مكاتبات آلبرت انيشتين و زيگموند فرويد درباره چرا جنگ؟     ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین وبلاگ به خصوص دی ماه 1386ابتدا سیو سپس مطالعه کنید

نامه انيشتين به فرويد:

آقاي فرويد عزيز آيا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتي براي بشريت وجود دارد؟ چرا بايد انسانها اين طور بي رحمانه همديگر را بكشند؟ چرا تمام كوششها براي يك صلح پايدار به شكست منجر شده است؟

چرا انسانها اين قدر خون خوار وبي رحم هستند؟ چرا مردم اجازه مي دهند ديكتاتورهاي جاني وديوانه از احساسات آنان سو استفاده كنند وآنان را تا مرز جنون وكشتن همسايگان خود به كار ببرند؟

آيا هدايت رشد روان انسان در جهتي كه توان مقابله با جنون نفرت ونابودي را داشته باشد امكان پذير است؟

پاسخ فرويد به آلبرت انيشتين:

به طور كلي تضاد ميان انسانها وحيوانات با توسل به قدرت وخشونت خاتمه پيدا مي كند ، در انسانها چون اختلاف عقيده هم وجود دارد اين تضاد به بالاترين حد از انتزاع مي رسد . انسانهاي غارنشين كه به صورت گله حيوانات زندگي مي كردند قدرت بازو و مشت تعيين كننده مالكيت بود با پيدايش اسلحه واستراتژي جنگ، برتري فكري جاي زور بازو را گرفت. به طور كلي كشتن دشمن سبب ارضا يكي از غرايز انساني است اما به تدريج درنظامهاي بشري تغييراتي صورت گرفت و شيوه هاي توسل به زور به نفع حاكميت حقوق تغيير كرد. با نگاهي گذرا به تاريخ بشر مي بينيم كه همواره اختلافاتي پايان ناپذير ميان يك يا چند موجوديت اجتماعي، اختلافاتي ميان واحدهاي كوچك و بزرگ، محدوده هاي شهري مناطق مختلف ميان قبايل ملتها وامپراتوريها وجود داشته كه اغلب با زورآزمايي وجنگ خاتمه يافته است .

برخي مانند هونها و مغولها  در تاريخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختي و تباهي به بار آوردند. جلوگيري قطعي از بروز جنگ فقط زماني ممكن است كه انسانها براي جايگزيني قدرت مركزي ورعايت احكام آن در هريك از موارد اختلاف به توافق اصولي برسند. آقاي انيشتين شما از سهولت بسيج مشتاقانه انسانها براي جنگ حيرت كرده و حدس زده ايد كه چيزي درون انسانها منشا اثر است و سپس از غريزه نفرت و نابودي كه كار اين گونه تحريكات را آسان مي كند نام برده ايد.ما روان شناسان به وجود چنين غريزه اي اعتقاد داريم و سعي كرده ايم تظاهرات و نشانه هاي اين غريزه را بررسي كنيم.

غرايز انساني به دو گونه اند:

1-غرايزي كه خواهان صيانت نفس و وحدت زندگي هستند اين غرايز را عشقي يا تمايلات جنسي مي نامند.

2-غرايزي كه خواهان نابودي و مرگ هستند ما آنها را به غريزه پرخاشگري و غريزه تخريب خلاصه مي كنيم .

 به نظر مي رسد كه هيچ يك از اين غرايز به تنهايي فعاليت نمي كنند. به طور مثال شخصي كه عاشق مي شود غريزه تصاحب و مالكيت و پرخاشگري هم در او تشديد مي شود اما غريزه تخريب يا مرگ و ويرانگري در درون هر موجود زنده اي فعال است و مي كوشد موجود زنده را به تدريج ويران و متلاشي كند و   حيات را به حالت بي جان برگرداند درحاليكه غريزه عشق وشهواني قطب مخالف آن است كه معرف كوششهاي زندگي هستند .

اميدي به محو تمايلات پرخاشگرانه انسانها نمي توان داشت . بلشويك ها اميدوارند بتوانند از طريق تضمين ارضا نيازهاي مادي و رفع اختلاف طبقاتي در جامعه و برابري پرخاشگري انسانها را از ميان بردارند. به نظر من اميدي واهي و خيالي باطل است چون بلشويكها حتي به پيروان خود نمي آموزند از كينه توزي و دشمني نسبت به يكديگر دست بردارند . هدف ما محو كامل تمايلات پرخاشگرانه انسانها نيست فقط بايد سعي كرد اين گرايش به گونه اي هدايت شود كه به صورت جنگ بروز نكند . امروزه در جوامع اكثريتي عظيم از مردم تشكيل مي دهند كه خوداستقلال وثبات عقيده ندارند و به مرجع قدرتي نيازمندند كه براي ايشان قادر به اتخاذ تصميم باشد . بايد دقت وكوشش بسيار به كار برد تا انسانهاي روشنفكر تحصيل كرده و داراي استقلال فكر شجاع و حقيقت و، از لايه هاي بالاي جامعه تربيت نمود وهدايت توده هاي وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد . البته وضعيت مطلوب و دلخواه اجتماعي مركب از مردماني خواهد بود كه زندگي غريزي خود را مطيع و مقهور حاكميت خرد و عقل كرده باشند.  نمي توان تمام جنگها را در اساس محكوم كرد. تا زماني كه قدرتهايي وجود دارند كه بي رحمانه آماده نابودي ديگرانند، ديگران نيز بايد خود را براي جنگ مسلح كنند از ويژگيهاي روان شناختي تكامل فرهنگي، دو وي‍ژگي از اهميت زيادي برخوردارند يكي قدرت يابي عقل كه بر زندگي غريزي غلبه نموده است و ديگري دروني شدن تمايلات پرخاشگرانه با همه پيامدهاي سودمند و تمام عواقب خطرناكش. تا كي بايد انتظار داشت تا مردم دنيا صلح طلب شوند؟ نمي دانم . تنها اميد من به نگرش فرهنگي وديگري ترس موجه از تاثيرات و پيامدهاي جنگ است. هرچيزي كه به تكامل فرهنگي ياري رساند (مانندكتاب اينترنت و ...) وآن را تقويت و تسريع كند، بي گمان كاربردي مثبت عليه جنگ دارد .

دوستدار شما زيگموند فرويد

منبع: بزرگان روان شناسي دوره 120 جلدي از نشر دانزه ترجمه خسرو ناقد

 

تاريخ نهضت مشروطيت قسمت اول -از كتاب مشروطه ايراني

نظريه ولايت از درون نظريه تصوف متشرعانه، سر بركشيد. مفهوم متشرعانه اي كه در گذشت زمان ، سرانجام بيان نهايي خود را به صورت نظريه ولايت در دوره قاجار به دست داد واز ولايت در معناي عرفاني آن به ولايت در معناي حكومت و كشورداري ، تغيير مفهوم يافت . ميرزا آقا خان كرماني با همدستي ........ و با بدترين سو استفاده از مذهب، خون خوارترين شاه قاجار ترك يعني ظل السلطان را به جاي ناصرالدين شاه به تخت نشاندند.در دوران قدرت نمايي و استبداد محمد علي شاه مجلس به توپ بسته شد. مخالفت او با مشروطيت به صورت تمام عيار علني شد. آزادي خواهان و روشنفكران را مي كشتند تا كم كم اوازه ايستادگيهاي تبريز پراكنده گرديد. بهانه محمد علي شاه اين بود كه مشروطه با اصول دين اسلام مخالف است اما با به توپ بستن مجلس و كشتن مخالفان كاري كرد كه مردم به طرفداري از مشروطه خواهان و سقوط حكومت محمد علي شاه قيام كنند. ميرزا ملكم خان مي گفت براي رفع ظلم از جهان بايد به مظلوم گفت كه اي خر، قدرت تو كه از دولت بيشتر است چرا متحمل ظلم مي شوي  .

ثقه الاسلام تبريزي از آزادي خواهان اين دوره بود كه درآن روز بحراني تاريخ ما كه شور ويرانگر جايگزين شعور سازنده مي شد، از تعادل باز نايستاد و با شهامت و بردباري مخالفتهايش را ابراز مي كرد. فساد سلطنت استبدادي قاجاريه ترك به حدي بود كه مردم ايران در آذربايجان و رشت و خراسان و فارس وكرمان با تبديل تابعيت خود را به دولتهاي روس وانگليس مي بستند . مخالفان مشروطه، آزادي را به معناي محلد و بي دين معني مي كردند. مستشارالدوله كتابي به نام قانون چاپ كرد و مي گفت تنها راه نجات ايران در يك كلمه يعني قانون خلاصه مي شود. آخوندزاده مي گفت: بدون درك بنياد تفكر فلسفي غرب و به زبان او بدون درك وشناخت خيال غربي نمي توان به جوهر تكامل اين مدنيت پي برد ودست يافت. تا بنياد انديشه از اساس دگرگون نشود و نگاه و فهم ما دگرگون نگردد و  تا به رمز واقعي پيشرفت اروپا كه داروين گاليله ولتر- كپلر جيمزوات و ... به ارمغان اوردند پي نبريم نمي توانيم به پيشرفت واقعي دست يابيم . آخوندزاده مي گفت بايد در ايران كتابهايي چاپ شود كه انديشه و تفكر ما را دگرگون كند . (دانشجويان امروز ما بايد كتابهاي تاريخ فلسفه ویل دورانت دنياي سوفي- ماجراهاي جاودان در فلسفه جامعه شناسي نخبه كشي جامعه شناسي خودماني و... را مطالعه کنند ) . آخوندزاده با اشاره به تلاش مستمر مستشارالدوله در زمينه قانون خواهي به او مي نويسد: صلاح كار در آن است كه در همه نقاط ايران دادگاههاي شرع كه به عهده .... بود برچيده شود وامر قضاوت از دست .......باز گرفته به عهده وزارت عدليه گذاشته شود. درآن زمان عموم مردم دولت را اهل ظلمه مي دانستند براي همان بود كه جز ظلم چيزي از اهل ديوان نمي ديدند. در دوره قاجار نظريه ولايت  مطرح شد و خلاصه كلام نراقي اين بود كه در هر امري از امور همان گونه كه پيامبر وامامان ولايت و حق حاكميت داشته اند، فقيه نيز به دليل نيابت و وراثت از پيامبر وامام همان حقوق وامتيازات را داراست.

بيشتر روحانيون زمان قاجار دشمن سرسخت صوفيه بوده اند و چندين كتاب در رد و تكفير صوفيه به قلم آورده اند وتا آنجا كه قدرت داشتند به آزار و اذيت و كشتار صوفيان پرداختند .مولوي سر دسته عارفان و صوفيان بود اما بعد از مولوي صوفيان متشرع و هوشمند و دنيادوست جاي عارفان آزاده را اشغال كردند. خانقاهها كه كارشان به حل و فصل امور شرعي وپول وثروت كشيده شده بود، اينك دام‌گاههایي شده بودند براي فريب و تخدير مردم و در جهت حمايت از حكومتها از يكديگر سبقت مي گرفتند. يكي از علل اصلي دشمني عارفان خدادوست با روحانيون اين بود كه عارفان با نقد خود، قدرت و اقتدار فقها را محدود مي كردند .  دردوره قاجار .......... به چنان قدرتي دست يافتند كه از لحاظ سياسي خود را قادر مي ديدند كه كنترل حكومتها را در اختيار بگيرند و در بسياري موارد روحانيون، پادشاهان و حكام را مطيع احكام خود مي كردند. بعد از فتح تهران مخالفان سياسي تقي زاده كه از روشنفكران مشروطه بود گفتند تقي زاده بايد از مملكت ايران تبعيد شود و او را از مجلس اخراج كنند. اما از روحانيوني كه با اساس مشروطه مخالفت مي كردند شيخ فضل الله نوري بود كه مي گفت اگر واقعا مشروطه خواه وطن پرست هستيد، مشروطيت ايران جز براساس مذهب ممكن نيست   استوار وپايدار بماند شيخ فضل الله نوري مي گفت دين بايد در سياست دخالت كند و تلاش او ان بود كه مشروطيت را عين اسلام بنامد وآن را روح اسلام بنامد اما مشكل ازاين جا شروع شد كه روشنفكران  که نياز داشتند تا توده مردم را بسيج كنند اينك هنگام استقرار نظام مشروطه، از قدرت روز افزون روحانیون به وحشت افتادند و به چشم مي ديدند كه حكومت به دست روحانيون مي افتد و همين امر باعث شد آنان به دشمني با روحانيون بپردازند كه بهبهاني قرباني آن شد. در واقع روشنفكران و تقي زاده در پي سلب نفوذ كلمه روحانيون بودند. يكي ديگر از اعضاي نهضت مشروطه شيخ محمد خياباني بود كه بر خلاف تقي زاده و ديگران از خشونت پرهيز مي كرد و مبارزه مسالمت اميز فكري و قلمي را به كار مي برد. اما شيخ فضل الله نوري عليه مجلس اول كارشكني مي كرد و در سركوب مشروطه خواهان و روشنفكران همدست محمد علي شاه قاجار بود. روحانيون بعدها مخالفت خود را با مشروطه اعلام كردند به طوري كه سيد علي سيستاني فتواداد كه المشروطه كفر والمشروطه طلب كافر . با تاسف درتاريخ ايران در اوج تحولات سياسي و انقلاب ها آزادي بيان و مطبوعات فقط در جهت انتقاد از حكومت وقت ترور و ... به كار رفته است و هرگز مردم ما به روان روشنفكري يعني آزادي انديشيدن و مطالعه و تفكر و رواداري ديني پي نبردند. در آن دوره روزنامه ها خيلي راحت تهديد مي كردند و شورش به راه مي انداختند اما اگر كسي از انديشه هاي ولتر گاليله نيوتن و ... صحبت مي كرد چماق تكفير از آستين غيب سر مي كشيد و هستي روزنامه را به خطر مي انداخت . آزادي خواهي درايران بيشتر استبداد سياسي را هدف مبارزه قرار مي داد . روشنفكران ايراني فرصت تاريخي براي انديشيدن فلسفي واجتماعي بر سر مسايل به دست نمي اوردند . ميرزا حسن تبريزي معروف به رشديه كه پير معارف هم خوانده شده است، در واقع بنيان گذار شيوه جديد آموزش ابتدايي است. آموزش الفبا به شيوه جديد و مرسوم شدن اين شيوه درايران به همت او اغاز شده است . كسروي و ديگران او را بنيادگذار دبستان به شيوه امروزي مي دانند. گرچه  كار او را تكفير كردند و چند بار طلاب به مدرسه هايش حمله بردند و او مكرر از تبريز و مشهد فراري شد اما از تلاش در ايجاد مدارس باز نايستاد . ايجاد مدارس جديد يكي از انگيزه هاي اصلي و مهم مخالفت  ضد مشروطه با مشروطيت ايران بوده است .عوامل حكومت استبدادي قاجار هم در مخالفت با ايجاد مدارس جديد، با اين جناح از روحانيون، همدست و همصدا بوده اند. شيخ فضل الله نوري مي گويد: ترا به حقيقت اسلام قسم مي دهم آيا مدارس جديد خلاف شرع نيست؟ آيا ورود به اين مدارس مصادف با نابودي دين اسلام نيست؟ آيا دروس زبان خارجه فيزيك و شيمي و رياضيات عقايد اسلامي را ضعيف نمي كند؟

دراين هنگام فرياد مقدسين در مجالس بلند شد كه اخر الزمان نزديك شده است كه جماعتي كافر و بي دين مي خواهند الفبا ما را تغيير دهند. قران را از دست بچه هاي مردم بگيرند و كتاب فيزيك و شيمي به آنها ياد بدهند. (اما گذشت زمان نشان داد آموزش فيزيك و شيمي مغايرتي با دين و خداپرستي ندارد). تساوي و برابري همه افراد ملت با هر عقيده و مرام و مذهب و دين در برابر قانون يكي از آرمانهاي اساسي مشروطيت بوده است. مخالفان مشروطه مي گفتند چگونه ممكن است افراد كليمي و مسيحي و... در برابر قانون با مسلمانان برابر باشند. شيخ فضل الله نوري برسر همين اصل تساوي اقليت هاي مذهبي واحترام به حقوق آنان به كشمكش و مخالفت با روشنفكران پرداخت و به همين دليل روحانيون ضد مشروطه و شيخ فضل الله نوري به علت آزادي و احترام به اقليتهاي مذهبي از تهران به قم مهاجرت كردند دولت ابادي مي نويسد: بعد از ماجراي تنباكو، براعتبارات فوق العاده رياست روحاني افزوده شد و عموم روحانيون به دنبال آن بودند كه در سياست مملكت دخالت كنند و اين بذري است كه در نتيجه دخالت اضطراري ميرزاي شيرازي درامر سياست در مزرعه روحانيت پاشيده شد. چون دولتها براي پيشبرد مقاصد سياسي و استبدادي خود به نفوذ آنان نياز داشتند درآن دوره عموم مردم از حقوق خود آگاه نبودند. سرنوشت زندگي آنها در دست علماي ديني بود حتي حكومتگران شيعه صفوي ناگزير بودند مشروعيت حكومت خود را با مشاركت دادن علماي بزرگ درحكومت واطاعت از آنان تثبيت كنند. بعد از مشروطيت فرياد شيخ فضل الله نوري ضد مشروطه بلند شد كه بايد اجتماع ملي شود وبه جاي روشنفكران علماي دين وارد مجلس شوند.  با تاسف درتاريخ ايران حتي فرزندان چنگيز خون خوار براي حفظ دودمان سلطنت مانند بنده ذليل در زير لواي اسلام پناهنده شدند. ملا احمد نراقي در معراج السعاده مي گفت: علومي مانند پزشكي، هندسه،‌نجوم، موسيقي، فلسفه و رياضيات براي امور مادي اين دنيا هست وچون به درد اخرت نمي خورد تحصيل آنها واجب نيست. حكومت استبدادي قاجار هم دشمن انديشيدن و آزاد انديشي بود و با هرچه كه مايه بيداري مردم تلقي مي شد سرناسازگاري داشت .

