ناخوداگاه دستگاهی مخفی درون ماست که از بدو تولد هر چه را می بینیم و می شنویم و حس می کنیم و هر فکری که از مغز ما عبور می کند همه را مانند دستگاه فیلم برداری ثبت و ضبط می کند . لیبدو نماینده بزرگ و مقتدر و توانای ناخوداگاه است....1
- اگر کودک را در بچگی زیاد حرکت دهند در بزرگی دونده و اسب سوار – خلبان یا راننده می شود
2. اگر کودک زیاد بمکد در بزرگی در نوشیدن – بوسیدن- و سیگار کشیدن افراط خواهد کرد
3.اگر کودک بطری شیر- پستان یا پستانک را زیاد نگهدارد در بزرگی خسیس و مال جمع کن یا خبر نگار و جاسوس می شود
4. اگر کودک اب دهان خود را زیاد بیرون بریزد در بزرگی انسان دوست شده و به شغل پرستاری و مدد کار اجتماعی یا هلال احمر علاقمند خواهد شد
5. اگر کودک دهان خود را زیاد و محکم به بندد در بزرگی محتاط –گوشه گیر و منفی کار خواهد شد.
6-کودکی که زیاد گاز بگیرد در بزرگی جنگجو و خشن شده و به شغل قصابی و خیاطی علاقمند می شود و تمایل به ادم کشی خواهد داشت.
اگر برای سازمان ناخوداگاه عوامل و نمایندگانی در نظر بگیریم مقتدر ترین انها نماینده ای است به نام لیبیدو. لیبیدو نامی است که فروید برای غرایز حیوانی و شهوات و امیال سر کش درونی انسان به کار برده است. لیبیدو مجموعه عشق- شهوت- دوستی – محبت و همه تمایلاتی نظیر ان است. لیبیدو تعیین کننده سر نوشت است. وقتی کودک از مادر متولد می شود لی بیدو در تمام بدن پخش است ولی بعد در لب و دهان کودک جمع می شود و بعد متوجه نشیمن می گردد و بعد به طرف الت تناسلی و شهوت می رود.لیبیدو انرزی تحریک کننده ایست که انسان را به هر گونه تلاش و کوششی وادار می کند و در هر کس که این انرزی درگیر و در زنجیر اسیر شده باشد بیشتر تلاش و تکاپو خواهد کرد. لیبیدو ناپلیون و نادرشاه و صدها جنگجو می سازد و از فلاسفه و دانشمندان اینشتین و سقراط و ....می سازد. فروید ریشه و عمق همه تکاپوها را انرزی جنسی می داند که سایر علاقه های دیگر قیافه های تغییر شکل یافته شهوت هستند.
جمع شدن لیبیدو در محل نشیمن....
اگر مادر نوزاد را به علت دفع مدفوع تنبیه کند کودک ممکن است با الوده کردن خود در صدد تلافی بر اید در این صورت کودک در بزرگی فردی لاقید – ولخرج – بی نظم و ترتیب شده و احساس مسوولیت نمی کند. اگر مادر سخت گیری بیشتری کند کودک در بزرگی فردی بسیار تمیز به حد وسواس دقیق و منظم در خرج پول و تعیین وقت دقیق و خوش قول بودن خواهد شد. اگر مادر به کودک التماس کند که ادرار کند کودک در بزرگی ممکن است برای راضی کردن مردم و اجتماع دست به اختراع و تولید بزند یا سخاوتمند شده به دیگران هدیه و صدقه زیاد دهد. اگر مادر کودک را به خاطر ادرار نکردن تنبیه کند و این تنبیه مرتب تکرار شود فرد در بزرگسالی دارایی و ثروت خود را با بی اعتنایی خرج خواهد کرد و از خرج بی دریغ پولشان احساس ارامش و لذت خواهند کرد.
بیماری مهر طلبی...
کودک وقتی به خاطر رضایت مادر دفع مدفوع می کند و سعی می کند مادر از او ناراضی نباشد ممکن است در بزرگی دچار مهر طلبی شود . شخص مهر طلب به خاطر رضایت مردم همه چیز زا به خاطر دیگران می خواهد. خودش پول ندارد اما به بقیه وام می دهد. مهر طلب به حد افراط معتاد به محبت کردن دیگران است و در مسابقه همیشه بازنده خواهد بود چون ضمیر ناخوداگاه چنین شخص مهر طلبی اجازه پیشرفتن به او نمی دهد زیرا اگر جلو بیفتد دیگران را از خود ناراضی خواهد کرد.
نهاد- خود و فراخود.....
نهاد نیرویی است شبیه لیبیدو که انسان را به سوی عشق جویی و کسب لذت می کشاند . فراخود سازمانی است درونی که نیروی خود را از عرف و عادات اجتماع و قانون و تعلیم و تربیت و مذهب کسب می کند. مقررات اجتماعی و اخلاقی و تعصبات مذهبی که فروید این مقررات اجتماعی و تعلیم و تربیت اخلاقی را فراخود یا سوپر اگو نامیده است.
شناخت نهاد یا او....
نهاد شبیه کودک دو ساله ای است ولی کودکی که هیچ گاه رشد نمی کند و بزرگ نمی شود. یک کودک دوساله هیچ گاه کارها را با عقل و منطق انجام نمی دهد . خوب و بد را از هم تشخیص نمی دهد. فقط به فکر سیر کردن شکم خود است. فقط به فکر ارزوها و خواسته های خود است. نهاد شبیه کودکی تنبل و شکم پرور است . دارای نیروی جنسی و شهوانی زیاد است. هیچ توجهی به مقررات اجتماع – اداب و رسوم – انسان دوستی و نوع پرستی ندارد . شرم و خجالت سرش نمی شود. پای بند هیچ عرف و عادتی نیست. نهاد شبیه کوسه ماهی است که هر چه را ببیند می بلعد . به همه چیز حمله می کند. نهاد شبیه کوسه خون خوار و لشکر کثیف ترک و مغول است که از هیچ جنایتی شرم نمی کند. نهاد فقط به فکر لذت است. حتی فلاسفه بزرگ جهان به این نتیجه رسیده اند که غایت فعالیت بشر لذت است یعنی بشر فقط به خاطر لذت زنده است. نهاد مانند لشکر مغول و ترک هیچ گاه تربیت نمی شود – سر عقل نمی اید – تجربه به دست نمی اورد فقط خود و فراخود یا وجدان در روان انسان وجود دارند که تا حدودی جلو تجاوزات نهاد را می گیرند و مانند اسب وحشی که به ان دهنه می زنند و مهار می کنند تا حدود کمی نهاد را مهار می کنند. نهاد خواهنده بی قرار- بدون تعقل و تفکر و غیر اجتماعی و خودخواه و خواستار لذت بی پایان است. نهاد فقط کارش این است که از رنج فرار کند و به سوی لذت برود.
