مكاتبات آلبرت انيشتين و زيگموند فرويد درباره چرا جنگ؟ ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین وبلاگ به خصوص دی ماه 1386ابتدا سیو سپس مطالعه کنید
نامه انيشتين به فرويد:
آقاي فرويد عزيز آيا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتي براي بشريت وجود دارد؟ چرا بايد انسانها اين طور بي رحمانه همديگر را بكشند؟ چرا تمام كوششها براي يك صلح پايدار به شكست منجر شده است؟
چرا انسانها اين قدر خون خوار وبي رحم هستند؟ چرا مردم اجازه مي دهند ديكتاتورهاي جاني وديوانه از احساسات آنان سو استفاده كنند وآنان را تا مرز جنون وكشتن همسايگان خود به كار ببرند؟
آيا هدايت رشد روان انسان در جهتي كه توان مقابله با جنون نفرت ونابودي را داشته باشد امكان پذير است؟
پاسخ فرويد به آلبرت انيشتين:
به طور كلي تضاد ميان انسانها وحيوانات با توسل به قدرت وخشونت خاتمه پيدا مي كند ، در انسانها چون اختلاف عقيده هم وجود دارد اين تضاد به بالاترين حد از انتزاع مي رسد . انسانهاي غارنشين كه به صورت گله حيوانات زندگي مي كردند قدرت بازو و مشت تعيين كننده مالكيت بود با پيدايش اسلحه واستراتژي جنگ، برتري فكري جاي زور بازو را گرفت. به طور كلي كشتن دشمن سبب ارضا يكي از غرايز انساني است اما به تدريج درنظامهاي بشري تغييراتي صورت گرفت و شيوه هاي توسل به زور به نفع حاكميت حقوق تغيير كرد. با نگاهي گذرا به تاريخ بشر مي بينيم كه همواره اختلافاتي پايان ناپذير ميان يك يا چند موجوديت اجتماعي، اختلافاتي ميان واحدهاي كوچك و بزرگ، محدوده هاي شهري – مناطق مختلف – ميان قبايل – ملتها وامپراتوريها وجود داشته كه اغلب با زورآزمايي وجنگ خاتمه يافته است .
برخي مانند هونها و مغولها در تاريخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختي و تباهي به بار آوردند. جلوگيري قطعي از بروز جنگ فقط زماني ممكن است كه انسانها براي جايگزيني قدرت مركزي ورعايت احكام آن در هريك از موارد اختلاف به توافق اصولي برسند. آقاي انيشتين شما از سهولت بسيج مشتاقانه انسانها براي جنگ حيرت كرده و حدس زده ايد كه چيزي درون انسانها منشا اثر است و سپس از غريزه نفرت و نابودي كه كار اين گونه تحريكات را آسان مي كند نام برده ايد.ما روان شناسان به وجود چنين غريزه اي اعتقاد داريم و سعي كرده ايم تظاهرات و نشانه هاي اين غريزه را بررسي كنيم.
غرايز انساني به دو گونه اند:
1-غرايزي كه خواهان صيانت نفس و وحدت زندگي هستند اين غرايز را عشقي يا تمايلات جنسي مي نامند.
2-غرايزي كه خواهان نابودي و مرگ هستند ما آنها را به غريزه پرخاشگري و غريزه تخريب خلاصه مي كنيم .
به نظر مي رسد كه هيچ يك از اين غرايز به تنهايي فعاليت نمي كنند. به طور مثال شخصي كه عاشق مي شود غريزه تصاحب و مالكيت و پرخاشگري هم در او تشديد مي شود اما غريزه تخريب يا مرگ و ويرانگري در درون هر موجود زنده اي فعال است و مي كوشد موجود زنده را به تدريج ويران و متلاشي كند و حيات را به حالت بي جان برگرداند درحاليكه غريزه عشق وشهواني قطب مخالف آن است كه معرف كوششهاي زندگي هستند .
اميدي به محو تمايلات پرخاشگرانه انسانها نمي توان داشت . بلشويك ها اميدوارند بتوانند از طريق تضمين ارضا نيازهاي مادي و رفع اختلاف طبقاتي در جامعه و برابري پرخاشگري انسانها را از ميان بردارند. به نظر من اميدي واهي و خيالي باطل است چون بلشويكها حتي به پيروان خود نمي آموزند از كينه توزي و دشمني نسبت به يكديگر دست بردارند . هدف ما محو كامل تمايلات پرخاشگرانه انسانها نيست فقط بايد سعي كرد اين گرايش به گونه اي هدايت شود كه به صورت جنگ بروز نكند . امروزه در جوامع اكثريتي عظيم از مردم تشكيل مي دهند كه خوداستقلال وثبات عقيده ندارند و به مرجع قدرتي نيازمندند كه براي ايشان قادر به اتخاذ تصميم باشد . بايد دقت وكوشش بسيار به كار برد تا انسانهاي روشنفكر تحصيل كرده و داراي استقلال فكر – شجاع و حقيقت و، از لايه هاي بالاي جامعه تربيت نمود وهدايت توده هاي وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد . البته وضعيت مطلوب و دلخواه اجتماعي مركب از مردماني خواهد بود كه زندگي غريزي خود را مطيع و مقهور حاكميت خرد و عقل كرده باشند. نمي توان تمام جنگها را در اساس محكوم كرد. تا زماني كه قدرتهايي وجود دارند كه بي رحمانه آماده نابودي ديگرانند، ديگران نيز بايد خود را براي جنگ مسلح كنند از ويژگيهاي روان شناختي تكامل فرهنگي، دو ويژگي از اهميت زيادي برخوردارند يكي قدرت يابي عقل كه بر زندگي غريزي غلبه نموده است و ديگري دروني شدن تمايلات پرخاشگرانه با همه پيامدهاي سودمند و تمام عواقب خطرناكش. تا كي بايد انتظار داشت تا مردم دنيا صلح طلب شوند؟ نمي دانم . تنها اميد من به نگرش فرهنگي وديگري ترس موجه از تاثيرات و پيامدهاي جنگ است. هرچيزي كه به تكامل فرهنگي ياري رساند (مانندكتاب – اينترنت و ...) وآن را تقويت و تسريع كند، بي گمان كاربردي مثبت عليه جنگ دارد .
دوستدار شما زيگموند فرويد
منبع: بزرگان روان شناسي – دوره 120 جلدي از نشر دانزه – ترجمه خسرو ناقد
تاريخ نهضت مشروطيت قسمت اول -از كتاب مشروطه ايراني
نظريه ولايت از درون نظريه تصوف متشرعانه، سر بركشيد. مفهوم متشرعانه اي كه در گذشت زمان ، سرانجام بيان نهايي خود را به صورت نظريه ولايت در دوره قاجار به دست داد واز ولايت در معناي عرفاني آن به ولايت در معناي حكومت و كشورداري ، تغيير مفهوم يافت . ميرزا آقا خان كرماني با همدستي ........ و با بدترين سو استفاده از مذهب، خون خوارترين شاه قاجار ترك يعني ظل السلطان را به جاي ناصرالدين شاه به تخت نشاندند.در دوران قدرت نمايي و استبداد محمد علي شاه مجلس به توپ بسته شد. مخالفت او با مشروطيت به صورت تمام عيار علني شد. آزادي خواهان و روشنفكران را مي كشتند تا كم كم اوازه ايستادگيهاي تبريز پراكنده گرديد. بهانه محمد علي شاه اين بود كه مشروطه با اصول دين اسلام مخالف است اما با به توپ بستن مجلس و كشتن مخالفان كاري كرد كه مردم به طرفداري از مشروطه خواهان و سقوط حكومت محمد علي شاه قيام كنند. ميرزا ملكم خان مي گفت براي رفع ظلم از جهان بايد به مظلوم گفت كه اي خر، قدرت تو كه از دولت بيشتر است چرا متحمل ظلم مي شوي .
