تهيه كننده: قاسم حمزوي
يوهان ولفانگ فون گوته يكي از مشهورترين فيلسوفان و نويسندگان قرن هفدهم و هجدهم ميلادي بود. يكي از مشهورترين كتابهاي او فاوست و ديگري رنج هاي ورتر جوان است. داستان فاوست تلاش روح براي رسيدن به تفاهم و زيبايي،شكست روح بر اثر كوتاهي عمر و گريز پايي حقيقت بود. امروزه گوته را به عنوان يك فيلسوف مي شناسند اما مقدار وقتي كه گوته وقف تحقيقات علمي مي كرد. او بسيار بيشتر از پرداختن او به شعر و شاعري بود. ساختمان طبقات زمين را موردتوجه قرارمي داد. او به تحقيقات در حيوانات - گياهان و پديده هاي نوري و جوي هم توجه داشت او ايستگاهاي ديده باني هواشناسي را تاسيس كرد. وي مقالاتي درباره نظريه آب و هوا و علل تغيرات فشار هوا نوشت. او از اولين كساني بود كه معتقد بودند عمر يك قشر از زمين را مي توان از روي سنگواره هايي كه درآن جاي دارند تعيين كرد. طي سالهاي 1970 تا 1810 آزمايشهاي متعددي انجام داد تا رنگ را توضيح دهد و دو جلد كتاب درباره نظريه رنگ منتشر كرد. اين فكر به مخيله اش خطور كرد كه همه اين طبقات و نمونه ها و تنوعات انواع مختلف يك نمونه و الگوي اصلي و اساسي هستندگوته فيلسوف هم بود و در دنباله رو به افكار اسپينوزا به جبر گرايي معتقد بود و مي گفت ما به قوانين طبيعت تعلق داريم،حتي هنگامي كه عليه آنها شورش مي كنيم ماده گرايي و همچنين ايدئاليسم ذهني را مردود مي داشت و مي گفت دستگاه طبيعت اثر داولباك در نزد ما چنان تيره و مرگبار به نظر مي رسيد كه ما تحمل حضور آن را ناراحت كننده مي يافتيم و به نظر مان چون شبي مي آمد كه از آن به رعشه در مي آمديم او به نحوي مبهم طبيعت را واجد شخصيت مي دانست كه اراده آن ميان انسان و حشرات هيچ فرقي نمي گذارد و در اين مورد بسيار بي تفاوت است. گوته در شعري به نام الوهيت (1782) طبيعت را فاقد احساس ترحم توصيف كرد .
طبيعت به همان فراواني كه مي آفريند از بين هم مي برد. گوته مي گفت در احوال و زندگي مردان بزرگ گذشته كه آثارشان در طول قرون ارزش و مقام خود حفظ كرده اند مطالعه كنيد. علاقه به تحقيق در احوال پيشروان بزرگ نشانه كامل موهبتي بالاتر است. كتابخانه را به عنوان ميراثي كه از اين مردان به جامانده مورد احترام قرار دهيد. او به وسيله فلاسفه و قدیسان و تجربه زندگي آموخت كه با نظر عطوفت درباره مستمندان به تفكر پردازد و آرزو كند افراد متنعم با سخاوت بيشتر ديگران را در ثروت خود سهيم كنند. گوته عقيده داشت هيچ انقلابي نتيجه تقصير مردم نيست.،بلكه هميشه نتيجه تقسيرحكومت است،گوته هم مانندتمام متفكران دنيا به دمكراسي عتقادي نداشت و مي گفت هيچ چيز بدتر از جهل فعال نيست،و در تصور نمي گنجد كه عقل و حكمت هيچ گاه جنبه عمومي به خود بگيرند. گوته دمكراسي را حاكميت ساده لوحي،جهل،خرافات توحش مي ديد.
منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 10 – روسو و انقلاب فرانسه.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
در كاوشهاي باستان شناسي در هفت تپه مجسمه دو نوازنده تار متعلق به 7000 سال پيش يافت شده است كه نشان از ديرينگي موسيقي در ايران مي باشد. كهن ترين نمونه سفالي كه در روي نقشي از رقص و پايكوبي نشان داده شده است كه مربوط به هزاره پنجم قبل از ميلاد (7000سال قبل ) است كه بر روي كاسه گلي پخته كه از تپه خزينه شوش به دست آمده است. ايلامي ها هم در حدود 5000 سال قبل (در شوش)از سازهاي مانند چنگ - ني ساده – ني دوتايي و سازي مانند سنتور داشته اند كه بعدها تغيير كرده و تكميل شده و سازهاي غربي كلاويه دار مانند كلاوسن و پيانو از روي آن ساخته شده است آن تا قبل از زمان هخامنشيان موسيقي در پيكارها و جنگ به منظور تقويت روحيه سپاهيان و ترساندن دشمنان از آلات موسيقي بادي و كوبه اي پر صدا مانند انواع بوقها و طبل ها استفاده مي شد ولي در زمان هخامنشيان بويژه كورش كبير به نحوي جدي و تحت قواعدي خاص بهره برداري شد. گزنفون مي گويدمراسم سرود عزا و موسيقي به اسم سوگ مرگ سياوش يا كين ايرج همه ساله در ايران با مراسم (تعزيه) اجرا مي شد. طبق نوشته گزنفون سپاهيان ايران در رزمگاهها پس از شنيدن جمله مخصوص رزم جنگ، سرودي آغاز مي كردند كه در شاهنامه فردوسي بسيار از آن سخن گفته شده است. در آن زمان صداي شيپور علامت حركت و غزيمت بود و همين كه صداي شيپور بلند مي شد سربازان حاضر بودند و حركت مي كردند .
اصطلاح
اصطلاح نوبت زن كه بعدها در اسلام رايج متداول شد در ايران باستان هم معمول بوده كه به اين طبقه نواگريا گاه نواز مي گفتند و نوازندگان هر سازي را متصف به همان سازي مي كردند كه مي نوازد يعني مي گفتند: كوسي – تبيره اي –نائي - كرنائي – و سنجي .
اردشير بابكان موسس سلسله ساسانيان به موسيقي اهميت بسيار مي داد و موسيقي دانها را در كنار ساتراپ ها قرارداد. در زمان هخامنشيان سرودهاي رزمي خوانده مي شده و سازهايي مانند شيپور و انواع آلات موسيقي كوبه اي نواخته مي شد كه قواعد و اصولي داشته كه از طرف آهنگ سازان رعايت مي شده است. در ايران باستان يك نوع موسيقي هم براي خواندن اوستا در آتشكده بكار مي رفت (مانند اجراي پيانو در كليساي امروز) . در سوگهاي بزرگ مانندسوگ سياوش پرچم سياه مي افراشتند و روي اسبها و پيلها را با پارچه سياه مي كشيدند و اسبابهاي موسيقي را هم سياه مي كردند. چنانچه فردوسي در مرگ ايرج مي گويد:
تبيره سيه كرده روي پيل پراگنده بر تازي اسبانش نيل
در ايران باستان و عصر كيانيان برخي از سازها مانند سنج بر درگاه نشانه بزرگي مقام بوده است .
سازهاي ايران باستان:
آلات موسيقي آن زمان دوگونه بوده است:1- سازهاي بادي 2- سازهاي خبري يا كوبه اي
انواع سازها:
پرگو – بوق – بوگاه بزرگ و كوچك - خرمهره – خرناي – خم سپيده مهره – سرغين و ناي سرغين – بوق حلزوني – شاخ يا شاخ نفير- شيپور – صور – غنده رود(شيپور كوچك) – كارميل – گرناي – گاودم – ناقور – ناي روبين – نفير.
انواع سازهاي ضربي يا كوبه اي:
1-آينه پيل 2- تاس – تاسه – كاس – كاسه – 3- تبير يا تبيره 4- جرس 5- چلپ 6- دبدمه يادمامه 7-دراي 8-دهل يا طبل 9- رويينه خم 10- زنگ 11- سنج 12- شندف 13- طبل(طبل بزرگ – طبل كوچك – طبل شكار – طبل باز – طبل عسي – طبل جنگ) 14- كوس(بزرگترين ساز كوبه اي است كه در آن پوست به كار رفته است )15- گورگا 16- نقاره
10- كرميل يك نوع ساز است كه در كاوشهاي سال 1336 در تخت جمشيد به دست آمده كه از فلزاست و يك متر و بيست سانتي متر طول دارد و هم اكنون در موزه تخت جمشيد است.
2-آيينه پيل نوعي آينه فلزي كه بر روي پيل بسته مي شده است كه با انعكاس نور خورشيد در ديد دشمن كاسته مي شده است و همراه سازهايي چون زنگ – طبل- بوق و گاو دم به صدا در مي آمدهاست.
