بنام خداوند جان و خرد

زرگان در زمان هخامنشی

تهيه كننده: قاسم حمزوي

در كاوشهاي باستان شناسي كه در دهه 1940 ميلادي زير نظر پروفسور ايران شناس خانم هايد ماري كخ( برنده جايزه نوبل رياضيات ) صورت گرفته است نام 400 آبادي اطراف تخت جمشيد ديده مي شود اما تعيين بعضي از حوزه ها و شهر ها كاري بسيارمشكل است به طور مثال شيراز يا تيزاريش در زمان هخامنشيان شهري بزرگ  و با اهميت بوده كه 80 بار نام آن در لوح هاي گلي تخت جمشيد  تكرار شده است. نام شيراز يا تيزاريش از دو قسمت شر به معناي خوب و راز«هم ريشه رزيامو «درخت انگور»» گرفته شده است. در نقشه ولفرام كلاسيس 1977 / 10 ، AMI سر راه پرسپوليس به شيراز چاپارخانه يا شهري با كاروانسرا به نامAӨRICA  ديده مي شود  كه به احتمال يقين همان زرگان مي باشد. از تخت جمشيد پايتخت امپراتوري به جاده شاهي 22 چاپارخانه وجود داشته  كه فاصله هر يك از آنها با هم 24 كيلومتر مي باشد . و از قديم بين تخت جمشيد و زرگان شهري وجود نداشته است و كفه اوچر (آهوچر اشتباه است )هم بيشه يا تالاب بوده است و همچنين زرگان از قديم كاروان سراهاي زيادي داشته است كه محل رفت وآمد قافله سالار ها بوده است در اين مورد كه زرگان همان اتريكا باشد، جاي ترديد نيست.

دليل ديگر آنكه در حوزه ديواني شماره (3) كه توسط پروفسور هايد ماري كخ ترسيم شده AӨRICA زير نظر اداري شهر شيراز يا TIGRAS بوده است.

جاده زمان هخامنشيان از محل فعلي مرودشت به شهر اصفهان متصل مي شده است. جاده پستي هخامنشيان از تخت جمشيد به زرگان و از طريق بيضا به شوش و از آنجا به يونان مي رفته است و زرگان اولين چاپارخانه جنوب تخت جمشيد بوده است.

آن زمان چاپارخانه ها براي مسافران،پيكها، سفيران،كاروان ها امكان خواب و خوراك را فراهم مي كردند. چاپارخانه هاي (كاروان سرا) زرگان هم تاسيسات ساختماني محصوري داشته است كه قسمتي از آن مسقف بود و پيكهاي سريع شاهي همواره آماده جايگزيني بودند. 

بنام خداوند جان و خرد

 

اثرات كشف قاره امريكا

تهيه كننده: قاسم حمزوي

باز شدن درياهاي غربي و جنوبي به روي دريا نوردي و تجارت،به دوران مديترانه در تاريخ تمدن جهان پايان داد و دوران اقيانوس اطلس را شروع كرد. 

هر چه بيشتر طلاي آمريكا جديد وارد اسپانيا مي شد زوال كشورهاي اطراف آن سريعتر مي شد. اروپا دنياي جديد (آمريكا) را جايگاهي براي اضافي جمعيت – انرژي ذخيره و جانيان خوديافت و بازارهاي خوبي رابراي خود بدست آورد . اين امر باعث انگيزه صنعتي شدن در اروپا كرد كه منجر به  انقلاب صنعتي شد. گياهان و سبزيهاي جديد چون سيب زميني،گوجه فرنگي ،كنگر فرنگي،كدو و ذرت از آمريكا وارد اروپاو سپس آسيا گرديد . 

وفور طلا و نقره قيمتها را بالا برد،بازار كارخانه داران را رواج داد. مسيحيت بر نيمي از دنيا انتشار يافت و كليساي كاتوليك رومي طرفداران بسياري پيدا كرد. زبان مردم مستعمره جديد يا آمريكا، اسپانيايي و پرتغالي شد اما قانون شكني وحشيانه مستعمره نشينان،با بازگشت دريانوردان به اروپا  سرايت كرد و باعث تعديهاي متعصبانه و بي بندو باري هاي جنسي شد فكر اروپاييان بر اثر كشف آن ملتها و مردم گوناگون با آداب و رسوم و تمدنهاي متفاوت سخت به هيجان آمد . عقايد جزمی و اصول ديني مذاهب بزرگ دستخوش برخوردها  و ستايشهاي دو جانبه شدند. شعار قرون وسطي در مورد جبل الطارق اين بودكه«نه دورتر» اما اكنون با تاسي به جا به شعار دورتر تبديل شد . همه حدها برداشته شده بودند. دنيا باز و گشاده بود. همه چيز حتي رفتن به ماه ممكن بنظر مي رسيد. اكنون با جنبشي بي باك،تاريخ جديدي براي جهان آغاز شد. 

منبع : تاریخ تمدن ويل دورانت جلد (6)  - اصلاح ديني

انسان و سمبولهايش

تهيه كننده: قاسم حمزوي

در روان شناسي مكتب يونگ مرد خصوصيات زنانه را تا حدي درخود دارد و زن هم داراي خصوصيات مرد مي باشد. در روان شناسي يونگ تصوير مردانه و زنانه را عنصر نرينه و عنصر مادينه مي نامند. عنصرمادينه تجسم تمامي گرايشهاي رواني زنانه در روح مرد است مانند احساسات- خلق و خوهاي مبهم – مكاشفه هاي پيامبرگونه – حساسيتهاي غير منطقي – احساسات نسبت به طبيعت و ... جلوه هاي فردي عنصرمادينه بيشتر توسط مادر شكل مي گيرد و اگر مرد حس كند مادر تاثير منفي بر روي وي گذاشته وجودش بصورت خشم  - ناتواني و ترديد بروز مي كند. شخصيت منفي زنانه در روان مرد داراي جنبه هاي مثبت و منفي مي باشد. شخصيت منفي زنانه در روان مرد سبب ناهنجاري هاي – رواني ترس بيماري ناتواني و تصادف مي شود و ممكن است سراسر زندگي را غمگين و خسته كننده ببيند. از نظر زيست شناسي ثابت شده است كه در هورمونهاي مرد  هورمونهاي زنانه و در هورمون مردانه هم وجوددارد يعني هيچ مردي مرد كامل نيست و هيچ زني هم زن كامل نيست و داراي خصوصيانت مردانه مي باشد. نمود منفي عنصر مادينه در مرد باعث مي شود تا مردان به واقعيت پشت كنند و براي فراموشي به  اعتياد و الكل روي آورند. عنصر مادينه مرد را به بازي روشنفكرانه مخربي مي كشاند يعني مرد آنقدر بر روي زندگي متمركز مي شود كه هر گونه ابتكار عمل و اعتماد به نفس را از دست مي دهد. رايج ترين نمود عنصر مادينه تخيلات شهواني است اگر مرد به قدر كافي مناسبات عاطفي خود را پرورش نداده وضعيت عاطفي وي نسبت به زندگي،كودكانه باقي مانده باشد. عنصرمادينه روان مرد چهار مرحله دارد:1-حوا كه روابطي به طور كامل غريزي و شهواني دارد 2- مانند فاوست در داستان گوته  اگر چه شخصيت افسانه اي و زيبا داشت اما عناصرجنسي همچنان مشخصه اش بودند 3- مرحله عشق EROS كه شخص خود را تا مقام پارسايي روح بالا مي برد مانند شخصيت مريم باكره 4- مرحله خردكه حتي از پارسايي و خاوصي هم بالاتر مي رود. عنصر مادينه در روان مرد همان مي شود كه در اصل بود يعني زن در درون مرد كه پيامهاي اصلي  خود را منتقل مي كند . 

ب: عنصرمردانه در وجودزن :

عنصر نرينه در وجود زن اغلب به صورت اعتقاد نهفته مقدس پديدار مي شود وقتي زني  دست به ترويج اعتقادات مردانه مي زنديا به گونه اي خشونت بار  رفتار مي كند به آساني روان مردانه نهفته خودرا بر ملا مي سازد يعني انسان با چيزي در درون زن روبه رو مي شود كه لجباز و سرد و غيرقابل دسترسي است . همان گونه كه عنصر نرينه مرد از مادر شكل مي گيرد عنصرنرينه زن هم از پدر متاثر است،عنصرنرينه در وجود زن تجسم گونه اي پيله است كه به دور خوابها اميال و ... بسته مي شود . وزن را از واقعيت و زندگي فعال جدامي كند . عنصرنرينه تجسم تمامي بازتابهاي نيمه خود آگاه،سردو ويرانگر است كه بر وجود زن چيره مي شود. عنصر نرينه منفي در وجود زن باعث حسابگري  - كينه توزي و دسيسه بازي مادر شوهر ها، مي گردد يا ممكن است باعث شود ما در مانع ازدواج فرزندان خودگردد. يا باعث فلج شدن احساسات يا احساس نا امني شديد و احساس پوچي منجر گردد. انسان به راستي زير سلطه شخصيت ناخودآگاه قرار دارد و تنها هنگامي اين سلطه از ميان  برداشته مي شود كه انسان با بيزاري متوجه مي شود چيزهايي گفته و رفتاري مرتكب شده كه در برخلاف انديشه ها  و احساسات واقعي اش بوده و بازيچه دست يك عامل رواني بيگانه شده است. عنصر نرينه (در وجود زن جنبه اي مثبت  هم دارد مانند خلاقيت  - شجاعت و عينيت و خرد روحي آراسته در وجود زن . اين جنبه مثبت مي تواند با اين روح مبتكر – شجاعت – شرافتمندي و در عالي ترين شكل خود وسعت روحي باشد.  عنصرنرينه در وجود زن داراي چهار مرحله است:

1- در قالب يك ورزشكار و در قالب نيروي جسماني زناني كه كاراته تمرين مي كنند در اين مرحله هستند .

2- داراي روحي مبتكر و قابليت برنامه ريزي مي شود .

3- زن به صورت استاد يا كشيش در مي آيد. اين مرحله درقالب گفتار بروز مي كند مانند سيمين بهبهاني

4- چهارمين مرحله تجسم انديشه است يا مرحله زن كامل. 