خود در روان پیچیده انسان.....
خود همان عقل است. همان خود اگاهی است . خود با دنیای خارج سر و کار دارد . واقعیت را از غیر واقعیت تشخیص می دهد. جلو خواسته های نادرست نهاد را می گیرد. نهاد به اصل لذت توجه دارد در حالی که خود به اصل واقعیت توجه دارد . خود فکر می کند ایا در شرایط فعلی می توان لذت برد یا خیر. خود مواظب نهاد است که در اثر غافل گیری خود را به اشتباه و درد سر نیفکند. نهاد کورکورانه عمل می کند ولی چشمهای خود باز است و سعی می کند با چشمهای باز عمل کند. نهاد رشد نمی کند و پخته نمی شود ولی خود روز به روز بیشتر رشد می کند. اشخاص هر چه عاقل تر باشند و اراده انها قوی تر باشد خود انها قوی تر است. اشخاص هوسران که فقط دنبال شهوت هستند نهاد انها قوی تر است و مانند حیوان هستند. فلاسفه و دانشمندان و عرفا دارای خود و فراخود بسیار قوی بوده اند. خود رهبری است که نهاد را از راه های عاقلانه و بهتری به لذاتش می رساند.
فراخود یا وجدان در روان انسان....
فرا خود عبارت از تاثیر تعلیم و تربیت و دستورها و قواعد مذهبی و اخلاقی و اندرز عرفا و دانشمندان و فلاسفه است. انسان وقتی متولد می شود فقط نهاد مطلق است . کم کم وقتی رشد می کند خود و فرا خود کودک درست می شود و شکل می گیرد. دستورهای مذهبی و اخلاقی که کودک یاد می گیرد فرا خود جوان را نیرومند تر می کند . پاسبان – قانون و دادگستری فرا خودهای دیگری هستند که مانع ارضا و امیال جرم زا می شوند . وقتی می گوییم کوروش کبیر خیلی با وجدان و با شرف بوده است یعنی فرا خود نیرومندی دارد. به کمک قانون باز تاب شرطی فرا خود کودک را می توان در جهات معینی و به منظور های خاصی تقویت کرد.
خلاصه....سه نیرو در روان ما در حال مبارزه هستند . نهاد- خود و فراخود. نهاد نیرویی است درونی که شخص را همیشه به سوی کسب لذت می کشاند . توجهی به مقررات اجتماع قوانین و اخلاق ندارد. فرا خود عبارت است از نتایج حاصله از اثرات عرف و عادات اجتماع – تعلیم و تربیت – اخلاق و مذهب که همیشه با نهاد در جنگ است. خود عبارت است از اگاهی و شعور ظاهر ماست که گاهی تحت فرمان نهاد عمل می کند و گاهی تحت تاثیر فرا خود می باشد.
منبع. روان شناسی هیپنوتیزم- مولف. شعبان طاووسی کابوک- چاپ سپر تهران 1353
روان شناسی هیپنوتیزم.....
امروزه در ایران و در همه دنیا خواب مصنوعی را هیپنوتیزم می گویند . هیپنوتیزم یعنی خواب کردن و کلمه هیپنوز یک کلمه یونانی است و معنی خواب می دهد. دانشمندان پس از سالها تلاش متوجه شدند ان چه شخص را خواب می کند مغناطیس حیوانی یا مانیه تیسم نیست بلکه تلقین و وسایل فیزیکی است که شخص را به خواب می برد. هیپنوتیزم دریچه ای بود که فروید از ان دریچه دنیای ناخوداگاهی را مشاهده نمود و بشر به دنیای بزرگ ناخوداگاه یعنی درون ناشناخته انسان ها رهنمون گردید. و پسیکانالیز جز سر و کار داشتن با ناخوداگاهی یا انکونسیاس چیز دیگری نیست. هیپنوتیزم بسیاری از بیماریها را که ناشی از عقده های روانی نبوده بلکه در اثر تکرار و عادت بوجود امده معالجه
می کند. هیپنوتیزم فقط تلقین نیست. هیپنوتیزم ایجاد سوپر کانسنتراسیون می کند و تمرکز عالی فکر که در اثر ریلاکسشن حاصل می شود به خودی خود معالج است. فروید این طریقه معالجه مخصوص به خود را پسیکانالیز نامید که به معنای روان کاوی- کاوش زوانی و تحلیل روان ترجمه کرده اند.
فواید هیپنوتیزم.....