3- دهل طبل استوانه مجوفي كه دو سوي آن را پوست كشيده اند. نام آن از ريشه سانسكريت Dholka گرفته شده است .
آلات موسيقي اتاقي در ايران باستان:
1- تار كه از حدود7000 سال قبل نواختن آن در ايران متدوال بوده است. 2- سنتور 3- دوتار 4- سه تار 5- هفت تار (در زمان ساسانيان )6- چنگ 7- دمبك 8- قانون 9- رباب 10- دايره 11- ني 12- دوني 13- قره ني 14- كمانچه 15- رموز 16- رود 17- زنگ 18- نخير19- چگور 20- سوتك 21- قاشق
در تاريخ معاصر ايران اولين مدرسه موزيك نظام توسط اميركبير در سال 1268 ﻫ .ق در شعبه موزيك دارالفنون تاسيس شد. يكي از مارشهاي نظامي ايران توسط سالار معزز حدود 100 سال پيش سروده و اجرا شد.
خيز همتي گمار اكنون عالمي نما پر خون- بي دريغ ترك جان و تن كن تابه كي درنگ سربه تن نزيبد باشد را به تا به كي همتي،غيرتي، تابه كي خموش بي غم و ندامت از ره كرامت بادوصد شهامت خيز و جانفشان اي نژاد ساسان قدم نو بگير تا به كي ز جهل ما سر وطن به زير خاك پاك ايران وطن بي نظير در قيود مسكنت شده اكنون اسير
منابع: 1- تاريخ موسيقي نظامي ايران - حسين علي ملاح
2- فيزيك سال اول دبيرستان سال 1350 ﻫ .ش
ماهنامه انديشمندتيرماه 1383.
اشتباه پدران و اجداد،فرزندان آينده را به نابودي مي كشاند.
برناردوفونتنل يكي از فيلسوفان قرن 16 و 17 ميلادي بودكه در سال 1657 در شهر روان به دنيا آمد. يكي از كتابهاي مشهور او گفتگوي خيالي مونتني با سقراط است كه در دوزخ روبه رو مي شود ودر خصوص پيشرفت نوع بشر به بحث مي پردازد:
مونتني: آه اي سقراط مقدس؟ چه خوب شد ترا ديدم! من به تازگي به جهنم آمده ام و همواره در جستجوي تو بودم تا با تو بحث كنم و گفتگو كنم. سقراط: از ديدار مرده اي كه فيلسوف به نظر مي رسد خوشحالم. اما چون به تازگي از آن جهان آمده اي خوب است از اخبار آن ديار از تو بپرسم. دنيا چه حالي است؟
آيا زياد تغيير كرده است؟
مونتني: بسيار زياد. ديگر آن را نخواهي شناخت.
سقراط: خوشحالم كه چنين مي شنوم. شك نداشتم كه با پيشرفت علم دنيا عاقل تر از زمان من خواهد بود.
مونتني: واي سقراط چرا هزيان مي گويي؟ دنيا از زمان تو ديوانه تر شده و فاسد تر شده است.
من در خصوص همين تغيير مي خواستم با تو صحبت كنم و منتظربودم كه چيزي از زمان خودت به من بگويي كه در آن شرافت و عدالت بسياري حكمفرما داشت.
سقراط: و من نيز در مقابل،منتظربودم از شگفتيهاي عصر خود اگاه شوم. چه؟ انسان هنوز نادانيهاي عصر كهن را از دست نداده است؟ من اميدوار بودم كه همه به سوي عقل گرايش يابند و انسان از تجربيات سالهاي گذشته سود ببرد؟ مونتني؟ بشر از تجربيات تلخ گذشته درس عبرت بگيرد؟ انسانها همچون پرندگاني هستند كه مكرر در همان دامي اسير مي شوندكه تا كنون صدها هزار پرنده از همان نوع را اسير كرده است. افراد تازه در زندگي وارد مي شوند اشتباه اجداد در فرزندان نابود مي شود. بشر در تمام دورانها از همان تمايلاتي برخودار است كه عقل را برآن نيرويي نيست. بنابراين هر جا انسان است، بي خردي وجود دارد.
سقراط: شما دوران كهن را سرمشق و ايدال قرار مي دهيد چون از دوران خودخشمگينيد ... وقتي كه ما زنده بوديم نياكان خود را بيش از آنچه كه سزاوار باشند محترم مي شمرديم و اكنون فرزندان ما را بيشتر از آنچه هستيم تمجيد مي كنند؟
اما نياكان- خودمان و فرزندانمان بطور كامل مساوي هستيم.