عنصر نرينه به زن صلابت روحي مي دهد، نوعي دلگرمي تا جبران ظرافت ظاهرش را كند و در پيشرفته ترين شكل خود زن را به تحولات روحي دوران خود پيوند مي دهد و حتي سبب مي شود بيش از مردان انگاره هاي اخلاق را پذيرا باشد .

منبع: انسان و سمبولهايش  - كارل گوستاويونگ

 

كريستف كلمب

تهيه كننده: قاسم حمزوي

دريانودان اسكانديناوي در سال 1000 ميلادي به لابرادور رسيده و از وجوديك قاره بزرگ خبر آورده بودند. در سال1477 كريستف كلمب به ايسلند رفت .

كريستف كلمب در وصيتنامه اش از از جنووا به عنوان زادگاه خود نام برده است. او دراسپانيا مي زيسته و براي فرمانروايان اسپانيايي به سفرهاي اكتشافي  مي رفته است. او در دانشگاهها  پاويا به تحصيل ستاره شناسي – هندسه و مثلثات پرداخته است. او مي دانست استرابون در قرن اول ميلادي از كروي بودن زمين سخن گفته بود و با اين سخن سنكا آشنا بود كه مي گفت روزي فرا خواهد رسيد كه حصار درياها خواهد شكست و قاره بزرگ آمريكا پيدا خواهد شد و ايسلند ديگر آخرين نقطه كره زمين نخواهد بود. در سال 1492 ميلادي يك يهودي مسيحي شده شاه را ترغيب كرد كريستف كلمب را با كشتي به آسيا بفرستد تا آسياي بي دين را مسيحي كند اما كشتي كريستف كلمب و يارانش (سانتاماريا ) به جاي اينكه چين و ژاپن برود سر از غرب و آمريكا در آورد.

آنها پس از چند روز گم شدن در اقيانوس ابتدا به جزيره اي رسيدند كه بعد ها كريستف كلمب آن را سان سالوادوريا نجات دهنده مقدس ناميد و آنجا را به نام عيسي مسيح تصاحب كرد. پس از آن براي جستجوي طلا راه را در پيش گرفتند تا اينكه كه به كوبا رسيدند. در كوبا آنها مردان و زنان را ديدند كه برگهاي تنباكو را به صورت سيگار لوله كرده و آن را دود مي كردند (سيگار). پس از آن به هائيتي رسيدند كه در آنجا طلاي فرواني را به دست آوردند. در سال 1493  پادشاه اسپانيا كريستف كلمب را براي بدست آوردن طلاو مسيحي ساختن مردمان جزيره ها راهي اقيانوس كرد. 39 روز بعد از سفر به جزيره اي آمدند كه كريستف كلمب، به مناسبت آن كه آن روز يك شنبه بود نام دومينكار را داد . بعد از آن ها يازده هزار باكره نامي را كشف كردند. اين جزاير هنوز با نام ويرجين (باكره) مشهورند . بعد از آن پورتوريكو را كشف كرد. در آنجا 1500 برده اسير را گرفت و ذخاير زير زميني آنجارا تصاحب كرد. اكنون كه را ه باز شده بود،صدها دريانورد ديگر به سوي دنياي جديد شتافتند. در آنجا بوميان را شكست داده،آنها را در غل و زنجير كرده و برده خودساختند و تمام معادن و ثروتهاي آنان را  تصاحب كردند. و نام دنياي جديدي را نخستين بار يك بازرگان بنام آمريگو به كار برد كه اينك نام او بر قاره آمريكا است. هيچ كس چون كريستف كلمب  نقشه جهان را دگرگون نساخته بود. در سال 1538، گرهارد مركاتور درنقشه معروف خود نام آمريكا رابر تمام نيمكره غربي اطلاق كرد. اكتشافات جغرافيايي كه با شاهزاده هانري دريانورد آغاز شد، با واسكودوگاما پيش رفت، كريستف كلمب آن را به اوج رسانيد و ماژلان موفق شد كره زمين را دور بزند. 

منبع: تارخ تمدن ويل دورانت  - جلد 6 – اصلاح ديني 

 

مشاهير بزرگ جهان:ولتر

تهيه كنند: قاسم حمزوي

آنجا كه ناداني نعمت است، دانايي جنون است. 

ولتر برجسته ترين و نمايان ترين چهره اروپا از هنگام مرگ لوئي چهاردهم ولتر برجسته ترين و نمايان ترين چهره اروپا از هنگام مرگ لويي چهاردهم تا زمان سقوط باستيل بود .شاه واقعي قرن هجدهم ولتر بودكه عصري در خودخلاصه كرده بود. ولتر در 21 نوامبر 1694 ميلادي در پاريس زاده شد و به كمك اطرافيان به دربارلوئي چهاردهم راه يافت. ولتر نويسنده اي بزرگ بود كه مي خواست تاريخي بنويسد كه شرح پيشرفت هاي فكر انسان باشد و هدف بزرگ او آزادساختن بشر از افسانه هاي مذهبي و قدرت كشيشان در اروپا بود. او طالب اصلاحات بود نه اينكه جوياي يك مدينه فاضله باشد. هدف ولتر روشنفكر كردن  پادشاهان و مردم بود واستدلال مي كرد بوسيله پادشاهان روشنفكر پيشرفت هاي بيشتري بدست مي آيد . تا از طريق اختيار قدرت به توده هاي ناپايدار و خرافي مردم، سخن ولتر باقسمت متفكر نژاد بشريعني يك صد هزارم كل بود ولتر ترجيح مي داد به جاي يك انقلاب خشونت بار و خونين از طريق انتقال فكر سو آگاهي از متفكران به پادشاهان  - وزيران  - قضات و مردم اقدام شود. عقل نخست يابد در ذهن رهبران پرورانده شود، سپس عقل  به تدريج به قشرهاي پايين تر نفوذ خواهد كردو سرانجام برمردم حكومت خواهدكرد. مردم از وجود عقل بي خبرند. ولتر به جاي آنكه براي يك انقلاب افراطي فعاليت كند براي اصلاحات ملايم در جامعه تلاش مي كرد. اونخست خواستار حاكم كردن قوانين مدني برقوانين كليساو محدود ساختن قدرت روحانيون – كاهش مجازاتهاي مربوط به مقدسات و ضبط اموال كساني كه دست به خود كشي مي زنند را مطرح كرد. پيشنهاد كرد ماليات شامل حال همه طبقات شود و با ثروت آنان متناسب باشد. خواستار آن شد ازدواج ميان اشخاصي كه داراي مذاهب مختلف هستندقانوني شمرده شود. ولتر عليه بي عدالتي – تعصب – آزار و اذيت اقليتها و تزوير  قيام مي كرد و اخلاقيات را به عنوان نيكي به همنوع توصيف مي كرد. . فضيلت بزرگ او انسانيت او بود كه حتي روحانيون در حيرت بودند آيا در روز آخرت داوري ايمان آنها  با كارهاي اين مرد كافر برابري خواهدكرديا نه ؟- ولتر جنگ را به عنوان خيال خام بزرگ مورد حمله قرار مي داد و مي گفت هر كس در جنگ پيروز شود انسانيت نابود مي شود. شهرت كمك او به اشخاص تخت آزار و شكنجه در سراسر اروپا منتشرشد. ولتر عقيده داشت از ياد بردن تاريخ ثمري جز تكرار اشتباهات  - جنايات  و كشتارهاي گذشتگان نخواهد داشت. اصلي تازه براي تاريخ نويسي ارائه داد و گفت چون يك فيلسوف بايد تاريخ نوشت. در كتاب تاريخ عمومي نوشت مي خواهم بدانم بشر با گذشتن از چه مراحلي از توحش به تمدن رسيده  است و عقيده داشت تاريخ داستان پيشرفت آرام و آهسته بشر به ياري علل طبيعي و كوشش او در رسيدن از جهل به معرفت – از معجزه به علم و از خرافات به خرد است. او از  نخستين اروپايياني است كه از سنگيني دين اروپا به دانش و پزشكي دانشمندان ايراني آگاه بودند. او شك  را پايه همه دانشها مي دانست و توسيديد – گرنوفن و پولوبيوس را تاريخ نويساني شايان اعتماد مي شمرد . 

ولتر  چند نتيجه بسيار با اهميت از تاريخ گرفته است. تمدن هزاران سال قبل وجودداشته است. نهاد بشر همه جا و در تمام زمانها،يكسان بوده و آداب و رسوم متنوع جامعه هاست كه آنرا دگرگون ساخته اند. اقليم – حكومت و دين عامل اصلي اين دگرگوني هستند. نفوذ آداب و رسوم عميق تر از نفوذ طبيعت است . ولتر مي گفت منظور نهايي و اساسي من همواره اين بوده كه روح زمان را دريابم و بشناسم،زيراهمه رويدادهاي مهم تاريخ راروح زمان رهبري كرده است.

سراسر تاريخ داستان ستمگريهاي بيهوده و مجموع جنايتها و حماقتهايي است كه در خلال آنها گاهي به اندك فضيلت و آسايشي بر مي خوريم . از آنجا كه طبيعت در نهاد آدمي دلبستگي، نخوت و انواع شهوات سرشته است عجيب نيست ما تاريخ را توالي مدام، جنايات و مصائب مي يابيم. نهاد انسان را نمي توان دگرگون ساخت اما به ياري آداب و قوانين خردمندانه مي توان كردار انسان را تعديل كرد. جهان محتاج تاريخي بود كه جنايتها را عليه بشريت و اخلاق بر ملا سازد.