ثقه الاسلام تبريزي از آزادي خواهان اين دوره بود كه درآن روز بحراني تاريخ ما كه شور ويرانگر جايگزين شعور سازنده مي شد، از تعادل باز نايستاد و با شهامت و بردباري مخالفتهايش را ابراز مي كرد. فساد سلطنت استبدادي قاجاريه ترك به حدي بود كه مردم ايران در آذربايجان و رشت و خراسان و فارس وكرمان با تبديل تابعيت خود را به دولتهاي روس وانگليس مي بستند . مخالفان مشروطه، آزادي را به معناي محلد و بي دين معني مي كردند. مستشارالدوله كتابي به نام قانون چاپ كرد و مي گفت تنها راه نجات ايران در يك كلمه يعني قانون خلاصه مي شود. آخوندزاده مي گفت: بدون درك بنياد تفكر فلسفي غرب و به زبان او بدون درك وشناخت خيال غربي نمي توان به جوهر تكامل اين مدنيت پي برد ودست يافت. تا بنياد انديشه از اساس دگرگون نشود و نگاه و فهم ما دگرگون نگردد و تا به رمز واقعي پيشرفت اروپا كه داروين – گاليله – ولتر- كپلر –جيمزوات و ... به ارمغان اوردند پي نبريم نمي توانيم به پيشرفت واقعي دست يابيم . آخوندزاده مي گفت بايد در ايران كتابهايي چاپ شود كه انديشه و تفكر ما را دگرگون كند . (دانشجويان امروز ما بايد كتابهاي تاريخ فلسفه ویل دورانت – دنياي سوفي- ماجراهاي جاودان در فلسفه – جامعه شناسي نخبه كشي – جامعه شناسي خودماني و... را مطالعه کنند ) . آخوندزاده با اشاره به تلاش مستمر مستشارالدوله در زمينه قانون خواهي به او مي نويسد: صلاح كار در آن است كه در همه نقاط ايران دادگاههاي شرع كه به عهده .... بود برچيده شود وامر قضاوت از دست .......باز گرفته به عهده وزارت عدليه گذاشته شود. درآن زمان عموم مردم دولت را اهل ظلمه مي دانستند براي همان بود كه جز ظلم چيزي از اهل ديوان نمي ديدند. در دوره قاجار نظريه ولايت مطرح شد و خلاصه كلام نراقي اين بود كه در هر امري از امور همان گونه كه پيامبر وامامان ولايت و حق حاكميت داشته اند، فقيه نيز به دليل نيابت و وراثت از پيامبر وامام همان حقوق وامتيازات را داراست.
بيشتر روحانيون زمان قاجار دشمن سرسخت صوفيه بوده اند و چندين كتاب در رد و تكفير صوفيه به قلم آورده اند وتا آنجا كه قدرت داشتند به آزار و اذيت و كشتار صوفيان پرداختند .مولوي سر دسته عارفان و صوفيان بود اما بعد از مولوي صوفيان متشرع و هوشمند و دنيادوست جاي عارفان آزاده را اشغال كردند. خانقاهها كه كارشان به حل و فصل امور شرعي وپول وثروت كشيده شده بود، اينك دامگاههایي شده بودند براي فريب و تخدير مردم و در جهت حمايت از حكومتها از يكديگر سبقت مي گرفتند. يكي از علل اصلي دشمني عارفان خدادوست با روحانيون اين بود كه عارفان با نقد خود، قدرت و اقتدار فقها را محدود مي كردند . دردوره قاجار .......... به چنان قدرتي دست يافتند كه از لحاظ سياسي خود را قادر مي ديدند كه كنترل حكومتها را در اختيار بگيرند و در بسياري موارد روحانيون، پادشاهان و حكام را مطيع احكام خود مي كردند. بعد از فتح تهران مخالفان سياسي تقي زاده كه از روشنفكران مشروطه بود گفتند تقي زاده بايد از مملكت ايران تبعيد شود و او را از مجلس اخراج كنند. اما از روحانيوني كه با اساس مشروطه مخالفت مي كردند شيخ فضل الله نوري بود كه مي گفت اگر واقعا مشروطه خواه وطن پرست هستيد، مشروطيت ايران جز براساس مذهب ممكن نيست استوار وپايدار بماند – شيخ فضل الله نوري مي گفت دين بايد در سياست دخالت كند و تلاش او ان بود كه مشروطيت را عين اسلام بنامد وآن را روح اسلام بنامد اما مشكل ازاين جا شروع شد كه روشنفكران که نياز داشتند تا توده مردم را بسيج كنند اينك هنگام استقرار نظام مشروطه، از قدرت روز افزون روحانیون به وحشت افتادند و به چشم مي ديدند كه حكومت به دست روحانيون مي افتد و همين امر باعث شد آنان به دشمني با روحانيون بپردازند كه بهبهاني قرباني آن شد. در واقع روشنفكران و تقي زاده در پي سلب نفوذ كلمه روحانيون بودند. يكي ديگر از اعضاي نهضت مشروطه شيخ محمد خياباني بود كه بر خلاف تقي زاده و ديگران از خشونت پرهيز مي كرد و مبارزه مسالمت اميز فكري و قلمي را به كار مي برد. اما شيخ فضل الله نوري عليه مجلس اول كارشكني مي كرد و در سركوب مشروطه خواهان و روشنفكران همدست محمد علي شاه قاجار بود. روحانيون بعدها مخالفت خود را با مشروطه اعلام كردند به طوري كه سيد علي سيستاني فتواداد كه المشروطه كفر والمشروطه طلب كافر . با تاسف درتاريخ ايران در اوج تحولات سياسي و انقلاب ها آزادي بيان و مطبوعات فقط در جهت انتقاد از حكومت وقت – ترور و ... به كار رفته است و هرگز مردم ما به روان روشنفكري يعني آزادي انديشيدن و مطالعه و تفكر و رواداري ديني پي نبردند. در آن دوره روزنامه ها خيلي راحت تهديد مي كردند و شورش به راه مي انداختند اما اگر كسي از انديشه هاي ولتر – گاليله – نيوتن و ... صحبت مي كرد چماق تكفير از آستين غيب سر مي كشيد و هستي روزنامه را به خطر مي انداخت . آزادي خواهي درايران بيشتر استبداد سياسي را هدف مبارزه قرار مي داد . روشنفكران ايراني فرصت تاريخي براي انديشيدن فلسفي واجتماعي بر سر مسايل به دست نمي اوردند . ميرزا حسن تبريزي معروف به رشديه كه پير معارف هم خوانده شده است، در واقع بنيان گذار شيوه جديد آموزش ابتدايي است. آموزش الفبا به شيوه جديد و مرسوم شدن اين شيوه درايران به همت او اغاز شده است . كسروي و ديگران او را بنيادگذار دبستان به شيوه امروزي مي دانند. گرچه كار او را تكفير كردند و چند بار طلاب به مدرسه هايش حمله بردند و او مكرر از تبريز و مشهد فراري شد اما از تلاش در ايجاد مدارس باز نايستاد . ايجاد مدارس جديد يكي از انگيزه هاي اصلي و مهم مخالفت ضد مشروطه با مشروطيت ايران بوده است .عوامل حكومت استبدادي قاجار هم در مخالفت با ايجاد مدارس جديد، با اين جناح از روحانيون، همدست و همصدا بوده اند. شيخ فضل الله نوري مي گويد: ترا به حقيقت اسلام قسم مي دهم آيا مدارس جديد خلاف شرع نيست؟ آيا ورود به اين مدارس مصادف با نابودي دين اسلام نيست؟ آيا دروس زبان خارجه – فيزيك و شيمي و رياضيات عقايد اسلامي را ضعيف نمي كند؟
