مشاهیر بزرگ جهان

بتهوون (قسمت دوم):

لودویگ وان بتهوون فرزند ارشد سه فرزندی بود که خداوند به یوهان و ماریا ماگدالنا عطا کرد. تاریخ تولدش را 15 یا 16 دسامبر 1770 قید کرده­اند. از همان خردسالی، نشانه­های برخورداری از استعداد خارق العاده در موسیقی در وی آشکار شد و پدرش نیز خیلی زود در صدد بهره برداری وبهره کشی از استعداد شگرف پسر برآمد. به نظر می­رسد آموزش مدرسه­ای مرتب لودویگ وقتی به 15 سالگی رسید متوقف شد و نتوانست به یاری کلمات آنچه را در ذهن و روح خود داشت به صراحت و روشنی بیان دارد و حتی از حل مسایل ساده و مقدماتی ریاضی نیز گاهی عاجز می­ماند اما در موسیقی، رشد وی به میزان حیرت آور و قابل تحسینی سریع بود تا بدانجا که در 12 سالگی به سمت سنج نواز ارکستر دربار بن منصوب شد و در 14 سالگی مقام دستیار ارگ نواز در بار به عهده­اش محول گشت در سال 1787 بتهوون که 16 ساله بود به وین سفر کرد و در آنجا با چهره­های سرشناس و برجسته موسیقی آن زمان از جمله با موتسارت آشنا شد اما به او خبر رسید مادرش فوت کرده است و به زادگاه خود برگشت. این فقدان، جان او را سخت اندوهگین کرد. بتهوون پس از مرگ مادر، در وین باقی ماند ولی این سالها با رنج و عذاب شدید توأم بود و جراحت آن تا پایان عمر بر جان بتهوون باقی ماند. در سال 1792، وقتی بتهوون در وین، مستقر شد، آثار فراوانی تصنیف کرده بود. سه کوراتت پیانو، یک تریوی پیانو، یک تریو برای سازهای زهی با شماره اپوس 3، چندین واریاسیون برای پیانو و تریو برای سازهای زهی در رماژور، اپوس 8، نخستین باری که بتهوون در وین بر روی صحنه کنسرت ظاهر شد در ماه مارس 1795 بود. در سال 1798، بتهوون در شهر پراگ با برگزاری دورسیتال شور و هیجان شدیدی در محافل دوستداران موسیقی آن شهر برانگیخت. در سال 1800 دوره اول خلاقیت و آهنگ سازی بتهوون به پایان می­رسد. تقسیم دوران خلاقیت بتهوون به سه دوره ممتاز، نخستین بار به ابتکار فن لنتز صورت گرفت که در کتابی موسوم به بتهوون و سه شیوه آهنگ سازی وی حدود این سه دوره را مشخص و متمایز می­سازد. دوره دوم تا سال 1815 گسترده می­شود و دوره سوم تا سال 1827 یعنی زمان مرگ را دربر می­گیرد. در دوره اول بتهوون آثار بسیار جالب و ممتازی پدید آورد که از جمله آنها می­توان شش کوارتت برای سازهای زهی اپوس 18، نه سونات برای پیانو، چندین واریاسیون، آریای همراه کنسرت که با این عبارت آغاز می­شود (آه پر فیدو) را نام برد. در این زمان آثار شدید ناراحتی کبد در بتهوون ظاهر شد و شنوایی او آسیب دید و شروع ناراحتی شنوایی، اثر ناگوارش را در اخلاق و رفتار بتهوون باقی گذاشت و حالت سوء ظن و شکی که از اختیار بتهوون خارج بود نسبت به بهترین دوستان و اطرافیانش در او پدیدار شد و روز افزون گشت. در فاصله سالهای 1813 تا 1818 بتهوون سمفونی نبرد یا پیروزی و لینگتن را پدید آورد. بتهوون این سمفونی را برای سازی به نام پان هارمونیکن تصنیف کرد. این ساز از ابداعات شخصی مبتکری از معاصران بتهوون به نام یوهان ملزل محسوب می­شد که مترونوم را نیز ابداع کرده بود. پان هارمونیکن به صورت یک مجموعه مکانیکی از سازهای بادی بود. سمفونی نهم یا سمفونی کورال بود که از نظر حشمت و والایی در میان تمام آثار بتهوون بی نظیر است و در هر دو، اخلاص و ایمان آهنگساز به خصایص روحانی و ملکوتی انسان متجلی می­شود. بعد از سال 1824 بتهوون کم کم به گوشه خلوت و تنهایی پناه برد و از مردم کناره گرفت. به سر و وضع ظاهر خویش بی­اعتنا شد اما در همین زمان روح بتهوون به بالاترین درجه تطهیر رسید. در سیمایش آثار و درخشش سعادتی ملکوتی ظاهر می­شود. حالت انسانی که بر فراز زندگی این خاکدان سیر می­کند و از هفت دولت آزاد است و به خردمندی و کمالی که فقط نصیب پاکان و وارستگان می­شود دست می­یابد. تجلیات این سعادت و وارستگی و خردمندی بالاتر از حد تصور در پنج کوارتت آخرین بتهوون ظاهر شد. در سال 1825، از بتهوون توصیفی چنین در دست داریم: آثار رنج ـ افسردگی ـ اندوه و نیکخویی در چهره­اش نمودار است ولی هیچ گونه نشانه خشونت و تندخویی در او نیست.

تعدادی از آثار مهم او عبارتند از: کنسرتوی شماره (3) برای پیانو در دومینور ـ اپوس 37 ـ شماره (4) برای پیانو در سل ماژور ـ اپوس 58 کنسرتوی پیانوی شماره (5) در می بمل ماژور اپوس 73 ـ کنسرتو برای ویالن در رماژور اپوس 61 ـ اپوس7 2 ـ شماره 2 موسوم به سونات مهتاب ـ سمفونی شماره 1 در دو ماژور اپوس 21 ـ سمفونی شماره 3 در می بمل ماژور اپوس 55 اروییکا و ... .

سونات مهتاب:

سونات مهتاب بتهوون در میان 32 اثری که او در فرم سونات پیانو تصنیف کرده است، از هر نظر محبوب ترین محسوب می شود و بهترین سونات پیانویی به شمار می­رود که تاکنون در جهان غرب به رشته تصنیف درآمده است. در این میان، هاینریش فریدریش رالشتاب در پدید آوردن این محبوبیت سهم به سزایی داشته است. زیرا که انتخاب عنوان مهتاب برای این سونات ابتکار او بوده است. رالشتاب این سونات را با دریاچه لوسرن در سویس مرتبط ساخته چنان که گویی آن دریاچه برای خود، مهتاب متفاوت و اختصاصی داشته است. یکی دیگر از آثار بزرگ بتهوون سمفونی اروییکا می­باشد که پل هنری لانگ آن را یکی از دور از فهم ترین و غیرقابل درک ترین اعمالی می­داند که ممکن است در عرصه هنر و ادبیات صورت گیرد. بتهوون در اروئیکا ضمیر ناخودآگاه و شخصیت روحی و اخلاقی بس منیع خویش را نمودار ساخته است. بتهوون قبل از این تصیف گفته بود به جایی رسیده­ام که قصد دارم خودم را نابود کنم ...

فقط هنر است که مرا از این کار باز می­دارد، وه که به نظرم ناممکن می­نماید بر این دنیا چشم بپوشم قبل از آنکه آنچه را حس می­کنم بیانش بر عهده­ام محول گشته است تصنیف کرده باشم.

منبع: 101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان.

مؤلف: مارتین بوک اسپن، ترجمه: علی اصغر بهرام بیگی


زیگموند فروید (قسمت دوم)

زیگموند فروید نورولوزیست و روان پزشک اتریشی در ششم ماه مه 1856 در خانواده­ای یهودی در شهر فرایبورگ، شهری کوچک در موواریا، که بعدها جزیی از چکسلواکی گردید به دنیا آمد. وقتی چهار سال بیشتر نداشت، پدرش که به تجارت پشم اشتغال داشت، خانواده را به وین منتقل نمود، جایی که فروید قسمت عمده زندگی خود را دران شهر گذراند. در سال 1938، وقتی نازیها اتریش را به تصرف درآوردند، مجبور شد با دخترش آنا فروید به انگلستان فرار کند و یک سال پس از آن درگذشت. فروید در سال 1881 از دانشگاه وین دکترای پزشکی را دریافت کرد. مطالعاتی در زمینه بافت شناسی سلسله اعصاب را در آزمایشگاه بروک گذرانده بود. زمانی که در بخش روان پزشکی مینیرت در زمینه نوروپاتولوژی تحقیق می­کرد مقالاتی را در مورد عصب شنوایی و مخچه  و دو کتاب در زمینه نورولوژی به رشته تحریر درآورد. هر چند علاقه چندانی به طبابت نداشت، برای امرار معاش بیمارانی را می­دید که اکثر آنها را نوروتیک­ها تشکیل می­دادند.

ناراضی از روشهای درمانی آن روز که به طور عمده بر الکتروتراپی متمرکز بود، فروید تصمیم گرفت به کلینیک شارکو رفته و در مورد هیپنوتیزم معلوماتی کسب کند. پس از حدود 4 ماه که در سالپتریر گذراند به وین برگشت و کار خود را شروع کرد. مطب فروید رونقی نداشت و همکارانش او را به خاطر هیجان فوق العاده در پذیرش نظرات شارکو ملامت می­کردند. فروید شروع به همکاری با ژوزف بروئر کرد که آن زمان یکی از موفق ترین پزشکان وین بود.

کتاب آن دو مطالعاتی در هیستری (1895) درمان زنهای هیستریک را با روش تخلیه هیجانی شرح می­داد، اما فروید روش جدیدرا که یکی از بیماران فروید به او گوشزد کرده بود در آن مطرح ساخت. در سال 1896 فروید از اصطلاح روان کاوی برای توصیف روش جدید خود نام برد. بین سالهای 9-1894 فروید از یک رشته علایم روان پزشکی در رنج بود و شروع به روان کاوی خود نمود.

تغبیر رویا کتابی که فروید آن را کار عمده خود معرفی می­کرد و در سال 1900 نوشته شد، نقطه پایان مشکلات روانی فروید بود. مکانیسم­های روانی ـ واپس زدن، نماد سازی، فراموشی، پرداخت ثانوی را در این کتاب شرح داده شد. عقده ادیپ، اید، ایگو، سوپرایگو، اضطراب اختگی یکی پس از دیگری از ذهن پربار فروید تراوید. عده­ای معدود اما بسیار علاقمند از پیروان فروید روان کاوی را از مرزهای اتریش فراتر بردند. بسیاری از پیروان علاقمند بعدها ناگزیر از فرار به آمریکا و انگلستان شدند. خود فروید نیز در سال 1938 وین را ترک کرد، خانه­ای در لندن برای خود پیدا کرد و در همان خانه درگذشت.

منبع: فرهنگ جامع روان پزشکی، روانشناسی جلد اول، دکتر نصرت الله پورافکاری.

مالتوس و نظریه افزایش جمعیت      ادامه مطالب وبلاگ در نوشته ها ی پیشین فروردین۱۳۸۷و دی  واسفند۱۳۸۶      بس کنید انسان­ها، دنیا دارد می­ترکد!

از اولین روشنفکران قرن 18 اروپا که با افزایش جمعیت مخالفت می­کرد می­توان به تامس مالتوس (1766-1834) اشاره کرد. مالتوس در کتاب جامعه می­گوید: چون نعمت زیاد شود خورندگانش زیاد می­شوند.

چون باروری زمین محدوداست و هیچ حد و مرزی برای اشتهای جنسی و جنون آسای مردان وجود ندارد، افزایش دهانهای خواستار غذا که در نتیجه ازدواج در سن پایین و کاهش مرگ و میر سالخوردگان حاصل می­شود به یقین آن مواد اضافی را خواهد بلعید. در سال 1789 تامس مالتوس رساله­ای در بیان اصل جمعیت آن چنان که بر پیشرفت آینده جامعه اثر می­گذارد را منتشر کرد. در این کتاب، مالتوس کوشید نظریه خود را به شیوه ریاضی بیان دارد. میزان عرضه مواد غذایی هر 25 سال به طور تصاعد حسابی افزوده می­شود (ازا به 2 به 3 به 4 به 5 به 6 و ...) در همین حال اگر جلو افزایش بی حساب جمعیت گرفته نشود و اگر در نظر بگیریم که برای هر زوج 4 فرزند باقی بماند در این صورت جمعیت هر 25 سال به طور تصاعد هندسی افزایش می­­یابد (ازا به 4 به 8 به 16 به 36 و ...) در کشور خودمان ایران جمعیت در سال 1357 حدود 26 میلیون نفر بود و در سال 1385 به حدود 70 میلیون نفر رسید) و اگر این نرخهای افزایش تحقق یابد ظرف 200 سال نسبت میزان جمعیت به وسایل امرار معاش 25 به 9 می­شود. بعد از 300 سال همین نسبت به 4096 به 13 می­رسد و در 2000 سال، تفاوت این نسبت خارج از حد محاسبه خواهد شد و علت این که جمعیت به این سرعت افزوده نشده است این است که میزان زاد ولد با کنترلهایی مثبت و منفی محدود شده است. کنترل­های منفی به صورت پیشگیری از ازدواج به علت فقر یا دلایل دیگر ـ گناه (اعمال جنسی خارج از حدود ازدواج) و شیوه­های متنوع جلوگیری از آبستنی بوده است و کنترل­های مثبت که در صورت افزایش جمعیت طبیعت و تاریخ به کار می­اندازد و به جان کسانی که در حال زندگی کردن هستند، می­افتد.

کشتن کودکان ـ بیماری ـ قطحی و خشکسالی ـ جنگ بر سر نفت ـ آب ـ زمین و ... پدید می­آید. (به عنوان مثال یکی از عوامل کمبود آب و خشکسالی در زمین افزایش جمعیت بی رویه می­باشد.) مالتوس چنین نتیجه گیری می­کرد که هیچ سودی ندارد دستمزد کارگران افزوده شود چون کارگران زودتر ازدواج می­کنند و بیشتر فرزند به بار می­آورند و جمعیت افزایش می­یابد. در نتیجه فقر همچنان پایدار می ماند. مالتوس به بررسی درباره رویه آنار شیسم فلسفی پرداخت. بنا به نظر مالتوس اگر حکومت و دولت از بین برداشته شود هر کس مجبور می­شود برای حفاظت از انبار کوچک خود به قدرت و خشونت متوسل شود. در صورتی که همه قیود و محدودیت­ها از وصلت و مجامعت برداشته شود تولید مثل ازتولید  مواد غذایی سریع­تر صورت خواهد گرفت. اکنون امکان آن بود که با افزایش بی رویه جمعیت همه دستاوردهای مصیبت بار انقلاب صنعتی را به آسانی به تولید مثل بی حساب طبقه فقیر جامعه نسبت داد. در سال 1832 میلادی فرانسیس پلیس در کتاب تصاویر و دلایل درباره اصل جمعیت این اصل مالتوس را پذیرفت که نرخ افزایش جمعیت بیشتر از نرخ افزایش مواد غذایی است اما معتقد بود باید وسایل ضد آبستن را به عنوان جانشین مشروع و سازگار با موازین اخلاقی در برابر باروری کور طبیعت و انهدام دسته جمعی از طریق جنگ (مانند جنگ جهانی اول و دوم) بپذیریم.

مالتوس و نظریه افزایش جمعیت:

مالتوس در سال 1826 مقاله­ای برای دایره المعارف بریتانیکا تهیه کرد و در آن عنوان کرد جمعیت بیش از اندازه چون عاملی در تنازع بقا عمل خواهد کرد.

