طبیعت افرادی را که خصوصیات مساعد برای زندگی کردن دارند را باقی می گذارد و بقیه را نابود می کند. داروین به این پدیده یعنی بقای افراد دارای خصوصیات مساعد انتخاب طبیعی نام داده است. به نظر داروین افزایش بی حساب جمعیت هر نوع باعث تنازع بقا می شود و نتیجه تنازع بقا انتخاب طبیعی است که گوناگونی در جانداران را به وجود می اورد. داروین همه حیوانات را دارای اجداد مشترک و همه گیاهان را نیز دارای اجداد مشترک عنوان می کند و حتی اظهار می دارد که اجداد مشترک همه گیاهان و حیوانات نیز خود اجداد مشترکی داشته اند. نکته اصلی توجه جهانیان به تکامل داروینی این بود که ذهن متفکران به این مشغول شد که اگر حیات تاریخی دارد ادمی نیز تاریخی دارد. زبان نیز تاریخی دارد . فرهنگ نیز تاریخی دارد. ایا این ها نیز تکامل یافته اند. ایا اگر جانداران تکامل یافته اند جهان غیر زنده نیز تکاملی داشته است. ایا زمین و منظومه شمسی و کیهان ماده و انرزی نیز تحول و تکامل یافته اند. حاصل ان که تکامل داروینی نظر انسان را درباره حیات- جهان و خودش تغییر داد. انتخاب طبیعی به راستی وجود دارد ولی فرایندی بسیار صلح جویانه است و کاری با تنازع بقا یا نابودی ضعفا و بقای قوی تر ها ندارد. تکامل در خشکی که محیطی نا پایدار تر است سریع تر صورت گرفته است. هر وقت اوضاع زمین دستخوش تغییری بزرگ می شد تکامل سریع تر انجام می گرفت/ مانند نابودی دایناسورها و بعد از ان پیدایش انسان/ . تکامل نه نردبانی صورت گرفته و نه پله ای. بلکه به صورت درخت یعنی دارای شاخه های بزرگ و کوچک صورت گرفته است. علت عمومی همه انقراض ها عدم قدرت سازگاری کافی با تغییرات محیط زندگی است. در تکامل هیچ طرحی از پیش ساخته وجود نداشته . هیچ هدفی در میان نبوده بلکه از انتخاب تغییرات تصادفی در موقعیت های موجود استفاده شده است. انسان در حدود 30 میلیون سال قبل از اجداد مشترک خود با انسان ریختها انشعاب کرده است. در ان زمان حجم مغز انسان از 300 تا 400 سانتی متر مکعب متجاوز نبوده است. از پانصد هزار سال قبل که حجم مغز انسان به 1400 تا 1700 سانتی متر مکعب رسیده است. نوع ادمی هوشمند که همه افراد ادمیان امروزی بدان تعلق دارند به ظهور رسیده است. کنجکاوی انسان به شناختن خودش باعث پیدایش فلسفه روح شد و فلسفه روح به تدریج به علم روان شناسی تبدیل گردید. داروین در سال 1791 کتابی به نام اصل انسان منتشر کرد و در ان روشن ساخت که تکامل درباره نوع ادمی نیز روی داده و ادمی هوشمند محصول اثر انتخاب طبیعی است و از اجداد دارای شکل حیوانی تحول گردیده است. بزرگ ترین خدمتی که تیوری تکامل به روان شناسی کرد این است که نشان داد انسان اصل حیوانی دارد و از تکامل گروهی پستاندار عالی به مقام فعلی رسیده است و شالوده رفتارش همان شالوده رفتار حیوانات است. بیشتر اموخته های حیوانات و