اساتیر و اسطورهها (قسمت دوم):
در ظلمتهای فراسوی هزارهها که از تابش انوار تاریخ خبری نیست، اساتیر همانند ستارگانی میدرخشند و مسیر تفکر و اندیشه بشری را به ما نشان میدهند. در برابر آفرینش و خلقت، مسأله مرگ مطرح میشود. انسان همیشه با مرگ دست به گریبان بوده است برخی به دنبال آب حیات و زندگی جاودان رفتند اما به چشمه تیره ناامیدی رسیدند. این گونه ناامیدیها از دست یافتن به یک جاودانگی در این جهان باعث شد که انسانها به فکری دیگر بیفتند. آنان مرگ را به ناچار پذیرفتند اما نه با واقعیت تلخ نیستی نهفته در آن بلکه آن را در حد گذر از یک رودخانه و یا تغییر جامه روح تنزل دادند و خود را فریب دادند. اسطوره شناسی بخشی است از مردم شناسی فرهنگی که آن خود را از مردم شناسی منشعب میگردد. اسطوره شناسی با بررسی مجموعههای اساتیری زنده یا مرده و یافتن کیفیات عمومی و کلی آنها، در خدمت مردم شناسی فرهنگی قرار میگیرد و میتواند به تاریخ، باستان شناسی، روان شناسی و مطالعات مربوط به دین شناسی و تاریخ فلسفه یاری رساند. اسطوره شناسی از علوم جدید است و موضوع مطالعه آن، اساتیر یک ملت است. اسطوره به عنوان اندیشه قدیم بشر از اهمیت ویژهای برخوردار است و همان نقطه آغازین در تفکر و اندیشیدن بشر است که اکنون به علم، صنعت و تکنولوژی منتهی شده است. اسطوره مربوط به زمان کودکی بشریت است، زمانی که اندیشهها و تفکرات انسان در خیال بافی محصور بود. اکنون نیز اگر در رفتار کودکان که هنوز شیوه عقلانی و تجربی را فرا نگرفتهاند دقت کنیم، جز خیال بافی در مورد جهان اطراف خویش کاری دیگر نمیکنند و در عین حال برای تخیلات خویش ارزش و اعتباری فراوان قایلند (مانند بسیاری از مردم ما). اما دوران سوم اندیشه بشری که زمان بلوغ اوست و دوران فعلی را در برمیگیرد، زمانی است که انسان به تمام باورهای دوران پیشین شک میکند، زیرا عقل و اندیشه بشر در دوران بزرگسالی، مجهز به ابزارهای صحیح اندازهگیری، همچون علوم تجربی و ریاضی و منطق شده است. به یاری این فرآوردههای جدید اندیشه بشری، یعنی علوم انتزاعی می باشد که لعابی به ظاهر عقلانی به همان باورهای خیالی اغازین میدهند و به همین خاطر است که آن اساتیر در سایه علومی مانند تاریخ و برخی از آیینها و رسوم، به حیات خویش ادامه داده و اکنون به دست ما رسیدهاند. اسطوره واژه عربی است و معرب واژه یونانی ایستوریا (istoria) که در زبان انگلیسی به صورت هیستوری (history) به معنای تاریخ و استوری (story) به معنی داستان و خبر درآمده است. اسطوره یک فرهنگ است، یک تاریخ است، یک دوره کامل و طولانی از اندیشه و حیات بشریت است. اسطوره واقعیت است، واقعیتی فرهنگی، سخن پوچ و دروغ و بیهوده نیست. کسانی که به مطالعه اساتیر میپردازند، پیش از آن که یک اسطوره شناس باشند، یک جامعه شناس، مردم شناس، یا عالم الهیات یا تاریخ هستند. تصاویر و نقوش روی غارها و حجاریها و پیکرهای باستان، همه این تصویرها حاوی تصویر رمزی واقعیتی اجتماعیاند که ذات و گوهر اسطوره محسوب میشود. پس اسطوره میتواند تصویری باشد میتواند به هر زبانی بیان شود. فرهنگ مردمان اساتیری نیز دارای این خصیصه بوده است و از فرهنگ مردمان دوران اسطورهای بخش باورها و اعتقادات ماورا طبیعی که از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، باقی مانده و در قالب داستانهایی به دست ما رسیده است. اسطوره عبارت است از روایت یا جلوهای نمادین درباره ایزدان، فرشتگان، موجودات فوق طبیعی و جان