منابع: 1- عصرولتر(تاريخ تمدن ويل دورانت)

2- روسووانقلاب (تاريخ تمدن ويل دورانت)

 

مشاهير بزرگ جهان: ايمانوئل كانت

تهيه كننده: قاسم حمزوي

كانت يكي از فيلسوفان بزرگ قرن 17 بود كه مانند روسو جزئي از نهضت رومانتيك بود و تلاش مي كرد كه عقل را با احساس،فلسفه را با مذهب و اصول اخلاقي را با عصيان سازش دهد. اودر اثر تاريخ عمومي طبيعت و نظريه آسمانها را ارائه كرد. اوهمه اعمال زمين و آسمان را تابع قوانين مكانيكي دانست ولي استدلال كرد نتيجه اين اعمال به علت هماهنگي و زيبايي وجود عقلي را ما فوق عقلها را ثابت مي كند. او عبارت مهمی را افزودخلقت هيچ گاه كامل نيست،پيوسته پيش مي رود در سال  1784 مقاله اي تحت عنوان روشنگري چيست؟منتشر ساخت و نهضت روشنگري را به عنوان آزادي و استقلال فكر تعريف كردو شعار و اندرز خودرا جرات براي دانستن قرار داد. كانت استدلال مي كند هر فرد داراي يك وجدان، يا احساس وظيفه،يك آگاهي از قانون اخلاقي  است. دو چيز ذهن را با احساس تحسين و هراسي پيوسته و تازه و در حال افزايش پر مي كند :يكي آسمان پر ستاره در بالاي سرما و ديگر قانون اخلاقي در درون ما. اين آگاهي اخلاقي اغلب با اميال آگاهانه لذت جويانه ما در تضاد قرار ميگيرد. اين آگاهي مطلق به ما فرمان مي دهد عمل صحيح به خاطرنفس آن انجام دهيم نه به عنوان وسيله اي براي نيل به خوشبختي  يا پاداش يا فايده اي ديگر. كانت عقيده دارد بشر تمايل به خوب و بد را دو جانبه به ارث مي برد. اگر ما بخواهيم به طبيعت واقعي بشر پي ببريم،كافي است طرز رفتار كشورها را در نظربگيريم . تمايلات خبيثانه اين تمايلات براي بقاي بشردر شرايط بدوي، ريشه هاي نيرومندي در نهاد بشر گرفته است. اين تمايلات خبيثانه تنها در شرايط تمدن، يعي اجتماع متشكل،به صورت مفاسد درمي آيند. از نظر كانت بهترين مذهب آن است كه بيش از همه در سوق دادن بشر به سوي زندگي توام با اصول اخلاقي بر او تاثير بگذارد. نظامهاي سلطنتي و حكومت هاي اشرافي به سوي جنگهاي مكرر گرايش نشان مي دهند زيرا رهبران و پادشاهان از زيانهاي مالي و جاني جنگ مصونند و مي گويند جنگ نعمت است. از اين رو خيلي سهل و ساده  به عنوان ورزش پادشاهان دست به كار آن مي شوند. در يك  نظام جمهوري اين مردمندكه تصميم مي گيرند آيا بايد اعلان جنگ داد يا نه و آنها هستند كه متحمل عواقب آن مي شوند. كانت با دمكراسي مخالف بود و از حق همگاني به عنوان وسيله اي به عنوان تسلط اكثريت بي سواد بر اقليت مترقي و افراد تكرو در هراس بود. وي مانند همه پيروان نهضت روشنگري به آموزش و پرورش بيش از انقلاب اعتقاد داشت.كانت در 12 فوريه 1804 درگذشت. بر روي قبرش اين كلمات نوشته شده اند «آسمان هاي پر ستاره بر بالاي سرمن و قانون اخلاقي در درون من »

منبع: روسو  انقلاب جلد (2) – تاريخ تمدن ويل دورانت  جلد (11)

خواب هيپنوتيزمي

تهيه كننده: قاسم حمزوي

استادان هيپنوتيزم خواب مغناطيسي را به 4 درجه تقسيم بندي كرده اند كه عبارتند از كاتالپسي / سمنامبول / لتارژي و سوكژستيف.

کاتالیستی به معناي اجماد مي باشد. در اين مرحله از خواب هيپنوتيزمي اعضاي بدن معمولا به حالت خشك و منجمد در مي آيد. به طوري كه عامل مي تواند هر حالتي را به بدن معمول معمول اجرا نمايد و او را اجرا كند .

لتارژي:

لتارژي به معناي بيحسي كامل عضلاني است. در اين خواب عضلات بدن معمول به طور كامل بيحس شده به طوريكه مي توان معمول را تحت عمل جراحي قرار داد. 

بي آنكه احساس درد كند. اين خواب در جراحي استعمال فراواني دارد . 

سمنامبول:

سمنامبول به معناي نيرومندي عضلات بدن است.  در اين مرحله از خواب مغناطيسي اعضا و بدن معمول  بسيار نيرومند شده و به حساسيت ذهني  او افزوده مي شود.

در اين خواب عامل مي تواند بر ضمير  ناخودآگاه معمول مسلط شودو از تمام رازهاي دروني شخصي باخبر شود. در اين خواب معمول مي تواند به كارهايي خارق العاده دست زده و حالاتي را  از خود بروز دهد، كه در لحظات عادي هيچ انساني قادر به انجام آن نيست. در خواب سمنامبول معمول ريزترين و محوترين خاطرات زندگي خود را به خاطرآورده و كاركرد حافظه و فنومن هاي مغز چندين برابر مي شود. در اين خواب مغناطيسي معمولي به روشن بيني  و اقتدار كامل مي رسند . 

خواب سوكژستيف:

خواب سوكژستيف در رديف پر اهميت ترين خوابهاي هيپنوتيزمي است. روانكاوان جهت توفيق بر ضميرناخودآگاه بيماران خود و درمان آنها از اين روش استفاده مي كنند.در اين خواب برخلاف تمام خوابهاي هيپنوتيزمي هيچ واكنش خاص فيزيكي مانند بي حسي – خشك شدن و ... رخ نمي دهد.

سمنامبوليسم: به معناي خواب گردي يا راه رفتن در حين خواب مي باشد. نوعي عارضه رواني است  كه فرد پس از به خواب رفتن  و در مرخله عميق آن از جاي خود برخاسته و كارهايي را كه در طول روز انجام داده يا در ضميرش ثبت گرديده و به طور دقيق انجام مي دهد.  در اين موارد حتي سفر رفتن در حين خواب هم مشاهده شده است. 

منبع: هيپنوتيزم – ذن تله پاتي

 

 

 

 

 

هيپنوتيسم چيست؟

تهيه كننده: قاسم حمزوي

هيپنوتيسم از كلمه هيپنوز به معناي خواب گرفته شده است. هيپنوتيسم يك دانش جديد نيست، فقط اسمش جديد است . اگر مرتاضان قادرند آن قدر بر ذهن خود مسلط گردند كه در برابر گرما، سرما، بيماري، و ... به خوبي مقاومت كنند به خاطر داشتن همين موهبت هيپنوتيسم است. هيپنوتيسم يك حالت رواني است كه در آن توجه و آگاهي شخص دگرگون شده و به طور غير عادي تلقين پذير و منفعل مي گردد. زيگموند فرويد  از هيپنوتيسم به عنوان وسيله اي براي كشف تجارب فراموش شده استفاده كرد. بسياري از اتفاقات  عجيبي كه روزگاري تصور مي شد معجزه،جادو يا اوهام است نتيجه حالات كمتر درك شده ذهني يا هيپنوتيسم است(مانند در آتش افكندن ابراهيم خليل در آتش) در بعضي از خلسه  هيپنوتيسمي شخص ممكن است آدمهايي را بييند كه قبلا مرده اند يا  يك انسان را به صورت  چهار نفر بيبند. بسياري از كارهاي مرتاضان هند يا متعصبين مذهبي مانند دراويش يا فرقه علي اللهي نتيجه هيپنوتيسمي است كه آنها بكار مي برند و ربطي به اعتقادات مذهبي ندارد.

خوابهاي هيپنوتيسمي به سه خواب لتارژي- خواب كاتاليستي و خواب سمنامبول تقسيم مي شوند در خواب سمنامبول قواي بينايي-شنوايي و چشايي معمول بسيار حساس مي شود به طوريكه معمولا صداهاي بسيار  دو راهم مي شنود و حتي اگر جلوي چشمش را با دستمال بگيرند مي تواند كتاب بخواند. استفاده از هيپنوتيسم در پزشكي روز به روز بيشتر مي شود. هيپنوتيسم خود به وسيله خود مي تواند به صورت يك داروي بيهوشي براي عمل جراحي يا زايمان بكار رود. در افريقا و سرخ پوستان آمريكا از يك نوع رقص با ريتم و نفس كشيدن سنگين،افراد را در يك حالت خلسه هيپنوتيسمي فرو مي برند كه براي درمان دردها و بيماريها از اين روش استفاده مي كنند . بسياري از شهداي اوليه دين  مسيح يا اسلام كه هچ گونه دردي را احساس نمي كردند روش آنان همان خودهيپنوتيسم مي باشد. بيشتر پزشكان در همه اوقات از هيپنوتيسم براي درمان بيماران شان استفاده مي كنند گو اينكه خوداز آن خبرندارند. هيپنوتيسم در واقع يك توانايي طبيعي موجوددر افراد  است. حالت خلسه و اثرات درماني در واقع چيزي جز هيپنوتيسم نيست كه همه بر پايه و اساس ومعتقدات مذهبي قرار داشته و به نحوي در ارتباط با خواب است. خلسه هيپنوتيسمي در نظر مردمان ابتدايي جنبه تشريفات مذهبي داشته دليل جادوگري يا سحر و افسون انگاشته  مي شده است. حالت خلسه نوعي بيدار شدن شديد حواس پنج گانه مي باشد. مادري كه در موقع خواب كردن فرزندش براي او لالايي مي خواند در واقع فرزندش را هيپنوتيسم مي كند. شخصي كه دچار سر درد شديدي است يا در يك وضع بسيار بد و نااميد كننده مانندگير افتادن در يك صخره كوهستاني مانند گلوي ظلمات  قرار گرفته است خيلي آسانتر تحت تاثير هيپنوتيسم قرار مي گيرد زيرا ميل به نجات يافتن از درد و اينكه به او كمك مي شود به حدي شديد و زياد است كه خيلي سريع به حالت خلسه فرو مي رود و تحت تاثير قرار مي گيرد.  هيپنوتيسم شدن در واقع تمركز حواس شديد مي باشد. يكي از مباحث جالب هيپنوتيسم، هيپنوتيسم از راه دور مي باشد. دكتر لئوبندو اسيليف روانشناس معروف روسي معمولين را در اتاق ديگر و حتي در يك شهر دیگرهيپنوتيزم مي كرد ديگر هيپنوتيسم كردن از طريق تله پاتي و راه دور كه حتي گاهي بيش از هزار كيلومتر مي رسد از كارهاي تحقيقاتي  انجمن فرا روانشناسي روسيه مي باشد .