ادمی به روش انعکاس شرطی پاولوف صورت می گیرد. در روان شناسی فیزیولوزیک ازمایش ها را روی حیوانات انجام می دهند و نتایج حاصله را با رفتارهای انسان مقایسه می کنند. بیشتر اموخته های حیوانات و انسان به روش انعکاس شرطی صورت می گیرد. نرها پرخاش جو تر از ماده ها هستند . فقط در زنان پرخاشجویی کلامی بیشتر از مردان است. عواملی که جنگ را در میان افراد یک نوع حیوان تشدید می کنند عبارتند از افزایش تراکم جمعیت- کمبود غذا و فرا رسیدن فصل جفت گیری. مهاجم بودن با مقدار هورمون های نر در خون یا اندروزن ها نسبت مستقیم دارد. نیرومندی مرد به نیروی بدنی او محدود است که ناشی از اثر هورمون های جنسی نر در رشد ماهیچه ها و استخوان هاست. نوزاد پسر سنگین تر و دراز تر از نوزاد دختر است. جنین پسر در رحم سریع تر از جنین دختر رشد می کند. مردان بالغ به محرک های بینایی شهوانی حساسیت بیشتر دارند. زنان به محرک های لمسی حساسیت بیشتر دارند. اصطلاح چشم چرانی که برای این ویزگی مردان به کار می رود زاییده حساسیت مردان نسبت به محرک های بینایی شهوانی است. مردان به صورتی گسترده تر تحت تاثیر محرک های بینایی شهوانی قرار می گیرند و از این لحاط فعال ترند. مغز زن و مرد از نظر ساخت و کنش از همان اوایل زندگی و در موقع تمایز جنسی تفاوت پیدا می کند. در بیشتر انواع حیوانات به خصوص پستانداران نر پرخاشجو تر از ماده است. نوع ادمی نیز از این قاعده مستثنی نیست. از خرد سالی پسران پرخاشجو تر از دختران هستند و مردان سالخورده نیز پرخاشجوتر از زنان سالخورده اند. رفتار پرخاشجویانه و خصومت امیز پسران و مردان بیش از دختران و زنان است. اخته کردن نرهای بالغ از پرخاشجویی ان ها می کاهد. پسران دو برابر دختران پرخاشجو هستند. پسران بیشتر به تلافی می پردازند و بر خوردها را طولانی تر می کنند. در حالی که دختران تسلیم می شوند یا برای رسیدن به مقصود حیله به کار می برند. می توان اندروزن ها را منشا همه سایق ها چه جنسی و چه غیر ان به حساب اورد. زنان بیشتر از مردان به مسایل اخلاقی توجه دارند و با حرارت به بی عدالتی اعتراض می کنند. تزریق تستوسترون توجه را بیشتر می کند و بر دوام فعالیتی که اغاز شده است می افزاید. تستوسترون از خستگی می کاهد و اجرای کارهای تکراری را اسان می کند. چون پرخاشجویی گروهی در حال حاضر مانع از ان شده است که ملت ها به صورتی جدی گرد هم ایند و برای اینده بشریت و سیاره زمین چاره ای بیندیشند در اینده ای نه چندان دور تمدن تکنولوزی کنونی با سلاح حای اتمی نابود خواهد شد و گروهی اندک از مردم گرسنه و رنجور در محیطی فاقد منابع طبیعی بر جای خواهند ماند.

منبع. تیوری تکامل و روان شناسی.از دکتر محمود بهزاد        

معمای زندگی....

قدرت من  عبارت از ان است که پاسخ هر پرسشی را پیدا نکنم//. اوج زندگی درک زدگی است. //.

