فلسفه باستانی.../ ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های  پیشین سیو و مطالعه  کنید /

امروز هیچ کاری نکردم- چه گفتی مگر زندگی نکردی این نه تنها اساسی ترین بلکه بزرگ ترین کا ر تو است / مونتنی/

بنا به گفته ارسطو برای فهم هر چیز باید ان را در حال رشد و تکاملش بررسی کرد. گفتار فلسفی اجرای نوعی زندگی ارمانی در عمل است. فلسفه پیش از هر چیز یک شیوه زندگی است. فلسفه شیوه زندگی و گفتاری که در جست و جوی حکمت است ولی هرگز به ان نمی رسد. گفتار فلسفی جزیی از یک شیوه زندگی است. سقراط نتیجه می گیرد که اگر خود حکیم ترین افراد باشد به این سبب است که به دانستن ان چه نمی داند باور دارد. دانشمند ترین انسان ها از دید او کسی است که می داند از لحاظ دانایی هیچ ارزشی ندارد. فیلسوف هیچ نمی داند اما بر نادانی خود اگاه است. وظیفه سقراط عبارت می شود از اگاه ساختن سایر انسان ها بر نادانی خویش. سقراط همیشه در گفتگوها پرسش کننده ای است که به گفته ارسطو اقرار می کند که هیچ نمی داند. رسالت سقراط ان است که انسان ها را از نادانی خود اگاه سازد. وقتی سقراط ادعا می کند که فقط یک چیز می داند و ان این است که هیچ چیز نمی داند. سقراط در بحث کردن با دیگران به ایفای نقش مامایی اکتفا می کند . خود او هیچ نمی داند و چیری نمی اموزد بلکه فقط سوال می کند و مسایل و پرسش های او به مخاطبانش کمک می کنند تا حقیقت خود را بزایند. گفت و شنود سقراطی بر عکس به تشکیک - به عدم استنتاج و صورت بندی دانایی می انجامد. به حقیقت خود پی می برد . یعنی با گذشتن از دانایی خویش خود را زیر سوال می کشد. سقراط همچون خر مگس مخاطبان خود را با پرسش هایی که شخص انها را زیر سوال می برند و انان را وا می دارند تا به خود توجه کنند و مراقب خود باشند نیش می زند و به این نتیجه می رساند که مانند سقراط به ان جا می رسد که در می یابد که هیچ نمی داند. دیگر به فلسفه پرداختن کسب دانایی یا کاردانی یعنی سوفیا نیست بلکه خود را زیر سوال بردن است. سقراط می گوید و تکرار می کند که هیچ نمی داند. نمی تواند چیزی به دیگران بیاموزد . دیگران خود باید فکر کنند و حقیقت خود را کشف کنند. در عمق دانایی سقراطی عشق به نیکی جای دارد. ارزش مطلق برای انسان ارزشی است که انسان اماده جان دادن در راه ان باشد. سقراط عقیده دارد برای انسان نیک هیچ بدی وجود ندارد نه در زمان زنده بودنش نه هنگام مرگش. از دید سقراط تنها یک بدی وجود دارد و ان خطای اخلاقی است و تنها یک نیکی و یک ارزش وجود دارد و ان قصد و اراده انجام کار نیک است. خلوص نیت اخلاقی باید مدام تجدید و نوسازی شود . خود را متحول کردن هرگز قطعیت نمی یابد و مستلزم ان است که پی در پی به چنگ اید. حکمت معرف کمال دانایی است. دو گونه انسان وجود دارد که به فلسفه نمی پردازند. اول خدایان و حکیمان زیرا که

خودبه راستی حکیم اند دوم بی خردان زیرا می پندارند که حکیم اند. چیزی ساده تر از حالت بینا بینی فیلسوف نیست. او در نیمه راه دانایی و نادانی است. کافی است که به کار فلسفی خود بپردازد تا به طور قطع از نادانی بگذرد و به حکمت برسد. فیلسوف هرگز به حکمت نمی رسد اما می تواند به سوی مقصد پیش رود. فلسفه یک شیوه زندگی و یک گفتار است از ترکیب اندیشه و حکمت. فلسفه در تعریف ایسوکراتس دیگر تنها اگاهی های عمومی و علمی نیست بلکه پرورش برای زندگی است که روابط انسان ها را دگر گون می کند و ما را از اختلاف ها در امان می دارد    بر   برترین هوشمندی تسلط بر نفس و عدالت است. ارسطو می گوید سقراط همیشه نقش پرسش کننده را بازی می کند و هرگز نقش پاسخ دهنده را به عهده نمی گیرد زیرا معترف است که خود هیچ چیز نمی داند. او نمی خواهد فقط مردان سیاسی چالاک پرورش دهد بلکه می خواهد انسان بپرورد. باید بخش بالایی روان را که شعور است طوری تمرین داد که با کاینات هماهنگ و با الو هیت همگون شود. حکمت در نظر ارسطو کمال فعالیت روان است. فلسفه عشق و جستجوی حکمت است و حکمت یک شیوه زندگی است. فیلسوفان همه می پذیرند که ادمیان غرق در بدی و بی نوایی و نگرانی اند زیرا نا اگاهند . بدی در چیزها نیست بلکه در داوری های ارزشی انسان ها از چیز هاست. نقش فلسفه عبارت از دانستن راه خردمندانه جستجوی لذت یعنی در حقیقت جستجوی لذت واقعی است که لذت ناب هستی است. زیرا تمام بد بختی ها و ناراحتی های انسان ناشی از ان است که نمی داند لذت واقعی چیست. لذت را می جوید اما توانایی رسیدن به ان را ندارد . رسالت فلسفه رسالت اپیکور قبل از هر چیز رسالت درمانی است. باید بیماری روان را درمان کرد و به انسان اموخت که با لذت زندگی کند. نخست باید این را مسلم شناخت که هستی یک بار بیشتر نخواهد بود تا بتوان سپس به سبب ان که همتا و جایگزینی ندارد برایش شادی کرد . زندگی هماهنگ با خرد به معنای زندگی هماهنگ با طبیعت و با قانون جهان شمولی است که باعث تحول جهان از درون می شود. فلسفه پیش از هر چیز هنر زیستن است. اموختن فلسفه حتی با خواندن و تفسیر کردن متون در عین حال اموختن یک شیوه زندگی و به کار بستن ان است. اخلاق ضامن نخستین تزکیه روان است. این دگرگون ساختن خود بازگشت به خود واقعی است که جز روان ما یا الوهیت درون ما چیزی نیست. برترین چیز در نفس انسان شعور و روان اوست. ریاضت اپیکوری در محدود کردن امیال است برای دست یابی به لذت ناب. فیلسوف باید در هر لحظه اگاه باشد که کیست و چه می کند. خود اگاهی اگاه بودن از وضع اخلاقی خود است. ان است که سنت مسیحی ازمون وجدان می نامد. مشاهده و نظاره طبیعت نوعی خوراک برای جان و روان است  و ارزش و معنا به زندگی ما می دهد.   سقراط را می توان نمونه ارشاد کننده روانی شناخت که به وسیله گفتارها و شیوه زندگانیش نیش یا ضربه ای به روان مخاطب می زند و او را وا می دارد که زندگی خود را زیر سوال ببرد. فیلسوف نباید از سرزنش سیاستمداران ترسی به خود راه دهد. هدف انسان و خوشبختی او در زندگی همساز با برترین بخش وجود خویش یعنی هماهنگ با شعور است که اختصاص به مکاشفه حقیقت دارد. کمیاب و بسیار کمیابند کسانی که خود را شایسته تدارک انقلاب درون سازند. اکنون دیگر فلسفه را یک گفتار نظری نمی دانند بلکه ان را یک کار عملی - یک ریاضت و یک خود دگرگونی شناخته اند.

