مشاهيربزرگ جهان،آيزاك نيوتن 1642-172
آيزاك نيوتون در 25 دسامبر 1642 در مزرعه اي كوچك در وولستورپ به دنيا آمد. او را در سن 12 سالگي به مدرسه فرستادند اما در آنجا پيشرفتي نمي كرد و تنبل و بي علاقه بود و بيش تر وقتش را صرف اختراعات مكانيكي مانند ساعت، چرخ هاي آبي و ... مي كرد. اما در سال هاي بعد اوضاع او دگرگون يافت به عضويت كالج كمبريج تمام وقت او صرف مطالعه مي شد و حتي متأسف بود از اين كه قسمتي از اوقات خود را براي خوردن و خوابيدن صرف مي كند. در كمبريج قوانين فلسفي ركدن را تنظيم كرد. وقتي نيوتن مي گفت من فرضيه نمي سازم، مقصودش اين بود كه نظريه پرداز نيستم و خاصيت گرانش را بر فرض و حدس بنيان نمي نهم بلكه شيوه ي عمل آن را وصف و قوانين آن را تنظيم مي كنم. در 1666 آزمايش هايي مؤثر را بر روي نور و قوانين آن و منشور و انعكاس و انكسار و ... را به چاپ رساند. كشف تركيب نور و انكسار آن به صورت طيف نتايج و اثراتي كيهاني در علم نجوم داشت. او وجود اثير را به عنوان وسيله يا واسطه ي نور رد كرد و از افتادن يك سيب به زمين انديشه ي علتي كه جسمي را در يك خط مستقيم به سوي خود مي كشد و اگر ادامه يابد از مركز زمين نيز مي گذرد فرو رفت. مهم ترين كتاب نيوتن كتاب اصول بود كه در آن سه قانون مهم حركت را صورت بندي كرد. نيو تن با منشور طيف نور را براي اولين بار مشاهده كرد و قوانين گرانش را كشف كرد. در كتاب اصول نيوتن حجم هر سياره را حساب كرد و چگالي زمين را 5 تا 6 برابر آب تعيين نمود. خط سير ستارگان دنباله دار به سمت مدارهاي منظم را تعيين و پيشگويي هاي هاله را ثابت كرد. به نصوير يك دنياي مكانيكي پرداخت كه بسيار پيچيده و رياضي بود. اكنون هر جسم آسماني را به صورتي كه تحت تأثير يكديگر قرار دارند مي نگريست. تاكنون پنداشت انساني از قانون نتوانسته بود چنين بيباكانه در فضا رسوخ كند. در پيري از وي به عنوان بزرگ ترين دانشمند زنده تجليل كردند. تا آن زمان هيچ دانشمندي مانند او از چنين تحسيني بهره مند نشده بود. او شخصي عبوس، زودرنج، مظنون، تودار، محجوب ولي مغرور بود. خلوت را دوست داشت و به آساني با كسي دوست نمي شد. چون بسيار حساس و عصبي مزاج بود از انتقاد آزرده مي شد و در بحث كردن با شدت در مقام پاسخ گويي بدان بر مي آمد. او در اواخر عمر فروتنانه سخن مي گفت: «من نمي دانم كه به چشم جهانيان چگونه جلوه خواهم كرد. اما من خود را همچون كودكي مي بينم كه در كنار ساحل به بازي سرگرم است و گاه و بي گاه خود را با يافتن سنگريزه ها يا گوش ماهي ها دلخوش مي كند و حال آن كه اقيانوس بزرگ حقيقت هنوز كشف نشده، پيش رويم گسترده شده است.
روي سنگ قبر نيوتن اين شعر نوشته شده:
طبيعت و قوانين آن در ظلمت اسرار نهفته پنهان بود
خداوند فرمود نيوتن هستي يابد! آن گاه همه ي اسرار بر ملا شد.
منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت جلد (8) عصر لويي چهاردهم.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
مشاهير بزرگ جهان؛ كنفوسيوس
بگذار انديشه هاي عالي و ارجمند از هر سو به ما رسد. ( ريگ ودا كتاب اول )
بگذار علم و دانش هر چه بيشتر فزوني يابد و بدين نهج زندگي بشر آراسته و غني گردد. ( شعار دانشنامه ي بريتانيكا )
كنفوسيوس فيلسوف و پيشواي اخلاقي چين در سال 551 ق.م به دنيا آمد و در 73 سالگي زمان لشكركشي خشايارشاه به يونان در گذشت. كنفوسيوس در لباس بي پيرايه ي يك انسان برتر و كامل با همه ي ابناي بشر سخن مي گويد و سخنان او از دوران باستان نزد هر كودك چيني آشنا بوده است. كنفوسيوس از همان زمان به عنوان معلم نخستين و داناي دانايان تا چندين نسل متوالي از شهرتي كم نظير برخوردار بوده است و از بركت نفوذ او مردم چين به يك ميراث فرهنگي آسيب ناپذيري دست يافتند. در اين قسمت خلاصه اي از گفتارهاي كنفوسيوس را ذكر مي كنيم:
1- هميشه از اين دغدغه ي خاطر كه سرشناس نيستم، فارغ بودن، نشان بزرگمردي است.