بوسیله هیپنوتیزم می توان عادات منفی و مضر را از بین برد. بسیاری از ناراحتی های فکری و روانی – سردرد- تنگی نفس- بی خوابی- نگرانی و اندوه و اضطراب و...بوسیله هیپنوتیزم از بین می روند. از هیپنوتیزم می توان در عمل جراحی استفاده کرد. نظیر بریدن پا- کشیدن دندان- جراحی قلب- زایمان و بسیاری دیگر از جراحی ها را می توان با هیپنوتیزم معالجه کرد. از هیپنوتیزم می توان در ارتش و ورزش های رزمی استفاده کرد و ترس و اضطراب سربازان را در میدان جنگ از بین برد. در زندان ها از هیپنوتیزم در کتمان یا افشا اسرار و مقاومت در برابر شکنجه استفاده می کنند. بیش از 12 نوع انحراف جنسی وجود دارد که همه انها را می توان به وسیله هیپنوتیزم معالجه کرد. هیپنوتیزم کنترل دستگاه اعصاب خودکار را فوق العاده زیاد می کند. عواطف و خلق و خوی های منفی و مزاحم را می توان بوسیله هیپنوتیزم از بین برد. هیپنوتیزم نمی تواند نزاد و و رنگ و ارث را تغییر دهد اما می تواند مس را مس تر و طلا را طلا تر کند. در مقابل ارزوهای ما در برابر فکر و اراده ما موانع فراوانی قرار گرفته اند . این موانع و سدها در داخل خود ما هستند . در درون ما هستند. هیپنوتیزم مانند بمبی نیرومند و سنگین بر فراز این سدها و موانع فرود می اید . انها را در هم می کوبد و راه را برای پیشروی ما به سوی هدف هموار می کند و ما بهتر می توانیم در زندگی برنامه ریزی کنیم و به اهداف خود دست یابیم. هیپنوتیزم می تواند سدهای فکری را بشکند . این سدها زاییده اختلالات روانی هستند
که در ضمیر انسان ساخته و پرداخته شده اند. هیپنوز عبارت است از یک تمرکز فوق العاده مغز. در حال عادی مغز مشغول هزار فکر مختلف است. تلقین و نصیحت در حال بیداری از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج می شود. در حال هیپنوتیزم چون مغز به حالت تمرکز عالی یا سوپر تمرکز در می اید تمام مغز تلقین ها و نصیحت های خوب را به خود جذب می کند و اراده انسان بسیار قوی می گردد و شخصیت او دگرگون می شود. یک شخص با استعداد متوسط می تواند تحت تاثیر چند جلسه هیپنوتیزم نابغه گردد. هیپنوتیزم می تواند استعدادهای نهفته مغز را که تا کنون به حال رکود و خفته بوده اند بیدار کند. هیپنوتیزم عوامل منفی روانی را که چون زنجیرهایی را که به طرف روان و مغز شما کشیده شده است پاره می کند. نبوغ نتیجه و حاصل توانایی تمرکز فوق العاده مغز است. بدین ترتیب وقتی مغز به شدت برای انجام کاری متمرکز می شود کارهای برجسته ای به ظهور می رسد. نبوغ همراه با ایجاد تمرکز فوق العاده دماغی است. ازمایش کننده گان روی مغز اینشتین در یافتند او قادر است تعداد زیادتری از گروه سلول های مغزی را بر روی یک نقطه و یک موضوع متمرکز کند. تحت نفوذ هیپنوتیزم استعدادهای مغزی می توانند به نسبت زیادی به سطح یک مغز نابغه نزدیک شوند. قدرت ذهنی بوسیله تمرکز فکر در حال هیپنوز بسیار زیاد می شود.
در حالت هیپونیزم عمیق.....
وقتی که خواب شونده در حال هیپنوز عمیق تمرکز فکرش به میزان صد در صد رسید توجهش به کلی از همه چیز سلب می شود. عواطف و احساسات همراه با تمرکز قوای دماغی هیپنوتیزم را تسریع می کند. تخیل قوی یک حالت دایمی نبوغ است. از طریق هیپنوتیزم می توان اختلالات و ناراحتی های فکری را از بین برد و شخص را برای تلاش و کوشش بهتر اماده کرد. هیپنوتیزم می تواند قدرت تفکر و تخیل و حافظه را چندین برابر کند و از مغز های عادی یک نابغه بسازد . بسیاری از بیماری های روانی و عصبی را معالجه کند .در مقابل بحران های زندگی زنها اشک می ریزند و مردها موهایشان را می ریزند و هیپنوتیزم بهترین وسیله جلوگیری از ریزش موی سر است. هیپنوتیزم عبارت از یک تمرکز فکر شدید است. کلیه انحرافات جنسی بوسیله هیپنوتیزم قابل معالجه هستند. از بدو پیدایش پزشکی و روان پزشکی وسیله ای بهتر از هیپنوتیزم وجود نداشته است که بتواند انحرافات و بیماری های جنسی را معالجه کند. خستگی های عصبی – افسردگی- زود خشمی- ضعف حافظه و درد و رنج های مبهم و نامعلوم و سردردها بوسیله هیپنوتیزم قابل معالجه هستند. در مشکلات زناشویی میان زن و شوهر می توان زن و شوهر را هیپنوتیزم کرد که اختلافات خانوادگی را بین خود حل کنند . از طریق هیپنوتیزم بر خلاف دیگر زمینه های روان کاوی می توان قدرت های خلاقه شخصی را بی ان که حواس شخص منحرف شود به کار انداخت. قدرت های خلاقه بشر غالب اوقات می توانند از طریق هیپنوتیزم شکوفا شوند . در افراد مختلف استعداد های گوناگون وجود دارد که اگر تمامی حواس شخص بدانها معطوف گردد به کار می افتد و نتایج درخشانی به بار می اورند. هیپنوتیزم برای موفقیت در امتحانات نهایی و کنکور و تقویت حافظه بسیار موثر و معجزه کننده است.
منبع...روان شناسی هیپنوتیزم...پروفسور کابوک
قانون بازتاب شرطی در روان شناسی......
