دوستال
مشاهیر بزرگ جهان :مادام دوستال
مادام دوستال بزرگترین زن نویسندۀ روزگار خود و بزرگترین مولف فرانسه به غیر از شاتوبریان بود. وی قبل از سال 1800 میلادی 15 کتاب نوشته بود که تعدادی از آنها عبارتند از: در بارۀ ادبیات- دلفین- کورین-در بارۀ انقلاب فرانسه کتاب در بارۀ ادبیات از لحاظ روابط آن با بنیادهای اجتماعی موضوعی وسیع و قهرمانانه است مادام در این کتاب می گوید: آزادی فکر- فرد در برابر دولت –پیشرفت دانش و اخلاق در اینجا افسانه ای فوق طبیعی نیست، بلکه ایمان به تعلیم و تربیت – علم و فهم مطرح است.نخستین شرط لازم برای پیشرفت، آزادی فکر از استیلای سیاسی است. نباید انتظار داشت که هنر و شعر مانند علم و فلسفه پیشرفت کند، زیرا آنها وابسته به قوۀ تصور است که در همۀ دورانها قوی و بارور است. در تکامل یک تمدن، هنر و شعر از علم و فلسفه فراتر می رود. به همین سبب بود که عصر پریکلس جلوتر از عصر ارسطو و قرون وسطی جلوتر از عصر گالیله و هنر در زمان لویی چهاردهم جلوتر از عصر روشنگری بود. پیشرفت فکر مداوم نیست، به سبب اختلال در طبیعت یا تحولات سیاسی، دوره های قهقرایی نیز پیش می آید ولی علم و روش علمی حتی در قرون وسطی پیشرفت کرد، به سبب اختلال در طبیعت یا تحولات سیاسی، دوره های قهقرائی نیز پیش می آید ولی علم و روش علمی حتی در قرون وسطی پیشرفت کرد، و ظهور کوپرنیک و گالیله و بیکن و دکارت را امکان پذیر ساخت. در هر عصری فلسفه نمایندۀ تجمع و جوهر میراث فرهنگی است. شاید فلسفۀ در دوره ای در آینده، به اندازۀ کافی جامع و در حد کمال باشد که برای ما به صورتی در آید که مذهب عیسوی در گذشته بوده است.
وی انوار فلسفی را ارزیابی اشیاء بر طبق خود می دانست و فقط در مقابل مرگ بود که اعتقادش به حیات خود سست شد. پیروزی نور همیشه برای عظمت و اصلاح بشر مساعد بوده است. پس از خواندن آثار روسو و ولتر مادام دوستال ادامه می دهد که تنها رشد عقلی کافی نیست. دانش تنها یک عنصر فهم است. عنصر دیگر احساس است. باید حساسیت روان و حواس در کار باشد. دمکراسی به عقیدۀ او نویسندگان و هنرمندان را تابع سلیقه های مردم پسند می کند، اشراف آنها را بر آن می دارند که برای طبقه ای برگزیده بنویسند، و افکار خود را تحمیل می کنند. استبداد هنر و علم را به پیش می برد و بدان وسیله خود را به وسیلۀ عظمت و قدرت بر مردم تحمیل می کند ولی جلو فلسفه و تاریخ نگاری را می گیرد، زیرا فلسفه و تاریخ موجب وسعت و عمق نظریاتی می شود که به حال دیکتاتوری زیان آور است. دولت مستبد آزادی و نوآوری و فکر را خفه می کند، به عقیدۀ او سبک کلاسیک متکی بر آثار کلاسیک یونان و روم قدیم بود ولی ادبیات رمانتیک بر خلاف از الاهیات مسیحی و احساسات پدید می آمد و می گفت هیچ تمدنی نمی تواند بدون اخلاق پایدار بماند.
منبع: تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 13