توفان نوح ...افسانه يا واقعيت
در حدود سالهاي 1310 تا 1320 هجري شمسي در خرابه هاي شهر باستاني اور در بين النهرين كاوش باستان شناسي انجام شد و مداركي كشف شد كه روشن كرد چرا يكي از اولين شهرهاي جهان واولين تمدنها همزمان با شهر سوخته سيستان كنار رود فرات فقط در حدود 5300 سال پيش تجلي نمود و چرا زودتر به ظهور نرسيد. درضمن اين كاوشها، قبر همسر يكي از پادشاهان شهر اور كشف شد و ساخت و پرداخت و تنوع الات وابزارها و زيبايي زرگري زيورهاي طلا و نقره اي كه دراين قبر وجود داشت دلالت كرد كه زمان دفن جنازه اين ملكه چندين قرن بعد از شروع شهر نشيني و تمدن بايستي فرض شود. صورتي از نام و تاريخ سلطنت پادشاهان اورينز كه قبلا كشف و ترجمه شده بود روشن ساخت كه اين ملكه موسوم به شوباد بوده است و زمان سلطنت شوهرش در حدود 4800 سال قبل . به اين ترتيب معلوم شد كه در حدود 4800 قبل تمدني در شهر اور وجود داشته است و سابقه اين شهر واين تمدن را بايستي چندين قرن زودتر يعني در حدود 5300 سال قبل فرض كرد. زيرا قبر اين ملكه طبقه اي در لایه ای از گل ولاي وجود داشت و پس از كندن آن طبقه تا عمق چندين متر آثاري از قصبه يا شهر كوچكي كشف شد كه طبقه روي آن را پوشانيده بود . از وجود اين طبقه گل ولاي و ازضخامت آن كه بيش از 2 متر است مسلم شد كه اين قصبه در حدود 1000 سال قبل از زمان دفن جنازه ملكه شوباد نزديك بوده است صورت شهر را پيدا كند كه ناگهان سيل عظيمي امده و در نتيجه طبقه اي از گل ولاي ته نشين گشته روي اين ده انباشته شده است. واكنون توفان نوح خوانده مي شود و زمان آن براساس روايات تاريخي توام با مدارك باستان شناسي حدود 5800 سال قبل برآورد مي شود. مي توان حدس زد اگر توفان نوح دهات اطراف مصب رود فرات را ويران نكرده بود شايد اولين شهرنشيني و اولين تمدن در حدود 5700 سال قبل تجلي نموده بود.
خرابه هاي شهر قديم اور درنزديكي نقطه اي واقع شده است كه رود دجله اكنون به رود فرات متصل مي شود واين دو رود مسير مشتركي پيدا مي كنند كه امروز شط العرب خوانده مي شود .ولي در حدود 6000 سال قبل و تا مدتها بعد اين دو رود هر يك مسير جداگانه اي داشته است و مصب هر دو رود در نزديكي محل شروع شط العرب واقع مي شد. اراضي فعلي اطراف شط العرب حدود 6000 سال قبل زير دريا بوده است كه درمدت 6000 سال از گل و لاي پر شد و به صورت زمين خشك در آمد. در اساتير بين النهرين واژه عبري قاين به معني آهنگر و آهنگران دوره گرد قومي بودند كه مهارت سنتي آنان به روايت تورات نوازندگي بود كه با كشاورزان آنجا جنگ كردند و برآنان پيروز شدند كه افسانه هابيل وقابیل دركتاب مقدس ازهمين جا آغاز شد. جاري شدن چهار رود بزرگ از باغ و جنگل يادآور اساتير بهشت عدن و افسانه آدم وحوا شد. رانده شدن ادم/ادم نام یکی از فرمانروایان بین النهرین بود که از سرزمین خود بیرون رانده شد/. از باغ بازتاب احساس چوپاني است كه گوسفندان او از زمينهاي زراعي و باغها رانده مي شود (بعد از شكست ازآهنگران آن ناحيه) – داستان مايه اسفار پنجگانه كه بعدها وارد تورات يهوديان شد از پيدايش انسان و رانده شدن او از بهشت به سبب جاه طلبي و پيدايي اسرایيل از گريز از بردگي درمصر تا شفيع و واسطه رحمت خدا شدن سخن مي گويد. و بدين سان روايت كهن درخت حيات و حكمت، باغ عدن، مار سخنگو به جاي روشنگري از بينشي شاعرانه ريشه مي گيرد. تا سازگاري اسكان يافتگان كشاورز و چوپانان كوچ نشين كه خاستگاه روايت قابيل وهابيل در سفر تكوين است كه حدود 5000 سال پيش در بين النهرين اتفاق افتاد و وارد كتاب مقدس و افسانه ها شد.