دانشمندان روان شناس در زرفای روح بشر فرو رفته و موفقیت هایی کسب کرده اند . یکی از این کشف های بزرگ و ارزنده حرکات انعکاسی یا قانون بازتاب شرطی است. به کمک قانون بازتاب شرطی می توان ترس را برای جنگیدن از بین برد و سربازان را به سوی دهانه اتش روانه نمود. زیرا قانون بازتاب شرطی نصیحت نمی کند و احتیاج به تفکر و تعقل ندارد بلکه به کمک اعصاب این کار را انجام می دهد. به کمک قانون بازتاب شرطی می توان بدون پند و اندرز گربه را طوری تربیت کرد که با موش زندگی مشترکی داشته باشد. قانون بازتاب شرطی را پاولف به کار برد . پاولف تحقیقات خود را روی سگها انجام داد و متوجه شد محرک هایی که با غذا همراه می شوند مثل خود غذا موجب تراوش غدد بزاق سگ می شوند. به کمک قانون پاولف یا همان بازتاب شرطی می توان در صورت لزوم انسان و حیوان را طوری تربیت کرد که از اقدام به اعمال جنسی خودداری کند. وقتی قانون بازتاب شرطی از یک در وارد می شود عقل و اراده از در دیگر خارج می شود. به همین دلیل برای تربیت اشخاص برای انجام بسیاری از کارها به جای اراده می توان از قانون بازتاب شرطی استفاده کرد. طبق گفته های دانشمندان علوم اجتماعی عقل و اراده دیر وارد تاریخ شده است. اعمال انعکاسی که همان بازتاب شرطی باشد در انسان های اولیه ایجاد تجربه می کرده است. شاید هزاران و میلیونها سال گذشت که بشر توانست عقل و تفکر را جانشین بازتاب شرطی و تجربه های ناشی از اعمال انعکاسی کند. با قانون بازتاب شرطی به اسب و سگ جمع و تفریق می اموزند و به میمون ها رانندگی و ...یاد می دهند. اب و اتش را می توان با تربیت با هم سازش داد. به کمک قانون پاولف می توان بدون استفاده از عقل و فکر و پند و اندرز از اعصاب گاوها استفاده کرد و انها را برای گاو بازی تربیت نمود. به کمک این قانون بدون تنبیه طفل بدون یک کلام حرف زدن و نصیحت کردن کودک را می توان دیوانه وار شیفته و علاقمند به درس نمود. استفاده از قانون بازتاب شرطی در ارتش تازگی ندارد. نتیجه اموزش های نظامی خود به خود به شکل بازتاب شرطی در می اید. با استفاده از قانون بازتاب شرطی پاولف به نسبت زیادی می توان سربازان را به طور غیر ارادی و خود به خود ی اماده جنگیدن کرد و می توان کاری کرد که سربازان ترس خود را از جنگیدن با دشمن از بین ببرند. می توان برخی از بیماری های روانی را معالجه کرد. بهترین طریق کشف بازتاب ها هیپنوتیزم است و به محض کشف علت از طریق هیپنوتیزم انعکاس های شرطی شکسته می شوند و از بین می روند و بیمار بهبود می یابد. هیپنوتیزم از بین برنده بازتاب های شرطی است و در ضمن به وجود اورنده بازتاب ها نیز می باشد. با استفاده از این قانون می توان حس نفرت و دشمنی اشخاص را نسبت به رهبران سیاسی و مذهبی بر انگیخت و یا علاقمند ساخت. شما با پند و اندرز نمی توانید گربه را از خوردن موش منع کنید ولی به کمک قانون بازتاب شرطی این امکان وجود دارد. در تعریف ناخوداگاهی متوجه شدیم که عقل و فکر نسبت به غرایز و تمایلات بخش و سهم بسیار کوچکی دارند. یعنی عقل و اراده فقط 5 درصد ولی غرایز 95 درصد در سرنوشت انسان موثر هستند. با استفاده از قانون بازتاب شرطی می توان غرایز جنسی را از بین برد و شخص را پرهیز کار و پاکدامن نمود در حالی که به کمک تفکر و تعقل و پند و اندرز چنین کاری امکان ندارد. می توان از ترسو ترین ملت ها شجاع ترین و جنگ جو ترین مردان به وجود اورد و برای تربیت و اموزش و پرورش به جای عقل و فکر از اعصاب یا همان قانون پاولف استفاده کرد.
تاریخچه برده داری در جهان...
وازه برده از ریشه اسلاو است و نام قومی است که در اروپای مرکزی و شرقی از قرن پنجم تا سیزدهم به شدت و مکرر مورد حمله قرار می گرفتند و به بردگی گرفته می شدند. برده کسی بود که جز اموال شخص دیگر یا دولت بود. برده یک ابزار کار همچون خیش یا چکش یا قاطر بود. هر نزادی اعم از سیاه و سفید و زرد هم برده بوده است و هم برده دار. انسان ها هموطن و همنزادان خویش را به بردگی می گرفتند و انها را می فروختند. در تاریخ بشر تنها کسی که با برده داری مخالف بود و زمان خود برده داری را در جهان ان روز بر انداخت فرزند شایسته بشریت کوروش کبیر بود و تمام فیلسوفان مانند ارسطو و سیاستمداران جهان بردگی را ستایش می کردند. در قرون معاصر تا سال 1865 در امریکا برده داری کاملا قانونی بود و در خود فرانسه تا قبل از انقلاب کبیر فرانسه برده داری رایج بود. در امریکا از برده های سیاه پوست برای کار کشاورزی و برداشت نیشکر استفاده می کردند. در ساخت اهرام مصر از بردگان استفاده می کردند و انها را با طناب به یکدیگر می بستند . بردگان زن یا کنیز در یونان باستان در انجام کارهای خانه و بچه داری کمک می کردند. امپراتوری روم بزرگ ترین جامعه برده داری در جهان بود. رومیان برای برده داری قوانین مدنی و جنایی وضع کردند که این قوانین بعدها مورد استفاده جوامع برده دار مسلمان قرار گرفت. مسلمانان در سپاهیان خود از بردگان مرد و در حرم سراهای خود از بردگان زن یا کنیز برای لذت بردن استفاده می کردند .
برده داری در جوامع مسلمان....
با ورود اسلام به ایران بسیاری از مردم برده شدند و برده داری از همان اغاز پیدایش اسلام بخشی از این جهان بود. مسلمانان فعال ترین تجار برده در امپراتوری اسلام و بعدها کشورهای افریقایی بودند. تجار عرب افریقایی و ایرانی های اسیر را به بازار برده فروشان می بردند. اعراب در قرون وسطی بر مسیر های تجارتی افریقا مسلط بودند و در ازای طلا و برده کالاهایی چون اسب و نمک و پارچه به پادشاهی های افریقایی می بردند. اعراب زنان را با طناب به هم می بستند و به مسلمانان می فروختند. بردگان زن یا کنیز به عنوان خدمت کاران خانه و و سایل عیش و عشرت و همخوابه مورد استفاده قرار می گرفتند. در سال گذشته هم داعش با کمک ارتش ترکیه و عربستان که هدف انها احیا امپراتوری کثیف مغول عثمانی بود 30 هزار زن و دختر کرد ایرانی نزاد را به اسارت گرفتند و بسیاری از انها را در کشور کثیف ترکیه به فروش رساندند./ شرم باد بر ایرانی های بی شرفی که به ترکیه سفر سیاحتی می کنند/ به دلیل فعالیت تجار مسلمان این دین در میان بسیاری از کشورهای افریقا رواج پیدا کرد. جوامع مسلمان در شمال افریقا از بردگان در کار کشاورزی و...استفاده می کردند. زنان برده هم به عنوان صیغه ارباب در می امدند یا به اسباب عیش انها بدل می شدند و در حرم سراهایی که صدها زن را در خود جای می دادند جدا از جهان خارج زندگی می کردند. رفتار با بردگان در تمام جهان بسیار هولناک بود.
