاصل می­شود. شعار روشنگری این بود: جرأت کن که فکر کنی! جرأت کن از عقل خویش استفاده کنی. شجاعت استفاده از عقل و فهم خود را داشته باش و متکی به عقل دیگران نشو. استفاده همگانی از عقل یک فرد همواره باید آزاد باشد و این امر به تنهایی، روشنگری را به میان انسانها خواهد برد.

اما بزرگترین فیلسوف دوره روشنگری، ولتر بود که با امید ایجاد جامعه متحول کار خود را ادامه داد و با آثار خود با انتقادات شدید در قالب کتابچه­های ارزان قیمت، مردم را بمباران روشنفکری نمود. ولتر یک روشنگر افکار مردم خرافاتی و جاهل بود و از هر کسی که قربانی بی عدالتی، تعصب یا تحجر مذهبی شده بود دفاع می­کرد و می­گفت ظلم بر بی گناه خون مرا به جوش می­آورد (به مقاله ولتر در همین وبلاگ مراجعه شود).

ولتر می­پرسید؟ آزادی یعنی چه؟ و خود پاسخ می­داد: یعنی درست اندیشیدن و پذیرفتن حقوق انسانی ـ در کتاب رفتار توده­ها ولتر مردم جامعه را حیواناتی دو پا نامیده بود که مانند حیوان زندگی می­کنند و هرگز اندیشیدن و تفکر را نیاموخته­اند. اما ولتر نمی­توانست پیش بینی کند که همین ملت جاهل و خرافاتی و بیسواد تحت اندیشه­های فیلسوفان عصر روشنگری به خصوص خود او به نسل جمهوری خواه انقلاب فرانسه تبدیل شوند و جهان را دگرگون سازند. با تأسف اکنون در قرن 21 و با این همه کتاب و روزنامه و اینترنت و ماهواره ما می­بینیم هنوز 80% مردم دنیا در فقر و خرافات و جهالت زندگی می­کنند. یکی از دلایل آن ضحاکان افعی به دوش هستند که در سراسر دنیا مردم را شستشوی مغزی می­کنند و مردم هم به علت عدم مطالعه و میل و رغبت به ثروت و خوش گذرانی بازیچه این ضحاکان تشنه قدرت می­شوند که با نادان گذاشتن توده­های مردم بر پشت بشریت سوار شده اند و شلاق می­زنند و الاغ سواری می­کنند.

منبع: روشنگری ـ از کتابهای قدم اول ـ ترجمه مهدی شکیبانیا.

تاریخچه روشنگری در اروپا:

مطالعه کن و جرأت کن که فکر کنی و از عقل خودت استفاده کنی.

روشنگری جریانی فکری بود که در طول قرن هجدهم اروپا را به تکاپو انداخت. مرکز این جریان پاریس بود و از سراسر اروپا تا مستعمرات آمریکایی گسترش یافت. روشنفکران مظهر بالاترین آرمانها و توانایی­های بشر بودند. آنها اصلاح طلبانی بودند که اعتقاد داشتند علاقه جدیدی که نسبت به استدلال، نقد و بحث پدید آمده بود به آرمان و اهداف ایشان خدمت می­کرد. در فرانسه، حکومت پادشاهان متستبدی چون لویی سیزدهم و چهاردهم ـ لویی پانزدهم و شانزدهم، پاریس را به پایتخت فرهنگی جهان تبدیل کرده بود. روشنگری به زبان فرانسه سخن می­گفت. هر کتابی که به زبان فرانسه منتشر می­شد، در دسترس جامعه فرهیخته سراسر اروپا قرار می­گرفت. در سال 1667 جان لاک فیلسوف انگلیسی، کتاب رساله­ای در باب تسامح را نوشت و دو اثر جستار درباره فهم آدمی و حکومت در تمام دوره روشنگری در کانون مباحثات قرار گرفت.

در سال 1776 مستعمره نشینان آمریکایی علیه انگلستان قیام کردند. در سال 1789، سرانجام آشوب انقلاب فرانسه، همه چیز را دگرگون کرد. این انقلابها اصول روشنگری را به آزمون گذاشتند. در سال 1700 پیرکاست، جستار درباره فهم آدمی لاک را ترجمه کرد و توضیح داد چرا آگاهی را به کلمه فرانسوی وجدان (هشیاری اخلاقی و معرفت نفس) را ترجمه می­کند. تأثیر لاک از مدارس و دانشگاه­ها فراتر رفت. دانستن نظریات لاک ضروری ترین خصوصیت روشنفکران روز شده بود. در قرن هجدهم میان فلسفه و ادبیات (داستان) تأثیر متقابلی به وجود آمد و شاخصه زمان عصر روشنگری تمرکز بر یک فرد واحد و تعقیب برخوردهای دنیایی غیرقابل پیش بینی با تجارب آن دوران شد. در این دوره داستان نویسان مفاهیم فلسفی را به صورت ساده و نمایشی درآوردند و آنها را در متن زندگی تصویر کردند. مانند هلوییز جدید اثر روسو و نامه­های ایرانی اثر مونتسکیو، ولتر در داستانهای فلسفی خود نتایج ژرف فلسفی را بیان کرد بدون اینکه داستان غیر طبیعی جلوه کند. ولتر در رمان خوش بینی همه دستگاه های متافیزیک و نظام کلیسا و استعماری و حتی منطق را به مسخره گرفت. خوشبین داستان ولتر فردی است که طوطی وار، و به تقلید غیرمنطقی همان کردارهای گذشتگان را تکرار می­کند.