 

 منبع. فلسفه باستانی

   روان شناسی....

دانشمندان علوم تربیتی معتقد شده اند که هدف تربیت و اموزش و پرورش در  قرن21باید انسانیت باشد و مسوولان تربیتی جامعه بشری باید برای انسان شدن و انسان بودن افراد بشر بیندیشند. با اعتقاد به این نکته مهم که اینده بدون حال وجود ندارد و اینده مطلوب را با تغییر مطلوب حال می توان ساخت. به عبارت دیگر رواشناسان علمی  معماران جهان نو هستند. شناخت علمی رفتار انسان هدف نهایی روان شناسی است. روان شناسی به ما کمک می کند که انسان را با روش علمی و خوب بشناسیم و او را به بهره مندی از زندگی سالم و لذت بخش راهنمایی کنیم . به عبارت دیگر انسان خود را بشناسد و بداند کیست و کی می تواند باشد. چگونه استعداد هایش را برای نفع و صلاح خود و جامعه به کار اندازد . همچنین روان شناسی ما را در کشف علت های رفتار با فعالیت های انسان کمک می کند. به طور مثال ما می توانیم علت های صلح طلبی یا جنگ خواهی مردم را تجزیه و تحلیل کنیم یا بدانیم چرا یکی دروغ می گوید و دیگری ان را گناه می داند. تاریخچه روان شناسی

یک. مرحله پیش از تجربی شدن که نظریه های زیر را ملاحظه می کنیم الف. ....نظریه زنده پنداری . انسان نخستین معتقد بود که موجودات جهان دارای روح هستندو این اعتقاد حتی در بین تحصیل کرده های قرن 21 نیز دیده می شود

ب. نظریه فلسفی. که به دو دوره پیش از افلاتون و بعد از افلاتون تقسیم می شود. در دوره بعد از افلاتون که تا زمان دکارت ادامه داشت. فیلسوفان تن و روان را دو پدیدار جدا و مستقل از همدیگر می پندارند

دکارت. فیلسوف معروف فرانسوی از جمله  چهره های مشهور در تاریخ روان شناسی به شمار می رود. او رفتار حیوان را بر حسب اصول مکانیکی تفسیر کرده معتقد بود که موجود زنده دستگاهی است که ساختمان بسیار پیچیده ایی دارد و خودکارانه از صدا و نور و سایر محرک های خارجی متاثر می شود. دکارت برای نخستین بار مقدمات مطالعه دستگاه عصبی را پایه گذاشت و اولین کسی است که توجه دانشمندان را به شناخت رفتار انسان بر پایه های فیز یولوزیک جلب کرد

ساختمان گرایی. مکتب ساختمان گرایی که گاهی مکتب تکوینی نامیده می شود به وسیله وونت فیز یولوریست المانی بنیان گذاری شد. این مکتب روان شناسی را به صورت یک علم در اورده از فلسفه جدا کرد.

کنش گرایی.

گروهی از دانشمندان نظزیه های ساختمان گرایان را برای تفسیر و توجیه زندگی عقلی یا رفتار کافی ندیدند و ترکیب شعور را از یک عده عوامل و عناصر مشخص نپذیرفتند. این ها به نکته مهمی برخوردند و ان این که کنش یا وظیفه شعور یا عقل در زندگی انسان است. به عقیده این مکتب روان شناسی باید حیات عقلی انسان را از نقطه نظر یا کنشی که به عهده دارد بررسی کند و این وظیفه یا عمل و کنش عبارت است از سازگاری با محیط به وسیله یادگیری و بهتر ساختن شیوه های رفتار. بنیان گذار این مکتب جان دیویی است. دیویی پیش از واتسن مطالعه رفتار را اغاز کرد. فکر را ابزار یا وسیله ای برای تاثیر در عالم اشیا و  افکار می داند . دیویی در نظریه ابزار گرایی خود بیشتر از نظریه تکاملی داروین و هگل متاثر شده است. بدین صورت که از داروین تکامل گوشت و استخوان و از هگل تکامل فکر را فرا گرفت. به نظر واتسن برای مطالعه و شناخت رفتار باید ان را به پاسخ و محرک تجزیه کرد.

روان کاوی. فروید از مطالعات بالینی خود درباره بیماران روانی یا مبتلایان به اختال های عصبی به این نکته مهم متوجه شد که رفتار انسان تنها نتیجه عواملی که وی بدانها اگاهی دارد نیست بلکه بیش از انها از عواملی متاثر می شود که خود فرد بدانها اگاهی و توجه ندارد و فروید انها را عوامل ناخود اگاه یا انگیزه های ناخود اگاه نامید

ناخوداگاه و رویاهای انسان....

فروید روان کاو اتریشی اثبات کرد که انگیزه های انسان گاهی ناخود اگاهند یعنی خود شخص به وجود انها اگاه نیست. او معتقد شد به این که برای شناخت رفتار انسان باید قسمت ناخوداگاه عقل او را بررسی کردو روان کاوی در واقع می کوشد به عمق رفتار پی ببرد . از این رو روان شناسی جدید را روان شناسی زرفا یا عمق می گویند. رویا یا خواب دیدن...