برده داری در جهان اسلام....
ازدواج مسلمانان با زنان برده امری رایج بود و فرزندان حاصل از این ازدواج ها ازاد بودند. مردان مسلمان زنان صیغه های خویش را جدا از دنیا نگه می داشتند و در بخشی از خانه به نام حرم یا حرم سرا انها را نگه داری می کردند. مردان مسلمان ثروت مند مانند شیخ های عربستان می توانستند حرمی پر از زن داشته باشند . به طور مثال الملک الافضل پس از مرگش 800 زن برده صیغه ای در حرم باقی گذاشت. یک مورد از حسادت او این بود که سر یکی از زنانش را فقط به این دلیل که در حضور او از پنجره حرم به بیرون نگاه کرد را قطع کرد. فروشندگان برده های زن و مرد را کاملا برهنه می کردند تا اگر عیب جسمانی داشتند مشخص باشد.
برده شدن در قرون وسطی....
مارکوپولو در سفر به هند می نویسد. اسیران مرد جنگی را را فوری اخته می کردند و به عنوان برده می فروختند. اخته شدن بسیار دردناک بود و به مرگ بسیاری از مردان می انجامید. هم چنین پسر های زیبا را هم جهت هم اغوشی اخته و به حرم سرای سلاطین می فرستادند. قبل از فروش بردگان انها را معاینه می کردند. در مورد زنان و دختران انها را عریان می کردند و تمام بدن از دندان ها گرفته و سینه ها را بازرسی بدنی می کردند وخریداران به غیر اخلاقی ترین شکل ممکن با انها بر خورد می کردند. در واقع صاحبان برده پیش از فروش از این دختران سو استفاده جنسی می کردند .
قربانی کردن بردگان به خاطر جلب رضایت خداوند در ازتک ها..
ایین های مذهبی ازتک ها در مکزیک قربانی کردن انسان ها را نیز در بر می گرفت بسیاری از موارد قربانی از برده ها استفاده می شد. ارزانی کردن خون تازه جهت نذر و نیاز به درگاه خدایان عملی مذهبی تلقی می شد. رایج ترین شکل مراسم قربانی در اوردن قلب بردگان بود که در کتاب شاخه زرین جیمز فریزر به طور کامل تشریح شده است. اقوام ازتک و مایا اعتقاد داشتند بدوم ریختن خون و در اوردن قلب انسان خورشید دیگر نخواهد درخشید. ازتک ها سالانه در هر معبد 50 نفر را می کشتند و در امپراتوری ازتک سالانه 20 هزار انسان قربانی می شدند. برای این کار به مردم سرزمین های دیگر حمله می کردند و زنان را برای شهوت رانی زنده نگه می داشتند و مردان انها را مثل گوسفند قربانی می کردند و قلب انها را از سینه جدا می کردند و تقدیم به خدایان خود می کردند تا با این کار دل خدایان را نرم کنند و از افول همیشگی تابش خورشید جلو گیری کنند . مایا ها در طی ایینی موسوم به قربانی خدنگ قربانی را که برهنه و با رنگ ابی نقاشی می شد را به دیرکی در میان گروهی از رقاصان مسلح به خدنگ و کمان می بستند بعد از اشاره کاهن هر رقاص از مقابل قربانی می گذشت و خدنگی بر قلب او می نشاند تا وقتی که سینه قربانی چون خار پشت پر از تیر می شد
برده داری در هاییتی.....
فرانسوی ها در سال 1629 جزیزه سن دومینگو را تصرف کردند و مردان ان جا را برده کردند. زنجیرهای اهنی بر دست و پا و کنده های بزرگ چوب که پشت سرشان می کشیدند و نقاب های قلع برای ان که برده ها نتوانند ساق های نیشکر را بخورند و طوق اهنی . وقتی چوب داغ بر باسن برده ها می گذاشتند شلاق زدن متوقف می شد. نمک- فلفل- زغال نیم سوز و خاکستر داغ بر روی زخم های خونین ریخته می شد. قطع عضو رایج بود. عضلات- گوش ها- و گاه حتی اعضای تناسلی تا انها از لذت ازدواج محروم شوند. اربابان موم داغ بر بازوها و دست ها و شانه های ان ها می ریختند و بر سر انها نیشکر جوشان خالی می کردند .ان ها را زنده زنده می سوزاندند و یا روی اتش کم فروغ کبابشان می کردند . در باروت فرو می کردند و کبریت می کشیدند. تا سر انها را در نیشکر فرو می کردند تا مگس ها ان ها را بجوند . ان ها را در مقابل لانه مورچه ها یا زنبورها می بستند. وادارشان می کردند مدفوع خود را بخورند . ادارارشان را به جای اب بنوشند و تف برده های دیگر را لیس بزنند. در امریکای جنوبی بردگانی را که در کشت زارهای تنباکو کار می کردند مجبور می کردند برگ های چسبان و بد بوی تنباکو را جمع کنند و اگر نمی توانستند تمام کرم های تنباکو را از برگ ها جدا کنند در حضور اربابشان مجبور به خوردن کرم ها می شدند. زنان مانند مردان در مزرعه سخت کار می کردند و حتی با ابستن شدن هم از کار معاف نمی شدند و باید بچه خود را سقط جنین می کردند.
برده داری در قرن بیستم...