به طور کلی اسلاف مقدس روشنگری سه انگلیسی بودند: بیکن، لاک و نیوتن. جدی ترین و فنی­ترین نامه­های ولتر به این سه شخصیت داده شده و دالامبر و دیدرو نیز دایره المعارف را به این سه نفر اهدا کرده بودند. آنها شالوده علم اخلاق و فیزیک مدرن را پی ریختند. مونتسکیو و ولتر شاگردان و پیروان فیلسوفان و مردان بزرگ انگلستان بودند. بدون متفکران انگلیسی، عقل در فرانسه واروپا در مراحلی ابتدایی باقی می ماند. پدر فلسفه تجربی روشنگری اروپا فرانسیس بیکن دولتمرد و فیلسوف انگلیسی بود که در روش تجربی، پیرو جان لاک محسوب می­شود. در حوزه معرفت بیکن بانی اصلاحی بزرگ بود که بر مشاهده مستقیم استوار بود و جهانِ بلاواسطه تجربه حسی را جانشین پرستش کورکورانه اعتبارات و مقبولات کرد. بیکن معرفت را به صورت یک درخت و تقسیم بندی­های معرفت را به صورت شاخه­های این درخت نشان داد. سه شاخه اصلی این درخت معرفت همان سه قوه اصلی ذهن هستند. حافظه، تخیل و عقل.

حافظه منشاء معرفت تاریخی ـ تخیل منشاء شعر و عقل منشاء فلسفه بود.

دربیرون از حوزه فلسفه تألیفات جان لاک درباره سیاست، الهام بخش اصلاح طلبان عصر روشنگری چون دیدرو، جفرسون و دیگران شد. توافق مردم تنها اساس اقتدار حکومت است. حکومت وظیفه­ای جز آنچه که در آغاز برای آن بنا شده است ندارد یعنی حفظ زندگی، آزادی و مالکیت. از نظر لاک اگر پادشاه از قدرتش به نحوی مستبدانه و بدون توافق مردم استفاده کند، آنگاه مردم آزادند برای خود تصمیم بگیرند. از نظر او شورش برای مقابله با استبداد و خودکامگی حاکم، موجه شمرده می­شد. از دیگر دانشمندان دوره روشنگری ایزاک نیوتن بود که جهان را وصف می­کرد که مکانیکی به نظر می رسید و پایه گذار ماتریالیستی می­شد. نیوتن جهان را مجموعه منظمی می­دانست که نظمش قائم به ذات خود بود نه متافیزیک و اوهام که ولتر امیدوار بود روزی بتواند روشهای علوم طبیعی را به مطالعات تاریخی منتقل کند. فیلسوفانی چون مونتسکیو ـ ولتر ـ دیدرو ـ بوفون ـ کندیاک ـ تورگو ـ کندورسه ـ دالامبر ـ هلوسیوس و ... روشن فکر و اهل قلم بودند و مبلغانی بودند که روان تازه­ای را که بر عقل دمیده بود یعنی تسامح و پیشرفت را تبلیغ می­کردند.

ولتر توانست آنها را با هم متحد کند. اما سازمان دهنده حقیقی این حرکت دنی دیدرو (1784-1713) بود که موفق شد جریانهای فکری رادیکال تر این دوره را گرد هم آورد. او توانست به واسطه دایره المعارف که شاخص ترین محصول دوره روشنگری محسوب می­شود کار متحد کردن فیلسوفان را انجام دهد. فیلسوف در نظر دایره المعارف دیدرو کسی بود که تعصب، سنت، مقبولیت همگانی و اقتدار را پایمال می­کرد و جرأت می­کرد که خود بیندیشد، به عقب برگردد و شهامت اینکه در پی شفاف ­ترین اصول کلی باشد و چیزی جز آنچه عقل و تجربه بدان گواهی می­دهند را نپذیرد. سرانجام با انقلاب صنعتی نوآوری­های عملی در فن آوریهای صنعتی را افرادی چون جیمز وات به وجود آوردند که با جریان روشنگری اسکاتلند قرین بود. او ماشین بخار و واحد اسب بخار را ابداع کرد و بریتانیا را به مرکز انقلاب صنعتی تبدیل کرد. اما شاخص ترین محصول و تأثیرگذارترین اثر ماندگار عصر روشنگری « دایره المعارف » بود. دالامبر در گفتار مقدماتی دایره المعارف مدعی شد که شرحی اجمالی از همه شاخه­های معرفت را به دست آورده است اما برای آنچه که عقل نمی­توانست از راه حواس بدان دست یابد (خرافات و متافیزیک) در درخت معرفت جایی نداشتند. مردان بزرگ تاریخ از نظر فرانسیس بیکن شاهان و کشور گشایان نبودند بلکه دانشمندان و فیلسوفان بودند. گفتار مقدماتی دایره المعارف سرشار از استعاره­های حماسی است. شکستن زنجیرها ـ دریدن پرده­ها ـ برخورد اندیشه­ها ـ تسخیر قلعه­ها و ... .

