تاریخ وتمدن ایران 1  

بنا به گفته بیشتر مورخان فرهنگ نخستین جهان از ایران بوده و ایران در همه زمینه های دانش ادب فرهنگ و هنر پیشرو در جهان بوده است . ایرانیان از نخستین ملت هایی هستند که خط و خواندن و نوشتن را پدید آوردند.

(تمدن جیرفت- شهر سوخته سیستان انشان و شوش را مطالعه کنید) ایرانیان از 6000 سال قبل به بودن فلزات پی برده وآن را گداخته، باردانها وابزار جنگی ساختند و جانوران دشتی را اهلی کردند واز نفت در کارهای گوناگون بهره بردند. کاوشهای تپه سیلک کاشان نشان می دهد در 9000 سال قبل زندگی شهری و روستایی در ایران برقرار بوده است (دکتر مانوئل بربریان در کتاب دانش کیهان و زمین درایران ویچ) . پوشاندن تن مردگان به وسیله خاک سرخ (گل اخرا) درعلی کش و تپه زاغه در جنوب قزوین نشان می دهد که دراین روزگار کان و کانسار خاک سرخ شناخته شده و مردم به بازرگانی آن می پرداختند (ملک شهیرزادی 1367) . فیروزه از کهن ترین کانی های آرایشی و گرانبهای شناخته شده است که از سپیده دم تاریخ در کان فیروزه نیشابور بیرون آورده شده است. از فیروزه به صورت مهره های آرایشی در تپه زاغه جنوب قزوین در 8000 سال قبل ونیز در روزگار مهر گاره در 7000 سال قبل سود جسته می شده است (ملک شهمیرزادی 1367) کان فیروزه نیشابور، کهن ترین و نامورترین است که ایرانیان برای نخستین بار آن را از کانها بیرون آورده و سود جستند.

ایرانیان در 8000 سال قبل می توانستند دمایی برای 1083 درجه سانتی گراد را برای گداز وقالب گیری مس و فلزات دیگر پدیدار سازند (wer time 1973)  ایرانیان آموخته بودند که دمای آتش با وزیدن دمای طبیعی بالا می رود (تا نزدیکی 940 درجه سانتی گراد) و برای دست یابی به دمای گداز مس دراین زمان بایستی هنر کوزه سازی درست واثر دم طبیعی و مصنوعی آتش به این اندازه به این دما برسد.ایرانیان کوره های گداز فلزاتی ساخته بودند که دمای آنها به 1200 درجه می رسید مانند کوره های گداز فلز مس در تل ابلیس کرمان و بم. درفش مسی پیدا شده در تپه سیلک کاشان به دیرینگی 7100 سال قبل نشان دهنده پیشرفت این دانش و فن درایران زمین است. برای برداشت و بهره برداری از سنگ گچ با ابزارهای نخستین دو لایه های گچی در مارنهای سرخ رنگ میوسن کنده شده است.

کهن ترین ابزار سفالی پخته شده در بلندیهای ارمنستان مربوط به 7000 سال قبل است. آزمایشهای انجام شده بر روی ابزار مسی تپه سیلک کاشان نشان داده است که دراین روزگار از کانسنگ کالکوپیریت (سولفور آهن دارمس) سود جسته شده در 6000 سال قبل می باشد. در بررسیهای تل ابلیس (بردسیر کرمان) افزون بر پیدا کردن بوته و کوره مس ، پاره هایی از کانسنگ دهند یا مالاکیت، آزوریت و کالکوسیت پیدا شده است. بین 6000 تا 7000 سال قبل مروارید کوهی (کوارتز) از دهکده ای در نزدیکی دریاچه وان بیرون آورده می شده است واین بلور در ایران پیش از هخامنشی شناخته شده بود. روزگار میان 7000 تا 5000 سال قبل دوران شکوفایی کاربرد مس در شامیر امالتی در ارتفاعات ارمنستان بوده است.

 

ساخت سفال در ایران

خاک رس  به عنوان نخستین ماده کار به آسانی و فراوان دراختیار سفال گر قرار داشته است . نفوذ پذیری کم تری در برابر آب واستواری وپایداری بسیار دارد. پیدایش آجر و سفالینه ها درایران مربوط به 8000 سال قبل است. زنان که در خانه نگه دارنده آتش بودند از 8000 سال قبل به ساختن سفال با دست ادامه دادند. دراین دوره هاست که چرخ سفالگری پدیدار می شود. کاوشهای تپه سیلک کاشان پدیدآوردن چرخ سفالگری را دراین تاریخ روشن می سازد. بهره گیری از کوره برای نخستین بار درایران در مرز هزاره هفتم قبل از میلاد تاریخ گذاری شده است. پروفسور واندنبرگ اشاره می کند که هیچ تمدن کهن مانند ایران روشهای محلی و مکتبی سفال گری را این گونه با طرحهای تزیین پربار نیامیخته است.واندنبرگ تاریخ کهن ترین سفال ایران را دوران نوسنگی قبل از هزاره ششم پیش از میلاد که در تل گوران پیدا شده می داند. رومن گیرشمن سیلک را به عنوان کهن ترین محل زندگی انسان در دشت ایران و نخستین نشانه بازمانده او را به 7000 سال پیش از میلاد رسانیده است. چارلز ویل کینسون می گوید : سفال تپه سراب کهن ترین سفال ایران است که دیرینگی آن به 8000 سال قبل بر می گردد . گوسفند و بز   برای نخستین بار در شمال باختری ایران به ویژه کردستان، اهلی شده اند و نیز جو و گندم برای نخستین بار در 10000 سال قبل به وسیله ساکنان باستانی در کریم شهمیر (کردستان عراق) کاشته شده است.انسانهای غارنشین از آغاز هزاره نهم قبل از میلاد در شمال ایران می زیستند . در تپه یحیا در کرمان، کانهای مس و کارگاههایی از آن هزاره هفتم و ششم قبل از میلاد به دست آمده که آرتور پوپ پیدایش آن را پیش گویی کرده بود. پروفسور پوپ در کتاب شاهکارهای هنر ایران اشاره می کند که کشاورزی دامپروری و ساخت ظروف سفالین و کوزه گری و بافندگی از دشت ایران آغاز شده است و به بقیه نقاط دنیا رسیده است. درایران مدتها قبل از سده سوم حتی از روزگار کاسیتها به کار بردن لعاب روی باردانهای سفالین برساخته بوده است. ساخت لعاب از سوی ایران به چین رفته است (صنایع ایران دکتر مهدی بهرامی )

 

متالوژی مس درایران

نخستین نشانه های کاربرد مس ناب طبیعی برای ساختن ابزار مسی در آناتولی پیدا شده است اما نشانه های مسی که از زنده کردن وآب نمودن مس پدید آمده و نیز پیدایش توده های فراوان سرباره که بر نشان بیرون آوردن و آب کردن سنگهای مسی نشان می دهد این روش ساخت مس در 8000 سال قبل در آن کرانه ها انجام می گرفته است. درایران از کهن ترین کرانه های قابل زیست ، سیلک کاشان است. تکنولوژی آب کردن فلزات و ریخته گری مس درایران وآسیای صغیر دریک زمان پدید آمده اند. بر پایه دیدگاه اسمیت و ورتایم ، ابزارهای مسی پیدا شده در تپه سیلک کاشان و تپه حصار از مس ناب طبیعی ساخته شده اند. گذر از روزگار سنگ به روزگار فلزات در سیلک و چکش کاری مس در 7000 سال قبل انجام گرفته است . کوزه گری و فلزکاری وآب کردن مس و ریخته گری در 7000 سال قبل در سیلک انجام می شده است.