چارلز داروین در 1838 در مورد این مقاله گفت: خواندن کتاب مالتوس این فکر را به مغزم رسوخ داد که تحت چنین شرایطی، انواع مطلوب و قابل زیست بر جا خواهند ماند و انواع نامطلوب که آمادگی بقا در شرایط جدید را ندارند از بین خواهند رفت (اصل تنازع بقا داروین). داروین در سال 1859 کتاب بنیاد انواع را انتشار داد. زنجیره اندیشه­ها « زنجیره بزرگ هستی » را می آراید و زیربنای تاریخ تمدن را می­سازد. در انتها در مقاله افزایش جمعیت باید ذکر شود جمعیت انسان در کره زمین بنا به تقریب حدود 10 میلیون نفر بوده است. در 7000 سال پیش جمعیت زمین به 20 میلیون نفر (این ارقام تقریبی هستند). در سال 400 میلادی به 200 میلیون نفر ـ در سال 1650 میلادی حدود 550 میلیون نفر و در ابتدای قرن بیستم به 2200 میلیون نفر (2/2 میلیارد نفر) و در 100 سال بعد به 6 میلیارد نفر رسید و اکنون جمعیت زمین (سال 1388 ه.ش) از 6 میلیارد تجاوز کرده است و می­بینیم که در تمام دنیا کمبود مسکن ـ فقر ـ بیکاری ـ بیماریهای واگیردار ـ بیماری­های اعصاب و روان ـ ایدز ـ اعتیاد ـ تعصبات مذهبی و نژادی ـ جنگ بر سر آب ـ نفت ـ زمین ـ منابع طبیعی کمبود رفاه و آرامش و ... بیداد می­کند و با این همه مشکلاتی که افزایش جمعیت بی رویه برایمان به ارمغان آورده به یاد مالتوس می­افتیم که 200 سال پیش فریاد می­زد: بس کنید انسان­ها، دنیا دارد می ترکد وانسان­ها آنقدر کر بودند که صدای او را نمی­شنیدند.

منبع: تاریخ تمدن ویل دورانت ـ عصر ناپلئون (جلد 13).

موسیقی در ایران:

به طور کلی سیر تحول ترانه، ترانه سرایی و موسیقی در تاریخ ایران به دوره­های زیر تقسیم می­شود.

ترانه و سرود در میان ایرانیان باستان ـ دوره زرتشت پیامبر فیلسوف ـ زمان هخامنشیان و اشکانیان ـ عصر ساسانیان، صدر اسلام و خلفای عباسی - زمان پس از اسلام، غزنویان، صفویان و قاجار.

تصنیف یا موسیقی ضربی با کلام در فرهنگ موسیقی ما جایگاه ویژه­ای دارد. از لالایی مادران در مناطق مختلف و آهنگ­ها و تصنیف­های رو حوضی و کوچه بازاری و ... تا تصنیف­های جدی هر یک نقشی در فرهنگ موسیقیایی این سرزمین ایفا کرده است.

اقسام تصنیف در موسیقی ایران:

1- سرود

2- چامه

3- ترانه

1- سرود یا چکامه که اعراب آن را اغانی می­گفتند، تصنیفی است که به وجهی، افرادی آن را به طور گروهی یا دسته جمعی اجرا می­کنند، بی شک اگر بخواهیم سرود را فقط به ترانه­های مهیج که دارای اشعاری انقلابی، میهنی یا تبلیغاتی است و امروزه با عنوان سرود معمول است محدود کنیم کاری نادرست است. بنابراین این نوع از موسیقی را از نظر محتوا، می­توان به سه دسته تقسیم کرد: سرودهای مذهبی ـ رزمی و بزمی.

الف) سرودهای مذهبی: این تصنیف­ها حالتی شبیه قصیده داشته­اند که در آنها ممدوحی و یا معبودی مورد نظر بوده است. بهترین نمونه این نوع سرودها، می­توان به سرودهای زرتشت که به گاتها (گاته یا گاثه) معروف است اشاره کرد که این آثار، دارای وزنی آزاد و یا به احتمال وزنی سنگین داشته­اند. به طور کلی، تأثیر موسیقی بر پیامبران و رهبران مذهبی، از روزگاران کهن پوشیده نبوده است. مانی و زرتشت بزرگ فرمانهای یزدانی را با نواهای موسیقی می­آمیختند تا تأثیر آن دو چندان گردد.

ب) سرودهای رزمی یا رسمی:

این سرودها بیشتر در میدان جنگ یا مراسم و جشن­هایی مانند جشن مهرگان (جشن سرنگونی ضحاک) جسن سده و جشن نوروز خوانده می­شد و بی گمان دارای وزنی مهیج بوده است. گزنوفن مورخ یونانی در کتابی راجع به خصال کوروش چنین می­نویسد: کوروش هنگام حمله به ارتش آشور، بنابر عادت خود، سرودی آغاز کرد که سپاهیان با صدایی بلند و با احترام و ادب دنبال آن را بخواندند و چون سرود به پایان رسید، آزاد مردان با قدم­های مساوی و با نظم تمام به راه افتادند. شیوه اجرای این سرودها چنان بوده است که سراینده­ای ابتدا آن را می خواند و دیگران همان را تکرار می­کردند. یعنی در مجالس رسمی، سراینده­ای، به طور مثال دستان خسروانی را می­سرود و دیگران جمله به جمله همانها را تکرار می کردند. در هر صورت، وجود نوعی سرود که ویژه مجالس رسمی یا جشن­ها بوده امری است قطعی و مسلم.

امروزه سرودهای ایران، سی تیر و ... و سرودهای نظامی و غیر نظامی دوران جنگ مانند ای خاک خون حلالت ما پیشگام مرگیم را می­توان اثاری در این زمینه به حساب آورد.

جمع سرودهای بزمی:

از این نوع سرود که مختص مجالس سرور و شادمانی بوده، شاعران به وفور نام برده­اند و از  محتوای سخن آنان چنین استنباط می­شود که این سرودها وزن و اشعاری شاد و مضمونی عاشقانه داشته اند. کریستین دانمارکی در کتاب ایران در زمان ساسانیان آورده است در این دوره همچنان که اشتها را با غذاهای لذیذ و نوشیدنی گوارا و شامه را با بوهای خوش می­پروراندند. حس شنوایی را هم با صداهای دلنشین موسیقی که با مهارت و استادی ترکیب یافته بود، پرورش می­دادند ... در بزم­های مخصوص رئیس تشریفات (خرم باش) به استادان موسیقی دستور می­داد که فلان سرود یا مقام را بنوازند.

2- چامه:

چامه را که اعراب آن را غزل (قول و غزل) گویند، تصنیفی است عاشقانه و اشعارش بنابر معمول دوازده هجایی بوده و آهنگ آن نیز وزنی سبک داشته است. چامه به انواع زیر تقسیم می­شود:

الف) ممکن است عاشقانه باشد، در این صورت وزن آن سبک نبوده مانند برخی از دو بیتی­ها.

چامه به نظر می­رسد مختص شرح روایات و داستان­های کوتاه از پهلوانی سواران، کارهای شگفت در جنگ و شکار، حکایتهای عاشقانه و یا توصیف شجاعت جوانان و دلیر مردان باشد.

از تصنیف سازان و ترانه سرایان دوره معاصر می­توان به عارف قزوینی ـ ملک الشعرای بهار ـ محمدعلی امیر جاهد ـ پژمان بختیاری ـ رهی معیری ـ مهرداد اوستا ـ سیمین بهبهانی ـ بیژن ترقی ـ کریم فکور و ... اشاره کرد.

ایران خورشیدی تابان دارد
مهرش جاویدان با دل پیمان دارد
خصم فریاد واقعان بگذر

 

با جان پیوندی پنهان دارد
دل پاس پیمان دارد تا جان دارد
بانگ آزادی از جان بردار

از خواب غفلت گردید ایران بیدار

دل را چون دریا بر این توفان بسپار

شوری دگر در سر ماست
آزادی دامن بگشا
از خود گذر کن هر سو نظر کن
عصری نو شد چهره گشا
امید ما را

 

شوق اوجی در تن ماست
آهنگی دیگر سرا
بنگر ایران را، نور تابان را
جانانه میهن، افسانه میهن
کاشانه میهن

 

سرود ای ایران

ای ایران ای مرز پر گهر
دور از تو اندیشه بدان

 

ای خاکت سرچشمه هنر
پاینده مانی تو جاودان

ای دشمن  ازتو سنگ خاره­ای من آهنم

دشمن ار تو سنگ خاره­ای من آهنم
مهر تو چون شد پیشه­ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما
سنگ کوهت درّ و گوهر است
مهرت از دل کن برون کنی
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست
مهر تو چون شد پیشه­ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جا ما
ایران ای خرم بهشت من
گر آتش بارد به پیکرم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گِلم
مهر تو چون شد پیشه­ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما

 

جان من فدای خاک پاک میهنم
دور از تو نیست اندیشه­ام
پاینده باد خاک ایران ما
خاک دشتت بهتر از زر است
بر گویی مهر تو چون کنم
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
دور از تو نیست اندیشه­ام
پاینده باد خاک ایران ما
روشن از تو سرنوشت من
جز مهرت در دل پنرورم
مهر اگر برون رود گلی شود دلم
دور از تو نیست اندیشه­ام
پاینده باد خاک ایران ما

سرود ای ایران: آهنگساز روح الله خالقی ـ شاعر: حسین گل گلاب

دستگاه: دشتی        خواننده: استاد غلامحسین بنان

منبع: جاودانه­ها (1) ـ پانصد ترانه و تصنیف­های خاطره انگیز

مؤلف: مسعود زرگر ـ انتشارات آتنا

تصنیف از خون جوانان وطن لاله دمیده:

خواننده: زری ارشاک خان ـ الاهه ـ پروانه ـ شجریان

شعر از عارف قزوینی

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد

 

در بهار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابرکرم خطه ری رشک ختن شد

دل تنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ         چه بد کرداری ای چرخ

سرکین داری این چرخ!         چه بد کرداری ای چرخ

از خون جوانان وطن لاله دمیده

وز ماتم سرو قدشان سرو خمیده

در سایه گل بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غم جامه دریده

چه کج رفتاری ای چرخ!        چه بد کرداری ای چرخ!

سرکین داری ای چرخ، نه دین داری (نه آیین داری ای چرخ)

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن

مشتی گرت از خاک وطن هست به سرکن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن

واندر جلو تیرعدو سینه سپر کن

از خون جوانان وطن لاله دمیده

وز ماتم سرو قدشان سرو خمیده

منبع: تصنیف­ها، ترانه­ها و سرودهای ایران زمین ـ سعید مشکین قلم

رصدخانه خورشیدی نقش رستم قدیمی­ترین رصدخانه خورشیدی جهان:دکتر رضا غیاث ابادی

رصدخانه خورشیدی واقع در نقش رستم که به اشتباه آن را یک آتشکده می­دانند (کعبه زرتشت) در واقع قدیمی ­ترین رصدخانه خورشیدی در جهان بعد از رصدخانه زرتشت می­باشد (به مقاله رصدخانه زرتشت در همین وب سایت رجوع شود) که مبدأ گاه شماری و استخراج تقویم در ایران باستان بوده است. بررسی این رصدخانه این نظریه را که آغاز سال هخامنشی روز اول مهر ماه بوده است را تأیید می­کند. سال هخامنشیان سال خورشیدی حقیقی و از اعتدال پاییزی  تا  اعتدال پاییزی بعدی بوده است. جشن بزرگ آنان جشن مهرگان بوده است که در اول مهر ماه و همزمان با جشن­های سال نو، و یا پیرو گاه شماری اوستایی در روز مهر از ماه مهر انجام می­شده است. سازوکارهای دقیقی برای سنجش نزدیک شدن و آغاز سال نو در رصدخانه خورشیدی نقش رستم طراحی و تعبیه شده است. پس از مهرگان، جشن نوروز بزرگترین جشن­های سالیانه آنان بوده است. آفتاب سنج­های رصدخانه نقش رستم این واقعیت مهم را نشان می­دهد که ایرانیان باستان از واحد هفته استفاده می­کرده­اند. نقش رستم در 6 کیلومتری شمال تخت جمشید واقع شده است. در این محل و در سینه کوه سیوند چهار دخمه متعلق به پادشاهان هخامنشی تراشیده شده است. در برابر این دخمه­ها و در فاصله کمی از کوه بنای رصدخانه خورشیدی نقش رستم قرار گرفته است. این ساختمان بنایی از دوره هخامنشیان است که به احتمال زیاد در زمان داریوش اول ساخته شده است (کعبه زرتشت).

بنای نقش رستم برج مکعب مستطیل شکلی است با قاعده مربع که قریب 5/12 متر بلندی و 5/3 متر طول هر ضلع آن است. در ساختمان این برج به جز از سنگ آهک سفید رنگ و خاکستری رنگ از هیچ مصالح دیگری استفاده نشده است. سنگ­ها به طرزی بسیار صیقلی، چنان روی هم قرار گرفته­اند که احتیاج به ملات نداشته­اند سقف این بنا نیز تنها از سنگ ساخته شده است. سقفی متشکل از چهار قطعه سنگ که طرز تراش آنها شکل هرم کوتاهی را به آنان بخشیده است هنوز سالم مانده است. آیا مهندسان مدرک گرفته امروزی می توانند ساختمانی بسازند که 2500 سال آن را مانند بنای نوساخته ضمانت کنند. بنای نقش رستم از چهار جهت اصلی به اندازه 18 درجه انحراف دارد که اگر 3 درجه میل مغناطیسی منطقه را از آن کم کنیم انحراف آن از چهار جهت اصلی به 15 درجه می­رسد. در سوی شمال این بنا، پلکانی متشکل از 30 پله 25 سانتی متری قرار دارد. بر هر یک از سه ضلع شرقی، غربی و جنوبی بنا 6 شاخص خورشیدی یا آفتاب سنج به شکل پنجره نما دیده می­شود که از سنگ­های خاکستری رنگ ساخته شده است. در سه سوی شرق غرب و جنوب بنا دیواری وجود داشته که امروزه بقایای آن در زیر خاک مدفون است. بر پایین دیوار، سنگ نبشته­ای از دوره ساسانی دیده می­شود که ارتباطی به بنای نقش رستم ندارد. این بنا که تاکنون به کعبه زرتشت مشهور بوده است. به نام­های (کرنای خانه) ـ نقاره خانه و بُن خانه نیز نامیده شده است. بنا به تحقیقات، محقق ارجمند دکتر رضا غیاث آبادی این بَنا و بَنای مشابه آن در پاسارگاد، یک رصدخانه خورشیدی برای سنجش حساب سال و سال شماری و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول هر ماه خورشیدی و انقلابهای تابستان و زمستانی و اعتدالهای بهاری و پاییزی و بعضی دیگر رویدادهای مربوط به سالنامه نگاری بوده است. پس این بَنا رصدخانه خورشیدی یا زمان منبع یا شاخص خورشیدی است. اینک دلایل این موضوع را بررسی می­کنیم:

1- هر یک از ضلع­های بنای نقش رستم با چهار جهت اصلی 15 درجه غربی انحراف دارد. اگر این بنا با زاویه­ای غیر از این ساخته می­شد، هیچ یک از محاسبه­های خورشیدی یاد شده قابل انجام دادن نبود.

2- تغییرات زاویه بین گوشه­های آفتاب سنج­هایی که در سه طرف بنا کار گذاشته شده است با تغییرات زاویه طلوع خورشید در ماه­های گوناگون سال برابر است.

3- در آفتاب سنج­های ردیف دوم ساز و کاری اندیشیده شده است که به موجب آن می­توان نزدیک شدن سال نو را هفته به هفته تشخیص داد.

4- ضلع­های عمقی آفتاب سنج­ها بر اضلاع دیگر آن به طور کامل عمود نیستند، بلکه به میزان کمی انحراف دارند تا سایه گوشه­های بیرون به طور کامل بر گوشه­های درونی منطبق شود، اگر این انحرافِ کم و جود نداشت چنین سایه­هایی تشکیل نمی­شد.

5- ساختمان در فاصله و تناسبی از کوه واقع شده است که طلوع خورشید در زمان انقلاب تابستانی بلافاصله در کنار لبه شرقی کوه و غروب خورشید در زمان اعتدال بهاری و پاییزی در لبه غربی کوه دیده می­شود.