فیلسوفان بازیگران این نقش­های حماسی هستند که شکنجه دیده­اند. تحقیر شده­اند و یکه و تنها به پیکار رفته­اند. در کارزاری برای نسل­های آینده مبارزه می کردند و درخت معرفت را می­آراستند. از نظر دیدرو کلمه دایره المعارف به معنای ارتباط همه علوم با یکدیگر بود و می گفت: هدف یک دایره المعارف عبارت است از مجموعه معارفی که روی کره زمین پراکنده شده است و ارایه طرح کلی مباحث و ساختارهای عمومی مربوط به آن به انسانهایی که در این سیاره خاکی با ما زیست می­کنند و نیز انتقال این معارف به آیندگان. تدوین یک دایره المعارف تنها می­تواند به یک عصر فلسفی تعلق داشته باشد. درباره همه چیز و بدون لحاظ احساسات هیچ کس، باید مطالعه، تحقیق، بررسی و بحث شود ... ما باید موانعی را که عقل هرگز بنیان نگذاشته است از میان برداریم و آزادی را که ارزنده­ترین چیزها برای هنرها و علوم است. بدانها بازگردانیم. در نیمه اول قرن هجدهم، اندیشمندان همه جا درگیر محاسبات نیوتنی بودند و تلاش می کردند نتایج آن را خوب درک کنند. تفکر در مورد ماهیت انسان به نظریه انسان ماشینی انجامید که بعد از آن دانشمندان علوم طبیعی سعی کردند با داخل کردن بی نظمی در جهان، وجود خدا را از بنیان جهان برکنند و فلسفه را از نو طرح ریزی کنند. بیشتر فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری که جز اصحاب دایره المعارف بودند جهان را ماده انگارانه، جبری و الحادی توصیف می­کردند. از نظر آنان منشاء همه شناخت آدمی عبارت بود از احساسات و تأثراتی که از عالم بیرون دریافت می­شود. به عقیده مادیون، ماده متحرک قادر است همه پدیده­ها را درک کند که شروع آن با فیزیک نیوتنی بود. به عقیده آنان روح و جهان پس از مرگ مربوط به عقاید انسانهای نخستین بودند. دولامتری (1751-1709) بزرگترین ماتریالیست دوره روشنگری بود که در کتاب خود به نام انسان ماشینی مدعی شد می­توان تمام قوای انسان اعم از قوای فکری، معنوی و مادی را با تکوین و تشکیل ماده تبین کرد و بدین ترتیب از روح بی نیاز گشت. هلوسیوس معتقد بود همه انسانها در هنگام تولد دارای قوایی برابر هستند. تفاوت آنها یا نتیجه اختلاف آنها در قدرت امیال و احساساتشان است.  یا حاصل نوع تعلیم و تربیت یا نوع تصادف ژنهاست. کتاب در باب ذهن با پیشنهادی درباره پیشرفت نوع بشر به وسیله حکومت پایان می پذیرد. یک قانون گذار هوشمند می­تواند با قرار دادن پاداش برای رفتار شهروندی مناسب بر احساسات مردم تأثیر بگذارد و بدین قرار بر رخوت ذهن مردم غالب آید. این بینش در ادبیات انقلاب فرانسه انعکاس یافت. در سال 1756 دلباخ کتاب نظام طبیعت را چاپ کرد که در آن عنوان شده بود: انسان موجودی مادی است و انسان مادی عبارت است از انسانی که تحت غلیان انگیزه عمل می­کند با انگیزه هایی که حواس آنها را به انسان ارایه می­دهند. هر انسان اخلاقی عبارت است از انسانی که تحت تأثیر انگیزه­هایی عمل می کند که به طور غیرمستقیم بر او آشکار شده­اند. دلباخ علیه خرافات و الهیات به مبارزه برخاست و کتابهایی مانند:

1- افتادن نقاب از چهره رسوم دیرین.

2- افشای ماهیت کشیش 3- تاریخ طبیعی خرافات.

4- ستم مذهبی.

5- در باب تعصب مذهبی.

6- ویرانی دوزخ و بهشت.

7-و تاریخ انتقادی به عیسی مسیح را چاپ کرد.