2- زيركانه و حرف هاي بزرگ زدن ربطي به بزرگواري ندارد.
3- هر كس پژوهشگر تاريخ روزگاران پيش است رويدادهاي تازه ي پيرامون خود را بهتر در مي يابد. چنين كسي شايسته ي كار آموزگاري است.
4- مرد آزاده را دست دست كم نگيريد. ( مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست. سعدي )
5- بزرگمرد بلند نظر است و بي طرف، ولي آدم فرومايه در بند تبعيض و طرفداري است.
6- آموزش بي انديشه وري سبب بندگي مي شود و انديشيدن بي فراگيري مايه ي سرگرداني و لغزش.
7- مرد آزاده ي ارجمند ابتدا بايد خودش نمونه ي ممتازي شود. سپس ديگران او را سر مشق خود قرار دهند.
8- اگر شخصي، بزرگمرد نباشد چه نيازي به داشتن آداب سلوك دارد؟
9- هم نشيني با آزادگان از بهترين كارهاست. چگونه مي توان كسي را هوشمند ناميد كه با وجود چنين اختيار و امكاني باز از صرف اوقات در كنار ايشان روي گردان باشد.
10- آن كس كه نمونه ي برجسته ي منش نجابت و آزادگي است مي داند چه كسي را بايد دوست داشت و چه كساني را كنار گذاشت.
11- بزرگمرد فضيلت اخلاقي را دوست دارد، اما انسان پست تنها در بند خود خواهي است و نامرد فقط در انديشه ي برخورداري از لطف خاصي.
12- آنچه بر خود روا نمي داري بر ديگران روا مدار.
13- اين ديگر بي شك ميزان سنجش اخلاقي است. من هنوز كسي را نشناخته ام كه وقتي به اشتباه خود پي برد، خود را سرزنش كند.
14- اگر انسان با خويشتن سخت گير باشد، كمتر دچار شكست مي شود.
15- آزاده مرد هميشه متين و باوقار است و فرومايه پيوسته ناراحت و بي قرار.
16- آن چنان مشتاق فراگيري و دانش باش كه گويا هيچ گاه به مقام استادي نتوان رسيد.
17- در كار شخص ديگر دخالت نكن.
1. (چو كاري بي فضول من برآيد
2. مرا در وي سخن گفتن نشايد )
3. سعدي
18- هميشه آرزومند ديدار كسي هستم كه براي فراگيري دانش سلوك همان اندازه مشتاق باشد كه در بند آراستگي ظاهري خويش است.
19- وفاداري و جلب اطمينان خاطر ديگران را در درجه ي اول اهميت بگذار. با كمتر از خود دوستي مكن.
4. همنشين تو از تو به بايد
5. تا تو را عقل و دانش بيفزايد
6. (سعدي)
7. 20 - جهان خرد و دانش(عقل و بينش) خالي از خلل است. پس بزرگمرد در دسته بندي ها وارد نمي شود. از ترس تا شجاعت فرسخ ها فاصله است.
20- فضيلت در انسان دوستي است و عقل در مردم شناسي.
8. ندهد هوشمند روشن رأي
9. به فرومايه كارهاي خطير
10. شه كه دون را بلند و والا كرد
11. مربلا را بلند بالا كرد
12. (سعدي)
21- بزرگمرد برازنده و سرافراز است اما مغرور نيست. فرومايه مغرور است اما فاقد برازندگي است.
22- بزرگمرد سازگار است اما يكي از صدها نيست. فرومايه يكي از صدها ست و سبب اختلاف و نقار.
23- بزرگمرد دلير است. اما همه ي دليران افراد شريفي نيستند.
24- چونگ يو از كنفوسيوس پرسيد شرط خدمت گذاري به پادشاه يا رئيس چيست? «او را فريب ندادن، بلكه در صورت لزوم در مقابل او ايستادن».
25- بزرگمرد ريشه ي نيكنامي را در وجود خويش مي يابد. آدم فرومايه از بيرون
26- اگر در بند اصلاح معايب خود نباشي اين خود بد ترين عيب هاست.
27- بزرگمرد حتي در كارهاي نيك هم لجبازي نمي كند.
28- دانش و فرهنگ مرز و حدود نمي شناسد.
13. 30-من شيفته ي سكوت هستم.