رویا یا خواب دیدن از جمله مسایل انسانی است که از زمان پیدایش خود انسان باعث شگفتی او شده است. بعضی ها معتقد شده اند که رویا انسان را از خطر هایی که در اینده به علت اعمال امروزش متوجه او خواهند شد اگاه می سازد. بعضی دیگر عقیده دارند رویا نتیجه اعمال فیزیولوزیک دستگاه گوارش یا سایر اعضای بدن می باشد. عده دیگری عقیده دارند که رویا نتیجه هیجان سلول های خاصی در مخ می باشدکه سبب می شود خاطرات حفظ شده در ان سلول ها در قسمت خوداگاه ذهن شخص ظاهر شوند. نظریه دیگر خواب دیدن را نتیجه محرک های حسی خارجی و بدنی می داند و ماهیت این محرک هاست که ماهیت خواب را تعیین می کند. عده ای از فیزیک دانان معتقد هستند که تمام حوادث گذشته و اینده در بعد زمان / بعد چهارم/ ثبت و ضبط هستند و شخص در حالت خواب به علت دارا شدن حس ششم یا حس دوازدهم / حس زمان/ می تواند بعد زمان را احساس کند . بنابر این حوادث گذشته یا اینده یی را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با او ارتباط دارند را در خواب می بیند. اما فروید عقیده داشت که رویا اینده را نشان نمی دهد بلکه تعارض های روانی را که شخص در حال حاضر دارد روشن می نماید همان طور که امیال سرکوفته وی را از دوران کودکی نشان می دهد. فروید- یونگ و ادلر همگی رویا را رمز یا سمبول نشانه ای از امیال سرکوب شده می دانند و معتقد هستند که شخص در عالم خواب این امیال را ارضا می کند

.مکتب های مهم روان شناسی....

که در واقع کمک به یکدیگر هستند عبارت هستند از ساختمان گرایی که عناصر سازنده شعور را مطالعه می کند . کنش گرایی که به بررسی وظیفه شعور در زندگی انسان می پردازد. رفتار گرایی که کاری به کیفیت و کنش شعور ندارد و فقط رفتار محسوس را مطالعه می کند. روان کاوی که فعالیت های خود را به مطالعه و شناخت ناخود اگاه ذخن محدود ساخته است و ان را از مهم ترین عامل ها در رفتار به خصوص اختلال های روانی می داند و گشتالت که ضرورت مطالعه رفتار را به صورت کل و واحد مطرح ساخت و تجزیه رفتار را به عناصر جدا از هم نادرست دانست.

تیوری روان کاوی....

روان کاوان به قسمت ناخوداگاه ذهن انسان بیش از خوداگاه ان اهمیت می دهند و معتقدند که رفتار انسان از ناخوداگاه بیش از خوداگاه او متاثر می شود. فروید نتیجه گرفت که شخصیت انسان از سه جنبه تشکیل یافته است. 1- نهاد یا او ...

ان جنبه از شخصیت است که موروثی و غریزی است و تحت فرمان اصل لذت جویی است و می کوشد بر سایر جنبه های روان یا شخصیت مسلط شود. نهاد نخستین منبع انرزی روانی است و جایگاه غرایز می باشد . نهاد از قوانین و استدلال پیروی نمی کند و فاقد هر گونه ارزش اخلاقی است و فقط به یک  موضوع توجه دارد و ان ارضای نیازهای فطری یا غریزی بر طبق اصل لذت است. 2- خود یا من...

ان جنبه از شخصیت یا روان است که حالات و اعمال شعور را نشان می دهد و در نتیجه مواجه شدن با عالم خارج و تاثر از ان تکوین یافته رشد می کند. فعالیت خود اگاهانه است و می خواهد با اوضاع اجتماعی سازگاری کند. خود یا من نهاد را کنترل می کند. هدف اصل واقیعیت این است که تخلیه انرزی را تا پیدایش شی واقعی که بتواند نیازها را ارضا کند به تعویق اندازد

3-  فراخود یا من برتر...

ان قسمت از شخصیت است که از ترکیب معیارهای اخلاقی و ممنوعیتهایی از طرف والدین به خصوص پدر تکوین یافته رشد و تکامل پیدا می کند. فرا خود جنبه اخلاقی یا معنوی شخصیت را تشکیل می دهد و بیشتر معرف ارمان و ایده ال است تا واقیعیت. به عقیده فروید فراخود همان قسمت از شخصیت است که ارتباط ما را با والدین و تسلط ایشان را بر ما نشان می دهد . ما از این قسمت به نام های ضمیر- ضمیر باطن و وجدان تعبیر می کنیم. از این سه جنبه شخصیت نهاد و فراخود پیوسته با هم در مبارزه هستند و نقش خود یا من اشتی دادن میان ان ها و ایجاد سازگاری با محیط می باشد .منبع

روان شناسی عمومی. تالیف. علی اکبر شعاری نزاد. انتشارات دانشگاه سپاهان انقلاب ایران.

.   


 

کتاب حکمت شادان از نیچه

 