در فرانسه قرن پانزدهم اتفاق نظر بر سر اقتدار سیاسی کشور وجود نداشت. شاه و وزیران او با پارلمان در جدال بودند و دادگاه اعظم فرانسه تحت تصرف آریستو کراتها بود. آنها مدعی بودند این حق دادگاه­هاست که قوانین را بررسی کنند و آنهایی را که خلاف تشخیص می­دهند باطل کنند. کتاب روح القوانین مونتسکیو باعث شد این عقیده که پارلمان باید امتیازات تاج و تخت را محدود کند، در سطح وسیع و گسترده­ای معتبر شناخته شود در فصل سوم کتاب روح القوانین مونتسکیو به بحث بر سر ماهیت حکومت و شکلهای آن و حقوق شهروندان پرداخت .سپس تأثیر اقلیم و محیط بر سیاست و آداب و رسوم اجتماعی تحلیل می­شود که در آن پشتوانه پادشاهی­ها، عزت و احترام بود، حس عمیقی از مسئولیت و منزلت در نجبای فعال متجلی می­گشت. فضیلت پشتوانه حکومت جمهوری است. فضیلت، داشتن آگاهی شهروندی است. آگاهی از تعلق و نیز آگاهی به وظایفی که از آن ناشی می­شود. ترش پشتوانه حکومت استبدادی است. هر گاه یکی از این پشتوانه­ها ضعیف شود، حکومتی که به آن متکی است رو به ضعف خواهد نهاد. در مقام مخالفت با پادشاهان مستبد، روشنگری حامی آرمانی است که بر اساس آن همه اعضای ملت، حتی شخص شاه در حوزه قانون قرار می­گیرند. در حقیقت در ایجاد قانون همه استبدادهای سیاسی بر اساس عقل انسان است. بعدها دیدرو تلاش کرد شعله آتش آرزوهای آزاداندیشانه را در پادشاهان بیدار کند و نوشت: به عقیده من این رضایت ملت است که سرمنشاء همه قدرتهای سیاسی و مدنی است. هیچ حاکم مطلق حقیقی جز ملت نیست (ملت فیلسوف روشنفکر نه مثل ملت ما ایرانیان) و یا هیچ قانون گذار حقیقی جز ملت نمی­تواند باشد ... اگر حتی یک عضو جامعه، به تنهایی قوانین را بدون هیچ کیفری نقض کند در این صورت قوانین بی­فایده­اند. اولین تدبیر قانونی که باید وضع شود، قانونی است که حاکم مطلق را محدود می­کند.

کشیش و فیلسوف: کشیش که نظام فلسفی­اش آمیخته از ابهام و بی­معنایی هاست، ناخودآگاه تمایل به آن دارد که در جهل و بی­خبری باقی بماند، عقل دشمن ایمان است و ایمان اساس ثروت و تجمل برای کشیشان و دین داران روی زمین است.

فیلسوف و کشیش هر دو از هم به بدی سخن می­گویند. آزار فیلسوف به یک مورچه هم نمی­رسد در حالی که کشیشان در طول تاریخ، بسیاری از افراد را به هلاکت رسانده­اند و مردم را به طرف جهل و خرافات و توحش برده­اند.

ولتر در کتاب نامه­های فلسفی نوشت: ما نباید از اینکه روزی عقاید فلسفی به مذهب کشور آسیب بزنند، بترسیم. فیلسوفان هرگز یک فرقه دینی ایجاد نخواهند کرد چرا که نوشته­های آنان برای مردم عادی در نظر گرفته نشده است و برای یک صد هزارم از نژاد بشر نوشته شده بود.

فردریک کبیر به ولتر نوشت: ساختار خرافه پرستی به گونه­ای است که از بنیان متزلزل است و در حال فرو ریختن می­باشد. ملتها در تاریخشان خواهند نوشت ولتر انقلابی را به حرکت انداخت که از ذهن­های مردم قرن هجدهم جریان داشت. در قرن هجدهم در فرانسه کشیشان در کاخهای مجلل زندگی می­کردند و بنابراین به سادگی مورد تهمت و افترا قرار می گرفتند و به مکرر در صحنه­های ناهنجار که در عصر ورشنگری رو به افزایش بود، به تصویر کشیده می­شدند. در عصر روشنگری همواره تلاش بر آن بود تا خدا را با قوانین طبیعت یکسان بینگارند. او خدایی بود که جهان را خلق کرد پس خود کنار رفت تا عالم به کار خود ادامه دهد. دیوید هیوم در کتاب طبیعت انسان گفت که: امروز ابتلای انسان به خرافات با فرضیه­ها و نظام­های فلسفه طبیعی علاج می­شود. انسان باید بکوشد اصلاحی در تمام مباحث اخلاقی را آغاز کند.

روشنگری چیست؟

در سال 1784 روشنگری صد ساله شد. روشنگری رهایی انسان است از ناپختگی که خود علت آن است. در این ناپختگی یعنی ناتوانی انسان در اینکه بدون هدایت و کمک دیگری، هوش و استعداد خود را به کار گیرد تنها با مطالعه و بحث و تفکر حاصل می­شود. شعار روشنگری این بود: جرأت کن که فکر کنی! جرأت کن از عقل خویش استفاده کنی. شجاعت استفاده از عقل و فهم خود را داشته باش و متکی به عقل دیگران نشو. استفاده همگانی از عقل یک فرد همواره باید آزاد باشد و این امر به تنهایی، روشنگری را به میان انسانها خواهد برد.