با تمام کوشش های سازمان ملل و فعالان بشری به علت وجود گرسنگی و فقر مالی و معنوی برده داری در حال حاضر در بسیاری از نقاط دنیا هنوز رواج دارد و در بعضی کشورها فقط نام ان تغییر کرده است. امروزه در بیشتر کشورهای فقیر افریقایی و کشورهای جنوب شرقی اسیا برده داری رواج دارد. پسرها و دخترها را در اسیای جنوب شرقی می ربایند یا والدین انها را می فروشند و ان ها را به کار در فاحشه خانه ها وادار می کنند.حتی در تمام جهان محافل بین المللی ادم ربایی وجود دارد. در بنگلادش شبکه برده فروشان پسران و دختران را به فاحشه خانه های اسیایی و حاکمان عرب خاور میانه و عربستان ارایه می کنند. این دختران را به روسپی خانه های پاکستان و هند می فرستند یا به عنوان بردگان جنسی به عرب های خلیج فارس می فروشند و از این راه برای کشور بنگلائش درامد تهیه می کنند.
منشور کوروش کبیر در مخالفت با برده داری.....
2500 سال قبل که جهان در توحش و بر بریت و خون و ادم کشی می زیست و تمام مردم دنیا همدیگر را برده می ساختند و مردان را می کشتند و زنان را باردار می کردند کوروش کبیر پس از به قدرت رسیدن به جای این که مانند تمام اقوام عرب و ترک و مغول مردان را به بیگاری بگیرد و زنان انها را بین مردم کشور خود تقسیم کند اعلام کرد...
تا روزی که من پادشاه هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت. تا روزی که من زنده هستم نخواهم گذاشت شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد. من امروز اعلام می کنم هر کسی ازاد است هر دینی را میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند/ بر خلاف داعش که در قرن 21 جلوی دیدگان تمام دنیا و با همکاری ترکیه کثیف ایزدی های زرتشتی تبار ما را برده می کند/ . تا روزی که من زنده هستم اجازه نخواهم داد کسی زنان و مردان را به بیگاری بگیرد و به اسم برده یا کنیز و همخوابه اجباری زنان مردم را بفروشد. حال منشور حقوق بشر کوروش بزرگ را مقایسه کنید با حاکم ترکان و مغولان چنگیز مغول که در هنگام سقط شدن او 40 برده دختر زیبا را با او زنده به گور کردند.
دیدگاه عبدالحسین زرین کوب در مورد حافظ......
حافظ در محیطی اکنده از ریا و فریب کاری می زیست. باغ های شیراز جلوه گاه زیبا رویان شهر بود و تفرج گاه اهل ذوق. تکیه ها و لنگرها و حتی خانقاه های صوفیه هم از عشق های منحرف از شاهد بازی ها و همجنس گرایی که بیماری ان زمان بود شاهد ها داشت . از این ها گذشته شیراز خرابات داشت . بیت اللطف که محل کامجویی رندان بود برای فسق و عیش. شیراز عصر حافظ بهشت روی زمین تلقی می شد. گرداگرد شهر از هر سو باغ ها فرا گرفته بود و پنج رود از میان ان می گذشت. اما در شهر شراب در بین مردم زیاد رایج بود . بنگ و حشیش
هم. همجنس گرایی رواج داشت و هم زن بارگی و شیخ و زاهد که در شهر فراوان بود اماج طعنه بی بند و باران بودند. حافظ به مکتب رفت که به او درس زهد و تقوا می دادند اما در دنیای خارج بر خلاف ان چه در کتاب می دید همه چیز اکنده بود از دروغ و ریا کاری. ان واعظ که در منبر ان همه از تقوی و پارسایی صحبت می کرد وقتی به خلوت می رفت خود کارها داشت که شیطان به او افرین می گفت / چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند/. حتی معلم مکتب که معلم اخلاق در جامعه بود نه فقط با پسرهای خوشکل سر و سری داشت با مادران انها هم بسا رابطه های پنهانی داشت. اما در کنار اینها زاهد و عارفان واقعی هم بودند که شبانه روز 1000 رکعت نماز می خواندند. شاه شیخ حاکم شیراز هم شاهزاده ای زیبا اما شهوت ران و عشرت جو و اهل شراب و خوشگذرانی بود. در ذهن حافظ عرفان بیش از فلسفه با ذهن تند سرکش وی سازگاری داشت که این نقطه مخالف تفکر خیام است. حافظ در این شهر پر از عیش و عشرت و خوشگذرانی به تدریج یک رند ازاد اندیش شد. بی تعصب و فارغ از قید و بند . در روزگاری گه ارباب بی مروت دنیا دین و قدرت را سنگر می سازند برای اغفال و تجاوز کدام وجدان انسانی هست که به ان چه منشا این ناروایی هاست بی چون و چرا تسلیم باشد. وقتی او ریا و فساد را در تمام طبقات جامعه به شکل زننده ای عیان می بیند ایا پیش خود مثل عبید زاکانی فکر نمی کند که تخم حرام اندازید تا فرزندان شما فقیه و شیخ و مقرب سلطان باشند. از این محیط و زمانه تصویری که دیوان حافظ عرضه می کند عبارت است از فساد و ویرانی. روزگار حافظ روزگاری بوده است اکنده از فساد و گناه و ریا کاری و جنایت. حافظ وقتی می بیند ان چه او دارد نسبت به ان چه دیگران یافته اند یک محرومیت بیش نیست و و قتی فوق لیسانس قراضه گرفته های دانشگاه یا مدرک فروشی را می بیند از کوره در می رود و به خشم و خروش می اید. پیش خود می اندیشد که فلان وزیر نه از او بهتر چیزی می فهمد نه استعداد و هنر و معلوماتی دارد. در این صورت همان پیشرفت او ایا شاهدی نیست از این که مستعدان محروم می مانند و ادم های بی استعداد پیشرفت می کنند . یا ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است و سهم دانا چیزی نیست جز خون جگر. این خون جگر در واقع همان تاسف و اندوه عمیقی است که او از پیشرفت خر های دو پا دارد که اینک هیات علمی دانشگاه ها شده اند و با تصمیم ها و قوانین وارونه خود با سرنوشت انسان ها بازی می کنند. پیشرفت کسانی که نان دلقکی و پستی خود را می خورند