عنوان کتاب حکمت شادان یعنی همان اصطلاح قرون وسطایی گایاسانزا اشاره ای است به شاعران و رامشگران که از قرن دوازدهم میلادی حرکتی را در ستایش از عشق- جوانمردی و شادزیستن را اغاز می کنند. کتاب حکمت شادان از علم و دانشی دفاع می کند که برای انسان به مانند شعر و موسیقی سرمستی و شادی می اورد. در حکمت شادان مولف طالب دانشمندی است که هم عالم باشد هم هنرمند. هم اهل ادب باشد . هم اهل طرب و موسیقی. هم خرد را محترم شمرد و هم راز دهر را. حافظ که الگوی شعری نیچه است در زمره این عیاران قرار دارد. نیچه می نویسد ان کس که خنده نمی داند همان به که اثار مرا نخواند و می افزاید خنده یعنی دیدن درون چیزها. شادی را از زندگی کنار مزن. چون برای انسان شادی از هر چیز مهم تر است. نیچه می افزاید تنها درد- درد بزرگ است که اندیشه را در نهایت رها می سازد . دردی که بدگمانی بزرگ را اموزش می دهد. تنها درد- درد بزرگ دردی طولانی است که ما را سر فرصت ناگزیر می سازد به مرور پخته شویم و ما را ما فلاسفه را وا می دارد به اخرین لایه ریشه ها و اعماق خود رسوخ کرده و از تمام امیدها و سادگی ها ان حجاب ها - چرب زبانی ها و مماشات را که شاید انسانیت خود را تا ان زمان بر انها استوار می کردیم بر کنار بزنیم.نیچه در این کتاب می افزاید حیاتی که در مقابل ماست فریاد می کشد انسان باش و از من پیروی نکن. تو باید از خودت پیروی کنی و ما نیز زندگی و حیاتی داشته باشیم که نسبت به خود ما حق داشته باشد . ما نیز باید ازاد و شکوفا شویم . من هنگامی که چنین انسانی را مشاهده می کنم این سخنان در گوشم به صدا در می اید که ارزش شور و احساسات بهتر از زهد و ریاست. صادق بودن حتی در شر بهتر از گمراه شدن در اصول اخلاقی سنت است. انسان ازاده می تواند خوب یا بد باشد اما انسان غیر ازاده ننگ طبیعت است. سرانجام ان کس که می خواهد ازاده باشد تنها از طریق توانایی های خود می تواند ازاده شود. ازادگی هرگز با معجزه از اسمان نصیب ما نمی شود. جهان دارای غریزه بقا نیست و از هیچ قانونی پیروی نمی کند. بر حذر باشیم از این که بگوییم در طبیعت قانون وجود دارد . طبیعت جز ضروریات چیزی نمی شناسد . در طبیعت کسی نیست که فرمان دهد.کردن نبودند و از علو روح بی خبر بوده یا ر نیایش برای افرادی ابداع شد که قادر به فکر خود در اساس شد ان را احساس نمی کردند. چیزی که لوتر خوب نگفته است ان است که خدای مسیح بدون بی خردان نمی توانست باقی بماند. این گونه سخنان موجودی توانا و قادر مطلق را پیش فرض می کند که علیرغم قدرت از انتقام لذت می برد . قدرت او ان قدر بزرگ است که هیچ کس نمی تواند خدشه ای جز بر حرمت او وارد کند. هر گونه گناه در دین عبارت است از فقدان احترام  یا جنایت بی حرمتی به مقام الاهی نه چیز دیگر. ندامت خفت و خواری اولین و اخرین شرطی است که بخشش او را به همراه می اورد . اگر این گناه موجب جراحات دیگری مانند قتل انسان شود یا اگر شری عمیق و فراگیر را مانند یک بیماری منتشر کند و انسانها را مانند داعش بکشد برای این شرقی اسمانی که شیفته حیثیت و احترام است هیچ اهمیتی ندارد . گناه جنایتی است علیه خدا نه علیه انسان. عجب خدایی که انسان ها را به شرطی دوست دارد که به او اعتقاد داشته باشند و ادمهایی که به او اعتقاد ندارند را با نگاه های غضبناک و تهدید امیز می نگرد. عجیب است. زیرا احساس قادر مطلق یک عشق قرار دادی و مشروط است . عشقی که هنوز نتوانسته است بر احساس  عزت و سر بلندی و روحیه کینه توزی خود غلبه کند. ان زمان که شک به عنوان خطرناک ترین گناه و به عنوان کفر نسبت به عشق ابدی و بی احترامی به نیکی های خوب و خالص و والا تلقی می شد فلسفه هنوز مفهومی نداشت. او یک اندیشمند است یعنی می داند چیزها را چگونه ساده تر از ان چه هستند در نظر بگیرد. کتابی که نتواند ما را به فراسوی کتاب ها ببرد به چه دردی می خورد. چه چیز موجب قهرمانی است...همزمان به استقبال رنج و بزرگ ترین امید خود رفتن. والاتر...

تو دیگر هرگز نماز نخواهی خواند . دیگر هرگز پرستش نخواهی کرد. دیگر هرگز به تکیه گاهی سرمدی تکیه نخواهی کرد. تو خود را منع خواهی کرد که در مقابل حکمتی متعالی خیری متعالی و قدرتی متعالی سر فرود اوری و افکارت را بر ملا کنی. تو برای تنها یی هفتگانه ات دوست یا نگهبانی ثابت نخواهی داشت. تو بر این کوهی که در قله ان برف و در قلب ان اتش است. بدون چشم اندازی زندگی خواهی کرد. دیگر برای تو پاداش دهنده یا جزا دهنده یا مصلحی غایی وجود ندارد.

دنیایی که در ان زندگی می کنیم غیر خدایی- غیر اخلاقی  و غیر انسانی است.تعصب تمام نظام حسی و فکری انسان را هیپنوتیزم می کند به نحوی که فقط از دیدگاه و احساس واحدی اشباع می شود. احساسی که مسیحیت ان را ایمان می نامد و بر انسان مسلط می شود. بی باکی...

هر جا هستی در اعماق جستجو کن سر چشمه در زیر است. بگذار تاریک اندیشان فریاد بر اورند که همیشه در اعماق جهنم است. صعود...

منبع. کتاب حکمت شادان. مولف نیچه. مترجمین جمال ال احمد- سعید کامران و حامد فولاد وند

فلسفه شوپنهاور....

مشهورترین کتاب شوپنهاور بزرگ ترین فیلسوف قرن 15 اروپا کتاب جهان همچون تصور نام دارد که در این جا گوشه  را باز گو می کنیم.شوپنهاور  همچون افلاتون عمیقا تحت تاثیر حیرتی بود که ادمیان را وادار به فلسفیدن می کند . وی به طور غریزی جهان را با چشم عینی متفکری به راستی اصیل می نگریست. به نظر او دنبال کردن حقیقت چنان طولانی و پر درد سر است که نمی توان انتظار داشت همگان یا عده ای کثیر یا در واقع حتی عده ای اندک صادقانه در ان مشارکت جویند. برای فلسفه هیچ زمانی نا مساعد تر از وقتی نیست که ان را به طرزی بی شرمانه از یک سو به عنوان وسیله سیاسی و از سوی دیگر به عنوان وسیله امرار معاش مورد سو استفاده قرار گیرد . حقیقت فاحشه نیست که بازوان خود را به گردن هر بی سر و پایی بیاویزد بر عکس زیبا رویی مستوره ای است که  حتی مردی که همه چیز را فدای او کند باز نمی تواند از دست یافتن به او اطمینان خاطر داشته باشد. چطور ممکن است فلسفه که به وسیله امرار معاش تبدیل شده یک سره به سوی سفسطه نرود و چون این همان چیزی است که لاجرم رخ می دهد و قانون من برای کسی اواز می خوانم که نان مرا بدهد  در همه زمان ها شنیده شده در میان مردم باستان کسب مال از طریق فلسفه ویزگی سوفسطاییان بود.شوپنهاور در کتاب خود جهان همچون تصور اذعان می کند که

ستاره راهنمای من همواره حقیقت بوده است و بس. و من در راه رسیدن به حقیقت تنها به مرافقت خود امید داشته برکنده ام از این عصری که تمام تلاش های عقلی والاتر را پست می کند.