اما بزرگترین فیلسوف دوره روشنگری، ولتر بود که با امید ایجاد جامعه متحول کار خود را ادامه داد و با آثار خود با انتقادات شدید در قالب کتابچه­های ارزان قیمت، مردم را بمباران روشنفکری نمود. ولتر یک روشنگر افکار مردم خرافاتی و جاهل بود و از هر کسی که قربانی بی عدالتی، تعصب یا تحجر مذهبی شده بود دفاع می­کرد و می­گفت ظلم بر بی گناه خون مرا به جوش می­آورد (به مقاله ولتر در همین وبلاگ مراجعه شود).

ولتر می­پرسید؟ آزادی یعنی چه؟ و خود پاسخ می­داد: یعنی درست اندیشیدن و پذیرفتن حقوق انسانی ـ در کتاب رفتار توده­ها ولتر مردم جامعه را حیواناتی دو پا نامیده بود که مانند حیوان زندگی می­کنند و هرگز اندیشیدن و تفکر را نیاموخته­اند. اما ولتر نمی­توانست پیش بینی کند که همین ملت جاهل و خرافاتی و بیسواد تحت اندیشه­های فیلسوفان عصر روشنگری به خصوص خود او به نسل جمهوری خواه انقلاب فرانسه تبدیل شوند و جهان را دگرگون سازند. با تأسف اکنون در قرن 21 و با این همه کتاب و روزنامه و اینترنت و ماهواره ما می­بینیم هنوز 80% مردم دنیا در فقر و خرافات و جهالت زندگی می­کنند. یکی از دلایل آن ضحاکان افعی به دوش هستند که در سراسر دنیا مردم را شستشوی مغزی می­کنند و مردم هم به علت عدم مطالعه و میل و رغبت به ثروت و خوش گذرانی بازیچه این ضحاکان تشنه قدرت می­شوند که با نادان گذاشتن توده­های مردم بر پشت بشریت سوار شده اند و شلاق می­زنند و الاغ سواری می­کنند.

منبع: روشنگری ـ از کتابهای قدم اول ـ ترجمه مهدی شکیبانیا.    

نجوم و اخترشناسی در ایران باستان:

در شاهنامه فردوسی در مواردی چند به سابقه علم نجوم در دوران قبل از اسلام و به خصوص دوران شاهان اساتیری اشاره رفته است که از نظر نشان دادن سابقه طولانی علم نجوم و وجود اسبابهای ستاره شناسی دارای اهمیت بسیار است. به طور مثال داستان مربوط به زمان سلطنت کیخسرو:

چو نوروز خرم فراز آمدش      بدان جام فرخ نیاز آمدش

ببخشید مرگیو را شهریار      بخوانید آن جام گوهر نگار

کیخسرو جام را به دست گرفت و مشخصات طول و عرض هفت کشور را بررسی کرد. این هفت کشور عبارتند بودند از:

1- ایران شهر «خوینرس »

2- هندوستان « هیندو »

3- چین « سایینی »

4- ترکستان « داهه »

5- آذربایجان و ترکیه « سرمست »

6- اروپای شرقی « هروم »

7- عربتسان « تازیسکتان »

و در کتاب اوستا هم نام هفت شهر به صورت: ازرهی، سوهی، فردن، فشو، ویدن فشو، واروبرشتی، اورجوشی و خونپرث ذکر شده است.

باری منظور فردوسی آن است که کیخسرو در اسطرلاب نگریست و نام هفت شهر را که در آن حک شده بود ملاحظه کرد و کیفیت و کمیت و ماهیت اجرام فلکی را که در آن ثبت بود از برج حوت « ماهی » شروع به حمل « بره » بر آن نگاشته شده بود و مشاهده کرد و معلوماتی را از سیارات کیوان « زحل » و زهره و تیر که در آن بود توجهش را جلب کرد و خطوط جام مذکور، منظومه شمسی و حرکات آنها را نشان می­داد. کلمه جام، منظور ابزار یا دستگاهی بوده برای نشان دادن اطلاعاتی از رخشنده خورشید و گردنده ماه ساخته شده که در آن طبع و یا مشخصات ستارگان را در روزها، ماه­ها و سالهای متمادی ثبت می­کردند. برای درست کردن آن از اخترشناسان هر کشوری که دور هم جمع شده بودند استفاده نموده و محاسبات آن را در روز سپید تا پاسی از شب لاجورد و تاریک « یعنی در شبانه روز » به انجام رسانده اند.