علم باید نگرشی غیر شخصی را در همه مسایل بپذیرد . حال ان که فلسفه همیشه اگاه است که همه دانش ها یک موضوع را شامل می شود . پیشوایی انسان. هدف علم ان است که از ان چه وجود دارد و ان چه رخ می دهد اگاه باشد اما فلسفه  می خواهد بداند که معنی چیزهایی را که ما می دانیم . رخ می دهند و ووجود دارند برای مان چیست. به دلایل تاریخی گمان می رفت بعضی مسایل به حیطه فلسفه تعلق دارند به طور مثال هواشناسی و علم نجوم . اما بعدها مشخص شد از طریق علمی به ان ها پاسخ دادند. علم و فلسفه در تلاش برای پاسخ دادن هیچ گاه با کمبود پرسش مواجه نمی شوند. دانشمندان می توانند از کشفیات دیگر دانشمندان استفاده کنند بدون این که درباره صحت ان شک کنند. اما فیلسوف نمی تواند به سادگی پاسخ های دیگر فلاسفه را بپذیرد . فلسفه پردازی نوعی روش است و همانا جاده ای است که افکار در مسیرش سفر می کنند . شیوه نگریستن به چیزها و شیوه پرداختن به بحث هاست. فلاسفه پیش از ان که بخواهند دانشی به دست اورند باید بیاموزند که در برابر کسانی که فکر می کنند چیزی می دانند حال ان که فقط پزواک اشتباهات دیگران دفاع کنند. اگر مرگی وجود نداشت خوابی نیز نبود . یا دست کم ما انسان های فانی خدا بودیم و در الحاد خوشایندی فوق العاده ای به سر می بردیم. اگر ما خواب نمی دیدیم هیچ کس به فکر امکان حیرت انگیز زندگی پس از مرگ نمی افتاد. رویاهای خوشایند و مطلوب باید منشا بهشت بوده باشند و کابوس به منزله پیش اگاهی از جهنم. زندگی یک رویاست. دنیای دیگر بعد از مرگ از استعداد رویا دیدن ما الهام می گیرد. مرگ برای کسانی که در ان فکر می کنند نمی تواند مساله ای هراس اور باشد. اما انسان عاقل نباید هیچ هراسی را به دل راه دهد. عذاب ترس های جهنمی قصه هایی طراحی شده اند تا گناه کاران را بترسانند.  اسپینوزا می گوید انسان ازاد به مرگ کم تر از همه چیز های دیگر فکر می کند و خرد او تفکری است بر زندگی نه مرگ. خود مرگ نفی خالص است. بر خلاف زندگی معتقدان به دنیای بعد از مرگ در حقیقت مرگ را انکار می کنند و منکر مردن هستند. میل به دانستن و فکر کردن مفهوم واقعی زنده بودن است. زنده بودن در برابر مرگ. هیچ بد اقبالی با لاتر از این نیست که انسان از بحث و استدلال متنفر باشد. بیزار بودن از عقل به معنی بیزار بودن از انسانیت است. نوعی حالت انتحاری یاس اور است. حقیقت تو نه حقیقت. با من بیا و ان را بجوی. می توانی ان را حقیقت خودت بدانی. ارسطو اظهار داشت نقطه شروع فلسفه حیرت است. یعنی استعداد حیرت کردن از چیز هایی که دیگر افراد پیرامون مان امری اشکار و قطعی می پندارند. این موضوع که ما نمی توانیم به حقیقت پی ببریم درست نیست. حقیقت مطلق کشف نشدنی است فقط از ان رو که  در دیدگاه و منظر نیست. شخص در تنهایی یاد نمی گیرد چگونه استدلال کند. استدلال کردن با ارتباط داشتن و مواجه با دیگران رشد می کند و گسترش می یابد. اگر همه شهروندان باید از نظر سیاسی برابر باشند پس لازم است که نظرات شان یکی نباشد. باید شیوه قرار دادن شایسته ترین ها در اولویت و کنار گذاشتن انان که زیان رسانند وجود داشته باشد. باید شیوه حقیقت طلبی وجود داشته باشد./ به وبلاگ معایب دمکراسی مراجعه کنید/. ان چه دکارت مطرح کرده بود این بود که ان چه او انجام داده است مطرح کردن فرضیه ای بود مبنی بر این که ان چه را ما واقعیت تلقی می کنیم به اسانی می تواند رویایی بیش نباشد. فیلسوفان فقط بد گمان تر از دیگر مردمند . انان می خواهند در مورد ان چه که می دانند اطمینان حاصل کنند و درستی یا نادرستی ان را ثابت کنند. از این روست که دکارت روش اقدام اش را شک روش مندانه می نامد. نخستین ضربه به دین در قرن 16 اتفاق افتاد و کپرنیک- گالیله و کپلر ضربه خود را وارد ساختند. زمین از مرکز جهان برداشته شد و جلالت و امتیاز ساکن بودنش را از دست داد و دیگر مرکز تمام کاینات محسوب نگردید. داروین اثبات کرد نوع بشر فقط یکی در بین بسیار است و چیزی به نام اشرف مخلوقات وجود ندارد. و ما انسان ها پس از جهش های بسیار در یک مجموعه زنتیکی طولانی از طرف دیگر پستانداران ادم نما منشعب از میمون هستیم. سومین ضربه را زیگوند فروید زد که گفت هوشیاری یا روح مان را به چیزی پیچیده و بسیار غیر شفاف تبدیل کرده است که تحت تاثیر تکانه های ناخود اگاه قرار داریم که خارج از تسلط ماست.ان گونه که اسطوره شناسان عنوان کرده اند ما از بهشت نیفتاده ایم بلکه از زمین جهش کرده ایم. عمل ازادانه عملی است که نمی تواند قابل پیش بینی باشد.دین وعده می دهد که رو ح مان را نجات دهد و جسم های مان را جان بخشد. فلسفه هیچ گاه نه چیزی را نجات می دهد و نه جان می بخشد . همه کاری که  انجام می دهد این است که تا ان جا که ممکن است کشف کند انسان چیست و همه این چیزها مبین چه چیزی هستند. فلسفه همچون اسطوره واقعیت مرگ را رد نمی کند.