درديد ملاهاي زمان قاجار آگاهي از علوم دنياي غرب وآشنايي با فلسفه ولتر و... اولين كفر است. هم شاهان قاجار  ان دوره نمي خواستند مردم با سواد و روشنفكر شوند.(گذشت زمان نشان داد مردم كافر وبي دين نشدند).

مشير الدوله

يكي از سردمداران مشروطه، ميرزا حسين خان مشيرالدوله بود. در ديد مشيرالدوله اخذ دستاوردهاي مدنيت غرب ، مثل تنظيمات، قانون عدالتخانه، راه اهن و... بي آن كه در نحوه تفكر و انديشه جامعه اسلامي ، تحولي بنيادي رخ دهد راه به جايي نمي برد. اما عوامل استبداد سياسي يعني درباريان و عوامل  مستبد با پشتيباني سياست خارجي، يعني عوامل روسها، زمينه برانداختن  صدارت مشيرالدوله را فراهم كردند. مخالفت با مشيرالدوله دراين بود كه مشيرالدوله آنان را از دخالت در سياست باز مي داشت. مشيرالدوله در صدد قوانين مانند منع تعدي حكام به مردم رواج تجارت و كشف معادن و ساختن راهها و پلها و نگهداري بناها وعمارات ، قانون جهت حفظ مال وجان و ناموس مردم ، اجراي قانون آبله كوبي و ... در كشور بود .

حتي شاه به او مي گفت:اگر مثل شما يك فرد دلسوز با غيرت و طالب ترقي، در پيش دست من باشد، كارهاي بزرگ مي توانم انجام دهم. اما پوسيدگي نظام استبدادي، مجال به اجراي نوآوريهاي جديد را به او نمي داد.

روشنفكري ، دشمنان بسياري داشت ،‌عقب ماندگي ذهني مردم ايران دخالت در سياست و مداخلات ويرانگر روس وانگليس روز به روز بر مشكلات مي افزود. تلاشهاي مشيرالدوله دراصلاح استبداد به جايي نرسيد اما بذر انديشه تجدد را در بخشي از مردم علاقمند فرو نشاند.

منبع: مشروطه ايراني دكتر ماشاا... آجوداني

 

 

 

فرزانگان از كتاب چنين گفت زرتشت

من از نگاه كودكان و شقایقهاي سرخ دانشمندم اما در چشم گوسفندان ديگر دانشمند نيستم.

شما اي فرزانگان نامدار.همگي در خدمت مردم و خرافاتشان بوده ايد.اگر جوينده حقيقت و راستي بوديد ،كسي شما را گرامي نمي داشت .(مردم دروغگويان متملق را دوست دارند )برادران- خواجگان چين برده مي پرورند و گستاخي شان را سرگرمي مي گزينند.انساني كه مردم از او چون سگ از گرگ بيزارند ،كسي جز انديشه وپیام آور تفكر و ازادي نيست  كه قيد ها و بندها را دشمن مي دارد همان كه از بندگي گريزان است و جوياي بيغوله ها .(مردم از روشنفكران دانشمند متنفرند همان طور كه سگ از گرگ بيزار است ). چيزي را كه مردم همواره حقيقت مي پنداشتند دشمن نهفته و در كمين خفته اي براي روح آزادگي بود كه تيز دندان  ترين تازيانشان بر او پارس مي كنند.

همواره گفته شده است . جز در مردم حقيقتي وجود ندارد .واي به حال كسي كه ان را بيرون از مردم بجويد . همواره خواسته ايد بر بندگي مردم مهر تاييد زنید و نام اين خواري حقيقت خواهي نام نها ده ايد .شما اي فر زانگان نامدار. اما دلتان همواره گفته است :در ميان مردم بر خاسته ام و نواي مردم نواي خداست . چون دراز گوشان بردبار نیرنگبازي ،نمايندگي خويش را بر مردم عرضه داشته ايد. چه بسيار قدرتمندان براي سازگار ساختن چرخ خود با گرايش مردم ، دراز گوشي كوچك يا فرزانه اي نامدار را در پي خويش كشيد. اي فرزانگان عامه پسند از شما مي خواهم پوست شيران و حيوانات شكاري را از تن بيرون كشيد. اهل حقيقت كسي است كه در بيابان بي خدايي گام مي زند .زيرا بت بزرگداشت را در درون خود  شكسته است. هنگامي شما را باور خواهم كرد كه بزرگ نشماريد و مثل عقاب باشيد. مثل شير باشيد  شير چه مي خواهد؟ جز تنهايي گرسنگي خلوت و بي خدايي . شير چه مي خواهد جز تنهايي و ازادگي از بردگي مهتران ؟ و دوري از خدايان و بتها و پرستش  بيم افكشان ؟ آرزوي اهل حقيقت همين است .

اهل حقيقت پيوسته در بيابانها زندگي كرده اند و با جان آزاده خويش در مجال چنين گستر ده اش حكم مي رانده اند ( روشنفكران و دانشمندان واقعي هميشه دور از چشم مردم و دانشگاه و... در تنهايي به تفكر و مطالعه سرگرم بودند). اما فرزانگان نامدار با بهترين خوراكيها در كام در شهرها مي زيند. مانند پستانداران مي خورند تا شير دهند .همواره چون دراز گوشان گاري خرافات و اوهام چندين هزار ساله مردم را مي كشند. اينها بايد بدانند خدمتگزارند و اسب گاري كش نه متفكر ودانشمند .(تعداد اين مدرك گرفته هاي قلابي امروزه كم نيست )

چه بسا نوكرانی  هستند ارزنده براي نوكري و بتوان آنان را در نوكري ستود.اي فرزانگان خدمتگزار مردم ،به راستي كه شما با ارتقاي خرد و فضيلت مردم رشد يافته ايد.مردم نيز با شما رشد يافته اند.شما حتي در فضايلتان مردم باقي مانده ايد و بي بصيرت و بي خبر از معناي خرد (مانند جناب دكتر...كه مردم  ما با چه اشتياقي آثار او را مطالعه مي كنند).انديشه حياتي است كه بر زندگي حكم مي راند و زندگي جز با رنگهايي كه مي كشد دانايي را افزون نمي سازد . خود جز با  اشكها و قرباني شدن  نيكبخت  نمي شود . شما هرگز نمی توانید

 

جانهايتان را در برف افكنديدو مانند فلسفه نيچه در ستيغ كوههاي سرد پر برف  زندگي كنيد.اي نامداران شما عقاب نيستيد .(به قول برتراند راسل  پرواز شما مانند  سوسك بالدار است )و چشمه ساران خرد ناپيدا چون يخ سرد است.

كشيشان:

زرتشت روزي گروهي از كشيشان را در حال  گذر نشان داد و به پيروانش گفت:اينها كشيشان هستند . اگرچه با من دشمن هستند .شما بايد از نزد آنان آرام بگيريد و شمشيرتان در نیام      باشد تا شما را نيازارند.آنان دشمناني شريرند .هيچ حقدی    به پاي كينه اي نمي رسد كه آنان را در فروتني  خويش دارند . چون كسي به آنان دست زند خود در معرض آلودگي قرار مي گيرد .من با كاهنان رنج برده ام و مي برم زيرا آنان در ديدگان من زندانياني هستند كه داغ دور افتادگان بر پيشاني دارند.هيچ اژدها براي انسان هولناكتر از هيولاي ارزشها و سخنان واهي نيست .چرا كه سرنوشت ديري در او نهفته مي ماند تا وقتي كه آن اژدها به هوش آيد.آن گاه بر همه كساني كه بر پشت او خانه ساخته اند ،خواهد آشفت و خواهد دريد و فرو خواهد بلعيد .به خانه هايي كه اين كشيشان براي خود ساخته اند نامش را كليسا گذاشته اند .حال  آن كه آنان مغاره هايي هستند عطرآگين.آيا روان مي تواند در پرتو درخشش اين انوار دروغين و كاذب و اين فضاي آلوده به اوج خويش رسد؟(روشنفكر گردد؟).جايي كه در آن جا تنها باوري حكم فرماست كه به مردمان گناهكار مي گويد از پله هاي معبد زانو زنان بالا رويد .اينها مانند كاهنان فرعون و قوم اينكا بر ستيزه جو وآزارگر خويش نام خدا نهاده اند .اين است خدا  پرستي قهرمانانه ي آنان ،اينها براي عشق ورزيدن به خداي خويش جز      دار زدن برانسان راهي نمي دانند .   اينها مي خواستند همچون نعشهاي مرده زندگي كنند .پس بر نعش خود لباس سياه پوشاندند. لباس سياه پوشاندن و زبان به اندرزي گشودند كه از آن بوي گور برخاست .آنها از هر گذر گاهي كه بگذرند رد خون بر جا مي گذارند .چون از عقل و خرد كوچك خود ياد گر فته بودند كه به مردم بياموزند خون گواه حق است .نمي دانستند كه سست پايه ترين،گواهان ،گواهي خون است زيرا خون بر پاكترين آموزه ها سم مي چكاند وآن پاكترين ها جنون وكينه مي شوند. هنگامي كه سر سرد و دل شعله ور به هم مي رسند از تلاقي آنها تندبادی پديد مي آيد كه مردم آن را ناجي مي خوانند .چه بسا مردماني در زمين هستند كه ريشه دارترو بلند پايه تر از كساني كه حتي از اين نجات بخشي ها هم بزرگتر و باشكوهترند، رها سازيد .هنوز زمين انسان برتر را به چشم نديده است. البته دشمني نیچه با كشيشان قرون وسطي بود كه با انديشه هاي زهر آگين خود هر گونه آزاد انديشي را سركوب و مخالفان را به توده اتش  مي سپردند ).      

دانشمندان :

خوابيده بودم ناگهان ديدم گوسفندي پيش آمد وآن تاج گل نهاده بر سرم را جويد و مي گفت :زرتشت ديگر دانشمند نيست.من همواره در نگاه كودكان و خاربنان و شقايقهاي سرخ دانشمندم .چرا كه آنان حتي در شرارتشان پاكند .اما در چشم گوسفندان ديگر دانشمند نيستم. خجسته باد سرنوشتم .حقيقت آن است كه من خانه دانشمندان را ترك كرده ام و از آن بيرون آمده ام .من شيفته آزادگي ام و دلداده گشتن در فضاي آزاد خاك تازه ، چنان كه خوشتر مي دارم خفتن برپوست گاوان تا غنودن بر بستر شكوه ومنزلت دانشمندان . اما ان دانشمندان در سايه سرد مي گريزند و بر پله هايي نمي نشيند كه از حرارت آفتاب تافته اند. (منظور مدرك گرفته هاي امروزي كه عضو هيات علمي دانشگاه و کارمندان میراث و... هستند )چون به آنان دست زني چنان غباري پس مي دهند كه گويي كيسه هاي آردند.دانشمندان چون فرزانه نمايي كنند از حكم و حقايق خردشان ،رعشه اي سرد به جانم مي افتد وناگهان از آن بوي گند گردابها برمي خيزد .چه بسيار از فرزانگيشان آواز قورباغه ها شنيده ام.نيرنگ مي ورزند و چشم به راهند تاببينند پاي دانش چه كسي مي لنگد.در نگاههاي دزدانه خود به عنكبوت مي مانند.هر وقت با آنان  بوده ام بر فرازشان بوده ام .از اين روي آن دانشوران همواره با من دشمن بوده اند (مدرك گرفته هاي بي سواد دانشگاه چشم ندارند ببينند من از آنها خيلي با سواد ترم.نیچه ).آنان نمي توانند بشنوند كسي از فرازشان بگذرد .از اين روي بر سرشان خار نهاده اند و بر آن خاك و خاشاك افكنده اند تا صداي گامهايم را خفه سازند و همواره كمتر گفته هاي مرا شنيده اند .همه ضعف و بيراهه هاي انسان   را  میان من و  خويش حايل كر ده اند و اين دژ خانه را سقف دروغين مي خوانند.اما به رغم همه اينها همواره بر فرازشان مي گردم و انديشه هايم را نشر مي دهم .آنان حق ندارند در خواست خويش چيزي بخواهند كه من مي خواهم .

چنين گفت زرتشت ...

 

امير كبير به قلم محمد سعيدي

چه بسا اوقات در طی تاريخ طولاني ايران ضعف و فتور بر ملت غلبه يافته و اسباب بدبختي و انقراض ايرن فراهم شده است  اما هميشه مردي بزرگ مانند كوروش _داريوش-حسن سباح-بابك و..... بر خاسته اند.يكي از اين مردان بزرگ ميرزا تقي خان امير كبير مي باشد .جنگهاي ايران با روسیه وانعقاد عهدنامه ترکمن چای و گلستان که باعث شد 17 شهر مهم ایران به روسيه واگذار شود مردم ايران را آشفته كرد .سلسله قاجاريه  ايران را متزلزل كرده بودند. ثروتهاي ملي به باد مي رفت و خاندانها و خانواده ها پريشان  مي شد .قاجاريه با گرفتن پول و رشوه از عمال بيگانه روس وانگليس ،جريان امور كشور را به دلخواه آنان بر مي گرداندند و تا مي توانستند  به مردم ظلم وستم مي كردند.بنابراين شيرازه امور كشور از هم گسيخته می شد و ظلم و ستم و تجاوز و نا امني رفته رفته بر ايران سايه مي افكند .آباديها رو به ويران مي رفت و باستان شناسان غرب در خوزستان جلوي چشم مردم ميراث فرهنگي 7000 ساله ما را به يغما مي بردند،

امير كبير:

امير كبير يك ايرانی آريايي ن‍‍‍ژاد بود كه به راستي از فرزندان زرتشت و كوروش بود .نام او محمد تقي بود.پدرش ابتدا آشپز ميرزا عيسي قايم مقام بود .امير كبير ابتدا با يك هيات سياسي به روسيه رفت و در ان جا هوش واستعداد خود را نشان داد .مسافرت به روسيه باعث شد امير كبير بر خلاف جوانان امروزي كه در غرب دنبال خوشگذرانی هستنداوقات خود را به خوشگذرانی نگذراند.از مشاهده دانشگاه مسكو و كارخانجات اسلحه سازي و.... متوجه پيشرفتهاي مهم جهان غرب گرديد . امير كبير در ارزنه الروم چون در مقابل تقاضاي تركها و روسها مقاومت نشان مي داد عليه او توطئه كردند تا او را به قتل رسانند اما امير جان سالم به در برد و مقاومت كرد تا مسايل مورد اختلاف را به نفع ايران خاتمه   داد. شهر محمره وراضي چپ شط العرب را كه مورد ادعاي عثمانيها بود از آنها پس گرفت و ضميمه خاك ايران ساخت.اما بعد از ورود امير به پايتخت همه درباريان با او از در مخالفت بر آمدند و در راس همه آنه مهد عليا مادرشاه بود كه با روسيه و انگليس همكاري مي كرد تا موجبات شکست امير را فراهم آورد .نخستين كاري كه امير انجام داد ايجاد امنيت و استقرار وضع كشور بود .اكثر ياغيان و دزدان هر روز هر گوشه و كنار ايران طغيان مي كردند و سياست خارجي هم آنها را تقويت  مي كرد.اميركبير بيش از هر كار به ايجاد امنيت و دفع سركشان پرداخت .چنان كه سالار در خراسان با آن كه روس وانگليس از آن حمايت مي كردند به شدت سركوب كرد .پس از ايجاد امنيت در خراسان و فارس و بلوچستان و سرکوب عشاير  در فارس همه جا با مخالفت سياست خارجي رو به رو مي شد...... كه در راهزني و سفاكي شهره هر ديار بوده اند در زمان صدارت امير دست از پا خطا نمي كردند و نه تنها به كاروانها دستبرد نمي زدند بلكه اگر چيزي هم در راه مي يافتند از ترس به مامورين دولت تسليم مي كردند  و آنچه هم از سابق برده بودند به تدريج همه را برگرداندند .فهرست خلاصه اصلاحات امير كبير از اين قرار است ايجاد امنيت و استقرار وضع دولت تنظيم قشون ايران به روش اروپايي- ايجاد كارخانه هاي اسلحه سازي اصلاح امور قضايي جلوگيري از شكنجه تاسيس چاپارخانه-تاسيس دارالفنون نشر علوم جديد-استخدام استادان خارجي ترويج ترجمه و انتشار كتابهاي علمي ايجاد روزنامه و انتشاركتاب-تاسيس بيمارستان و رواج تلقيح عمومي آبله مرمت اثار باستاني- مبارزه با فساد و رشوه خواري كاستن نفوذ روحانيون مخالفت با اصول خرافات و تعزيه خواني ترويج صنايع جديد استخراج معادن گسترش زراعت و آبياري كوتاه كردن دست روسها وانگليسها از كشور اصلاح امور مالي وتنظيم بودجه-اميركبير بعد از استقرار امنيت و جلوگيري از نفوذ بيگانگان به اصلاح وضع مالي و تعديل بودجه ابتدا از حقوق خود كم كرد بعد سراغ شاهزادگان و حكام روحانيون و.....رفت.امير حتي حقوق شخصي ناصرالين شاه  را محدود كرد و جلو كليه بذل و بخششهاي بيجاي او را گرفت.امير در صدد ازدياد عوايد دولت بر امد و مالياتهاي گذشته را وصول كرد .به علاوه كوشش او در اين بود كه مردان كاردان و صادق را بر سر كارها بگمارد و دست عناصر نالايق و بي كفايت سود جو را از امور ديوان كوتاه سازد .امير چند كارخانه اسلحه سازي تاسيس كرد كه احتياج قشون ارتش را تدارك ببيند.در مورد استخدام صاحب منصبان خارجي براي تربيت قشون امير همچنان سخت گير بود و هر كس را كه استخدام مي كرد اول خود شرايط جامعي براي طرز خدمت او وضع مي كرد. امير در اصلاح وضع دادگستري در سر تاسر كشور توجه بسيار داشت. به كليه حكام دستور داده بود از تعدي و شكنجه به خصوص آزار متهمين به قصد گرفتن اقرار آنها احتراز كنند.امر كبير نسبت به اجراي دسورات خويش  فقیر    و شريف و شاهزاده و نوكر نمي شناخت و همه كس را در مقابل قوانين و مقرات يكسان مي دانست.سپس قاضي امين و با شخصيت و مورد اعتماد بر سر كارهاي قضايي مي گماشت و اجراي عدالت را با كمال سختي وخشونت آزآنها مطالبه مي كرد.نتيجه اين سختگيريها آن بود كه مردم به تدريج عادت به عدل و انصاف در حق يكديگر كردند و ديگر كسي در حق ديگري ظلم نمي كرد .ايجاد چاپارخانه و مراقبت از حسن اداره امور پستي از كارهاي اميركبيراست.درقسمت اصلاحات فرهنگي مهم ترين اقدام امير يكي تاسيس دار الفنون بود كه خود بنای آن راساخت و معلمين  مخصوصي از اتريش و فرانسه استخدام كرد.گذشته از احداث دارالفنون محصلين به خارج اعزام داشت تا علوم جديد فرا گيرند .به دستور وي كتابها و مقالات بهداشتي مربوط به امراض مسري از قبيل وبا طاعون آبله منتشر مي شد .امير دربهداشت نضافت كوچه ها و مجاري آب اقدام نمود و مردم  رامتوجه نمود كه امراض بر اثر كثافت و ميكروب ها توليد مي شود و از آسمان نازل نمي گردد. امير در اصلاحات مذهبي نفوذ روحانيون را در سياست كم كرد.

قاعده بست نشيني كه وسيله سو استفاده اشرار و مجرمين شده بود از بين برد. دستورهاي خاصي براي حفظ حقوق اقليتهاي مذهبي مانند زرتشتيان-مسيحيها و كليميها صادر كرد تا دچار ظلم نشوند .امير كبير در محيطي نامساعد و آميخته با جهل ودنائت و مفاسد دست به كار شد كه روس و انگليسي هم با تمام كارهاي روشنفکرانه او مخالف بودند و در هر مر حله اي بايد مبارزات شديد با عوامل داخلي دربار و روحانيون و بيگانگان بنمايدو صد ها سنگ از پيش پا بردارد تا بتواند قدمي در راه اصلاحات بر دارد .بي شك اگرعوامل جاهل داخلي و بيگانگان امير كبير را از بين نبرده بود به يقين ايران به همان راهي مي افتاد كه ژاپن در ان ايام پيمود و ايران تبديل به ژاپن دوم و ابر قدرت خاور ميانه مي گرديد.كتاب جامعه شناسي  نخبه کشی از نشر نی  را هم مطالعه كنيد.

 

كارل گوستاو يونگ بنيان گذار روان شناسي تحليلي

كارل گوستاو يونگ از نظر تاثير بر انديشه قرن بيستم و ياري شناخت وضعيت انسان،همرديف زيگموند فرويد است.مفاهيمي كه او ابداع كرده از جمله نمودگارهاي باستاني-ناخودآگاه جمعي-نقاب و سايه و طبيعت هدفمند روان انسان كه به سوي تفرد پيش مي رود،جزیي از فرهنگ بشري معاصر است.

درآرشيو يا نوشته هاي پيشين وبلاگ مفاهيم سايه وپرسونا شرح داده شده اند).يونگ به عنوان روان پزشك ،پس از بررسي بيماران روان پريش به تدريج به سوي فرضيه اي فراگير در باب كاركرد روان انسان پيش  رفت.قبل از او فرويد به عنوان متخصص اعصاب فرضيه اي درباره كاركرد ذهن بيماران روان نژند ارايه كرده بود.هرچند راجع به رابطه  فرويد و يونگ و تاثير آن بر انديشه هاي يونگ ،گاه كار به اغراق كشيده است اما بايد گفت كه مباني فكري يونگ خيلي قبل از آشنايي وي با فرويد شكل رفته بود.كارل گوستاو  يونگ يك درون نگر اشراقي و زيگموند فرويد يك برونگراي حسي بود ،سرگرميهاي عمده يونگ در دوران كودكي جستجو در طبيعت بود و به نمايشنامه- شعر تاريخ و فلسفه علاقه داشت يونگ بعد به اختلالات روان پريشي علاقه پيدا كرد و به قول خودش پرسش سوزاننده براي او اين بود كه واقعا درون بيمار روانی واشفته چه مي گذرد ؟بعدها همكار و دوست فرويد شد و اين دو پيشگام روان شناسي نوين ژرفا گرديدنداما اختلاف نظر يونگ با فرويد در اين بود كه كوشش او را براي تقليل همه رويداد هاي نا خود آگاه به سايقهاي جنسي نمي پسنديد .يونگ معتقد بود نا خوآگاه فراتر از اين حرفهاست و جايگاه كوششها و رقابتهاي متنوع است.يونگ در تاليفات پر شمار خود كه تعدادي از آنها به فارسي برگردانده شده است نتايج پژوهشهاي خود را درباره افراد سالم و بيماران رواني و اسطوره ها و داستانها و رفتار و باورهاي ديني اقوام گونا گون منتشر كرده است وي به ظاهر بسنده نكرد و زوايا و ژرفاي پنهان فردي و گروهي انسانها را كاويد.وي در 10 سال آخر عمر به اين نتيجه رسيد كه روان شناسي بايد تحقيق در تاريخ اديان را هم در نظر بگيرد و رموز و ظرایفی كه از هزاران سال قبل جز مناسك ديني بوده است و خوابهاي انسان امروزي رانیز از نظر مضامين آنها مورد تعبير وتفسير قرار دهد.هركس در در ياي گسترده و ژرف كشفيات او فرو رود هر بار با صدفي پر گوهر باز خواهد گشت.يونگ دوران كودكي و نوجواني را در تنهايي و تفكر در دامان طبيعت و خواندن كتابها گذرانيد.از ميان علوم انساني ،باستان شناسي و تاريخ و فلسفه را مطالعه مي كرد .يونگ متوجه شد كه روان پريشيها بيماريهاي شخصيت دارند.او در يافت كه روان انسان نه تنها جنبه شخصي دارد بلكه در ضمن گروهي است.

ساختار شخصيت از ديدگاه يونگ :

ساختاري كه فرويد براي سازمان روانی در نظر گرفت اگو-سوپراگو و ايد بود.اما ساختار روان شناسی یونگ با فروید متفاوت است. ساختار شخصيت در روان شناسي يونگ عبارتند از ايگو(من)-پرسونا-سايه  آنیما و آنيموس ناخود آگاه فردي و جمعي،در نوشته هاي پيشين وبلاگ بخش كارل گوستاو یونگ اين مفاهيم به اختصاربيان شده ند.در اينجا ناخوداگاه را از نظر يونگ بررسي مي كنيم.

الف:ناخود آگاه شخصي:

لايه رويي ناخود آگاه به تفسير يونگ عبارت است از ناخود آگاه شخصي كه محتوي همه تمايلات و احساسات است كه ما در طول زندگي خويش به علت ناپسند بودن این افکار  از خود دفع كرده ایم.

ب:ناخود آگاه جمعي يا گروهي :

ناخود آگاه شخصي هر فرد جنبه منحصر به فر د دارد .زيرا هر شخص در طول زندگي خويش انديشه ها و احساسات متفاوتي را واپس زده است.در عين حال يونگ اعتقاد داشت در ژرفترين لايه روان يك،ناخود آگاه وجود دارد كه به ارث برده مي شود و همه انسانهاي روي زمين در آن سهيم هستند.ناخود آگاه گروهي ته  نشست آن چيزي است كه در حين گتطور نوع انسان و گذشته نياكان آموخته شده است .به همان كونه كه اسيد دي اوكسي ريبونوكلیك   DNA) ) درانسان  توده اي از گذشته هاي اوست. اين خاطرات پنهاني نه فقط شامل بشر اوليه است بلكه خاطرات مربوط به اجداد حيوان آدم نماي بشر(دوراني كه اجداد ما حيوان بودند) را هم در بر مي گيرد.يعني عقايد وافكار و احساسات اجداد چندين ميليون سال قبل درروان ما وجود دارد كه گاهي اوقات در خوابهاي خود بعضي از آنها را ه صورت سمبوليك مشاهده مي كنيم. تلفيق  فرضيه هاي گزينش طبيعي داروین با ژنتيك مندلي كه تاثيري ژرف بر همه زيست  شناسي داشت در سالهای  1920 روي داد .ناخود آگاه جمعي از نيروهاي  كارمايه  ذاتي و تمايلات  سازمان دهند ه اي به نام نمود گارهاي باستاني تشكيل شده است. تصوير هاي

اين نمودگارها در اساتير-هنر-روياها وخيالپردازيهاي تمام مردم دنيا يافت مي شوند.از طريق اين تصاوير مرم مي كوشند ژرفترين خواسته هاي درونی و تمايلا ت ناخود آگاه خویش را بیان کنند.یونگ معتقد است تمام افراد بشر دارای ناخوداگاه  جمعي يكسانی هستند كه به دلیل  شباهتي است كه در ساختار مغز آنها به علت تكامل و تطور عمومي گونه انسان وجوددارد. اين خاطره نوعي به معني امكان بازسازي و تجربيات نسلهاي گذشته است. بشر اين تمايل ذاتي را دارد كه از تاريكي يا مار بترسد كه علت  آن مي تواند مخاطراتي باشد كه انسانهاي نخستين و اجدادمان در تاريكي  با آن رو به رو مي شده اند يا اين كه  قرباني مارهاي سمي مي شده است.احساس افتادن از ارتفاع در خواب گاهي به مواقعي بر مي گردد كه اجداد ما ميمون ريخت بودند و درهنگام پرش از درختان احساس مي كردند زير پاي آنان خالي مي شده و حالت سقوط به آنان دست می داده است.جنين انسان در شکم  مادرش شكل دنيايي را كه در آن پاي خواهد گذاشت به صورت يك تصوير مجازي در خود دارد. و اين تصورات بعد ها با يافتن اشيايي در جهان خارج به صورت ادراک واقعی و احساسات در می اید.از نظر يونگ مغز نوزاد لوح پاك نانوشته نيست بلكه مجموعه فرهنگ و اعتقادات و باورهاو ترسهاي بشري از هزاران سال قبل به صورت ناخود آگاه جمعي در ذهن نوزاد تازه به دنيا آمده وجود دارد.انسان امروزي چون به پديده هايي برخورد مي كند كه از تسلط وادراك او خارج است به گمان نقش داشتن افسونگري و نيروهاي شيطاني در اين ميان مي افتد كه باعث مي شود رفتارهاي خرافي از خود نشان دهد.يونگ می گفت آيا امكان ندارد تمايل بشر به رفتار خرافي يك واكنش مناسب در برابر نيرو هاي ماورا طبيعت خدايان يا شياطين را از ديد انسان اوليه باشد؟برسيهاي يونگ به كاربرد ناخود آگاه گروهي مربوط  می شود و دريافت که چیزی به نام متافیزیک وجود ندارد ، یونگ دریافت خرافات نوعي برون فكني بشر اوليه به علت عدم قدرت تشخیص او بوده است.وي نتيجه گرفت كشش ما نسبت به عقايد خرافي به علت خاطره گروهي از عقايد خرافي گذشته نوع بشر است .زماني كه ما دربرابر پديده هاي ناشناخته به صورت خرافی رفتار مي كنيم تنها به علت وجود ناخود آگاه گروهي در ماست.

پرسونا:

پرسونا (به تبع نقابي كه بازيگران باستاني يونان هنگام اجراي نمايشنامه به صورت مي زدند ) یاشخصيت بيروني واسطه بين ایگو و دنياي واقعي است. نقاب يا پرسونا  روش ساز گاري فرد در مواجهه  با اجتماع   و دنیا و جامعه است كه فرد در مواجهه با اجتماع اتخاذ مي كند. پرسوناي ما با توج به نقشها يمان تغيير مي كنند. به طور مثال يك سرباز ممكن است قيافه جدي را كي را مبو را در اجتماع به خود بگيرد تا ترس خود را پنهان كند.خطر آنجاست كه مردم با نقاب شخصيتي خود يكي  مي شوند(به طور مثال يك مربي كونگفو فكر مي كند بروسلي هست ). نقاب پا پرسونا چيزي درغين يا ماسکي است كه شخص به صورت  مي زند تا نقش ميش در لباس گرگ را بازي كند.

سايه

سايه تشكيل شده است از صفات و احساساتي كه نمي توانيم در خود بپذيريم.سايه تصويري معكوس از پرسو ناست كه نماينده تمام افكار و تمايلات زشت و  ناپسندي هست كه درون ماست و ما آنها را انكار مي كنيم .هنگامي كه چيزي را در حضور مردم نمي توانيم تحمل كنيم و سعي مي كنيم آن را فرامو ش كنيم تظاهرات سايه خود را مي بينيم .سايه  به طور عمده منفي است زيرا متضاد تصوير مثبتي است كه از خود داريم .هر اندازه جامعه اي كه فرد در آن زندگي مي كند متعصب تر و غيرتي باشد سايه  درون نيز وسیع تر خواهد بود.سر كوب سايه یا ان باعث مي شود نا خود آگاه قدرت زيادي بيابد  كه باعث بروز روان پريشي و كابوس شبانه خواهد شد.