دراين هنگام فرياد مقدسين در مجالس بلند شد كه اخر الزمان نزديك شده است كه جماعتي كافر و بي دين مي خواهند الفبا ما را تغيير دهند. قران را از دست بچه هاي مردم بگيرند و كتاب فيزيك و شيمي به آنها ياد بدهند. (اما گذشت زمان نشان داد آموزش فيزيك و شيمي مغايرتي با دين و خداپرستي ندارد). تساوي و برابري همه افراد ملت با هر عقيده و مرام و مذهب و دين در برابر قانون يكي از آرمانهاي اساسي مشروطيت بوده است. مخالفان مشروطه مي گفتند چگونه ممكن است افراد كليمي و مسيحي و... در برابر قانون با مسلمانان برابر باشند. شيخ فضل الله نوري برسر همين اصل تساوي اقليت هاي مذهبي واحترام به حقوق آنان به كشمكش و مخالفت با روشنفكران پرداخت و به همين دليل روحانيون ضد مشروطه و شيخ فضل الله نوري به علت آزادي و احترام به اقليتهاي مذهبي از تهران به قم مهاجرت كردند دولت ابادي مي نويسد: بعد از ماجراي تنباكو، براعتبارات فوق العاده رياست روحاني افزوده شد و عموم روحانيون به دنبال آن بودند كه در سياست مملكت دخالت كنند و اين بذري است كه در نتيجه دخالت اضطراري ميرزاي شيرازي درامر سياست در مزرعه روحانيت پاشيده شد. چون دولتها براي پيشبرد مقاصد سياسي و استبدادي خود به نفوذ آنان نياز داشتند درآن دوره عموم مردم از حقوق خود آگاه نبودند. سرنوشت زندگي آنها در دست علماي ديني بود حتي حكومتگران شيعه صفوي ناگزير بودند مشروعيت حكومت خود را با مشاركت دادن علماي بزرگ درحكومت واطاعت از آنان تثبيت كنند. بعد از مشروطيت فرياد شيخ فضل الله نوري ضد مشروطه بلند شد كه بايد اجتماع ملي شود وبه جاي روشنفكران علماي دين وارد مجلس شوند. با تاسف درتاريخ ايران حتي فرزندان چنگيز خون خوار براي حفظ دودمان سلطنت مانند بنده ذليل در زير لواي اسلام پناهنده شدند. ملا احمد نراقي در معراج السعاده مي گفت: علومي مانند پزشكي، هندسه،نجوم، موسيقي، فلسفه و رياضيات براي امور مادي اين دنيا هست وچون به درد اخرت نمي خورد تحصيل آنها واجب نيست. حكومت استبدادي قاجار هم دشمن انديشيدن و آزاد انديشي بود و با هرچه كه مايه بيداري مردم تلقي مي شد سرناسازگاري داشت .
درديد ملاهاي زمان قاجار آگاهي از علوم دنياي غرب وآشنايي با فلسفه ولتر و... اولين كفر است. هم شاهان قاجار ان دوره نمي خواستند مردم با سواد و روشنفكر شوند.(گذشت زمان نشان داد مردم كافر وبي دين نشدند).
مشير الدوله
يكي از سردمداران مشروطه، ميرزا حسين خان مشيرالدوله بود. در ديد مشيرالدوله اخذ دستاوردهاي مدنيت غرب ، مثل تنظيمات، قانون عدالتخانه، راه اهن و... بي آن كه در نحوه تفكر و انديشه جامعه اسلامي ، تحولي بنيادي رخ دهد راه به جايي نمي برد. اما عوامل استبداد سياسي يعني درباريان و عوامل مستبد با پشتيباني سياست خارجي، يعني عوامل روسها، زمينه برانداختن صدارت مشيرالدوله را فراهم كردند. مخالفت با مشيرالدوله دراين بود كه مشيرالدوله آنان را از دخالت در سياست باز مي داشت. مشيرالدوله در صدد قوانين مانند منع تعدي حكام به مردم – رواج تجارت و كشف معادن و ساختن راهها و پلها و نگهداري بناها وعمارات ، قانون جهت حفظ مال وجان و ناموس مردم ، اجراي قانون آبله كوبي و ... در كشور بود .
حتي شاه به او مي گفت:اگر مثل شما يك فرد دلسوز با غيرت و طالب ترقي، در پيش دست من باشد، كارهاي بزرگ مي توانم انجام دهم. اما پوسيدگي نظام استبدادي، مجال به اجراي نوآوريهاي جديد را به او نمي داد.
روشنفكري ، دشمنان بسياري داشت ،عقب ماندگي ذهني مردم ايران – دخالت در سياست و مداخلات ويرانگر روس وانگليس روز به روز بر مشكلات مي افزود. تلاشهاي مشيرالدوله دراصلاح استبداد به جايي نرسيد اما بذر انديشه تجدد را در بخشي از مردم علاقمند فرو نشاند.
منبع: مشروطه ايراني – دكتر ماشاا... آجوداني
فرزانگان از كتاب چنين گفت زرتشت
من از نگاه كودكان و شقایقهاي سرخ دانشمندم اما در چشم گوسفندان ديگر دانشمند نيستم.
شما اي فرزانگان نامدار.همگي در خدمت مردم و خرافاتشان بوده ايد.اگر جوينده حقيقت و راستي بوديد ،كسي شما را گرامي نمي داشت .(مردم دروغگويان متملق را دوست دارند )برادران- خواجگان چين برده مي پرورند و گستاخي شان را سرگرمي مي گزينند.انساني كه مردم از او چون سگ از گرگ بيزارند ،كسي جز انديشه وپیام آور تفكر و ازادي نيست كه قيد ها و بندها را دشمن مي دارد همان كه از بندگي گريزان است و جوياي بيغوله ها .(مردم از روشنفكران دانشمند متنفرند همان طور كه سگ از گرگ بيزار است ). چيزي را كه مردم همواره حقيقت مي پنداشتند دشمن نهفته و در كمين خفته اي براي روح آزادگي بود كه تيز دندان ترين تازيانشان بر او پارس مي كنند.
همواره گفته شده است . جز در مردم حقيقتي وجود ندارد .واي به حال كسي كه ان را بيرون از مردم بجويد . همواره خواسته ايد بر بندگي مردم مهر تاييد زنید و نام اين خواري حقيقت خواهي نام نها ده ايد .شما اي فر زانگان نامدار. اما دلتان همواره گفته است :در ميان مردم بر خاسته ام و نواي مردم نواي خداست . چون دراز گوشان بردبار نیرنگبازي ،نمايندگي خويش را بر مردم عرضه داشته ايد. چه بسيار قدرتمندان براي سازگار ساختن چرخ خود با گرايش مردم ، دراز گوشي كوچك يا فرزانه اي نامدار را در پي خويش كشيد. اي فرزانگان عامه پسند از شما مي خواهم پوست شيران و حيوانات شكاري را از تن بيرون كشيد. اهل حقيقت كسي است كه در بيابان بي خدايي گام مي زند .زيرا بت بزرگداشت را در درون خود شكسته است. هنگامي شما را باور خواهم كرد كه بزرگ نشماريد و مثل عقاب باشيد. مثل شير باشيد شير چه مي خواهد؟ جز تنهايي – گرسنگي –خلوت و بي خدايي . شير چه مي خواهد جز تنهايي و ازادگي از بردگي مهتران ؟ و دوري از خدايان و بتها و پرستش بيم افكشان ؟ آرزوي اهل حقيقت همين است .