منبع. معمای زندگی. مولف . فرناندو ساواتر. مترجم. مینا اعظامی

فلسفه چیست.....

کلمه فلسفه بر گرفته شده از اصطلاحی یونانی است به معنای دوستدار حکمت. به قول پاسکال فضیلت ما در فکر ما است . بکوشیم تا خوب فکر کنیم.می نوان فلسفه ارزش یابی ان چه در زندگی برای شخص مهم است در نظر گرفت. سقراط در محاکمه خود چنین اظهار عقیده کرد که دلیل توجه و اعتنای وی به فلسفه این بوده است که زندگی بی تحقیق و بدون مطالعه زندگی نیست و ارزش ندارد. اغلب ما به یک معنی نوعی فلسفه داریم اما هیچ تفکر و تحقیق فلسفی نمی کنیم تا ببینیم  ان فلسفه درست و موجه است یا نه. بعضی فیلسوفان مانند جان لاک و کارل مارکس به منظور تاثیر در تحولات سیاسی جامعه به فلسفه پرداختند. ممکن است کسانی به زندگی بی تحقیق و بررسی نشده مایل باشند اما فیلسوف می خواهد جواب های درستی بیابد که شخص منصف و فهیم بتواند پس از بررسی و مطالعه فکری ان ها را تصدیق نماید. بهترین طریق کشف این که فلسفه چیست به وسیله ان و از راه تفکر و تامل فلسفی حاصل می شود. ان چه زندگی را نیکو می سازد لذت نباشد پس چیست. تفاوت میان تفکرات انسان عادی و تفکرات فیلسوف ان است که فیلسوف منظم تر و کلی تر می اندیشد. شر و بدکاری به دیدگاه افلاتون نتیجه جهل یعنی عدم شناسایی خیر است. به عقیده افلاتون اگر کسی بتواند دریابد درستی  و حق چیست هرگز شریرانه رفتار نخواهد کرد. اگر کسی دانش  و شناسایی داشته باشد زندگی سعادت مندانه خواهد داشت. برای این که افراد انسان به سعادت نایل شوند باید معتدل عمل کنند . نه افراط و نه تفریط در کارشان باشد. دیدگاه ارسطو این است که هیچ انسانی در زندگی خویش نمی تواند بدون مقدار معینی لذت خوشبخت و سعادت مند باش. هیچ انسانی در شکنجه و عذاب نمی تواند خوشبخت باشد. اگر کسی سخت در جست و جوی لذت باشد درد و رنج در پی خواهد داشت. ارضا شهوات جنسی به طور افراط بد است زیرا ملازم خستگی و سستی و افسردگی است. پرخوری و شراب خواری و شهرت و زناشویی همه درد و رنج خود را به همراه دارند. استعمال افیون ممکن است به ما لذت ببخشد لیکن ادامه  ان باعث تباهی و اختلال جسمی و روانی خواهد شد. در نتیجه لذت انگاری اخلاقی باید متضمن این دستور باشد که وقتی لذت را درد و رنج در پی است به دنبال لذت نرو. اگر کسی در عالم در پی رستگاری است باید ان را درون خود جست وجو کند. فضیلت همین است. رواقیان معتقد بودند  که خیر یا شر به خود شخص بستگی دارد. با مشق و تمرین بی اعتنایی و وارستگی نسبت به حوادث ادمی می تواند خود را در چنان طرح و وضع فکری قرار دهد که رویدادها نتواند بر شخصیت اساسی وی تاثیر کند. فراوان هستند کسانی که به واسطه بی بند و باری و افراط در لذات حسی در مرگ خود شتاب کرده اند. هر چیز عالی و نفیس به همان اندازه که کمیاب است به دشواری به دست می اید. خصلت و شخصیت ادمی و حتی هوش