نقش­های سفالینه­های پیش از تاریخ مربوط به  نجوم:

مطالعه سفال­های دوران پیش از تاریخ ایران و کشف رمز نشانه­های سمبولیک روی آنها از همان آغاز که کار کاوش در محل­های باستانی آغاز شد، توجه باستان شناسان را به خود جلب ساخت. با سیری در چگونگی نقش­ها می­فهمیم که ساکنان گذشته این سرزمین از تصورات ذهنی نیرومندی برخوردار بوده و میان آنچه که در طبیعت پیرامون خویش می­دیده­اند با مفاهیم معنوی، رابطه و نسبتی خاص برقرار می­کرده­اند و در این میان آسمان و آنچه در اوست برایشان از گیرایی و جاذبه­ای خاص برخوردار بوده و در نتیجه میان خورشید و ماه و ستارگان و صورتهای فلکی در جستجوی یافتن رابطه­ای بوده­اند تا به یاری آن به بیان اعتقادات و باورهای خویش بپردازند. نکته جالب درباره نشانه­­های نجومی با برخی از آنها چون خورشید با طرح­های گوناگون و گاه هندسی مانند به علاوه ـ صلیب شکسته و دایره به گونه چرخ دندانه دار و مانند آنها برخورد می­کنیم. بررسی­های انجام شده درباره آثار سنگ افراشتی در مغرب زمین روشن ساخته است که کلیه آنها دارای جهاتی هستند که با وضع ستارگان در آسمان تنظیم شده است.

روحانیت و علم نجوم:

مهمترین منبع برای تحقیق و آشنا شدن با چگونگی تحقیقات نجومی و ستاره شناسی در دنیای کهن را می­توان آیین­ها و دنیای مختلفی دانست که در این سرزمین­ها از دیرباز به وجود آمده و مورد اعتقاد بوده­اند.

کمتر مذهب و آیین کهن را در گذشته می توان سراغ گرفت که در آن ارتباطی چشم گیر با آسمان و دنیای ستارگان و افلاک نباشد. در میان آیین­های کهن ایرانی، آیین مهر با توجه به جنبه­های رمزگونه و اسرارآمیز آن و نفوذی که بر سایر ادیان گذاشته است از جمله آیین­های پربار و شکوهمندی است که در زمینه­های مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است. از جمله نکات مهم این آیین، آنکه در سراسر آن همه جا به عالم افلاک و ارتباط میان زمین و آسمان و گردش ستارگان به چشم می خورد. یک نمونه آن پیکره­هایی از میترا یافته شده که همچون خدای زمان، سال خورشیدی را که بر منوال گاه شماری مبنی بر منطقه البروج می­گردد، نظاره می­کند. به طور معمول پرستشگاه­های مهری در جانب خاور ساخته می­شد تا نخستین پرتوهای خورشید بدان بتابد همچنین روزنه­ای بر روی بام یا گنبد مهرابه وجود داشت که به طور مستقیم نور خورشید را بر روی پیکره میترا می تابانید. از نمونه­های معبدهای مهری که نور از فراز آن به درون می­تابد یکی در قدمگاه در کوه­های شمال آذر شهر و دیگری در ورجووی در شش کیلومتری مراغه یافت شده است.

یاران مشعلدار مهر و برآمدن و فرو خفتن خورشید:

در بیشتر مهرابه­ها، در جایی که تصویر معروف مهر در حال کشتن گاو به صورت مجسمه، یا نقش برجسته و یا نقاشی طرح شده است. به طور عمده با چهره دو شخصی برخورد می­کنیم که به طور معمول مانند خود مهر جامه­ای به شیوه ایرانی بر تن دارند و در دو سوی مهر قرار گرفته­اند. آن که مشعل رو به بالا دارد و کوتس نامیده می­شود در زیر نقش لونا ایزد ماه و دیگری که کوتوپاتس نام دارد. در زیر نقش (سل) خدای خورشید قرار دارند. صحنه­ای که دو مشعلدار در دو جانب و میترا در حال قربانی کردن گاو در میان قرار دارد.

زیگوراتها، پلکانی به سوی آسمان:

زیگوراتها بناهای بزرگی هستند که در منطقه خوزستان و میان رودان تعدادی از آنها تاکنون باز شناخته شده است. آنها بناهایی هستند که به صورت چند طبقه در دو سبک خاص برپا گشته­اند ولی بزرگترین و جالب ­ترین آنها زیگورات هفت تپه و به ویژه چغازنبیل درنزدیکی شوش است. در مورد معنای واژه زیگورات دو تفسیر وجود دارد:

1- مکان خدا

2- صعود به آسمان

اعتقاد بر این بود که زیگورات جایگاه اصلی خدا در آسمان است و زمانی که به زمین فرود می­آید تا مردم او را ستایش کنند، در معبد و بالاترین طبقه آن مسکن می­گزیده است. بنابراین زیگورات نقش پلکانی را بر عهده داشته که زمین را به آسمان نزدیک می­ساخته است. از دورترین زمانها بشر همیشه در اندیشه آن بوده تا به آسمانها پرواز کند و از این رو آسمان­ها و اجرام فلکی را جایگاه خدایان به شمار می­آورده است. در بنای زیگورات چغازنبیل می­بینیم که گوشه­های چهارگانه آن به سوی جهات اصلی (شمال ـ جنوب ـ شرق ـ غرب) می­باشد. رنگ طبقه های مختلف زیگوراتها از پایین به بالا عبارت بوده از: سفید ـ سیاه (جهان نامریی) ـ قرمز (جهان خاکی) ـ آبی (مظهر آسمان) ـ گنبد یا اتاقک فراز زیگورات به رنگ زرد و نمادی از خورشید می­باشد.