افلاتون می گوید ادمیان همواره در رویا به سر می برند . تنها فیلسوف است که می کوشد بیدار شود. از دیدگاه افلاتون زندگی یک رویای طولانی است

.ما باید به همان میزان  به دنبال کشف و از ریشه برکندن هر گونه خطا باشیم. زیرا هر خطا خود به خود سم است. پس هیچ خطایی بی ضرر و لذا ارجمند و مقدس نیست.پسند با هراسی بی پایان همراه است. استعداد فلسفی دقیقا ان چیزی است که افکار همان طور که اشتباهات شهریاران دامن ملت ها را می گیرد خطاهای اذهان بزرگ نیز با رشد و اشاعه و سرانجام سقوط به شر تاثیر نا سالم شان را به تمامی نسل ها و حتی کشورها می دهند. عقاید مذهبی اقوام هر چند متفاوت باشند در همه ان ها کردار نیک با رضایتی غیر قابل وصف و کردارخوب مشخص می شود.  نا لاتون می گوید یعنی شناخت یکی در همه و همه در یکی. اخلاق رواقی می گوید که خوشبختی را باید تنها در ارامش درونی و ارامش خاطر جست و حصول این نیز تنها با فضیلت میسر است. انسان خردمند همواره خود را از شادی و غم بر کنار می دارد و هیچ رویدادی حال او را دگرگون نمی کند. فضیلت عبارت است از توافق روح با خودش در سراسر دوران حیات. قدرت حقیقت به طرزی باور نکردنی عظیم و دارای دوامی غیر قابل وصف است. حقیقت به گیاهی می ماند که زیر انبوهی از سنگ های بزرگ جوانه می زند اما هم چنان با پیش راندن خودش با پیچ و تاب های بالا می رود . بد شکل.پریده رنگ. نحیف اما هم چنان به سوی نور. هر شخصیت بشری تحت همه شرایط خود را اشکار می کند. از متعالی تا مبتذل شدن گامی بیش نیست. گوته می گوید ان که زیبایی انسانی را دریابد به شر الوده نتواند شد احساس می کند که با خویشتن و با جهان همساز است. تنها نابغه است که همچون اندام عالی جذب می کند .دگرگون می سازد و خلق می کند. زیرا در حقیقت او توسط اسلافش و اثار ایشان تعلیم دیده و پرورش یافته اما  تنها با خود زندگی و جهان به طور مستقیم از طریق تاثیر ان چه درک کرده خلاق می شود. انبوه و اکثریت مردم و نسل اینده همواره به همان اندازه هرزه و کودن خواهد بود و باقی خواهد ماند که توده و اکثریت معاصران همواره بوده اند و همواره هستند. شکوه هایی را که اذهان بزرگ  هر دوره از معاصران خود کرده اند بخوانیم همواره چنین به نظر می رسد که گویی متعلق به امروزند. زمان حقیقت را بر ملا می سازد. دنیا از ان جباران است. گر چه انسان همواره همان است همواره خود را در نمی یابد بلکه اغلب تا وقتی که به درجه ای از خودشناسی برسد از شناخت خود ناتوان است. هر نفسی که بر می اوریم مرگ را که همواره به سوی ما هجوم می اورد دفع می کند. در نهایت این مرگ است که فایق می اید. خود زندگی بحری است مملو از صخره ها و گرداب هایی که انسان با بیشترین احتیاط و اظطراب از ان ها دوری می گزیند. این جهان بشریت جولانگاه تصادف و اشتباه است. وی  به عبث برای خود خدایانی می سازد تا از طریق نیایش و تملق چیزی را از ان ها بگیرد که تنها با قدرت اراده خود می تواند به دست اورد. برای انسان چیزی که همه چیز به ان وابسته است اراده او است و اراده او می ماند. ارسطو می گوید هدف دولت این است که افراد بتوانند به خوبی و خوشی و خرمی در کنار هم زندگی کنند. کسی که به خاطر پیروی از دستور دین شخص مرتدی را می کشد به همان اندازه راهزنی که با قتل پول به دست می اورد جنایت کار است. عشق سراسر دل سوزی یا همدردی است. عشقی که همدردی نباشد خودخواهی است. عداوت و شرارت از خودخواهی نشات می گیرند. بدترین کارها سو استفاده از بهترین چیزهاست. ما باید سرنوشت را بیشتر به شرایط نسبت دهیم

