لودویک وان بتهوون

بتهوون بزرگترین موسیقی دان جهان غرب در 16 دسامبر 1770 در شهر کولن یکی از امیرنشین های رانیلاند به دنیا آمد. پدرش به عنوان تنورخوان دربار امیر بود. خانواده اش در یک محله فقیرنشین می زیست و محیط معاشرت های بتهوون طوری نبود که از او یک جنتلمن بسازد. پدر بتهوون که آرزو داشت درآمد خانواده را با ساختن اعجوبه ای از آن کودک افزایش دهد کودک چهار ساله خود را مجبور می کرد تا ویولن و پیانو بیاموزد آن کودک در ابتدا علاقه ای به موسیقی نداشت. با کتک و شکنجه او را وادار به یادگیری موسیقی می کردند. اما این کتک ها نتیجه داد و کودک به هنری بزرگ دل باخت. در مدرسه بهتوون هم مانند انیشتین در تمام دروس بی استعداد بود اما بر عکس انیشتین، در موسیقی رشد وی به میزان حیرت آوری سریع بود به طوریکه در دوازده سالگی به سمت سنج نوار و در چهارده سالگی مقام دستیاری ارگ نواز دربار را به عهده اش سپردند. در چهارده سالگی جهت آموزش آهنگسازی پیش موتسارت رفت. در جلسه اول موتسارت که از شدت ابتکار و قوت انگشتان آن جوان به حیرت افتاده بود به دوستان خود گفت: مواظب او باشید روزی به دنیا چیزهای بزرگی عرضه خواهد کرد. در سال 1792 بهتوون به وین رفت شهری را دید پر از موسیقیدان هایی که با هم در رقابتند و به او به چشم حقارت می نگریستند. بتهوون برای تمرین ویولن نزد یوهان گثورک می رفت.

در 1794 بتهوون یکی از بهترین نوازندگان پیانو در وین شد. در 1800 سمفونی اول و در سال 1801 سونات مهتاب از کارهای ساده او بودند. بتهوون از نظر اجتماعی از نوع بشر تنفر داشت و هر فردی را اساساً پست و فرومایه می دانست و با ثروتمندان با تکبر و گستاخی رفتار می کرد. در واقع فقر دوران کودکی چنان او را رنجیده خاطر ساخت که هرگز نه آن را از خاطر برد و نه عاملان آن را بخشید. اما همین عیوب، انگیزه ای برای کارهای بزرگ او بود. در همین سال ها بود که بتهوون دچار ناشنوایی شد. وی دیگر قادر به شنیدن آهنگ ها با گوش نبود بلکه می توانست آن ها را با چشم های خود بشنود و به کمک استعداد نهایی خود در مویسقی الحان تصویری را به صورت نقطه ها و خط هایی از مرکب درآورد سپس از روی اوراق چاپ شده به این نشانه های صامت گوش فرا دهد.

اما در همین موقع بود که از اعماق وجودش فریاد کشید و سمفونی سوم خود را به نام اروئیکا نوشت و در جهان مشهور شد. او در ابتدا اروئیکا را به ناپلئون اهدا کرد اما بعد از این کار منصرف شد. اروئیکا یکی از دور از فهم ترین و غیر قابل درک ترین اعمالی است که ممکن است در عرصه هنر و ادبیات صورت گیرد و بزرگترین قدم بی سابقه و متهورانه ای در تاریخ موسیقی می باشد. گوته شاعر و فیلسوف آلمانی در مورد او گفت: هنگامی که بتهوون را دیدم، دنیا و همه شما انسان ها را فراموش کردم.

وی بالاتر از فرهنگ نوع بشر است. آیا هر گز به او خواهیم رسید ولی بگذارید تا زمانی که زنده هست رمزی که در روح او هست تکامل یابد. بتهوون می گفت: وقتی که چشمانم را باز می کنم باید آه بکشم و باید جهانی را خوار شمارم که نمی داند موسیقی الهامی بزرگتر از علم و فلسفه است. من خدای شراب هستم که شراب عالی برای نوع بشر می سازد و روح او را سرمست می کند. بتهوون در 26 مارس 1827 پس از سه ماه درد و رنج درگذشت.

لحضاتی قبل از مرگ، رعد و برق اتاقش را روشن ساخت و بعد صدای شدید رعد برخاست.

بتهوون از بستر برخاست و با مشت خشم خود را علیه توفان نشان داد. آزمایش های کالبد شکافی بعد از مرگ نشان داد افسردگی خفیف بتهوون به علت تورم مزمن کبد و عوارض سوء هاضمه بود که زندگی و اخلاق او را تباه کرد.