توفان نوح در اساتير بين النهرين
در سفر تكوين در تورات دليل توفان بزرگ داوري خدا درباره آدميان است. در روايتي ديگر از اكاد، ئوت نه پيش تيم روايت مي كند كه خدايان از بسيار شدن آدميان و هياهوي آنان رنج مي بردند و چنين شد كه نخست قحطي و بعد سيل و توفان را بر زمين جاري ساختند . ئه آ خداي آبها و كومه ئي نئين يكي از تالارهاي حصيري است كه هنوز هم شبيه به آن در منطقه باتلاقي بين النهرين وجود دارد واز آن به عنوان انجمن گفتگو سخن مي گويند. ئه آ آشكار كردن تصميم خدايان از ئوت نه پيش تيم مي خواهد براي زنده ماندن آوند يا كشتي بزرگي بسازد:
يكي كشتي بساز، يكي كشتي با درازا و پهني به اندازه
گستره كف كشتي 1500 ذراع بود
هرلبه 36 ذراع – كشتي را طرحي دادم و چوبها را به هم آوردم كشتي را 6 عرشه بود.
خشم توفان و سيل دراين اسطوره چندان است كه حتي خدايان وحشت زده به بلندترين جاهاي آسمان پناه مي برند و چون سگان از ترس مي لرزند.
پس نتیجه می گیریم که داستان توفان نوح اشاره به يك سيل عظيم ويرانگر است كه بيش از 5000 سال قبل دربين النهرين اتفاق افتاد و شهر اور در بین النهرین را ويران كرد. اين سيل بعدها صورت افسانه پيدا كرد و نابودي شهر اور را به نابودي تمام دنيا تعبير كردند. واشخاصي مانند نوح، هابيل وقابيل نماينده گروهي از مردم كنعان در بين النهرين 6000 سال پيش بودند كه داستان زندگي انها وارد عقايد و كتابهاي مقدس گرديد و به صورت اساتير درآمد . اين گونه مسايل را هرگز نبايد خرافات دانست بلكه بايد با كاوشهاي باستان شناسي و تحقيقات مردم شناسي – روان شناسي – اساتير وتاريخ اديان اين مسایل را موضوع تحقيق وبررسي قرارداد.