 

متالورژی طلا درایران

برخی از مورخان براین باورند نخستین بار مصریان و مردم بین النهرین در 7000 سال قبل دست به استخراج طلا زده اند.(سیر تکاملی تولید آهن و فولاد درایران وجهان از دکتر ناصر توحیدی). درایران کانهای طلا و نیز ساز و برگهای لازم برای شست وشوی طلا در موته قرار گرفته بین کاشان واصفهان پیدا شده اند وکوششهای متالورژی در موته برای استخراج طلا به 8000 سال قبل بر می گردد . در 6000 سال قبل هم کاروانیان ایران به کار تجارت طلا مشغول بودند. جام مارلیک یکی از زیباترین باردانهای پیدا شده در تپه چراغ علی بوده و از گرانبهاترین جامهای جهان است. که از طلای ناب ساخته شده است و مربوط به 3000 سال قبل می باشد.نقره در روزگار باستان برای ساختن زیور ابزار، سکه ها و ظرفها به کار می رفت بعد از طلا ونقره سرب زیاد مورد استفاده بود . سرب از ابتکارات مصریان است و برای اولین بار مصریان سرب را پیدا کرده و برای رنگ آمیزی چشم به کار می بردند. بعد از مصر ایرانیان به خصوصیات سرب پی بردندو آن را از سنگ سرب به وسیله کوره های زغالی جدا نموده و مورد بهره برداری قرار دادند. توده هایی فراوان از سرباره کوره های ساخت سرب با قطرهای 7 تا 8 متر در نزدیکی کانهای نخلک و کوره های ذوب فلز در کویر لوت وتبس پیدا شده اند. سرب درایران در 6000 سال قبل برای ساختن لوله های آب ، پوشش بام ساختمانها وابزار خانه بکار می رفته است.

 

ایرانیان پیشرو فرهنگ و دانش در جهان بوده اند

بیشتر دانشمندان براین باورند که تمدن و فرهنگ از ایران به غرب و تمدن بین النهرین رفته است . (دکتر کریستی ویلسون) . کرویزر هم در کتاب خود ریشه و سرچشمه تمدن و فرهنگ جهان را از ایران می داند . پروفسور پوپ می نویسد : اختراع کشاورزی و فلز کاری و مبانی اندیشه های دینی و فلسفی و نوشتن و دانش اعداد واختر شناسی و ریاضی از سرزمینی که امروزه فلات ایران خوانده می شود آغاز شد (کتاب هنر ایران) پروفسور آی لیف در کتاب میراث ایران می گوید: تا جایی که تاریخ تا کنون به ما نمایان شده به جز از ملت یهود هیچ ملت شرقی دیگری تا این اندازه در ترکیب دادن تمدن و فرهنگ امروزی و اندیشه بشر مانند ایرانیان نشان گذار نبوده است. کریستین سن می نویسد: همه تیره های انسانی، برتری ایرانیان را پذیرفته اند. گیرشمن در کتاب ایران از آغاز تا اسلام می نویسد: ایرانیان نخستین ملتی بودند که امپراتوری جهانی پدید آوردند و روح دادگری و آزاد منشی را که تا آن زمان بر بشر ناشناخته بود گسترش دادند.


 

اندیشه حافظ از دیدگاه احمد کسروی

باید دانست که سرچشمه درماندگی و بدبختی مردم مشرق زمین وایران باورهای بیهوده و گمراهیهای بسیاری است که به نامهای گوناگون رواج یافته است. یکی از کتابهای پرضرر دیوان حافظ می باشد که بدآموزیهای زهرآلود از خراباتیگری، جبری گری ، صوفی گری و ... را در بردارد.(باید دانست دیوان حافظ پس از فاجعه حمله مغول سروده شده که مردم سعی می کردند این مصیبت بسیار بزرگ را فراموش کنند ودر خرابات و میخانه خود را به بی خبری ومستی می زدند). حافظ با این که بزرگترین غزل سرای دنیاست اما با تفکر خود خونها را از جوش می اندازد، سهشها را بیکاره می گرداند ، ناامیدی وبی پروایی به زندگانی و خوش گذرانی و بی دردی را می پروراند و غیرت وجوانمردی را می کشد. در زمان حافظ چند رشته از دانش و نیک و بد رواج داشته که با هم مغایرت داشتند مانند فلسفه یونان و نو فیلسوفان صوفیگری خراباتیگری تاریخ ایران با افسانه ها نجوم و طالع بینی جبری گری و ...

حافظ با همه اینها آشنایی داشته و همین علوم خیالی مانند طالع بینی و افسانه اسکندر و خضر و جام جهان نما و... فهم و خرد او را از کار انداخته و مغزش را آشفته و خرفت کرده است (برعکس فردوسی بزرگ می فرماید : خرد برتر از هر چه ایزد بداد). به ویژه آن که حافظ شراب زباده می خورده  بیشتر مواقع مست بوده واز روی عقل سخن نمی گفته است.

چه بود گر من و تو چند قدح باده خوریم           باده از خون رزانست نه از خون شماست

حافظ گاهی اوقات صوفی می شود

حجاب چهره جان می شود غبار تنم               خوش آن دمی که ازاین چهره پرده برفکنم

گاهی خراباتی می شود :

حدیث از مطرب و می گو وراز دهر کمتر جو       که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

گاهی از نجوم و طالع بین افسانه ای کمک می گیرد:

بگیر طره مه طلعتی وغصه نخور                  که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است

 

گاهی جبری گری می شود و معتقد به سرنوشت است:

نصیب من چو خرابات کرده است اله              دراین میانه مرا زاهدا بگو چه گناه

حافظ با دستورهای اسلامی و خراباتیگری و صوفیگری و فلسفه یونان که همگی با هم ضد هستند آشنا بوده اما با همه آنها بوده و طرفدار هیچ کدام هم نبوده است . حافظ یک فرد خراباتی است چون مغز خود را از اندیشه های متضاد پر کرده بود و همین خراباتیگری او را بی عقیده به همه چیز کرده بود.