اهل حقيقت پيوسته در بيابانها زندگي كرده اند و با جان آزاده خويش در مجال چنين گستر ده اش حكم مي رانده اند ( روشنفكران و دانشمندان واقعي هميشه دور از چشم مردم و دانشگاه و... در تنهايي به تفكر و مطالعه سرگرم بودند). اما فرزانگان نامدار با بهترين خوراكيها در كام در شهرها مي زيند. مانند پستانداران مي خورند تا شير دهند .همواره چون دراز گوشان گاري خرافات و اوهام چندين هزار ساله مردم را مي كشند. اينها بايد بدانند خدمتگزارند و اسب گاري كش نه متفكر ودانشمند .(تعداد اين مدرك گرفته هاي قلابي امروزه كم نيست )
چه بسا نوكرانی هستند ارزنده براي نوكري و بتوان آنان را در نوكري ستود.اي فرزانگان خدمتگزار مردم ،به راستي كه شما با ارتقاي خرد و فضيلت مردم رشد يافته ايد.مردم نيز با شما رشد يافته اند.شما حتي در فضايلتان مردم باقي مانده ايد و بي بصيرت و بي خبر از معناي خرد (مانند جناب دكتر...كه مردم ما با چه اشتياقي آثار او را مطالعه مي كنند).انديشه حياتي است كه بر زندگي حكم مي راند و زندگي جز با رنگهايي كه مي كشد دانايي را افزون نمي سازد . خود جز با اشكها و قرباني شدن نيكبخت نمي شود . شما هرگز نمی توانید
جانهايتان را در برف افكنديدو مانند فلسفه نيچه در ستيغ كوههاي سرد پر برف زندگي كنيد.اي نامداران شما عقاب نيستيد .(به قول برتراند راسل پرواز شما مانند سوسك بالدار است )و چشمه ساران خرد ناپيدا چون يخ سرد است.
كشيشان:
زرتشت روزي گروهي از كشيشان را در حال گذر نشان داد و به پيروانش گفت:اينها كشيشان هستند . اگرچه با من دشمن هستند .شما بايد از نزد آنان آرام بگيريد و شمشيرتان در نیام باشد تا شما را نيازارند.آنان دشمناني شريرند .هيچ حقدی به پاي كينه اي نمي رسد كه آنان را در فروتني خويش دارند . چون كسي به آنان دست زند خود در معرض آلودگي قرار مي گيرد .من با كاهنان رنج برده ام و مي برم زيرا آنان در ديدگان من زندانياني هستند كه داغ دور افتادگان بر پيشاني دارند.هيچ اژدها براي انسان هولناكتر از هيولاي ارزشها و سخنان واهي نيست .چرا كه سرنوشت ديري در او نهفته مي ماند تا وقتي كه آن اژدها به هوش آيد.آن گاه بر همه كساني كه بر پشت او خانه ساخته اند ،خواهد آشفت و خواهد دريد و فرو خواهد بلعيد .به خانه هايي كه اين كشيشان براي خود ساخته اند نامش را كليسا گذاشته اند .حال آن كه آنان مغاره هايي هستند عطرآگين.آيا روان مي تواند در پرتو درخشش اين انوار دروغين و كاذب و اين فضاي آلوده به اوج خويش رسد؟(روشنفكر گردد؟).جايي كه در آن جا تنها باوري حكم فرماست كه به مردمان گناهكار مي گويد از پله هاي معبد زانو زنان بالا رويد .اينها مانند كاهنان فرعون و قوم اينكا بر ستيزه جو وآزارگر خويش نام خدا نهاده اند .اين است خدا پرستي قهرمانانه ي آنان ،اينها براي عشق ورزيدن به خداي خويش جز دار زدن برانسان راهي نمي دانند . اينها مي خواستند همچون نعشهاي مرده زندگي كنند .پس بر نعش خود لباس سياه پوشاندند. لباس سياه پوشاندن و زبان به اندرزي گشودند كه از آن بوي گور برخاست .آنها از هر گذر گاهي كه بگذرند رد خون بر جا مي گذارند .چون از عقل و خرد كوچك خود ياد گر فته بودند كه به مردم بياموزند خون گواه حق است .نمي دانستند كه سست پايه ترين،گواهان ،گواهي خون است زيرا خون بر پاكترين آموزه ها سم مي چكاند وآن پاكترين ها جنون وكينه مي شوند. هنگامي كه سر سرد و دل شعله ور به هم مي رسند از تلاقي آنها تندبادی پديد مي آيد كه مردم آن را ناجي مي خوانند .چه بسا مردماني در زمين هستند كه ريشه دارترو بلند پايه تر از كساني كه حتي از اين نجات بخشي ها هم بزرگتر و باشكوهترند، رها سازيد .هنوز زمين انسان برتر را به چشم نديده است. البته دشمني نیچه با كشيشان قرون وسطي بود كه با انديشه هاي زهر آگين خود هر گونه آزاد انديشي را سركوب و مخالفان را به توده اتش مي سپردند ).
دانشمندان :
خوابيده بودم ناگهان ديدم گوسفندي پيش آمد وآن تاج گل نهاده بر سرم را جويد و مي گفت :زرتشت ديگر دانشمند نيست.من همواره در نگاه كودكان و خاربنان و شقايقهاي سرخ دانشمندم .چرا كه آنان حتي در شرارتشان پاكند .اما در چشم گوسفندان ديگر دانشمند نيستم. خجسته باد سرنوشتم .حقيقت آن است كه من خانه دانشمندان را ترك كرده ام و از آن بيرون آمده ام .من شيفته آزادگي ام و دلداده گشتن در فضاي آزاد خاك تازه ، چنان كه خوشتر مي دارم خفتن برپوست گاوان تا غنودن بر بستر شكوه ومنزلت دانشمندان . اما ان دانشمندان در سايه سرد مي گريزند و بر پله هايي نمي نشيند كه از حرارت آفتاب تافته اند. (منظور مدرك گرفته هاي امروزي كه عضو هيات علمي دانشگاه و کارمندان میراث و... هستند )چون به آنان دست زني چنان غباري پس مي دهند كه گويي كيسه هاي آردند.دانشمندان چون فرزانه نمايي كنند از حكم و حقايق خردشان ،رعشه اي سرد به جانم مي افتد وناگهان از آن بوي گند گردابها برمي خيزد .چه بسيار از فرزانگيشان آواز قورباغه ها شنيده ام.نيرنگ مي ورزند و چشم به راهند تاببينند پاي دانش چه كسي مي لنگد.در نگاههاي دزدانه خود به عنكبوت مي مانند.هر وقت با آنان بوده ام بر فرازشان بوده ام .از اين روي آن دانشوران همواره با من دشمن بوده اند (مدرك گرفته هاي بي سواد دانشگاه چشم ندارند ببينند من از آنها خيلي با سواد ترم.نیچه ).آنان نمي توانند بشنوند كسي از فرازشان بگذرد .از اين روي بر سرشان خار نهاده اند و بر آن خاك و خاشاك افكنده اند تا صداي گامهايم را خفه سازند و همواره كمتر گفته هاي مرا شنيده اند .همه ضعف و بيراهه هاي انسان را میان من و خويش حايل كر ده اند و اين دژ خانه را سقف دروغين مي خوانند.اما به رغم همه اينها همواره بر فرازشان مي گردم و انديشه هايم را نشر مي دهم .آنان حق ندارند در خواست خويش چيزي بخواهند كه من مي خواهم .