و عقل او را تعلیم و تربیت وی معین می کند. ملاک درستی یا نادرستی یک عمل نتایج ان است. هر کسی می تواند  بسنجد که یک عمل درست است یا خیر. کانت عقیده داشت علم اخلاق مهم ترین موضوع فلسفه است. تنها یک امر مطلق وجود دارد یعنی این. فقط بنا به قاعده ای رفتار کن که به موجب ان در همان حال بتوانی بخواهی که ان قاعده یک قانون کلی گردد. اگر ما قاتلی را بی مجازات رها کنیم در ان صورت هر کس احساس ازادی برای کشتن کسانی که از ان ها نفرت دارد می کند. کسی که به چیزی خود نیاز دارد ولی ان را به دیگران می دهد و ایثار می کند هیچ کس نیست که این کار را ستایش نکند. نظر افلاتون در مورد دمکراسی این بود که خردمندان برای حکومت کردن بیشتر شایسته و در خورند و می گفت یک گروه خردمند و دانا که اموزش و پرورش خاصی یافته اند باید حکومت کنند. یک تصمیم غلط در قرار دادن کسی که شایسته رهبری نیست به شورش و اشوب منتهی می شود. تحصیل و مطالعه فلسفه که افلاتون ان را مناظره یا جدال عقلی می نامید بالاترین و بهترین وسیله امادگی نظری انان برای قبول مسوولیت حکومت است. در نظر افلاتون شخص نا اموخته ای را به حکومت منصوب کردن به همان اندازه ابلهانه است که از شخص عادی بخواهند برای یک عمل جراحی نظر دهد. قدرت باعث فساد و تباهی است. قدرت مطلق باعث فساد و تباهی مطلق است. ازادی هرگز نمی تواند مطلق باشد . فقدان کامل نظارت و مراقبت ازادی نیست بلکه هرزگی و ولنگاری و سو استفاده است. هدف و منظور ازادی خواهان پیشین مقرر داشتن  حدود برای قدرت حاکم بر شهروندان خود بود. بعضی کشورهای عقب مانده نیازمند حکومت پدرانه و تا حدی دیکتاتوری هستند . این ملت ها اگر مجاز به حکومت خود باشند فقط به بی نظمی و اشفتگی سقوط می کنند. مارکس دیا لکتیک ماده انگارانه را بهتر می پنداشت . او ترجیح می داد سیر دیالکتیکی تاریخ را بر حسب مقتضیات اقتصادی تبیین کند نه بر حسب مقتضیات مابعد الطبیعه. بسیاری از افراد به این امید طرفدار کمونیسم می شوند که می خواهند در دنیایی بهتر از ان چه وجود داشته زندگی کنند. تکامل وسایل تولید نتیجه تکامل افکار و پیشرفت های علمی و پیدایش نظریات جدید است. بعضی از مارکسیست ها راه حلی برای بهتر زیستن پیشنهاد کرده اند که ما از لحاظ فلسفی ماتریالیست و از لحاظ اخلاق ایده الیسم هستیم.گاهی لفظ متافیزیک با وهمی و خیالی بودن به کار برده شده است.  در رویدادهای جهان جسمانی و در حوادث عالم نفسانی هیچ چیز برای رسیدن به هیچ غایت و هدفی رخ نمی دهد. این عادت اشتباه انسان است که عالم را به گونه ای می نگرد که گویی برای او ساخته شده و رویداد های ان جزیی از نقشه ای است که او در ان نقش و سهم اساسی دارد به عنوان یک نظرگاه خطا و نادرست رد شده است مانند این گفته سخیف که انسان اشرف مخلوقات است. جهان چیزی نیست جز خود من  یعنی روح و ذهن من و تصورات و افکار ان.