خراباتیان چه می گفتند؟

خراباتیان گروهی بودند که این جهان را هیچ و پوچ پنداشته وآن را یک دستگاه بیهوده می پنداشتند و بر نظام کائنات وآفریدگار ایرادهای بسیار می گرفتند. می گفتند از جستجو و تحقیق در نجوم و جهان کسی چیزی را درک نمی کند و راز این جهان نامفهوم است(حافظ باید درقرن بیستم با تلسکوپ فضایی هابل به کیهان می نگریست تا پی به عقاید پوچ خود می برد)

در پرده اسرار کسی را ره نیست               زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

حافظ عقیده داشت مطالعه و تفکر درجهان هستی کاری پوچ و بیهوده است و بهتر است این دو روز عمر را با زن و شراب خوش بگذرانیم

(کتابهای رنسانس وآغاز عصر خرد از ویل دورانت را مطالعه کنید تا بدانید گالیله- کپرنیک- نیوتن جیمزوات بیکن و ... با مطالعه و تفکر در جهان اروپا را دگرگون ساختند وانقلاب صنعتی به وجود آوردند و ما جهان سوم را برده خود ساختند. کتاب جامعه شناسی نخبه کشی از نشر نی را هم مطالعه کنید).

حافظ می گوید این جهان یک نظام پوچ و بیهوده است که آغاز وانجام آن مشخص نیست و نباید دراین باره فکر کنیم و ما نباید بیهوده خود را به زحمت بیندازیم و چون آخر کارمان مرگ و نیستی است بهتراست دراین دنیا به خوشگذرانی بپردازیم. اگر تاریخ ایران پس از اسلام را مطالعه کنیم بعد از پیروزی تازیان در گوشه وکنار این مملکت قهرمانانی مانند بابک- مازیار- سندباد ، ابومسلم و... علیه حکام بنی امیه (حجاج یوسف و ...) می جنگیدند.

و مردم هم با رشادت همراه و یاور آنها بودند اما در آغاز قرن هفتم در ایران هیچ نشانی از غیرت و مردانگی نیست. چنگیز خون خوار وحشی به شرق ایران آمده وچهار سال کشتار کرده است (مردم بخارا با یک میلیون جمعیت خود تسلیم مغولان می شوند واسلحه های خود را تحویل مغولان می کنند تاروز بعد تمام آنها را قتل عام کنند. در قرن هفتم هیچ نشانی از شجاعت وجنگاوری درایران نیست. یمه و سوتای دوتن سردار مغول با 30000 نفر از جیحون و قفقاز گذشته میلیونها انسان را قتل عام کردند و هزاران زن ودختر را اسیر و برده کردند به طوری که فقط 12000 دختر زیبا را به عنوان هدیه به حرمسرای چنگیز بردند . فقط در شهر نیشابور 700 هزار نفر قتل عام شدند. اما دریغ از یک مقاومت وایستادگی در برابر مغول .

چرا ملت ایران در قرن هفتم این چنین ضعیف و پایمال شده بودند. دراین زمان اندیشه های صوفی گرانه مانند اندیشه حافظ و مولوی (برعکس اندیشه فردوسی که همه جا صحبت از جنگاوری و دلیری و میهن پرستی می باشد .

همه سر به سر تن به کشتن دهیم                       از آن به که ایران به دشمن دهیم/

غیرت و جنگجویی و میهن پرستی را از مردم گرفته و مانند امروز مردم را اسیر حقه بافور و تریاک و شراب کرده بود. سرچشمه تمام کارهای انسان مغز و تفکر اوست.تفکری که جهان را هیچ و پوچ می شمارد چگونه توقع دارید این فرد متفکر یا جنگجو شود و برای میهن خود بجنگد . صوفی طرفدار حافظ که درآن زمان مالیخولیا و وحشت و خون و شمشیر جهان خواران مغول وحشی را خدا می پندارد آیا می توان امید بست که شمشیر دست گیرد و به جنگ مغول خون خوار برود. در زمان مغول اندیشه حافظ و صوفی گیری درایران رواج بسیار یافت چون رواج این افکار سمی را به نفع خود می شمردند. مردم باید در میخانه شراب می خوردند وجنایات مغولان را فراموش می کردند تا آنها نیرومندتر شوند. صوفیان مانند حافظ و مولوی با این افکار خود ملت ایران را ذلیل و برده مغولان کردند . برای مغولان چیزی بهتر از اندیشه حافظ و صوفیگری وجود نداشت تا غیرت ومردانگی را بکشند و پناه به می و معشوقه وشراب برند.

تا قبل از حمله مغول چون نوشیدن شراب درایران ممنوع بود و مطابق اسلام گناه کبیره بود خراباتیان در شهرها جرات ابراز وجود نداشتند اما با آمدن مغولان به ایران صوفیها جانی تازه گرفتند و دم در آوردند

تسلط مغولان بر ایران بهترین فرصت برای صوفی گران بود تا غیرت مردانگی  و روح جنگجویی را از مردم بگیرند ومردم را به خرابات بکشانند.   

این به نفع مغولان بود که ایرانیان ستمدیده خود را با باده و می و شراب وموسیقی سرگرم کنند وآن ستمهای بزرگی به آنها رفته بود را فراموش کنند و به فکر انتقام از مغولان خونخوار نباشند. این به سود مغولان بود که عده ای مانند حافظ به مردم درس می دادند که با مستی گذشته را فراموش کنید و به فکر آینده نباشید ومی گفتند هرچه بلا بر سر انسان بیاید از طرف خداست و می خواهد انسان را آزمایش کند. زیرا مغولان که هزاران نفر  از مردم ما را به قتل رسانده بودند وهزاران هزار زن و دختر را برای فحشا به مغولستان برده بودند وایرانیان را مانند اسب رام شده زیر فرمان خود در آورده بودند بسیار نیازمند بودند که ایرانیان گذشته را فراموش کنند و به فکر انتقام از حیوانات درنده مغول نباشند . چه لذتی برای مغولان ازاین بالاتر که دیوانگانی به نام صوفی عقیده داشتند خداوند چنگیز خان را برای انتقام از خون شیخ مجدالدین بغدادی روانه ایران کرد

پس جا دارد حافظ پرستان دست از تعصب بیجا بردارند و حقایق را با چشمان باز ببینند

منبع: مقاله حافظ چه می گوید از شادوران احمد کسروی

 

فروهر سمبل ایران باستان

از آن جایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی از خود دارند، ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیار شگفت انگیز و سرشار از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جا گذاشته اند این نشان فره وشی یا فروهر نام دارد که قدمت آن حدود 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی یا فروهر به پیش از زمان تولد زرتشت حکیم و فیلسوف باز می گردد. اینک به تشریح این شنان ملی می پردازیم:

1-قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخصی نیکوکار و یکتاپرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب و پسندیده اش الگوی دیگر مردم بوده است و دیگران تجربیات او را ارج می نهادند.

2-دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش دادار هستی اورمزد خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 3750 سال قبل به جهان هدیه نمود.

3-چنبره(حلقه ای ) در دست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان واهورامزدا بسته می شود وانسان باید خدای واحد را ستایش کند. مورخان حلقه های ازدواج را که بین جوانان رد و بدل می شود برگرفته از همین چنبره می دانند وآن را یک رسم ایرانی می دانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن وشوهر هم با دادن چنبره( حلقه) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند.

4-بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است.

5-سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان اشو زرتشت دارد که بی شک می توان گفت تا هزاران سال دیگر در جهان باقی بماند  واین سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردم جهان است. این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش شده همان کردار نیک گفتار نیک و پندار نیک ایرانیان است .