یا نان دلقک پرستی و سفاهت دوستی مردم را. حافظ به شکایت و ملال یاد اوری می کند که فلک به مردم نادان دهد زمام امور. نفرتی که در وجود وی زهر خود را اندک اندک می چکاند سر انجام او را به انزوا و تنهایی می کشاند این نفرت او را با هر چه غیر انسانی بود طرف می کرد. با جور و فساد. نفرت وی از ان چیزی بود که واعظ را به ریا کاری وا می داشت و پهلوان را به تجاوز به مردم و قاضی را به حق شکنی. در چنین احوالی جز انزوای روحانی چه راه دیگری در پیش دارد. کسی که نمی تواند تمام دنیا را با میل خود منطبق کند چاره ای ندارد جز ان که تمام دنیا را رها کند و در خلوت خود فرو رود. او در اطراف خویش هر چه می دید در وی اندیشه های نا امید کننده می رویانید و درهای امید از هر سو بسته بود. رند در تفکر حافظ ان کسی است که به هیچ چیز سر تسلیم فرود نمی اورد. از هیچ چیز نمی ترسد و زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد ازاد است. برای یک ازاد اندیش بی خیال این همه غوغای خود پرستی که در جهان هست برای او جز یک فریاد پوچ نیست....حافظ در دورانی می زیست که بسیاری از خداشناسان واقعی ارتباط با حاکمان را زشت می شمردند و به منزله اهانتی به علم و تقوی. در چنین احوالی بود که صحبت حکام را ظلمت شب یلدا می خواند . حاصل این رمیدگی و سر خوردگی نیکان و ازاد اندیشان عبارت بود از غلبه اوباش بر کارهای جامعه. برای حافظ دنیا چنان در فساد غوطه ور بود که دیگر هیچ عقل روشنی نمی توانست به حدود ان محدود بماند. در محیطی که قدرت وسیله ای برای خفه کردن تلقی می شود و دین دامی برای فریب دادن مردم نادان. ان چه حافظ می خواهد این است که نه به قبول مردم دل می بندد نه به تقرب و دوستی با حاکم و می گوید سخن شیخان را باور مکنید تا گمراه نشوید و به دوزخ نروید. رند پاک باز ازاد اندیش عارفی بود که نه تسلیم شیخان ریا کار می شد نه سر به قدرت پوچ اربابان زور فرود می اورد. همه چیز را رد می کند و به همه چیز به چشم بی اعتنایی می نگریست. شیخ و فقیه و هیات علمی دانشگاه در نظر او کسانی بودند که خود را با ریا کاری فروخته بودند . شراب و افیون را چگونه تلقی می کرد وسیله ای برای فرار از خود فرار از قید و بندهایی که انسان را به این دنیای نکبت بار می پیوندد. در دنیایی که جاهل دولت یار و استاد دانشگاه باشد و دانشمند بی کار و بی ارج چه اعتباری به شیخ هست که ریا می کند . احوال شیخ ریایی ابلیس واقعی بود و صوفی هم عبارت بود از مفت خور بی کار. واعظ کسی بود که به ان چه می گفت عمل نمی کرد. و قاضی کسی بود که همه او را نفرین می کردند. خرابات نشینی حافظ از دیدگاه زرین کوب یک از خود رهایی نیست و دست کم یک اعلان جنگ است به محتسب حاکم جدید ریا کار شیراز. شعر حافظ از دیدگاه زرین کوب در ستایش ازادگی و بی تعلقی است. بی قیدی به هر ان چه انسان را در بند می کشد. محدودیتها- خرافات-تقلید بی تفکر- به عقاید و مذاهب و در دنیایی اکنده از تعصب و ریا کاری فریاد می زند جنگ هفتاد و دو ملت را همه را عذر بنه....این شعر حافظ تقدیم به مدرک گرفته های بی سوادی می شود که در دکان های بزرگ مدرک فروشی فوق لیسانس و دکترا می گیرند وپست های کلیدی مهم کشور را اشغال می کنند و رییس سازمان اموزش و پرورش می شوند و با اجرای طرح غلط نظام جدید کشور و نسل جوان را به نابودی می کشانند. با صدای جاودانه داریوش اقبالی.
این چه شوری است که در دور قمر می بینم همه افاق پر از فتنه و شر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر بار طوق زرین همه بر گردن خر می بینم...
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است قوت دانا همه از خون جگر می بینم
اهنگ رویای نیم شب حافظ.....
این اهنگ یکی از شاه کارهای استاد علی نقی وزیری می باشد. اهنگ رقص این تابلو از رنگ افشاری می باشد . سن منظره باغی را نشان می دهد . حافظ روی سجاده ای دراز کشیده و شمعی بالای سرش می سوزد. در نیمه شب دختری زیبا و خوش اندام و سر مست گیسو افشان از پشت درختان پیش می اید و با حرکات موسیقی به ملایمت می رقصد. سر به گوش عاشق می گذارد و راز دل می گوید . اری جلوه ای می کند و دل حافظ را می رباید و ناپدید می شود. شاعر شوریده از خیال بیرون می اید و قلم به دست می گیرد و ان چه در عالم رویا دیده است می نگارد. حافظ دوباره به حال رویا می رود و با اهنگی دیگر معشوقه اش رقص کنان فرا می رسد و دور شاعر می چرخد و جام بر لبش می گذارد و او را از عشق خود سر مست و شاداب می کند .. رویای نیم شب اهنگی است که عاشق ناله های عشق خود را در ان می شنود. امیدوار امیدهای خود را در ان می یابدو کدام عقده غم است که با شنیدن ان گشاده نشود. تمام ناله های عاشقان- فریاد بلبل در استانه گل – سوزش پروانه در حجله شمع- جلوه معشوق در شادی گاه وصال همه در ان جمع است. شعرا برای جلب توجه خوانندگان حساس خود به تمام مناظر دلفریب و الحان روح افزا دست زده اند. صدای فرود امدن ابشار- زمزمه باد در درختان- جریان اب های الماسی رنگ جویبار- ضربان دلهای نا امید از عشق و تمام نغمات دل انگیز را گرفته اند ولی هرگز هیچ کدام از انها نتوانسته اند سودی مثل نیم شب بسازد.
سر فرا گوش من اورد و به اواز حزین
گفت کای عاشق شوریده من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شب گیر دهند.
