مشاهیر جهان: فیشته

ذیمقراطبس ذرات را نقطۀ شروع کار خود می شمردو افلاطون مثل را. در فلسفه جدید فرانسیس بیکن بر علم جهان مهر تایید نهاد. دکارت با نفس فکر به کار پرداخت هابز همه چیز را از ماده دانست و بار کلی از ذهن. پوهان گوتلیب فیشته ابتدا برای تحصیل الاهیات عازم یناشد اما هر چه بیشتر درس می خواند، بیشتر گرفتار شک و تردید می شد. شیفته به لایپزیگ رفت و شروع به درس دادن کرد. رساله ای به کانت داد تحت عنوان تحقیقی در نقد وحی(1792) و پس از آن به انجمن اخوت ساکت فیلسوفان پیوست. در سال 1793 کتاب برقراری آزادی فکر به وسیلۀ فرمانروایان اروپا را منتشر کرد ودر آن از فرمانروایان روشنفکر ستایش کردو فرمانروایانی را که از پیشرفت فکر بشر جلوگیری می کنند را به باد انتقاد گرفت و اظهار داشت         اصلاح بهتر از انقلاب است زیرا انقلاب ممکن است انسان را به توحش بازگرداند. اما با وجود این، یک انقلاب موفق می تواند بشر را در طی نیم قرن به همان اندازه به پیش ببرد که اصلاح طی هزار سال. سپس فیشته زمانی که فئودالیسم هنوز در آلمان باقی بود چنین خطاب کرد: از فرمانروایان خود تنفر نداشته باشید بلکه از خودتان متنفر باشید. یکی از منابع بدبختی شما ارزیابی مبالغه آمیزتان از این شخصیت هاست که ذهنشان بر اثر آموزش و پرورش، سهل انگاری و خرافات سست کننده ای منحرف شده است. اینها افرادی هستند که به آنها اصرار می شود تا جلو آزادی فکر را بگیرند... فریاد کنان به فرمانروایان خود بگویید هرگز اجازه نخواهید داد که آزادی فکری شما به وسیلۀ آنها پایمال شود. قرون تیرگی /قرون وسطی) به پایان رسیده است. ... یعنی روزگاری که به نام خدا به شما می گفتند شما گله های اغنام و احشام روی زمین هستید و باید بار ببرید و مال آنها باشید در مقالۀ دوم تحت عنوان درباب تصحیح داوری مردم در بارۀ انقلاب کبیر فرانسه ذکر شده بود که امتیازات فئودالی نباید موروثی باشد بلکه وجود آن بر اثر توافق جمهور مردم است. فیشته می گفت با اصلاح کامل آموزش و پرورش و بهره مند ساختن هر کودک از ان به وسیلۀ کمک مالی و اجباری از طرف دولت می توان نقایص را برطرف کرد. دیگر نباید در بارۀ انقلاب حرف زد. تنها یک انقلاب وجود دارد و آن عبارت است از تنویر افکار و تطهیر اخلاق. استعدادهای کودک را باید با روش مشاهده و تجربه و آزمایش پرورش داد و این استعدادها را باید به سوی تحقق آرمانهای ملی که توسط دولت تعیین خواهد شد، سوق داده شود. کشور باید تحت رهبری افراد تحصیل کرده و فداکار اداره شود.هر شهروندی باید خدمتکار دولت باشد و دولت خدمتکار همگان. تاکنون آموزش و پرورش کودکان به دست روحانیون سپرده شده که از خدا به منظور جستجوی سود شخصی در آن جهان پس از مرگ این بدن فانی استفاده می کنند.جای این روش باید یک فلسفۀ آگاهی اخلاقی بگیرد. که متکی بر حس تعلیم یافتۀ مسئولیت مشترک باشد.