6-در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره (حلقه) بزرگ قرار گرفته است که اشاره به دایره روزگار و جهان هستی دارد که انسان دراین میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روانشان شاد و مورد آمرزش قرار گیرد.

7-دو رشته از حلقه به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایرانی دارد. یکی طرف راست دیگری سمت چپ . نخست سپنته مینو که همان نیروی الهی اهورامزدا است. و دیگری انگره مینو که نشان از نیروی شر و اهریمنی دارد. انسان در میان این دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد.

8-انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک- پندارنیک و گفتار نیک دارد

پس تنها راه  و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است که دیده می شود. امروز جهان راه وروش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات وعقاید پوچ را به دور ریخته است.

منبع:www.ARIARMAN.COM-ARSHAM PARSI

 

كتاب قلعه حيوانات وكمونيست ها

جرج ارول، نويسنده انگليسي خالق دو رمان مزرعه حيوانات واوتوپي 1984 است. كتاب قلعه حيوانات او درباره ديكتاتوري استالين شوروي و رمان اوتوپي 1984 او پيرامون فاشيسم هيتلري است. ارول در سال 1903 در شهر مطهري در بنگلادش امروزي به دنيا آمد . پدر و مادرش انگليسي تبار بودند كه به خدمت نيروهاي استعماري انگليس در شبه قاره هند درآمده بودند. جرج ارول را مي توان يكي از مدافعان و سخن گويان فاشيسم و توتاليتاريسم قرن گذشته دانست. او مي نويسد در حكومتهاي توتاليتر تمامتگرا مانند هيتلر واستالين روشنفكران را يا به قتل مي رسانند يا به سكوت وادار مي كنند يا اين كه آنها را مجبور مي كنند تا استعدادها و فكر خود را بفروشند (درخدمت دولت باشند). دركتاب قلعه حيوانات او به انتقاد از روشنفكراني مي پردازد كه بعد از به قدرت رسيدن، اصول اخلاقي وانقلابي را زير پا مي گذارند و مانند حاكمان قبلي فاسد و مبتذل و پول پرست مي شوند. كتاب ديگر جرج ارول اوتوپي 1984 است. دراين كتاب او به پيش بيني رژيمهاي تمامتگرا و توتاليتري مي پردازد كه احساسات وآگاهي انسانها را دستكاري مي كنند وغريزه هاي مهم و طبيعي انسان مانند عشق و همدردي را فلج مي كنند. ارول فرزند دوره استعمار و استثمار واستحمار انگليس بود كه در شبه قاره هند به دنيا آمد. سوسياليست شده عليه فاشيسم جنگيد و از استالينيسم سرخورده شد. او هميشه به دنبال حقيقت بود و مي دانست آزادي و عدالت فقط در زير چتر حقيقت قادر به ادامه زندگي هستند. او از ديكتاتورهايي شكايت مي كرد كه حتي مهاجرت دروني روشنفكران را نيز تاب نمي آوردند و آنها را تعقيب و مي كشتند . نگاه يقين ستيز و پرسشگر و شك آميز ارول را علاوه بر كتابهايش شايد بتوان در واپسين روزهاي زندگي اش پرسيد كه 2×2 تا چه قدر مي شود ؟ و ارول جواب داد برعكس اين پرسش از دشوارترين پرسشهاي دنياست. جرج ارول حتي از برخورد با مسلم ترين امور و قضايا نيز ما را به نگاهي ترديد آميز و پرسشگرانه فرا مي خواند. كتابهاي قلعه حيوانات و رمان 1984 مجادله اي پايدار، مستدل و ضد كمونيستي است كه هم چنين ايرادهاي نيش داري به فرهنگ غرب و ارزشهاي آن و سران فاسد آنها وارد مي كند. عبارات برادر بزرگ تو را زير نظر دارد و جنايت فكري از كتاب 1984 كه طعنه از حكومت استالين است اكنون در فرهنگ غرب جا افتاده است. ارول در تمام عمر به ساختار سياسي دمكراتيك و رد هر گونه حكومت استبدادي متعهد بود. موضوع كار ارول خطر تماميت خواهي واستبداد به طور كلي بود نه خطر ناشي از يك نوع خاصي از تشكيلات اجتماعي.

 

 

قلعه حيوانات

در پايان جنگ جهاني دوم هيتلر به عنوان يك هيولا توصيف مي شد و كسي هنوز از ماهيت پليد استالين كمونيست اطلاعي نداشت. استالين بعدها كار خود را به عنوان دشمن بي امان مردم كه در موضوع پاكسازيهاي داخلي ميليونها نفر را به قتل رساند، آغاز كرد. استالين انديشه ماركس و سوسياليسم را آلوده كرد واز كمونيسم به عنوان وسيله اي براي كسب قدرت شخصي بهره‌برداري كرد.

در كتاب قلعه حيوانات انقلاب را خوكها رهبري مي كنند كه رهبر آنها ناپلئون است و يك خوك دیگر نقش استالين را دارد . درابتدا كليه حيوانات برابر هستند و براساس اصول كلي كه خوك ديگري به نام پير ارشد قوانین آنها را پيشنهاد كرده، زندگي مي كنند. پير ارشد در واقع نماينده ماركس وانديشه برابري اوست. با اين حال خوكها به تدريج حاكم مي شوند. فرمانهاي پير ارشد كه بر ديوار انبار قلعه نقاشي شده است به آهستگي تغيير داده مي شود تا بقيه حيوانات را سر در گم كند . تنها حيواني كه شرارت خوكها را درك مي كند الاغي به نام بنجامين است اما از اعتراض خودداري مي كند . بنجامين اغلب نماينده روشنفكران بدبين فرضي مي شود كه هيچ اميدي به بهبود امور ندارند. كتاب 1984 هم مانند قلعه حيوانات در نتيجه ظهور استالين به ارول الهام شد. در زمانه اي كه درباره استالين به عنوان دوست انسانها خيال بافي مي شد ، ارول از بصيرت كافي براي شناسايي هويت ديكتاتور خونخوار روسيه وجسارت كافي براي بازگو كردن واقعيت به جهان ساده دل برخوردار بود. بازجو در رمان 1984 واقعيت حكومت كمونيستي را افشا مي كند. بگذار تا بگويم كه واقعيت برون ذاتي نيست . واقعيت در ذهن انسان وجود دارد، نه تنها در ذهن فرد كه مرتكب اشتباه مي شود بلكه تنها در ذهن حزب كه جمعي و جاودانه است. آن چه در تلقي حزب، حقيقت باشد حقيقت است.

ارول يك فاش كننده تمام عيار و برجسته ترين شاخصه اش نقد قدرت است. سوسياليستها قطبهاي بزرگ سرمايه داري غرب را به خوك تشبيه كردند . خوكهايي كه با گذشت زمان با آغاز استحاله درمنشور حيوانات از آن جز عبارتي نامفهوم بر جا نمي گذارند و بيش از گذشته در سلوك و رفتار به فئودال مخلوع مزرعه شبيه مي شوند تا ان جا كه پنهاني با آدمها كه دشمن اصلي حيوانات هستند در صلح وسازش در مي آيند.