آينما و آنيموس:

آينما عبارت است از همه تجارب از زن در ميراث رواني يك مرد.آنيموس عبارت است از ته شست همه تجارب از مرد در ميراث رواني يك زن .بشر يك موجود دو جنسيتي است.هرمردي خصلت زنانه و هر زني خصلت مردانه دارد. چينیها از آن به عنوان ين و يانگ يعني جنبه هاي زنانه ومردانه شخصيت انسان ياد مي كنند. براي فهم بهتر آنیما و آنيموس كتاب انسان و سمبولهايش از كارل گوستاو يونگ را مطالعه كنيد.

منبع:كارل گوستاو یو نگ بنيان گذار روان شناسي تحليلي دكتر فريد فدايي-نشر دانژه بز رگان روانشناسي

 

 

تاريخ مشروطيت قسمت دوم

وقايع 15 سال آخر سلطنت ناصر الدين شاه به خطوط اصلي مباني ارماني نهضتي شكل داد كه در دوره مظفر الدين شاه به نام  نهضت مشروطيت  ايران به ثمر نشست .برجسته ترين روشنفكران اين دوره ملكم سيد جمال الدين اسد آبادي ميرزا آقاخان كرماني و..... بودند.تجدد وآزادي در اين دوره دو دشمن بزرگ داشت .درباريان شاه و...... .ملاعلي كني .......... از كلمه آزادي به كلمه قبيح آزادي ياد مي كند .شيوه استدلال و نظر او در مخالفت با ازادي و  روشنفكري همان شيو ه اي است كه بعدها شيخ فضل الله نوري به جنگ انديشه آزادي خواهي برخاست .روشنفكران ايران كه از طريق كتابهاي جديد با تمدن غرب آشنا مي شدند از نقش موثر افكار روشنگري در انقلاب کبیر فرانسه بی اطلاع نبودند.چون انقلاب فرانسه سر مشقي براي انقلابيون و روشنفكران ايران بود . مستشار الدوله كتاب يك كلمه يا قانون  را چاپ كرد كه يكي از منابع مهم مربوط به مشروطيت و مورد مطالعه روشنفكران ايران بود.مستشار الدوله بري اولين بار از آزادي عقيده بيان قلم قانون منع شكنجه تساوي همه مردم از شاه و گدا و مسلمان و غير مسلمان در بربر قانون سخن گفت. اما مجتهد بزرگ عصر ملا علي كني يكي از جنايتهاي مشير الدوله را ترويج آزادي در ايران مي دانست .حكومت مشير الدوله حكومت عدالت و قانون بود و در اين راه جلوي سو استفاده شاهزادگان و در باريان را مي گرفت

مدارس جديد در ايران :

مشير الدوله همواره از لزوم ساخت مدارس جديد در ايران مطابق مدارس اروپا كه فيزيك و شيمي و صنعت مي آموختند سخن مي گفت .احساس نياز به مدارس جديد يا دولتي را اولين بار امير كبير قانون خواه ايران را به تاسيس دارالفنون بر انگيخت.

چون به گفته روزنامه اختر در آن زمان در اروپا از هر 1000 نفر  یک نفر بی سواد،ود ایران از هر 1000 نفر   10 نفر باسواد بودند آن هم به شيوه مكتب خانه قديم و دروس طلبگي رشديه اولين مدرسه را در ايروان به سبک جديد احداث كرد اما .........    مانع شدند و گفتند تاسسيس مكاتب و مدارس خارج از رويه اسلام جايز نيست.رشديه مي نويسد مشكل اصلي اين جا بود كه ناصر الدين شاه با ساخت مدارس و با سواد شدن مردم مخالفت مي كرد و دستور داد مرا باز داشت كنند./ اقا محمد خان هم به پسرش توصیه می کرد اگر می خواهی بر مردم حکومت کنی سعی کن مردم گرسنه و بی سواد باشند/.در سال1300 رشديه دوباره در تبريز مدرسه احداث كرد كه به جهت مخالف طلاب صاحب نفوذ بسته شد.درب مدرسه را قفل كردند .طلاب و مكتب دارها و اراذل اوباش با چوب و چماق به مدرسه حمله كردند .اسباب و كتابخانه اش راغارت كردند.رشديه هم به مشهد فرار كرد .

ميرزا علي خان امين الدوله :

بعد از ترور ناصر الدين شاه ترک ،امين الدوله با همكاري مظفر الملك كار احداث مدرسه رادنبال كرد و در نهايت رشديه قهرمان خلق ايران در سال 1276 شمسي به اشاره امين الوله و سرپرستي رشديه در تهران آغاز به كار كرد .رياست امين الدوله بر اداره دولت ،به آزادي بيان و مطبوعات و افكار روشنفكري كمك كرد .اما عوامل داخلي يعني در باريان و روحانيون و دولت روسيه مقدمات سقوط  حكومت  ترقي خواه و فرهنگ پرور امین الوله را فراهم کردند.روسها همیشه دشمنان سرسخت ازاد اندیشی و روشنفکر شدن مردم ایران بودند.امین الدوله مخالف دخالت روحانیون   در سياست بود

 

و به مخالفتهاي انان  با پيشرفت تكنولو‍‍‍ژي و آموز ش درايران اهميتي نمي داد .پس درباريان مستبد و نوكران روسيه و بعضي از ....  از هر فرصتي استفاده می کردند تا مشكل تاز ه اي براي امين الدوله  روشنفكر ايجاد كنند و او را دشمن دين و مروج كفر در ايران مي نا ميدند. (به خاطر تاسيس مدارس و تدريس فيزيك و شيمي و صنعت ).سر انجام روحانيون  امين الدوله  را عزل كردند.

ميرزا ملکم خان ناظم الدوله :

ملكم خان يكي از سرشناس ترين روشنفكران سياسي دوران قاجار است .كه در پيشبرد فكر قانون خواهي در ايران تاثير زيادي داشته است .آدميت مي گويد در تاريخ بيداري افكار و نشر عقايد ازادي خواهي در ايران ملكام خان بي همتاست .

ملكم مي گفت شرط فرزانگي آن است كه آيين تمدن اروپايي و علم و تكنولوژي آنان را از جان و دل بپذيريم و جهت فكري خود را با سير تكامل تاريخ و روح زمان  دمساز كنيم.ملكم با وجود اين كه شيفته فرهنگ و علم و تمدن غرب بود مي گفت كدام احمق گفته است ما بايد برويم همه رسومات و عادت غربیها را اخذ كنيم و زنان ما مثل آنان بي بندو بار باشند ما بايد عالم و صنعت را از آنان فرا گيريم .ملكم روزنامه قانون را منتشر كرد كه در فكر و انديشه و روشنگری  آن زمان تاثير زيادي گذاشت.او به قدرت خود و روزنامه در شكل دهي افكار عمومي واقف بود و مي گفت در عصر ما براي پيشرفت امور دولت ،اسلحه بزرگ دنيا روزنامه نويسي است. از ايجاد قانون عقلي در برابر قانون آسمانی سخن گفت .ملكم در شماره هاي قانون از طرفداران قانون به عنوان انسان و از مكتبي كه هوادار قانون و ترقي است به انسانيت ياد مي كند و مي نويسد :كتاب آدميت را به دست بياور بخوان ،آدم شو و به اندازه شعور خود ،در ترويج آدميت بكوش .هر كس طالب عدالت و صاحب غيرت و دوستدار علم و مظلوم و ترقي خواه است او آدم است.براي اجراي اهداف پادشاه ميل پادشاه كافي نيست بايد مردم اين قدر شعور داشته باشند كه معناي قانون را بفهمند و دنبال قانون باشند.درپاسخ اين پرسش كه چه بايد كرد تا مردم معني قانون را بفهمند مي گويد اول تو خودت بفهم و تو خود طالب قانون باش.با سقوط شاه شيخ فضل الله نوري به بدترين شيوه ها اعدام شد .اما ملت ما تاوان چنان تناقصي  را كه ميراث روشنفكري ايران چه مذهبي و چه غير مذهبي بود با استقرار حكومت.....پرداخت .شاه آن زمان معتقد ات بسيار خرافي داشت به طوري كه كه وقتی  نقشه كود تا و توپ بستن  مجلس را مي كشيد به ميرزا ابوطالب روحاني ضد مشروطه گفت  برايم استخاره كن كه مجلس را به توپ ببندم يا نه شيخ فضل الله نوري شاه را به كشتار مردم تبريزو مشروطه خواهان تشويق مي كرد اما تهران فتح شد وشاه به سفارت روس پناهنده شد   و همدستان او هم اعدام شدند.مخالفت مشروعه خواهان به مخالفت با مباني اصولی  نظام مشروطيت محدود نمي شد آنها با تجدد-راه اهن- بانك مدارس جديد و دانشگاه-تاتر و سينما-حتي نرخ گذاري اجناس،سجل احوال وايجاد شناسنامه هم  مخا لف شرع وغير اسلامي محسوب مي گرديد .اصل وكالت،حريت و مساوات يعني آزادي و برابري واصل وضع قوانين بيش از هر اصل ديگري مورد مخالفت قرار گرفته است.شيخ فضل ا..نوري مي گفت فايده آزادي قلم و زبان آن است كه فرقه هاي ملاحده و زناذقه افكار و عقايد و كلمات كفرآميز خود رامنتشر كنند.روحانيون به نيابت از رسول اكرم،كار اجتهاد در احكام شرعي را به عهده گرفتند و گفتند سلطنت از نبوت جدا نيست واين دو مكمل هم هستند.روحانيون مي گفتند در زمان غيبت امام عصر ،سلطنت از هر نوعي كه باشد حرام است و فقط مجتهدين حق حاكميت را دارند. محمدحسين تبريزي از روحانيون مشروطه در رساله كشف المراد من المشروطه در انتقاد از مجلس،ماليات گمرك نرخ گذاري اجناس سرشماري جمعيت-حبس ابد به جاي اعدام و ... همه را مخالف قوانين دين مي دانست و مي گفت طبق قوانين یهود ونصاري و زرتشتي با مسلمانان برابر نيستند و حق قصاص  ندارند.مشكل مشروطه در دايره مخالفت روحانيون ضد مشروطه و روشنفكران مشروطه خواه به درازا كشيد و بعد از به توپ بستن مجلس و فتح تهران،كار به ترور وكشتار كشيد و اين زماني اتفاق افتاد كه دو دشمن بزرگ ايران روس وانگليس از فرصت استفاده كردند و با مداخلاتشان آتش جنگ مشروطيت  میان روحانیون و روشنفکران را دامن مي زدند و بین انان نفاق و تفرقه می انداختند. به كليه خوانندگان وبلاگ توصيه مي كنيم كتاب مشروطه ايرانی را حتما مطالعه كنند.منبع:مشروطه ايرانی دكترماشاا...آجوداني-نشراختران

 

 

پروفسور زیگموند فروید

 زیگموند فروید اولین فرزند جاکوب فروید بود. کودک تازه وارد را سلیمان زیگزماند نامیدند. فروید هنگام ورود به دانشگاه نامش را به زیگموند مختصر کرد. در کودکی برادر کوچک فروید در گذشت و فروید اولین بار احساس آسیب پذیری و ترس از مرگ را در خود احساس نمود. فروید در 8 سالگی خواندن آثار شکسپیر و گوته و داروین را آغاز کرد. فروید می گفت از دوران کودکی آرزو داشتم دردهای آدمیان را کاهش دهم اما او نیز مانند انیشتین به علت یهودی بودن بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفت. فروید در تحقیقات خود متوجه شد که ریشه  ناراحتی عصبی برخی از بیماران در مشکلات جنسی آنها می باشد. در سال 1889 فروید کتابی به نام زبان پریشی به چاپ رساند و نوشت گاهی اوقات لکنت زبان و برخی زبان پریشیها ناشی از علل روان شناختی است که از ضمیر ناخودآگاه سرچشمه می گیرند. بعد از آن فروید روش تداعی آزاد یا تعبیر رویا را آغاز کرد که تولد علم روان کاوی محسوب می شود. او عقیده داشت تنها شیوه  درمانی بعضی از بیماران که نمی توان آنها را از طریق خوابواره درمان کرد کمک به یادآوری خاطرات واپس مانده و دردناک مرتبط با بیمار است. فروید این فرآیند را تخلیه هیجانی یا پالایش نامید. فروید روش نوینی به نام تداعی آزاد ابداع نمود تا بیمار هر چه به ذهنش می آید از چیزهای کم اهمیت و حتی شرم آور و دردناک را بدون هیچ گونه حذف به شکل کامل بیان کند. فروید معتقد بود آن چه در روش تداعی آزاد به ذهن می آید تصادفی نیست بلکه مطالبی است که با منشا بیماری در ارتباط و سبب ماهیت تعارض شان به طور ناهشیار سرکوب شده اند.

فروید از بیماران می خواست رویاهایشان را بیان کنند و در مورد عناصر و ویژگی های مهم آن به تداعی آزاد بپردازند. بدین ترتیب فروید تعبیر رویاها را شاهراه مهم ناخودآگاه دانست. به کارگیری تداعی آزاد و تحلیل رویا در درمان بیماران و دست یابی به موفقیتهای روزافزون درمانی، اشتیاق و کنجکاوی فروید را به کند و کاو در ژرفای ذهن بشر افزایش می داد. به تدریج این فکر در او قدرت گرفت که نیروهای ناخودآگاه ذهن بیماران موجب تظاهرات نابهنجار می شود و کلید برطرف ساختن مشکلات روانی شان را باید در حل تعارضات ناخودآگاه آنان جستجو کرد. فروید به این نتیجه رسید که در سبب شناسی همه روان رنجوریها ردپای عوامل جنسی به چشم می خورد و در صورتی که فردی زندگی جنسی بهنجاری داشته باشد ممکن نیست به روان رنجوری مبتلا شود . در سال 1897 فروید نظریه شخصیت را پی ریزی کرد و بقیه عمرش را در راه تکامل این نظریه صرف کرد . فروید مخالفت دیگران را با عقده ادیپ در این می دانست که آنها شهامت رو به رو شدن با واقعیت را ندارند . در کتاب مکانیسم روانی فراموشی فروید نوشت فراموشی هیچ گاه بدون علت رخ نمی دهد و نوعی مکانیسم دفاعی روان شناختی است که بطور ناخودآگاه توسط فرد اتخاذ می گردد تا اضطراب همراه با رویداد خاصی را کاهش دهد . مهمترین اثرش را فروید تحت عنوان تعبیر رویاها عرضه کرد و به صراحت بیان کرد که رویا نوعی تحقق آرزو است ، تحقق دگرگون شده امیال کودکی که در حالت بیداری به اسانی قابل دسترسی برای خودآگاهی نیست .

 

در کتاب آسیب شناسی زندگی روزمره فروید به پژوهش در فرایندهای ناخودآگاه  - لغزشهای کلامی نوشتاری و ... که افراد به هنجار مرتکب می شوند دست زد. فروید در کتاب سه مقاله درباره  نظریه جنسیت به چگونگی رشد غریزه  جنسی در انسان پرداخت و برای اولین بار مراحل رشد  روانی جنسی را از کودکی تا بزرگسالی ترسیم نمود. در اثر دیگرش با عنوان لطیفه ها و ارتباطشان با ناخودآگاه نشان داد که چگونه لطیفه هایی که مردم می گویند محصول مکانیزم ناخودآگاه آنها است. یونگ در سال 1906 پس از علاقمند شدن به نظریات فروید در یک سخنرانی به دفاع از عقاید او پرداخت و از آن پس همکاری خود را با فروید از طریق مکاتبه و ارسال کتابش برای او آغاز نمود. آلفرد آدلر شروع به انتقاد از دیدگاه تمایلات جنسی کودکی و عقده  ادیپ کرد و گفت آن چه که در شکل گیری شخصیت انسان نقش اصلی را ایفا می کند عقده  حقارت و برتری جویی است نه علت شناسی جنسی که فروید ادعا می کرد.

فروید دریافت از روی هنرآفرینی هنرمندان نیز می توان به کشف عوامل ناخودآگاه در آنها نایل آمد و در مقاله ی شوخی و رابطه  آن با ناخودآگاه به شباهت هنر با رویا و سایر فعالیت های ناهشیار اشاره کرد.