منبع: 1- تاريخ تمدن 2- شناخت اساتير خاور نزديك (بين النهرين) نوشته جان گري – ترجمه باجلان فرخي
تاق كسري و تيسفون در ايران باستان
ويرانه هاي باقي مانده از شهر قديم تيسفون را شادروان ارنست هرتسفلد در كتابي به نام يك مسافرت از نظر باستان شناسي بر زمين فرات كه در تاريخ 1920 در برلين منتشر شده به طور مفصل معرفي نمود .بعد از آن در سال 1928 كاوشهايي توسط هيات آلماني تحت سر پرستي آقاي رويتر در تيسفون انجام شد. و در سال 1390 ميسيون در كاوش تيفسون شركت كرد.پروفسور كريستن سن در كتاب ايران در زمان ساسانيان مي نويسد :پايتخت شاهنشاهي ايران در زمان خسرو اول وسعت و اعتبار فراوان يافت و تيسفون نام شهر عمده اي است كه جز مجمو عه اي از چند شهر بود كه به زبان شامي MAhoze مي ناميدند و اعراب آن را به المداين ترجمه كرده اند كه احتمال دارد ترجمه پهلوي شهرستان باشد.شهرهاي مهم اين مجموعه وه اردشیر (سلوكيه قديم) و تيسفون بوده است .آمين مارسلن مي گويد:پايتخت ايران غير قابل تسخير بود و از چندين شهر تشكيل شده بودو حصار ی آن را احاطه مي كرد و اين حصار درواز ه هاي محكم داشت.تيسفون در مشرق دجله و وه ارد شير در غرب آن قرار داشت و جسري آن دو را به هم مي پيوست و فردوسي درشاهنامه در ضمن بيان تاريخ پادشاهي شاپور دوم می گويد :چون رفت وآمد روي اين پل هر روز زياد مي شد شاپور در ابتداي پادشاهي خود دستور داد پل ديگري روي دجله انداختند تا عبور از آن پل و برگشت از پل ديگر انجام شود .تيسفون اصلي در شرق دجله حصاري به صورت كمان داشت و برجهاي متعددي در اين حصار بود كه آثار آنها هنوز باقي است و مجموع زميني كه در زير آن بود از 58 هكتار تجاوز نمي كرد. در شرق تيسفون امروز آرامگاهي به نام سلمان پاك وجود دارد كه در محله سابق اسپانبر واقع است.كاخ شاهان ساساني در همين محله قرار داشته و مركب از حياط ها –تالار ها و باغهايي بوده است كه تاق كسري امروز در ميان آن برپا بوده است. درجنوب تاق كسري خرابه هایی به نام خزانه كسري وجود دارد و محل ديگري بستان كسري ناميده مي شود كه باقي مانده شهروه آنتيوخ خسرو مي باشد كه رو مگان نيز ناميده مي شد و خسرو اول پس از فتح انطا كيه عده ای از مردم آن شهر را به پايتخت خود انتقال داد و شهر جديد را براي آنها ساخت .قسمتي از مداين را كه در غرب دجله قرار دارد حصاري از آجر احاطه كرده بود و بخش مهم آجرهاي ان شهر از شهر بابل به اين محل حمل شده بود و در مكان قديمي ترين ساختمان اين شهر يعني سلوكيه بر پا شده بود.
اردشير قسمتي از آن را تعمير كرد و آن را وه اردشير ناميد. (خانه اردشير) و اردشير مركز عمده مسيحيان ايران و مقر كاتوليكوس رييس مذهبي آنان بود و كليسايي در آن بنا شده بود كه به فرمان شاپور دوم ويران شد.
و بعد از مرگ ان پادشاه دوباره آن را بر پا كردند.در5 كيلومتری شمال وه اردشير شهر كوچك درزنیذان قرار داشت .در غرب وه اردشير شهري به نام ولاش آباد واقع بود.بنابراين از مجموع شهرهايي كه در زمان خسرو اول پايتخت ايران راتشكيل مي دادند امروزه 5 شهر آن را مي شناسسيم.(تيسفون و رو مگان در شرق دجله –وه اردشیر و درزنیذان