منبع : هزار اندرز كنفو سيوس
تهيه كننده: قاسم حمزوي
مشاهير بزرگ جهان : پاسكال
مقام واقعي انسان در كيهان چيست؟ هيچ در برابر نامتناهي
( پاسكال )
بلز پاسكال يكي از پژوهندگان علوم هندسه و فيزيك بود. او در سال 11 سالگي مقاله ي كوتاهي دربره ي اصوات اجسام مرتعش تأليف كرد. پيش از رسيدن به 16 سالگي مقاله اي در موضوع مقاطع مخروطي نوشت كه قسمت بيشتر آن اكنون مفقود شده است. بلز در 19 سالگي نخستين ماشين از مجموعه ي ماشين هاي حسابگر خود را كه تعدادي از آن ها هنوز در كنسرواتور هنر و فنون پاريس محفوظ مانده است را اختراع كرد. او نسبت به ازمايش هايي كه توريچلي در باره ي وزن جو به عمل آورده و منتشر كرده بود توجه و علاقه ي شديد يافت و در علوم و رياضيات شهرت پيدا كرد. پاسكال مدت 10 سال به تحقيقات درباره ي مسائل علمي بخصوص رياضيات ادامه داد و در سال 1658 مسأله ي تربيع سيكلوئيد را طرح كرد. پاسكال به نجوم و كيهان شناسي علاقه ي عجيبي داشت به طوري كه مي گويد: بشر بايد درباره ي طبيعت چنان كه هست و در جلال كامل و بلند پايه اش تعمق كند، اشياي ناچيز پيرامونش را از ديده دور دارد. زمين را در ميان مدار خورشيد چون نقطه اي كوچك بداند و از تحقق اين كه پهنه ي زمين در قبال اجرامي كه عرصه ي فلك را در مي نوردند ذره اي بيش نيست به شگفتي افتد. اگر بيناييش در همين مرحله متوقف بماند، بايد با نيروي تخيل پا از آن مرز نهد... كل اين جهان مرئي جز وجودي ناچيز در بطن بيكران طبيعت به حساب نمي آيد.پاسكال بر اين گفتار سطري مشهور مي افزايد كه معرف حساسيت فلسفي اوست: سكوت جاوداني اين فضاهاي نامتناهي مرا به وحشت مي اندازد. عقل ما در طبيعت در ميان دو عالم بي نهايت كوچك حيران و هراسان مي ماند. كسي كه خويشتن را در فضاي لايتناهي مي بيند از خود به وحشت مي افتد و چون دريابد وجودش معلق ... در ميان اين دو رورطه ي نامتناهي و نيستي است به لرزه در مي آيد و بيشتر آماده ي آن مي شود كه با حالت سكوت در مشاهده ي اين شگفتي ها فرو رود. انسان قادر به درك مشاهد ي هستي نيست و نه قادر به درك بي نهايت است كه خود در آن مستهلك مي باشد.
پاسكال عقيده دارد انسان نمي تواند تنها با تكيه بر عقل به خوشبختي و سعادت برسد. اگر عقل را به حال خود رها كنيم، نمي تواند معني اخلاق يا خانواده يا دولت را دريابد يا حتي شالوده ي متيني براي فهم آن ها بريزد. گاهي اوقات در عرف و عادت و حتي بعضي افسانه ها حكمت بيشتري يافت مي شود تا درعقل.
به نظر پاسكال دو نوع حكمت وجود دارد يكي حكمت مردم ساده و نادان كه به تبعيت آداب و افسانه ها زندگي مي كنند و ديگري حكمت گروه دانايان كه در اعماق علم و فلسفه فرو مي روند تا به ناداني خود پي برند.سرشت انساني كه از ديو و فرشته سرشته شده است همان تناقضي ميان روح و جسم را تكرار مي كند و خيمايرا جانور اساتيري يونان را به خاطرمان مي آورد كه بدن ميش، كله ي شير و دم اژدها داشت و مي گويد آدمي عجب خمير مايه اي است چه ناده اي، چه هيولايي،چه آشفتگي، چه تناقضي، چه اعجوبه اي! داور همه چيز و معيار بلاهت روي زمين، منبع حقيقت، هاله ي عزت و زباله ي خلقت. كيست كه بتواند اين در هم ريختگي و ابهام را از هم بگشايد. پاسكال گاهي اوقات مي گفت: يك ساعت درد آموزنده تر از تعليمات جميع فيلسوفان است. پاسكال در 19 اوت 1662 در سن 40 سالگي زندگي را بدرود گفت.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
مشاهير بزرگ جهان؛ سقراط
سقراط ( 470- 399 ق.م ) شايد اسرارآميزترين چهره در سراسر تاريخ فلسفه است. سقراط بزرگ ترين فيلسوف يونان، در آتن به دنيا آمد و جمله ي معروف او خود را بشناس در فلسفه ماندگار شد. سقراط نمونه ي عدالت و خويشتنداري بود. گزنوفن درباره ي او مي گفت: عدالت وي به حدي بود كه در ناچيزترين امور بر كسي ظلم روا نمي داشت. روش تعليم سقراط بر مبناي گفت وگو بود از كسي كه با وي سخن مي گفت، مي خواست كه انديشه يا مفهوم وسيعي را تعريف كند، سپس آن را به دقت مورد بحث و بررسي قرار مي داد تا بر حسب معمول، نقضي يا تناقضي يا بطلان يا سخافت آن آشكار گرداند و از آن جا با پرسش هاي پي در پي، مخاطب خود را به سوي تعريفي كامل تر و درست تر راهبري مي كرد و مي گفت : هنرت بايد اين باشد كه به ديگران بخندي، از هر كس پرسشي كني و پاسخ او را مردود شماري و مجابش گرداني. سقراط ر به علت اينكه مي گفت خورشيد و ماه و ستارگان خدايان نيستند بلكه از جنس كره ي زمين ما يا از گاز مي باشند محكوم به مرگ كردند و مردم آتن عقيده داشتند هيچ طاعوني چون منطق هوشياري كه بر قدرت خويش آگاه باشد، خطرناك نيست. سقراط مي گفت بي نياز بودن همچون خدا بودن است و هر چه از مقدار حوايج بيشتر كاسته شود، به مقام خدايان بيشتر نزديك مي شود. در مورد فلسفه عقيده داشت من درد عظيم ـ درد فلسفه را كه در پاكي و صفاي دوران جواني از دندان مار سوزنده تر است در روح و قلب خويش احساس كرده ام. در مورد پيشرفت علم عقيده داشت هر رازي كه گشوده گشت، رازي ژرف تر پديد مي آورد. فلسفه ي سقراط فقط علم اخلاق و سياست را مطالعه مي كرد. به عقيده ي سقراط هيچ چيز چون دانش و معرفت سودمند نيست. دانش عالي ترين فضيلت است و جهل رذيلت محضي. با دانش كامل، مردم جز كار درست هيچ نتوانند كرد. كسي به كاري كه بداند خطاست دست نخواهد زد يعني كار خطا با عقل سازگار نيست و زيانش به خطاكار مي رسد.