کافر عشق بود گر نبود باده پرست
خلاصه مطلب.....حافظ یک عارف است نه یک فیلسوف واقع گرا و بر خلاف خیام که عقل گرا و خرد گراست از عقل گریزان است. حافظ با این که بزرگ ترین غزل سرای دنیاست بیشتر اسیر احساسات خود می شود و از عقل و خرد گریزان است. اما نمی توان از او ایراد گرفت که چرا عقل گرا نیست. در زمانی که حافظ می زیست در قرون وسطی نه از ولتر خبری بود که درباره مذاهب تحقیق کند. نه از گالیله و نیوتن و فیزیک جدید خبری بود. نه داروین نظریه تکامل را مطرح کرده بود و در ان زمان انسان هنوز هدف کاینات و موضوع افرینش و دایره پرگار مطرح می شد . نه فروید زرفناهای روان انسان را با ورطه های کامجویی جنسی پیوسته بود و نباید توقع داشته باشیم حافظ غزل سرا طرز فکر او موافق فروید و اینشتین و گلیله و داروین و مارکس باشد.
منابع. از کوچه رندان تالیف عبدلحسین زرین کوب و تاریخ موسیقی ایران از روح ا... خالقی
جامعه شناسی بوف کور صادق هدایت....
هدایت با زبان و تکنیک های داستانی اخلاق و عادات و رفتار و علایق و اعتقادات و مسایل و مشکلات این مردم را بازتاب می دهد. بوف کور بازتابی از فرضیه عقده ادیپی فروید است. سایه یا راوی در این داستان همان سایه یونگی اوست و لکاته و راوی مادینه و نرینه یونگی هستند و پیر مرد خنزر پنزری یک نمونه باستانی است.در داستان بوف کور صادق هدایت منظور از رجاله ها چاقو کش ها و اراذل و اوباش به معنای عادی ان نیست. بلکه منظور اکثریت مردم است که در اغلب موارد ارزش هایی را که خود به ان تظاهر می کنند به چیزی و پشیزی نمی گیرند و برای توفیق و پیشرفت در زندگی از خیلی کارها – گدایی – کلاه برداری – دروغ گویی- پستی – فریب کاری – مد پرستی و نان به نرخ روز خوردن نمی پرهیزند. در داستان تاریک خانه مرد منزوی به راوی داستان می گوید. توی این محیط فقط یک دسته دزد و احمق و بی شرم و ناخوش حق زندگی دارند وا گر کسی دزد و پست و متملق نباشد میگن قابل زندگی نیست. این رجاله ها همان کسانی هستند که به هر کاری دست می زنند برای این که در این جهان موفق باشند/ ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است طوق زرین همه بر گردن خر می بینم/ و یکی از چیزهایی که روح راوی را در انزوا مانند خوره می خورد همین درد بی درمان است که او باید خوار و بی مقدار و محروم و منزوی باشد و انان به خاطر استعداد خایه مالی/ خایه مالان در جهان صنعت گرند/ از هر نعمتی بر خوردار باشند. و می گوید حس می کردم این دنیا برای من نبود . برای یک دسته ادم های بی حیا- پر رو- گدا منش – معلومات فروش- چار وادار و چشم و دل گرسنه بود. برای کسانی که به فراخور دنیا افریده شده بودند و از زورمندان زمین و اسمان مثل سگ گرسنه جلوی دکان قصابی گدایی می کردند و تملق می گفتند. در داستان هایی مانند زنده به گور- بن بست و تارک خانه درباره با افتضاح از جامعه ادم ها بیرون شدن و بر خلاف همه دوستان دست خالی ماندن گفتگو می شود. در کتاب های هدایت ریشه های فقر و درماندگی و ضعف و عقب ماندگی ایران را تسلط عرب نشان می دهد که عامل تسلیم جامعه باستانی ایران در برابر ان بوده و مسوول و علت واقعی جهل و انحطاط جامعه ایران معرفی می شود. رجاله های بوف کور فقط دزدان و چاقو کشان و بدکاران و بی عفتان و عناصر اجتماعی نیستند . منظور گوینده داستان از رجاله ها همه کس غیر از امثال خود اوست. در بوف کور پیر مرد گوز پشت خنزر پنزری با چشم های واسوخته و صورت پینه بسته همان ارزوی مرد است در رسیدن به کمال خود خیالی و محکوم به شکست است و و واقعیت زن همان زن لکاته است. در این جامعه انسان به معنای واقعی کلمه محکوم به شکست است و فقط رجاله ها موفق هستند در بوف کور هدایت می نویسد. توی این محیط فقط یک دسته دزد- احمق- بی شرم و ناخوش حق زندگی دارند و اگر کسی دزد و پست و متملق نباشد میگن قابل زندگی نیست. این همان جماعتی است که نام انها را رجاله ها گذاشته اند. همه کسانی که بتوانند دو رو و منافق باشند و خود را با فشارها و واقعیات زمان و مکان تطبیق دهند و بوقلمون صفت باشند و با کنار گذاشتن ار ما ن های بزرگ بشری به نحوی با محیط زندگی سازگار شوند . زندگی اجتماعی مستلزم منافق بودن- دورویی- پستی و چاپلوسی و تقیه و ریا کاری و پرهیز از دشمن تراشی است. اما شخصیت های روان داستان های هدایت حاضر به پذیرفتن این شرایط نیستند و هزینه اجتماعی ان هم که طرد شدن از جامعه- بیکاری و انزوا می باشد باید پرداخت کنند و هدایت عقیده دارد نمی خواهم برای احتیاجات کثیف این زندگی که مطابق دزدها و قاچاق چی ها درست شده شخصیت خودم را از دست بدهم. شر جامعه به لجن کشیده شده از بیدار شدن وجود حقیقی ما انسان ها جلوگیری می کند. تعبیر هدایت از زندگی این است که انسان تا می تواند بکوشد در شرایط موجود از مشکل معیشت- و از بلای زندگی اجتماعی که پر از دروغ و دو رویی و ستم گری و نا امنی است بگریزد به این امید که اسایش و امنیت واقعی را برای خود فراهم اورد.
منبع. صادق هدایت و مرگ نویسنده. مولف دکتر محمد علی کاتوزیان- نشر مرکز