6- هر چهار گوشه بنا به شکلی ساخته شده است که سایه آن روی زمین به شکل فلش و عقربه اندازه­گیری درمی­آید.

7- لبه بام بنا کامل صاف و بدون هر گونه برآمدگی یا فرو رفتگی است تا در ایجاد سایه­های تشکیل شده بر پله­ها خللی پیش نیاید.

8- پله­ها وضعیتی دارند که سایه لبه عمودی بنا به هنگام طلوع خورشید در هر یک از ماه­های سال به ترتیبی خاص روی آنها می­افتد.

9- در پله­ها ترتیبی وجود دارد که می توان نزدیک شدن آغاز سال هخامنشی را روز به روز تشخیص داد و معین کرد.

10- پله­هایی که در سوی شمال بنا وجود دارد برای بالا رفتن نیست و در واقع در حکم درجه­های یک صفحه مدرج است که کار آنها محاسبه زمان از راه ارتفاع خورشید در روز یعنی 47 درجه بوده است. زاویه فاصله انقلاب تابستانی از انقلاب زمستانی .

به کلیه علاقمندان به تاریخ، باستان شناسی و نجوم پیشنهاد می­کنیم کتابهای بناهای تقویمی و نجومی ایران تألیف دکتر رضا غیاث آبادی و رصد خانه مراغه تألیف دکتر پرویز ورجاوند را حتماً مطالعه کنند.

منبع: مجله دانشمند سال 1377 ـ مقاله دکتر رضا غیاث آبادی


دستگاه­های موسیقی ایران:

موسیقی ایرانی را شامل 7 دستگاه (آواز بزرگ) می­دانند و هر دستگاه شامل چند آواز کوچک، گوشه و نغمه است.

1- شور (الف: ابوعطا ـ ب: بیات زند ـ ج: افشاری ـ د: دشتی)

2- ماهور    3- همایون (اصفهان و بیات اصفهان)

4- نوا          5- سه گاه           6- چهارگاه

7- راست پنج گاه

1- دستگاه شور: از متداول ترین دستگاه ها در میان مردم ایران است. به خصوص متعلقات آن در بین عموم مردم معمول است. این دستگاه با جذبه و لطف خاص خود حالتی بسیار شاعرانه و دلفریب دارد. از ملال و حزن درونی حکایت می­کند و گاه با ناله­ای مؤثر و وقاری پوشیده از حجب و حیا همراه است. دستگاه شور، نمونه کاملی از احساسات و اخلاق ملی گذشتگان ماست.

2- دستگاه ماهور: این دستگاه دارای حالتی وقار گونه و مهیج است که به همین جهت مارشهای با هیجان وپرشور نظامی اغلب در این دستگاه است.

3- دستگاه همایون: دستگاهی است با شکوه، مجلل و آرام و در عین حال مؤثر و جذاب و دلربا که پر از عظمت، پختگی و سحر و افسون ماهرانه است. همایون دستگاهی است تفکر برانگیز همراه با صفات و عواطف عالی.

آواز اصفهان (بیات اصفهان): از آوازهای قدیم است که آن را بیات اصفهان هم می­گویند. آوازی است گاه شوخ و خوشحال و گاه محزون و غمگین ولی در مجموع جذاب و دلربا است. تأثیر اصفهان تأثیر و حالتی بین غم و شادی است.

4- دستگاه نوا: دارای احساس و وقاری است که با آهنگی ملایم و متوسط و نه چندان شادی بخش و نه زیاد دردناک و غمگین بیان احساسات می­کند. در موقع خستگی و فراغت، شنیدن نوا بسیار مطبوع است و آن را آواز خواب گفته و در آخر مجالس می­نواختند.

5- دستگاه سه گاه: دستگاهی است غم انگیز و حزن آور که ناله­هایش مؤثر و از ته دل است و بیشتر یادگار دردها و رنجهای نیاکان ماست.

6- دستگاه چهارگاه: نمونه کاملی است از تمام حالات و صفات موسیقی ما زیرا درآمد آن مانند ماهور، با وقار و متین، آواز زابل آن، دارای غم درونی است و آواز مخالف آن شکایت آمیز ولی مانند همایون باتجربه و تواناست. چهارگاه هم شادی می کند و هم گریه و زاری، گاهی خوشحال است و زمانی غم انگیز.

7- دستگاه راست پنجگاه: در راست پنج گاه تغییر مقام به سایر آوازها (دستگاه­ها) بسیار است و هر قسمت آن حالت یکی از آوازها را نشان می­دهد. به همین جهت راست پنجگاه از سایر دستگاه­ها کامل ­تر است. زیرا دارای تمام حالات و صفات دستگاه­های دیگر نیز هست. راست پنج گاه در حقیقت راهی است برای تمرین تغییر مقام به دستگاه­های دیگر و در این دستگاه به پنج مقام مُد گردی (مدولاسیون یا تغییر مقام) می­شود.

منبع: جاودانه­ها (1) ـ ترانه­ها و تصنیف­های ایران ـ مسعود زرگر

تاریخچه روان شناسی و روان پزشکی:

سابقه رنجی که انسان از بیماری­های روانی برده است به زمانهای بسیار دور می­رسد.در پرو (آمریکا) جمجه­های سوراخ شده­ای پیدا کرده­اند که به ظاهر در دوران­های گذشته به منظور ایجاد راه گریز ارواج پلید در بیماران روانی چنین سوراخ­هایی در جمجمه آنان ایجاد کرده­اند. جوامع اولیه به نفوذ روح اجداد خود در بروز امراض روانی معتقد بوده­اند. درمان این امراض در فرهنگهای قدیم بر عهده جادوگران بوده است که خود را واسطه بیان منظور ارواح قرار می­داده­اند. در فرهنگ یونان باستان، تعریف جنون از سه منبع عقاید عموم، معلومات پزشکی، فلسفه و ادبیات ریشه می­گرفت. اغلب مردم جنون را به نیروهای مافوق طبیعت نسبت می­دادند و مجنون را مغلوب روح شیطان می­دانستند. از نظر پزشکی، در نوشته­های بقراط (2400 سال قبل) در مورد اخلاط چهارگانه (خون ـ بلغم ـ صفرا ـ سودا) که از تأثیر چهار عامل طبیعی (گرما ـ سرما ـ خشکی و رطوبت) حاصل می­شد سخن رفته است. بقراط در رساله خود در مورد درمان صرع نوشت: من باور نمی­کنم بیماری مقدس، در واقع بیماری مقدس و خدایی است بلکه معتقدم که علتی دارد. از نظر ادبیات و فلسفه، روح را نفس زندگی می­دانستند، قدرتی که شخص را زنده نگه می­دارد و پس از مرگ نیز جاویدان می­ماند. ارسطو نخستین کسی بود که رها شدن احساسهای سرکوب شده را از طریق رقص و موسیقی و تشریفات مذهبی عامل بهبودی بخش معرفی کرد. اعتقادی که در قرن 19 اساس درمان اختلالات روانی قرار گرفت. رومی­ها برای هیجانات بشر اهمیت فوق العاده قایل بودند و سیسرو دو هزار سال پیش اصطلاح لیبیدو  را به عنوان قوی ترین هیجان بشر به کار برد. بیماری­های روانی برای ایرانیان باستان شناخته شده بود. خواندن ورد ودعا ، استفاده از آب درمانی و تغییر آب و هوا در درمان این بیماران معمول بوده است. هخامنشیان پزشکان متخصص تربیت می کردند و ساسانیان مدرسه پزشکی و بیمارستان درجندی شاپور ساختند که بخش ویژه­ای برای بیماران روانی داشت. قرن اول و دوم میلادی، سورانوس اصول انسانی درمان مجانین را به وجود آورد. اتاق­های ساکت، عدم ملاقات خانواده، همدردی از جانب پرستاران را او بنا نهاد. دانشمندان ایرانی به خصوص ابن سینا و رازی تبحر در درمان اختلالات روانی داشته­اند و مسافرانی آن زمان که از شرق به اروپا برمی­گشتند به توصیف مؤسسات خاص بیماران روانی که در آنها از رژیم غذایی، دارو، آب درمانی، استفاده از عطرها و نیز موسیقی ملایم استفاده می­شد می­پرداختند که زیر نظر دانشمندان ایرانی اداره می­شد. در قرن 12 و 13 در اروپا برخی از پزشکان جنون را نوعی اختلال جسمی شمرده و امکان بیمار شدن روح را رد کردند. در دوره رنسانس شخصی دچار جنون جادوگری شناخته می­شد که شیطان در روح او حلول کرده بود. در قرن 16 یوهان ویور علیه جادوگری برخاست و به طور دقیق علایم روان پریشی­های سمی، صرع، دمانس و هیستری را تعریف کرد. در قرن 17 اعتقاد به جادوگری جای خود را به دیدگاه علمی تری در مورد اختلالات روانی داد. روان پزشکی قرن 18 تحت نفوذ مسمر بود. او در کتاب خود به نام اندر تأثیر کره­های آسمانی در جسم بشر اساس هیپنوتیزم و سایر روش­های تلقین را توصیف کرد. در سالهای آخر این قرن فیلیپ پینل بیماران روانی را از غل و زنجیر رهانید. قرن 19 دوره­ای پر بار برای روان پزشکی بود. کرپلین، بلولر و فروید در اواخر این قرن و اوایل قرن بیستم تأثیر عمیق بر روان پزشکی گذاشتند. درقرن بیستم کشف الکتروشوک درمانی و داروهای روان گردان سیر و پیش آگهی بیماریهای روانی را متحول ساخت. در ایران در سال 1297 بیمارستانی ابتدایی در تهران، و چند شهر دیگر تأسیس شد. از سال 1316 به بعد نسل آغازین روان پزشکان متخصص ایرانی، دکتر حسین رضایی، دکتر عبدالحسین میرسپاسی و دکتر احمد نظام تهرانی، روان پزشکی نوین ایران را بنا نهاده و به سر و سامان دادن به وضع اسف بار بیماران روانی پرداختند.

تاریخچه روان شناسی:

دامنه دانش روان شناسی به زمانی کشانده شده است که بشر خود را شناخت. نظریه اخلاط چهارگانه بقراط، تقسیم بندی عوامل طبیعی به دو گروه اجسام و تصورات به وسیله افلاتون و دیدگاه ارسطو در زمینه شناخت بشری از قدم­های اولیه در دانش روان شناسی بوده­اند. پس از ارسطو، یونانیان به علم اخلاق رو کردند و زنو یک فرد عاقل را تابع دلیل و برهان و مساط بر هوی و هوس و بی تفاوت نسبت به خوشی­ها و بلاها توصیف کرد. از طرف دیگر، اپیکور هدف نهایی را خوشی و لذت دانست. پس از تولد مسیح، تفکر فلسفی جهت دیگری یافت و مسأله روح و جسم بر مبنای تعلیمات مذهبی پایه گذاری شد. اعتقاد به اینکه آدمی از دو عنصر روان و تن به وجود آمده از قدیم ترین ایام و در بین قبایل اولیه تا عصر حاضر وجود داشته است. از نظر فلاسفه و متفکرین بین این  دوعنصر مناسباتی وجود دارد. اگر درباره روان نمی­توان به مطالعات عینی پرداخت، جسم یا تن آدمی و در نتیجه نحوه رفتاری او از زمانهای بسیار قدیم مورد توجه دانشمندان بوده است. با وجود اینکه دانستنی­های بشر درباره خودش طی قرن متمادی افزایش یافت روان شناسی و فلسفه پیوسته بهم باقی ماندند. در واقع روان شناسی تا صد سال پیش در اروپا و تا چند دهه پیش در ایران رشته­ای از فلسفه به شمار می­رفت. در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم پیشرفت در زمینه­های مختلف علمی نظیر فیزیولوژی، تشریح، پی شناسی، فیزیک، شیمی و ریاضیات در پیشرفت روان شناسی تجربی بسیار مؤثر افتاد. روان شناسی تجربی در آلمان از سال 1879، یعنی زمانی که ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه خود را در لایپزیک گشود آغاز شد. در همین دوره روان شناسان امریکایی تحت تأثیر تجربیات آزمایشگاه وونت، فرضیه تکاملی داروین، و مفهوم منحنی طبیعی احتمالات گوس به فعالیت پرداختند ، ویلیام جیمز به مطالعه حافظه و انتقال یادگیری از راه تجربی پرداخت و از طریق کتاب خود به نام اصول روان شناسی ـ 1890 سالیان متمادی بر روان شناسی و تعلیم و تربیت در آمریکا اثر گذاشت. قرن بیستم شاهد رشد مکاتب گوناگون روان شناسی گردید. هر چند تنها پس از تأسیس دارالمعلمین و دانشگاه تهران و به ویژه دانش سراهای مقدماتی و عالی بود که روان شسناسی به صورت یکی از علوم جدید در ایران مطرح شد. دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمد باقر هوشیار را باید از نخستین پیشتازان روان شناسی جدید در ایران دانست. کتاب دکتر سیاسی تحت عنوان علم النفس یا روان شناسی از لحاظ تربیت و کتاب دکتر هوشیار تحت عنوان سنجش هوش یا روان شناسی عملی به تقریب به طور همزمان انتشار یافتند. در علم النفس روان شناسی سنتی ایران به روان شناسی نوین غرب پیوند خورده است و کتاب سنجش هوش دکتر هوشیار کتابی جامع و دقیق در زمینه روان شناسی آزمایشی و سنجش روانی است. به تمام دانشجویان روان شناسی پیشنهاد می­کنیم کتاب فرهنگ جامع روان پزشکی (پورافکاری) را مطالعه نمایند.

منبع: فرهنگ جامع روان پزشکی ـ پورافکاری


نظریه سیاسی ارسطو:

نظریه سیاسی ارسطو در کتاب سیاست (پولیتیکا) آمده است. ارسطو بر آن است تا بهترین نوع زمامداری را تعیین کند. آنجا که ارسطو به تأثیر افلاتون سخن می گوید بر آن است که جامعه آنگاه خوب است که زمینه تحول اخلاقی شهروندان را فراهم آورد به گونه­ای که شهروند خوب همانا انسان خوبی باشد. بهترین جامعه آن است که بهترین زندگی را برای شهروندان ممکن سازد. از این رو این نکته باید سنجیده شود که زندگانی خوب کدام است.

ارسطو از این سنجش نتیجه می­گیرد که زندگانی خوب، زندگانی آسوده و همراه با شایستگی اخلاقی است که همانا میانه روی و اندازه نگهداشتن در کارهاست. از این دیدگاه ارسطو زمامداری سه گونه است: دو گونه را که با زیاده روی همراهند بداست و گونه سوم که میانه آنهاست خوب می­داند. دو گونه حکومت بد یکی دمکراسی است که حکومت لجن سالاری یا مردم بی چیز و ندار یا پرولتاریا یا حکومت پابرهنه هاست. مردمی که بر اثر سختی­های روزگار پر از کینه و نفرت و عقده و بدخواه و تنگ نظرند و چون به قدرت برسند به ستمگری می­پردازند و نوع دوم حکومت اولیگارشی یعنی حکومت دسته­ای از توانگران و زورمندان است که با یکدیگر همدست شده زمام جامعه را به دست گرفته اند. اینان نیز که هم از آغاز کودکی به اعتبار زر و زور خود به لگام گسیختگی و زورگویی خو گرفته، فاسد شده اند نه به سود جامعه بلکه تنها به سود خود حکم می­رانند. چنین جامعه­هایی پایدار نخواهند بود. ولی به هر نسبت که شمار مردمی که میان این دو طبقه­اند یعنی مردم طبقه میانی، بیشتر باشد و به هر نسبت که تأثیر آنها در جامعه بیشتر باشد، به همان نسبت جامعه پایدارتر خواهد بود. از این روست که ارسطو بر ان است که قانون گذاران، حتی در حکومتهای دموکراسی و اولیگارشی، باید به مردم طبقه میانی نظر داشته باشند، زیرا پایداری و سلامت جامعه به همین طبقه وابسته است. ارسطو با دیدی دیگر زمامداری را سه گونه می­شمارد. زمامداری یک نفر، زمامداری یک طبقه و زمامداری همه. صورت درست حکومت آن است که سود و صلاح همگان در نظر گرفته شود و صورت نادرست آن است که تنها سود حکمرانان را تأمین کند. شکل درست زمامداری فردی، پادشاهی است (پادشاهی در معنی خوب آن، چرا که اقسام بد پادشاهی نیز یافت می­شود) و صورت نادرست حکومت فردی ، خودکامگی یا استبداد tyranny است. صورت درست زمامداری یک طبقه، آریستوکراسی است (آریستوکراسی در معنای خوب آن که زمامداری شایسته­ترین افراد است وگرنه نوع بد آن پدید می آید.)