چنين گفت زرتشت ...
امير كبير به قلم محمد سعيدي
چه بسا اوقات در طی تاريخ طولاني ايران ضعف و فتور بر ملت غلبه يافته و اسباب بدبختي و انقراض ايرن فراهم شده است اما هميشه مردي بزرگ مانند كوروش _داريوش-حسن سباح-بابك و..... بر خاسته اند.يكي از اين مردان بزرگ ميرزا تقي خان امير كبير مي باشد .جنگهاي ايران با روسیه وانعقاد عهدنامه ترکمن چای و گلستان که باعث شد 17 شهر مهم ایران به روسيه واگذار شود مردم ايران را آشفته كرد .سلسله قاجاريه ايران را متزلزل كرده بودند. ثروتهاي ملي به باد مي رفت و خاندانها و خانواده ها پريشان مي شد .قاجاريه با گرفتن پول و رشوه از عمال بيگانه روس وانگليس ،جريان امور كشور را به دلخواه آنان بر مي گرداندند و تا مي توانستند به مردم ظلم وستم مي كردند.بنابراين شيرازه امور كشور از هم گسيخته می شد و ظلم و ستم و تجاوز و نا امني رفته رفته بر ايران سايه مي افكند .آباديها رو به ويران مي رفت و باستان شناسان غرب در خوزستان جلوي چشم مردم ميراث فرهنگي 7000 ساله ما را به يغما مي بردند،
امير كبير:
امير كبير يك ايرانی آريايي نژاد بود كه به راستي از فرزندان زرتشت و كوروش بود .نام او محمد تقي بود.پدرش ابتدا آشپز ميرزا عيسي قايم مقام بود .امير كبير ابتدا با يك هيات سياسي به روسيه رفت و در ان جا هوش واستعداد خود را نشان داد .مسافرت به روسيه باعث شد امير كبير بر خلاف جوانان امروزي كه در غرب دنبال خوشگذرانی هستنداوقات خود را به خوشگذرانی نگذراند.از مشاهده دانشگاه مسكو و كارخانجات اسلحه سازي و.... متوجه پيشرفتهاي مهم جهان غرب گرديد . امير كبير در ارزنه الروم چون در مقابل تقاضاي تركها و روسها مقاومت نشان مي داد عليه او توطئه كردند تا او را به قتل رسانند اما امير جان سالم به در برد و مقاومت كرد تا مسايل مورد اختلاف را به نفع ايران خاتمه داد. شهر محمره وراضي چپ شط العرب را كه مورد ادعاي عثمانيها بود از آنها پس گرفت و ضميمه خاك ايران ساخت.اما بعد از ورود امير به پايتخت همه درباريان با او از در مخالفت بر آمدند و در راس همه آنه مهد عليا مادرشاه بود كه با روسيه و انگليس همكاري مي كرد تا موجبات شکست امير را فراهم آورد .نخستين كاري كه امير انجام داد ايجاد امنيت و استقرار وضع كشور بود .اكثر ياغيان و دزدان هر روز هر گوشه و كنار ايران طغيان مي كردند و سياست خارجي هم آنها را تقويت مي كرد.اميركبير بيش از هر كار به ايجاد امنيت و دفع سركشان پرداخت .چنان كه سالار در خراسان با آن كه روس وانگليس از آن حمايت مي كردند به شدت سركوب كرد .پس از ايجاد امنيت در خراسان و فارس و بلوچستان و سرکوب عشاير در فارس همه جا با مخالفت سياست خارجي رو به رو مي شد...... كه در راهزني و سفاكي شهره هر ديار بوده اند در زمان صدارت امير دست از پا خطا نمي كردند و نه تنها به كاروانها دستبرد نمي زدند بلكه اگر چيزي هم در راه مي يافتند از ترس به مامورين دولت تسليم مي كردند و آنچه هم از سابق برده بودند به تدريج همه را برگرداندند .فهرست خلاصه اصلاحات امير كبير از اين قرار است ايجاد امنيت و استقرار وضع دولت –تنظيم قشون ايران به روش اروپايي- ايجاد كارخانه هاي اسلحه سازي –اصلاح امور قضايي –جلوگيري از شكنجه –تاسيس چاپارخانه-تاسيس دارالفنون –نشر علوم جديد-استخدام استادان خارجي –ترويج ترجمه و انتشار كتابهاي علمي –ايجاد روزنامه و انتشاركتاب-تاسيس بيمارستان و رواج تلقيح عمومي آبله –مرمت اثار باستاني- مبارزه با فساد و رشوه خواري –كاستن نفوذ روحانيون –مخالفت با اصول خرافات و تعزيه خواني –ترويج صنايع جديد –استخراج معادن –گسترش زراعت و آبياري –كوتاه كردن دست روسها وانگليسها از كشور –اصلاح امور مالي وتنظيم بودجه-اميركبير بعد از استقرار امنيت و جلوگيري از نفوذ بيگانگان به اصلاح وضع مالي و تعديل بودجه ابتدا از حقوق خود كم كرد بعد سراغ شاهزادگان و حكام روحانيون و.....رفت.امير حتي حقوق شخصي ناصرالين شاه را محدود كرد و جلو كليه بذل و بخششهاي بيجاي او را گرفت.امير در صدد ازدياد عوايد دولت بر امد و مالياتهاي گذشته را وصول كرد .به علاوه كوشش او در اين بود كه مردان كاردان و صادق را بر سر كارها بگمارد و دست عناصر نالايق و بي كفايت سود جو را از امور ديوان كوتاه سازد .امير چند كارخانه اسلحه سازي تاسيس كرد كه احتياج قشون ارتش را تدارك ببيند.در مورد استخدام صاحب منصبان خارجي براي تربيت قشون امير همچنان سخت گير بود و هر كس را كه استخدام مي كرد اول خود شرايط جامعي براي طرز خدمت او وضع مي كرد. امير در اصلاح وضع دادگستري در سر تاسر كشور توجه بسيار داشت. به كليه حكام دستور داده بود از تعدي و شكنجه به خصوص آزار متهمين به قصد گرفتن اقرار آنها احتراز كنند.امر كبير نسبت به اجراي دسورات خويش فقیر و شريف و شاهزاده و نوكر نمي شناخت و همه كس را در مقابل قوانين و مقرات يكسان مي دانست.سپس قاضي امين و با شخصيت و مورد اعتماد بر سر كارهاي قضايي مي گماشت و اجراي عدالت را با كمال سختي وخشونت آزآنها مطالبه مي كرد.نتيجه اين سختگيريها آن بود كه مردم به تدريج عادت به عدل و انصاف در حق يكديگر كردند و ديگر كسي در حق ديگري ظلم نمي كرد .ايجاد چاپارخانه و مراقبت از حسن اداره امور پستي از كارهاي اميركبيراست.درقسمت اصلاحات فرهنگي مهم ترين اقدام امير يكي تاسيس دار الفنون بود كه خود بنای آن راساخت و معلمين مخصوصي از اتريش و فرانسه استخدام كرد.گذشته از احداث دارالفنون محصلين به خارج اعزام داشت تا علوم جديد فرا گيرند .به دستور وي كتابها و مقالات بهداشتي مربوط به امراض مسري از قبيل وبا طاعون –آبله منتشر مي شد .امير دربهداشت نضافت كوچه ها و مجاري آب اقدام نمود و مردم رامتوجه نمود كه امراض بر اثر كثافت و ميكروب ها توليد مي شود و از آسمان نازل نمي گردد. امير در اصلاحات مذهبي نفوذ روحانيون را در سياست كم كرد.