زرتشت و علوم نجوم:

درباره شخصیت زرتشت و آگاهی و تسلط او به علم نجوم، برخی از نویسندگان نظریه هایی ارایه کرده­اند. زرتشت در ده سال تفکر تنها به فکر کردن نگذراند بلکه علم ستاره شناسی را نیز دنبال کرد و شکاف سنگی را که از تاق غار تا سر کوه بود برای رصد ستارگان به کار می­برد و به ستاره شناسی و پژوهش در گردش ستارگان و به ساختن زیج و اسطرلاب می پرداخت. گفته­اند که همه تاق و دیوارهای آن غار پر از نگارستان و پیکره ماه و خورشید و مسیر گردش آنان بود. این غار پس از گذشت سالهای بسیار زیارتگاه ایرانیانی بود که زرتشت را به پیامبری برگزیده بودند. قزوینی محل آن را در کوه سبلان نوشته و محل آن را نزدیک اردبیل گزارش داده است. سویداس مورخ قرن دهم میلادی می­گوید: زرتشت در میان منجمین مروج بزرگی است. او عنوان مجوس را که در میان ایشان مشهور است آورد. 500 سال پیش از جنگهای تروا زندگی می کرد. روایت کرده­اند که او 400 کتاب در طبیعیات یکی راجع به احجار کریمه، وتالیفاتی راجع به رصد ستارگان نوشته است. با نگاهی به سروده­های زرتشت در گاتها روشن می­گردد که او تا چه حد برای شناسایی چگونگی افلاک در تلاش و جستجو بوده است. زرتشت در گاتها اهورامزدا را به کرات مورد خطاب قرار داده است و از او درباره چون و چند جهان، زمین و آسمان، و نظم و ترتیب آنها و چگونگی استواریشان، پرسش می­کند. پرسش­های او نشانگر توجه عمیق مردم زمان و کنکاش آنها درباره وضع آسمان و افلاک است. نشانگر آن است که جامعه زمان با کنجکاوی هر چه بیشتر در صدد شناسایی جهان بزرگ، خود بوده و می­کوشیده است تا به ساختار آن پی برد.

در اساتیر زرتشتی نشانه­های فراوانی در زمینه برخورد و توجیه چگونگی افلاک و ستارگان و ماه و خورشید و نحوه گردش آنها و پیوند و رابطه­شان با هم وجود دارد. در اساتیر مزبور به گونه­ای قابل توجه به مسأله خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی اشاره رفته است. از بخش­های قدیم اوستا چنین دریافت می­شود که امشاسپندان هفت گانه که در حکم دستیاران اورمزد هستند. همانند هفت سیاره قلمداد شده­اند. در اساتیر ایران آسمان مهمترین نماد اهورامزدا بوده تا جایی که هرودوت می­گوید: اهورا مزدا نامی است که ایرانیان به فلک الافلاک یا به تمامی آسمان می­دهند.

سروده­های اشو زرتشت:

از تو می­پرسم ای اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست نگهدار این زمین در پایین و سپهر در بالا که به سوی نشیب فرود نیاید؟ کیست آفریننده آب و گیاه؟ کیست که به باد و ابر تندروی آموخت؟ کیست ای مزدا آفریننده منش پاک.

ایرانیان از دیرباز دارای تقویم خورشیدی و سال 365 روزه بودند. می­گویند که در زمان زرتشت تقویم آنها بر اثر مرور زمان دچال اختلال می­گردد و آغاز سال به علت کسر روز مازاد بر 365 روز با آغاز فصول طبیعی میزان نبوده از این رو زرتشت کبیسه جدیدی معمول می دارد که هر 120 سال، یک ماه به سال خورشیدی اضافه می­شده است تا نظم لازم برقرار شود.

منبع: کاوش رصدخانه مراغه ـ دکتر پرویز ورجاوند

روشنفکران عصر ولتر (قسمت دوم):

جهان منطقی نیست.