در سال 1915 فروید مقاله  ناخودآگاه را نوشت. در مقاله  تاریخچه  روان رنجوری کودکی به رویای گرگ مرد پرداخت و نشان داد بیماری که در 4 سالگی خود 6 گرگ سفید را در خواب دیده بود که باعث اضطراب او شده بود مربوط به 18 ماهگی کودک بوده که اولین بار شاهد آمیزش جنسی والدین خود بوده است. در کتاب فراتر از اصل لذت برای اولین بار به وجود غریزه  مرگ در انسان اشاره کرد. او معتقد بود که غرایز مهم ترین نیرو های محرک شخصیت آدمی هستند و آنها را زیر مجموعه ی غریزه  زندگی و مهم ترین آنان را جنسی می دانست. اما در این کتاب نظریه اش را اصلاح کرده و غرایز را به دو دسته  غرایز زندگی و غرایز مرگ تقسیم بندی کرد و جز مهم و حیاتی غرایز مرگ را پرخاشگری معرفی نمود. او نوشت هدف همه  زندگی مرگ است و ما به طور مقاومت ناپذیری به سوی مرگ کشیده می شویم. بنابراین هر گونه پدیده و حرکت روانی در انسان نتیجه ی مبارزه و در هم آمیختگی غرایز زندگی و مرگ است.

در کتاب روان شناسی گروهی و تحلیل اگو فروید به بررسی نیروهای شهوانی ناخودآگاه پرداخت که این امیال افراد گروه را به رهبرش پیوند می دهد. فروید در کتاب من و نهاد به بررسی عملکرد ذهن انسان پرداخت و با ارایه یک مدل ساختاری از ذهن آدمی آن را سه بخش نهاد من و فرامن (Id-Ego-Superego) تقسیم نمود. نهاد یا Id جایگاه غرایز و شهوات است و کارکرد آن در جهت کسب لذت و اجتناب از درد است که هنگام تولد در انسان وجود دارد. من بخشی از شخصیت است که هنگام کنش متقابل کودک و محیط پیرامون او شکل می گیرد. فرامن یا Superego بخش اخلاقی- اجتماعی و قضایی شخصیت است و کوشش آن بیشتر برای رسیدن به آرمانهاست تا واقعیات. فروید در سال 1927 کتاب آینده  یک پندار را نوشت که دین از احساس بیچارگی انسان سرچشمه گرفته است. او به شباهت بین اعمال عبادت و نیایش و رفتارهای وسواسی اشاره کرد. به تصور او, اعمال وسواسی راههای حفاظت من از خیال پردازیها و تکانه های جنسی است که فرد آنها را واپس زده و در عین حال جابه جا شده و همان تکانه هاست. در کتاب موسی و یکتا پرستی دین را نوروز وسواس همگانی خواند. فروید کشفیات فیزیکدان بزرگ انیشتین را مانند یک حقیقت مسلم پذیرفته بود و انیشتین هم فروید را غریزه شناس فرزانه  انسانها می نامید. در سال 1993 با هدف ریشه کن ساختن روان کاوی آثار فروید در آلمان سوزانده شد. اما توماس مان در مقاله  فروید و آینده نوشت: فروید یک مبارز بی امان و راسخ و یک متفکر و محقق است که می دانست چگونه تنها بایستد و بسیاری را به سوی خود جلب کند. فروید آخرین تقسیم بندی خود را از غرایز, غرایز مرگ را مقابل غرایز زندگی معرفی کرد. یعنی انسانها میلی ناهشیار به بازگشت و مردن دارند. غریزه  مرگ موجب مرگ و نیستی و کینه و عداوت و انهدام نسل است. یک جز حیاتی غرایز مرگ پرخاشگری است که انسان را به تخریب و کشتن و تسخیر وا می دارد. فروید در نهایت به این  نتیجه رسید که پرخاشگری به عنوان بخشی از سرنوشت انسان, اهمیتی همپایه با امور جنسی دارد. علاقمندان به دانش  روان شناسی برای تحقیق بیشتر مجموعه  120 جلدی بزرگان روان شناسی و تعلیم و تربیت از نشر دانژه را مطالعه کنند. نشر دانژه 88846148-88842543-021

 

نكاتي مهم از تاريخ ايران

در حدود سال 617 هجری بر اثر حمله چنگيز مغول سلطنت خوارزمشاهي از بين رفت و شمال ايران ميدان تاخت و تاز سپاه مغول گرديد.  8 نفر از نسل چنگيز كه سلسله آنها ايلخاني خوانده مي شود روي هم رفته 115 سال بر ايران فرمانروايي كردند .هلاكو-اباقان تكودراخان-كيخاتوخان غازان خان اولجايتو و سلطان ابوسعيد گرچه امپراتوري مغولان خون خوار 115 سال طول كشيد اما حکومت آنها بر تمامي اسيا و روسيه و تا مرز لهستان سيادت داشت.پس از زوال سلسله مغولان ايران به صورت  ملوك الطوايفي در امد .اين بود كه خانواده هايي از قبيل جلايري ها در (آذربايجان ارمنستان)-مظفريها در (اصفهان وفارس و كرمان )-سربداران (در سبزوار و گرگان )

هريك بر ناحيه اي تسلط يافت .در اين هنگام تيمور لنگ كه ترك زبان بود وادعا  مي كرد نسب   او به يكي از سرداران   چنگيز مي رسد در سمر قند قيام كرد و ماورالنهر و خوارزم وايران و ارمنستان و گرجستان و بين النهرين را تسخير كرد .تيمور به ايران بيشتر از چنگيز صدمه زد.درحمله چنگيز مغول به ايران شهرهاي شمالي بلخ و بخارا نيشابور و ري باخاك يكسان شدند اما در حمله تیمور  كمتر شهري در ايران است كه ويران نشده باشد به طوري كه تيمور در اصفهان 70 هزار نفر را قتل عام كردو از سر آنان مناره اي هراس انگيز به شكل  مناره مساجد ساخت. هنگام مرگ تيمور خون خوار طايفه قره قویونلو  طغيان كرد وبر اذربايجان و كردستان و سوريه  تسلط يافت.بعد از مرگ اوزون حسن كشمكش رخ داد ودر سال 905 هجري شاه اسماعيل كه پدرش شيخ حيدر بود در تبريز سلسله صفوي را تاسيس كرد .درهمين هنگام سلطان سليم عثماني در تركيه به سلطنت رسيد .سلطان سليم چون از توسعه قدرت شاه اسماعيل نگران بود تمام توجه خود را به شرق معطوف كرد. در سال 920 هجري  به بهانه اين كه شاه اسماعيل شيعيان عثماني را تحريك به شورش مي كند سلطان سليم با توپ و تفنگ داخل مرز ايران شد.درجنگ معروف به چالدران سپاه ايران مردانه جنگيدند و با شمشير به جنگ تفنگ  و توپخانه عثماني رفتند اما شكست خوردند و كردستان غربي و ارمنستان و گر جستان از دست ايران رفت و به تصرف عثماني در آمد . در اين هنگام جنگ ايران با عثماني توجه اروپا را كه از قدرت جهان گشايي عثمانيها در وحشت بودند شاه طهماسب را ياري دادند تا باب تجارت ومراوده سياسي را با اروپا باز كند. شاه تهماسب براي جنگ با عثمانيها ارتش ايران را به تفنگ و توپخانه مجهز كرد .سر انجام شاه عباس در سال 1014 هجري به عثاني حمله كرد و نه فقط تبريز بلكه بغدادو بصره را هم از چنگ عثمانيها بيرون آورد و پرتقاليها را هم از جزيره هرمز اخراج كرد.شاه اسماعيل يك شيعه متعصب بود كه حتي شيعيان قلمرو  عثماني او را مرشد و نايب امام مي دانستند .به همين جهت سلطان سليم كه يك   متعصب سنی بود 40 هزار نفر از شيعيان عثماني را قتل عام كرد .جنگهاي بين ايران وعثماني  به صورت جنگ شيعه و سني در آمد .شاه اسماعيل به علت مخالفت با عثماني و اتحاد مردم ايران با يكديگر مذهب شيعه را دين رسمي ايران اعلام كرد.

عوامل سياسي باعث شد مذهب شيعه در ايران گسترش يابد و فقط در لار كردستان و قسمتي از سيستان مردم سنی   مذهب گردند.

جنگهاي ايران با عثماني رشته وحدت تمدن و وحدت علوم را كه از قرن دوم هجري تا نهم هجري دنيای  اسلام را به هم متصل كرده بود و باعث شد دانشمنداني مانند ابوريحان خوارزمي- ابن سينا و.... به وجود آيند

از هم گسيخت و ارتباط ايران با ساير كشورهای اسلامي كه پيرو آيين تسنن بودند قطع گردد.در نتيجه همين سياست قطع ارتباط با كشورهاي  سنی  مذهب در زمان صفويه تاآخر  قاجار يه علم و دانش در ايران  رو به قهقرا رفت .پادشاهان صفوي نه فقط علم  و دانش حتي شعر وادبيات را تشويق نكردند.زبان دربارشان تا مدتها تركي بود و حتي نامه هايي كه به شاه عثماني مي نوشتند به زبان تركي بود در حالي كه عثمانيها از جمله سلطان  سليم علاقه زيادي به شعر و ادبيات فارسي مي داشتند و پاسخ صفويان را به زبان فارسي مي نوشتند.

حكومت عثماني يا تر كيه :

 کشوری كه امروزه با نام تركيه شناخته مي شود مسكن اوليه قوم هيتي ها و اقوام مختلف آريايي  نژاد بود .در اواسط قرن هفتم هجری  تيره ای ترك  زبان بر اثر حمله چنگيز از ماورالنهر مهاجرت كرد و در نقطه ای بين ازروم و در ياچه وان اقامت گرديد .عده اين گروه 4000 نفر بوده است .ريیس گروه  ارتغرل    با دسته اش در خدمت سلطان علاءالدين سلجوقي وارد شد كه در آن هنگام بر  آسياي صغير حكومت مي كرد (سلجوقيان در قرن ششم وارد خاك عثماني شدند).

پسر ارتغرل كه در آن هنگام رييس تيره  بود بادسته اش درجنگ علاالدين سلجوقي و جلال الدين خوارزمشاهي به كمك اولي وارد و پيروز  شدند و جلال الدين شكست خورد .به پاداش اين همكاري علاالين عثمان را با هداياي طبل  و دم اسب به فرمانروايي برگزيد وسر انجام در بروسه سلطنتي برپا كرد كه بعد ها به وی منتسب و به نام سلسله عثماني معروف شد.

در قرن هشتم هجري عثمان و فرزندانش قدرت يافته قسمت غربي آسيای صغير را تصرف سپس از تنگه داردانل عبور كرده ودر خاك اروپا شهر ادرنه تا رود دانوب را تصرف كردند.حكومت ونفوذ تركان بر آسياي صغير موجب شد تا زبان و فرهنگ اين ديار به تدريج تركي شود و بعد ها كشوري به نام تر كيه به وجود ايد .همان گونه كه حمله اعراب به مصر باعث شد زبان مصريان وسوريها که از اقوام بودند، عربي شود.

 

تاثیر جنگ در زبان و ادیان مردم جهان

صرف نظر از خسارات وارده از سوانح طبیعی مغلوب شدن در جنگ و تسلط حکومت خارجی بزرگترین اتفاق زیان آور و بزرگترین مصیبتی است که بتوان تصور کرد . در جنگ اول جهانی اگر چه دولت آلمان شکست خورد اما بعد از 20 سال دوباره پیشرفت کرد و با ابرقدرتهای آن زمان یعنی انگلستان فرانسه روسیه و امریکا مبارزه کرد . اثر غیر مستقیم جنگهای صلیبی در زمان سلجوقیان این بود که امپراتوری شرقی روم را ضعیف کرد و زمینه را فراهم ساخت تا اسیای صغیر تحت تسلط پادشاهان سلجوقی در آید و سرانجام تحت تسلط آل عثمان قرار گیرد که آنها نیز مانند سلجوقی ها ترک بودند و یک کشوری به نام ترکیه درست شود . آخرین جنگ بین ایران و روم 26 سال طول کشید و این دو ابر قدرت را به قدری ضعیف کرد که ایران در جنگ با اعراب شکست خورد و تا 200 سال تحت تسلط حکومت اعراب در آمد نمونه دیگر قوم بنی اسراییل بود که 3 بار شکست خوردند و پایتخت آنان یعنی اورشلیم یا بیت المقدس دو بار ویران شد . بار اول در 2800 سال قبل که حکومت آشوری آنجا را تصرف کرد . بار دوم در 2600 سال قبل که بخت النصر پادشاه بابل آن جا را ویران و عده ای از آنان را برای بردگی به بابل برد بار سوم در سال 70 میلادی بود که امپراتوری روم معبد آنان را ویران کرد و قوم بنی اسراییل را از سکونت در شهر بیت المقدس ممنوع کرد . در 1300 سال قبل سپاه اسلام در زمان عمر خطاب بر فلسطین مستولی گشت شهر اور شلیم به این شرط تسلیم شد که قوم یهود مجاز نباشد در آن شهر سکونت کنند . این شرط تا اوایل قرن بیستم رعایت می شد تا این که بعد از 1900 سال قوم بنی اسراییل دوباره بر قسمتی از وطن خود تسلط یافت و حکومتی به نام اسراییل را برقرار کرد . در تاریخ بیشتر اوقات اهالی بسیاری نقاط که مغلوب کشور یا قوم دیگر می شدند زبان و دین طبقه حاکم را می پذیرفتند و به تدریج زبان اصلی خود را فراموش می کردند . به طور مثال قبل از ورود آریاییها (پارس ماد - پارت) به ایران اقوام لولوبی ایلامی کاسیها و ... زندگی می کردند که به تدریج تحت تسلط حکومت مادها و پارسها قرار گرفتند . کشور مصر با آن تمدن باشکوه 6000 ساله بعد از شکست از مسلمانان زبان آنها عربی شد . یا کشور افغانستان که آریایی اصیل و جزء ایران بود با حمله مغول ، نژاد مردم افغانستان نابود شد و یک نژاد مغولی  در افغانستان به وجود آمد . به طور کلی اهالی بین النهرین (مردم بین النهرین سومری بودند نه سامی یا عرب) سوریه لبنان فلسطین اردن مصر شمال آفریقا عرب نیستند اما به خاطر این که 1300 سال پیش از اعراب مسلمان شکست خوردند زبان مردم این نواحی عربی شد . در ایران خودمان هم اگر قهرمانانی مانند مازیار بابک فردوسی و ... نبودند زبان مردم ایران عربی  بود . یا در آذربایجان ایران که زبان مردم این منطقه آذری آریایی بود و زمان صفوی که تبریز پایتخت ایران می گردد چون صفویان ترک بودند زبان مردم آذربایجان که آریایی و از مادها بودند ، زبان آنها ترکی شد . نمونه دیگر آسیای صغیر است که مسکن قوم هیتی ها بود که 4000 سال قبل آهن را کشف کرده بودند .

اما 700 سال قبل با ورود سلجوقیان  و مغولان که تحت تسلط آل عثمان بودند چون زبان سلجوقیان ترکی بود به غیر از مسیحی ها ارمنی ها و یونانی ها بیشتر مردم زبان و دین طبقه حاکم را قبول کردند و امروز قومیت اصلی و زبان و تمدن خود را فراموش کرده و خود را ترک می نامند. در صورتی که هنگام تسلط سلجوقیان مردم آسیای صغیر ترک نبودند اما چون ترکان و مغولان در آن ناحیه قدرت را به دست گرفتند مردم ترک مسلمان شدند و کشوری به نام ترکیه به وجود آمد . نمونه دیگر خوزیها یا مردم خوزستان بودند که از 1300 سال قبل با ورود چند طایفه عرب به خوزستان زبان مردم این ناحیه عربی شد در حالی که مردم خوزستان در اصل ایرانی و آریایی هستند که از زمان هخامنشیان خوزستان یکی از ساتراپهای مهم ایران بود. تنها آشور است که نام و نشانی از آن باقی نمانده است و گرنه  سایر قومهای مغلوب مانند مصر و سوریه و ... زبان و دین متجاوزان را قبول کردند و فقط قومیت اصلی خود را فراموش کردند. به طور مثال تحقیقات انسان شناسی و ژنتیک نشان داد که 80% مردم ترکیه از لحاظ ژنتیک ترک  نیستند و ریشه اریایی دارند و انها هم مانند اذربایجان فقط زبان آنها ترکی  شده است.