در كتابهاي جرج ارول ساخت اصلي اجتماع هيچ گاه تغيير نيافته است كه يادآور اين بيان آنوتول فرانس است  به خود وعده نمي دهم كه انقلاب ( منظور حكومت كمونيستي) مساوات را برقرار خواهد كرد . اين غير ممكن است هميشه در جامعه بزرگ و كوچك و فقير و ثروتمند وجود خواهد داشت. در رمان 1984 كه واقعيت روسيه كمونيستي را افشا مي كند بزرگترين بخش اداره بازرگاني شامل افرادي است كه وظيفه آنها رديابي وگردآوري تمام نسخ كتابها، روزنامه ها وديگر اسنادي است كه از خير انتفاع افتاده مشمول انهدام شده بوند. در رمان 1984 شعار اين كار را نكن Thou shatt not شعار ديكتاتورهايي چون استالين مخوف اين كار را بكن Thou shatt شعار توتاليترها جدا مي شود و به تو هستي مي رسد.

توتم و تابو

هنوز در قرن 21 انسانهايي وجود دارند كه از نظر عقايد به انسانهاي نخستين خيلي نزديكترند تا به ما وآداب ورسوم وعقايد آنها مربوط به هزاران سال پيش مي باشد. دراعتقاد انسانهاي نخستين توتم، حيواني است خوردني، بي آزار يا خطرناك وحشت انگيز، توتم جد گروه يا طايفه و فرشته حامي و نگهبان قبيله است و براي آنها پيامهاي غيبي مي فرستد و در عين حالي كه براي ديگران خطرناك است، فرزندان خود را مي شناسد وانها را حفظ مي كند. عنوان توتم داشتن، به فلان حيوان معين يا شي مخصوص منحصر نيست بلكه به همه افراد طبقه يا نوع توتم تعلق دارد . وابستگي فرد به توتم پايه همه وظايف اجتماعي بسياري قبايل ابتدايي است. در هر نقطه اي كه توتم پرستي وجود دارد قانوني پيدا مي شود كه براساس آن اعضاي يك توتم معين نبايد با يكديگر روابط جنسي داشته باشند  اين همان قانون ازدواج با بيگانه است كه از خصوصيات مهم توتم پرستي است. جيمز فريزر در كتاب شاخه زرين نشان مي دهد كه وحشيان که مطابق نظر ما اخلاقي نيستند با چه خشونتي با مرتكبين به زنا با محارم رفتار مي كنند و كيفر آن مرگ است. از ديدگاه ما تابو مبين دو معناي متضاد است. از يك طرف مقدس و وقفي است واز طرف ديگر خطرناك، وحشتنناك، ممنوع واسرار آميز . تابو به معناي غير قابل وصول و به معناي محدود و ممنوع است . وونت تابو را قديمي ترين مجموعه قوانين غير مدون بشري مي داند. تابو از ارباب انواع قديمي تر و قبل از پيدايش همه اديان است. تابو بنا به تعريف دايره المعارف بريتانيكا آمده است. الف : مقدس يا ناپاك بودن اشخاص واشيا ب: نوع ممنوعيتي كه ازاين وضع ناشي مي شودج: نتايج تقدس يا ناپاكي كه در صورت سرپيچي از اين ممنوعيت ظاهر مي شود. هدفهاي تابو عبارت است از حفظ اموال و وسايل كار و مزرعه و ...متعلق به اشخاص از گزند دزدان . نظام كيفري بشريت، در مراحل آغازين تكوين خود از تابو آغاز كرده است. كسي كه از تابويي هتك حرمت كند، به همين سبب خود نيز تابو مي شود. مجرم مي تواند پاره اي از خطرات ناشي از سرپيچي از تابو را با انجام مراسم توبه و عمل به مناسك تزكيه و تطهير از خود برگرداند. تابو ممكن است دايمي يا موقتي باشد . كشيشان ، روسا و مردگان و هر چيزي كه به آنها تعلق دارد، جز دسته تابوهاي دایمي هستند. تابو به اشخاص واماكن و اشيا به همه آن حالات دوره اي اطلاق مي شود كه يا واجد اين خصلت اسرار آميز هستند  و يا وسيله يا منبع آن به شمار مي روند. تابو همه آن چيزهايي است كه در عين حال مقدس و فراتر از حد معمولي اشيا و خطرناك و ناپاك واسرار آميز است .ملت يا فرهنگي نيست كه طعم آثار خطرناك هتك حرمت تابو را نچشيده باشد . تابو از همان منبعي سرچشمه مي گيرد كه قديمي ترين و بادوام ترين غرايز بشري يعني از ترس از اعمال قواي شيطاني به وجود آمده اند. تابو چيزي جز ترس از نيروي شيطاني نيست كه به صورت عيني و خارجي درآمده است. وونت معتقد است تابو مظهر و حاصل اعتقاد انسانهاي نخستين است به نيروهاي شيطاني واهريمني و تابو بعدها ازاين ريشه جدا گشته و به شكل كهنه پرستي و محافظه كاري درآمد.شياطين هم مانند ارباب انواع جز مخلوقات قواي رواني انسان هستندو فقط بايد پي به چگونگي پيدايي آنها ببريم. مفهوم تابو بيشتر به اين معناي حد واسط يعني معناي شيطاني، چيزي كه نبايد لمس شود، مي خورد. اگر كسي احترام تابو را نگاه ندارد خود نيز با لمس كردن شي تابو، تابو مي شود و كسي حق ندارد با او تماس بگيرد. منع هاي ناشي از وسواس مانند ممنوعيتهاي تابويي، باعث ايجاد محروميت ها و محدوديت هاي بسياري در زندگي بيماران مي شود. تابوها ممنوعيت هاي بسيار قديمي هستند كه در گذشته از خارج به نسلي از انسانهاي وحشي كه خود نيز آن را از نسل قبلي ممكن است به ارث برده باشد، تحميل شده است. حفظ تابو يك اثر حتمي داشته است وآن حفظ ميل اوليه به انجام امر ممنوع ميان اقوام وحشي است. تابو منعي بسيار قديمي است كه از خارج به وحشيان تحميل گشته و برضد شديدترين اميال آدمي هدايت شده. حفظ تابو يك اثر حتمي داشته است وآن حفظ ميل اوليه به انجام امر ممنوع ميان اقوام وحشي است و ميل به سرپيچي از آن در ناخودآگاه وحشيان باقي مانده است. تشريفات تابويي كفاره دادن و توبه كردن قديمي تر از مراسم تطهير مي باشد. نيروي جادويي منسوب به تابو در واقع همان نيروي وسوسه كننده آن در انسان است و به صورت يك چيز مسري عمل مي كند. رفتار اقوام وحشي در مورد روسا و شاهان بر دو اصل استوار است كه مكمل يكديگرند . هم بايد خود رادر برابر آنها كه تابو هستند حفظ كرد و هم اين كه خود آنها را حفظ و حراست كرد.