و صورت نادرست آن اولیگارشی یعنی حکومت گروهی از توانگران یا زورمندان است. صورت درست زمامداری همه، پولیتیاست (که گاه به جمهوری ترجمه می کنند). در این نوع زمامداری، کسانی که شایسته ترند به زمامداری برگزیده می شوند و هر کس به کاری می­پردازد که شایستگی آن را دارد. همه در برابر قانون یکسانند و سود و صلاح همگان در نظر است و صورت نادرست حکومت همگانی، دمکراسی است که زمام کارها به دست مردم بی سواد، جاهل، شارلاتان و مردم فریبان متقلب خوک صفت است. در حکومت دمکراسی سود و صلاح همگان یعنی کل جامعه در نظر نیست، بلکه تنها سود مردم ندار و پرولتاریای داخلی در نظر است که پس از به دست گرفتن قدرت به ستمگری می پردازند.

منبع: درآمدی به فلسفه ـ دکتر میر عبدالحسین نقیب زاده.

اساتیر و اسطوره­ها (قسمت دوم):

در ظلمتهای فراسوی هزاره­ها که از تابش انوار تاریخ خبری نیست، اساتیر همانند ستارگانی می­درخشند و مسیر تفکر و اندیشه بشری را به ما نشان می­دهند. در برابر آفرینش و خلقت، مسأله مرگ مطرح می­شود. انسان همیشه با مرگ دست به گریبان بوده است برخی به دنبال آب حیات و زندگی جاودان رفتند اما به چشمه تیره ناامیدی رسیدند. این گونه ناامیدی­ها از دست یافتن به یک جاودانگی در این جهان باعث شد که انسانها به فکری دیگر بیفتند. آنان مرگ را به ناچار پذیرفتند اما نه با واقعیت تلخ نیستی نهفته در آن بلکه آن را در حد گذر از یک رودخانه و یا تغییر جامه روح تنزل دادند و خود را فریب دادند. اسطوره شناسی بخشی است از مردم شناسی فرهنگی که آن خود را از مردم شناسی منشعب می­گردد. اسطوره شناسی با بررسی مجموعه­های اساتیری زنده یا مرده و یافتن کیفیات عمومی و کلی آنها، در خدمت مردم شناسی فرهنگی قرار می­گیرد و می­تواند به تاریخ، باستان شناسی، روان شناسی و مطالعات مربوط به دین شناسی و تاریخ فلسفه یاری رساند. اسطوره شناسی از علوم جدید است و موضوع مطالعه آن، اساتیر یک ملت است. اسطوره به عنوان اندیشه قدیم بشر از اهمیت ویژه­ای برخوردار است و همان نقطه آغازین در تفکر و اندیشیدن بشر است که اکنون به علم، صنعت و تکنولوژی منتهی شده است. اسطوره مربوط به زمان کودکی بشریت است، زمانی که اندیشه­ها و تفکرات انسان در خیال بافی محصور بود. اکنون نیز اگر در رفتار کودکان که هنوز شیوه عقلانی و تجربی را فرا نگرفته­اند دقت کنیم، جز خیال بافی در مورد جهان اطراف خویش کاری دیگر نمی­کنند و در عین حال برای تخیلات خویش ارزش و اعتباری فراوان قایلند (مانند بسیاری از مردم ما). اما دوران سوم اندیشه بشری که زمان بلوغ اوست و دوران فعلی را در برمی­گیرد، زمانی است که انسان به تمام باورهای دوران پیشین شک می­کند، زیرا عقل و اندیشه بشر در دوران بزرگسالی، مجهز به ابزارهای صحیح اندازه­گیری، همچون علوم تجربی و ریاضی و منطق شده است. به یاری این فرآورده­های جدید اندیشه بشری، یعنی علوم انتزاعی می باشد که لعابی به ظاهر عقلانی به همان باورهای خیالی اغازین می­دهند و به همین خاطر است که آن اساتیر در سایه علومی مانند تاریخ و برخی از آیین­ها و رسوم، به حیات خویش ادامه داده و اکنون به دست ما رسیده­اند. اسطوره واژه عربی است و معرب واژه یونانی ایستوریا (istoria) که در زبان انگلیسی به صورت هیستوری (history) به معنای تاریخ و استوری (story) به معنی داستان و خبر درآمده است. اسطوره یک فرهنگ است، یک تاریخ است، یک دوره کامل و طولانی از اندیشه و حیات بشریت است. اسطوره واقعیت است، واقعیتی فرهنگی، سخن پوچ و دروغ و بیهوده نیست. کسانی که به مطالعه اساتیر می­پردازند، پیش از آن که یک اسطوره شناس باشند، یک جامعه  شناس، مردم شناس، یا عالم الهیات یا تاریخ هستند. تصاویر و نقوش روی غارها و حجاریها و پیکرهای باستان، همه این تصویرها حاوی تصویر رمزی واقعیتی اجتماعی­اند که ذات و گوهر اسطوره محسوب می­شود. پس اسطوره می­تواند تصویری باشد می­تواند به هر زبانی بیان شود. فرهنگ مردمان اساتیری نیز دارای این خصیصه بوده است و از فرهنگ مردمان دوران اسطوره­ای بخش باورها و اعتقادات ماورا طبیعی که از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، باقی مانده و در قالب داستان­هایی به دست ما رسیده است. اسطوره عبارت است از روایت یا جلوه­ای نمادین درباره ایزدان، فرشتگان، موجودات فوق طبیعی و جان شناختی که یک قوم به منظور تفسیر خود از هستی به کار می بندند. اسطوره جلوه گاه هنر و اندیشه هر قوم و ملتی است و اسطوره­ها ماندگارترین پدیده­هایند که با دو روی آشکار و پنهان، روشن ­ترین و نهفته ترین تعالیم فرهنگی را در خود جای داده­اند. فروید اساتیر را در پرتوی رویا تحسین می­کند و می­گوید: اساتیر ته مانده­های تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام و ملل و رویاهای متمادی بشریت در دوران جوانی اند. اسطوره در تاریخ حیات بشریت یعنی از لحاظ تکوین و تسلسل تیره های حیوانی، مقام رویا در زندگانی فرد را دارد. بررسی رویا، فهم بهتر از اساتیر را ممکن می­سازد و بی تردید رویا اسطوره فردی آدمی است. در واقع ذهن انسان بدوی، چون از موانع و سدهایی که در معمول تجربه و منطق در جریان فکر ایجاد می­کند، مبرا بوده و از این جهت مزاحمتی نداشته است. خود را تسلیم محض مستقیم حواس ظاهر می­کرده است. اسطوره ها آینه­هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره­ها منعکس می­کنند و در آنجا که تاریخ و باستان شناسی خاموش می مانند، اسطوره­ها به سخن درمی­آیند و فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما می­آورند. اسطوره­ها بقایای فرهنگ معنوی گذشتگان هستند که اکنون دیگر کسی آنها را باور ندارد. فرهنگ مردمانی بدوی که  در طول زمانی از تاریخ می زیسته­اند. بیشتر آن چیزهایی را که از گذشتگان به عنوان اسطوره به دست آمده، همان باورهای دینی گذشتگان است. اسطوره به عنوان فرهنگ مردمان کهن، همه مباحث کنونی اندیشه و دانش بشری را در سطحی ابتدایی­تر در خود دارد، به همین دلیل هر شاخه از دانش امروزی برای خود، ریشه­هایی در اسطوره می­جوید. مانند تلویزیون امروز و جام جهانی نمای افسانه­ای جمشید. اسطوره تفسیر انسان نخستین از جهان طبیعت بود و جنبه نظری تفکر انسان باستانی به شمار می­رفت و توجیه پدیده­ها بود. اسطوره فرهنگ و حاصل اندیشه جوامع ابتدایی بشریت است که می­تواند ما را با مسیر اندیشه بشری آشنا کند که در اغاز شکل گیری بر چه عناصر و پایه­هایی استوار بوده است. بشر در برابر مرگ، واکنش­های روانی متفاوتی را در پیش گرفته است. اولین چیزی که به ذهن او می­رسد جاودانگی در این دنیاست اما او با تجربه در یافته که این امر محال است، چون انسان از این تجربه ناامید می­شود به سراغ دیگر واکنشهای روانی می­رود. واکنش­های بعدی او انکار مرگ است و نمی­خواهد مرگ را پایان همه چیز بداند بلکه آن را تغییری در نحوه زندگی می­داند و به روح معتقد می­شود زیرا که باور به بقای روح به عقیده برخی، تجلی دیگری از انکار مرگ است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب آفرینش و مرگ در اساتیر نوشته دکتر مهدی رضایی رجوع شود. در انتها تعدادی از کتابهای منتشر شده انتشارات اساتیر را به علاقمندان معرفی می­کنیم:

1- اوستا، متن کامل به زبان اوستایی

2- گاتها/ سروده­های پاک زرتشت

3- گاتها: استاد کهن­ترین بخش اوستا

4- فرهنگ ایران باستان (ابراهیم پورداوود)

5- هرمزدنامه

6- زین ابزار جنگ ابزارهای باستانی ایران

7- نوروز نامه

8- چنین گفت بودا

9- یادگار زریران

10- جهان اسطوره شناسی

11- اسطوره بیان نمادین

12- مقدس و نامقدس

13- اسطوره، رویا، راز

14- انسان و اسطوره­هایش (دکتر یونگ)

15- دانش اساتیر

16- پژوهشی در اساتیر ایران

17- اساتیر یونان

18- اساتیر بین النهرین

19- اساتیر روم

جهان پس از مرگ در اساتیر

مرگ اولین راز بود، رازی که انسان را در مسیر رازهای دیگر سوق داد.

باور به جهان پس از مرگ همیشه بحث برانگیزترین مطالب اساتیری بوده است و چون در این زمینه عرصه برای خیال پردازی شاعران و ایده­های فلاسفه باز بوده باعث تنوع زیادی در اعتقادات جهان پس از مرگ شده است. به طور کلی جاودانگی در این جهان کیمیایی بود که هرگز به دست نیامد و تمام جویندگانی که زندگی خود را صرف یافتن آن کردند، در پایان ناامید برگشتند و یا در بیابانهای حیرت و سرگردانی، جان سپردند. چون تلاش در یافتن جاودانگی با شکست مواجه شد. اندیشمندان و فلاسفه در پی یافتن راهی دیگر برآمدند تا لااقل قدری از ترس و هراس مردم را از مرگ بکاهند. در راه انکار مرگ کم کم خواستند باور کنند که مرده­ای را که در زیر خاک می­گذارند، تنها محل زندگی­اش تغییر کرده و از روی زمین به زیرزمین کوچ کرده است. بنابراین چنین کسی که قرار بود در آنجا زندگی کند به ابزار و آلات زندگی نیازمند بود به همین دلیل در ایام باستان مانند گورهای هخامنشی در ایران در گورها به همراه مردگان، آلات زندگی را دفن می­کردند. قبرهایی که از عهد پارینه سنگی (قبل از عصرآهن) در ایران، میان دو رود و ... مورد کاوش قرار گرفته است دلیلی بر این ادعاست که مردگان در گورها ادامه زندگی می دهند و به وسایل حیات نیازمندند و حتی وقتی چنگیز مغول می­میرد، بازماندگان او چهل دختر ماه پیکر را آراسته به انواع جواهرات با اسبانی گران مایه برای همراهی روح چنگیزخان می­کشند. این رسوم و ایین­ها از همان ایده­ای نشأت می گیرد که مرگ را تغییری در مکان و نوع زندگی انسان می­داند. از طرفی انسان­ها بنابر شواهدی از جمله رویا، قایل به بعدی دیگر از وجود انسان شدند که روح و روان است که بعدها همین روح، ماده اصلی زندگی و حرکت موجودات زنده و عنصر جاوید انسان به حساب آمد. بنابراین باور، انسان در هنگام مرگ، روحی دارد که از او جدا می­شود و با جدا شدن روح، بدن متلاشی می­شود، اما روح که پدیده­ای مجرد و غیرقابل رویت است به نیابت از شخص در جهان ارواح، به حیات خود ادامه می­دهد. در اساتیر یونان جهان پس از مرگ ، قلمرو هادس و سرزمین مردگان مکانی تیره و تار و ظلمانی در زیر زمین بود اما در بین اقوامی که رسم بر سوزاندن مردگان خویش داشته­اند مانند هندی­ها و آریاییان قبل از زرتشت، جهان پس از مرگ در آسمانها قرار داشت، زیرا شعله­های آتش که به سوی بالا زبانه می­کشد روح مرده را با خود به آسمان می­برد. بعدها این ایده دوم یعنی قرار داشتن جهان پس از مرگ در آسمان، مقبولیت عمومی پیدا می­کند. یهودیان در ابتدا فاقد چنین دیدگاهی بودند اما این باور را از ایرانیان در زمان کوروش اخذ کردند و آن را در تعالیم دینی خویش وارد کردند. این اعتقاد از طریق دین یهود بعدها وارد دینهای مسیح و اسلام شد و جهان پس از مرگ به آسمان صعود کرد. اما مصریان باستان به جای این که اعتقاد به روح را در اعتقادات خویش وارد کنند در پی سالم نگه داشتن اجساد مردگان برآمدند و سعی کردند آنها را با مومیایی کردن از فساد و متلاشی شدن حفظ کنند.

توصیفات و گزارشهایی که از عذابها و خوشی­های آن جهان می­شود. همه ناشی از زندگی این دنیا می­باشد. مجازات همان­هایی هستند که می­تواند در این جا وجود داشته باشد اما آنجا با شدت بیشتری صورت می­گیرد. خوشی­ها نیز در حد اعلا هستند که نشانگر آمال تحقق نیافته انسان هستند. به طور کلی جهان پس از مرگ در اساتیر متکاملی که قایل به دو محیط جداگانه برای خوبان و بدان هستند ارتباطی تنگاتنگ با محیط زندگی قوم صاحب اسطوره دارد. به طور مثال مردم اسکاندیناوی که در ظلمت سرما به سر می بردند جهنم برای آنان یک مکان یخ بندان دایم و برای مردم عربستان جهنم پر از آتش بود. در برخی از اساتیر، جهان پس از مرگ را مکانی مادی می­پنداشتند. به طور مثال زرتشتیان بر قله البرز راهی داشتند که از آنجا ارواح به جهان پس از مرگ می­روند. در اساتیر هند هم مانند تناسخ، ارواح نوعی جاودانگی داشتند که طریقی بود برای فرار از واقعیت مسلم مرگ. در فرقه رواقیون در یونان راه شیری به منزله مسیری برای نزول ارواح به تجسد و صعود از آن بود. زرتشتیان معتقد بودند که آسمان را هفت پایه است: نخست ابر پایه، دیگر سپهر اختران، سدیگر سپهر ستارگان نیامیزنده، چهارم بهشت که ماه بدان پایه ایستد. پنجم گرودمان که انغر روشن خوانده شود و خورشید بدان پایه ایستد. ششم گاه امشاسپندن و هفتم روشن بیکران، جای هرمزد ]است[.