رعایت فرایض به خودی خود هرگز نمی تواند شخص را رستگار کند. شایسته است فلسفه دوران جدید دکارت را پدر خود بخواند . اندکی بعد برکلی در این راه پیش تر رفت و به ایدیالیسم تمام عیار دست یافت. یک موجود بی دوام فانی زودگذر که به او اجازه داده اند تنها نظری کوتاه به چنین جهانی بیاندازد چگونه می تواند با یقین از قبل و بدون تجربه درباره این جهان و درباره امکان هستی و خاستگاه ان قضاوت کند. حق با سنکا است که می گوید اگر می خواهی همه چیز را مطیع خود سازی خود را مطیع خرد ساز. شرط لازم برای برتر بودن از دیگران در زندگی واقعی اندیشمند و سنجش گر بودن و عمل کردن بر اساس مفاهیم است. حکمت سرتا سر طریقی است که جهان در ان خود را به ذهن ادمی عرضه می کند. مفاهیم مصالح فلسفه هستند. هر بی عدالتی از بین بردن خیر است . جز فضیلت هیچ خیری وجود ندارد . اما فضیلت از بین رفتنی نیست. فلسفه را باید کوک شناسی کل علوم به حساب اورد. فلسفه به معنای صحیح باید کلی ترین اطلاعات را درباره تمامی امور به دست دهد. ان افراد را می شود به نوازندگان یک ارکستر تشبیه کرد که هر یک از ایشان متخصص ساز خود است و فیلسوف را به رهبر ارکستر که باید با ماهیت و طریقه کاربرد همه سازها اشنا باشد بی ان که هرگز همه را به کمال بنوازد. ارسطو در اخلاق کبیر می گوید خوشبختی عبارت است از حیات شادمانه اما حیات شادمانه عبارت است از حیات پرهیزکارانه. حیات شادمانه عبارت است از زیستن بر اساس طبیعت و نه بر اساس عقاید عموم. باید ببینیم نداشتن چیزی چه میزان کمتر از از داشتن و از دست دادن ان  شهوت درد اور است. لذت ما را سهل انگار و بی فکر و بی پروا می کند . هوس هم به همین ترتیب عمل می کند. شهوت دشمن خونی دور اندیشی است. پیشینیان هیجان را اشفتگی درونی می نامیدند. شخصیتی که از هر جهت شرافت مند باشد با وجود نقص کامل در شایستگی های عقلی و فرهنگی شخصیتی بی نقص به نظر می رسد . در عوض حتی بزرگ ترین اذهان نیز اگر به انحرافات بزرگ اخلاقی الوده باشند همواره سزاوار سرزنش می نمایند . این مطابق قول گزنوفان است که باید خردمند بود تا خردمند را شناخت. برای نگرش عینی مغز تاج بدن است. از این رو تنها جایی که بدن به بالاترین کمال و پیچیدگی خود رسیده باشد است که مغز با حداکثر تکاملش ظاهر می شود. تصور و ایده می توانند به عنوان اوج شکوفایی اراده نگریسته شوند. شدت اراده با افزایش هوش توام می شود. هر چه اگاهی بالاتر می رود افکار و ایده ها روشن تر و مرتبط تر و ادراکات واضح تر و حس ها عمیق تر و پر مایه تر می شوند. نبوغ  مشروط به مزاجی اتشین است. به نظر می رسد باید اراده ای بی نهایت تند و مشتاق وجود داشته باشد تا طبیعت هوشی فوق العاده عظیم را به عنوان هوش متناسب با ان فراهم اورد. از درخشان ترین وجوه کار دکارت این بود که وی نخستین کسی بود که فلسفه را از خوداگاهی اغاز کرد. ما نمی توانیم توقف زندگی را به عنوان نابودی اصل زیستن و لذا مرگ را نابودی کامل انسان بدانیم. موجود زنده به دلیل مرگ دستخوش هیچ گونه نابودی مطلقی نمی شود بلکه در و همراه با کل طبیعت به نبودن ادامه می دهد. طبیعت در مورد مرگ انسان نیز همچون یک حیوان عمل می کند. مرگ ما در نهایت باور نکردنی ترین چیز جهان برای ما نیست. همه چیز از بطن مادر سزاوار نابودی است. عشق موضوع اصلی اثار دراماتیک است. لاروشفوکو می گوید عشق را می توان به روح تشبیه کرد. زیرا چیزی است که هرگز ان را به چشم ندیده ایم و با این حال درباره اش سخن می گوییم. عشق هواره نیمی از توان و افکار جوانان را به خود مشغول داشته و قبله امال همه تلاش های بشری است. مهم ترین امور را به شدت زیر تاثیر خود قرار می دهد. هر لحظه جدی ترین امور را اشفته می کند . حتی گاهی بزرگ ترین اذهان را برای مدتی مختل می سازد. موضوعی وجود ندارد که بتواند در جذابیت با عشق همسری کند. موضوع عشق هر چند همواره مورد استفاده بوده و هست هرگز کهنه نمی گردد. افلاتون می گوید هیچ چیز به اندازه شهوت فریب امیز نیست. خوشبختی فقط یک رویا است و درد واقعی است. این را درطول 80 سال زندگی اموختم. مگس به دنیا می اید تا طعمه عنکبوت شود و انسان ها نیز به دنیا می ایند  تا به کام مشقت و محنت فرو روند. منشا اصلی بیشتر مصایب ناگواری  در خود انسان است. شادترین لحظه زندگی انسان خوشبخت لحظه ای است که به خواب می رود و بدترین لحظه زندگی انسان بدبخت لحظه بیداری او است. در این جهان ظرفیت احساس درد با شناخت افزیش می یابد و بنا بر این هر انسان به بالاترین درجه خود می رسد و هر چه انسان با هوش تر باشد این درجه نیز بالاتر می رود.از میان تمامی تمامی نعمت هایی که طبیعت به انسان ارزانی داشته هیچ یک ارزنده تر از از مرگ نیست. خدا پرستی این کار را به شیوه کودکانه انجام داده که قادر به قانع کردن انسان بالغ نیست.  از این رو وحدت وجود به محض ان که جرات پیدا کرد خود را در نقطه مقابل خدا پرستی قرار داد. خدا پرستی سعی می کرده خود را با انواع بهانه ها و حیله ها و اعتقاد به عدل الهی سر پا نگه دارد که با این حال همگی در برابر استدلالات هیوم و ولتر با شکست مواجه شدند. بدترین دشمن انسان خود انسان است. انسان گرگ انسان است. . مجازات اعدام برای تامین امنیت زندگی شهروندان لازم است و به کسانی که می خواهند ان را حذف کنند باید پاسخ داد جهان را از شر ادم کشی خلاص کنید مجازات اعدام هم ناگزیر حذف می شود. در فلسفه خوش بینی خطای اساسی است که راه هر گونه حقیقت را می بندد. چیزی را که مال کسی است به او بدهو قداست را در نظر داشته باش. مادام که فرصتی هست و جان در بدن داری در حق همه نیکو کاری کن. تحول انقلابی عظیم و سریع در ماهیت درونی انسان هنگامی رخ می دهد که او در اگاهی کامل با مرگی سخت و قطعی چون اعدام مواجه شود. چوبه دار محل تحولات خاص و برجی است که شخصی که حواس خود را حفظ کند از فراز ان دید و بینشی نسبت به ابدیت پیدا می کند که وسیع تر و وروشن تر از انی است که اکثر فلاسفه نسبت به عبارات روان شناسی عقلانی و الاهیات خود دارند. رنج تند رو ترین اسبی است که تو را به کمال می رساند. رنج ها و غم ها در زندگی بسیار واقعی از کار در می ایند و اغلب هم از حد انتظار فراتر می روند. صحیح تر ان است که ما یاد بگیریم جهان را از طریق انسان بفهمیم تا انسان را از طریق جهان. عمل اراده که جهان از ان سر بر می اورد عمل خود ما است و ازاد است.

منبع. جهان همچون اراده و تصور از شوپن هاور. ترجمه رضا ولی یاری. تهران. نشر مرکز   
...


 

 

 

 

 

 

 

 

 

کتاب فراسوی نیک و بد.....