به طور کلی در بیشتر موارد شکست از همسایه فقط باعث شده که قوم مغلوب زبان و دین غالب را قبول کنند و در پاره ای موارد حتی قومیت اصلی خود را فراموش کنند و خود را از قوم غالب بدانند (مانند خوزستان ایران که مردم آن به جای این که خود را از خوزی های آریایی و بازماندگان تمدن 6000 ساله شوش  بدانند خود را عرب می نامند.)

منبع: داستان تمدن محمد نمازی، موسس بیمارستان نمازی  و لوله کشی آب در شهر شیراز

 

زيگموند فرويد بنيان گذار روان كاوي

1856- تولد زیگموند فروید در ششم می در فرایبورگ

1859-عزیمت از فرایبرگ به لایپزیگ

1860- استقرار خانواده فروید در وین

1865- ورود به مدرسه ژیمنازیوم

1873-اتمام تحصیلات دبیرستان و ورود به دانشکده پزشکی وین

1882-فعالیت تحقیقاتی در انستیتو فیزیولوژی پروفسور بروکه

1877-انتشار اولین مقاله های فروید راجع به جنسیت مارماهی و خرچنگ

1881-اخذ مدرک دکترا در پزشکی

1882-آشنایی و نامزدی با مارتا برنایز

1885- دوره کارورزی در بیمارستان عمومی وین

1887-بررسی تاثیر کوکایین در علم پزشکی

1886-آموزش زیر نظر پروفسور شارکو در پاریس آغاز علاقه به کار روی هیپنوتیزم و هیستری

1886-تاسیس اولین مطب خصوصی در وین ازدواج با مارتا پس از 4 سال

1886- کار در انستیتو کاسوتیس وین و اقدام به پژوهش بسیار در حوزه نورولوژی به ویژه فلج مغزی کودکان

1887- تولد اولین فرزند فروید و مارتا (ماتلیده)

1889-تولد دومین فرزند فروید (مارتین)

1891-انتشار کتاب درباره آفازیا توسط فروید.

1892-تولد فرزند چهارم فروید (ارنست)

1893-انتشار مقاله مشترک با برویر تخت عنوان ارتباط اولیه

1895-انتشار کتاب مطالعاتی برهیستری با همکاری برویر فروید برای اولین بار یکی از رویاهای خود را تفسیر می کند .

1896-برای اولین بار فروید اصطلاح روانکاوی را به کار برد .

1897-آغاز خودکاوی فروید مطرح ساختن موضوع امیال جنسی در کودکان و عقده ادیپ

1898-انتشار مقاله مکانیسم روانی فراموشی

1899- چاپ کتاب تعبیر رویاها

1901-انتشار کتاب آسیب شناسی زندگی روزمره

1902-انتصاب فروید به سمت استادیاری دانشکده وین بنیان گذاری جامعه روان شناسی چهارشنبه

1903-پایان رابطه دوستانه فروید با فلایس

1905-انتشار کتاب سه مقاله درباره مسایل جنسی انتشار کتاب لطیفه ها و ارتباط آنها با ناخودآگاه انتشار کتاب تحلیل یک مورد هیستریک

1906-آغاز همکاری فروید با کارل گوستاویونگ

1908-تشکیل اولین کنگره بین المللی روان کاوی در سالزبورگ

1909-مسافرت به آمریکا و سخنرانی در دانشگاه کلارک به دعوت استانی هال انتشار یک مقاله تحلیل یک مورد فوبی در کودکی پنج ساله انتشار مقاله یادداشتهایی درباره یک مورد نوروز وسواس معروف به موش مرد .

1910- تاسیس انجمن بین المللی روان کاوی در شهر زوریخ سوئیس

1911-جدایی آدلر از فروید انتشار مقاله ای درباره تحلیل یک بیمار پارانویید به نام قاضی اشربر

1912-راه اندازی ژورنال روان کاوی ایماگو با همکاری اتوراتک وزاکس

1913-انتشار کتاب توتم و تابو کناره گیری یونگ از نهضت فروید

1914-آغاز جنگ جهانی اول انتشار مقاله در مورد تاریخچه جنبش روانکاوی

پایان تحلیل چهارساله یکی از مهمترین بیماران فروید معروف به گرگ مرد انتشار مقاله موسای میکل آنژ انتشار مقاله درباره خود شیفتگی و مطرح ساختن مفهوم من ایده ال

1915-تدوین سلسه مقالات دوازده گانه راجع به فرا روان شناسی انتشار مقاله مهم درباره ناخودآگاه

1917-چاپ کتاب پیشگفتارهای مقدماتی در مورد روان کاوی .

1918-پایان جنگ جهانی اول

1919-تاسیس موسسه انتشاراتی بین المللی روان کاوی در وین

1920-مرگ سوفی دختر فروید- چاپ کتاب فراتر از اصل لذت و معرفی تیوری جدید وسواس عملی و مفهوم غریزه مرگ .

1921-انتشار کتاب روانشناسی گروهی و تحلیل اگو

1923-چاپ کتاب من و نهاد و ارایه مدل ساختاری ذهن و تقسیم آن به نهاد من و فرا من

1924- بروز تعارض بین فروید و اتورانک

1925-انتشار اولین مقالات فروید راجع به جنسیت زنان

1926-چاپ کتاب منع ها علایم و اضطراب

1927-انتشار کتاب آینده یک پندار

1930-چاپ کتاب تمدن و نارضایتی های آن کسب جایزه گوته در ادبیات

1932-انتشار پیشگفتارهای مقدماتی جدید درباره روان کاوی مکاتبات فروید و انیشتین پیرامون موضوع چرا جنگ؟

1933-سوزانده شدن کتابهای فروید توسط نازیها در برلین بازنشست شدن فروید از دانشگاه در سن 78 سالگی

1935- انتخاب فروید به عنوان عضو و انجمن پزشکی سلطنتی بریتانیا.

1936-جشن 80 سالگی فروید و تقدیر از او.

1938-تصرف اتریش توسط ارتش آلمان انتشار کتاب موسی و یکتاپرستی تدوین مقاله مختصری بر روان کاوی

1939-مرگ فروید در 23 سپتامبر در اثر شدت یافتن بیماری

منبع : بزرگان روان شناسی زیگموند فروید نشر دانژه دکتر علی رضا جزایری

 

 

تاريخچه سیر علم در جهان باستان

چون علم فقط در محيط تمدن پرورش مي يابد ايرانيان سومريها-مصريها يونان هند وچينيها پایه گذار اولين علوم در دنيا شدند. در حدود 5000 سال با ظهور  شهر هاي شهر سوخته سيستان انشان فارس-بابل تمدن اطراف مصر و هند تمدن رشد پيدا كرد .در 3900 سال قبل شهر بابل مركز علم و تجارت بين النهرين شد و سومريها در بابل علم را توسعه دادند. ساميها بعدها سومريها را شكست دادند و ساكن بين النهرين شدند-تمدن بين النهرين مربوط به قوم سومري هست نه اعراب سامي ).البته در مورد شهر سوخته-انشان و هگمتانه كاوشهاي باستان شناسي بسيار كم انجام شده است .طبق مدارك موجود متفكران هندي كه علاقه مند به معرفت وشناخت عالم بودند اولين افكار فلسفي را طرح كردند. (ريگ ودا متعلق به 5000 سال قبل مي باشد).همين افكار بعدها به ساير قومها سرايت كرد و پايه و مبناي رشته هاي مختلف  فلسفه گردید. در 3700 سال قبل هم انديشه هاي  اشو زرتشت در افكار فيلسوفان  يونان به خصوص افلاتون تاثير زيادي گذاشت .درزمان امپراتوري هخامنشي به خاطر شاهراه هاي بزرگ وامني كه ايجاد شد فيلسوفان و بازرگانان يونان مانند هرودوت و.... توانستند به نقاط دور دست حتي به هند سفر كنند و از معلومات و افكار و فلسفه بقيه نقاط دنيا اطلاع كسب كنند و فيلسوفانی چون سقراط- افلاتون- ارسطو- بقراط و.....اين علوم را در اختيار مردم دنيا قرار دادند .فيلسوفان يوناني چون از تالس اولين كساني بودند كه انديشه هاي موهوم و مزخرف متافيزيك را كنار و درباره ماهيت ماده و جهان كنوني شروع به تفكر كردند. در واقع يونانيها، معلومات مصريها بابليها ،‌هنديها وايرانيان را در دسترس عموم مردم دنیا قرار دادند. افلاتون كه شاگرد سقراط بود حوزه علمي خود را در باغي موسوم به آكادمي تشكيل داد و بحثهاي فلسفي را در آتن شروع كرد. بعد از افلاتون شاگردش ارسطو در باغي موسوم به ليسيوم حوزه علمي تشكيل داد . ارسطو اولين دانشمندي بود كه كتابهايي در رشته هاي مختلف نوشت و معلومات تمام قومها را جمع كرد . بعد از حمله اسكندر به ايران كه قصد نابودي تمدن و فرهنگ ايران را داشت دو كتابخانه بزرگ در تخت جمشيد به كتابخانه اسكندريه مصر منتقل گشت و از آن به بعد اسكندريه به مركز علم در دنيا گرديد. (براي شناخت كتابخانه اسكندريه به كتاب كنيز ملكه مصر ترجمه ذبيح الله منصوري رجوع شود). حتي ديوان هومر كه حماسه ملي اهالي شبه جزيره يونان قرنها سينه به سينه نقل مي شد در اسكندريه به صورت كتاب در آمد. بعد از اسلام در ايران دانشمنداني چون زكريا- ابوريحان بيروني خيام خواجه نصير توسي ابن سينا- فارابي و... يكه تاز علم ودانش گرديدند اما چون آثار اين بزرگان به زبان عربي نوشته شده جهان غرب دانشمندان ما را عرب مي داند نه ايراني . دراواسط قرن چهارم ميلادي كه كشيشان دين مسيحي قدرت به دست گرفتند چون معتقد بودند تحصيل علم و فلسفه ايمان به دين را از بين مي برد مردم را تحريك كردند و قسمتي از كتابخانه اسكندريه در آتش سوخت تا اين كه 1300 سال قبل عمروعاص در اسكندريه وعمر در ايرام تمام كتابخانه ها را آتش زدند .در قرن ششم ميلادي گروهي از دانشمندان و پزشكان شهر ادسا (سوريه كنوني )كه مورد آزار واذيت مسيحيان قرار گرفته بودند در زمان قباد ساساني به ايران پناهنده شدند. قباد پدر انوشيروان عادل اين دانشمندان را با مهرباني پذيرفت و در شهر گندي شاپور سكونت داد و براي آنها مدرسه و بيمارستاني ساخت كه شهرت جهاني پيدا كرد كه بعد ها زكريا ي رازي و ابن سينا از علوم آنها استفاده كردند .اين دانشمندان كه به ايران آمدند تمام كتب علمي و فلسفي را كه در اسكندريه تدريس مي شد با خود به ايران آوردند .يعني همان زماني كه حكومت روم و اروپا تدريس فلسفه را ممنوع كرده بودند شاهان ايران افرادي را براي فراگيري دانش و گردآوري كتابهاي مفيد به تمام دنيا گسيل مي كردند .

تاريخچه  علم در ايران بعد از تسلط اعراب :

بعد از دو قرن سكوت و كشتار و خفقان در ايران وكشتن انديشمندان و آتش سوزي كتابخانه ها ابن مقفع يكي از شاگردان مدرسه گندي شاپور بسياري از كتابهايي كه در زمان انوشيروان نوشته شده بود از زبان فارسي ميانه به عربي ترجمه کرد.به خصوص خداي نامه كه بعدها فردوسي شاهنامه را از روي متون خداي نامه نوشت .و كليه ودمنه را. در همين زمان جابربن حيان كه اهل توس مشهد بود پايه علم شيمي را گذاشت. فلسفه ارسطو و سقراط كه تا آن زمان نوشته شده بود با زبان بسيار مشكل و پيچيده بود.ابن سينا و فارابي افكار اين فيلسوفان را به زبان ساده درآوردند ودر اختيار مردم اروپاقرار دادند. به طوري كه در آن زمان در اروپا استاد يا معلم اول به ارسطو می گفتند- فارابي به معلم دوم وابن سينا به معلم سوم معروف شد.ابوموسي خوارزمي پايه رشته ای از رياضيات را گذاشت كه آن را جبر و مقاله ناميد.ابن هيثم كه ايرانی بود كتاب  منظر و مزايا رانوشت و خواص شبيه عدسي را طوري شرح داد كه بعدها در اروپا به واسطه كتاب او توانستد عينك و دوربين وذره بين را بسازند.به گفته پروفسور كندي محقق تاريخ علم كپرنیك نظريه خورشيد  مركزي خود را از نظریه خواجه نصير توسياخذ کرده است. در قرن هاي 12 تا 13 ميلادي چون ترجمه هاي متون اصلي  كتابهای ارسطو و جالينوس قابل درك نبود مدرسين دانشكده هاي اروپا ناچار بودند براي تدريس پزشكي به كتاب علي بن عباس مجوسي و زكرياي رازي و ابن سينا توسل جويند و براي تدريس فلسفه به كتاب فارابي و ابن سينا . در اروپا از كتابهاي جابربن ايران براي تدريس شيمي  و از كتابهاي خوارزمي  براي تدريس رياضيات واز كتاب ابن هيثم براي تدريس مناظر و مزايا استفاده مي شد  که پایه علم اپتیک را ابتدا ارشمیدس و بعدها ابن هیثم گذاشت .از قرن 13 تا 16 ميلادي جابربن حيان خوارزمي  ابن سينا و فارابي را در اروپا مي شناختند اما در ايران ما مردم دچار خرافات و اوهام بودند و جزء معدودي كسي آنان را نمي شناخت .

مقدمات پيدايش علوم جديد در اروپا:

در آرشيو يا نوشته هاي پيشين وبلاگ در مورد ولتر و و فيلسوفان عصر روشنگري اروپا به تفصيل بحث شد. در دوره 200 ساله اي كه از زمان شاه تهماسب صفوي شروع شد و اندكي بعد از وفات نادرشاه خاتمه يافت در اروپا علوم رياضي و هندسه و صنعت پيشرفت زيادي نمود. چنان كه نوشتن طريقه عدد به صورت قوه بر پايه ده و طريقه لگاريتم وگرافيك و طريقه جامع و فاصله و جمع مقادير بي‌نهايت كوچك- اما در قرن وسطي هم در ايران علم نجوم تا حدي پيشرفت كرد و دانشمنداني مانند بيروني خيام خواجه نصير توسي الغ بيك و جمشيدكاشاني ظهور نمودند . جمشيد كاشاني اولين دانشمندي بود كه كسر را به طريقه اعشاري و با استفاده از مميز نوشت .از زماني كه صفويان  قدرت به دست گرفتند ديگر در ايران دانشمند بزرگ يافت نشد که دنیا انان را به رسمیت شناسد . در اروپا در اين زمان حركت اجسام  اعم از آسماني يا غير آسماني و به طور كلي آن چه كه به قواي  طبيعت و به نيرو ارتباط دارد موضوع رشته  علم جديد فيزيك قرار گرفت  كه قبلا رشته اي از هندسه بود و رشته اي از فيزيك محسوب گرديد. كوپرينك اعلام كرد زمين در  مدار دايره اي شكل به دور خورشيد مي گردد وخورشيد هم مركز عالم نيست (به گفته پروفسور كندي افكار كپرنيك برگرفته شده از نظريه خواجه نصيرتوسي مي باشد).بعد از آن تيكو براهه از طريق هندسه و رياضيات اين نظريه را اثبات كرد. بعد از وفات تيكو براهه شاگردش كپلر نقشه هايي از آسمان كشيد و خط سير كره ماه و پنج سياره را دراين نقشه ترسيم كرد و متوجه شد حركت سيارات به دور خورشيد بيضي است نه دايره بعد از كپلر گاليله اولين دانشمندي بود كه فقط به مشاهدات عيني و جمع آوري مدارك و دلايل رياضي و هندسي اكتفا نكرد بلكه به آزمايشهاي علمي پرداخت .گاليله همچنين به نيروي جاذبه پي برد و جرم هوا را انداه گيري كرد. گاليله اولين دانشمندي بود كه وجود خلا را ثابت كرد .20 سال بعد تريچلي ثابت كرد كه هوا وزن دارد ،ون گوريك آلماني خلا را بوسيله تلمبه ايجاد كرد .چند سال بعد بويل انگليسي ثابت كرد كه فشار حجم هوا به نسبت عكس تاثير مي كند.بعد از گاليله نيوتن با استفاده از علم گاليله قوانين نيوتن و جاذبه زمين را توصيف كرد و پايه گذار فيزيك كلاسيك شد. نيوتن  قوانين حركت را طرح كرد و بوسيله منشور نور خورشيد را تجزيه كرد و متوجه شد نور خورشيد از 7 رنگ يا طيف تشكيل شده است .وان همليت هلندي گاز را كشف كرد كه بعد سوم ماده محسوب شد .و بويل هم كشف كرد كه هوايي كه تنفس مي كنيم مخلوطي از گاز هاي مختلف است.