قاعده بست نشيني كه وسيله سو استفاده اشرار و مجرمين شده بود از بين برد. دستورهاي خاصي براي حفظ حقوق اقليتهاي مذهبي مانند زرتشتيان-مسيحيها و كليميها صادر كرد تا دچار ظلم نشوند .امير كبير در محيطي نامساعد و آميخته با جهل ودنائت و مفاسد دست به كار شد كه روس و انگليسي هم با تمام كارهاي روشنفکرانه او مخالف بودند و در هر مر حله اي بايد مبارزات شديد با عوامل داخلي دربار و روحانيون و بيگانگان بنمايدو صد ها سنگ از پيش پا بردارد تا بتواند قدمي در راه اصلاحات بر دارد .بي شك اگرعوامل جاهل داخلي و بيگانگان امير كبير را از بين نبرده بود به يقين ايران به همان راهي مي افتاد كه ژاپن در ان ايام پيمود و ايران تبديل به ژاپن دوم و ابر قدرت خاور ميانه مي گرديد.كتاب جامعه شناسي نخبه کشی از نشر نی را هم مطالعه كنيد.
كارل گوستاو يونگ –بنيان گذار روان شناسي تحليلي
كارل گوستاو يونگ از نظر تاثير بر انديشه قرن بيستم و ياري شناخت وضعيت انسان،همرديف زيگموند فرويد است.مفاهيمي كه او ابداع كرده از جمله نمودگارهاي باستاني-ناخودآگاه جمعي-نقاب و سايه و طبيعت هدفمند روان انسان كه به سوي تفرد پيش مي رود،جزیي از فرهنگ بشري معاصر است.
درآرشيو يا نوشته هاي پيشين وبلاگ مفاهيم سايه وپرسونا شرح داده شده اند).يونگ به عنوان روان پزشك ،پس از بررسي بيماران روان پريش به تدريج به سوي فرضيه اي فراگير در باب كاركرد روان انسان پيش رفت.قبل از او فرويد به عنوان متخصص اعصاب فرضيه اي درباره كاركرد ذهن بيماران روان نژند ارايه كرده بود.هرچند راجع به رابطه فرويد و يونگ و تاثير آن بر انديشه هاي يونگ ،گاه كار به اغراق كشيده است اما بايد گفت كه مباني فكري يونگ خيلي قبل از آشنايي وي با فرويد شكل رفته بود.كارل گوستاو يونگ يك درون نگر اشراقي و زيگموند فرويد يك برونگراي حسي بود ،سرگرميهاي عمده يونگ در دوران كودكي جستجو در طبيعت بود و به نمايشنامه- شعر –تاريخ و فلسفه علاقه داشت –يونگ بعد به اختلالات روان پريشي علاقه پيدا كرد و به قول خودش پرسش سوزاننده براي او اين بود كه واقعا درون بيمار روانی واشفته چه مي گذرد ؟بعدها همكار و دوست فرويد شد و اين دو پيشگام روان شناسي نوين ژرفا گرديدنداما اختلاف نظر يونگ با فرويد در اين بود كه كوشش او را براي تقليل همه رويداد هاي نا خود آگاه به سايقهاي جنسي نمي پسنديد .يونگ معتقد بود نا خوآگاه فراتر از اين حرفهاست و جايگاه كوششها و رقابتهاي متنوع است.يونگ در تاليفات پر شمار خود كه تعدادي از آنها به فارسي برگردانده شده است نتايج پژوهشهاي خود را درباره افراد سالم و بيماران رواني و اسطوره ها و داستانها و رفتار و باورهاي ديني اقوام گونا گون منتشر كرده است وي به ظاهر بسنده نكرد و زوايا و ژرفاي پنهان فردي و گروهي انسانها را كاويد.وي در 10 سال آخر عمر به اين نتيجه رسيد كه روان شناسي بايد تحقيق در تاريخ اديان را هم در نظر بگيرد و رموز و ظرایفی كه از هزاران سال قبل جز مناسك ديني بوده است و خوابهاي انسان امروزي رانیز از نظر مضامين آنها مورد تعبير وتفسير قرار دهد.هركس در در ياي گسترده و ژرف كشفيات او فرو رود هر بار با صدفي پر گوهر باز خواهد گشت.يونگ دوران كودكي و نوجواني را در تنهايي و تفكر در دامان طبيعت و خواندن كتابها گذرانيد.از ميان علوم انساني ،باستان شناسي و تاريخ و فلسفه را مطالعه مي كرد .يونگ متوجه شد كه روان پريشيها بيماريهاي شخصيت دارند.او در يافت كه روان انسان نه تنها جنبه شخصي دارد بلكه در ضمن گروهي است.
ساختار شخصيت از ديدگاه يونگ :
ساختاري كه فرويد براي سازمان روانی در نظر گرفت اگو-سوپراگو و ايد بود.اما ساختار روان شناسی یونگ با فروید متفاوت است. ساختار شخصيت در روان شناسي يونگ عبارتند از ايگو(من)-پرسونا-سايه آنیما و آنيموس –ناخود آگاه فردي و جمعي،در نوشته هاي پيشين وبلاگ بخش كارل گوستاو یونگ اين مفاهيم به اختصاربيان شده ند.در اينجا ناخوداگاه را از نظر يونگ بررسي مي كنيم.
الف:ناخود آگاه شخصي:
لايه رويي ناخود آگاه به تفسير يونگ عبارت است از ناخود آگاه شخصي كه محتوي همه تمايلات و احساسات است كه ما در طول زندگي خويش به علت ناپسند بودن این افکار از خود دفع كرده ایم.