شناختی که یک قوم به منظور تفسیر خود از هستی به کار می بندند. اسطوره جلوه گاه هنر و اندیشه هر قوم و ملتی است و اسطورهها ماندگارترین پدیدههایند که با دو روی آشکار و پنهان، روشن ترین و نهفته ترین تعالیم فرهنگی را در خود جای دادهاند. فروید اساتیر را در پرتوی رویا تحسین میکند و میگوید: اساتیر ته ماندههای تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام و ملل و رویاهای متمادی بشریت در دوران جوانی اند. اسطوره در تاریخ حیات بشریت یعنی از لحاظ تکوین و تسلسل تیره های حیوانی، مقام رویا در زندگانی فرد را دارد. بررسی رویا، فهم بهتر از اساتیر را ممکن میسازد و بی تردید رویا اسطوره فردی آدمی است. در واقع ذهن انسان بدوی، چون از موانع و سدهایی که در معمول تجربه و منطق در جریان فکر ایجاد میکند، مبرا بوده و از این جهت مزاحمتی نداشته است. خود را تسلیم محض مستقیم حواس ظاهر میکرده است. اسطوره ها آینههایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزارهها منعکس میکنند و در آنجا که تاریخ و باستان شناسی خاموش می مانند، اسطورهها به سخن درمیآیند و فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما میآورند. اسطورهها بقایای فرهنگ معنوی گذشتگان هستند که اکنون دیگر کسی آنها را باور ندارد. فرهنگ مردمانی بدوی که در طول زمانی از تاریخ می زیستهاند. بیشتر آن چیزهایی را که از گذشتگان به عنوان اسطوره به دست آمده، همان باورهای دینی گذشتگان است. اسطوره به عنوان فرهنگ مردمان کهن، همه مباحث کنونی اندیشه و دانش بشری را در سطحی ابتداییتر در خود دارد، به همین دلیل هر شاخه از دانش امروزی برای خود، ریشههایی در اسطوره میجوید. مانند تلویزیون امروز و جام جهانی نمای افسانهای جمشید. اسطوره تفسیر انسان نخستین از جهان طبیعت بود و جنبه نظری تفکر انسان باستانی به شمار میرفت و توجیه پدیدهها بود. اسطوره فرهنگ و حاصل اندیشه جوامع ابتدایی بشریت است که میتواند ما را با مسیر اندیشه بشری آشنا کند که در اغاز شکل گیری بر چه عناصر و پایههایی استوار بوده است. بشر در برابر مرگ، واکنشهای روانی متفاوتی را در پیش گرفته است. اولین چیزی که به ذهن او میرسد جاودانگی در این دنیاست اما او با تجربه در یافته که این امر محال است، چون انسان از این تجربه ناامید میشود به سراغ دیگر واکنشهای روانی میرود. واکنشهای بعدی او انکار مرگ است و نمیخواهد مرگ را پایان همه چیز بداند بلکه آن را تغییری در نحوه زندگی میداند و به روح معتقد میشود زیرا که باور به بقای روح به عقیده برخی، تجلی دیگری از انکار مرگ است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب آفرینش و مرگ در اساتیر نوشته دکتر مهدی رضایی رجوع شود. در انتها تعدادی از کتابهای منتشر شده انتشارات اساتیر را به علاقمندان معرفی میکنیم:
1- اوستا، متن کامل به زبان اوستایی
2- گاتها/ سرودههای پاک زرتشت
3- گاتها: استاد کهنترین بخش اوستا
4- فرهنگ ایران باستان (ابراهیم پورداوود)
5- هرمزدنامه
6- زین ابزار جنگ ابزارهای باستانی ایران
7- نوروز نامه
8- چنین گفت بودا
9- یادگار زریران
10- جهان اسطوره شناسی
11- اسطوره بیان نمادین
12- مقدس و نامقدس
13- اسطوره، رویا، راز
14- انسان و اسطورههایش (دکتر یونگ)
15- دانش اساتیر
16- پژوهشی در اساتیر ایران
17- اساتیر یونان
18- اساتیر بین النهرین
19- اساتیر روم
جهان پس از مرگ در اساتیر
مرگ اولین راز بود، رازی که انسان را در مسیر رازهای دیگر سوق داد.