دِاولباک می­گوید: انسان شریر است ولی نه به خاطر آن که شریر زاده شده است بلکه او را شریر بار آورده­اند. مردم تهیدست کشوری را که به چشم آنان چون نامادری است که همه ثروت خود را به معدودی از فرزندانش بخشیده و دیگران را از همه چیز محروم ساخته است در نهان و آشکار، آماج خشم و کینه خود می­سازند. انسان نیاز و ضرورت او را به پستی و خودخواهی و دورویی کشانده و از عزت نفس محروم ساخته­است ... پلیدی­های کشوری که وی را در خود پرورانده است در او گرد آمده­اند. در همه جا او را می فریبند، به جهل و نادانی می­کِشند و از پیروی خرد باز می­دارند. هر گاه دولتها بیدار و روشنفکر بودند و به آموزش و آسایش مردم می­پرداختند و قانون و امنیت در کشور وجود داشت نیازی نبود انسان چشم امید خود را به دنیای خیالی بعد از مرگ بدوزد. او عقیده داشت انسان کامل نیست و از این روی نمی­تواند جامعه­ای کامل بسازد. آرمان شهرها مخلوق توهمات بشرند و با طبیعت موجود که دستگاه ناتوانش دستخوش اختلال و آشفتگی است و یا تخیل انسان سازگاری ندارند. دِاولباک نکته مهمی را اشاره می­کند و آن اینکه وقتی انسان برای توده­های خرافی مردم صحبت می­کند باید مواظب این مردم موهوم پرست باشد و آنان را هراسان نسازد. باید به انتظار روزی باشد که مردم برای شنیدن سخنان او آماده­اند. اما بزرگترین فیلسوف عصر روشنگری ولتر بود که عصری را در خود خلاصه کرده بود. ولتر گفت: انسان هوشمند برای نیک بودن، نیازی به دین ندارد و فضیلت را وسیله­ای برای خوشبختی جامعه می­دانست. ولتر در متنوع بودن آداب و فرهنگ و تمدن در جهان می­گفت: در اندیشه های اخلاقی و آداب و رسوم مردم گوناگونی­ها و تناقضات بی شمار وجود دارند اما همه آنان برادرکشی و پدرکشی را محکوم می­کنند. بعد از زلزله لیسبون ولتر می­گفت: آیا خدای عالم نمی­توانست جهان را بدون این دردها و بدبختی­های بی معنی بیافریند؟ خدایم را ارج می­نهم، اما به بشریت هم مهر می­ورزم. فردریک پادشاه می­گفت: مردم استحقاق روشنی اندیشه ندارند ... هر گاه فیلسوفان حکومت را به دست گیرند مردم پس از 150 سال به موهومات تازه­ای متوسل خواهند شد و بتهای کوچک دیگری را پرستش خواهند کرد. موهوم پرستی زاده ذهن ناتوان انسان است و با آن پیوندی ناگسستنی دارد. انسان همواره موهوم پرست خواهد بود . ولتر تا پایان عمر، با نیرویی که در این روزگارشگفت انگیز می­نمود، به جهاد خویش با تندروی­ها و زوگویی­های دولت و کلیسا ادامه داد. ولتر در فرهنگ فلسفی دین را چنین توصیف کرده است: هر آنچه از پرستش خدای متعال و دل سپردگی به فرمانهای ابدی او بگذرد موهوم پرستی است. ولتر در آخرین سالهای عمر مهر عیسی مسیح را به دل گرفت اما می گفت بیابانی را در نظر بگیرید در یک سو استخوانهای 000/300 یهودی کشتار شده را بر هم انباشته­اند. در سوی دیگر، از استخوانهای مسیحیانی که بر سر اختلاف نظرهای متافیزیکی جان سپرده­اند تپه­هایی برپا گشته­اند. اما کلیسا که نیاز مردم به اساتیر تسلی بخش را شالوده قدرت خود ساخته بود از دولت نیرومندتر شد.

اما ولتر در اواخر عمر معتقد شد حتی اگر خدایی وجود ندارد باید آن را ابداع کرد و می­گفت: انسانها همه فیلسوف نیستند. ما در زندگی مجبوریم با اراذل،با کسانی که از قوه تفکر بهره چندانی ندارند و با مردمی سنگدل، دایم الخمر و غارتگر درآمیزیم که باید به یک دوزخ معتقد باشند:

تانباشد چوب تر      فرمان نبرند گاو و خر

ولتر مانند سقراط می­اندیشید که زندگی خالی از اندیشه برازنده انسان نیست. و در کتاب سرگذشت یک برهمن خوب (1761) بیان می­کند که: هر گاه چون همسایگان پیرم نادان بودم، با نیکبختی می­زیستم، با این همه آن نیک بختی را نمی­خواهم. ولتر از سالها قبل از توانایی فلسفه و نفوذ خرد بدگمان شده و گفته بود: هیچ فیلسوفی نتوانسته است حتی آداب و رسوم مردم کوچه خود را دگرگون سازد (همان طور که وبلاگ چنین گفت سینوهه را هیچ کس نمی­خواند.) آشنایی دین داران با ادیان و تمدن­های بیگانه اعتقاد آنان را، به اینکه خدا تنها در انحصار آنان است متزلزل ساخت و به برکت اندیشه­های فیلسوفان عصر ولتر بود که ما اکنون می توانیم دوراز ترس و نگرانی، بیندیشیم و اندیشه­های خود را به روی کاغذ بیاوریم.