ماده انگاری ماتریالیسم....

در مقابل طرز تفکر ایدیالیست ماده انگاران در صدد بر امدند که با تغییری در مذهب دکارتی ان را بسط و توسعه دهند . به این نحو که روح و خدا از طرح جهان حذف شود و همه امور بر حسب حوادث مادی تبیین شود. این نوع نظریه که با توماس هابز در قرن 17 اغاز می شود و با ماده انگاری جنبش روشنفکری در فرانسه ادامه می یابد. ماده انگاران ابتدا با استفاده از فیزیک دکارت و اتمیست معاصر وی گاساندی و سپس نیوتون کوشیدند نشان دهند که همه حوادث جهان را می توان به عنوان نتایج حرکات جلوه های ممتد و صلب جهان که به نحو ریاضی قابل توصیف است تبیین کرد. اغاز پیدایش علوم اجتماعی در قرن هجدهم و پیشرفت شیمی جدید در قرن 19 و ترقی شگرف در زیست شناسی و روان شناسی در زمان های اخیر همگی اعتقاد به ماده پنداری یا ماتریالیست را تقویت می نمودند که همه حوادث  در جهان را بر حسب مفاهیم و قوانین فیزیک بیان کرد. دیوید هیوم در تمام عمر خود با بحث درباره ارزش و اعتبار نظراتی که مفاد ان ها اثبات هستی یک موجود الهی است سر و کار داشت و عیوب و نقایص این نظریه را نشان می داد . کتاب مشهور او محاورات درباره دین طبیعی نام دارد که به انتقاد از فیلسوفان دینی پرداخته است. هیوم تعرض خود را با انتقاد از مقایسه و تشبیه اثار طبیعت با مصنوعات انسان اغاز نمود و سعی کرد نشان دهد که افعال انسان و اثار طبیعت به قدر کافی شبیه به هم نیستند تا بتوان به نحو قطعی نتیجه گرفت که علل ان ها نیز شبیه به یکدیگر است. در واقع از غرور و خود پسندی انسان است که خود را اشرف مخلوقات می نامد و شتاب زده نتیجه می گیرد که چون در قسمت کوچکی از جهان که انسان اشغال کرده همان عواملی که برای کارهای طرح ریزی شده انسان رخ می دهند به نحو مشابه برای معلولات طبیعی پیرامون ما نیز پدیدار می شوند. وجود شباهت میان اثار طبیعی و مصنوعات انسان که اساس این برهان است مسلم نیست تا که نتیجه بگیریم که علت اثار طبیعی هم مانند مصنوعات انسان فکر و عقل است. زیرا ما از تجربه اموخته ایم که معلولات انسانی از طرح و نقشه نتیجه می شوند لیکن در مورد معلولات طبیعی و این که چرا و چگونه رخ می دهند چنین تجربه ای نداریم. به هیچ وجه ضروری نیست که خداشناسان شباهت اثار طبیعت را به اثار صنعت اثبات کنند. اگر  این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک  است که همه خوبی های ان اثر را بتوان به حق سازنده ان نسبت داد. هر چه بیشتر کسی نسبت به شباهت میان مصنوعات انسان و اثار طبیعت اصرار ورزد بیشتر خدا را شبیه به انسان می انگارد تا ان جا که خدایی را تصور می کند کاملا مغایر با جمیع سنن دینی. کسی که برهان نظم را می پذیرد در واقع مدعی است که عالم شبیه کار و اثر اختراع انسانی است. به عقیده هیوم ما نمی توانیم مطمین باشیم که جهانی که به جهان سازمان یافته موسوم است نتیجه اتفاق و و حادثه ای کور کورانه و بی اراده در عالم باشد. ما حتی نمی توانیم مطمین باشیم که فاعلی هست که عهده دار نظم در عالم است و نمی توانیم نتیجه بگیریم که ان فاعل فاعلی هوشمند و اگاه است.