عالي ترين خير، سعادت است و بهترين وسيله ي درك سعادت، دانش و ذكاوت.
سقراط مقام وجدان را بالاتر از قانون مي دانست و اين عقيده اي بود كه به دين مسيح هم راه يافت. سقراط با حكومت هرج و مرج دمكراسي مخالف بود و مي گفت: اگر دانش و معرفت برترين فضيلت باشد، ناچار آرسيتوكراسي بهترين نوع حكومت خواهد بود و دمكراسي عوام هيچ معنايي نخواهد داشت. و مي گفت برگزيدن حكام به حكم رأي و قرعه كاري بسيار مسخره و نامعقول است و حتي تصور آن را نمي توان كرد كه بنا ـ نوازنده ـ كاسب و... حاكم يك شهر را با رأي معين كنند. سقراط نجات كشور را تنها در آن مي دانست كه دانش و كفايت بر آنان حكومت كند و راه وصول به اين مقصود رأي دادن و قرعه كشي نيست. تنها حكومت معقول نظام آريستوكراسي است كه در آن اداره كنندگان حكومت كساني هستند كه شايستگي فكري و عقلي دارند و در اين كار تعليم و تخصصي دارند.
منبع : يونان باستان ـ ويل دورانت.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
مشاهير بزرگ جهان . ويليام شكسپير 1564 تا 1616
ويليام شكسپير يكي از بزرگ ترين نويسندگان و شاعران اروپا در قرون پانزدهم و شانزدهم به شمار مي رود. شكسپير در سال 1591 شروع به نوشتن نمايشنامه كرد و اولين كار خود را هنري ششم( 1592) ـ كمدي اشتباهات(1592) ـ دو نجيب زاده از ورونا(1594) و رنج بيهوده ي عشق(1594) را نوشت. در سال 1593 ونوس و آدونيس را نوشت. در همين زمان، شكسپير شروع به سرودن غزلياتي كرد كه براي نخستين بار تفوق او را بر شاعران عصر نشان داد. در اين غزل ها عمق معني، گرمي احساس، نيروي تخيل و زيبايي جمله ها باعث شد اين غزليات قرن ها در كشور هاي انگليسي زبان شهرت يابند. شكسپير در نمايشنامه نويسي هم استاد بود و چند نمايشنامه مانند قصه ي رومئو و ژوليت ـ تاجر ويتري ـ روياي نيمه شب تابستان ـ هنري چهارم ـ شب دوازدهم و ... نوشت.
شكسپير عقيده داشت جز مرگ هيچ چيز مسلم نيست و آن هم پس از بي دنداني و بي چشمي و بي ذائقگي سنين كهولت فرا مي رسد و بدين ترتيب ساعت به ساعت مي پوسيم و در اين قصه اي نهفته است. در سال 1579 تراژدي قيصر و هملت را نوشت. در 1606 لير شاه را نوشت كه سراسر تاريخ داستان شكار بشر به دست بشر است و شكسپير از مشاهده ي عمومي و غلبه ي ظاهري بدي ديوانه مي شود. شكسپير بيش از آنكه فيلسوف باشد، روان شناس است ولي نه به عنوان نظريه پرداز، بلكه يك عكاس ذهني كه از افكار پنهان و اعمالي كه طبيعت بشر را آشكار مي سازند عكس بر مي دارد. شكسپير مانند شوپنهاور مي داند كه عقل وسايل بدكاري اراده را فراهم مي كند. او نسبي بودن اخلاق را قبول دارد و مي گويد: هيچ چيز خوب يا بدي وجود ندارد، مگر آنكه قوه ي تصور آن را به آن صورت در مي آورد. يا آن كه فضايل ما تابع تفسيري است كه در هر دوره از زمان براي آن ها قائلند. علم اخلاق او عبارت از اندازه نگاه داشتن طبق عقيده ي ارسطو و بردباري طبق مسلك رواقي هاست. همان گونه كه بشر آمدنش را به اين دنيا تحمل كرد، بايد رفتنش را نيز تحمل كند. پختگي مطلب اصلي است. در نمايشنامه ي مرد ماهي گير مي گويد: زندگي ماهي ها در دريا مانند زندگي بشر در روي زمين است. بزرگ ها كوچك ها را مي خورند. من خسيس هاي متمول جامعه را به نهنگ ها تشبيه مي كنم كه دهانشان هميشه باز است تا همه ي زمين، ميراث و... را ببلعند. در شاه جان مي گويد: زندگي چون قصه اي كه دوباره گفته شود ملال آور است. گوش هاي سنگين انسان خواب آلوده را آزار مي دهد و در هملت بدگويي از جهان مي گويد: تف بر اين دنيا كه هرزه گياه از آن نسترده اند. هر چه زشت است فراوان شده و بر بساط جهان چيرگي يافته است. زندگي سايه ي زودگذري يا بازيگر بيچاره اي است كه بر روي صحنه مي خرامد و وقت خود را تلف مي كند. زندگي افسانه اي است پر سر و صدا كه به زبان ابلهي گفته مي شود، پوچ است و بي معني. ما از جنس رؤياها ساخته شده ايم و زندگي ما را خواب فرا گرفته است.