مرگ:

مرگ واقعیتی گریز ناپذیر در زندگی هر فردی می­باشد. مرگ واژه­ای فارسی است که در فارسی باستان از ریشه ضعیف  و افزودن مصوت a به دست آمده است و ریشه متوسط آن در فارسی باستان به صورت mahrka به دست آمده است. گروه صامتی YK فارسی باستان در دوره میانه به g بدل شده است که نمونه دیگر این تبدیل را در varka می­بینیم و در فارسی دری به صورت برگ و مرگ درآمده است. اهمیت مرگ در زندگی انسانها باعث شد که رشته­ای با عنوان مرگ شناسی یاتانالوژی ایجاد شود. واژه تانالوژی از نام ایزد مرگ در اساتیر یونان باستان یعنی تاناتوس گرفته شده است. باورها و سنت­هایی که در طول قرنها بر حول مرگ ریشه دوانده اند در خدمت دو هدف عمده بوده­اند. اول این که با قرار دادن مرگ در یک نظام منسجم ارزشی که به معمول بازندگی پس از مرگ مربوط است، ترسناکی آن را تخفیف دهند و دوم آنکه اعضای خانواده و بازماندگان مرده را به نحو مؤثری مورد دلداری و حمایت قرار دهند. نظریه فروید درباره مرگ، بر پایه اصل ثبات استوار است، مبنی بر این که در هر موجودی که از حیات برخوردار است گرایشی وجود دارد که به اصل خود باز گردد و این اصل، سکون و آرامشی است که از قدیم در جهان غیرعالی حکمفرما بوده است. به گفته فروید هدف هر زندگی مرگ است یا زندگی راهی غیرمستقیم به سوی مرگ است.

منبع: آفرینش و مرگ در اساتیر، مؤلف: دکتر مهدی رضایی

 


نده­ای هیزم در آتشدان.

 اوستا کتاب کهن ایرانیان

به طور کلی تاریخ و زمان تولد و زندگی زرتشت پیامبر هنوز هم برای مورخان به درستی معلوم نیست. به دلیل آنکه قسمت زیادی از اوستا در زمان حمله اسکندر به ایران در آتش سوزی از بین رفت و مرز و بوم پیامبر ایران گزند و آسیب بسیار دید و در مدت 80 سال در زیر تسلط اسکندر و سلوکی­ها جانشینان آنها بود که به خصوص در ترویج تمدن خود و هلنیک کردن ایران می­کوشیدند که در این مدت بسیاری از آثار دینی و آثار ملی ایران از دست رفت. پس از آن حمله­های اعراب ـ ترک و مغلولها و تیموریان مانند سیل ویرانگر از ایران گذشت غرق در سیل نابودی شد. دینکرد که یکی از کتابهای مهم و بزرگ پهلوی است و در قرن نهم میلادی تدوین شد از مندرجات اوستا سخن می­گوید که دارای 21 نسک است. نسک سیزدهم آن موسوم است به سپند نسک در شرح حال زرتشت می­باشد. برای معنی کلمه زرتشت بیشتر از 10 اسم عنوان شده است از قبیل زارتشت ـ زارهشت ـ زاردشت ـ زارهوشت ـ زردهشت ـ زراتشت ـ زرتهشت ـ ذره تشت ـ زره دشت ـ زره هشت اما معمول تر از همه کلمه زرتشت می­باشد که بعضی آن را به معنای دارنده شتر زرد معنی کرده­اند. زرتشت خود را در گاتها زَرَتُشتَرَ سپتمه می­نامد و گاه نیز اسم خانواده خود را که سپیتمه باشد افزوده می­شود. این اسم اخیر را امروز سپنتمان یا اسپنتمان گویند که معنای آن از نژاد سفید یا از خاندان سفید است. دینون یونانی ان را به ستاینده ستاره ترجمه کرده است. این اسم مرکب است از دو جزء زَرَت و اشترا ـ شکی نیست که اسم پیغمبر مانند بسیاری از اسامی ایرانی که با اسب و شتر و گاو مرکب است با کلمه شتر ترکیب یافته است و نام پدر زرتشت، پوروش اسپ مرکب است از پو روش که به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و پیراست و اسب، پوروش اسب به معنای دارنده اسب پیر و سیاوش به معنای دارنده اسب سیاه می­باشد.

آتشکده­های بزرگ ایران:

بزرگترین آتشکده ایران آتشکده آذر گشنسب بوده است که اکنون به تخت سلیمان معروف است. این آتشکده در تاریخ به گزن یا آذرخش یا درخش هم معروف بوده است. این آتشکده به قدری مهم بوده که پادشاهان پس از تاجگذاری پیاده از تیسفون به زیارت آن می­رفتند. آذر گشنسب سرچشمه کلیه آتشهای مقدسی که در ایران قدیم داشتند می­دانستند. آتشکده دیگر معروف به آذر فرنبغ (فرویا) که آتش پیشوایان دینی بود و محل آن در کاریان فارس بوده است که از نقاط دور و نزدیک به زیارت این آتشکده می­آمدند و آتش آن را برای آتشکده­های دیگر می بردند. آتشکده مهم دیگر آتشکده آذر برزین مهر نام داشت که آتش کشاورزان بود که در خراسان قرار داشت.

در مورد زرتشت:

دریشت سیزدهم که موسوم است به فروردین یشت از مدیو مانگهه و همه خویشان و بستگان زرتشت نام برده می­شود مدیومانگهه پسر اراستی می­باشد به توسط کتاب پهلوی زات سپرم می­دانیم که او پسر عموی زرتشت است. مدیومانگهه را حالا مدیوماه گویند و به نقل از اوستا اولین کسی است که ایمان آورد. راجع به عروسی دختر زرتشت پورو چیست. زرتشت پدر دختر خود را از دودمان هیچتسپ خطاب می کند و از پشت سپیتم می­خواند. در سنت نیز هیچتسپ چهارمین و سپتیم نهمین جد زرتشت می­باشد. مسعودی شجره نامه زرتشت را این طور ذکر کرده است:

1- منوچهر

2- دور شرین

3- ارج (ایرج)

4- هایزم

5- واندست

6- اسبیمان

7- هردار

8- ارحدس

9- باتیر

10- حخیش

11- هجدسف

12- اریکدسف

13- قدرآسف

14- بورشسف

15- زرادشت

در بندهش هم کلیه موبدان از نسل بزرگترین پسر زرتشت اسید و استرا می باشند و او خود اولین موبدان موبد بود.

پیامبر ایران در میان اقوام هندو اروپایی اولین کسی است که مردم را به فروغ ستایش خدای یگانه رهنمون شد. ویتنی دانشمند آمریکایی زرتشت را نخستین مرد میدان معرفت حقیقی و یکتاپرستی می­داند. کتاب مقدس زرتشت اوستا نام دارد که به معنای یار و یاور می­باشد. کتاب اوستا دارای علایم روزگاران بسیار قدیم است. در اوستا نه از مادها نام برده شده و نه از فارسها، ساکنین ایران هنوز آریا نام دارند و مملکت آنان خاک آریا خوانده می شود. در میان این آریایی­ها هنوز پول و سکه معمول نیست. معامله با خود جنس (مبادله پایاپای) مثل گاو و گوسفند و اسب و ... انجام می­شود.

اوستا:

نام اوستا مانند کلمه زرتشت در زبان فارسی دارای شکل­های مختلف می­باشد. مانند اوستا ـ ابستا ـ استا ـ وستا ـ افستا ـ اپستا و ... که کلمه اوستا از همه معمول­تر است که از کلمه پهلوی اویستاک یا اوستاک گرفته شده است. پروفسور بارتولومه با توجه به خط میخی هخامنشیان معنای اوستا را پناه و یاور می­داند. الفبای اوستا دین دبیره بوده که شامل 60 حرف بوده است. در زمان ساسانیان الفبای اوستا را دین دبیره می­گفتند.

دین دبیره یا الفبای اوستا امروز در تمام دنیای شرق بهترین نوع الفبا است که می­توان در چند ساعت آن را یاد گرفت و  کتاب اوستا را خواند. در زمان حمله اسکندر به ایران، اوستا را روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند که در آتش سوزی تخت جمشید همه آنها از بین رفت. وندیداد سومین قسمت اوستا است که شامل قوانین مذهبی می­باشد. وندیداد کلمه اوستایی آن وی دئودات می­باشد که امروزه به معنای دادگر یا قانون است. قوانین وندیداد قوانین دینی و احکام دین از قبیل سوگند خوردن، پیمان داشتن، عهد شکستن، پاکیزگی و آداب دخمه و ... می­باشد.

یسنا اولین قسمت اوستا و مهمترین جزء آن است که معنای آن پرستش، ستایش- نیایش، نماز و نیاز وجشن می­باشد. خود این کلمه به معنای عید است از کلمه یسنای اوستایی است.

دومین قسمت اوستا ویسپرد می­باشد. ویسپرد یا ویسپرت از دو کلمه اوستایی ویسپَ رتَ آمده است که معنای آن همه سروران می­باشد.

چهارمین قسمت اوستا یشت می­باشد که کلمه اوستایی است و معنای آن ستایش خدا و فرشتگان است. پنجمین قسمت اوستا خرده اوستا یا اوستای کوچک است که در زبان پلهوی خورتک اپستاک گویند برای نماز و دعاهای روزانه و ... مرتب شد.

قدیمی­ترین و مقدس­ ترین قسمت اوستا گاتا می­باشد که جمع آن گاسان می­باشد. کلمه گاتا به معنی سرود، نظم و شعر می باشد. گاتها یا سروده­های زرتشت از قدیم به پنج دسته تقسیم می­شد.

نخستین گاتا، اهون ویتی است که شامل دعاهای مقدس بود. دومین گاتا، اشتاویتی یا گاتای شروع شونده نام داشت به معنای سلامتی بود ـ سومین گاتا سپنتامینو نام دارد که به معنی خرد پارک و مقدس است. چهارمین گاتا و هوخشتر نامیده می­شود به معنای اقتدار نیک و کشور خوب می­باشد. پنجمین و آخرین گاتا وهیشتواشتی نام دارد که به معنای بهترین خواسته و نیکوترین ثروت می باشد.

آیین زرتشت:

زرتشت در کتاب خود علیه قربانی و فدیه و استعمال مسکرات و ... قیام کرد و کتاب او تنها کتابی است که در آن پیرامون اوهام و خرافات نمی­گردد. در آیین او، آنچه در جهان زشت است منسوب به خرد ناپاک است و کشور جاودانی (بهشت) در آن از ان کسی خواهد بود که در زندگانی خویش با دروغ بجنگد و آن را در بند نموده به دست راستی بسپارد. آرزو و آمال هر کسی باید این باشد که دیو بدی مغلوب شود و راستی و خوبی پیروز شود. زرتشت ایرانیان را به حفر چاه و قنات ـ زراعت وآباد کردن زمین تشویق کرد و مردم را از بیابان نوردی و چادر نشینی که مخالف تمدن است بر حذر کرد. چون چادرنشینی و کوچ کردن مخصوص ایل قشقایی می­باشد که از نژاد ترکمنان و مغولان می­باشند. آیین زرتشت پر از حرکت و پویایی زندگانی است و درویشی وفقر و قلندی در آن راهی نیست و نسبت به زندگی دنیا بی اعتنا نیست. در این دین باید اندیشه پاک باشد تا هیچ وقت خیال زشت از مغز آدمی نگذرد و هومت ـ هوخت و هوورشت به معنای پندار نیک ـ گفنار نیک و کردار نیک از خصوصیات این دین است. چون کسی که اندیشه آن پاک است دل او هم پاک است. همیشه اندیشه نیک اساس و بنیان حقیقی گفتار نیک و کردار نیک است. اشا در اوستا به معنی راستی و درستی وقانون ایزدی است. آرمتی به معنی بردباری و فروتنی و مهر و اخلاص است. بهمن یا وهومن مظهر اندیشه مقدس و خرد و دانایی است. اردیبهشت مظهر راستی و درستی آفریدگار است. سپندارمز مظهر مهر و محبت و خورداد به معنای رسایی و جاودانگی می­باشد. به کلیه علاقمندان به ایران باستان پیشنهاد می­کنیم کتاب اوستا نوشته استاد ابراهیم پور داوود را مطالعه کنند.


منبع: اوستا ـ مؤلف ابراهیم پور داوود.

ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید

        این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران

یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر، شهر سوگواران

هر زمانی که فرو می­بارد از حد بیش

        ریشه در من می­دواند پرسشی پیگیر با تشویش

رنگ این شبهای وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران

هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد

        آه باران، ای امید جان بیداران

بر پلیدها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم

        آیا چیره خواهی شد؟

 

(فریدون مشیری)

کاوه آهنگر و درفش کاویانی

در کتاب کریستین سن به جای کلمه ضحاک، دهاک به کار می­رود. ضحاک در ادبیات فارسی با نام­های زیر آمده است: اژی دهاک، ازدهاق، اژدها، بیوراسپ و دَه آک به معنای ده عیب بود. بنا به روایات کهن، ضحاک دیو بسیار قوی است که اهریمن او را با سه پوزه، سه سر و شش چشم برای تباهی جهان مادی آفرید. بنابر اوستا، ضحاک برای دست یابی برایران زمین، ایزد مورد توجه ایرانیان، ناهید راستایش و برای او قربانی کرد تا هفت کشور را از انسان تهی کند. پس از آن که فره جمشید از او جدا شد، ضحاک با یاری اهریمن به جستجوی فره شتافت و به قهر بر ایران زمین مسلط شد. دو خواهر جمشید شهرناز و ارنواز را به همسری گرفت و هزار سال حکومت کرد. فریدون، پسر آبتین، قربانی ها کرد و به یاری ایزد ناهید بر ضحاک پیروز شد. به روایت ادبیات پهلوی، او را در کوه دماوند به بند کشید. همه مدارک موجود او را غیر ایرانی و اغلب از نژاد اعراب می­دانند. در شاهنامه او مردی از عربستان است و چون دارای هزار اسب بود به او لقب بیوراسپ داده­اند. در شاهنامه فریدون پس از جمشید بزرگترین پادشاه ایران است. چون روزگار درازی از فرمانروایی ستمگری ضحاک گذشت، ضحاک خواب دید مردی به نام فریدون بر او چیره شد و فرکیانی را که از جمشید جدا شده بود به اوپیوست. فرانک مادر فریدون، چون ضحاک از به دنیا آمدن فریدون آگاه شد او را به نگهبانی بر مایون (گاو پرمایه) سپرد که او را پس از مدتی به کوه البرز برد. پس از قیام کاوه، فریدون بر ضحاک پیروز شد و دو خواهر جمشید، شهرناز و ارنواز را از بند ضحاک آزاد کرد و آنان را به همسری برگزید. فریدون از شهرناز دو پسر به نام­های سلم و تور و از ارنواز پسر دیگری به نام ایرج داشت. او فرمانروایی جهان را میان پسرانش تقسیم کرد. موضوع این داستان، افسانه کاوه آهنگر (Kaveh) است که در شاهنامه آمده است. در شاهنامه سلطنت باشکوه جمشید ناگهان به پایان می­رسد و ضحاک (Dahak) شاه اعراب، امپراتوری او را به دست می گیرد و هزارسال در بابل، به صورت فرمانروایی مستبد حکومت می­کند. شیطان در شکل جادوگری او را وامی­دارد تا مزه گوشت را بچشد و در برابر پاداش این کار، از او اجازه می­خواهد تا شانه­های ضحاک را ببوسد. سپس دو مار از شانه­های ضحاک می­رویند و مدام او را می­آزارند. از این رو مجبور می­شوند مرتب آنها را قطع کنند. اما بار دیگر سربر می­آورند. آنگاه شیطان خود را به هیات پزشکی بر ضحاک ظاهر می­کند و به او توصیه می­کند هر روز ماران را با مغز انسان سیر کنند تا آرام گیرند. از آن پس، خوالیگر شاه مجبور می­شود هر روز دو انسان را بکشند تا با مغز آنان ماران را سیر کند. در همان زمان مردی از خاندان کهن پادشاهی، به نام فریدون بدین منظور پرورش می­یابد تا روزی انتقام مردمش را بگیرد. در اواخر حکومت ضحاک، روزی مرد آهنگری از اصفهان به نام کاوه قدم به درگاه او می­گذارد و به خاطر ظلمی که بر او رفته است، شکایت می­کند، او 18 پسر داشت که 17 پسر او را به خاطر تغذیه ماران سرشانه­های ضحاک، به هلاکت رسانده بودند. شکایت کاوه باعث شگفتی ضحاک می شود. شاه او را مجبور می­کند تا نوشته­ای را امضا کند که در آن نوشته شده بود ضحاک همیشه قهرمان حقیقت و عدالت بوده است. اما کاوه محضر را پاره می­کند و از درگاه ضحاک خارج می­شود. پس از آن مردم را علیه ضحاک دعوت به شورش می­کند. سپس پیشبند چرمین خود را بر سر نیزه به اهتزاز درآورده و مردم را برای این جمع می­کند تا برای به تخت نشاندن فریدون جوان، به عنوان پادشاه قانونی بجنگند. مردم به سوی بارگاه فریدون می­شتابند. او پیشبند چرمی بر سر نیزه را به عنوان درفش خود انتخاب می­کند و آن را درفش کاویان یعنی درفش کاوه می­نامد. پس از آن دیگر در شاهنامه نامی از کاوه دیده نمی­شود. فریدون رهبری شورش را به عهده می­گیرد و موفق می­شود تا قدم به دژ ضحاک بگذارد او را از تخت به زیر آورد. اما ایزد سروش (سروش در کتاب مقدس اوستا به معنی اطاعت و فرمانبرداری از کلام ایزد است. مرغ سحر خیز (خروس) از سوی سروش مأمور است تا هر صبحگاه مردم را به ستایش بخواند). خود را به او می­نمایاند و از فریدون می خواهد تا ضحاک را نکشد بلکه او را به جای دوری برده، به صخره­ای زنجیر کند تا کسی نتواند نزد او برود و تا پایان جهان در آن جا بماند و فریدون او را در غاری در کوه دماوند زندانی می­کند.