مونتني: اما مگر، بعضي دوران ها با فضيلت تر و بعض ديگر شرارت آميز تر نيستند؟ (به زبان ديگر مگر مردم قديم بهتر از مردم زمان حال ما نبودند؟
سقراط: نه اين طور نيست. لباس و آداب و رسوم حتي لهجه مردم تغيير مي يابند،اما اين تغييرات دليل تغير شكل جسم نيست. ادب يا خشونت و دانايي و ناداني .... بيرون انسان است كه تغيير مي يابد. اما قلب و روح انسان هرگز تغيير نمي يابد و همه چيزانسان در قلب اوست.... در ميان انبوه انسانهاي نادان روي زمين،طبيعت ممكن است در اينجا و آنجا تعداد بسيار كمي انسان دانا بيافريند (به قول نيچه طبيعت كميت را بر كيفيت ترجيح مي دهد)
فونتنل مي گفت فلسفه نبردي است سهمگين تراز تمام جنگها، حقيقت آخرين چيزي است كه انسان مي طلبد. روح انسان دروغ را فوق العاده دوست دارد. حقيقت بايد شكل دروغ به خود بگيرد تا ذهن انسان را با خوشايندي بپذيرد. فونتنل مي گويد: هر ملت مثل يك فرد، از مراحل مختلف مي گذرد. در كودكي خودرا وقف برآورد نيازهاي جسماني مي كند. در جواني تخيلات - شعر و هنر بدان مي افزايدو در بزرگي ممكن است به علوم و فلسفه دست بزند. (درست مانند افراد اجتماع،يك كودك با بازيهاي كامپيوتري سرگرم مي شود. جوان خام بي خرد پر مدعا دنبال مسابقات فوتبال و آنتن ماهواره و الگانس .. مي رود و پير خردمند جهان ديده در تنهايي به تفكر و مطالعه در احوال دنيا مي پردازد.
فونتنل مي پنداشت حقيقت را مي بيند كه با رفع تدريجي نظريه هاي اشتباه آميز،رشد مي كند. ما مديون گذشتگانيم كه هر چه نظريات نادرست بودتمام كردند
منبع: تاريخ تمدن جهان جلد 8 – عصر لويي چهاردهم – ويل و آريل دورانت .
تهيه كننده: قاسم حمزوي
1- شهرت پرستي انگيزه اي با قدرت شگرف درون انسان است و مرا نگاه كن از خواسته هاي اساسي قلب هر انسان است و خودنمايي عقده اي است كه در وجود تمام انسانها بخصوص هنرمندان وجوددارد.
2- در حكومتهاي هرج و مرج دمكراسي به جاي آنكه براي جوامع ايده آلي اثبات كنند و در به ثمر رساندن آن ايده آل بكوشند، تمايلات و عقايد پوچ مردم را در نظرگرفته و به نام آزادي در قانوني ساختن آن تمايلات كسب محبوبيت مي كنند.
3- طبيعت بشر از زمان انسان هاي نخستين تا عصر مدرن قرن بيستم خيلي كم تغيير كرده است. حتي تحصيل كرده هاي قرن بيستم هم اداب و رسوم و اعتقادات و منش انسانهاي نخستين را دارند (مانند شركت در مراسم جشن عروسي كه در آن زمان براي باروري زمين و افزايش محصولات استفاده مي شد ).
4- انگيزه هاي اساسي و مهم در هر انساني عبارت هستند از نفع پرستي – خودخواهي – رقابت (تنازع بقا جانوران ) – شهوت پرستي و عشق به پست و مقام و قدرت
5- در حكومت دمكراسي رهبر سياسي مي تواند مردم را چنان به زير سلطه فكري و جسمي خود دراوردكه معتقد شوند. 5=2×2 خواهند شد.
6- ما آنهايي را كه دشمنانمان را مي كوبند دوست داريم.
7- هر كسي اميدوار است روزي جنگ به كلي از ميان برداشته شود بايد به فكر اين مساله باشد كه در آن صورت چگونه غرايزي كه ما از نسلهاي طولاني اجداد وحشي خود به ارث برده ايم به صورت بي ضرري ارضا كنيم.
8- بشر فقط به خاطرمنافع شخصي خود و تنها نبودن اجتماعي شده است.