روسها به راز تله پاتي يا تلگراف طبيعي پي برده و اكنون از اين روش استفاده مي كنند. شخصي كه تحت تاثير هيپنوتيسم قرار گرفته آنچه را كه در اطرافش مي گذرد به طور مبهم احساس مي كند كه حالت آن مانندخواب ديدن در بيداري مي باشد. بعضي ها احساس تغيير پيدا كردن واقعيت كرده اند. يك معمول مي گفت: به نظرمي رسد از يك فاصله بسيار دور به خودم نگاه مي كنم يا صداي هيپنوتيزور  از فاصله بسيار دور شنيده مي شد. شخص ممكن يك شخص را به صورت دونفر بيبيند يا پشه اي را كه در اتاق وجود ندارد از خود براند وقتي شما دندان درد داريد و ناگهان غرق ديدن يك فيلم زيبا مانند فيلم سينوهه مي شويد و درد دندان را فراموش مي كنيد از تكنيك هيپنوتيسم خود بوسيله خود استفاده مي كنيد . 

پزشكان قديم مصر يا چين در حدود  4000 سال پيش بر دعاها و وردهايي استفاده مي كرند كه حالت هيپنوتيك  را داشت و يا اين كار مي توانستند به سوراخ كردن جمجه – قطع انگشت و ... دست زنند كه به اين كار هيپنوانستسيا گويند. 

منبع: هيپنوتيزم براي همه – مهرداد مهرين

مشاهير بزرگ جهان: گوته پرومتئوس

تهيه كننده: قاسم حمزوي

يوهان ولفانگ فون گوته يكي از مشهورترين فيلسوفان و نويسندگان قرن هفدهم و هجدهم ميلادي بود. يكي از مشهورترين كتابهاي او فاوست و ديگري رنج هاي ورتر جوان است. داستان فاوست تلاش روح براي رسيدن به تفاهم  و زيبايي،شكست روح بر اثر كوتاهي عمر و گريز پايي حقيقت بود. امروزه گوته را به عنوان يك فيلسوف مي شناسند اما مقدار وقتي كه گوته وقف تحقيقات علمي مي كرد. او بسيار بيشتر از پرداختن او به شعر و شاعري بود.  ساختمان طبقات زمين را موردتوجه قرارمي داد. او به تحقيقات در حيوانات  - گياهان و پديده هاي نوري و جوي هم توجه داشت  او ايستگاهاي ديده باني هواشناسي را تاسيس كرد. وي مقالاتي درباره نظريه آب و هوا  و علل تغيرات فشار هوا نوشت. او از اولين كساني بود كه معتقد بودند عمر يك قشر از زمين را مي توان از روي سنگواره هايي كه درآن جاي دارند تعيين كرد. طي سالهاي 1970 تا 1810 آزمايشهاي متعددي انجام داد تا رنگ را توضيح دهد و دو جلد كتاب درباره نظريه رنگ منتشر كرد. اين فكر به مخيله اش خطور كرد كه همه اين طبقات و نمونه ها و تنوعات انواع مختلف يك نمونه و الگوي اصلي و اساسي هستندگوته فيلسوف هم بود و در دنباله رو به افكار اسپينوزا به جبر گرايي معتقد بود و مي گفت ما به قوانين طبيعت تعلق داريم،حتي هنگامي كه عليه آنها شورش مي كنيم ماده گرايي و همچنين ايدئاليسم ذهني را مردود مي داشت و مي گفت دستگاه طبيعت اثر داولباك در نزد ما چنان تيره و مرگبار به نظر مي رسيد كه ما تحمل حضور آن را ناراحت كننده مي يافتيم و به نظر مان چون شبي مي آمد كه از آن به رعشه در مي آمديم او به نحوي مبهم طبيعت را واجد شخصيت مي دانست كه اراده آن ميان انسان و حشرات  هيچ فرقي نمي گذارد و در اين مورد بسيار بي تفاوت است. گوته در شعري به نام الوهيت (1782) طبيعت را فاقد احساس  ترحم توصيف كرد .

طبيعت به همان فراواني كه مي آفريند از بين هم مي برد. گوته مي گفت در احوال و زندگي مردان بزرگ گذشته كه آثارشان در طول قرون ارزش و مقام خود حفظ كرده اند مطالعه كنيد. علاقه به تحقيق در احوال پيشروان بزرگ نشانه كامل موهبتي بالاتر است. كتابخانه را به عنوان ميراثي كه از اين مردان به جامانده مورد احترام قرار دهيد. او به وسيله فلاسفه و قدیسان و تجربه زندگي آموخت كه با نظر عطوفت درباره مستمندان به تفكر پردازد و آرزو كند افراد متنعم با سخاوت بيشتر ديگران را در ثروت خود سهيم كنند. گوته عقيده داشت هيچ انقلابي نتيجه تقصير مردم نيست.،بلكه هميشه نتيجه تقسيرحكومت است،گوته هم مانندتمام متفكران دنيا به دمكراسي عتقادي نداشت و مي گفت هيچ چيز بدتر از جهل فعال نيست،و در تصور نمي گنجد كه عقل و حكمت هيچ گاه جنبه عمومي به خود بگيرند. گوته دمكراسي را حاكميت ساده لوحي،جهل،خرافات  توحش مي ديد.

منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 10 – روسو و انقلاب  فرانسه.

موسيقي در ايران باستان

تهيه كننده:قاسم حمزوي

در كاوشهاي باستان شناسي در هفت تپه مجسمه دو نوازنده تار متعلق به 7000 سال  پيش يافت شده است كه نشان از ديرينگي موسيقي در ايران مي باشد.  كهن ترين نمونه سفالي كه در روي نقشي از رقص و پايكوبي نشان داده شده است كه مربوط به هزاره پنجم قبل از ميلاد (7000سال قبل ) است كه بر روي كاسه گلي پخته كه از تپه خزينه شوش به دست آمده است. ايلامي ها هم در حدود 5000 سال قبل (در شوش)از سازهاي مانند چنگ  - ني ساده – ني دوتايي و سازي مانند سنتور داشته اند كه بعدها تغيير كرده و تكميل شده و سازهاي غربي كلاويه دار مانند كلاوسن و پيانو از روي آن ساخته شده است آن تا قبل از زمان هخامنشيان موسيقي در پيكارها و جنگ به منظور تقويت روحيه سپاهيان و ترساندن دشمنان از آلات موسيقي بادي و كوبه اي پر صدا مانند  انواع  بوقها و طبل ها استفاده مي شد ولي در زمان هخامنشيان بويژه كورش كبير به نحوي جدي و تحت  قواعدي خاص بهره برداري شد. گزنفون مي گويدمراسم سرود عزا و موسيقي به اسم سوگ مرگ سياوش يا كين ايرج همه ساله در ايران با مراسم (تعزيه) اجرا مي شد. طبق نوشته گزنفون سپاهيان ايران در رزمگاهها پس از شنيدن جمله مخصوص رزم جنگ، سرودي آغاز مي كردند كه در شاهنامه فردوسي بسيار از آن سخن گفته شده است. در آن زمان صداي شيپور علامت حركت و غزيمت بود و همين كه صداي شيپور بلند مي شد سربازان حاضر بودند و حركت مي كردند .

اصطلاح

اصطلاح نوبت زن كه بعدها در اسلام رايج متداول شد در ايران باستان هم معمول بوده كه به اين طبقه نواگريا گاه نواز مي گفتند و نوازندگان هر سازي را متصف به همان سازي مي كردند كه مي نوازد يعني مي گفتند: كوسي – تبيره اي –نائي -  كرنائي – و سنجي .

اردشير بابكان موسس سلسله ساسانيان به موسيقي اهميت بسيار مي داد و موسيقي دانها را در كنار ساتراپ ها قرارداد. در زمان هخامنشيان سرودهاي رزمي خوانده مي شده و سازهايي مانند شيپور و انواع آلات موسيقي كوبه اي نواخته مي شد كه قواعد و اصولي داشته كه از طرف آهنگ سازان رعايت مي شده است. در ايران باستان  يك نوع موسيقي هم براي خواندن اوستا در آتشكده بكار مي رفت  (مانند اجراي پيانو در كليساي امروز) . در سوگهاي بزرگ مانندسوگ سياوش پرچم سياه مي افراشتند و روي اسبها و پيلها را با پارچه سياه مي كشيدند و اسبابهاي موسيقي را هم سياه مي كردند. چنانچه فردوسي در مرگ ايرج مي گويد:

تبيره سيه كرده روي پيل                                        پراگنده بر تازي اسبانش نيل

در ايران باستان و عصر كيانيان  برخي از سازها مانند سنج بر درگاه نشانه بزرگي مقام بوده است .

سازهاي ايران باستان:

آلات موسيقي آن زمان دوگونه بوده است:1- سازهاي بادي 2- سازهاي خبري يا كوبه اي

انواع سازها:

پرگو – بوق – بوگاه بزرگ و كوچك  -  خرمهره – خرناي – خم سپيده مهره – سرغين و ناي سرغين – بوق حلزوني – شاخ يا شاخ نفير- شيپور – صور – غنده رود(شيپور كوچك) – كارميل – گرناي – گاودم – ناقور – ناي روبين – نفير. 

انواع سازهاي ضربي يا كوبه اي:

1-آينه پيل 2- تاس – تاسه – كاس – كاسه – 3- تبير يا تبيره 4- جرس 5- چلپ 6- دبدمه يادمامه 7-دراي 8-دهل يا طبل 9- رويينه خم 10- زنگ 11- سنج 12- شندف 13- طبل(طبل بزرگ – طبل كوچك – طبل شكار – طبل باز – طبل عسي – طبل جنگ) 14- كوس(بزرگترين ساز كوبه اي است كه در آن پوست به كار رفته است )15- گورگا 16- نقاره

10- كرميل يك نوع ساز است كه در كاوشهاي سال 1336 در تخت جمشيد به دست آمده كه از فلزاست و يك متر و بيست سانتي متر طول دارد و هم اكنون در موزه تخت جمشيد است. 