تابوي مردگان

درميان قبايل وحشي مرده نجس و ناپاك است و كسي كه مرده اي را لمس كرده ناپاك مي شود . مردي كه با مرده اي تماس يابد، نمي تواند وارد خانه اش شود انسان نخستين به غريزه از جسد واز هم پاشيدگي جسم بعد از مرگ وحشت داشت. وحشيان از حضور روح مرده وحشت داشتند واز فكر بازگشت آن در ترس بودند بنابراين به آيين و تشريفات زيادي متوسل مي شدند تا مانع بازگشت مرده شوند . وونت عقيده دارد ترس از شياطين موجد تابوست مطابق اين نظريه، فرد از دست رفته در همان لحظه مرگ به يك شيطان تبديل مي شود و درصدد آزار واذيت زندگان برمي خيزد. آنها فكر مي كردند روح مرده به زنده ها  حسادت مي كند و به روشهاي مختلف آنها را بيمار مي كند و مي كشد تا آنها را به خود ملحق ساخته و به آرزوي خود برسد. تابو محصول يك تضاد عاطفي است. نتيجه تضاد درد خودآگاهانه و كاميابي ناخوآگاهانه است كه مرگ يكي از عزيزان آن را سبب گشته است. تابوي مردگان محصول ترس از مرده است .ارواح خبيث و شيطاني همان فرافكني احساسات خصومت آميزي است كه بازماندگان بر ضد مردگان عزيزشان در ناخودآگاه خود انباشته اند. فرافكني و نسبت دادن دشمني ناخودآگاهانه به ارواح خبيث و شيطاني كه از مختصات تابوي مردگان است يكي از موضوعات مهمي است كه نقش مهمي در تشكيل حيات رواني وحشيان دارد. فرا فكندن نيات بد خويش به دنياي خارج و ربط دادن آن به ارواح خبيث و شياطين قسمتي از نظامي را تشكيل مي دهد كه آن را استنباط زنده بيني مي گويند. ممنوعيت تابويي چيزي جز نتيجه يك تضاد عاطفي نيست.

تجزيه وتحليل ماهيت تابو موجب روشن شدن سر منشا عذاب وجدان در انسان مي گردد. مي توان از يك تابوي وجداني يا احساس گناه وقتي از تابو هتك حرمت مي شود، سخن به ميان آورد . تابوي وجداني قديمي ترين قالبي است كه پديده هاي وجداني در آن ريخته و بيان مي شده است. تابو در حكم فرمان وجدان اخلاقي است و هتك حرمت از آن موجب احساس گناه وحشتناكي مي شود، احساسي كه درعين طبيعي بودن سر منشا آن نا مشخص است.هر وقت چيزي به شدت ممنوع مي شود به يك ميل و آرزو مربوط است چون وحشيان پيوسته تحت فشار وسوسه كشتن  پادشاهان و ارتكاب زنا با محارم بودند. احكام بي شماري كه زنان به هنگام عادت ماهيانه ناگزير به پيروي از آن هستند علتش تابو و ترس خرافي از خون است. ازدواج با بيگانه كه درانسانهاي نخستين رواج گرفت هدف آن جلوگیری نسل جوان از زنا با محارم بود. توتم اسم گروهي بود و به سبب آن كه اسم آبا واجدادي گروه پيروان بود يك معنا و اعتبار اساتيري داشت .

 

سحر و جادو

هسته اوليه نظام زنده بيني همين تصورات و تجسمات مربوط به ارواح است وارواح چيزي جز همان روحهاي افراد نيست كه حالا ديگر مستقل شده اند. از اين كه انسانهاي نخستين تحت تاثير پديده هايي كه خود را به ذهن او تحميل مي كردند، اين طور واكنش نشان داد كه مفهوم ارواح را به وجود آورد و بعد آن را به اشيا و جهان خارج گسترش داد.سحر و جادو چيزي نيست جز هنر نفوذ در ارواح و معاشرت با آنها همان طور كه در شرايط مشابه با انسان رفتار مي كنيم، يعني تسكين و سازش با آنها و جلب محبت و حمايت آنها. جادو قديمي ترين قسمت فنون زنده بيني است. زنده بيني به نظريه هاي روح مربوط مي شود كه به آن آنيميسم گويند يعني زنده ديدن همه اجزا طبيعت و اعتقاد به روح. جادو در مواردي كه روحاني نشدن طبيعت هنوز تحقق نيافته به كار گرفته مي شود. جادو براي رسيدن به اهداف تسلط بر طبيعت وانسانها و حفظ فرد در برابر دشمن به كار گرفته مي شود. انسان ابتدايي پس از آن كه جهان را پر از ارواح دانست و نتوانست برآن مسلط شود چنان كه علم مي كوشد تا مسلط شود شروع به جلب رضايت و كمك از آنها نمود.جادوگري مردم قديم نه تنها به دانش و درام منجر شد بلكه آداب ديني و قرباني و دعا و... را بوجود آورد. علاقمندان براي مطالعه بيشتر كتابهاي شاخه زرين از جيمز فريزر و لذات فلسفه ويل دورانت را مطالعه كنند.

منبع: توتم وتابو زيگموند فرويد- ترجمه دكتر ايرج پورباقر استاد دانشگاه تهران

 

تاريخ وتمدن ايران 2

كشاورزي درايران

پروفسور پوپ در كتاب بررسي هنر ايران مي نويسد:سرچشمه و ريشه كشاورزي و دامداري از فلات ايران است.بيش از 7000 سال قبل كشاورزي در اطراف درياي كاسپين (كلمه خزر را به كار نبريم) و بين النهرين رواج داشته است. گروه باستان شناسي دانماركي بعد از كاوش در تپه گوران لرستان به اين نتيجه رسيده اند كه به گمان زياد، دانش كشاورزي كه رستاخيزي رو به پيش هم ناميده مي شود از لرستان آغاز شده است. گيرشمن زيست گاه آغازين گندم و جو را درايران مي داند . اسبرس يا يونجه كه بومي ايران است در روزگار هخامنشيان از ايران به اروپا و يونان برده شد . برنج كه بومي هندوستان است، ايرانيان در روزگار هخامنشي به بين النهرين آوردند ودرآنجا كاشتند (گيرشمن) . تخم مو- زعفران- پياز- خيار و گل ياسمن براي نخستين بار در ايران كاشته شده است. زنبق ، گل لاله، ياسمن، ياس بنفش را اروپاييان از ايران به اروپا بردند و كاشتند.

گل لاله از كناره درياي كاسپين (مازندران) به اروپا رفته و در هلند به صورت وان تهول ناميده شده است (نشريه وزارت امور خارجه، مقاله مفتاح سفير ايران درهلند) .

دامداري درايران

بنا به اساتير ايران هوشنگ نخستين كسي بود كه به رام كردن گاو والاغ و گوسفند پرداخت  و سگ را براي نگهباني گله آموزش داد. بيشتر جانوران بياباني در 10 هزار سال قبل در فلات ايران اهلي شده اند مانند گاو وبز و گوسفند. به تدريج روند اهلي كردن حيوانات از فلات ايران به مصر واروپا رسيد. چون گوسفند بياباني در مصر يافت نمي شد.