و لاشاباد در غرب آن . اگر محله اسپانبر در شرق و ما حوزه در غرب را به 5 شهر فوق اضافه كنيم تعداد شهرهای مهم پايتخت ساسانيان به 7 خواهد رسيد.در اطراف و رود دجله چند كاخ مخصوص شاهنشاه وجود داشته است ولي از همه انها معروفتر همان تاق كسری يا ايوان كسری است كه در محله اسپانبر قرارداشت.(درمورد تاق كسري در ارشيو يا مطا لب پيشين وبلاگ دي ماه 1386 -ايران درزمان سا سانيان مطا لبي ذكر شده است).هيات كاوش كننده الماني اظهار كرده اند كه اين ايوان بزرگي كه پا برجاست به دستور خسرو اول ساخته شده است.مجموع اين كاخ و ساختمانهاي فرعي ان در زميني به وسعت 400*300مترقرارگرفته است و مركب از ايوان وآثار بناي ديگري در فاصله 100متر از آن و تپه مصنوعي كوچكي به نام حرم خسرو در جنوب ايوان و درشما ل آن خرابه هاي يك گورستان بوده است .ايوان كسري مهم ترين قسمتي از مجموع كاخ تيسفون است كه امروز پا برپاست.نماي ان به طرف شرق است و 29مترارتفاع دارد و عبارت بوده است از ديواري بدون پنجره كه تاق نماهايي درسرتاسرآن ساخته شده و ميان تاق نماها نيم ستون هايي در طرفين قوسهاي هلالي وجود دارد .مجموع اين تاق نماها و قوس ها و نيم ستون ها در 4 طبقه از پايين به بالا گنجانده شده است.به احتمال زياد روي اين بناي آجري را به وسيله گچ سفيد كرده بودند و بعضي از قسمتهاي آن را رنگ زده بودند و در بعضي قسمت هاي ديگر روپوشي از سنگ مرمر ظاهر نماي بنا را مي پوشانده است.تاسال 1888 اتمام نماي اين بنا بر پا بودو نقشي از آن دركتاب ديولافوآ كشيده شده است.در همين سال قسمت شمالي ايوان بزرگ خراب شدواكنون قسمت جنوبي ايوان
نيز خراب خواهد شد .ايوان بزرگ به صورت گهواره بيضي شكل در ميان نماي بنا قرار گرفته و عرض آن 25 متر و درازي آن 43 متر است .در پشت ديوارهاي طرفين ايوان 5 تالار كم ارتفاع تر از ايوان مركزي با تاق گهواره اي شكل ساخته شده بود .در طرفين ايوان تاق هاي متعدد ديگر وجود داشت .ضخامت اين ديوارهاي آجري بطور كلي بسيار زياد است .در داخل تالارها تزييناتي به صورت گچ بري وجود داشته كه تعداد زيادي از آنها در حفاري هيات آلماني پيدا شده است .زيبايي ايوان كسري بيشتر از نظرعظمت آن مي باشد.ابن خرداد آن را به كوهي تشبيه كرده كه در آن كاخي تراشيده باشند. مي گويند خليفه المنصور نخستين كسي است كه دست به خرابي آن زد ،از مصاح آن براي ساخت شهر جديد بغداد استفاده مي كرد. بناهاي دوره هخامنشي از ستونهاي سنگي و سقف افقي ساخته شده بودو با وجود مصالح فراوان نسبت به كاخ بزرگي مانند تاق كسري عيوب زيادي داشت .به طور مثال براي سقف بناي تخت جمشيد چون از چوب استفاده شده بود به مرور زمان موريانه و رطوبت چوبهاي سقف را مي پوساند و يا در كاخ بزرگ آپادانااز تعداد زيادي ستون استفاده شده بود كه مانند درختان جنگل كاخ را تاريك ساخته بود و روزهاي بار عمومي مانند عيد نوروز عده اي از حاضران در پشت ستونها قرار مي گرفتند و از ديدن شاهنشاه محروم مي شدند.اما در ايوان كسري معماران مسايل بزرگي را مانند پوشاندن تالار بسيار بزرگی با مصالح سبك و ارزان و روشن كردن آن و افزودن بر وسعت تالار بوسيله حذف ستون و افزايش ارتفاع آن بوسيله ذف ستون و افزايش ارتفاع آن بوسيله ايجاد تاق مرتفع بيضي شكل حل كرده اند.در سقف افقي تخت جمشيد خطر آتش سوزي –موريانه و پوسيدگي چوب وجود داشت .اما در كاخ كسري اين مشکل حل شده بود.تاق كسري بيضي شكل و اختراع منحصر به فرد ايرانيان است. نمونه اين كاخ در فيروزآباد و سروستان در زمان اردشير اول ساخته شده است. و اين نشان مي دهد معمار اين كاخ رومي نبوده و كار خود ايرانيان است .نمونه تاق كسري در هيچ جاي دنيا ديده نشده است.تاق كسری يكي از پيشرفتهاي بزرگ معماري را در ايران باستان نشان مي دهد.ساخته شدن اين كاخ در شاهنامه حكيم فروسي بيان شده است .