ب:ناخود آگاه جمعي يا گروهي :
ناخود آگاه شخصي هر فرد جنبه منحصر به فر د دارد .زيرا هر شخص در طول زندگي خويش انديشه ها و احساسات متفاوتي را واپس زده است.در عين حال يونگ اعتقاد داشت در ژرفترين لايه روان يك،ناخود آگاه وجود دارد كه به ارث برده مي شود و همه انسانهاي روي زمين در آن سهيم هستند.ناخود آگاه گروهي ته نشست آن چيزي است كه در حين گتطور نوع انسان و گذشته نياكان آموخته شده است .به همان كونه كه اسيد دي اوكسي ريبونوكلیك DNA) ) درانسان توده اي از گذشته هاي اوست. اين خاطرات پنهاني نه فقط شامل بشر اوليه است بلكه خاطرات مربوط به اجداد حيوان آدم نماي بشر(دوراني كه اجداد ما حيوان بودند) را هم در بر مي گيرد.يعني عقايد وافكار و احساسات اجداد چندين ميليون سال قبل درروان ما وجود دارد كه گاهي اوقات در خوابهاي خود بعضي از آنها را ه صورت سمبوليك مشاهده مي كنيم. تلفيق فرضيه هاي گزينش طبيعي داروین با ژنتيك مندلي كه تاثيري ژرف بر همه زيست شناسي داشت در سالهای 1920 روي داد .ناخود آگاه جمعي از نيروهاي كارمايه ذاتي و تمايلات سازمان دهند ه اي به نام نمود گارهاي باستاني تشكيل شده است. تصوير هاي
اين نمودگارها در اساتير-هنر-روياها وخيالپردازيهاي تمام مردم دنيا يافت مي شوند.از طريق اين تصاوير مرم مي كوشند ژرفترين خواسته هاي درونی و تمايلا ت ناخود آگاه خویش را بیان کنند.یونگ معتقد است تمام افراد بشر دارای ناخوداگاه جمعي يكسانی هستند كه به دلیل شباهتي است كه در ساختار مغز آنها به علت تكامل و تطور عمومي گونه انسان وجوددارد. اين خاطره نوعي به معني امكان بازسازي و تجربيات نسلهاي گذشته است. بشر اين تمايل ذاتي را دارد كه از تاريكي يا مار بترسد كه علت آن مي تواند مخاطراتي باشد كه انسانهاي نخستين و اجدادمان در تاريكي با آن رو به رو مي شده اند يا اين كه قرباني مارهاي سمي مي شده است.احساس افتادن از ارتفاع در خواب گاهي به مواقعي بر مي گردد كه اجداد ما ميمون ريخت بودند و درهنگام پرش از درختان احساس مي كردند زير پاي آنان خالي مي شده و حالت سقوط به آنان دست می داده است.جنين انسان در شکم مادرش شكل دنيايي را كه در آن پاي خواهد گذاشت به صورت يك تصوير مجازي در خود دارد. و اين تصورات بعد ها با يافتن اشيايي در جهان خارج به صورت ادراک واقعی و احساسات در می اید.از نظر يونگ مغز نوزاد لوح پاك نانوشته نيست بلكه مجموعه فرهنگ و اعتقادات و باورهاو ترسهاي بشري از هزاران سال قبل به صورت ناخود آگاه جمعي در ذهن نوزاد تازه به دنيا آمده وجود دارد.انسان امروزي چون به پديده هايي برخورد مي كند كه از تسلط وادراك او خارج است به گمان نقش داشتن افسونگري و نيروهاي شيطاني در اين ميان مي افتد كه باعث مي شود رفتارهاي خرافي از خود نشان دهد.يونگ می گفت آيا امكان ندارد تمايل بشر به رفتار خرافي يك واكنش مناسب در برابر نيرو هاي ماورا طبيعت –خدايان يا شياطين را از ديد انسان اوليه باشد؟برسيهاي يونگ به كاربرد ناخود آگاه گروهي مربوط می شود و دريافت که چیزی به نام متافیزیک وجود ندارد ، یونگ دریافت خرافات نوعي برون فكني بشر اوليه به علت عدم قدرت تشخیص او بوده است.وي نتيجه گرفت كشش ما نسبت به عقايد خرافي به علت خاطره گروهي از عقايد خرافي گذشته نوع بشر است .زماني كه ما دربرابر پديده هاي ناشناخته به صورت خرافی رفتار مي كنيم تنها به علت وجود ناخود آگاه گروهي در ماست.
پرسونا:
پرسونا (به تبع نقابي كه بازيگران باستاني يونان هنگام اجراي نمايشنامه به صورت مي زدند ) یاشخصيت بيروني واسطه بين ایگو و دنياي واقعي است. نقاب يا پرسونا روش ساز گاري فرد در مواجهه با اجتماع و دنیا و جامعه است كه فرد در مواجهه با اجتماع اتخاذ مي كند. پرسوناي ما با توج به نقشها يمان تغيير مي كنند. به طور مثال يك سرباز ممكن است قيافه جدي را كي را مبو را در اجتماع به خود بگيرد تا ترس خود را پنهان كند.خطر آنجاست كه مردم با نقاب شخصيتي خود يكي مي شوند(به طور مثال يك مربي كونگفو فكر مي كند بروسلي هست ). نقاب پا پرسونا چيزي درغين يا ماسکي است كه شخص به صورت مي زند تا نقش ميش در لباس گرگ را بازي كند.
سايه
سايه تشكيل شده است از صفات و احساساتي كه نمي توانيم در خود بپذيريم.سايه تصويري معكوس از پرسو ناست كه نماينده تمام افكار و تمايلات زشت و ناپسندي هست كه درون ماست و ما آنها را انكار مي كنيم .هنگامي كه چيزي را در حضور مردم نمي توانيم تحمل كنيم و سعي مي كنيم آن را فرامو ش كنيم تظاهرات سايه خود را مي بينيم .سايه به طور عمده منفي است زيرا متضاد تصوير مثبتي است كه از خود داريم .هر اندازه جامعه اي كه فرد در آن زندگي مي كند متعصب تر و غيرتي باشد سايه درون نيز وسیع تر خواهد بود.سر كوب سايه یا ان باعث مي شود نا خود آگاه قدرت زيادي بيابد كه باعث بروز روان پريشي و كابوس شبانه خواهد شد.
آينما و آنيموس:
آينما عبارت است از همه تجارب از زن در ميراث رواني يك مرد.آنيموس عبارت است از ته شست همه تجارب از مرد در ميراث رواني يك زن .بشر يك موجود دو جنسيتي است.هرمردي خصلت زنانه و هر زني خصلت مردانه دارد. چينیها از آن به عنوان ين و يانگ يعني جنبه هاي زنانه ومردانه شخصيت انسان ياد مي كنند. براي فهم بهتر آنیما و آنيموس كتاب انسان و سمبولهايش از كارل گوستاو يونگ را مطالعه كنيد.
منبع:كارل گوستاو یو نگ بنيان گذار روان شناسي تحليلي –دكتر فريد فدايي-نشر دانژه – بز رگان روانشناسي
تاريخ مشروطيت –قسمت دوم
وقايع 15 سال آخر سلطنت ناصر الدين شاه به خطوط اصلي مباني ارماني نهضتي شكل داد كه در دوره مظفر الدين شاه به نام نهضت مشروطيت ايران به ثمر نشست .برجسته ترين روشنفكران اين دوره ملكم –سيد جمال الدين اسد آبادي –ميرزا آقاخان كرماني و..... بودند.تجدد وآزادي در اين دوره دو دشمن بزرگ داشت .درباريان شاه و...... .ملاعلي كني .......... از كلمه آزادي به كلمه قبيح آزادي ياد مي كند .شيوه استدلال و نظر او در مخالفت با ازادي و روشنفكري همان شيو ه اي است كه بعدها شيخ فضل الله نوري به جنگ انديشه آزادي خواهي برخاست .روشنفكران ايران كه از طريق كتابهاي جديد با تمدن غرب آشنا مي شدند از نقش موثر افكار روشنگري در انقلاب کبیر فرانسه بی اطلاع نبودند.چون انقلاب فرانسه سر مشقي براي انقلابيون و روشنفكران ايران بود . مستشار الدوله كتاب يك كلمه يا قانون را چاپ كرد كه يكي از منابع مهم مربوط به مشروطيت و مورد مطالعه روشنفكران ايران بود.مستشار الدوله بري اولين بار از آزادي عقيده –بيان –قلم –قانون –منع شكنجه تساوي همه مردم از شاه و گدا و مسلمان و غير مسلمان در بربر قانون سخن گفت. اما مجتهد بزرگ عصر ملا علي كني يكي از جنايتهاي مشير الدوله را ترويج آزادي در ايران مي دانست .حكومت مشير الدوله حكومت عدالت و قانون بود و در اين راه جلوي سو استفاده شاهزادگان و در باريان را مي گرفت
مدارس جديد در ايران :
مشير الدوله همواره از لزوم ساخت مدارس جديد در ايران مطابق مدارس اروپا كه فيزيك و شيمي و صنعت مي آموختند سخن مي گفت .احساس نياز به مدارس جديد يا دولتي را اولين بار امير كبير قانون خواه ايران را به تاسيس دارالفنون بر انگيخت.