منابع:

تاریخ تمدن، جلد 13

ویل دورانت و تاریخ تمدن

ویل دورانت مؤلف بزرگترین مجموعه دایرالمعارف بشری تاریخ تمدن جهان در سال 1885 میلادی در شهر نورث آدامز واقع در ایالت ماساچوست آمریکا متولد شد. تحصیلات او در مدارس وابسته به کلیسای کاتولیک آن شهر، ایالت نیوجوزی، کالججوزی سیتی و دانشگاه کلمبیا صورت گرفت.

ابتدا شغل خبرنگاری را پیشه کرد و پس از آن به تدریس زبان های لاتین و فرانسوی و انگلیسی و تدریس هندسه پرداخت. در سال 1909 به مدرسه دینی رفت و در 1911 بنا به دلائلی از آنجا بیرون رفت و با یک جهش به حلقه رادیکال ترین طرفداران اصلاحات در نیویورک پیوست. در سال 1913 در دانشگاه کلمبیا و در تحصیلات عالی به زیست شناسی و فلسفه پرداخت. در 1917 موفق به اخذ درجه دکترا د رشته فلسفه گردید. پس از آن کتاب تاریخ فلسفه را منتشر ساخت که مجموعه ای از سخنرانی های ویل دورانت در دانشگا ه ها بود. در 1927 متقاعد شد تا تمام عمر خود را وقف نوشتن تاریخ تمدن بشر کند. برای این کار به تمام دنیا سفر کرد، با بزرگترین فیلسوفان، و مورخان دنیا و بهترین کتاب ها آشنا شد. با سفر به مصر، بین النهرین، ایران، هند، چین، ژاپن، کره، سیبری و روسیه، یونان، ایتالیا، فرانسه و ... با تاریخ این مناطق آشنا شد و در طی عمر پر ثمر خود سیزده کتاب بزرگ و مرجع را به نام تاریخ تمدن به چاپ رسانید. در تاریخ تمدن ما تاریخ 6000 ساله بشر را از پیدایش تمدن در مصر و بین النهرین و ... تا اواخر سالهای ناپلئون می خوانیم. مؤلف در اینجا با آوردن شواهد فراوان از همه جای دنیا خواننده را با همه زمان ها و مکان ها رهبری می کند و او را با جهان وسیع آشنا می سازد و حقایق این جهان را با زبان های گوناگون از سخنان پیامبران و فیلسوفان گرفته تا گفته های وحشیان ... و با بیان راه ها و روش های بسیار متفاوت زندگی در سراسر زمان و مکان در دسترس خواننده می گذارد و ناچار او را به اندیشیدن وا می دارد تا فرصتی در آفاق و انفس به دست دهد و جهان را بهتر بشناسد چون با خواندن 6000 سال تاریخ بشر بهتر می توان پی به خصوصیات او برد تا با خواندن فلسفه افلاطون و ارسطو و نیچه.

تاریخ تمدن همچون دریای ژرفی است که تاریخ همه علوم و هنرها، و به طور کلی همه کوشش های نظری و عملی انسان ها در آن می ریزد و یک کاسه می شود. پرسش های پراکنده ای که ذهن آدمی را به خود مشغول می دارد، سامان می دهد. چگونه و چرا کاروان زندگی به اینجا کشیده شده؟ چرا تمدن هر زمان در گوشه ای از گیتی سر بر می آورد و بعد تابود می شود؟ و ...

سایت سینوهه، خواندن مجموعه بزرگ تاریخ تمدن را به همه دانش پژوهان، دانشمندان، فیلسوفان، مورخان، روشنفکران، آزاداندیشان و سیاستمداران، را پیشنهاد می کند و برای رسیدن به این هدف مهم باید چند سال از عمر خود را صرف خواندن این مجموعه بزرگ کنید و اگر وقت کافی برای خواندن این آثار ندارید.

پیشنهاد می کنیم کتاب های تاریخ فلسفه لذات فلسفه و هیاهوی زندگی از ویل دورانت را حتماً مطالعه فرمایید.

منبع: لذات فلسفه (ویل دورانت)

برتر اندراسل (عالم منطق)

راسل در یکی از کهن ترین و مشهورترین خانواده های انگلستان به دنیا آمد. خانواده ای که در طی چند نسل رجال سیاسی بزرگی را به انگلستان داده است. جدا و جان راسل رئیس بزرگ حزب آزادی خواه بود. پدر او ویکنوت امبئرلی مردی روشنگر بود و مغز پسر خود را از میراث سنگین الاهیات مغرب زمین پر نکرد.