نیچه در سال های 1773-76 کتاب تاملات نا بهنگام را نوشت. کتاب فراسوی نیک و بد پخته ترین و اساسی ترین اثر نثر نیچه است. او این کتاب را کتابی برای روشنگری مفاهیم چنین گفت زرتشت می شمرد. جدال او با عقل به عنوان محدوده امکان شناخت و معنا دار کردن هستی برای بشر جدال او با اخلاق به عنوان پرورشگاه ارزوهای گله ای بشر همه برای دست یافتن به امکانی است فرا بشری. به بالهایی برای پرواز و گریختن از تنگنای هر ان چه بوی بشری و خواستها و ارزوهای کوچک بشری می دهد. 1- ان که با خدای خویش از همه بیش نیرنگ می بازد سزاوار گناه کردن نیست. 2- ان که خود را واگذارد تا در چشم دیگران خوار گردد و دیگران از او بدزدند و بهره کشی کنند و فریبش دهند چنین گرایشی ازرم خدایی است حاضر در میان بشر 3- در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دو چیز وجود نداشته باشد وجودش تاب اوردنی نیست . شکرگذاری و پاکی4- اندازه و میل جنسی هر انسان تا اخرین قله جان او بر می شود5- در روزگار صلح مرد جنگی به جان خود می افتد. 6- هر ان چه روشن شده باشد دیگر ما را با ان سر و کاری نیست. خدایی که اندرز داد خود را بشناس مقصودش چه بود . این بود که با خود سر و کارت مباد . به دنبال عینیت برو7- هولناک است از تشنگی در دریا هلاک شدن. چرا باید حقیقت خویش را چنان نم الود کرد که دیگر تشنگی را فرو ننشاند. 8- زن می تواند چندان نفرت بیاموزد که دلبری را از یاد ببرد 9- عواطف همانند در مرد و زن اهنگی دگرسان دارند . از این رو مرد و زن یکدیگر را بد می فهمند و این بد فهمی را نهایت نیست. 10- پختگی مرد. یعنی باز یافتن ان جدیتی که ادمی در روزگار کودکی در بازی داشته است. 11- شرمساری از بی اخلاقی- پله ای است از پلکانی که در پایان ان ادمی از اخلاق خود نیز شرمسار می شود 12- امروزه مرد معرفت به اسانی می تواند خود را همچون خدایی حس کند که بدل به حیوان می شود13- خطر در شادکامی- اکنون جهان به کام من است . از این پس هر سرنوشتی را دوست دارم. که را هوس ان است که سرنوشت من باشد. 14- ان چه مسیحیان امروز را از سوزاندن ما باز می دارد ضعف انسان دوستی شان است نه انسان دوستی شان 15- موسیقی به شورها امکان می دهد که از خود لذت برند 16- تصمیم گرفتن و گوش ها را بر بهترین استدلال های مخالف نیز فرو بستن . نشانه شخصیت قوی است . هم چنین حماقتی است که هر چند گاه می باید بدان دست زد16- چیزی به نام پدیده اخلاقی وجود ندارد ان چه هست تفسیر اخلاقی پدیده هاست17- می خواهی دلش را به دست اوری وانمود کن که در برابرش دست و پای خود را گم کرده ای 18- پرداختن به لذت جنسی چنان رشد شتابانی به تنه عشق می دهد که ریشه نسبت به ان ضعیف می ماند و به اسانی بر کندنی19- شیطان پهناورترین چشم اندازها را از خدا دارد و از همین روست که این همه از او فاصله می گیرد. شیطان یعنی همان قدیمی ترین دوستار معرفت 20- ادمی را به خاطر فضایلش از همه بیش کیفر می دهند 21- کسی که راه رسیدن به ارمان خویش را نمی داند سبکسرانه تر و لا ابالی تر از کسی زندگی می کند که ارمانی ندارد22- زن در کینه و در عشق از مرد وحشی تر است. 23- پایین تنه دلیلی است برای ان که چرا انسان خود را به اسانی خدا نمی انگارد 23- زاهدانه ترین حرفی که شنیدم . در عشق حقیقی روح است که تن را در اغوش می گیرد. 24- همیشه بهشت ان جاست که درخت دانش سر افراخته باشد . پیر ترین و جوان ترین مارها چنین می گویند25- ان چه یک زمانه شر می شمارد بسا پزواکی است بیگاه از ان چه روزگاری خیر شمرده می شد - بازگشت بیمارگونه ارمانی کهن26- حس ترازیک با میل جنسی بالا و پایین می رود 27- جنون در افراد استثناست اما در گروه ها و حزب ها و ملت ها و دوره ها اصل است.28- عشق صفات والا و نهفته عاشق را یعنی ان چه که در وجودش کمیاب است اشکار می کند. تا بدانجا که چه بسا ان چه را که در او اصل است نهفته می دارد29- نزد مردمان سخت گیر یکدل و یک جان بودن مایه شرم است و چیری گرا بها 30- بسیار دم زدن از خویش راهی است برای نهفتن خویش31- ستایش گستاخانه تر از نکوهش است. 32- ادمی هرگز از کسی که از از خود ناتوان تر است نفرت ندارد بلکه هنگامی با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر شمارد33- ادمی سرانجام عاشق هوس خویش است نه ان چه هوس کرده است. 34- خود پسندی دیگران تنها هنگامی برای ما نا پسند است که خلاف خود پسندی ما باشد. 35- در باب این که راست گویی چیست شاید تا کنون هیچ کس چندان راست نگفته باشد 36- دروغ گفتنت نبود که تکانم داد بل این است که دیگر تو را باور ندارم 37- از او خوشم نمی اید -چرا زیرا همترازش نیستم- ایا هرگز بشری چنین پاسخی داده است. نیچه در این کتاب می گوید شگفتا که در تمامی علم اخلاق تا کنون ان چه در کار نبوده است مساله خود اخلاق است. هیچ کس را نیازار. بلکه تا انجا که می توانی همه را یاری کن. براستی این است ان پیش گذاره ای که همه اموزگاران اخلاق در پی یافتن حجت برای ان می کوشند. هر کار بد ناخواسته روی می دهد زیرا بدان به خود زیان می رسانند. بدکاران اگر می دانستند که بدی بد است هرگز بدی نمی کردند. اخلاق در اروپای امروز اخلاق حیوان گله ای است و ان چه محترم شمرده می شود بره است و بالاتر از ان گوسفند. فیلسوف امروزه با یک نگاه در می یابد که با گرداوری درست نیروها و وظایف و بر هم افزودنشان هنوز چه ها که از انسان می توان ساخت. او با تمام اگاهی وجدان خویش می داند که چگونه هنوز بزرگ ترین امکانات بشر به کار گرفته نشده است و چگونه نوع انسان رویا روی تصمیم های شگفت و راه های تازه ایستاده است. بزرگ ترین کس ان کس است که تنها ترین کس تواند بود و در پرده ترین و کز رو ترین مردی فراسوی نیک و بد. سالار فضایل خویش. سرشار از اراده. معنای عظمت جز این نمی باید بود. نگریستن از فراسوی نیک و بد یعنی از ورای ارزش ها بوجود و اری گفتن به ان. این بینش رندانه همان چیزی است که نیچه می خواهد و همه عارفان بزرگ تا کنون خواسته اند. یعنی رستن از تنگنای بشریت بشر و از وضع اجتماعی و گله ای و به اعتباری رسیدن به مقام ابر انسان یا انسان کامل که به خدا نزدیک تر است تا بشر. تنها اندیشه بزرگ مایه بزرگی یک کار یا ارمان است. می باید تنی باشد مظهر خواست قدرت. می باید ببالد و بگسترد و در خود گیرد و چیره شود. ان هم نه از سر هیچ اخلاق یا بد اخلاقی . بل تنها از ان رو که زنده است و زندگی نیز خواست قدرت است. انسان والا وجود قدرت مند درونی خویش را ارج می نهد و متنفر است از ادمیان سگسانی که را که می گذارند با ایشان بد رفتاری شود و نیزمتنفر است از چاپلوسان گدا صفت و بالاتر از همه دروغ گویان را . بزرگ ترین رویدادها و اندیشه ها که بزرگ ترین اندیشه ها بی گمان همانا بزرگ ترین رویداد هایند دیر تر از همه دریافت می شوند.

منبع. فراسوی نیک و بد نوشته فریدریش نیچه. مترجم داریوش اشوری. انتشارات خوارزمی

 

نکته های پزشکی در مورد خواب و رویا....