منبع :مجله هنرو مردم _شماره 44 –خرداد ماه 1345 وزارت فرهنگ و هنر
تاريخچه كتاب و كتابخانه ها در ايران باستان
از آنجا كه كتاب و كتابخانه به عنوان شناسنامه دانش و انديشه و تمدن ملتها شناخته مي شود، ايرانيان در بوجود آوردن كتاب و كتابخانه از نخستين ملتهاي جهان در كنار مصر و يونان بوده اند. بنا به تحقيق خط شناسان نخستين خط در ايران باستان دين دبيريه است كه تاريخ اختراع آن را به 4000 سال پيش نسبت داده اند. در حالي كه در كاوشهاي باستان شناسي سال 1382 مليان يا انشان در 50 كيلومتري تخت جمشيد لوحهای گلی متعلق به 5000 سال پيش يافت شد كه اين خود ديرينگي تمدن را در ايران نشان مي دهد.سنگ نوشته هاي هخامنشي با خطوط ميخي نوشته شده است. خط شناسان اختراع خط ميخي را از سومريها و بابلي ها دانسته اند. در كاوشهاي باستان شناسي تپه مارليك و به دست آمدن مهره هاي مخلوط درسال 1350 اين نظريه را كه ايرانيها خط ميخي را از سومريها و بابليها اخذ كرده باشند متزلزل كرد. مهره هاي بدست آمده از تپه مارليك 11 مهره است كه منقوش هستند. مهره هاي استوانه اي درايران باستان به جاي مهر به كار مي رفته است و داراي خطوط وعلايم هستند. برطبق نظر دانشمندان خط شناسي، پيدايش خط نخست از علايم ونقوش آغاز شده است به مرور زمان اين نقوش و علايم كه مانند خط هيروگليف يا تصويري مصريان بودند جاي خود را به حروف الفبا دادند. طبق لوحهای گلی كشف شده در مليان پيدايش خط درايران به 5000 سال مي رسد. وايرانيان توانسته بودند به ثبت افكار و تجربه هاي خود بپردازند به گفته روز به فارسي (ابن مقفع) ايرانيان 7 خط داشتند: 1-دين دبيريه كه با آن اوستا را مي نوشتند 2- ويش دبيريه كه با آن صداها – آهنگها – اشارات و علايم قافيه و تعبير خواب را ثبت مي كردند 3- گشتك دبيريه: با آن عهدنامه ها – اقطاعات و نامها و رمزها را بر انگشتر و سكه ها مي نوشتند 4- پاره گشتك كه 28 حرف داشت و با آن پزشكي و فلسفه را مي نوشتند 5- شاه دبيريه كه اختصاص به پادشاهان و خاندانهاي سلطنتي داشت 6- راز سهريه كه پادشاهان نامه هايي را به اين خط براي شاهان كشورهاي ديگر مي نوشتند 7- راس سهريه كه نقطه دار بوده وبراي بيان مطالب منطقي و فلسفي به كار مي رفته و24 حرف داشته است. بنابراين ايرانيان جز نخستين ملتهايي بودند كه براي ثبت وضبط اصوات وآهنگهاي موسيقي وحتي ضبط نواي آبشار و نغمه پرندگان وغرش ببر وشير با خط مخصوص قادر به نوشتن و ثبت آن بوده اند كه آن را خط ويش دبيريه مي گفتند كه به جاي نت موسيقي امروز به كار مي رفت. ايرانيان درزمان هخامنشي بر روي سنگها يا لوحهاي گلي مي نوشتند واين لوحها را مانند آجر مي پختند تا در برابر رطوبت استقامت بيشتري داشته باشد و گاه مطالب بسيار مهم را در لوحهاي طلايي مي نوشتند. ايرانيان قبل از اين كه از توز(پوست درخت خدنگ) براي نوشتن استفاده كنند نوشته هاي خود را بر پوست دباغي شده گاو مي نوشتند. اين سنت مربوط به قبل از آيين زرتشت مي رسد وان را توز