منبع: تاريخ تمدن جلد (7) – آغاز عصر خرد.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
مهاتما گاندي
اين مرد كه در هندوستان به نام ماهاتما ( روح بزرگ ) يا تنها باپو يا پدر شناخته مي شود، بدون ترديد يكي از رهبران بزرگ قرن بيستم به شمار مي رود. وي به طور عميق مذهبي است و لباس دست دوز به شكل شال و لنگ كارگران هند و با ظاهري بي آرايش، شوخ و بذله گوست. او در اواخر عمر خود همواره دلواپس بود و از اين مي ترسيد كه مبادا مذهب به خصوصي به نام وي تشكيل شود. گاندي در هندوستان و در داخل يك كفش دوز متولد مي شود. در انگلستان در رشته ي حقوق درس مي خواند. پس از بازگشت به هند، او در سال 1893 دوباره هندوستان را ترك مي كند و به قصد مطالعه در حقوق به آفريقاي جنوبي مي رود. در مدت 21 سال توقف در ژوهاسنبورگ وي به رهبري اقليت قوم هند و در مبارزه عليه تبعيض نژادي نائل مي شود و فلسفه ي ساتيا گراها قدرت روح را كه روشي براي عصيان بدون كارگيري از زور و خشونت است تا آخر عمر در عرصه ي اجتماع و در زندگي خصوصي و خانوادگي خود هم رعايت مي كند. در بازگشت به هند، او خود را رهبر جنبش هاي استقلال طلبي از انگلستان مي داند و با به كار گيري برنامه ي عدم استفاده از زور و روزه گيري خود شهرت جهاني مي يابد. جنگ در راه حقيقت و رفتار بالاي انساني در او بدون وقفه ادامه دارد تا اين كه در سال 1948 اين آزاديخواه بزرگ جهان به وسيله ي يك برهمن متعصب به قتل مي رسد. او آثار فراواني دارد و روش وي در سراسر جهان به كار گرفته مي شود به خصوص در امريكا مارتين لوترگينگ سياه پوست، روش هاي او را مورد عمل قرار مي دهد.
او به اتهام تبليغ و عدم همكاري با انگليسيان كه هند را مستعمره ي خود كرده بودند، به زندان محكوم شد. او خود روزي چهار ساعت كدرخشن مي بافت به اين اميد كه هموطنانش به جاي خريدن دستگاه هاي بافندگي انگليس كه صنعت نساجي هند را ويران كرده بود، مردم را تشويق به خودكفايي ملي مي كرد. او كه روزگاري وكيل دعاوي ثروتمندي بود، كليه ي دارايي خود را به بينوايان بخشيد و خود روي كف بي فرش روي زمين مي خوابيد. وقتي كه مسلمانان و برهمنان تحت عقايد خود يكديگر را مي كشتند، اعتصاب غذا كرد تا آنان را از اين آدم كشي دست بردارد. او با افزايش جمعيت هند كه فاقد تربيت كافي بودند، مخالفت مي كرد و مي گفت: تا هند ملت آزادي نشود ما حق نداريم زاد و ولد كنيم چون فقط به بردگان و ناتوانان مي افزاييم.
حسن سلوك، بردباري، ادب و تواضع او سبب مي شد حتي مخالفانش به او احترام بگذارند و حكومت او را با عذر خوهي به زندان مي فرستاد. در سال 1921 مسلمانان موپله صدها برهمن را قتل عام كردند، از قضا در سال بعد مسلمانان دچار قحطي شدند و گاندي با اين كه يك برهمن بود از سراسر هند براي مسلمانان اعانه داد و دشمنان خود را سير كرد. گاندي پند نيكي به جاي بدي را حتي به دشمنان بالاترين تجلي هر گونه ايدئاليسم انساني مي دانست. او در سراسر هند به سفر پرداخت و به سيه روزي كامل مردمش پي برد و هند را از فلاكت و فقر و بدبختي نجات داد. او از پيروانش مي خواست از خشونت بپرهيزند، به اين دليل كه استبدادي جاي استبداد ديگر را مي گيرد. كار بزرگ گاندي متحد كردن هند بود.