تمثیل فرَوَهَر در دین زرتشت:

نقشی که به خطا نماد اهَوَره مزدا نامیده شده، فَرَوهَر  یا فَروَشی، صورت معنوی هر یک از آفریدگان در دین زرتشت است. فَرَوهَر در نقش­ها به صورت انسان بالداری تصویرشده است که چهره مرد کهن سالی را نشان می­دهد. کهن سال بودن چهره، نشانه خردمندی اوست. دو بال نقش دارای سه بخش است که نماد پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک است. حلقه­ای که در وسط قرار گرفته، نماد جاودانگی گیتی یا سرشت جاودانه روح است. حلقه نشان از آن دارد که جهان را آغاز و پایانی نیست. یکی از دستهای نقش به سوی بالا نشانه رفته است یعنی راه گزینش یکی است. در دست دیگر حلقه کوچکی قرار دارد که حلقه عهد و پیمان است و در نزد یک زرتشتی پارسا، پیمان شکنی جایز نیست. دُم پردار زیرین نقش نیز دارای سه بخش است که برخلاف دو بال بالا، نماد پندار بد، گفتار بد و کردار بَد است. سبب قرار گرفتن آن در زیر، آن است که گزینش بدیها باعث سقوط و تباهی انسان
می­شود. دو نخ تابیده که از کمر به طرف پایین کشیده شده دوگانگی تجربه­های آدمی است یعنی می­توان با اندیشه نیک، خوبی و با اندیشه بد، پلیدی را برگزید.

درباره درفش کاویانی:

استاد صفا به نقل از مقاله کاوه و درفش کاویانی نوشته اسکارمان در مجله کاوه می­نویسد: اسکارمان با تحقیق در یک تابلو موزاییک که در شهر پومپیی کشف شده است و سکه­هایی که از سلسله فراتاکارا (آتش پرستان) پارس از معاصرین سلوکی­ها بر جای مانده به این نتیجه رسیده است که درفش مذکور چرم پاره مربعی بود که بر نیزه­ای نصب شده و نوک نیزه نیز در پشت آن از بالا پیدا بوده است. بر روی چرم که به حریر و گوهر زینت یافته بود، ستاره­ای چهار پر رسم کرده بودند که در میان و بالای آن دایره کوچکی قرار داشت. این ستاره به یقین همان است که فردوسی از آن به اختر کاویان تعبیر کرده است. از پایین چرم چهار ریشه به رنگهای قرمز ـ زرد و بنفش آویخته شده و نوک آنها مزین به جواهر بوده است. برای اطلاع بیشتر به کتاب تاریخ پرچم ایران و درفش ایران از باستان تا امروز مراجعه کنید. در آخر به تمام علاقمندان به تاریخ ایران پیشنهاد می­کنیم کتاب کاوه آهنگر و درفش کاویانی نوشته پروفسور آرتورکریستن سن و ترجمه منیژه احد زادگان آهنی را مطالعه کنند (انتشارات طهوری).

همسفر از ترانه­های داریوش:

من و تو در گذر تند باد حادثه­ها هزار مرتبه اوج و حضیض ­ها دیدیم.

مپوش چشم امید از وطن که ما زین بیش به عمر خویش چه ضد و نقیض­ها دیدیم.

نگفتمت تنها مرو شب در کمین نشسته

سیمای آن آزاده را غم بر جبین نشسته

نگفتمت با من بیا تا سرزمین خورشید

که رنگ غم بر قامت این سرزمین نشسته

نگفتمت که ظلمت بر جاده­ها نشسته

صد پیچ کاروان کش تا شهر ما نشسته

رفتی و به راه مانده­ای در شب سیاه مانده­ای

آماده شو ای همسفر که بر خطر بار دگر پا بنهیم

به یکدیگر بار دگر دست دل و یگانگی­ها بدهیم

کن رها بازوی دربند مرا          پای در بند دماوند مرا

خیز و چیره شو بر خطر            فکر چاره کن همسفر

همت کن و از عزم خود یاری طلب     که پشت شب می­شکند

که جلوه خورشید ماپلاس شب     ز خانه بیرون فکند

 

منبع: کاوه آهنگر و درفش کاویانی ـ پروفسور کریستن سن ـ ترجمه منیژه احد زادگان آهنی

نکته­هایی از تاریخ تمدن ویل دورانت

1- هر تمدنی میوه درخت تناور توحش است و چون از ساقه آن درخت فاصله بسیار یافت سقوط می­کند 2- انسان احساس می­کند و بنابراین مسوول است. اگر من مکلف به اجرای عملی هستم، پس به انجام آن هم قادرم.

3- کلیسا خردمندانه آنتروپومورفیسم (انسان شکلی گری) اجتناب ناپذیر الهیات عامه را پذیرفت.

4- اگر بخواهید به فرزندان خویش در عمل ثابت کنید که چقدر دوستشان دارید، خرد حکم می­کند که آنها را به دنیا نیاورید.

5- این جنایت را پدرم در حق من کرد، ولی من در حق کسی نکردم.

6- بار خدایا، آدمی چیست؟ لاشه­ای چرکین و لگدمال شده و مخلوقی زیان آور، مالامال از فریب. (سلیمان یهودی)

گلی از طراوت افتاده که از گرما خشک و پرچین می­شود.

7- زندگی ذهن بشر بر ساخته از دو نیرو  است: 1- نیاز به اقتصاد برای زیستن، 2- نیاز به عقل برای پشرفت. در روزگار فقر و هرج و مرج میل به اعتقاد فزونی می­گیرد و در دوران ثروت میل به عقل فزونی می­گیرد.

8- جزایر فلسفه و علم را همه جا امواج دریاهای رازوری می­شوید و می­بَرَد. عقل حیطه امید را می­بندد و فقط عاقلان می توانند با روی گشاده چنین محدودیتی را تحمل کنند.

9- بلغارها از نزادهای هون (مغولی) ـ ایغوری و ترک بودند.

10- مجارها از قبایل اویغورها بودند و پیوندی نزدیک با قبایل هون و ترک داشتند.

11- اسلاوها از نژاد هند و اروپایی بودند و به زبانی تکلم می­کردند که با آلمانی و فارسی ارتباط داشت.

12- خزرها از نژاد ترک بودند که در قرن هفتم از طریق قفقاز در صفحات جنوبی روسیه پراکنده شدند.

13- در عرض 63 سال (751-814) سرزمین گل به صورت فرانسه درآمد.

14- در 843 امپراتوری شارلمانی به سه قسمت تقسیم شد که معادل کشورهای جدید ایتالیا ـ آلمان ـ فرانسه بود.

15- افراد بشر مثل ماهی­های دریا یکدیگر را می­بلعند.

16- اقوام آنگلوساکسون در سال 577 به انگلستان آمدند.

17- آنگلها یا انگل­ لند.

18- لودویگ در 843 نواده شارمانی اولین پادشاه آلمان شد.

19- جنبه بین­المللی (انترناسیونالیسم).

20- قوانین باید بر عقل استوار باشند. هدف اساسی آنها انتقام گرفتن از جنایت نیست بلکه حفظ نظم اجتماع است (بکاریا در روح الواقنین).

21- ولتر: با از میان رفتن خرافات بشریت از عفریت درنده­ای که او را می­خورد آزاد می­شود.

22- ملتی که از قید خرافات آزاد شود ملتی مرکب ازفلاسفه خواهد بود که راه اطاعت ازحکومتی مانند  ............را نمی­دانند.

23- گائتانو در علم قانون گذاری: فیلسوف نباید واضح نظام­های فلسفی بلکه باید پیرو حقیقت باشد و وظیفه او تبلیغ حقیقت و ترویج آن است. برای فیلسوف دنیا در حکم کشورش، کره زمین مدرسه­اش و نسلهای آینده شاگردانش خواهند بود.

24- هر دولت جدید در آغاز کار مجبور است به نحوی بی رحمانه و سختگیر باشد و گاهی غیر عادلانه رفتار کند.

25- وقتی انسانیت وجود ندارد زندگی چه ارزشی دارد؟ گاهی فکر می­کنی متفکری مستقل هستی اما مقلدی بی فکر بیش نیستی.

26- روا داری مذهبی نتیجه ترویج نهضت روشنگری است. اساس آن فلسفه و مردان بزرگی است که آن را به وجود آورده­اند. تنها فلسفه است که دولتهاباید سرمش خود قرار دهند. 27- پادشاه تحصیل کرده و باحسن نیت بهترین وسیله تنویر افکار و اصلاحات خواهد بود.

28- روحانیون در ایران در برابر دانشمندان ـ فلاسفه و مورخان قرون وسطی ایرانی پیروز شدند.

29-در ایران هر صنعت نوعی هنر بود و کیفیت تولید جای کمیت را می­گرفت.

30- در ایران هنر را به علم و صنایع دستی را به ماشینی ترجیح می­دادند.

31- بهترین تاریخ آن است که شرح پیشرفتهای فکر انسان باشد. 32- دنیا برای کسان که فکر می­کنند یک کمدی و برای کسانی که احساس می­کنند تراژدی است.

33- فعالیت و کار درمان خوبی برای بیماریهای فلسفه و خودکشی است. 34- ارتش همچون اطلسی است که شانه­های کشور را نگاه می­­دارد.

35- مالکیت خصوصی نعمت اجتماعی و حقی اساسی است.

36- بشر عدالت و آزادی را تنها مرهون قانون است. قانون آن دستگاه سلامت بخش اراده همگانی است که به صورت حقوق مدنی ـ برابری طبیعی میان افراد بشر برقرار می­کند. قانون آن صدای آسمانی است که برای هر یک از شهروندان احکام عقل را وضع می­کند.

37- نقش نبوع در تاریخ و نقش یک فرد در برابر توده مردم و کشور چیست؟

38- طبیعت با زندگی بدون نظم و حمایت اجتماعی دارای دندان­ها و چنگال­های خونین است.

39- پایان دادن به مالکیت خصوصی، حکومت  وقوانین در حکم غوطه ور ساختن مردم در هرج و مرجی است که از تمدن بدتر است.

40- آنچه این جهان را به صورت سیلاب اشک درآورده است، آزسیری ناپذیری و غرور رام نشدنی او است.

41- ماشین بخار از 1681 در فرانسه شناخته شده بود. در سال 1769 ژوزف کوینو از آن برای به کار انداختن نخستین اتومبیل به کار برد.

42- در سال 1760 دستگاه نظم پستی به وجود آمد.

43- لوموسیه دولاریریر: در روابط اقتصادی، قوانین وجود دارند که شبیه قوانینی هستند که نیوتن در جهان یافت. مشکلات اقتصادی، ناشی از جهل یا تخلف از این قوانین است. (کتاب نظام طبیعی و اساسی جوامع سیاسی)

44- تورگو: مستعمرات مانند میوه هستند که فقط تا زمانی که نارس هستند به درخت می­چسبند. وقتی به مرحله خودبسندگی رسیدند، همان کار را خواهند کرد که کارتاژ کرد و روزی آمریکا هم مستقل خواهد شد.

45- بسیاری از اصول اخلاقی را نمی­توان بدون مذهب حفظ کرد زیرا بیشتر اشخاص از نظر تعقل، محکوم به طفولیت دایم هستند.

46- شهوت ثروتمند شدن درقلب انسان جای دارد. ثروتمندان بر تجملات خود می­افزایند و فقرا در گرداب تحقیر و خفت فرو می روند.

47- افراد بشر بر اثر تمایل به برابری با کسانی که از لحاظ ثروت از آنها برتری دارند پیوسته در هیجان و اضطراب می باشند.

48- از جنبه نظری دمکراسی عالی است اما به علت جهل و علاقه توده­های مردم به کسب مال با عدم کامیابی روبه رو می شود.

49- مساحت زمینی که متعلق به هر فرد است باید محدود شود. املاک بزرگ باید تقسیم شوند تا تعداد خرده مالکان افزایش یابد.

50- افکار عمومی به صورت نیرویی در تاریخ در حرکت بود. فیلسوفان از فکر تفویض تمام قدرت به مردم برخود می لرزیدند.

51- خرافات وحشتناک­ ترین بلای بشریت، مایه اندوه حکما و وسیله دست ستم کاران است.

52- صومعه نشینان بر  املاک کشور و آسمانها تسلط دارند.

53- اگر با دیوانگان از در مخالفت درآیم به راستی که مرا محکوم به دیوانگی می کنند.

55- پروفسور به معنی آشکار کننده.

56- کالج ـ مأخوذ از واژه قدیمی کولگیا به منعنی صنف یا انجمن.

58- در دنیا کمتر چیزی مانند حقیقت تلخ و مایه بیزاری مردم است.

59- قرون وسطی فقط یک دوره از ادوار تاریخ نیست بلکه واژه­ای است که دلالت بر وضع و حالت خاصی می­کند.

60- آنچه امروزه از رذایل است روزی در زمره فضایل و ضروری برای بقای بشر محسوب می­شد.

61- هر تمدنی عبارت است از جنگ میان غرایز جنگلی افراد و منهیات آن جامعه.

62- غرایز بدون وجود منهیات تمدن را نابود می­کنند و منهیات بدون وجود غرایز زندگی را به پایان می­رسانند.

63- قانون غریزه را بابیم عقوبت متوحش ساخت، وجدان، نوباوگان را با یک مشت منهیات بی شمار رام کرد.

64- قانون مسیح یا دین می­گفت که هر آدمی حاصل مزاوجت مرد و زنی می­باشد با گناهکاری ذاتی به دنیا آمده و محکوم به شرارت و مرگ است.

65- دین مسیح ایمان را بر علم، شکیبایی را بر شجاعت و کف نفس را بر میانه روی رجحان می­نهاد.

66- اولنی رویداد اخلاقی زندگی هر مسیحی غسل تعمید بود.

67- فوتبال در قرن 13 از چین به ایتالیا و از ایتالیا به انگلیس آمد.

68- آکسفورد به معنای گذرگاه گلهِ گاو است.

69- طبق نظر کلیسا، آدم و حوا چون از فرمان خدا تمرد کردند، بشر در صورتی می­توانست از دام شیطان و دوزخ برهد که خدا به صورت آدمی درآید و به قتل برسد.