منبع: تاریخ تمدن ویل دورانت . عصر ناپلئون


خصوصیات شخصیتی ناپلئون بناپارت

به عقیدۀ گوته، مغز ناپلئون بزرگترین مغزی است که جهان به وجود آورده است.تن که از دشمنان او بود گفته است: مغزی چنین منضبط و تحت چنان نظارتی هرگز دیده نشده است. روزی نزد لاپلاس اظهار تاسف کرده بود که جریان حوادث او را از دانشمند شدن بازداشته است. او آدمی حساس بود و از تیزی احساسات خود رنج می برد. کنجکاو بود و هزاران سوال می کرد. صدها کتاب می خواند، نقشه ها و تاریخها را بررسی می کرد، به دیدن کارخانه ها و کشتزارها می رفت. لاس کازه از شدت علاقۀ او، حدود اطلاعات او در بارۀ کشورها و قرنها تعجب می کرد، در تاریخ دولتی را سرغ نداریم که با چنین آمادگی و نظم برای چنان سازمان منظمی کار کرده باشد. در جنگها می کوشید دشواریها، مخاطرات و غافلگیر شدنها را پیش بینی کند و برای آنها تدبیری بیندیشد و می گفت: وقتی طرح جنگی را می ریزم، ترسوتر از من پیدا نمی شود، همۀ امکانات بد را در مواقع خاص در نظرم بزرگ می کنم. به خود می بالید که شجاعت ساعت دو صبح را دارد یعنی پس از بیدار شدن ناگهانی قادر است به طور روشن فکر کند و بی درنگ و به طور موثر دست به کار شود. در اقدام او اینکه برادرانش را بر روی تختهای سلطنتی نشاند که بزرگتر از مغز آنها بود اشتباه بود. غرور او با حس خودخواهی که در تمام موجودات زنده به صورت طبیعی دیده می شود آغاز شد. حس جاه طلبی او چون مرغی از این شاخ به آن شاخ می پرید. می خواست به دنبال قسطنطین از فرانسه به میلان برود و از آنجا به تصرف قسطنطنیه بپردازد و در نظر  داشت با فتح هندوستان با اسکندر رقابت کند. می گفت مرگ چیزی نیست، ولی شکست خوردن و بی آبروزیستن به منزلۀ هر روز مردن است. من فقط به خاطر پیشرفت زنده ام. در نظر او افتخار به صورت شعاری بود که وجودش را تسخیر کرده بود. ده سال طول کشید که این ضرب المثل قدیمی را یاد بگیرد که در سیاست، خط مستقیم طولانی ترین فاصله میان دو نقطه است.در میان ملت فرانسه، سربازانش بودند که بیشتر به او علاقه نشان می دادند بطوریکه می گفتند حضور او در صحنۀ نبرد ارزش 40000 سربازرا دارد. می گفت در جنگ، اخلاق و عقیده بیش از نصف نبرد است و در اعلامیۀ سال 1799متذکر شد که صفات عمدۀ سرباز عبارت از پایداری و انضباط است. شجاعت در مرحلۀ دوم است. شاید او را بتوان مطلع ترین فرمانروای تاریخ  دانست. نیچه    اورا    آن ذات واقعگرا و تنها محصول خوب انقلاب می دانست. ناپلئون علوم مختلف را تشویق و خواندن تاریخ را توصیه می کرد و می گفت پسرم باید تاریخ را زیاد مطالعه کند و در آن باره فکر کند. زیرا تنها فلسفۀ واقعی همین است فکر واقع پرداز او به ایدئولوگهایی که ایده را حقیقت می پنداشتند و قصرهایی خیالی، بدون اتکا بر زیست شناسی و تاریخ می ساختند، پشت پا زد. ناپلئون بااینکه خود شکاک بود و پیرو ولتر می پرسید: فیلسوف واقعی که در مکتب تاریخ تربیت یافته باشد، خواهد پرسید که چرا دین که بیشتر رد شده       ومورد تمسخر قرار گرفته است همیشه باقی مانده و چنان سهم مهمی در هر تمدن داشته است؟ چرا ولترشکاک می گفت که اگر خداوند وجود نداشته باشد باید او را ابداع کرد؟