تاگور شاعر بزرگ هند درباره ي او چنين گفته است:
او در آستانه ي كلبه هاي هزاران فقير بدبخت مي ايستاد و همچون آنان جامه مي پوشيد و غذا مي خورد. با آنان به زبان خودشان سخن مي گفت. در اين جا پيكر او لااقل حقيقت زنده ي مجسم بود، نه صرف منقولاتي از كتاب ها. به اين دليل به او مهاتما يا روح بزرگ گويند. جز او چه كسي حس كرده است كه همه ي هنديان گوشت وخون او را دارند؟ وقتي كه عشق به در خانه ي هند آمد آن در كاملاً گشاده بود... به نداي گاندي غنچه ي عظمت نوين هند شكفته شد و حقيقت مهر و همدردي را در ميان موجودات زنده اعلام كرد، هند شكوفا شد، نداي گاندي در عظمت جديدي شكوفا شد.
تاريخ هند به ما درس تساهل و ملايمت مردان پخته، خرسندي و رضاي روح وارسته، آرامش رواني و روشن بيني و عشقي الفت پذير و صفا بخش نسبت به همه ي موجودات زنده را به ما مي آموزد.
منابع:
1- تاريخ جهان در قرن بيستم.
2- تاريخ تمدن ويل دورانت.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
سازمان ملل متحد
در زمان درگيري جنگ دوم جهاني پرزيدنت روزولت در نظر داشت كه پس از پايان جنگ و پيروزي متفقين يك سازمان بين المللي حافظ صلح تشكيل داده شود. او روياي « وودرو ويلسون » رييس جمهور اسبق را دوباره زنده مي كند. ايالات متحده خود هرگز به جامعه ي ملل نمي پيوندد با آنكه ويلسون از آن حمايت مي كند. و زمانيكه اين جامعه در حمله هاي ژاپني ها و ايتاليايي ها از انجام كاري در مي ماند معلوم است كه از بروز جنگ دوم جهاني هم نمي تواند جلو گيري كند. روزولت ايمان دارد كه اگر كشورهاي پيروز در جنگ توافقي حاصل نمايد براي صلح پايدار، اميدي وجود خواهد داشت.
ايالات متحده
اتحاد شوروي سابق ـ انگلستان ـ چين و فرانسه شوراي امنيت را تشكيل مي دهند كه هر كدام از آن ها داراي قدرت وتو در مكانيسم اجرايي سازمان ملل مي باشند، اين مانع اجرايي در مقابل كار آرايي اكثريت، اين سازمان را به شدت محدود مي كند و هيچ گونه قدرت اجرايي يا نيروي مسلح در اختيار سازمان ملل، به علت همين حق وتو قرار داده نمي شود. با وجود اين قطبي شدن و رو در رو ايستادن جهان بعد از سال 1945 به لزوم به جنگ منجر نمي شود. سازمان ملل بر خلاف جامعه ي ملل عضويت تقريبي همه ي دولت هاي جهان را به دست مي آورد و ثابت مي كند كه تريبون مناسبي براي بحث هاي متقابل سياسي است.
منبع : تاريخ جهان در سال هاي 1900 ـ 1988 ـ جان باومن.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
كولوسئوم شهر رم
روميان باستان در معماري و رياضيات تبحر بسيار داشتند و در آن دوران پل ها، جاده ها، ساختمان هاي چند طبقه، استاديوم، سيرك، معابد و ... زيادي را مي ساختند. يكي از اين شاهكارها كه هم اكنون در مركز شهر رم در ايتاليا وجود دارد كولوسئوم شهر رم است بروسلي اسطوره ي كونگ فو قسمت آخر فيلم راه اژدها را در همين كولوسئوم بازي كرد. كولوسئوم كه روميان آن را آمفي تئاتر فلاويوس مي خوانند، توسط وسپانوس در سال 80 ميلادي آغاز شد و توسط تيتوس به پايان رسيد و سپاسيانوس درياچه اي را كه در باغ هاي خانه ي زرين نرون امپراتور بود براي محل آن انتخاب كرد. اين آمفي تئاتر از سنگ تراورتن به صورت منحني ساخته شد كه محيط آن 545 متر بود. ديوار خارجي آن 48 متر ارتفاع داشت و خود به سه طبقه تقسيم مي شد:
قسمتي از طبقه ي اول روي ستون هاي توسكاني- دور يك، طبقه ي دوم روي ستون هاي يوينايي و طبقه ي سوم روي ستون هاي كورتني قرار داشت و بين ستون ها طاق زده شده بود. دالان هاي عمده طاق ضربي داشتند و گاه اين طاق ها به سبك صومعه هاي قرون وسطي از ميان يكديگر مي گذشتند. داخل آمفي تئاتر نيز به سه طبقه تقسيم شده بود كه هر يك زير طاقي بود و هر قسمت به حلقه هاي لژ يا نشيمن مدور تقسيم گرديده و راه پلكان آن را به صورت گاوه در مي آورد. اكنون منظر داخل كولوسئوم شباهت به توده ي بنايي دارد كه هنرمند غول پيكري طاق ها، دالان ها و نشيمن ها را داخل آن تراشيده باشد. مجسمه ها و ساير تزئينات تمامي محل را زينت مي داد و بسياري از رديف هاي نشيمن از مرمر ساخته شده بود. هشتاد درب ورودي داشت كه دوتاي آن مخصوص امپراتور و ملتزمان او بود. اين درهاي ورودي و خروجي آن كاسه ي كوه پيكر را در چند دقيقه خالي مي كردند. ميدان وسط كولوسئوم به ابعاد 5/77 در 55 متر با ديواري به ارتفاع 4/5 متر با نرده ي آهنين در رأس آن محصور بود تا مردم حيوان صفت روم را از حيوانات درنده محفوظ دارد. كولوسئوم جايي بود كه در آن برده هاي گلادياتور با خود يا با حيواناتي مانند ببر و شير مبارزه مي كردند . ديدن فيلم سينمايي گلادياتور مي تواند فهم ما را در شناخت اين بنا و خصوصيات مردم در جهان باستان بيفزايد .