چون به گفته روزنامه اختر در آن زمان در اروپا از هر 1000 نفر یک نفر بی سواد،ود ایران از هر 1000 نفر 10 نفر باسواد بودند آن هم به شيوه مكتب خانه قديم و دروس طلبگي –رشديه اولين مدرسه را در ايروان به سبک جديد احداث كرد اما ......... مانع شدند و گفتند تاسسيس مكاتب و مدارس خارج از رويه اسلام جايز نيست.رشديه مي نويسد مشكل اصلي اين جا بود كه ناصر الدين شاه با ساخت مدارس و با سواد شدن مردم مخالفت مي كرد و دستور داد مرا باز داشت كنند./ اقا محمد خان هم به پسرش توصیه می کرد اگر می خواهی بر مردم حکومت کنی سعی کن مردم گرسنه و بی سواد باشند/.در سال1300 رشديه دوباره در تبريز مدرسه احداث كرد كه به جهت مخالف طلاب صاحب نفوذ بسته شد.درب مدرسه را قفل كردند .طلاب و مكتب دارها و اراذل اوباش با چوب و چماق به مدرسه حمله كردند .اسباب و كتابخانه اش راغارت كردند.رشديه هم به مشهد فرار كرد .
ميرزا علي خان امين الدوله :
بعد از ترور ناصر الدين شاه ترک ،امين الدوله با همكاري مظفر الملك كار احداث مدرسه رادنبال كرد و در نهايت رشديه قهرمان خلق ايران در سال 1276 شمسي به اشاره امين الوله و سرپرستي رشديه در تهران آغاز به كار كرد .رياست امين الدوله بر اداره دولت ،به آزادي بيان و مطبوعات و افكار روشنفكري كمك كرد .اما عوامل داخلي يعني در باريان و روحانيون و دولت روسيه مقدمات سقوط حكومت ترقي خواه و فرهنگ پرور امین الوله را فراهم کردند.روسها همیشه دشمنان سرسخت ازاد اندیشی و روشنفکر شدن مردم ایران بودند.امین الدوله مخالف دخالت روحانیون در سياست بود
و به مخالفتهاي انان با پيشرفت تكنولوژي و آموز ش درايران اهميتي نمي داد .پس درباريان مستبد و نوكران روسيه و بعضي از .... از هر فرصتي استفاده می کردند تا مشكل تاز ه اي براي امين الدوله روشنفكر ايجاد كنند و او را دشمن دين و مروج كفر در ايران مي نا ميدند. (به خاطر تاسيس مدارس و تدريس فيزيك و شيمي و صنعت ).سر انجام روحانيون امين الدوله را عزل كردند.
ميرزا ملکم خان ناظم الدوله :
ملكم خان يكي از سرشناس ترين روشنفكران سياسي دوران قاجار است .كه در پيشبرد فكر قانون خواهي در ايران تاثير زيادي داشته است .آدميت مي گويد در تاريخ بيداري افكار و نشر عقايد ازادي خواهي در ايران ملكام خان بي همتاست .
ملكم مي گفت شرط فرزانگي آن است كه آيين تمدن اروپايي و علم و تكنولوژي آنان را از جان و دل بپذيريم و جهت فكري خود را با سير تكامل تاريخ و روح زمان دمساز كنيم.ملكم با وجود اين كه شيفته فرهنگ و علم و تمدن غرب بود مي گفت كدام احمق گفته است ما بايد برويم همه رسومات و عادت غربیها را اخذ كنيم و زنان ما مثل آنان بي بندو بار باشند ما بايد عالم و صنعت را از آنان فرا گيريم .ملكم روزنامه قانون را منتشر كرد كه در فكر و انديشه و روشنگری آن زمان تاثير زيادي گذاشت.او به قدرت خود و روزنامه در شكل دهي افكار عمومي واقف بود و مي گفت در عصر ما براي پيشرفت امور دولت ،اسلحه بزرگ دنيا روزنامه نويسي است. از ايجاد قانون عقلي در برابر قانون آسمانی سخن گفت .ملكم در شماره هاي قانون از طرفداران قانون به عنوان انسان و از مكتبي كه هوادار قانون و ترقي است به انسانيت ياد مي كند و مي نويسد :كتاب آدميت را به دست بياور بخوان ،آدم شو و به اندازه شعور خود ،در ترويج آدميت بكوش .هر كس طالب عدالت و صاحب غيرت و دوستدار علم و مظلوم و ترقي خواه است او آدم است.براي اجراي اهداف پادشاه ميل پادشاه كافي نيست بايد مردم اين قدر شعور داشته باشند كه معناي قانون را بفهمند و دنبال قانون باشند.درپاسخ اين پرسش كه چه بايد كرد تا مردم معني قانون را بفهمند مي گويد اول تو خودت بفهم و تو خود طالب قانون باش.با سقوط شاه شيخ فضل الله نوري به بدترين شيوه ها اعدام شد .اما ملت ما تاوان چنان تناقصي را كه ميراث روشنفكري ايران چه مذهبي و چه غير مذهبي بود با استقرار حكومت.....پرداخت .شاه آن زمان معتقد ات بسيار خرافي داشت به طوري كه كه وقتی نقشه كود تا و توپ بستن مجلس را مي كشيد به ميرزا ابوطالب روحاني ضد مشروطه گفت برايم استخاره كن كه مجلس را به توپ ببندم يا نه –شيخ فضل الله نوري شاه را به كشتار مردم تبريزو مشروطه خواهان تشويق مي كرد اما تهران فتح شد وشاه به سفارت روس پناهنده شد و همدستان او هم اعدام شدند.مخالفت مشروعه خواهان به مخالفت با مباني اصولی نظام مشروطيت محدود نمي شد آنها با تجدد-راه اهن- بانك –مدارس جديد و دانشگاه-تاتر و سينما-حتي نرخ گذاري اجناس،سجل احوال وايجاد شناسنامه هم مخا لف شرع وغير اسلامي محسوب مي گرديد .اصل وكالت،حريت و مساوات يعني آزادي و برابري واصل وضع قوانين بيش از هر اصل ديگري مورد مخالفت قرار گرفته است.شيخ فضل ا..نوري مي گفت فايده آزادي قلم و زبان آن است كه فرقه هاي ملاحده و زناذقه افكار و عقايد و كلمات كفرآميز خود رامنتشر كنند.روحانيون به نيابت از رسول اكرم،كار اجتهاد در احكام شرعي را به عهده گرفتند و گفتند سلطنت از نبوت جدا نيست واين دو مكمل هم هستند.روحانيون مي گفتند در زمان غيبت امام عصر ،سلطنت از هر نوعي كه باشد حرام است و فقط مجتهدين حق حاكميت را دارند. محمدحسين تبريزي از روحانيون مشروطه در رساله كشف المراد من المشروطه در انتقاد از مجلس،ماليات –گمرك –نرخ گذاري اجناس –سرشماري جمعيت-حبس ابد به جاي اعدام و ... همه را مخالف قوانين دين مي دانست و مي گفت طبق قوانين یهود ونصاري و زرتشتي با مسلمانان برابر نيستند و حق قصاص ندارند.مشكل مشروطه در دايره مخالفت روحانيون ضد مشروطه و روشنفكران مشروطه خواه به درازا كشيد و بعد از به توپ بستن مجلس و فتح تهران،كار به ترور وكشتار كشيد و اين زماني اتفاق افتاد كه دو دشمن بزرگ ايران روس وانگليس از فرصت استفاده كردند و با مداخلاتشان آتش جنگ مشروطيت میان روحانیون و روشنفکران را دامن مي زدند و بین انان نفاق و تفرقه می انداختند. به كليه خوانندگان وبلاگ توصيه مي كنيم كتاب مشروطه ايرانی را حتما مطالعه كنند.منبع:مشروطه ايرانی –دكترماشاا...آجوداني-نشراختران