مي ناميدند. كتزياس پزشك اردشير دوم ساساني كتاب پرسيكا را درباره ايران نوشته است و متذكر است كه كتابش را از روي دفترهاي پوستي كتابخانه شاهي اردشير استنساخ كرده است. در كاخ آپادانا بر روي چوبها و سنگهاي كاخ- نوشته هايي بوده است كه اسكندر آنها را خراب و ويران كرد و سوزانيد و تعداد زيادي را به كتابخانه اسكندريه منتقل كرد. ايرانيان ابتدا بر روي سنگ و سپس لوحهاي گلي و طلايي و مسي و پوست گاو وآهو و سرانجام بر پوست درخت خدنگ افكار وآثار خود را ثبت مي كرده اند. ساخت كاغذ در ايران سابقه اي كهن دارد وايرانيان اين صنعت را از چينيان آموخته بودند. ابن نديم مي نويسد كاغذ خراساني از كتان به دست مي آيد و كارگران چيني آن را در خراسان مانند كاغذ چيني مي ساختند وانواع آن طلحي- لوحي- فرعوني – جعفري و طاهري است .اعراب در سال 87 هجري سمرقند را فتح كردند واز ديدن كارخانه هاي كاغذ سازي آن به شگفت افتادند و از آن زمان مسلمانان با كاغذ آشنا شدند كه اين تكنيك از طريق ايران به اروپا منتقل شد. كاغذ سمرقندي در زمان ساسانيان از تمام كاغذها مرغوب تر بود. گروهي معتقدند مانويان ايران در سغد كارخانه كاغذسازي احداث كردند و چينيها از همين زمان با كاغذ آَشنا شدند چون تاريخ صنعت كاغذ درايران به زمان اشكانيان مي رسد.
كتابخانه هاي ايران قبل از اسلام
ابن نديم مي نويسد: كي ضحاك در زمينهاي سواد شهري بنا كرد وآن را جايگاه علم و دانشمندان قرار داد. دوازده كاخ به شماره دوازده صورت فلكي ساخت و براي كتابهاي علمي درآنها خزينه هايي ساخت و مردم را در آن كاخها جاي داد. اسكندر پس از حمله به ايران كاخهايي بر سنگها و تخته هاي آن انواع علوم نقش شده بود با خاك يكسان كرد و آن چه در ديوانها و خزانه هاي تخت جمشيد بود رونوشتي برداشت و به زبان رومي و قبطي برگردانيد. و آن چه به خط گشتك بود در آتش انداخت. آن چه از علوم نجوم و پزشكي و ... مي خواست از آنها برگرفت و با ديگر چيزها از علوم واموال و گنجينه ها و دانشمندان تصاحب كرد و به مصر فرستاد. ناگفته نماند در حمله اعراب به ايران هم به دستور عمر در ايران و به دستور عمر وعاص در اسكندريه مصر تمامي كتابها سوزانده شد. ابومعشر بلخي مي نويسد: پادشاهان ايران براي نگهداري علم و دانش كوشش زيادي مي كردند. آنها براي محفوظ ماندن كتابها و آثار دانشمندان از سخت ترين و محكم ترين اسباب استفاده مي كردند كه تاب مقاومت در برابر هر گونه پيش آمدي را داشته باشد و عفونت وپوسيدگي درآنها راه نيابد وآن پوست درخت خدنگ بود كه به آن توز مي گفتند. درايران باستان بهترين مكانها را جهت كتابخانه و خزانه كتاب انتخاب مي كردند. جايي كه از زلزله بر كنار و گل آن چسبندگي داشته باشد تا براي ساختمانهاي محكم و پا بر جا مناسب باشد. يكي از كتابخانه هاي بزرگ ايران باستان جي در اصفهان بود. در ميان كتابهاي اين كتابخانه كتابي بود در علم ادوار سنين كه براي استخراج سير حركت ستارگان به كار مي رفت.
منبع: هنر ومردم سال 1346