ناپلئون مانند ماتریالیستها اظهار نظر می کرد که همه چیز ماده است. بشر جانوری است که کاملتر است و بهتر استدلال می کند. روح جاویدان نیست اگر بود، قبل از تولد وجود داشت می گفت وقتی آثار سقراط و افلاطون را می خوانم، اعتقادم به دین سلب می شود همۀ اینها را بشر اختراع کرده است. به عقیدۀ ناپلئون بشر برای دلداری دادن تهیدستان و منع آنان از کشتن توانگران مذهب را اختراع کرده است. جامعه نمی تواند بدون نابرابری دارایی وجودداشته   باشدواین      نابرابری نمی تواند بدون دین حفظ شود. ناپلئون کلیسای کاتولیک را به عنوان ژاندارمری[پلیس] ملت فرانسه احیا کرد. ناپلئون عقیده داشت زنان و دختران باید به دین اعتقاد اشته باشند چون ضعف مغز زنان – ناپایداری عقایدشان نیاز آنها به تسلیم شدن دایم و.... همۀ اینها به وسیلۀ دین برآورده می شود. ناپلئون مانند تمام فیلسوفان دمکراسی را بازیچه ای می دانست که از طرف اقویا برای پنهان داشتن حکومت متنفذان به کار می رود. در مورد انقلابها می گفت: انقلابها باعث ایجاد هیجانات شدید مردم می شود زیرا جنایات دسته جمعی کسی را به جرمی متهم نمی کند. مردم تحت حکومت یک پادشاه ثابت سعادتمندترند تا در یک دمکراسی که همۀ درها باز باشد و هر کس برای خودش کار کند. در جوانی معتقد بود به اینکه خودکشی حق نهایی هر فرد است، به شرطی که مرگ آن فرد به کسی زیان نرساند. او برجسته ترین فرد تاریخ از لحاظ تسلط بر اوضاع پیچیده و نیروهای هماهنگ کننده بود. در مورد ایجاد مدارس می گفت: در میان همۀ دستگاههای اجتماعی، مدرسه موثرتر از همه است.زیرا مدرسه در زندگی  جوانان محصل از سه طریق استاد، دیگری از طریق همشاگردان و سوم از طریق قوانین و مقررات.. گویا آثار گیبن را خوانده بود که همۀ ادیان را از لحاظ فیلسوفان به یک درجه غلط و باطل         و از لحاظ سیاستمداران به یک پایه مفید می دانست. برای تسخیر مصر قرآن می خواند و مسلمان شده بود و برای نگهداری فرانسه کاتولیک شده بود. از ماده گرایی سخن می گفت همه چیز ماده است که کم و بیش متشکل شده است. روزی دستور دادم شکم گوزنی را باز کنند و دیدم که درون آن شبیه درون بشر است.وقتی که می بینم خوک معده ای مثل من دارد و نظیر من غذا را هضم می کند به خود می گویم: اگر من روحی دارم ، او هم باید داشته باشد. در مورد سقوط ناپلئون باید گفت خدایان چون حد و حصری در او ندیدند، اراده های ضیف تر را جهت تعقیب، در مضیقه گذاشتن، گرفتن و بستن او به صخره ای متحد شدند تا شراره هایش فرونشیند. این خود یکی ازد رامهای تاریخ بود. او نیرویی جهانی می دید که اجزا را به صورت واحد در می اورد و هرج و مرج را مبدل به مفهومی موثر می کرد. این نیروی جهانی عبارت از جبر حوادث و پیشامدها بود که از دهان او سخن می گفت.منبع: تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 13


هنر در ایران باستان:

تهیه کننده: قاسم حمزوی

سرزمین ایران یکی از کشورهای خاورمیانه ، شاهراه عبور و مرور قبایل مختلف از استپ های شمال آسیا گرفته تا هند در جنوب بود. به خاطر این عبور و مرور و کوچهای دسته جمعی، اطلاعات ما در مورد مطالب فرهنگی ایران در آن زمان کم است و به علت متحرک بودن از روی وسایل و ابزاری که با مرده های خود دفن می کردند می توان اطلاعاتی را کسب کرد. از کاوش غاری در تنگه بیده(کوههای بختیاری شمال شرق شوشتر) ابزارها و سلاحهایی از سنگ ناصاف (چکش سنگی –پیکان و تیغۀ تبر سنگی) و در نواحی همیان و میرملاس و دوشه از توابع لرستان، تصاویر جانوران و آدمیان منقوش بر صخره ها با رنگهای سیاه – زرد و قرمز کشف شده که دیرینگی آنها به حدود 15 هزار سال قبل       از میلاد مسیح می رسد. از هزارۀ پنجم تا سوم ق.م (دورۀ سنگ و مس) فلز مس شناخته شد و در ساختن اشیاء به کار می رفت، گرچه ابزارهای سنگی هنوز هم مورد استفاده بود سفالگری منقوش و مهره های کنده کاری شده با علائم و شکلهای مختلف در این دوره رواج یافت. در اواخر هزارۀ چهارم   ق.م تمدن ایلامیان به وجود آمدند. سفالینه های نخودی رنگ مکشوف از کاوشهای شوش که به زیبایی و ظرافت مشهور شده اند، نمایشگر صنعت پیشرفتۀ سفالگری آن دیار هستند.