بنابراين مصر نمي تواند سرچشمه و آغازگر كشاورزي آميخته با گله داري باشد .كبوتر سفيد و خروس حدود 5 هزار سال پيش به نام سروش خوانده مي شد در ايران بوده و به وسيله هخامنشيان به اروپا برده شده است. اسب هم نخستين بار درايران رام شده و پرورش يافته است.در پارسی اوستايي براي اسب چنين نوشته شده در اسپوباشارم زواي تي ما. اسب در سرزمين ايران مورد استفاده بوده است وآن چه كه به نام اسب عربي خوانده مي شود متعلق به ايران بوده است چون سرزمين گرم و خشك عربستان محل مناسبي براي پرورش اسب نيست. در سيلك كاشان ، استخوانهاي اسبي به دست آمده كه معروف به اسب پرزوالسكي است. پروفسور گوردون چايلد مي گويد: اسب ابتدا در بخش خاوري ايران و شايد مرو اهلي شده باشد اين جانور در 1500 سال قبل از ميلاد به وسيله هيكوسسها به مصر برده شده است.

 

قالي بافي درايران

يكي از نامورترين شاهكارهاي جهان پارچه بافي و قالي بافي است. در پازيريك روسيه قالیهايي از دوره هخامنشيان به دست آمده كه نشان از ديرينگي هنر درايران مي باشد. فرش بهارستان نامبردار به فرش بهار خسرو قالي بزرگي كه در تالار بار يكي از كاخهاي شاهنشاهي ساسانيان گسترده شده بود آن را فرش زمستاني مي گفتند و آن فرش زربفت بود و 60 متر طول و 60 متر عرض داشت . اين قالي به گونه اي بافته شده بود كه از چهارطرف آن چهار فصل سال را نشان مي داد. در فصل زمستان منظره بهار را نشان مي داد وشاه در هر فصلي كه در آن مي نشست منظره فصلي ديگر را مي ديد. در متن اين قالي بزرگ خيابانها و منظره زيباي شهرهاي ايران باستان را كشيده بودند كه رودها از ميان باغهاي سرسبز و كوههاي مرتفع و پربرف مي گذشت. شاخ و برگ درختان اين قالي از طلا و گوهرهاي گرانبهاي رنگارنگ بود. وقتي اعراب به ايران حمله كردند اين قالي بزرگ را به مدينه بردند وعمر آن را با شمشير پاره پاره كرد و نصيب سرداران عرب شد. پس از آن در طول 1400 سال در هيچ نقطه جهان هرگز نتوانستند چنين فرشي را ببافند.

 

پارچه بافي در ايران

پروفسور پوپ دركتاب شاهكارهاي هنر ايران مي نويسد بافندگي آغازين از فلات ايران بوده است .از گزارشهاي باستان شناسي شوش معلوم مي شود ايلاميها رشته ها و نخها را با مهارت مي بافتند و به صورت پارچه درمي آوردند. دراين دوره سوزنهاي سوراخ در خياطي نيز پيدا شده اند .از دوران ساسانيان بيش از 60 نمونه از كارهاي بافندگي بازمانده است كه در موزه هاي ايران و هندوستان پديدار است.

 

معماري درايران

چرزي گوفسكي مي نويسد: تمام ويژگيهاي اساسي ساختمانهاي گنبدي وآسمانهاي ضربي و حتي ساختمانهاي صليب شكل كه ترکیب واقعي ماندگاري هنر بيزانس به شمار مي رود از ايران سرچشمه گرفته و براي نخستين بار درايران گسترش يافته است. پروفسور تالبوت هم عقيده دارد تاق بيضي شكل ، بكار بردن گنبدهاي گچي براي آراستن نماي ساختمان و ... قبل از آن كه در بيزانس گسترش يابد درايران مورد نگرش قرار گرفته بود . چرزيگوفسكي به اين نتيجه رسيده كه سرچشمه رواق كليسا را بايد از آتشكده هاي ايران باستان دانست. هنر گچ بري و ساختن شكلها از گچ و نگاره هاي گوناگون براي نخستين بار در دوره اشكانيان ديده مي شود. ايلاميها گچ را با ساروج درهزاره دوم پيش از ميلاد در ساختن تاقهاي آجري به كار برده اند. هيچ چيز بهتر از سود جستن از گچ بري گواهي روشن درباره گذر هنر شرقي به جهان روم و يونان نمي دهد. ترديدي نيست كه اين هنر درايران پايه گذاري شده است (هنر ايران از رومان گيرشمن). زيباترين بنايي كه با گچ وآجر ساخته شده بود كاخ كسرا در مداين بود .

 

موسيقي درايران

باربيتوس سازی که امروزه  ساز غربي شناخته می شود همان بربط يا سينه مرغابي است و پاندورا همان عود دسته بلندي است كه درايران به تنبور شهرت دارد. اعراب ساز ديگري را كه داراي كاسه ميان باريك و نامبردار به رباب است در همين زمان از ايرانيان آموخته اند. به كار بردن دساتين بر دسته ابزارهاي هونياكي براي موازنه پرده يعني آهنگ نيز به تقليد از ايرانيان بود و واژه دساتين جمع كلمه دستان است. ساز سه تار در هند و تركيه رواج گرفت و در چين به سي تره نامگذاري شد. ساز ديگر ايراني از گونه رباب است و به نام فيچك ناميده مي شود در كشورهاي ديگر رواج گرفت. بعد از اسلام درايران كتابي پر  ارزش درباره موسيقي منتشر شد يكي كتاب فارابي به نام الموسيقي كبير كه به وسيله جهنيز هيسپالينز به انگليسي ترجمه شد و هونياك ايران را به همه دنيا شناساند.

پروفسور جان ودرپير بعد از يك سري تحقيقات كه درباره آهنگهاي ديني زرتشتي و سنجش آنها با ترتيلهاي آغاز مسيحيت كرد چنين نتيجه گرفته كه ترتيلها همه سرچشمه و ريشه انبازي دارند واين ريشه و سرچشمه در ايران است و تاريخي بسيار كهن دارد و نمونه اصلي اين آداب و مناسك با آيين مهر به تمدن روميان نفوذ كرده است .ترتيل كليساي كهن مسيحي شباهت بسيار با ترتيل زرتشتي دارد. مسيحيت اين سبك را از ترتيل زرتشتي اقتباس كرد و پيشينه ترتيل كليسايي آمبروازي و گريگوري را از آن پديد آورد . درتیاتر سوگ سياوش هم كه ريشه آن به 4000 سال قبل در بخارا مي رسد تعزيه سوگ سياوش همراه با موسيقي و سازهايي مانند طبل، نقاره و شيپور و ديگر ابزارهاي هونیاك اجرا مي شد كه هدف آن از ياد نرفتن هونیاك ايراني بود.

 

پزشكي درايران

دراساتير ايران فريدون پادشاه پيشدادي را بنيان گذار دانش پزشكي و ترياق دانسته اند. در تاريخ كهن پزشكي ايران نام دو نفر ديده مي شود. يكي يما yema و ديگري تراتااوناي پزشك واختر شناس است . در كتاب اوستا سرچشمه بيماريها را به علت عدم بهداشت فردي و محيط ، پليدي و كردارهاي زشت و وسوسه انگيز انگره مئين يو معرفي كرده است (بيماريهاي اعصاب و روان).