در اوايل قرن 99 دالتن نظريه اي طرح كرد مبني بر اين كه ماده از واحد هاي مجزايي تشكيل مي شود و به تقليد از ذيمقراط يوناني آن را اتم ناميد كه پايه گذار فيزیك اتمي و هسته اي گرديد. بنابراين همان طور كه در زمان باستان دانشمندان درباره سيارت تحقيق كردند كه علم وهندسه و نجوم به وجودآمد دوره جديد هم كشفهاي كپلر ونيوتن درباره حركت اجسام آسماني باعث پیشرفت رياضيات و علم فيزيك گشت علاقه مندان مي توانند كتابهاي تايخ علم وتاريخ تمدن ويل دورانت جلد(1) را مطالعه كنند.

***

 

تاريخ تمدن

الف: تاريخ تمدن از ديدگاه محمد نمازي

تمام فرهنگ نويسان سابق كلمه تمدن را شهر نشيني تعريف كرده اند و كلمه متمدن را شهر نشين. رعايت رسوم وآداب اجتماعي حتي در ميان وحشيان واجب شمرده مي شود. نوعي از زندگي را كه انسان به كشاورزي و دامپروري مشغول شده ولي پايه زندگي او هنوز به پايه تمدن نرسيده در باستان شناسي زندگي عصر حجر جديد مي گويند. بشر پس از زندگي غارنشيني به يكجا نشيني رو آورد و نخستين كشاورزان پي بردند بهترين زمين مساعد براي زراعت اراضي كنار رودخانه هاست و حتي المقدور كنار رودخانه ها (مانند بين النهرين و نيل در مصر) را براي سكونت خود برگزيدند. در نوشته هاي پيشين آرشيو ذكر شد كه سياره زمين 5/4 ميليارد پيش به وجود آمد پيدايش حيات مربوط به 570 ميليون سال پيش، پيدايش انسان حداكثر 10 ميليون سال و تاريخ تمدن حداكثر 10 هزار سال مي باشد . در 500 هزار سال پيش اجداد انسان هر سنگ يا استخوان و هر چوبي را كه در دسترس بود برمي داشتند و از آن به عنوان ابزار يا وسيله دفاع استفاده مي كردند. از 400 هزار سال پيش انسان شروع به تيز كردن سنگ و استخوان كرد. از 100 هزار سال قبل انسان از سنگ چخماق ابزارهاي سنگي مانند تبر ساخت. چون سنگ چخماق به راحتي ورق مي شود و مي توان از آن ابزارهاي مختلف ساخت. آثاري كه در غار چوكوتين چين كشف شده نشان مي دهد مخلوقي انسان مانند در 500 هزار سال قبل از آتش استفاده مي كرده است .بسياري از مورخان معتقدند كه رسانيدن نوع زندگي خود به پايه تمدن از جمله استعدادهاي ذاتي و فطري بشر است و كمتر قومي است كه استعداد فطري آن را نداشته باشد كه زندگي خود را دير يا زود به پايه تمدن برساند. به عنوان مثال قوم روسیه اسلاو(شوروي سابق) تا 1000 سال پيش نه صاحب خط بود نه نوشته اما در طول 200 سال گذشته ناگهان دگرگون شدند و اولين قمر مصنوعي اسپوتنیک 1 را روسها به فضا پرتاب كردند. (نمونه ديگر كشور استراليا است كه تا 200 سال قبل به شيوه انسانهاي نخستين زندگي مي كردندو سرزمین ادمخواران بود اما امروزه دانشجويان كشور ما با 7000 سال تاريخ تمدن براي ادامه تحصيلات  بايد به سيدني بروند ).

تمدن مانند يك مرض مسري است كه از هر جامعه اي به ساير جوامع سرايت مي كند. به عبارت ديگر معنويات و  مظاهر مادي و بنيانهاي مترقي ترين جامه ها به ديگر جوامع سرايت مي كند. (مانند مغولان واعراب كه با همزيستي با ايرانيان متمدن شدند. مغولستان وحشي ترين قوم بشر امروزه كشوري متمدن محسوب مي شود كه حتي مجازات اعدام درآن وجود ندارد. يا كشور امارات). محمد نمازي تاريخ تمدن بشر را در 6 مرحله معرفي مي كند:

1-  تمدن ماقبل تاريخ: قبل از 6000 سال قبل

2-آغاز تمدن باستاني: از 5000 سال قبل در شهر سوخته سيستان شهر انشان پايتخت ايلام – تمدن بین النهرین و بابل – اهرام مصر و... اتمام اين دوره در 2500 سال پيش بود.

3-  تمدن عتيق: 2500 تا 1400 سال قبل

4-  آغاز تمدن قديم  از 1400 سال قبل واتمام آن 450 سال قبل

5-تمدن جديد: از 400 سال قبل با ظهور گاليله نيوتن دكارت و...

بشر ابتدايي بعد از مرحله غارنشيني يا شكارورزی دوره دامپروري وكشاورزي را اغاز كرد. اهلي كردن بعضي حيوانات قبل از شروع دوره كشاورزي اغاز شد. هنگام شكار ، بزغاله يا گوساله نوزاد دستگير مي شد ومردان اين نوزادان را زنده و به عنوان ارمغان براي زنان خود مي بردند. زنان اين حيوانات كوچك را پرورش مي دادند تا به رشد برسد. از همين جا زمينه دامداري ايجاد شد اما انسان سگ را اهلي نكرد بلكه سگ خود به خود در اثر همزيستي با انسان به طور طبيعي اهلي شد. نه فقط دامپروي بلكه كشاورزي وسفال سازي در حدود 7000 سال قبل بوسيله مهاجرين از ناحيه اي در ساحل جنوبي درياي مازندران (كلمه خزر را به كار نبريم) به اروپا رسيد. دامداري به مفهوم حقيقي آن فقط هنگامي واقعيت پيدا كرد كه با كشاورزي توام گشت. به عبارت ديگر تا كشاورزي و دامداري و ساختن ابزار وآلات مسي هر چهار با يكديگر توام نشد اولين شهرنشيني ها و تمدنهاي ابتدايي حاصل نشد. كشاورزي و دامداري با هم رشد كردند .

سهم زنان در فراهم آوردن تمدن بشري :

درعصر حجر قديم كه كشاورزي هنوز شروع نشده بود وانسان از راه شكار و جمع كردن ميوه ها ودانه ها و گياههاي خودرو معيشت مي كرد شغل مردان شكار و وظيفه زنان جمع كردن ميوه ها و دانه ها و گياهان بود. فكر بذرافشاني و كشت گندم ابتدا به خاطر زن خطور كرد و زنان مخترع كشاورزي و دامپروري درتاريخ بشر بودند . حيوانات مانند گاو و  گوسفند و پرندگان خانگي را زنان اهلي كردند. مورخان ساخت ظروف سفالين و بافتن الياف را به صورت پارچه تالي ودنباله هايي از بافتن تركه هاي نازك درخت به صورت سبد يا زنبيل را به زنان نسبت داده اند. اين سه ابداع را زنان انجام دادند. درباره سبد كه اولين ظرف ساخت بشر بوده است اين ابتكار كار زنان بوده است. چون بعد از مواد خوراكي و پوشاك وابزار هيچ احتياج ديگري مهم تر از ظرف نبود واين احتياج را زن بيشتر از مرد احساس مي كرد. بعد از آن زنان سفال و كوزه اختراع كردند درعملي كردن كشاورزي و اهلي كردن حيوانات و پرندگان و مرغ و خروس- دراختراع دوك ريسندگي دستگاه بافندگي سفال سازي چرخ بافتن سبد بافتن لباس وساختن ظروف سفالين زنان بيشتر از مردان دخالت داشتند.  درابتداي دوران زندگي بشر، دوره زن سالاري بود. زن ریيس خانواده بود. وارث خانواده از مادر به دختر بزرگتر مي رسيد. زن صاحب مسكن و خانواده بود. صاحب اصلي كودك مادر او بود نه پدرش . ازدواج يك زن با چندين شوهر بسيار عادي بود. اينها خصوصيات دوره شكار بود اما با به وجود آمدن كشاورزي ترک مرحله شکارورزی جامعه به تدريج پدر سالار شد. حس مالكيت شخصي بر زمين و زن خانواده به وجود آمد. احساس غيرت وتعصب نسبت به زن به وجود آمد.برای مطالعه بیشتر دوران زن سالاری کتابهای تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 1 و زبان گمشده از اریک فروم را مطالعه کنید.

منبع: داستان تمدن (مجموعه آثار محمد نمازي موسس بيمارستان  نمازي در شيراز) احسان يارشاطر نيويورك آبان 1353

 

 

توفان نوح ...افسانه يا واقعيت

در حدود سالهاي 1310 تا 1320 هجري شمسي در خرابه هاي شهر باستاني اور در بين النهرين كاوش باستان شناسي انجام شد و مداركي كشف شد كه روشن كرد چرا يكي از اولين شهرهاي جهان واولين تمدنها همزمان با شهر سوخته سيستان كنار رود فرات فقط در حدود 5300 سال پيش تجلي نمود و چرا زودتر به ظهور نرسيد. درضمن اين كاوشها، قبر همسر يكي از پادشاهان شهر اور كشف شد و ساخت و پرداخت و تنوع الات وابزارها و زيبايي زرگري زيورهاي طلا و نقره اي كه دراين قبر وجود داشت دلالت كرد كه زمان دفن جنازه اين ملكه چندين قرن بعد از شروع شهر نشيني و تمدن بايستي فرض شود. صورتي از نام و تاريخ سلطنت پادشاهان اورينز كه قبلا كشف و ترجمه شده بود روشن ساخت كه اين ملكه موسوم به شوباد بوده است و زمان سلطنت شوهرش در حدود 4800 سال قبل . به اين ترتيب معلوم شد كه در حدود 4800 قبل تمدني در شهر اور وجود داشته است و سابقه اين شهر واين تمدن را بايستي چندين قرن زودتر يعني در حدود 5300 سال قبل فرض كرد. زيرا قبر اين ملكه طبقه اي در لایه ای از گل ولاي وجود داشت و پس از كندن آن طبقه تا عمق چندين متر آثاري از قصبه يا شهر كوچكي كشف شد كه طبقه روي آن را پوشانيده بود . از وجود اين طبقه گل ولاي و ازضخامت آن كه بيش از 2 متر است مسلم شد كه اين قصبه در حدود 1000 سال قبل از زمان دفن جنازه ملكه شوباد نزديك بوده است صورت شهر را پيدا كند كه ناگهان سيل عظيمي امده و در نتيجه طبقه اي از گل ولاي ته نشين گشته روي اين ده انباشته شده است. واكنون توفان نوح خوانده مي شود و زمان آن براساس روايات تاريخي توام با مدارك باستان شناسي حدود 5800 سال قبل برآورد مي شود. مي توان حدس زد اگر توفان نوح دهات اطراف مصب رود فرات را ويران نكرده بود شايد اولين شهرنشيني و اولين تمدن در حدود 5700 سال قبل تجلي نموده بود.

خرابه هاي شهر قديم اور درنزديكي نقطه اي واقع شده است كه رود دجله اكنون به رود فرات متصل مي شود واين دو رود مسير مشتركي پيدا مي كنند كه امروز شط العرب خوانده مي شود .ولي در حدود 6000 سال قبل و تا مدتها بعد اين دو رود هر يك مسير جداگانه اي داشته است و مصب هر دو رود در نزديكي محل شروع شط العرب واقع مي شد. اراضي فعلي اطراف شط العرب حدود 6000 سال قبل زير دريا بوده است كه درمدت 6000 سال از گل و لاي پر شد و به صورت زمين خشك در آمد. در اساتير بين النهرين واژه عبري قاين به معني آهنگر و آهنگران دوره گرد قومي بودند كه مهارت سنتي آنان به روايت تورات نوازندگي بود كه با كشاورزان آنجا جنگ كردند و برآنان پيروز شدند كه افسانه هابيل وقابیل دركتاب مقدس ازهمين جا آغاز شد. جاري شدن چهار رود بزرگ از باغ و جنگل يادآور اساتير بهشت عدن و افسانه آدم وحوا شد. رانده شدن ادم/ادم نام یکی از فرمانروایان بین النهرین بود که از سرزمین خود بیرون رانده شد/. از باغ بازتاب احساس چوپاني است كه گوسفندان او از زمينهاي زراعي و باغها رانده مي شود (بعد از شكست ازآهنگران آن ناحيه) داستان مايه اسفار پنجگانه كه بعدها وارد تورات يهوديان شد از پيدايش انسان و رانده شدن او از بهشت به سبب جاه طلبي و پيدايي اسرایيل از گريز از بردگي درمصر تا شفيع و واسطه رحمت خدا شدن سخن مي گويد. و بدين سان روايت كهن درخت حيات و حكمت، باغ عدن، مار سخنگو به جاي روشنگري از بينشي شاعرانه ريشه مي گيرد. تا سازگاري اسكان يافتگان كشاورز و چوپانان كوچ نشين كه خاستگاه روايت قابيل وهابيل در سفر تكوين است كه حدود 5000 سال پيش در بين النهرين اتفاق افتاد و وارد كتاب مقدس و افسانه ها شد.

توفان نوح در اساتير بين النهرين

در سفر تكوين در تورات دليل توفان بزرگ داوري خدا درباره آدميان است. در روايتي ديگر از اكاد، ئوت نه پيش تيم روايت مي كند كه خدايان از بسيار شدن آدميان و هياهوي آنان رنج مي بردند و چنين شد كه نخست قحطي و بعد سيل و توفان را بر زمين جاري ساختند . ئه آ خداي آبها و كومه ئي نئين يكي از تالارهاي حصيري است كه هنوز هم شبيه به آن در منطقه باتلاقي بين النهرين وجود دارد واز آن به عنوان انجمن گفتگو سخن مي گويند. ئه آ آشكار كردن تصميم خدايان از ئوت نه پيش تيم مي خواهد براي زنده ماندن آوند يا كشتي بزرگي بسازد:

يكي كشتي بساز، يكي كشتي با درازا و پهني به اندازه

گستره كف كشتي 1500 ذراع بود

هرلبه 36 ذراع كشتي را طرحي دادم و چوبها را به هم آوردم كشتي را 6 عرشه بود.

خشم توفان و سيل دراين اسطوره چندان است كه حتي خدايان وحشت زده به بلندترين جاهاي آسمان پناه مي برند و چون سگان از ترس مي لرزند.

پس  نتیجه می گیریم که داستان توفان نوح اشاره به يك سيل عظيم ويرانگر است كه بيش از 5000 سال قبل دربين النهرين اتفاق افتاد و شهر اور در بین النهرین  را ويران كرد. اين سيل بعدها صورت افسانه پيدا كرد و نابودي شهر اور را به نابودي تمام دنيا تعبير كردند. واشخاصي مانند نوح، هابيل وقابيل نماينده گروهي از مردم كنعان در بين النهرين 6000 سال پيش بودند كه داستان زندگي انها وارد عقايد و كتابهاي مقدس گرديد و به صورت اساتير درآمد . اين گونه مسايل را هرگز نبايد خرافات دانست بلكه بايد با كاوشهاي باستان شناسي و تحقيقات مردم شناسي روان شناسي اساتير وتاريخ اديان اين مسایل را موضوع تحقيق وبررسي قرارداد.