70- در قرون وسطی عدد 3 یا تثلیث نشان تکامل روح و عدد 4 به نشانه تکامل جسم و جمع این دو معرف انسان کامل بود.

71- در 1307 کلیسا کیمیاگری رابه عنوان کاری اهریمنی مردود شمرد چندتن از مؤلفان قرون 12 و 13 از ترس کلیسا کتابهای خود را به جابربن حیان نسبت دادند.

72- مخترع عینک سالوینو دآمارتو بوده در سال 1317.

73- در زندگی افراد بشر خیال مایه اصلی حیات است.

74- صلاح الدین ایوبی: از خونریزی بپرهیز زیرا خونی که بر زمین می­ریزد هرگز نمی­خسبد.

75- یکی از کهنسال­ترین رسوم دین اقوام بدوی که عبارت از خوردن خدا باشد. امروزه در جوامع متمدن اجرا می­شود.

76- اصلاح دینی: REFORMATION انقلاب دینی در اروپای باختری در قرون 16- که به عنوان نهضتی برای اصلاح مذهب کاتولیک آغاز شد.

77- پاسکال: سکوت جاودانی این فضاهای نامتناهی مرا به وحشت می­اندازد.

78- مقام واقعی آدمی در طبیعت چیست؟ هیچ در برابر نامتناهی.

79- اگر عقل را به حال خود رها کنیم، نمی­تواند معنی اخلاق یا خانواده یا دولت را دریابد.

80- در عرف و عادت و حتی در تخیل آدمی و افسانه­ها حکمت بیشتری وجود دارد تا در عقل.

81- دو نوع حکمت وجود دارد یکی حکمت توده ساده و نادان که به تبعیت سنت و تخیل زندگی می­کنند. دوم حکمت گروه دانایان، که در اعماق علم و فلسفه فرومی­روند تا به نادانی خود پی برند.

82- چه اندازه قلب آدمی تهی و تا چه پایه وجود وی پر از فضولات است. آدمی مظهر تلبیس است. دروغگو و ریاکار است. هم نسبت به خود و هم نسبت به دیگران.

83- تمایل شدید انسان به اینکه مورد مدح و ستایش همنوعان قرار گیرد منشاء اصلی ظهور همه آثار هنری و اعمال قهرمانی است.ی

84- ملکات انسان در نفس پرستی وی مدفون می­شود همچنان که رودخانه­ها در دریاها.

85- در جهان آدمی هیچ چیز نایاب تر از نیک کرداری و حق شناسی نیست.

86- سپاسگزاری یعن خصلت ممتاز طبایع خردمند و جوان مردانه.

87- میلتن 1639: من تعلیم و تربیتی را کامل می­نامم که مرد را به طرزی   ماهرانه و بلند نظرانه برای اجرای هر شغلی، اعم از خصوصی و عمومی، جنگی یا مربوط به صلح مناسب سازد. نخستین تکلیف آموزگار این است که شخصیت اخلاقی را در دانش­آموز ایجاد کند تا خرابی­های اولین اجداد ما را ترمیم کند. یا نیازمندیهای زندگی متمدن را با احتیاجات دوران شکارورزی موافق سازد.

88- چارلز اعتقادات مذهبی را شعر محبوب مردم می­نامید.

89- مذاهب مانند لباسهای رنگارنگی هستند که باعث مجلل کردن مرگ می­شوند.

90- اولین  روزنامه در انگلستان در سال 1702 چاپ شد.

91- حقیقت همان قدر مخفی است که سرچشمه رود نیل.

92- اگر هر کس مجاز باشد با فکر خود زندگی کند خودکشی اجتماعی پیش می­آید. بشر همان قدر برای فکر کردن ناتوان است که برای پرواز کردن ناتوان است.

93- ولتر می­خواست بداند انسانها با عبور از چه مراحلی از توحش به تمدن رسیده اند.

94- ملتی که بیشتر مواد خام و محصولات کشاورزی خود را صادر می­کند به زودی برده کشورهایی می­شود که سازنده و صادر کننده کارهای صنعتی هستند.

95- ملت مثل کودکانند که الفبا را نمی آموزند مگر اینکه وادارشان کنند.

96- اگر جهالت نبود، تاریخ به وجود نمی آمد.

97- یهودیان فلسفه را به عنوان مادر بدعت و فاحشه مرگ آوری می­دانستند که هر کس که به سوی او رفت هرگز برنگشت.

98- بدیها از این ناشی می­شوند که از عقل صحیح و قانون طبیعت پیروی نمی­شود.

99- علم بر امید می­خندد و دین از حقیقت گریزان است.

100- هابز نوعی ماده گرایی را بنیان گذاشت که در آن دین آلتی در دست دولت برای تحریک و به کار انداختن ماشین­های انسانی بود.

101- علوم جدید می­خواستند نشان دهند که کیهان از قوانین تغییر ناپذیر تبعیت می­کنند. در این قوانین نه معجزه را راهی بود نه دعا اثری داشت و به خدا هم نیازی نبود.

102- دانش شناخت انسان را توسعه می­بخشد، حال آنکه مذاهب با هم ستیزه جویی می­کنند و سیاستمداران با هم می­جنگند.

103- ترحم یا شفقت تصوری است از مصیبتی که در آینده بر سر خودمان می­آید.

104- حق شناسی، بعضی اوقات متضمن دشمنی است.

105- احسان کردن منت می­آورد و منت بندگی است.

106- قدرت برای این می­خواهیم که از عدم ایمنی بیمناکیم.

107- ضعف انفعال یعنی کودنی، انفعال فوق العاده زیاد یعنی دیوانگی و عاری بودن از خواهش­ها یعنی مرگ.

108- ذهن هر چه بیشتر از نظام طبیعت آگاه شود، بیشتر می­تواند خود را از چنگال بیهودگی برهاند.

109- پیشرفت علم اگر سرشت و خواهش­های نفسانی را بهبود نبخشد، جز یک فریفتگی و اغفال چیز دیگری نیست.

110- پیغمبران نه از نظر دانش، بلکه از حیث قدرت تخیلات ـ شوق و احساسات بر افراد عادی برتری داشته­اند. آنها شاعر و سخنگو بوده­اند.

111- انسان­های عادی چنان به کارهای روزمره مشغولند که فرصت یا ظرفیت کامل عقلانی را ندارند.

112- انتباه استیلای متناوب جسم و فکر توسط امیال ستیزه جوست.

113- تلاش برای صیانت نفس، تنها فضیلت است.

114- انسان سالم احساسات اندوهبار ـ توبه ـ حقارت و ترحم را از خود دور می سازد.

115- بسیاری از علل خارجی ما را به هیجان می­آورند و مثل امواج روی آب سرگردانیم و از عاقبت و سرنوشت خود ناآگاهیم.

116- وجدان یک محصول اجتماعی است نه موهبتی فطری یا عطیه­ای الهی.

117- استفاده از پاداش یا کیفر پس از مرگ موجب ازدیاد توهمات و خرافات می­شود و در خور یک اجتماع تکامل یافته نیست.

118- آنانی که پیرو عقلند، چیزی که به خود نمی­پسندند بر همنوعان خود روا نمی دارند.

119- تشکیلات اجتماعی، دولت علی رغم منهیاتش و تمدن علی رغم نیرنگهایش بزرگترین اختراع بشر برای حفظ و تکامل خود بودند.

120- مردم نادان با مداهنه و چاپلوسی ستمگر را در میان می­گیرند و حتی او را تا مقام پرستش بالا می­برند.

121- هر شخص نسبت به ابنای بشر دینی بس بزرگتر دارد تا نسبت به کشور محدود خودش.

122- در دنیا چیزی نفرت انگیزتر از ریاکاران و زاهدان متظاهر وجود ندارد. مکارانی که می­خواهند همه مقام­ها و افتخارات دنیا را به دست آورند.

123- دنیا را عقاید اداره می­کنند (فلسفه تامس­هابز).

124- طبیعت اصلی انسان حالتی از رقابت و تجاوز متقابل است که فقط ترس می­تواند آن را مهار کند.

125- قدرت و فریب کاری در جنگ فضیلت­های مهم به شمار می­روند.

126- انسان قدرت طلبی است که از عقل به عنوان دست ابزار امیال استفاده می­کند.

127- دولت: نوعی قرارداد اجتماعی است که مردم بین خود موافقت می­کنند تا قدرت نیروهایشان را به یک نفر تفویض کنند. این حالت را جمهور گویند. با این اطمینان که دولت آنها را در برابر دیگران حفظ می­کند.

128- دموکراسی چیزی جز یک آریستو کراسی ناطقان نیست و مردم تحت تأثیر عوام فریبان قرار می­گیرند.

129- دین: ترس از قدرتی نامریی را که مخلوق فکر یا خیال پردازی از داستان­های مورد قبول مردم است. دین یا ترس، تخیل و تظاهر.

130- دین که به دلیل تصورات، قضاوتها و انفعالات مختلف چند نفر به صورت آیین­های متفاوت درآمده­اند.

131- پادشاهان مواظب بوده­اند به مردم بقبولانند چیزهای ناخوشایند خدایان همانهایی هستند که قوانین انها نهی کرده اند. دین ابزار دولت است.

132- قبیله قبل از دولت بوده است و رسوم از قانون کهن ­تر و عمیق ­ترند... عقاید هابز.

133- کشف قانون در طبیعت معجزات را غیر قابل درک نشان می­داد.

134- لردهربرت: همه ادیان ساخته شیادانی هستند که طالب قدرت سیاسی و مادی بوده اند.

135- انسان چیزی جز میمونی متمدن نیست.

136- کشیشان آلت دست طبقات ممتازی هستند که از استمثمار کار بردبارانه مردم و ساده لوحی آنان فربه شده­اند.

137- بسیاری از داستانهای معجزات تصورات غلط اذهان ساده از علل رویدادهای طبیعتند.

138- بنتلی: چون اکثر مردم ابله هستند، آزاد گذاردنشان در اندیشیدن مصیبت به بار می­آورد. بیشتر آدمیان همه قدر برای پرواز کردن شایسته­اند که برای فکر کردن.

139- اکثر ادیان چون ضعیف می­شوند، طالب آزادی مذهبند و به هنگام قدرت آن را نمی­پذیرند.

140- شافتسبری: فضیلت زمانی واقعی است که به خاطر خود آن دنبال شود نه به علت ترس از دوزخ یا امید به بهشت که این نوع پست و بزدلانه می­باشد.

141- انسان اصل و نسب دار در نتیجه تربیت نمی­تواند به عملی گستاخانه و بیرحمانه دست بزند.

142- پس این خدایان چه هستند؟ چیزهای نابوده قشنگی که آنها را می­پرستیم و نمی دانیم چرا؟ خدایانی که انسان آنها را آفریده و آنها انسان را نیافریده­اند.

143- خدای دکارت یک خدای فاقد شخصیت ـ بی وظیفه ـ بی خیال و ناچیز بود.

144- یک پادشاه حق ندارد دین خود را بر رعایایش تحمیل کند. فقط وجدان باید بر عقاید انسانی حکمروا باشد.

145- چیزی که مردم را مطیع نظم اجتماع کرده ترس از دوزخ نیست بلکه ترس از پلیس و قانون است و اخلاق جامعه ملحدان فاسدتر از جامعه مسیحیان نیست.

146- دین ساخته دست بشر است. شاهان آن را برپا کرده­اند تا رعایایشان را در زنجیر فرمانبرداری نگاه دارند.

147- عقل ما را در ورطه­ای عظیم می­کشاند و ما را به سرگردانی می­برد.

148- از آنجا که طبیعت بشر عوض نشده با جنگ و ستیزه جویی و ... مسایلی به وجود خواهد آورد که موجب بی نظمی جامعه و فنای سریع آرمان شهرها خواهند شد. انسان از تاریخ عبرت نمی­گیرد. هر نسل حاصل انفعالات، گمراهی­ها و جنایات مشابه است. دمکراسی اشتباه است. آزاد گذاردن توده فضول از خود بی خود و بی اطلاع در برگزیدن حکمروایان و سیاست­های خود خودکشی دولت خواهد بود.

149- فلسفه نبردی است سهمگین تراز همه جنگها. (فونتنل)

150- ریشه اساتیر در تخیل بدوی و در آمادگی اذهان ساده به شخصیت بخشیدن به فرآیندها است.

151- بشر اولیه صفتی را بهتر از نیروی جسمانی نمی­دانست و هنوز برای حکمت و عقل و عدالت کلماتی نیندیشیده بود و تصوری از آنها نداشت.

152- اجداد خودمان و نسلمان کامل مساوی هستیم. انسان نادانی­های عصر کهن را هنوزاز دست نداده است. افراد تازه در زندگی همان اشتباهات پدران را دنبال می کنند. هر جا که انسان است، بی خردی وجود دارد.

153- در قرن پنجم میلادی مهاجران گیلی یا اسکات ایرلند را ترک کردند و به اسکاتلند آمدند.

154- این کشیشان نبودند که مردم را فاسد می­کردند بلکه مردم بودند که کشیشان را تحریض می­نمودند.

155- بنیاد پژوهش مسیحیت علل طبیعی را سست کرد. بسیاری از پیشرفتهایی که طی هفت قرن علم یونانی پدید آورده بود خدای کیهان شناسی و زیست شناسی سفر پیدایش شد.

156- تاریخ فرانکها (فرانسه) 240 میلادی ـ فرانک به معنای آزاد شده بود. کلوویس در سال 750 میلادی کشور فرانسه را بنیاد گذاشت.

157- مسیحیت ارتدکس یا اصیل آیین.

158- تاریخ نروژ 900 میلادی ـ در سال 860 گروهی از نروژ و دانمارک جزیره ایسلند را کشف کردند. (تاریخ ایسلند سال 860)

159- شمالی­ها توتونهایی بودند که نیاکانشان از طریق دانمارک خود را به سوئد و نروژ رساندند (کشف نروژ). اولاف اول و دوم از پادشاهان نروژ بودند.

160- تمدن وایکینگ: فرهنگ اقوام اسکاندیناوی از 700 میلادی، vikina به معنای خلیج یا آبگیر است.

161- بیشتر قوانین دریایی اروپا از ناحیه نورسها ناشی شد.

162- حتی سه کلمه با آدم فرومایه بحث کردن خطاست. (ولوای پیشگو)

163- عصر پهلوانی: دورانی که اقوامژرمنی به گسترش قدرت خویش در اروپا مشغول بودند.

164- آلمان اقامتگاه تعدادی قبایل ژرمنی بود. شارلمانی با غلبه براین اراضی آنها را وحدت بخشید و اقوام مختلط را متحد کرد.

165- سرچشمه رسوم دیپلماسی اروپا و آمریکا را می­توان در دربار پادشاهان ایران دید.

166- در ایران ساسانی زنان قانونی در اندرون خانه نگهداری می­شدند. این رسم دیرین ایرانی به اسلام منتقل شد.

167- اشتباه رهبانان ایتالیا و فرانسه در این بود که از شیوه انزوا و ریاضت جویی مشرق زمین (هند) تقلید کرده بودند. آب و هوا و روحیه فعال اروپای باختری چنین ریاضت عملی را بسیار مشکل می­کرد و باعث می­شد بسیاری ازاین کار دست بکشند.

168- هنگامی که عرب ایران و ... را فتح کرد عمل وی در حقیقت توسعه جنگ و غارتی بود که در ایام جاهلیت بدان دست می­زد.

169- از شوخی­های تاریخ یکی این است که روحانیون مسیحی از مردم روم انتخاب می شدند. فرانکهای مسیحی شده در برابر همان کسانی زانو می­زدند که روزی به ضرب شمشیر آنان را شکست داده بودند.

170- کوشش­هایی که علما برای ایجاد توافق بین عقل و قرآن می­کردند کلام یا منطق شد.

171- عقل درختی است که میوه آن راستی است (ابوالعلا معری).

172- سرنوشت عقاید میلیاردها مردم به این تصادفات جنگی وابسته است.