هرودوت مي نويسد: بسياري از پزشكان مصري به ويژه چشم پزشكان در دربار داريوش بزرگ كارگذار شغل پزشكي بودند و هنگامي كه دانشگاه سياس در مصر ويران شد داريوش آن را بازسازي كرد و كتابهاي زيادي به اين دانشگاه هديه كرد. كوروش بزرگ عقيده داشت بيشتر بيماريها از پرخوري و خوردن غذاهاي فاسد و بدبو و آب وهواي كثيف و ورزش نكردن سرچشمه مي گيرد. بزرگترين مركز دانش پزشكي در ايران باستان دانشگاه پزشكي گندي شاپور بود. گندي شاپور بين سالهاي 141 تا 171 ميلادي به فرمان شاهپور اول ساساني در محل دهكده شاه آباد كنوني قرار گرفته در جنوب دزفول ساخته شد. اما دانشكده گندي شاپور  بين سالهاي 310 تا 379 ميلادي به فرمان شاهپور دوم با نماي 8×8 شبيه خانه هاي شطرنج ساخته شد و تا قرن سوم هجري كه دانشگاه پزشكي بغداد ساخته شد يعني مدت 600 سال پرارج ترين دانشگاه پزشكي خاورميانه بود.در اين دانشگاه بنا به گفته ادوارد برون تمدن پنج كشور بزرگ آن روز به هم آميخته شد: تمدن ايران- هندي سرياني يوناني و اسكندراني و از تركيب اينها پزشكي گندي شاپور پديد آمد. در اين دانشگاه كتابهاي پزشكي تمام نقاط جهان گردآوري و بررسي شد و مطالب سودمند تمام كتابها را جمع آوري و آن را كامل كردند. اين پژوهشها وتحقيقات بعدها در دانشگاه بغداد به كار گرفته شدند. در كتاب اوستا در 3750 سال قبل دستور به پاكيزگي بدن و لباس و نخوردن غذاهاي فاسد و بدبو ، ورزش كردن وافكار را به پاكي انديشه و خردعادت دادن، آلوده نكرده آب و... داده شده است. درايران باستان جراحان زيادي وجود داشتند كه شكستگي و در رفتگي را به خوبي مي شناختند و با مهارت آن را درمان مي كردند وانگيزه آن را استه ويداتو (شكننده استخوان) مي ناميدند.بيماريهاي چشم را از روي رنگ و به نامهاي سپيدچشم (آب مرواريد) سرخ چشم (ورم ملتحمه) سبزچشم (گلوكوم) مي ناميدند .ايرانيان باستان از روزگار ديرين آب مرواريد را مي شناختند وآن را درمان مي كردند.دركتاب اوستا از گياهي نام برده شده كه معني آن بيهوشي است كه امروزه آن را آنستزي مي گويند. درايران باستان، مي (شراب) يكي از ابزار مهم آنستزي بوده يعني كار (ناركوز ) را انجام مي داده است . دراوستا از گياهي به نام بنگ (بيهوشي) نام برده شده كه در زبان پهلوي به صورت منگ درآمده است.

منبع. دوازده هزاره پویندگی ایرانیان از دکتر عبدلعظیم رضایی

 

كيش وآيين در ايران باستان

از روزگار ساسانيان يك نامه داتيك به نام ماتيكان هزار داتيستان به جاي مانده كه درباره داوري و داوري خواهي نوشته شده است. در نزدايرانيان باستان نگه داشتن پيمان براي همگان بايسته و شايسته است بود.در مينوي خرد پيمان شكني از گناهان بزرگ به شمار مي آمد. شاهنامه نيز پيمان شكني را مايه هر گونه درد وآزار جهاني مي شمارد . اندرز فرمان (پند واندرز) بخشي ديگر از داد و دادگري ايرانيان باستان است. دركتاب اوستا پندهاي اخلاقي زيادي بيان شده بود مانند دروغگو دشمن خداست(پيكار و دشمني اهريمن با راستي). در آب ادرار نكن، خدا را خوش نمي آيد( رنجاندن آناهيتا با پليد كردن آب) ، روي آتش روشن آب نريز كه فرشته آتش مي رنجد، آب دهان بر زمين ميفكن، نان را زير پا مينداز ، در بهار كه آهوان دشتها به فرزند شير مي دهند به شكار نرو، در زمستان كه زمين پوشيده از برف است براي پرندگان دانه بريز، در كيش ايرانيان باستان اشا قانون راستي و داد است. كار كردن به راستي در انديشه، گفتار و كردار است كه زرتشت به مردم آموخت. در اوستا آمده كه هيچ كنشي راست نيست، مگر آن كه با قانون اشا سازگار باشد. اشا يا راستي پويايي يا دينامیسم  تكامل انسان را نشان مي دهد و فرد راستگو هميشه خوشبخت است. راستي چكيده آيين زرتشت است . اهورا مزدا جهان را در انديشه (وهومن) پديد آورد و در وجدان (دئنا) شكل داد آيين زرتشت ، ديني پيشرو وآرمان آن، رسايي آفرينش است كه تنها با پوييدن راه اشا، شدني است . در كيش ايرانيان باستان اراده و سرنوشت مردم در دست خود آنان است و جبر و تحميل جايي ندارد. اشا نشانه اخلاق و دستور جدا كردن خوب از بد است . گاتها دروغ و پنهان كاري  و تقيه را زشت و ناسازگار مي داند . ريشه اخلاقي اشا در فروزه هاي اهورايي است. انسانها مي توانند با نيرومندكردن پايه اخلاقي كه در آنان به درستكاري (امانت) گذاشته شده است به پايه اشويي برسند وآنان كه فضيلتهاي اخلاقي را در خود خاموش مي كنند به انگره مئين يو مي پيوندند. دركيش ايرانيان باستان اهورا مزدا وانسان در فروزه هايي شريك هستندكه يكي از آنها آزادي واختيار است . درايران باستان مغان خود از فرزانگان و دانشمندان بودند و كورش كبير دادگري و راستي را از مغان آموخت. افلاتون ، زرتشت را اولين قانونگذار حقوق بشر در جهان مي داند.در ايران باستان رشوه دادن و رشوه گرفتن از گناهان بزرگ شمرده مي شد وجرم هر دو مرگ بود. كمبوجيه دستور داد تا پوست قاضي دادگاه را كه رشوه گرفته بود وبه ناحق حكم صادر كرده بود زنده زنده كندند و پوست را بر صندلي دادگاه كشيدند و پسرش را روي پوست بدر نشاندند ( به عنوان قاضي) تا متوجه باشد كه چه حكمي صادر مي كند. داريوش هخامنشي در عين حال كه براي قانون سخت گير بود، هواخواه و جوياي حقيقت و دادگري بود. مادر كوروش خطاب به او گفته بود كه در نزد پارسيها برابري مردم در برابر قانون را دادگري و داد مي نامند. رفتار پدر بايد سرمشقي از اين دادگري وآن چه باشد كه مردم كشورخواهان آن هستند.