منبع: قيصر و مسيح ـ تاريخ تمدن ويل دورانت جلد (3)
تهيه كننده:قاسم حمزوي
باغ هاي معلق بابل و عجايب هفتگانه
در 500 كيلومتري برج بابل در دوران باستان باغ هاي معلق بابل قرار داشت. اين بنا هديه اي از طرف بخت النصر به همسرش كه يك شاهزاده خانم ايراني بود درست شد بخت النصر اين باغ ها را براي زنش كه دختر هوخشتره پادشاه سرزمين ماد بود ساخت. يونانيان آن را يكي از عجايب هفتگانه ي جهان مي دانستند. اين باغ ها بر روي يك رشته از ستون هاي دايره شكل قرار گرفته بود كه آن ها را روي يكديگر ساخته بودند. هر يك از اين 7 طبقه باغي مخصوص به خود داشت. از اين رو به باغ بابل كامه ي جمع باغ هاي بابل اطلاق شده است. در لبه ي خارجي هر طبقه هزاران گياه پيچك و بالا رونده و آويز روييده بود كه تا باغ تراس زيرين خود امتداد مي يافت و از هفت باغ مجزا يك مجموعه ي كل مي ساختند كه يك كوه بزرگ سبز با شيب تند با تعداد بيشماري از درختان – پرچين ها – بيشه ها و گل ها كه در آن سرزمين خشك و سوزان آويزان و معلق به نظر مي آمدند. برده ها حتي در گرماي 50 درجه ي سانتي گراد هم بدون وقفه از چاه آب مي كشيدند و آب را به داخل كانال هاي كوچك متعدد مي راندند. از طريق اين كانال ها آب از بالاترين طبقه ي باغ به تمام شبكه هاي پايين تر تأسيسات جاري مي شد. در تمام طبقات، جويبارها و آبشارهاي كوچك جريان داشت و درون حوض ها اردك ها و مرغابي ها شنا مي كردند و در حالي كه شهر بابل زير تيغ آفتاب سوزان قرار داشت باغ هاي خانم سميرا ميس يك بهشت روي زمين مي نمود. در زير اين باغ ها در واقع يك سيستم بسيار زيركانه و حساب شده از مواد گوناگون كه به صورت لايه لايه بر يكديگر قرار گرفته بودند و نيز يك شبكه ي آبرساني گسترده ي گياهان و درختان باغ را از خشك شدن محافظت مي كرد. آب از طريق كانال هاي زيرزميني جريان مي يافت و پي مناسب براي باغ هم فراهم مي آمد. بر سطح بلند باغ، كه بيش از 20 متر ارتفاع داشت، زنان حرمسرا در ميان گل هاي معطر گردش مي كردند در صورتي كه زير پاي ايشان، در كوچه ها و بيابان ها، توده ي مردم از زن و مرد به كار اشتغال داشتند. يكي ديگر از عجايب بابل برج بزرگ بابل بود كه بر بالاي كوهي از ساختمان برج، زيگورات هفت طبقه اي قرار داشت كه ديوارهاي آن از كاشي منقش پوشيده شده و نوك آن تا زمين دويست (200) متر ارتفاع داشت [شايد انديشه ي 7 آسمان از همين جا ناشي شده باشد]. بر بالاي اين برج، ضريحي بود كه در آن ميز بزرگ زرين و تخت بسيار با شكوهي جاي داشت كه هر شب زني در آن انتظار مشيت الهي را مي كشيد. بنا بر روايت تورات كساني از اهل زمين كه يهوه را نمي شناختند خواستند بزرگي و غرورخود را با اين بناي چند طبقه نمايش دهند. در جنوب زيگورات معبد بزرگ مردوك، خداي بابل ساخته شده بود و راه ورود به معبد راه مقدس نام داشت در دو طرف راهروهاي برج نقش هاي برجسته اي با 120 شير در حال غرش نمايان بود تا كافران بترسند و به اين راه مقدس نزديك نشوند.