تمدن سیلک:

قدیمی ترین محل سکونت بشری در ایران تپۀ سیلک کاشان می باشد که دیرینگی آن به هفت هزار سال قبل از میلاد می رسد. در آغاز مردم سیلک به جای خانه، کلبه هایی از نی می ساختند و درزهای آنها را با گل اندود می گرفتند.در اوایل سبدهای بافته شده از شاخ و برگ درختان را گل اندود می کردند که مانع ریزش مایعات از سبد بافته شده باشد. بعدها همین طور ساختن ظروف موجب پیدایش سفال شد. ازدوره های بعد، آثاری از سفال منظم و صاف در دست نیست و دلیل آن، این است که انسان در آن زمان چرخ کوزه گری نداشته است و خاک رس را با دست خمیر می کرده و ظروف مورد نظر را می ساخته است. انسانهای آن زمان برای پختن ظروف گلی، آنها را در هوای آزاد قرار داده و مقداری شاخ و برگ به روی ظروف می ریختند، سپس با آتش زدن آنها، حرارت لازم برای پختن ظروف را تولید می کردند. ظروف سفالین که از 4000-3000 سال قبل از میلاد به دست آمده است. دارای نقوش زیبا و ظریف است و باشکلهای هندسی و نقوش حیوانات تزئین شده است. بعدها هنر کوزه گری خود را با خشت های آجری پخته شده، می ساختند. این آجرها را در آغاز با نور خورشید و بعدها در کوره می پختند. در سیلک مردم مردگان خود را در خانه همراه با ظروف سفالی از جمله قوریهای لوله دار دفن می کردند. مهمترین اثر هنری که در این ناحیه به دست امده مجسمۀ انسانی است که از استخوان ساخته شده است. آلات و ادوات سنگی و مهره های گلی و استخوانی و آلات مسی و برنزی از جمله دیگر آثار پیداشده در این تمدن است.


هنر در ایران باستان

تمدن لرستان:

در حدود 1200 سال ق.م عصر آهن به وجود آمد و در لرستان که نزدیک به مرکز شوش بود تمدنی پا گرفت که در فلزکاری مفرغ و آهن پیشرفت بسیاری کرد. از اشیای زینتی و سلاح و نوعی سفال ضخیم و شکننده به رنگ قهوه ای روشن که بطور کامل پخته شده است و نقشی هم ندارد، می توان یاد کرد. در این تمدنها مردگان را با لباس و سایر وسایل دیگر در گودال ساده در زمین دفن می کردند.جنس بیشتر اشیای به دست آمده از مفرغ و آهن است. بیشتر اشیای فلزی لرستان عبارت است از: قطعات ساز و برگ اسباب – انواع لگامهای اسب- آویزها – زنگوله ها- اجزای ارابه هاو یراقها- اشیا زینتی – گردن بند- آویز- انگشتر- گوشواره- انواع سنجاق مو- بازوبند و.....هنر دوران هخامنشی:

عالی ترین بنای آن زمان در شهر پاسارگاد که پایتخت ایران بود تاسیس شد. بعد از پاسارگاد بهترین آثار هخامنشیان در بیستون و تخت جمشید می توان ملاحظه کرد. خط رسمی دولتی، خط میخی بوده که 36 علامت داشته و هر علامتی نمایندۀ صدایی یا سیلابی بوده است. عالی ترین کتیبۀ هخامنشی کتیبۀ بیستون است که در آن داریوش کبیر شرح وقایع اوایل سلطنت خود و سرکوبی دشمنان را گزارش می دهد. نقش بیستون مرکب از پیکرۀ داریوش بزرگ       است که نقش شاه از همه بزرگتر است.در این تصویرها قامت شاهنشاه هرگز با قد اتباع او یکسان نیست، یعنی هنرمند بزرگی و برتری معنوی را بوسیلۀ عظمت تصویری نشان داده است گویی طبیعت مقرر کرده که قامت شاه را رساتر از دیگران نیافریده و هنرمند مامورست این خطای طبیعت را جبران کند.

منبع: استاندارد آموزش نقاشی.- مینا نعمت الهی