بزرگان ...
مشاهیر بزرگ جهان: پروفسور هاید ماری کخ(ایران شناسی)
تهیه کننده: قاسم حمزوی
خانم هایدماری کخ در سالهای شکوفایی بی نظیر ایران شناسی دهۀ چهل میلادی در آلمان متولد شد و در سالهای افول ایران شناسی 1990 با انتشار کتاب از زبان داریوش یک بار دیگر به ایران شناسی جانی تازه بخشید. خانم پروفسور کخ نخستین مرحلۀ تحصیلات دانشگاهی خود را با دریافت مدرک فوق لیسانس ریاضی گذراند و شاید اگر به تصادف و به سبب شغل همسر باستان شناس خود با پروفسور والتر هینتس، ایران شناس آلمانی، آشنا نمی شد، ایران شناسی را آغازنمی کرد. خانم کخ پس از دریافت درجۀ دکترا بلافاصله یار خستگی ناپذیر او در تالیف کتاب بزرگ فرهنگ ایلامی- المانی شد و سرانجام در سال 1984 با مقالۀ «امور دیوانی و اقتصادی فارس در زمان هخامنشیان» به دریافت مقام پروفسوری نایل شد. فرهنگ ایلامی در سال 1986 و دو سال بعد و در سال 1988، مقالۀ پروفسوری خانم کخ منتشر شد. تمامی کارهای علمی خانم کخ در بارۀ فارس و تخت جمشید و امور اجتماعی ایران زمان هخامنشیان ، بر اساس الواح گلی خزانه تخت جمشید است که در دهها مقاله و چندین کتاب منتشر شده است. یکی از شاگردان پروفسورهایدرماری کخ، دکتر پرویز رجبی می باشد که مولف یک دورۀ چهار جلدی ایران باستان به نام هزاره ها و مترجم کتاب از زبان داریوش می باشد..
مشاهیر بزرگ جهان: ویلهلم فریدریش هگل
تهیه کننده: قاسم حمزوی
ویلهلم فریدریش هگل یکی از فیلسوفان بزرگ قرن 17 میلادی بود. هگل در 1796 کتاب زندگی مسیح را نوشت و عیسی را به عنوان فرزند یوسف و مریم توصیف کرد و معجزات منسوب به عیسی را مردود دانست اما تا پایان عمر به خدا معتقد بود. در سال 1801 نقد قانون اساسی آلمان را نوشت و در 1817 دایره المعارف علوم فلسفه را انتشار داد. در نظر هگل، منطق به بررسی و عملکرد هر چیز می پردازد. عملکرد را به علم وامی گذارد، همچنان که علم معنا را به فلسفه واگذار می کند. روش کلی هگل سنجش معنادار یعنی وزن کردن ایده ها و امیال بر روی ترازوی تجربه بود. هگل عقیده داشت بشر شامل همۀ افراد است ودولت واقعی تر و مهمتر از هر یک از شهروندان آن است و بیشتر دوام می کند. هگل در 1807 پدیده شناسی ذهن را منشر کرد. که بعدها در کارل مارکس – کیرکگارد، هایدگر و سارتر اثر گذاشت. هگل در تعریف خود می گوید: اگاهی البته راز رازهاست زیرا که وسیلۀ تفسیر تجربه است بی آنکه بتواند خود را تفسیر کند. به عقیدۀ هگل هر فردی ناآگاهانه سر ویرانگری و هلاک دیگر ی را دارد تا آنکه یکی از آن دو فرودستی خود را بپذیرد یا بمیرد. من کانون توالی و ترکیبی ازامیال است. ادراکات، ایده ها، خاطرات و باریک بینی ابزارهای خود یا من است که در جستجوی بقا، لذت یا قدرت است.اگر میل، شور باشد بدان و سیله تقویت می شود، چه خوب چه بد، هیچ کار بزرگی در جهان بدون شور انجام نگرفته است. شور ممکن است رنج آفرین باشد اما چه باک. زندگی نه برای خوشی است بلکه برای انجام رساندن کارهای بزرگ است.هگل عقیده داشت تنها صورت آزادی حقیقی برای ملت یا فرد از طریق رشد عقل میسر می شود و عقل همانا دانش است. هگل سه دورۀ عمدۀ هنری را تشخیص می داد: 1-شرقی که در آن معماری می کوشید حیات روحانی و دیدارهای راز وری را از طریق معبدهای بزرگ مانند مصر و هند پشتیبانی کند. 2- دورۀ کلاسیک یونان و روم که کمال عقل و تعادل و هماهنگی را از طریق پیکر تراشی نشان می داد. 3-دورۀ رمانتیک مسیحی که کوشیده است از طریق نقاشی و موسیقی و شعر، عواطف و شور و شوقهای روان مدرن را بیان کند. پیروان هگل خدای او را به عنوان قانون یا عقل غیر شخصی و جاودانگی را پایداری آثار فرد می دانستند.