اگر انسان از خواب محروم شود ممکن است به اختلالات روانی دچار گردد. خواب تکرار یک حالت سلامت است.چیزها یی مانند ظرفیت مثانه متناسب با یک چرخه 24 ساعته تکامل یافته اند. خواب الودگی و مسمومیت الکلی وجوه اشتراک زیادی دارند و اگر هر دو حضور داشته باشند یکدیگر را تقویت خواهند کرد. ایا کسانی که می گویند هرگز خواب نمی بینند کسانی نیستند که به اسانی رویاهای خود را فراموش می کنند. در 80 درصد مواردی که داو طلب را در دوره حرکات سریع چشم بیدار کرده اند او خواب می دیده و خواب خود را تعریف کرده است. خواب دیدن در یک لحظه کوتاه اتفاق نمی افتد بلکه رویدادی است که در زمان تداوم می یابد. خواب دیدن به هیچ وجه منحصر به دوره های حرکات سریع چشم نیست بلکه می تواند هر وقت در طول شب اتفاق بیافتد اما ما هنگامی خواب خود را به خاطر می اوریم که در دوره حرکات سریع چشم از خواب بیدار شویم. در دوره حرکات سریع چشم نوعی فعالیت ذهنی یا خواب دیدن وجود دارد که نمی توان به این سادگی ان را توجیه کرد . فروید رویاها را پاسداران خواب می دانست . وسیله ای که امیال نفسانی ما به کمک ان اجازه می یابند در لباس مبدل خود را اشکار کنند. که اگر ان لباس مبدل را به تن نداشته باشند ممکن است وجدان های حساس ما را چنان به تکان اورند که ما وحشت زده از خواب بیدار شویم. روان کاوان معتقدند ما رویاهای خود را به این دلیل فراموش می کنیم که در ساعات بیداری این سانسور از به یاد امدن ان ها جلوگیری می کند. به یاد امدن یا نیامدن رویا به چند عامل بستگی دارد. یکی فراوانی حرکات سریع چشم. دیگر سرعتی که باان داوطلب در شب بیدار می شود و درباره رویای خود گزارش می دهد و دیگر مدت زمانی که او پس از بیدار شدن بیدار می ماند . هر چه داوطلب زودتر به خواب می رفت صبح کمتر به یاد می اورد. دکتر کالوین هال که درباره موضوع های جنسی در خواب مطالعه می کرد به این نتیجه رسید که 102 نماد رویایی برای

ا لت تناسلی مرد است. مانند عصا- تفنگ . قلم و ....55 رویایی برای عمل جماع مانند سوار شدن - تیر اندازی کردن - شخم زدن و کتک زدن. . در زنان در اواخر دوره ماهانه مقدار خوابی که در ان حرکات سریع چشم دیده می شود افزایش می یابد و در جریان خون قاعدگی رویاهای زنان بیشتر صورت جنسی پیدا می کند. سگ های نر نیز مانند انسان ها گاهی در حالت خواب حالت نعوظ پیدا می کنند. خواب گردی یا راه رفتن در هنگام خواب اگر مکرر نباشد در مورد بسیاری از بچه ها امری عادی است و معمولا پدیده ای است که در میان اعضا بعضی از خانواده ها دیده می شود . خواب گردی در بعضی از کودکان نشانه اشفتگی عاطفی است. خواب گردی هیچ وقت در دوره ها ی حرکات سریع چشم رخ نمی دهد . خواب گردها بیشتر در ساعت های نخستین خواب و در مرحله ای از خواب که ای ای جی امواج بزرگ و کند را نشان می دهد از خواب بر می خیزند. تا انجا که خواب گردی به یک ذهن مشوش دلالت می کند می تواند موید وجود فعالیت ذهنی در خواب به روال نیز باشد. به طور کلی دو نوع خواب وجود دارد 1- دوره ای حرکات سریع چشم که دوره ای خواب سبک هستند و نیز این که خواب انسان هر یک ساعت و نیم یک بار سبک می شود. در این مرحله حالت نعوظ به انسان دست می دهد و اگر انسان در این مرحله از خواب بیدار شود خواب خود را به خاطر می اورد. که به ان خواب نا به روال یا ان رم NREMمی گویندو دیگری خواب به روال یا خواب رم....rem که اگر انسان در این مرحله از خواب بیدار شود خواب خود را به خاطر نمی اورد . به طور کلی خواب در دوره ای حرکات سریع چشم از لحاظ فیزیولوزی یک نوع خواب متمایز به شمار می رود. محروم کردن شخص فقط از خواب نا به روال باعث می شود که این نوع خواب در طول شب شدت بیشتری پیدا کند و ضمن ان حرکات سریع چشم فراوان تر و رویاها واضح تر گردند. .خواب نا به روال بزرگسالان نیز در شب با چرخه های یک ساعت و نیمی تکرار می شود. برای این که بتوانند شخص را از خواب نا به روال محروم کنند از بعضی داروها استفاده می کنند. بار بیتورات ها و انواع قرص های خواب نه تنها زمانی را که شخص در این خواب به سر می برد را کاهش می دهند بلکه از فراوانی حرکات سریع چشم که با ان همراه است و و ضوح رویاهایی که ضمن ان رخ می دهند نیز می کاهند. وقتی این داروها/ قرص های خواب/ را چند شب به شخص می دهند سپس ان را قطع می کنند به دنبال ان افزایش قابل ملاحظه ای در خواب نا به روال مشاهده می شود که حتی زیادتر است از موقعی که محرومیت از این نوع خواب در اثر بیدار کردن های مکرر حاصل شده باشد. داروها در تغییر دادن وضع خواب بسیار موثرند و نیز این عقیده وجود دارد که از راه مطالعات شیمیایی بهتر می توان ماهیت خواب را شناخت. حالت خواب مصنوعی یا هیپنوتیسم جانوری را می توان در میمون ها نیز ایجاد کرد. وضع خواب با زیاد شدن سن تغییر می کند . هر قدر شخص مسن تر باشد احتمال بیشتری وجود دارد که او از بد خوابی شکایت کند. زن ها بیشتر از مردها از خواب خود شکایت دارند. برون گرا بهتر از درون گراها به خواب می روند. افراد بد خواب بسیار بیشتر از خوش خواب ها برای نگرانی و مشکلات شخصیت امادگی دارند. بیماران افسرده بسیار زودتر از افراد سالم بیدار می شوند. قرص های خواب وسیله سریعی برای فرار از واقعیت تلخ خستند که فرد مصرف می کند. مصرف تریپتوفان سگ های نر و مردها را هرزه تر از معمول می کند. خواب به قول توماس دکر زنجیری است طلایی که سلامت را به تن ما پیوند می زند.

منبع. خواب. مولف یان اوزوالد. مترجم. محمد رضا باطنی. انتشارات هاشمی

 

 

...