2-آيينه پيل نوعي آينه فلزي كه بر روي پيل بسته مي شده است كه با انعكاس نور خورشيد در ديد دشمن كاسته مي شده است و همراه سازهايي چون زنگ – طبل- بوق و گاو دم به صدا در مي آمدهاست. 

3- دهل طبل استوانه مجوفي كه دو سوي آن را پوست كشيده اند. نام آن از ريشه سانسكريت Dholka  گرفته شده است . 

آلات موسيقي اتاقي در ايران باستان:

1- تار كه از حدود7000 سال قبل نواختن آن در ايران متدوال بوده است. 2- سنتور 3- دوتار 4- سه تار 5- هفت تار (در زمان ساسانيان )6- چنگ  7- دمبك  8-  قانون 9- رباب 10- دايره 11- ني 12- دوني 13- قره ني 14- كمانچه 15- رموز 16- رود 17- زنگ 18- نخير19- چگور 20- سوتك 21- قاشق

در تاريخ معاصر ايران  اولين مدرسه موزيك نظام توسط اميركبير در سال 1268 ﻫ .ق در شعبه موزيك دارالفنون تاسيس شد. يكي  از مارشهاي نظامي ايران توسط سالار معزز حدود 100 سال پيش سروده و اجرا شد. 

خيز همتي گمار اكنون                    عالمي نما پر خون- بي دريغ        ترك جان و تن كن تابه كي درنگ         سربه تن نزيبد     باشد را به تا به كي         همتي،غيرتي، تابه كي  خموش           بي غم و ندامت                از ره كرامت                   بادوصد شهامت      خيز و جانفشان           اي نژاد ساسان              قدم نو بگير        تا به كي ز جهل ما                     سر وطن به زير             خاك پاك ايران            وطن بي نظير          در قيود مسكنت                      شده اكنون اسير

منابع: 1- تاريخ موسيقي نظامي ايران  - حسين علي ملاح

2- فيزيك سال اول دبيرستان سال 1350 ﻫ .ش

ماهنامه انديشمندتيرماه 1383.

گفتگوي فلسفي

اشتباه پدران و اجداد،فرزندان آينده را به نابودي مي كشاند.

برناردوفونتنل  يكي از فيلسوفان قرن 16 و 17 ميلادي بودكه در سال 1657 در شهر روان به دنيا آمد. يكي از كتابهاي مشهور او گفتگوي خيالي مونتني با سقراط است كه در دوزخ روبه رو مي شود ودر خصوص پيشرفت نوع بشر به بحث مي پردازد:

مونتني: آه اي سقراط مقدس؟ چه خوب شد ترا ديدم! من به تازگي به جهنم آمده ام و همواره در جستجوي تو بودم تا با تو بحث كنم و گفتگو كنم. سقراط: از ديدار مرده اي كه فيلسوف به نظر مي رسد خوشحالم. اما چون به تازگي از آن جهان آمده اي خوب است از اخبار آن ديار از تو بپرسم. دنيا چه حالي است؟

آيا زياد تغيير كرده است؟

مونتني: بسيار زياد. ديگر  آن را نخواهي شناخت.

سقراط: خوشحالم كه چنين مي شنوم. شك نداشتم كه با پيشرفت علم دنيا عاقل تر از زمان من خواهد بود.

مونتني: واي سقراط چرا هزيان مي گويي؟ دنيا از زمان تو ديوانه تر شده و فاسد تر شده است. 

من در خصوص همين تغيير مي خواستم با تو صحبت كنم و منتظربودم كه چيزي از زمان خودت به من بگويي كه در آن شرافت و عدالت بسياري حكمفرما داشت. 

سقراط: و من نيز در مقابل،منتظربودم از شگفتيهاي عصر خود اگاه شوم. چه؟ انسان هنوز نادانيهاي عصر كهن را از دست نداده است؟ من اميدوار بودم كه همه به سوي عقل گرايش يابند و انسان از تجربيات سالهاي گذشته سود ببرد؟ مونتني؟ بشر از تجربيات تلخ گذشته درس عبرت بگيرد؟ انسانها همچون پرندگاني هستند كه مكرر در همان دامي اسير مي شوندكه تا كنون صدها هزار پرنده از همان نوع را اسير كرده است. افراد تازه در زندگي وارد مي شوند اشتباه اجداد در فرزندان نابود مي شود. بشر در تمام دورانها از همان تمايلاتي برخودار است كه عقل را برآن نيرويي نيست. بنابراين هر جا انسان است، بي خردي وجود دارد. 

سقراط: شما دوران كهن را سرمشق و ايدال قرار مي دهيد چون از دوران خودخشمگينيد ... وقتي كه ما زنده بوديم نياكان خود را بيش از آنچه كه سزاوار باشند محترم مي شمرديم و اكنون فرزندان ما را بيشتر از آنچه هستيم تمجيد مي كنند؟

اما نياكان- خودمان و فرزندانمان بطور كامل مساوي هستيم.

مونتني: اما مگر، بعضي دوران ها با فضيلت تر و بعض ديگر شرارت آميز تر نيستند؟ (به زبان ديگر  مگر مردم قديم بهتر از مردم زمان حال ما  نبودند؟

سقراط: نه اين طور نيست. لباس و آداب و رسوم حتي لهجه مردم تغيير مي يابند،اما اين تغييرات دليل تغير شكل جسم نيست. ادب يا خشونت و دانايي و ناداني .... بيرون انسان است كه تغيير مي يابد. اما قلب و روح انسان هرگز تغيير نمي يابد و همه چيزانسان در قلب اوست.... در ميان انبوه انسانهاي نادان روي زمين،طبيعت ممكن است در اينجا و آنجا تعداد بسيار كمي انسان دانا بيافريند (به قول نيچه طبيعت كميت را بر كيفيت ترجيح مي دهد)

فونتنل مي گفت فلسفه نبردي است سهمگين تراز تمام جنگها، حقيقت آخرين چيزي است كه انسان مي طلبد. روح انسان دروغ را فوق العاده  دوست دارد. حقيقت بايد شكل دروغ به خود بگيرد تا ذهن انسان را با خوشايندي بپذيرد. فونتنل مي گويد: هر ملت مثل يك فرد، از مراحل مختلف مي گذرد. در كودكي خودرا وقف برآورد نيازهاي جسماني مي كند. در جواني تخيلات  - شعر و هنر بدان مي افزايدو در بزرگي ممكن است به علوم و فلسفه دست بزند. (درست مانند افراد اجتماع،يك كودك با بازيهاي كامپيوتري سرگرم مي شود. جوان خام بي خرد پر مدعا دنبال مسابقات فوتبال و آنتن ماهواره و الگانس .. مي رود و پير خردمند جهان ديده در تنهايي به تفكر و مطالعه در احوال دنيا مي پردازد. 

فونتنل مي پنداشت حقيقت را مي بيند كه با رفع تدريجي نظريه هاي اشتباه آميز،رشد مي كند. ما مديون گذشتگانيم كه هر چه نظريات نادرست بودتمام كردند

منبع: تاريخ تمدن جهان جلد 8 – عصر لويي چهاردهم – ويل و آريل دورانت .

برگزيده افكار برتراند راسل

تهيه كننده: قاسم حمزوي

1- شهرت پرستي انگيزه اي با قدرت شگرف درون انسان است و مرا نگاه كن از خواسته هاي اساسي قلب هر انسان است و خودنمايي عقده اي است كه در وجود تمام انسانها بخصوص هنرمندان وجوددارد.

2- در حكومتهاي هرج و مرج دمكراسي به جاي آنكه براي جوامع ايده آلي اثبات كنند و در به ثمر رساندن آن ايده آل بكوشند، تمايلات و عقايد پوچ مردم را در نظرگرفته و به نام آزادي در قانوني ساختن آن تمايلات كسب محبوبيت مي كنند.

3- طبيعت بشر از زمان انسان هاي نخستين  تا عصر مدرن قرن بيستم خيلي كم تغيير كرده است. حتي تحصيل كرده هاي قرن بيستم هم اداب و رسوم و اعتقادات و منش انسانهاي نخستين را دارند (مانند شركت در مراسم جشن عروسي كه در آن زمان براي باروري زمين و افزايش محصولات استفاده مي شد ).

4- انگيزه هاي اساسي  و مهم در هر انساني عبارت هستند از نفع پرستي – خودخواهي – رقابت (تنازع بقا جانوران ) – شهوت پرستي و عشق به پست و مقام و قدرت

5- در حكومت دمكراسي رهبر سياسي مي تواند مردم را چنان به زير سلطه  فكري و جسمي خود دراوردكه معتقد شوند. 5=2×2 خواهند شد.

6- ما آنهايي را كه دشمنانمان را مي كوبند دوست داريم.

7- هر كسي اميدوار است روزي جنگ به كلي  از ميان برداشته شود بايد به فكر اين مساله باشد كه در آن صورت چگونه غرايزي كه ما از نسلهاي طولاني اجداد وحشي خود به ارث برده ايم به صورت بي ضرري ارضا كنيم.

8- بشر فقط به خاطرمنافع شخصي خود و تنها نبودن اجتماعي شده است.

9- تقوا به ما مي گويد شما نبايد هم نوع خودرا بكشيد اما با كمي تبليغات دروغين مي توان اين نفرت را متوجه يك كشور خارجي و حتي همه دنيا نمود و در مقابل انگيزه هاي جنايت كارانه را به قهرماني ميهن پرستانه تبديل كرد.

10- ما انسان را اشرف مخلوقات مي دانيم،انساني كه از اعقابش با چنگيزها روبه رو بوديم – نرون را با چشم ديديم و از عنايت وجودي هيتلر و موسوليتي برخودار گشتيم. وه كه چه انسانهاي بزرگي !

11- من به خوشحالي فرد فرد افراد معتقد نيستم و درصدد آنم كه شايد شادي و سرور نوع بشر را باعث شوم.

12- ترس مبناي همه چيز ماست. علم و دانش مي تواند ما را ياري كند تا از اين ترس جبوني كه نژاد بشر نسلهاي متوالي بدان مبتلا بوده رهايي يابد. 13- فهم عالم اخلاق در روزگار ما از حد شعور متوسط هم پايين تر است.