اگر شر در عالم ناشی از اراده خداوند است  پس او خیر نیست .اگر شر در عالم ضد خواست اوست پس او قادر مطلق نیست. بنابر این خدا یا خیر نیست یا قادر مطلق نیست. اگر او قادر مطلق نباشد در ان صورت می توان گفت که او شر را نمی خواهد اما قادر به جلوگیری از ان نیست. اگر او خیر نباشد پس می توان گفت که شر از اینجا بر می خیزد که او قادر به منع ان هست اما نمی خواهد از ان جلوگیری کند. تاریخ علم پر است از نظریاتی که روزی مورد اعتقاد خردمندان بوده و سپس کل ان ها بی اعتبار شده اند. دکارت که با فلسفه ارسطویی پرورش یافته بود خود به مطالعه جهان اغاز نمود. ان چه  بنا بر اندیشه سقراط در مورد سوفسطاییان خطرناک بود این بود که ان ها نه تنها معرفتی داشتند و نه شاگردانشان. پس کورانی کوران دیگر را رهنمون شده بودند. از سقراط پرسیده می شود به دنیای جدید و بهتر چگونه می توان رسید . وی جواب می دهد هنگامی که فیلسوفان فرمانروا شوند. یا فرمان روایان این دنیا روح و قدرت فلسفی یابند و نیرو و عظمت سیاسی و حکمت و خردمندی در یک شخص جمع شود. تنها ان گاه این مدینه فاضله ما امکان حیات خواهد داشت و روشنی روز را خواهد دید.  هر حقیقتی را که فیلسوفی با یقین کامل ادعا کرده است فیلسوفی دیگر با همان اطمینان و یقین رد نموده و رای و نظری متضاد با ان اظهار داشته است.

فلسفه معاصر...

پراگماتیسم جنبشی با ریشه امریکایی بر حیات عقلی در امریکا موثر بوده است و در بریتانیا نفوذ و تاثیری فزاینده دارد. تحلیل فلسفی اصل و منشا ان در انگلستان و و وین بوده و ابتدا در بریتانیا و بعد در امریکا برخورد فکری و تماس فکری داشته است. اگزیستانسیالیسم که ریشه هایش در اندیشه های گوناگون قرن نوزدهم است به تازگی در فکر اروپایی به خصوص در فرانسه و المان برجسته و ممتاز گشته است. پراگماتیسم روشی است برای حل یا ارزش یابی مسایل عقلی و نیز نظریه ای است در باب انواع شناسایی هایی که ما قبل و مستعد تحصیل و اکتساب ان ها هستیم. اصحاب فلسفه اصالت عمل نتیجه می گیرند نظریه ای درست و حقیقی است که در تجربه به کار اید و کارایی داشته باشد. یک جامعه دمکراتیک جامعه ای است که بهتر بتواند با اوضاع و احوال جدید رو به رو شود و راه حل های نو بیابد. زیرا هیچ مرام و مسلک سخت و خشک یا از پیش تصور شده ندارد. کار فلسفه اگاهاندن ما درباره جهان است و اگاهی ما به این که ساختمان قضایای اساسی اصول ایینه تمام نمای ساختمان عالم است. فعالیت های فلسفه شناسایی عالم است . این شناسایی همان شناسایی مفاهیم معینی است که در زندگی روز مره به کار می رود. عالمی که با ان مواجه هستیم به کلی تحکمی و هوسناکانه است و هیچ عقل و منطقی بر ان حکومت نمی کند. هنگامی که نا معقولیت دنیا و ناتوانی خود را برای کناره گیری از ان و در عین حال نیازمندی خویش را به یافتن اصل نظم یا معقولیت تصدیق کردیم ان گاه برای دریافت پیام اگزیستانسیالیست اماده ایم.

منبع. کلیات فلسفه. مولف ریچارد پاپکین .مترجم. دکتر سید جلال الدین مجتبوی