173- هر چه سرفداری رو به افزایش می نهاد، بردگی کاهش می­پذیرفت و روال بردگی ناشی از تحول اقتصادی بود نه معلول پیشرفت اخلاقی.

174- مالک از ترس اینکه مبادا زمین او را بگیرند قطعه­ای زمینی را به عنوان اجاره به افرادی زورمند اجاره می­داد تا از زمین­های او محافظت کند. (فئودال)

175- علم بیش از همه در فلسفه اثر گذاشت زیرا فلسفه که در جستجوی خرد است باید بر پایه علم که جویای معرفت است بنا شود.

176- مردم از آن رو بدبختند که نادانند و از آن روی نادانند که همه توطئه کرده اند تا آنان را در نادانی نگاه دارند و از آن رو شریر هستند که خرد آنان رشد نکرده است.

177- انسان هنگامی از میمون متمایز شد که صداهای خاصی را برای اندیشه­ها ابداع کرد به یاری زبان بود که وی انسان شد.

178- فیلسوفان مدرسی خود را در اوهام الهیات ـ تار عنکبوت منطق وابرهای مابعدالطبیعه سر درگم کرده بودند.

179- خرد در نزد فیلسوف دارای همان مقامی است که فیض و رحمت ایزدی در نزد مسیحی داراست

180- انسان برای آنکه موهومات دین را بپذیرد باید چشم بر روی عقل ببندد. باید انسان به مرتبه حیوانات تنزل کند و راستی را با ناراستی برابر گیرد.

181- طبیعت نیروی نیمه کور و نیمه هوشمندی است که روی ماده عمل می­کند و به ماده جان می­بخشد و ضمن این سازندگی خلاقانه همه را به کام مرگ می­فرستد.

182- طبیعت کور است و خوب و بد را یکسان از روی زمین برمی­اندازد. طبیعت را هرگز نخواهیم شناخت و به آرمان آن پی نخواهیم برد چون خودمان بازیچه آن هستیم.

183- شعور کیهانی آن خدایی که به درگاهش دعا کنند، نیست.

184- انسان از قوانین و مقررات موجود بیش از دوزخ و خدای دور دست می­هراسد.

185- دیوانگی در میان دیوانه­ها بهتر از خردمندی در تنهایی است.

186- دستاورد فکری انسان متناسب است با شدت شهوات او. نابغه انسانی است با شهوات نیرومند و کودن از آن بی­بهره است. (الوسیوس)

187- نژادها هر گاه در محیط­های یکسان می­زیستند یکسان رشد می­کردند و غرور ملی چون غرور و خودپسندی افراد بی پایه و دور از واقع بینی است.

188- آموزش قادر است همه چیز را دگرگون سازد. هر گاه جهل و نادانی را براندازید فساد از میان خواهد رفت. (الوسیوس)

189- انسان نادان آفریده شده اما ابله خلق نشده است. با تلاش بسیار است که اورا ابله می­کنند. کاری نیست که روحانیون با همدستی موهومات از عهده آن برنیایند. زمین هنوز در زیر انبوه پرستشگاه­هایی می­نالد که برای پرستش موهومات برپا شده­اند.

190- هر جنایتی که به کیفر قانون نرسد همه روزه تکرار می­شود. اثبرات ناسودمندی دین (الوسیوس).

191- واژه­های خوب و بد تنها در نزد انسانها دارای معنا و مفهومند. انسان فاقد شعور و اخلاقی فطری است. برداشت انسان از خوبی و بدی محصول جامعه و تربیت و دین اوست.

192- حتی دوستی هم خودخواهی و گونه ای نیاز متقابل است. خودخواهی واقعیت کلی زندگی است و نکوهش آن مانند بدگویی از یخبندان زمستان است. (الوسیوس)

193- فضایل ونیکبختی مردم، مرهون قوانین خردمندانه آنان است نه رعایت احکام دینی.

194-دین از ترس و وحشت انسان اولیه از سیل و دیگر بلاها ریشه گرفته است. بشر در مبارزه با کشیشان و شاهان، جز با پیروی از چراغ خرد نمی­تواند از این کنکاش جان به سلامت دربرد.

195- استبداد ملت چون خودکامگی شاهان، ظالمانه و دور از عدالت است.

196- با ترساندن مردم از نیروی نامشهود مردم را وادار می­کنند با بدبختی­ها بسازند.

197- تصور اینکه روح، پس از مرگ تن، احساس، تفکر و درک ودرد و لذت می­کند مانند آن است که بگوییم پس از آنکه ساعت از هم متلاشی شد گذشت زمان را مشخص می­کند. (داولباک)

198- انسان برای پوشاندن ذهن خویش احتیاج به برگ انجیر دارد. نشان دادن همه اندیشه­هایمان کاری ناپسند است.

199- وجدان دزد بسیار بیشتر از وجدان سیاستمداران است زیرا دزد کمتر انسان کشته و دارایی مردم را چپاول کرده است.

200- آیا تنگدستی معلول نادانی است یا نادانی معلول تنگدستی؟

201- چسترفیلد: در انسان خردمندی مجو و تعصبهای او را بپذیر. تعصبها معشوقه های ما و خرد در منتهای مراتب همسر ماست.

202- آداب پسندیده واسطه زندگی اجتماعی است. همانگونه که پول واسطه سوداگری است.

203- نجیب زاده با زیردستان به گستاخی رفتار نمی­کند.

204- ازدین سخن نگو، هر گاه از دین به نیکی یاد کنی روشنفکران بر تو خواهند خندید و اگر از دین به بدی یاد کنی، مردم کامل رنجیده خواهند گشت.

205- کامیابی کندو مرهون رذایل فرد فرد زنبورهاست یعنی آزمندی ـ خودخواهی ـ وجد به هنگام تولید مثل و ستیزه جویی جمعی آنها.

206- ثروت و قدرت یک کشور یا فرد به رذایلی وابسته است که حکیمان آنها را محکوم می­کنند.

207- انسان به طور کلی ناپاک و تبه کار است و سرشت انسان قبل از آموزش و پرورش اخلاقی فضیلت را نمی­شناسد.

208- مندویل: بیشتر دولتهای جهان به هستی ملتهای دیگر چشم طمع دوخته­اند.

209- طبیعت فاقد شعور اخلاقی است.

210- رذایلی چون سودجویی ـ آزمندی ـ غرور و ... روزی در تنازع بقا فضیلت به شمار می­آمدند. اما اکنون به زیان جامعه و ناپسند هستند.

211- خیر جامعه حداکثر نیک بختی برای حداکثر مردم است. شارمند خوب کسی است که در پیشبرد خیر همگانی بکوشد.

212- شعور اخلاقی ما ناشی از همدردی و همحسی ما نسبت به هم نوعان است نه الهام آسمانی و این احساس جزیی از غریزه اجتماعی ماست که ما را برای رهایی از تنهایی به آمیزش با دیگران وا می­دارد.

213- وقایع معجزه وما فوق طبیعی همیشه در میان ملتهای نادان و وحشی روی داده اند.

214- چیز سودمندی در جهان نیست که با کمبود یا وفور بیش از حد خود زیان آور نشود.

215- انسان بزرگترین دشمن انسان است.

216- طبیعت کور و بی شعور است مانند مادری که فرزندان خود را از دامان خود می­افکند.

217- جهان مخلوق کوشش گستاخانه خدای خردسالی بود که بعدها از کار ناقص خود شرمنده شد و مخلوقش را رها کرد یا مخلوق خدای کهن سال خرفتی است که پس از مرگ آن را به حال خود گذاشت تا بدون هدف بگردد.

218- از آنجا که انسان خدایان را مانند خود می­شمرد گمان می­کرد با چاپلوسی و دادن هدایا وی را خشنود خواهد ساخت و از اینجا آیین­های نذر ـ قربانی ـ دعا و ... به وجود آمد.

219- خصوصیات انسان در همه جا و همه وقت چنان یکسان است که تاریخ در این مورد مطلب تازه­ای ندارد. فایده تاریخ این است که با شناساندن بشر در اوضاع و شرایط گوناگون اصول پایدار و کلی طبیعت آدمی را آشکار می­سازد.

220- هیوم تاریخ را بانوی بزرگ حکمت می­دانست و امیدوار بود در آن علل ترقی و سقوط ملتها را بیابد.

221- هیوم: اندیشه­ای نابخردانه­تر از اعتقاد به ابدیت انسان نمی­شناسم.

222- دانش کم خطرناک است. آب چشمه مورها را تا ته بنوشید، یا لب نزنید.

223- شاهان و ادیان صفحات تاریخ را با خون بشر آغشته­اند.

224- حکومتی که بهتر اداره شود بهترین حکومتهاست.

225- روشنی سخن زینت اندیشه عمیق است.

226- وونارگ: طبیعت صحنه پیکاری بیرحمانه برای کسب قدرت است. هر پدیده ای در جهان معلول تعدی و زورگویی است. این نظام عمومی و بسیار پایدار است.

227- چنانچه کسی ارزش زمان را تشخیص ندهد، به افتخار نخواهد رسید.

228- افکار ـ رفتار و دین ما همه مخلوق رسوم هستند. اگر در هند متولد شده بودم، برهمن بودم و اگر در پاریس مسیحی بودم و درا یران مسلمان هستم.

229- پریستلی: یگانه دولت دادگستر دولتی است که نیکبختی شارمندان را آرمان خود سازد.

230- بزرگترین شگفتی مغزی است که می خواهد برای آسمان قانون بسازد.

231- دانش ستاره شناسی جسورانه­ترین و شگفت انگیزترین دانش­هاست.

232- لاپلاس: آنچه می­دانیم اندک است و آنچه نمی­دانیم بسیار.

233- بارومتر را توریچلی در 1643 اختراع کرده بود.

234- اندیشه سرنوشت کاخ نیک بختی انسان را ویران می­کند.

235- بعد از انقلاب فرانسه: 1- پروتستانها از همه قیود اجتماعی آزاد شدند. 2- یهودیان فرانسه از لحاظ قانونی با سایر شهروندان برابر شدند.

236- در سال 1794 در فرانسه مدارس مرکزی و مدرسه پلی تکنیک تأسیس شد.

237- بدون اخلاق، قانون و نظم نخواهد بود و بدون امنیت شخصی، آزادی وجود نخواهد داشت.

238- در سال 1794 برده داری در فرانسه لغو شد و سیاهپوستان همان حقوق فرانسوی را به دست آوردند.

239- انقلاب در اصلاح قوانین قضایی و جنایی تأثیر زیاد گذاشت.

240- در سال 1789 گیوتین توسط دکتر ژوزف اینیاس گیوتن اختراع شد.

241- کلمه سادیسم از نام کنت دوناسین آلفونس فرانسوادوساد (1740-1814) گرفته شده است.

242- طلاق در سال 1792 قانونی شد.

243- اوراتوریو: قطعه موسیقی با شعر که درباره موضع­های دینی ساخته می­شد.

244- لاوازیه پدر شیمی جدید با اصلاح جنس و تولید باروت به انقلاب آمریکا و فرانسه یاری کرد.

245- گزاویه بیشا با بررسی­های بافتها به وسیله میکروسکوپ در علم بافت شناسی پیش قدم شد.

246- رنال: بیدادگری مردم همان اندازه ظالمانه و غیرعادلانه است که استبداد پادشاهان.

247- دیکتاتوری تنها درمان برطرف ساختن هرج و مرج جامعه­ای است که ناگهان از قید مذهب و ... رهایی یافته و گرفتار غرایز و بیدادگری عوام شده است.

248- ما پیشرفت بدون خشونت را تکامل می­گوییم. تغییر سریع کارمندان همراه با شدت عمل اما بدون تغییر نوع حکومت را کودتا می­گوییم و هر گونه مقاومت علنی در برابر قدرت موجود را شورش می­گوییم.

249- انقلاب فقط تا حدی مؤثر است که تکامل اجازه دهد و تا جایی که طبیعت بشر اقتضا کند.

250- یک درام غم انگیز خوب باید به منزله شایسته­ترین مکتب افراد برتر تلقی شود. از یک لحاظ این نوع درام بالاتر از تاریخ است.

251- در سیاست خط مستقیم طولانی ­ترین فاصله میان دو نقطه است.

252- ناپلئون: پسرم باید تاریخ را زیاد مطالعه کند و درباره آن بیندیشد زیرا تنها فلسفه واقعی همین است.

253- اختراع مذهب از دید ناپلئون: برای دلداری دادن تهیدستان و منع آنان از کشتن توانگران- نابرابری اقتصادی در جامعه نمی­تواند بدون مذهب حفظ شود.

254- دمکراسی از نظر ناپلئون بازیچه­ای است که از طرف  قدرتمندان برای پنهان داشتن حکومت متنفذان به کار می­رود.

255- انقلابها باعث ایجاد هیجانات عمومی می­شوند زیرا جنایات دسته جمعی کسی را به جرمی متهم نمی­کند.

256- در دمکراسی همه درها به سو همه باز است تا هر کس برای خودش کار کند.

257- گرسنگی است که جهان را به حکومت درمی­آورد.

258- در سال 1793 سربازگیری آغاز شد. در سال 1803 طبق فرمان ناپلئون

259- نباید انتظار داشت هنر و  شعر مانند علم و فلسفه پیشرفت کند. زیرا آنها وابسته به قوه تصور است که در همه دورانها قوی و بارور است. در تکامل یک تمدن، هنر و شعر از علم و فلسفه فراتر می­رود.

260- دمکراسی نویسندگان و هنرمندان را تابع سلیقه­های مردم پسند می­کند.

261- استبداد هنر و علم را به پیش می برد اما جلوی فلسفه و تاریخ را می گیرد. دولت مستبد آزادی ـ نوآوری و فکر را خفه می­کند.

262- ادبیات یونان و روم مزایای بسیاری برای فکر و ذهن دارد اما انسان را گرفتار مخظورات اخلاقی می­کند.

263- محرابهایی مانند محراب شرافت وجود دارد که اگر چه متروکند، قربانیهای بیشتری می­طلبند.

264- تاریخ فقط تکرار همان حقایق است که در مورد افراد و اعصار مختلف به کار می رود.

265- در حکومت دمکراسی، هم رهبران و هم عقاید مکرر دستخشوش تغییر اساسی می شود. جامعه در معرض امیال و جهالت مردم قرار می­گیرد و موجبات نارضایتی و بی نظمی را فراهم می­آورد و به مراحل سخت و نافرجامی منتهی می­شود. هنر دولت عبارت از آرام کردن توده­هاست و خودکشی دولت اطاعت از آنها.

266- وجود بدی مستلزم مجازات است اگر آن را سست بگیریم، جنایت افزایش خواهد یافت.

267- اینکه مسیح فرزند خدا تلقی گردد با عقایدی که در آن زمان بین مشرکان رواج داشت مانند مجامعت خدایان با زنان زمینی هماهنگ بود.

268- تئوری مسیحیت یا ......چیزی کمتر از بت پرستی اساتیری کهن ندارد.

269- اساتیر مسیحیت و .....برای شیطان مقام پر افتخاری قائل شده اند

270- هلوسیوس: به یاری آموزش و خرد می توان جامعه­ای مطلوب و در حد کمال پدید آورد.

271- عدالت عبارت از تنظیم رفتار فردی و گروهی است بدان سان که برای بالاترین تعداد مردم، بزرگترین پایه خوشبختی را فراهم آورد. هدف آنی و ضروری تأسیس حکومت این است که امنیت فرد و جامعه را تأمین کند.

272- گادوین: قسمت بیشتر پستی­ها و عقب ماندگی­ها به علت کمبود آموزش و پرورش است.

273- چون نعمت زیاد شود خورندگانش زیاد می­شوند (افزایش جمعیت).

274- مالتوس: میزان عرضه مواد غذایی هر 25 سال به طور تصاعد حسابی افزوده می شود اما افزایش جمعیت (عدم جلوگیری) به صورت تصاعد هندسی افزایش می­یابد.

275- میزان زاد و ولد با کنترل­های + و ـ همراه است.