14 – متقاعد كردن مردم – حتي بيشتر آنهايي كه هر كس قبول دارد در حقيقت نوعي اعمال زور و اجبار است.

15- آموزش و پرورش در بيشتر حكومت ها (به خصوص دمكراسي) طوري است كه فارغ التحصيلان اختيار تفكر را از دست مي دهند و قادر به انجام هيچ عمل يا فكري مخالف كه در مدرسه به آنان تلقين شده نيستند.

16- ترس از بدبختي موجب آن مي شودكه مردم بيشتر موجبات بدبختي خود را فراهم  آورند.

17- براي آموختن قضاوت پا در هوا بهترين راه فلسفه است.

18- علم عالي ترين روشنايي است كه در مغز انسان مي درخشد. يكي از نيروهاي متحد كننده افكار صداقت علمي است كه از تعصبات كاسته و و بر ظرفيت تمايل و تفاهم متقابل انسانها مي افزايد. 

19- اگر جنگ جهاني سوم روي دهد ممكن است نژاد بشر را منقرض كند.

20- امروز ضروري است كه مردمان اختلافات سياسي خود را از راهي غير از جنگ حل كنند.

21- هيچ حدي بر مهملات پوچي  كه به وسيله دولت مي توانندجزء اعتقادات  عمومي در آيند نيست به من حقوق كافي بدهيد. مي توانم در مدت سي سال كاري كنم كه مردم باور كنند.

6=2×2 مي شود . 

22- اين كه سرما باعث جوش آمدن آب مي شود از حقايق روز يكشنبه است.

23- مردان سياست – شاعران – هنرمندان و نوازندگان بيشتر از تمام مردم خودخواه هستندو دوست دارند درباره آنها صحبت شود.

24- سياست مقدار زيادي تحت تاثير سخنان بي لطفي است كه عاري از حقيقت و همگي دروغند. 

25- خواسته هاي غيرمنطقي مردم بوسيله شارلاتان ها بهتر ارضاء مي شود.

26- اگر قرار باشدمغرب زمين در زمينه ادعاي برتري داشته باشد،آن ارزشهاي اخلاقي نخواهد بود بلكه در علم و تكنيك هاي علمي است .

27- در بعضي از اديان كساني كه باعقيده آنان موافق نيستند فرزندان شيطان مي خوانند  و بدين ترتيب مكانيسم قديمي دشمني با افرادي كه خارج از قبيله ما هستند،باز گشته است. 

28- زندگي بشر بسيار تحت تاثير جنگ وآدم كشي است  و در بيشتر ملتها چيزي كه در آنها مي شود ديد مجسمه سوار بر اسب مرداني است كه به خاطر مهارتشان در آدم كشي مورد احترام اند. 

29- هر كشوري ادعا مي كند نيروهاي مسلح آن به خاطر امنيت وتهاجم ملت هاي ديگر به آنها است. 

اما همين افراد معتقدند وجود ارتش بيگانه به خاطرتهاجم به كشور آنهاست. 

30- رهبراي سياسي كشورهايي كه جنگ راه مي اندازند بايستي روزي حداقل  دو ساعت آنها را محكوم  به مشت زني – كشتي كج- مسابقات اتومبيل راني و شكار كرد تا هيجان و شور آنها را خاموش كرد . 

31- آن چه دنيا بدان نيازمند است عشق و دلسوزي مسيحي است.

32- هر كس زوايايي دارد كه در آن زوايا داراي جنون است. 

33- بشريت روحي دارد كه تا بي نهايت قابل تكامل است

عواقب و نتایج انقلاب صنعتی در اروپا

1-تغییر شکل خود صنعت بر اثر زیاد شدن اختراعات و ماشینها

2-گذشتن اقتصاد از مرحلۀ اصناف تحت نظارت و قاعده و صنایع خانگی به نظام سرمایه گذاری و آزادی فعالیت .آدم اسمیت ندای انگلستان در انعکاس اثرات نظام جدید بود .

3-صنعتی کردن کشاورزی – گرفتن جای مزارع کوچک توسط مزارع بزرگ که از روی اصول سرمایه داری اداره می شدند .

4-تحرک به کار بستن و اشاعه علم از پژو هشهای علمی تشویق به عمل آمد و مطالعات در زمینۀ علوم تجربی به نتایج علمی عظیمی منجر شدند برای علوم نظری اعتبارات مالی فراهم آمد و علم خصیصۀ بارز زندگی جدید شد .

5- انقلاب صنعتی در انگلستان شروع شد و نقشۀ جهان را با تخمین تسلط انگلستان به تسخیر مناطق خارجی که می توانستند مواد خام – بازار یا تسهیلات بر اساس کشاورزی یا جنگ یا بازرگانی فراهم آورند گسترش داد.

6-  انقلاب صنعتی با افزایش سریع جمعیت و صنعتی کردن آن جمعیت جهان را افزایش داد .

7- این انقلاب جنگ را ماشینی کرد و گسترش داد و از صورت جنگ انسان با انسان خارج ساخت و توانایی بشر را برای منهدم کردن و کشتن بسیار وسیعی یا وسیع ساخت.

8- این انقلاب ارتباطات و حمل ونقل بهتر و سریع تر را الزام آور ساخت و ادارۀ مناطق وسیع تر را از یک پایتخت امکان پذیر ساخت.

9- اقتصاد جدید کالاها و وسایل آسایش را بیش از هر نظام قبلی میان قسمتی به مراتب وسیع تر از جمعیت توزیع می کرد.

10- این انقلاب افکار مردم شهر نشینی را تیزتر ولی احساس زیبایی شناسی را کند کرد     بسیاری از شهرها به نحوی ملال آور بد منظر شدند.

11- انقلاب صنعتی اهمیت و مقام اقتصاد را بالا بردو منجر به تغییر اقتصادی تاریخ شد. این انقلاب افراد را عادت داد با ضوابط علت و معلول مادی فکر کنند و منجر به نظریه های مکانیستی زیست شناسی شد.

12- این تحولات در علوم و تمایلات مشابه در فلسفه، با شرایط اجتماعات شهری و افزایش ثروت ترکیب شدند تا معتقدات مذهبی را ضعیف کنند.

13- انقلاب صنعتی اخلاقیات بشر را عوض کرد. این انقلاب ماهیت بشر را عوض نکرد ولی به غرایز قدیمی که برای زندگی اجتماعی پر دردسرند نیروها و فرصتهای تازه ای داد.این انقلاب انگیزۀ سود جویی را تا آنجا مورد تاکید قرار داد که به نظر می رسید خودخواهی طبیعی بشر را تشویق می کند نظام صنعتی فرد و مشارکت را واحدهای تولید قرار داد والدین و خانواده پایه اقتصادی قدرت و نقش اخلاقی خود را از دست دادند. جلوگیری از افزایش جمعیت در میان طبقۀ خردمند و با شعور آغاز شد زنان به داخل کارخانه ها و ادارات کشانده شدند. آزادی زنان نتیجۀ صنعتی شدن بود. انقلاب صنعتی آن قوانین اخلاقی را که بلوغ زودرس اقتصادی، ازدواج زود رس و امر ونهی مذهبی در مزارع امکان پذیر ساخته بود از میان می برد. اجتماعات صنعتی خود را در غیراصول اخلاقی میان یک سلسلۀ قوانین اخلاقی در حال نزاع و یک سلسله قوانین جدید شکل گرفته سرگردان می یافتند.

انقلاب صنعتی هنوز در حال پیشرفت  است. این انقلاب مقادیر و تنوعات تازه ای از جنایات ایجاد کرده و روح همۀ از خود گذشتگیهای قهرمانانۀ هیأتهای مذهبی و راهبه ها را به دانشمندان دمیده است. این انقلاب بناهایی زشت - خیابانهای غم انگیز و شلوغ ­­– اماکن فقر نشین نکبت بار- اعتیاد و ایدز – و هزاران جنایت جدید را به وجود آورده است.  این عوامل از جایگزین کردن نیروهای ماشینی به جای انسان ناشی نشده اند. این انقلاب از هم اکنون به بدیها و زشتی های خود حمله ور شده است زیرا دریافته است اماکن فقیر نشین بیش از آموزش و پرورش هزینه بر می دارد.

تا قبل از انقلاب صنعتی و قبل از قرن هیجده میلادی تمام دنیا به طور تقریب در یک سطح بودند. کشورهای مانند – آلمان- فرنسه- اتریش- و... که پادشاهانی فیلسوف داشتند با انقلاب صنعتی راه تکامل را پیمودند و اینک جز کشورهای ابر قدرت و جهان اول هستند و اما در آن زمان که اروپا انقلاب صنعتی را شروع کرده و راه تکامل را می پیمودند در ایران ما ناصرالدین شاه ترک پادشاهی می کرد که در حرمسرای خود زنان را بر پشت خود سوار می کرد و آنان را خرسواری می داد و در هنگام خواب برای قبلۀ عالم کوچولو لالایی می خواندند تا به خواب برود.