باور به جهان پس از مرگ همیشه بحث برانگیزترین مطالب اساتیری بوده است و چون در این زمینه عرصه برای خیال پردازی شاعران و ایدههای فلاسفه باز بوده باعث تنوع زیادی در اعتقادات جهان پس از مرگ شده است. به طور کلی جاودانگی در این جهان کیمیایی بود که هرگز به دست نیامد و تمام جویندگانی که زندگی خود را صرف یافتن آن کردند، در پایان ناامید برگشتند و یا در بیابانهای حیرت و سرگردانی، جان سپردند. چون تلاش در یافتن جاودانگی با شکست مواجه شد. اندیشمندان و فلاسفه در پی یافتن راهی دیگر برآمدند تا لااقل قدری از ترس و هراس مردم را از مرگ بکاهند. در راه انکار مرگ کم کم خواستند باور کنند که مردهای را که در زیر خاک میگذارند، تنها محل زندگیاش تغییر کرده و از روی زمین به زیرزمین کوچ کرده است. بنابراین چنین کسی که قرار بود در آنجا زندگی کند به ابزار و آلات زندگی نیازمند بود به همین دلیل در ایام باستان مانند گورهای هخامنشی در ایران در گورها به همراه مردگان، آلات زندگی را دفن میکردند. قبرهایی که از عهد پارینه سنگی (قبل از عصرآهن) در ایران، میان دو رود و ... مورد کاوش قرار گرفته است دلیلی بر این ادعاست که مردگان در گورها ادامه زندگی می دهند و به وسایل حیات نیازمندند و حتی وقتی چنگیز مغول میمیرد، بازماندگان او چهل دختر ماه پیکر را آراسته به انواع جواهرات با اسبانی گران مایه برای همراهی روح چنگیزخان میکشند. این رسوم و ایینها از همان ایدهای نشأت می گیرد که مرگ را تغییری در مکان و نوع زندگی انسان میداند. از طرفی انسانها بنابر شواهدی از جمله رویا، قایل به بعدی دیگر از وجود انسان شدند که روح و روان است که بعدها همین روح، ماده اصلی زندگی و حرکت موجودات زنده و عنصر جاوید انسان به حساب آمد. بنابراین باور، انسان در هنگام مرگ، روحی دارد که از او جدا میشود و با جدا شدن روح، بدن متلاشی میشود، اما روح که پدیدهای مجرد و غیرقابل رویت است به نیابت از شخص در جهان ارواح، به حیات خود ادامه میدهد. در اساتیر یونان جهان پس از مرگ ، قلمرو هادس و سرزمین مردگان مکانی تیره و تار و ظلمانی در زیر زمین بود اما در بین اقوامی که رسم بر سوزاندن مردگان خویش داشتهاند مانند هندیها و آریاییان قبل از زرتشت، جهان پس از مرگ در آسمانها قرار داشت، زیرا شعلههای آتش که به سوی بالا زبانه میکشد روح مرده را با خود به آسمان میبرد. بعدها این ایده دوم یعنی قرار داشتن جهان پس از مرگ در آسمان، مقبولیت عمومی پیدا میکند. یهودیان در ابتدا فاقد چنین دیدگاهی بودند اما این باور را از ایرانیان در زمان کوروش اخذ کردند و آن را در تعالیم دینی خویش وارد کردند. این اعتقاد از طریق دین یهود بعدها وارد دینهای مسیح و اسلام شد و جهان پس از مرگ به آسمان صعود کرد. اما مصریان باستان به جای این که اعتقاد به روح را در اعتقادات خویش وارد کنند در پی سالم نگه داشتن اجساد مردگان برآمدند و سعی کردند آنها را با مومیایی کردن از فساد و متلاشی شدن حفظ کنند.