هگل طرفدار روش عقلانی و خرد بودو می گفت روش درمانی سادۀ خانگی که به احساس متوسل می شود خود را از زحمت بینش عقلانی و دانشی که تفکر نظری هدایت کنندۀ آن است، خلاص می کند. هگل می گفت تمدن هم به اخلاق نیاز دارد هم به قانون، زیرا مفهوم آن، زیستن به عنوان شهروند و جامعه است. اخلاق باید به صورت یک پیوند همگانی باشد. آزاد بودن از قید قانون در طبیعت محال و در جامعه ویرانگر است. احکام اخلاقی کهن ترین و گسترده ترین و پایدارترین و دوراندیشانه ترین معیارهایی است که جامعه برای دوام و رشد خود بر می گزیند. انضباط ستون فقرات شخصیت است. مقصود از تنبیه کودکان نه اجرای عدالت است بلکه مقصود باز داشت آنها از آزادی است که هنوز در دام طبیعت است و آشنا کردن وجدان و ارادۀ ایشان با اصول کلی. دین وسیله ای عالی برای تمدن بخشی است یعنی تبدیل وحشتیان به شهروندان- زیرا فرد را به کل مربوط می سازد.کلیساها باید از دولت جدا باشند. ایجاد دولت عالی ترین دستاورد بشر است. دولت آن اندامی از جامعه است که کار آن حمایت و رشد دادن ملت است.وظیفۀ دشوار دولت همساز کردن نظام اجتماعی با فردیت طبیعی و ستیزه جوییهای حسادت آمیز گروههای داخلی است. قانون به منزلۀ آزادی فرد متمدن است.زیرا در ازای موافقت او با خودداری از آزار رساندن به دیگر شهروندان، وی را از بسیاری از بی عدالتی ها و خطرها می رهاند. دولت فعالیت یافتن آزادی مجسم است، دولت برای تبدیل آشوب به آزادی منظم، باید قدرت داشته باشد و گاهی باید زور به کار برد، پلیس لازم خواهد بود. هگل دمکراسی را یکسره مردود می دانست زیرا شهروند عادی را چنان توانایی نیست که فرمانروایان با کفایت برگزیند و سیاست ملی را تعیین کند. سلطنت انتخابی بدترین نهادهاست. پس از مرگ هگل چهار کتاب او انتشار یافت. جمال شناسی – فلسفۀ دین- فلسفۀ تاریخ – تاریخ فلسفه. هگل می گفت عقل [منطق و قانون حوادث] فرمانروای جهان است و تاریخ جهان یک فرایند معقول به ما عرضه می دارد. در این سوال که آیا طرحی عمومی یا کلی در ماوراء مسیر تاریخ وجود دارد یا نه؟ هگل عقیده داشت یک نیروی عالی آگاهی وجود دارد که همۀ علتها و معلولها را به سوی هدفی معین سوق می دهد. تا آنجا که جریان رو به گسترش حوادث، ضمن پیشرفت یک تمدن، به وسیلۀ مجموع Geist یا ذهن به حرکت در می آید تا بشر را به تدریج به هدف جاذب که آزادی از طریق عقل است برساند. هگل گذشتۀ بشر را به سه دوره تقسیم می کرد : شرقی- یونانی –رومی و مسیحی و ترقیاتی در نواحی آنها می آید. در دورۀ شرقی، آزادی به یک نفر به عنوان فرمانروا داده می شد. در دورۀ قدیم کلاسیک به طبقه ای داده می شد که از بردگان استفاده می کردو در دورۀ مسیحیت به هر فرد روحی می بخشید و د ر صدد آزاد کردن همه بر می آمد. پس از مرگ او شاگردانش به دو گروه مخالف تقسیم شدند. هگلی های ر است و گروه چپ مانند کارل مارکس. راست ها از لحاظ فضل و دانش برتری یافتند. چپ ها نظر هگل را در باب یکی دانستن خدا وعقل به این مفهوم تعبیر کردند که طبیعت و بشر و تاریخ تابع قوانین تغییر ناپذیر و غیر شخصی هستند. روی هم رفته عصر گوته و بتهوون و هگل یکی از عالی ترین ادوار تاریخ آلمان به شمار می رود.
منبع: تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 13(ناپلئون)