منبع: رو سو انقلاب جلد (2 ) – مجموعۀ تاریخ تمدن ویل دورانت

کتاب شناسی

هدف از این مقاله معرفی بهترین کتابهای منتشر شده در زمینه های

فیزیک و کیهان شناسی

تاریخ ایران

تاریخ جهان

فلسفه

روان شناسی در سطح ایران و جهان می باشد

1- فیزیک و کیهان شناسی: ASTRO    PHYSIC

فیزیک دانشگاهی مکانیک- نور و فیزیک مدرن – الکتریسته و مغناطیس – فیزیک حالت جامد- ( نيم ر ساناها ) – فیزیک پلاسما – اشعۀ X – لیزر – (موج،ذره،کوانتوم،) نجوم به زبان ساده 1و2 – ساختار ستا رگان و کهکشانها (انتشارات گیتا شناسی ) – نجوم و اختر فیزیک مقدماتی 1و 2 (انتشارات آستان قدس )- تاریخچۀ زمان – جهان در پوستۀ گردو- انسان و کیهان – اطلس فضا- زمین (انتشارات گیتاشناسی) – منشأ سیارات – انسان در کیهان – آسمان در شب – آزمایشگاههای کیهانی- از کوراک تا کو آزار- از کهکشان تا انسان – آفرینش جهان – انسان در نبرد با طبیعت – انفجار بزرگ – پیدایش و سیر تکاملی حیات – از کجا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟ - تحول ستارگان – فیزیک و واقعیت- کیهان شناس (جایگاه انسان در فضا )- انبساط جهان – یک، دو،سه، بی نهایت- نسبيت برای همگان – عالم اینیشیتن – تئوری نسبیت اینشیتن و انحناء عالم 1و2 –  فیزیک نوین – جهان فیزیکدانان – رنجهای اینشیتن – تاریخ اتم – اژدهایان عدن -  اصل انواع (چارلز داروین)-  زمین شناسی تاریخی 1و2-  الفبای اتم – ماجرای زندگان- علم به کجا میرود؟ - تصویر جهان در فیزیک جدید (ماکس پلانک ) – جهانی که می بینم (اینشتین ) – جنگ نه (اینشیتن و فروید ) – تاریخ و فلسفۀ علم – سرگذشت تقویم

2- تاریخ ایران:

تاریخ ایران باستان 1و2 و3 (پیرنیا ) – تاریخ کامل ایران باستان- ایران سرزمین جاوید 1و2و3و4 – تاریخ فرهنگ و تمدن ایران 1و2و3–تاریخ کیش زرتشت 1و2و3–  از زمان داریوش – زمان  و زادگاه زر تشت – منم کوروش بزرگ – جنگهای ایران و روم – تاریخ شاهنشاهی هخامنشی (اُمستد ) – تاریخ ایران از آغاز تا اسلام (پطر و شفسکی )- اصل و نسب دینهای ایرانیان باستان (رضایی ) – تاریخ ایران قبل از اسلام – تاریخ ایران پس از اسلام (زرین کوب ) – ایران در زمان ساسانیان (کریستین سن) – دو قرن سکوت – دیدگاهها – بابک خرمدین – مازیار (صادق هدایت ) – ترانه های خیام (هدایت ) – پروین دختر ساسان – سایۀ مغول (صادق هدایت ) – خداوند الموت – روزگاران (زرین کوب )-اوستا (پور داوود )- اساتیر ایران – تاریخ سیستان -  آفرین فردوسی – دوران زندگی و مهاجرت آریائیها – شرح حال فردوسی – شاهنامۀ فردوسی (چاپ مسکو )- فرهنگ زبان پهلوی – تخت جمشید – جنبش حروفیه – عقاید مزدک – یکتا پرستی در ایران باستان –  تصوف -تاریخ تمدن ایران ساسانی – فرقۀ اسماعیلیه (مارشال ).در شناخت فردوسی (پروفسور حافظ محمد خان شیرانی )؟-  آرش شیواتیر (ارسلان پوریا ) – سوگ سیاوش – آشنایی با بناهای تاریخی – داستانهای شاهنامه – امام حسین و ایران – تاریخ موسیقی ایران 1و2 (روح اله .... خالقی )- پدر و پسر – آخرین سفر شاه – پاسخ به تاریخ – از کوچۀ رندان (زندگی حافظ ) – یشتها و گاتها – عرفان و تصوف ایران – منم زرتشت ارابه ران خورشید –

تاریخ جهان :

مجموعۀ تاریخ تمدن ویل دورانت: مشرق زمین گاهوارۀ تمدن – یونان باستان – روم باستان – عصر ایمان 1و2 – عصر اصلاح دینی – رنسانس- آغاز عصر خرد – عصر لوئی چهاردهم – عصر ولتر – روسوو انقلاب 1و2 – عصر ناپلئون – تاریخ معاصر جهان (جان باومن و تو )- مجوعۀ تاریخ تمدن آرنولد توین بن: سیمای تاریخ – تکوین تمدنها – رشد تمدنها – فرو پاشی تمدنها- متلاشی شدن تمدنها – دولتهای جهانی – نهادهای روحانی جهانی – اعصار قهرمانی – تماس میان تمدنها در بعد زمان – تماس میان تمدنها در بعد مکان – چرا بررسی تاریخ ضرورت دارد؟ در آستانۀ رستاخیز – اساتیر بین النهرین- اساتیر یونان- اساتیر روم – اساتیر آفریقا- اساتیر جهان – تاریخ مغول – اسکندر مقدونی – چنگیز مغول – هیتلر- اسپارتاکوس – نامه های پدری به دخترش – خون و تاریخ – تمدنهای پیش از تاریخ – راز قارۀ آتلا نتیس – قلعۀ حیوانات – تاریخ ادیان جهان 1و2و3 – دایره المعارف ادیان – تاریخ  جامع ادیان (جان بی ناس ) – تاریخ یهود- انجیل عیسی مسیح – تاریخ اسلام (دانشگاه کمبریج ) – محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – عایشه پس از پیغمبر – تاریخ تمدن غرب – جهان باستان – سینوهه پزشک فرعون 1و2 – فرزند نیل (موسی ) 1و2 – کنیز ملکه مصر – انسان در گذرگاه تکامل 1و2 – تاریخ مذاهب اسلام – سقوط امپراتوری روم- پیکار صفين(نصربن مراحم ) – اطلس تاریخي جهان.

فلسفه :

تاریخ فلسفه 11 جلد- فلسفۀ علمی ( برتراندراسل ) 1و2و3و4 – متفکران یونانی 1و2و3 دنیای سوفی – لذات فلسفه – تاریخ فلسفه  ویل دورانت – تاریخ فلسفۀ غرب (راسل )-  برگزیدۀ افکار راسل ( رابرت اگنر ) – درآمدی بر فلسفه – ماجرای جاودان در فلسفه – چنین گفت زرتشت (نيچه ) – ترانه های خیام (صادق هدایت ) – انسان برای خویشتن – جزم اندیشی مسیحی – کلیدهای ذن- یوگا- هایدگروه- و پرسشهای بنیادین – مارکس و سیاست مدرن – سارتر که می نوشت – اصول و فلسفه دکارت – هزار اندوز کنفسیوس – ادیان و مکتبهای فلسفی هند- اوپانیشادها- اسرار مخفی هندو – فلسفۀ شرق (مهرداد زرین ) – فرهنگ مکتبهای فلسفه (داکوبرت و 72 تن از نخبگان فلسفه )-

مجموعۀ کتابهای پیشروان اندیشه های نو :

1- ویتگنشتاین-    2- فانون     3- کارناپ         4- فروید             5- گاندی

6- یونگ             7- کافکا     8- برتر اندراسل

5- روانشناسی

روان شناسی هیلگارد 1و2 – فرهنگ جامع روان پزشکی (پور افکاری ) 1و2 – چکیدۀ روان پزشکی بالینی – فیزیولژی مغز -  شگفتیهای جهان درون 1و2 – تحلیل رويا (یونگ ) انسان و سمبولهایش (یونگ ) – زبان از یاد رفته (اریک فروم ) -  روان کاوی و دین – حقایقی پیرامون احضار ارواح –روان شناسی غیر طبیعی – ماوراء ذهن بشر – دژهای دراز – قدرت درمان گری انسان – فروید در مقام یک فیلسوف – روان کاوی و علوم غریبه – هیپنوتیزم برای همه – هیپنوتیزم پیشرفته – انسان و اسطوره هایش اسرار تمرکز – عقدۀ رستم و سهراب (اردوبادی ) – زرتشت- حافظ و سوگواری در ایران (اردوبادی ) – (هیپنوتیزم ، ذن، تله پاتي  – توتم و تابو – کابوس (بررسی روان شناختی کابوسها ) – شاخۀ زرین (جیمز فریزر ) در مورد دین و جادو – کلیات روان شناسی 1و2و3و4و5- دایره المعارف روح در قلمرو دین و ادبیات – روان شناسی مذهب – فکر و خواب – بیماریهای عصبی و روحی (اردوبادی ) – عرفان و تصوف ایران – مدیتیشن- طریقت باطنی –ذن و ذاذان – پدیده های روحی هیبنوتیزم – تقویت نیروهای روحی و روانی (ترجمه دکتر رضا جمالیان )-

 

آتشكده

پيشگفتار:

همانطور كه ميدانيم آتش(آذر) در نزد ايرانيان قبل از اسلام يكي از مقدسات بوده ودر عهد ساسانيان يكي از خدايان اعظم بشمار مي آمد و  اكنون نيز در نزد ما ايرانيان قداست خود را حفظ كرده و مردم به آتش به ديد احترام مينگرند. در دين زردشتي نخستين وظيفه آدمي آن بود كه خدا را بپرستد و تطهير و قرباني كند و نماز بگزارد. در دين زردشتي مانند اديان ديگر روا نبود كه معبد بسازند يا بت بتراشند بلكه قربانگاهاي مقدسي بر قله كوهها و در داخل كاخها و مركز شهر بنا ميكردند و براي اهورامزدا يا مقدسات پايين تر از وي، بر بالاي آنها آتش مي افروختند. همانطور كه گفتيم  خود آتش نيز به عنوان خدايي پرستش مي شد و آن را "اتر" مي ناميدند و مي گفتند آتش فرزند خداي روشنايي است. اگر دقت كرده باشيم در بناهاي قديم اتاقها را دور تا دور خانه ميساختند تا روشنايي و نور خورشيد به همه جاي خانه تابيده شود.آتشدان مركز اجتماع خانواده بود و سعي مي شد هيچگاه خاموش نشود چون اين كار يكي از واجبات دين بود. خورشيد را به عنوان مظهر تجسد يافته اهورامزدا يا ميترا پرستش مي كردند. بايد گفت كه جنبه اخلاقي اين دين عالي تر و شگفت انگيزتر از جنبه ديني و الهي آن است. اين طرز تصور به زندگي انسان شرافت و مفهومي مي بخشد كه از ديد جاري در اين ايام او را دستگاه مكانيكي متحرك خود به خود تصور ميكند. به گفتة اوستا انسان سه وظيفه دارد:1- دشمن خود را دوست بدارد 2- آدم پليد را پاكيزه سازد 3- نادان را دانا گرداند. بزرگترين فظيلت تقواست و پس از آن شرف و درستي در كردار و گفتار است. در ميان پارسيان مانند امروز رباخواري امري رايج نبود.