منبع: 1- تاريخ تمدن 2- شناخت اساتير خاور نزديك (بين النهرين) نوشته جان گري ترجمه باجلان فرخي

 

 

تاق كسري و تيسفون در ايران باستان

ويرانه هاي  باقي مانده از شهر قديم تيسفون را شادروان ارنست هرتسفلد   در كتابي به  نام يك مسافرت از نظر باستان شناسي بر زمين فرات كه در تاريخ 1920 در برلين منتشر شده به طور مفصل معرفي نمود .بعد از آن در سال 1928 كاوشهايي توسط هيات آلماني تحت سر پرستي آقاي رويتر در تيسفون انجام شد. و در سال 1390 ميسيون در كاوش تيفسون شركت كرد.پروفسور كريستن سن در كتاب ايران  در زمان ساسانيان مي نويسد :پايتخت شاهنشاهي ايران در زمان خسرو اول وسعت و اعتبار فراوان يافت و تيسفون نام شهر عمده اي است كه جز مجمو عه اي از چند شهر بود كه  به زبان شامي MAhoze   مي ناميدند و اعراب آن را به المداين ترجمه كرده اند كه احتمال دارد ترجمه پهلوي شهرستان  باشد.شهرهاي مهم اين مجموعه وه اردشیر (سلوكيه قديم) و تيسفون بوده است .آمين مارسلن مي گويد:پايتخت ايران  غير قابل تسخير بود و از چندين شهر تشكيل شده بودو حصار ی  آن را احاطه مي كرد  و اين حصار درواز ه هاي محكم داشت.تيسفون در مشرق دجله و وه ارد شير در غرب آن قرار داشت و جسري آن دو را به هم مي پيوست و فردوسي درشاهنامه در ضمن بيان تاريخ پادشاهي شاپور دوم می گويد :چون رفت وآمد روي اين پل هر روز زياد مي شد شاپور در ابتداي پادشاهي خود دستور داد پل ديگري روي دجله انداختند تا عبور از آن پل و برگشت از پل ديگر انجام شود .تيسفون اصلي در شرق دجله حصاري به صورت كمان داشت و برجهاي متعددي در اين حصار بود  كه  آثار آنها هنوز باقي است و مجموع زميني كه در زير آن بود از 58 هكتار تجاوز نمي كرد. در شرق تيسفون امروز آرامگاهي به نام سلمان پاك وجود دارد كه در محله سابق اسپانبر واقع است.كاخ شاهان ساساني در همين محله قرار داشته و مركب از حياط ها تالار ها و باغهايي بوده است كه تاق كسري امروز در ميان آن برپا بوده است. درجنوب تاق كسري خرابه هایی به نام خزانه كسري وجود دارد و محل ديگري بستان كسري ناميده مي شود كه باقي مانده شهروه آنتيوخ خسرو مي باشد كه رو مگان نيز ناميده مي شد و خسرو اول پس از فتح انطا كيه عده ای از مردم آن شهر را به پايتخت خود انتقال داد و شهر جديد را براي آنها ساخت .قسمتي از مداين را كه در غرب دجله قرار دارد حصاري از آجر احاطه كرده بود و بخش مهم آجرهاي ان شهر از شهر بابل به اين محل حمل شده بود و در مكان قديمي ترين ساختمان اين شهر يعني سلوكيه بر پا شده بود.

اردشير قسمتي از آن را تعمير كرد و آن را وه اردشير ناميد. (خانه اردشير) و اردشير مركز عمده مسيحيان ايران و مقر كاتوليكوس رييس مذهبي آنان  بود و كليسايي در آن بنا شده بود كه به فرمان شاپور دوم ويران شد.

   و بعد از مرگ ان پادشاه دوباره آن را بر پا كردند.در5 كيلومتری شمال وه اردشير شهر كوچك  درزنیذان قرار داشت .در غرب وه اردشير شهري به نام ولاش آباد واقع بود.بنابراين از مجموع شهرهايي كه در زمان خسرو اول پايتخت ايران راتشكيل مي دادند امروزه 5 شهر آن را مي شناسسيم.(تيسفون و رو مگان در شرق دجله –وه اردشیر و درزنیذان

و لاشاباد در غرب آن . اگر محله اسپانبر در شرق و ما حوزه در غرب را به 5 شهر فوق اضافه كنيم تعداد شهرهای مهم  پايتخت ساسانيان به 7 خواهد رسيد.در اطراف و رود دجله چند كاخ مخصوص شاهنشاه وجود داشته است ولي از همه  انها معروفتر همان تاق كسری يا ايوان كسری است كه در محله  اسپانبر قرارداشت.(درمورد تاق كسري در ارشيو يا مطا لب پيشين وبلاگ دي ماه  1386 -ايران درزمان سا سانيان مطا لبي ذكر شده است).هيات كاوش كننده  الماني اظهار كرده اند كه اين ايوان بزرگي كه پا برجاست به دستور خسرو اول ساخته شده است.مجموع اين كاخ و ساختمانهاي فرعي ان در زميني به وسعت 400*300مترقرارگرفته است و مركب از ايوان وآثار بناي ديگري در فاصله   100متر از آن و تپه  مصنوعي  كوچكي به نام حرم خسرو در جنوب ايوان و درشما ل  آن خرابه هاي يك گورستان بوده است .ايوان كسري مهم ترين قسمتي از مجموع كاخ تيسفون است كه امروز پا برپاست.نماي ان به طرف شرق است و 29مترارتفاع دارد و عبارت بوده است از ديواري بدون پنجره كه تاق نماهايي درسرتاسرآن ساخته شده و ميان تاق نماها نيم ستون هايي در طرفين قوسهاي  هلالي وجود دارد .مجموع  اين تاق نماها و قوس ها و نيم ستون ها در   4 طبقه  از پايين به بالا گنجانده شده است.به احتمال زياد روي اين بناي آجري را به وسيله گچ سفيد كرده بودند و بعضي از قسمتهاي آن را رنگ زده بودند و در بعضي قسمت هاي ديگر روپوشي از سنگ مرمر ظاهر نماي بنا را مي پوشانده است.تاسال 1888 اتمام نماي اين بنا بر پا بودو نقشي از آن دركتاب ديولافوآ كشيده شده است.در همين سال قسمت شمالي ايوان بزرگ خراب شدواكنون قسمت جنوبي ايوان

نيز خراب خواهد شد .ايوان  بزرگ به صورت گهواره بيضي شكل در ميان نماي بنا قرار گرفته و عرض آن 25 متر و درازي آن    43 متر است .در پشت ديوارهاي طرفين ايوان  5 تالار كم ارتفاع تر از ايوان مركزي با تاق گهواره اي شكل ساخته شده بود .در طرفين ايوان تاق هاي متعدد ديگر وجود داشت .ضخامت اين ديوارهاي آجري بطور كلي بسيار زياد است .در داخل تالارها تزييناتي به صورت گچ بري وجود داشته كه تعداد زيادي از آنها در حفاري هيات آلماني پيدا شده است .زيبايي ايوان كسري بيشتر از نظرعظمت آن مي باشد.ابن خرداد آن را به كوهي تشبيه كرده كه در آن كاخي تراشيده باشند. مي گويند خليفه المنصور نخستين كسي است كه دست به خرابي آن زد ،از مصاح آن براي ساخت شهر جديد بغداد استفاده مي كرد. بناهاي دوره هخامنشي از ستونهاي سنگي و سقف افقي ساخته شده بودو با وجود مصالح فراوان نسبت به كاخ بزرگي مانند تاق كسري عيوب زيادي داشت .به طور مثال براي سقف بناي تخت جمشيد چون از چوب استفاده شده بود به مرور زمان موريانه و رطوبت چوبهاي سقف را مي پوساند و يا در كاخ بزرگ آپادانااز تعداد زيادي ستون استفاده شده بود كه مانند درختان جنگل كاخ را تاريك ساخته بود و روزهاي بار عمومي مانند عيد نوروز عده اي  از حاضران در پشت ستونها قرار مي گرفتند و از ديدن شاهنشاه محروم مي شدند.اما در ايوان كسري معماران مسايل بزرگي را مانند پوشاندن تالار بسيار بزرگی  با مصالح سبك و ارزان و روشن كردن آن و افزودن بر وسعت تالار بوسيله حذف ستون و افزايش ارتفاع آن بوسيله ذف ستون و افزايش ارتفاع آن بوسيله ايجاد تاق مرتفع بيضي شكل حل كرده اند.در سقف افقي تخت جمشيد خطر آتش سوزي موريانه و پوسيدگي چوب وجود داشت .اما در كاخ كسري اين مشکل حل شده بود.تاق كسري بيضي شكل و اختراع منحصر به فرد ايرانيان است. نمونه اين كاخ در فيروزآباد و سروستان  در زمان اردشير اول ساخته شده است. و اين نشان مي دهد معمار اين كاخ رومي نبوده و كار خود ايرانيان است .نمونه تاق كسري در هيچ جاي دنيا ديده نشده است.تاق كسری يكي از پيشرفتهاي بزرگ معماري را در ايران باستان نشان مي دهد.ساخته شدن اين كاخ در شاهنامه حكيم فروسي بيان شده است .

منبع :مجله هنرو مردم _شماره 44 خرداد ماه 1345 وزارت فرهنگ و هنر

 

 

تاريخچه كتاب و كتابخانه ها در ايران باستان

از آنجا كه كتاب و كتابخانه به عنوان شناسنامه دانش و انديشه و تمدن ملتها شناخته مي شود، ايرانيان در بوجود آوردن كتاب و كتابخانه از نخستين ملتهاي جهان در كنار مصر و يونان بوده اند. بنا به تحقيق خط شناسان نخستين خط در ايران باستان دين دبيريه است كه تاريخ اختراع آن را به 4000 سال پيش نسبت داده اند. در حالي كه در كاوشهاي باستان شناسي سال 1382 مليان يا انشان در 50 كيلومتري تخت جمشيد لوحهای گلی متعلق به 5000 سال پيش يافت شد كه اين خود ديرينگي تمدن را در ايران نشان مي دهد.سنگ نوشته هاي هخامنشي با خطوط ميخي نوشته شده است. خط شناسان اختراع خط ميخي را از سومريها و بابلي ها دانسته اند. در كاوشهاي باستان شناسي تپه مارليك و به دست آمدن مهره هاي مخلوط درسال 1350 اين نظريه را كه ايرانيها خط ميخي را از سومريها و بابليها اخذ كرده باشند متزلزل كرد. مهره هاي بدست آمده از تپه مارليك 11 مهره است كه منقوش هستند. مهره هاي استوانه اي درايران باستان به جاي مهر به كار مي رفته است و داراي خطوط وعلايم هستند. برطبق نظر دانشمندان خط شناسي، پيدايش خط نخست از علايم ونقوش آغاز شده است به مرور زمان اين نقوش و علايم كه مانند خط هيروگليف يا تصويري مصريان بودند جاي خود را به حروف الفبا دادند. طبق لوحهای گلی كشف شده در مليان پيدايش خط درايران به 5000 سال مي رسد. وايرانيان توانسته بودند به ثبت افكار و تجربه هاي خود بپردازند به گفته روز به فارسي (ابن مقفع) ايرانيان 7 خط داشتند: 1-دين دبيريه كه با آن اوستا را مي نوشتند 2- ويش دبيريه كه با آن صداها آهنگها اشارات و علايم قافيه و تعبير خواب را ثبت مي كردند 3- گشتك دبيريه: با آن عهدنامه ها اقطاعات و نامها و رمزها را بر انگشتر و سكه ها مي نوشتند 4- پاره گشتك كه 28 حرف داشت و با آن پزشكي و فلسفه را مي نوشتند 5- شاه دبيريه كه اختصاص به پادشاهان و خاندانهاي سلطنتي داشت 6- راز سهريه كه پادشاهان نامه هايي را به اين خط براي شاهان كشورهاي ديگر مي نوشتند 7- راس سهريه كه نقطه دار بوده وبراي بيان مطالب منطقي و فلسفي به كار مي رفته و24 حرف داشته است. بنابراين ايرانيان جز نخستين ملتهايي بودند كه براي ثبت وضبط اصوات وآهنگهاي موسيقي وحتي ضبط نواي آبشار و نغمه پرندگان وغرش ببر وشير با خط مخصوص قادر به نوشتن و ثبت آن بوده اند كه آن را خط ويش دبيريه مي گفتند كه به جاي نت موسيقي امروز به كار مي رفت. ايرانيان درزمان هخامنشي بر روي سنگها يا لوحهاي گلي مي نوشتند واين لوحها را مانند آجر مي پختند تا در برابر رطوبت استقامت بيشتري داشته باشد و گاه مطالب بسيار مهم را در لوحهاي طلايي مي نوشتند.  ايرانيان قبل از اين كه از توز(پوست درخت خدنگ) براي نوشتن استفاده كنند نوشته هاي خود را بر پوست دباغي شده گاو مي نوشتند. اين سنت مربوط به قبل از آيين زرتشت مي رسد وان را توز مي ناميدند. كتزياس پزشك اردشير دوم ساساني كتاب پرسيكا را درباره ايران نوشته است و متذكر است كه كتابش را از روي دفترهاي پوستي كتابخانه شاهي اردشير استنساخ كرده است. در كاخ آپادانا بر روي چوبها و سنگهاي كاخ- نوشته هايي بوده است كه اسكندر آنها را خراب و ويران كرد و سوزانيد و تعداد زيادي را به كتابخانه اسكندريه منتقل كرد. ايرانيان ابتدا بر روي سنگ و سپس لوحهاي گلي و طلايي و مسي و پوست گاو وآهو و سرانجام بر پوست درخت خدنگ افكار وآثار خود را ثبت مي كرده اند.  ساخت كاغذ در ايران سابقه اي كهن دارد وايرانيان اين صنعت را از چينيان آموخته بودند. ابن نديم مي نويسد كاغذ خراساني از كتان به دست مي آيد و كارگران چيني آن را در خراسان مانند كاغذ چيني مي ساختند وانواع آن طلحي- لوحي- فرعوني جعفري و طاهري است .اعراب در سال 87 هجري سمرقند را فتح كردند واز ديدن كارخانه هاي كاغذ سازي آن به شگفت افتادند و از آن زمان مسلمانان با كاغذ آشنا شدند كه اين تكنيك  از طريق ايران به اروپا منتقل شد. كاغذ سمرقندي در زمان ساسانيان از تمام كاغذها مرغوب تر بود. گروهي معتقدند مانويان ايران در سغد كارخانه كاغذسازي احداث كردند و چينيها از همين زمان با كاغذ آَشنا شدند چون تاريخ صنعت كاغذ درايران به زمان اشكانيان مي رسد.

كتابخانه هاي ايران قبل از اسلام

ابن نديم مي نويسد: كي ضحاك در زمينهاي سواد شهري بنا كرد وآن را جايگاه علم و دانشمندان قرار داد. دوازده كاخ به شماره دوازده صورت فلكي ساخت و براي كتابهاي علمي درآنها خزينه هايي ساخت و مردم را در آن كاخها جاي داد. اسكندر پس از حمله به ايران كاخهايي بر سنگها و تخته هاي آن انواع علوم نقش شده بود با خاك يكسان كرد و آن چه در ديوانها و خزانه هاي تخت جمشيد بود رونوشتي برداشت و به زبان رومي و قبطي برگردانيد. و آن چه به خط گشتك بود در آتش انداخت. آن چه از علوم نجوم و پزشكي و ... مي خواست از آنها برگرفت و با ديگر چيزها از علوم واموال و گنجينه ها و دانشمندان تصاحب كرد و به مصر فرستاد. ناگفته نماند در حمله اعراب به ايران هم به دستور عمر در ايران و به دستور عمر وعاص در اسكندريه مصر تمامي كتابها سوزانده شد. ابومعشر بلخي مي نويسد: پادشاهان ايران براي نگهداري علم و دانش كوشش زيادي مي كردند. آنها براي محفوظ ماندن كتابها و آثار دانشمندان از سخت ترين و محكم ترين اسباب استفاده مي كردند كه تاب مقاومت در برابر هر گونه پيش آمدي را داشته باشد و عفونت وپوسيدگي درآنها راه نيابد وآن پوست درخت خدنگ بود كه به آن توز مي گفتند. درايران باستان بهترين مكانها را جهت كتابخانه و خزانه كتاب انتخاب مي كردند. جايي كه از زلزله بر كنار و گل آن چسبندگي داشته باشد تا براي ساختمانهاي محكم و پا بر جا مناسب باشد. يكي از كتابخانه هاي بزرگ ايران باستان جي در اصفهان بود.  در ميان كتابهاي اين كتابخانه كتابي بود در علم ادوار سنين كه براي استخراج سير حركت ستارگان به كار مي رفت.

منبع: هنر ومردم سال 1346