تهيه كننده:قاسم حمزوي
دستگاه تفتيش افكار در اروپاي قرون وسطي
يكي از بيشرمانه ترين جناياتي كه بشر عليه همنوع خود به كار برد جنايات دستگاه تفتيش عقايد اروپائيان بود. در قرون وسطي هر كسي را كه بر اصول و معتقدات آنان ايراد مي گرفت چون كسي مي نگريستند كه بر بنيان و شالوده ي نظم جامعه و ريشه ي حيات بشريت تيشه مي زند. هر دسته و فرقه در جزميت اعتقادات خويش، به تعصب آبديده شده بود و به پيشاني ديگران داغ كفر و بي ديني را مي زد. هنگامي كه اعضاي محكمه بر جرم بدعت گذاري كسي متفق مي شدند، حكم بازداشت او را صادر مي كردند. متهم را زنجير مي كردند. او را مجبور مي كردند كه براي خود بستر بياورد و هزينه ي حبس و نگهداري خود را بپردازد و اگر براي اين منظور پول كافي نداشت، دولت خانه ي او را حراج مي كرد. در بسياري موارد براي آن كه از متهم اقرار بگيرند او را شكنجه مي كردند. محاكمه معمولاً ماه ها طول مي كشيد و زندان مجرد و غل و زنجير كافي بود تا متهم را به اعتراف و اقرار آنچه اعضاي محكمه مي خواستند وادار سازد. متهم را مجبور مي كردند تا هم دستان خود را معرفي كند. شهود ضد و نقيض گو را شكنجه مي كردند تا معلوم شود كدام يك حقيقت را مي گويند. بعضي اوقات كه با شخص محترمي دشمني داشتند، غلامان و كنيزان او را شكنجه مي كردند تا عليه آنان شهادت دروغ بدهند. دختر 13 ساله و پيرزن 80 ساله را يكسان عذاب مي كردند. اگر كسي مي توانست ثابت كند شخصي مخالف دين مسيح مي باشد، دولت تمام اموال شخصي مرتد را به او منتقل مي كرد. در چند مورد كه بعضي مردگان به بدعت گذاري محكوم شدند، اموال آنان را ضبط كردند و وارثان آن ها را از ارث محروم ساختند.
به كساني كه از بدعت گذاري افراد فوت شده خبر مي دادند، نصف ارث آن شخص را به او مي دادند. در دادگاه نهايي حكم محكومان را اعلام مي كردند. هيمه ها را آتش مي زدند و با زجر و عذاب محكومان را آتش مي زدند. روش كار دادگاه هاي تفتيش افكار اين بود كه ابتدا از متهم اقرار مي گرفتند، اگر آنان اقرار مي كردند، آن ها را خفه مي كردند و بعد مي سوزاندند و اگر كسي اعتراف نمي كرد، زنده طعمه ي آتش مي شد و به آتش آن قدر هيزم مي دادند كه از اجساد آنان جز خاكستر چيزي باقي نماند و مردم هم با شور و هيجان زيادي اين مراسم را تماشا مي كردند. فقط در سال 1488 ميلادي تنها در شهر والانس 983 نفر به اتهام بدعت گذاري طعمه ي آتش شدند. مردمي كه براي تماشاي سوزاندن همشهريان خود مي آمدند، جز نفرت و دشمني نسبت به محكومان، اظهار ترحم و شفقت نمي كردند. تماشاگران گاهي اوقات خود بر سر قربانيان مي ريختند و آن ها را تكه تكه مي كردند و مسيحيان در خريد اموال حراجي محكومان سر و دست مي شكستند. اشخاص چه مرد و چه زن حتي در خانواده ي خود امنيت نداشتند و فقط مراقب بودند ناگهان حرفي عليه دولت يا دين مسيح نزنند تا آن ها را روانه ي تل هيزم آتش سوزي كند.
تفتيش افكار فشاري فكري و ذهني بود كه هرگز در تاريخ نظير نداشت. بدترين جنايات را دستگاه تفتيش افكار در مورد يهوديان اجرا كردند. در سال 1488 چهار يهودي را سوزاندند و دو نفر از اين چهار نفر پس از آن كه با گازانبرهاي داغ و آتشين تكه پاره كردند به آتش افكندند.
در 20 مارس 1492 دولت اسپانيا تصميم به تبعيد يهوديان گرفت. در اين شتاب قهري دارايي يهوديان به قيمت ناچيزي به چنگ مسيحيان افتاد. خانه اي در ازاي يك اسب فروخته شد و يك باغ به قيمت يك لباس فروخته شد. خانه هاي يهوديان را آتش زدند. كنيسه هاي يهوديان را تصرف كردند و آن ها را تبديل به كليسا كردند. گورستان هاي قوم يهود را به چراگاه هاي حيوانات تبديل كردند. كشيشان يهوديان را مجبور كردند يا قبول مسيحيت كنند يا از گرسنگي جان بسپارند. كودكاني كه كمتر از پنج سال سن داشتند، از پدر و مادر خود جدا كرده تا آن ها را مسيحي بار آورند. كودكان را از گيسوانشان گرفته بودند و با زور به لب حوض تعميد مي كشاندند. در سال 1506 يكي از يهوديان در وجود يكي از معجزه هاي عيسي مسيح شك كرد، مردم او را قطعه قطعه كردند و به همين بهانه سه روز تمام يهوديان را به قتل مي رساندند. 2000يهودي كشته و صدها نفر زنده به گور شدند. اين ها فقط گوشه اي از جنايات مردم متمدن اروپا بود كه خود را صاحب فرهنگ و تمدن و هنر مي دانند و با ساختن فيلم سينمايي 300 مي خواهند فرهنگ ايرانيان را به دنيا نشان دهند.
منبع: تاريخ تمدن ويل دورانت- اصلاح ديني- قسمت تفتيش عقايد.
تهيه كننده:قاسم حمزوي