شكل وبناي آتشكده ها:شكل آتشكده ها در همه جا يكسان بود. آتشدان در وسط بنا قرار داشته وپيوسته آذر مقدس،در آن مي سوخته.معمولا هر آتشكده هشت درگاه وچند اتاق هشت گوشه داشت. نمونه اين بنا هم اكنون در شهر يزد پديدار است،كه از آتشكده هاي باستاني بوده و در زمان حمله اعراب ويران شد.

مسعودي تاريخ نويس در كتاب مروج، وصف خرابه آتشكده باستاني و مقدس استخر را،كه در زمان او معروف به مسجد سليمان بوده،چنين بيان ميكند:در يك فرسنگي شهر استخر واقع است،بنايي زيبا ومعبدي باشكوه است.در آنجا ستونهايي از سنگ يك پارچه با قطر و ارتفاع و ارتفاع حيرت بخش ديدم، كه بر فراز آن اشكال عجيب از اسب وساير حيوانات غريبه نصب بود،كه از حيث شكل و از لحاظ عظمت،شخص را به حيرت مي افكند.در گرد بنا خندقي وسيع و حصاري از سنگهاي عظيم كشيده شده بود،مستور از نقوش بر جسته بسيار ماهرانه.اهالي آن ناحيه اين صور رااز پيامبران قديم مي پندارند.

  همان طور كه  مسعودي اشاره كرد و طبق كاوشهاي انجام شده،در خرابه برخي  از  اين    آتشكدهها قطر بعضي از اين ستونها به بيش از چهار متر ميرسد و هنوز هم استوار بر جا مانده اند.

در عهد باستان بالاي اتشدانها،هيچ حفاظي وجود نداشت.اما براي نگهداري آتش ازلي ضرورت داشتكه بنايي بسازند،كه آنرا از عوامل طبيعي مصون سازند.كم كم در شريعت زردشت اين قاعده مقرر شد،كه آفتاب بر آذر نتابد بنابر اين سبك جديدي در ساختمهن آتشكده معمول شد:اتاقي مطلقا تاريك در وسط بنا مي ساختند، كه آتشدان در آن قرار داشت .آتشدان را طوري قرار ميدادند كه، يك سه پايه فلزي در روي آن واقع شده و آتش مقدس بالاي سه پايه قرار داشت.

 بعضي بر آنند كه ساختمان سنگي ،كه در نقش رستم ديده ميشود و ايرانيان آنرا كعبه زردشت ميخوانند آتشكده بوده.(طبق نظريات جديد كعبه زردشت محل نگهداري اسناد دولتي بوده).

هر پادشاه ساساني در مراسم تاجگذاري خود،آتشي وقف ميكرد كه نشان و سمبل سلطنت او محسوب ميشد. علاوه بر آتش شاهي آتشهاي مختلفي وجود داشت:از جمله آتش آذران وآتش وهران(بهرام). در اواخر سلسله ساساني آتش آذران، در دهكده هاي كوچك و آتش وهرام در نقاط بزرگتر قرار داشت.

منبع:تاريخ تمدن،(جلد يك) مشرق زمين گاهواره تمدن، ويل دورانت.

ايران در زمان ساسانيان،پرفسور آرتور كريستن سن.

تهيه كننده: كاوه

تمدن: نظمي اجتماعي كه در نتيجه وجود آن خلاقيت فرهنگي امكان پذيرميشود و جريان پيدا مي كند. تمدن متشكل از چهار عنصراساسي 1- پيش بيني در امور اقتصادي. 2- سازمان سياسي. 3- سنن اخلاقي 4- كوشش در راه معرفت و بسط هنر.

طبق كاوشهاي انجام شده توسط باستان شناسان خواستگاه تمدن بشريت از مشرق زمين آغاز شده است .از اينجاست كه اروپا و آمريكا اين فرزند و نوادة خودخواه آسيا، هرگز به ارزش ميراث كهن پدران خود پي نبرده اند. حال با توجه به تعريف بالا  از تمدن، مروري هر چند كوتاه  به هر يك از عوامل آن مي كنيم.

1- پيش بيني در امور اقتصادي: نخستين عنصر اقتصادي تمدن، كار بود. كه شامل كشتكاري، صنعتكاري، حمل ونقل و داد و ستد مي شد. در مصر به قديمي ترين شيوة كشاورزي و آبياري و تهية نوشابه هاي گاز دار بر مي خوريم. صنايع دستي و مهندسي در مصر قبل از موسي در اوج كمال بود. اولين امارات آجري به عصر "سارگن اول" در سومر وآكد ميرسد. چرخ كوزه گري و چرخ ارابه در ايلام (شوش واقع در خوزستان)، شيشه در مصر، پارچة كتاني و ابريشم و باروت در چين ساخته شد. كشتيهاي فينيقي آفريقا را دور زدند. قطب نما كه انقلاب تجاري اروپا را به وجود اورد، از چين برخاست. قراردادهاي تجاري و مقدمات بانكداري و معامله با طلا، اولين بار در سومر پديد آمد. پول كاغذي در چين بوجود آمد.

2- سازمان سياسي: حكومت، سازماني براي نظم بخشيدن به زندگي جمعي از قبيل طايفه، خانواده و دولت مي باشد. نخستين اجتماعات روستايي در هند و اولين حكومتها در سومر و آشور بر پا شد. اولين قانون بوسيله "اورانگور" و "حمورابي" تدوين شد. داريوش با ارتش و دستگاه چاپاري خود يكي از منظم- ترين شاهنشاهي هاي جهان را بر پا داشت.

3- سنن اخلاقي: سومين عنصر تمدن اخلاق است. آداب و رسوم، وجدان و نيكوكاري و آداب مردمداري از دربارهاي مصر و ايران فرا آمد. رسم تك همسري از مصر آغاز شد. ولي رسم تعدد زوجات كه از عدالت بدور است، در ميان اعراب به اوج خود رسيد و هنوز نيز استمرار دارد . نخستين فرياد عدالت اجتماعي در مصر و اولين نداي اخوت بشري و بينش اخلاقي در ميان قوم يهود به گوش جهانيان رسيد.

4- كوشش در راه معرفت و بسط هنر: اين عامل به پنج دسته قابل تقسيم است كه عبارتند از دين، علم، فلسفه، ادب، هنر.

 دين: اعتقاد به عواملي در وراي طبيعت براي تخفيف دردها و اعتلاي شخصيت و تقويت غرايز اجتماعي و نظم جامعه. گراميترين شخصيتهاي ديني اروپاييان در سومر و بابل و فلسطين ظهور كردند. داستانهاي مربوط به آفرينش آدم و حوا، طوفان نوح، بيرون رانده شدن انسان از بهشت و رستگاري نهايي بشر، در مشرق زمين پرورانده شد. در همين جا بود كه مريم در ميان رب النوع هاي فراوان شكفت. خاستگاه يكتاپرستي و شور انگيزترين شخصيت تاريخ، عيسي جايي جز  فلسطين نبود.

علم: روشن ديدن، بدقت ثبت كردن و بيغرضانه سنجيدن. مصر حساب هندسه و گاهشماري را بنياد نهاد.كاهنان و پزشكان مصري بيماريها را شناختند. اولين پيوند قسمتهايي از پوست بدن به گوش پاره شده، توسط يك پزشك هندي بنام "سشروته" انجام گرفت. "آريبهط" چنين نوشت: فلك و ستارگان ثابت و زمين با حركت وضعيش طلوع و غروب روزانه سيارات و ستارگان را ايجاد ميكند. اما جانشينان وي اين نظريه را رد كردند. همانطور كه برخي از اديان چند قرن بعد نظريه ثابت بودن زمين را به دانشمندان نجوم مانند گاليله تحميل كردند.

فلسفه: تلاش براي تحصيل جهان بيني. فلسفه تجسسي دليرانه ولي بي نتيجه درباره علل نخستين و معني نهايي موجودات است. هنگامي كه اروپا در توحش به سر مي برد مصريان و بابليان به سرنوشت بشريت مي انديشيدند. اگر هند فلسفه را در دين غرق كرد و نتوانست خرد را از دستياز اميد و آرزو بر كنار كند، چين فلسفه را از دين دور كرد و متفكري مانند كنفسيوس پرورانيد كه آراي او هادي مردم وكشورداران شريف است. پس فلسفه از هند و چين برخاست نه از يونان.

ادب: به طور خلاصه عبارت است از: انتقال زبان، تربيت جوانان، ظهور و تكامل خط، آفرينش شعر، نمايش و ثبت كردن و به ياد آوردن گذشته. كهنترين آموزشگاهها به مصر و بين النهرين تعلق دارد. ظاهرا كتابت در آسيا پديد آمد. الفبا و كاغذ و مركب در مصر، چاپ در چين و اولين كتابخانه در بابل ساخته شد. اولين دانشگاهها در هند بوجود آمد. اولين تاريخ نويسان در آشور گزارش نويسي را به صورت تاريخ نويسي در آوردند. "نبودينوس" و "آسور بانيپال" كه براي ما آثار مهم تاريخي به جا گذاشتند خود از باستان شناسي آگاه بودند. برخي از قصه هاي ديني ما از ميراث بين النهرين مي باشد.

هنر: آراستن حيات با رنگ و صورتهاي خوشايند. ساده ترين هنر تن آرايي است. حتي در مراحل آغازين تمدنهاي مصري و هندي و ايراني به جامه هاي ظريف و وسايل آرايشي بر مي خوريم. مقابر مصري از ساز و برگ فاخر و ظرفهاي سفالين و نقشهاي هنرمندانه كه روي عاج يا چوب كنده شده مالامالند. يونانيان مجسمه سازي و معماري را از ايران و كرت درس گرفتند. معماري كنوني آمريكا از برجهاي كهن خاور نزديك تاثير گرفته است. نقاشي چين و ژاپن باعث دگرگوني هنر اروپا شد. آوازهايي كه پاپ گرگوريوس كبير در كليساي كاتوليك رواج داد از سرودهاي حزن آلودي كه يهوديان تبعيدي با وحشت در كنيسه هاي مي خواندند نشات گرفت.

آري چنين است برخي از عناصر تمدن و بخشي از ميراث شرقي مغرب زمين.

منبع: تاريخ تمدن، (جلد يك) مشرق زمين گاهواره تمدن، ويل دورانت.

تهيه كننده:كاوه