توصیفات و گزارشهایی که از عذابها و خوشیهای آن جهان میشود. همه ناشی از زندگی این دنیا میباشد. مجازات همانهایی هستند که میتواند در این جا وجود داشته باشد اما آنجا با شدت بیشتری صورت میگیرد. خوشیها نیز در حد اعلا هستند که نشانگر آمال تحقق نیافته انسان هستند. به طور کلی جهان پس از مرگ در اساتیر متکاملی که قایل به دو محیط جداگانه برای خوبان و بدان هستند ارتباطی تنگاتنگ با محیط زندگی قوم صاحب اسطوره دارد. به طور مثال مردم اسکاندیناوی که در ظلمت سرما به سر می بردند جهنم برای آنان یک مکان یخ بندان دایم و برای مردم عربستان جهنم پر از آتش بود. در برخی از اساتیر، جهان پس از مرگ را مکانی مادی میپنداشتند. به طور مثال زرتشتیان بر قله البرز راهی داشتند که از آنجا ارواح به جهان پس از مرگ میروند. در اساتیر هند هم مانند تناسخ، ارواح نوعی جاودانگی داشتند که طریقی بود برای فرار از واقعیت مسلم مرگ. در فرقه رواقیون در یونان راه شیری به منزله مسیری برای نزول ارواح به تجسد و صعود از آن بود. زرتشتیان معتقد بودند که آسمان را هفت پایه است: نخست ابر پایه، دیگر سپهر اختران، سدیگر سپهر ستارگان نیامیزنده، چهارم بهشت که ماه بدان پایه ایستد. پنجم گرودمان که انغر روشن خوانده شود و خورشید بدان پایه ایستد. ششم گاه امشاسپندن و هفتم روشن بیکران، جای هرمزد ]است[.
مرگ:
مرگ واقعیتی گریز ناپذیر در زندگی هر فردی میباشد. مرگ واژهای فارسی است که در فارسی باستان از ریشه ضعیف و افزودن مصوت a به دست آمده است و ریشه متوسط آن در فارسی باستان به صورت mahrka به دست آمده است. گروه صامتی YK فارسی باستان در دوره میانه به g بدل شده است که نمونه دیگر این تبدیل را در varka میبینیم و در فارسی دری به صورت برگ و مرگ درآمده است. اهمیت مرگ در زندگی انسانها باعث شد که رشتهای با عنوان مرگ شناسی یاتانالوژی ایجاد شود. واژه تانالوژی از نام ایزد مرگ در اساتیر یونان باستان یعنی تاناتوس گرفته شده است. باورها و سنتهایی که در طول قرنها بر حول مرگ ریشه دوانده اند در خدمت دو هدف عمده بودهاند. اول این که با قرار دادن مرگ در یک نظام منسجم ارزشی که به معمول بازندگی پس از مرگ مربوط است، ترسناکی آن را تخفیف دهند و دوم آنکه اعضای خانواده و بازماندگان مرده را به نحو مؤثری مورد دلداری و حمایت قرار دهند. نظریه فروید درباره مرگ، بر پایه اصل ثبات استوار است، مبنی بر این که در هر موجودی که از حیات برخوردار است گرایشی وجود دارد که به اصل خود باز گردد و این اصل، سکون و آرامشی است که از قدیم در جهان غیرعالی حکمفرما بوده است. به گفته فروید هدف هر زندگی مرگ است یا زندگی راهی غیرمستقیم به سوی مرگ است.
منبع: آفرینش و مرگ در اساتیر، مؤلف: دکتر مهدی رضایی