9- تقوا به ما مي گويد شما نبايد هم نوع خودرا بكشيد اما با كمي تبليغات دروغين مي توان اين نفرت را متوجه يك كشور خارجي و حتي همه دنيا نمود و در مقابل انگيزه هاي جنايت كارانه را به قهرماني ميهن پرستانه تبديل كرد.
10- ما انسان را اشرف مخلوقات مي دانيم،انساني كه از اعقابش با چنگيزها روبه رو بوديم – نرون را با چشم ديديم و از عنايت وجودي هيتلر و موسوليتي برخودار گشتيم. وه كه چه انسانهاي بزرگي !
11- من به خوشحالي فرد فرد افراد معتقد نيستم و درصدد آنم كه شايد شادي و سرور نوع بشر را باعث شوم.
12- ترس مبناي همه چيز ماست. علم و دانش مي تواند ما را ياري كند تا از اين ترس جبوني كه نژاد بشر نسلهاي متوالي بدان مبتلا بوده رهايي يابد. 13- فهم عالم اخلاق در روزگار ما از حد شعور متوسط هم پايين تر است.
14 – متقاعد كردن مردم – حتي بيشتر آنهايي كه هر كس قبول دارد در حقيقت نوعي اعمال زور و اجبار است.
15- آموزش و پرورش در بيشتر حكومت ها (به خصوص دمكراسي) طوري است كه فارغ التحصيلان اختيار تفكر را از دست مي دهند و قادر به انجام هيچ عمل يا فكري مخالف كه در مدرسه به آنان تلقين شده نيستند.
16- ترس از بدبختي موجب آن مي شودكه مردم بيشتر موجبات بدبختي خود را فراهم آورند.
17- براي آموختن قضاوت پا در هوا بهترين راه فلسفه است.
18- علم عالي ترين روشنايي است كه در مغز انسان مي درخشد. يكي از نيروهاي متحد كننده افكار صداقت علمي است كه از تعصبات كاسته و و بر ظرفيت تمايل و تفاهم متقابل انسانها مي افزايد.
19- اگر جنگ جهاني سوم روي دهد ممكن است نژاد بشر را منقرض كند.
20- امروز ضروري است كه مردمان اختلافات سياسي خود را از راهي غير از جنگ حل كنند.
21- هيچ حدي بر مهملات پوچي كه به وسيله دولت مي توانندجزء اعتقادات عمومي در آيند نيست به من حقوق كافي بدهيد. مي توانم در مدت سي سال كاري كنم كه مردم باور كنند.
6=2×2 مي شود .
22- اين كه سرما باعث جوش آمدن آب مي شود از حقايق روز يكشنبه است.
23- مردان سياست – شاعران – هنرمندان و نوازندگان بيشتر از تمام مردم خودخواه هستندو دوست دارند درباره آنها صحبت شود.
24- سياست مقدار زيادي تحت تاثير سخنان بي لطفي است كه عاري از حقيقت و همگي دروغند.
25- خواسته هاي غيرمنطقي مردم بوسيله شارلاتان ها بهتر ارضاء مي شود.
26- اگر قرار باشدمغرب زمين در زمينه ادعاي برتري داشته باشد،آن ارزشهاي اخلاقي نخواهد بود بلكه در علم و تكنيك هاي علمي است .
27- در بعضي از اديان كساني كه باعقيده آنان موافق نيستند فرزندان شيطان مي خوانند و بدين ترتيب مكانيسم قديمي دشمني با افرادي كه خارج از قبيله ما هستند،باز گشته است.
28- زندگي بشر بسيار تحت تاثير جنگ وآدم كشي است و در بيشتر ملتها چيزي كه در آنها مي شود ديد مجسمه سوار بر اسب مرداني است كه به خاطر مهارتشان در آدم كشي مورد احترام اند.
29- هر كشوري ادعا مي كند نيروهاي مسلح آن به خاطر امنيت وتهاجم ملت هاي ديگر به آنها است.
اما همين افراد معتقدند وجود ارتش بيگانه به خاطرتهاجم به كشور آنهاست.
30- رهبراي سياسي كشورهايي كه جنگ راه مي اندازند بايستي روزي حداقل دو ساعت آنها را محكوم به مشت زني – كشتي كج- مسابقات اتومبيل راني و شكار كرد تا هيجان و شور آنها را خاموش كرد .
31- آن چه دنيا بدان نيازمند است عشق و دلسوزي مسيحي است.
32- هر كس زوايايي دارد كه در آن زوايا داراي جنون است.
33- بشريت روحي دارد كه تا بي نهايت قابل تكامل است