راسل یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرن بیستم و یکی از بزرگترین فیلسوفهای جهان محسوب می شود که کتاب های فراوان را در زمینه های مذهب، تعلیم و تربیت، اخلاقیات، سیاست، روانشناسی و ... را منتشر کرده است. راسل در نقش یک محقق تجربی بود که در زمینه فلسفه ریاضی خدمات پا بر جایی نمود.

او ریاضیات را همچون خدای می پرستید و می گفت هدف فلسفه باید آن باشد که به کمال ریاضیات برسد و این هنگامی است که قضایای آن مثل ریاضیات بیش از تجربه ای دقیق و صحیح باشد. هنگامیکه در سال 1914 راسل در دانشگاه کلمبیا سخن می گفت از این که می دید متمدن ترین قسمت عالم از چنگال توحش دست و پا می زند رنج می برد. راسل فیلسوف بود در این حال از نفت خلیج فارس و تجارت پکن هم سخن می گفت. ریاضیدان بود و از اداره فلسطین و صلح یهودیان و مسلمانان می نوشت. متفکری بزرگ و استاد چندین دانشگاه بین المللی بود و در آن اثنا به مخالفت با جنگ جهانی بر می خواست و به اعتراض بر زمین خیابان می نشست و دست بسته به زندان می رفت. راسل عقیده داشت گناه و درد و رنج جهان به گردن افکار مبهم و دروغ است و قانون اول اخلاق باید درست فکر کردن باشد. بهتر است دنیا از میان برود تا من یا کس دیگر به دروغ معتقد باشیم ... مذهب و آئین فکر حکم می کند تفاله های جهان در آتشی بسوزند و از میان برود. راسل نشان می داد چگونه افکار جزمی در گذشته مانعی در راه پیشرفت بشر بوده و می گفت آنچه بشر بدان محتاج است افکار و عقاید جزمی نیست بلکه انسان محتاج، عشق یا شفقت مسیحی است. برتراندراسل در سال 1950 موفق به اخذ جایزه نوبل شد. در زیر تعدادی از کتاب های برتر اندراسل را برای دانشمندان و متفکران معرفی می کنیم:

اجتماع انسانی در سیاست و اخلاقیات

امیدهای برای جهان آینده

تأثیر علم بر اجتماع

تاریخ فلسفه غرب

تعلیم و تربیت و نظام اجتماعی

دانش و مذهب

دیکسیونر فکر، ماده و اخلاق

علم برای نجات ما از علم

قدرت، یک تجزیه و تحلیل جدید اجتماعی

منابع:

تاریخ فلسفه (ویل دورانت)

برگزیده افکار راسل پروفسر رابرت اگنر

استون هاوگینگ

استیون هاوکینگ بزرگترین فیزیکدان نظری است که بعد از آلبرت انیشتین بزرگترین فیزیکدان نظری و متخصص حفره های سیاه محسوب می شود. استیون هاوکینگ، دانشمندی است که در صندلی چرخ دار می نشیند، و نه می تواند حرکت کند و نه سخن بگوید. هاوکینگ مبتلا به بیماری ای. ال. اس یا موتور دوزن (بیماری سلولهای حرکتی دستگاه عصبی) است و او دو بار از مرگ حتمی جان به در برده است و باتمام این مشکلات لحظه ای از مطالعه و تحقیق دست بر نمی دارد. هاوکینگ در سال 1988 استاد لوکازین ریاضیات دانشگاه کمبریج بود. این مقام قبلاً به نیوتن و بعدها به پی. آ. ام. دیراک تعلق داشت. به طور کلی مبنای شکوهمند و مجلل علم، در نظر افراد معمولی همچون کاخی جادویی و دست نیافتنی می باشد که بر فراز قلل مه آلود دور دست برپا شده است. خواندن کتاب های هاوکینگ مانند تاریخچه زمان و جهان در پوسته گردو فرصتی است کم نظیر زیرا یکی از معماران ورزیده و برجسته این بنا، ما را به بازدید قصر می برد و صمیمانه می کوشد تا راز و رمز این شاخه شگفت انگیز بشری را بازگو نماید و آخرین دست آوردهای آن را شرح دهد.

استیون هاوکینگ در سال 1985 مبتلا به ذات الریه شد و به ناچار مورد عمل جراحی تراک استومی (جراحی نای) قرار گرفت و توانایی سخن گفتن را از او سلب کرد. کتاب تاریخچه زمان فرصتی بود تا او دوباره با ما سخن گوید و ما را به دنیای شگفت انگیز ستارگان و کهکشان ها ببرد.

پروفسور عبدالسلام پدر عام فیزیک جهان سوم و برنده جایزه نوبل و پدر انرژی هسته ای پاکستان در سفری به ایران کتاب تاریخچه زمان را برای نخستین بار به ایرانیان دوستدار علم معرفی کرد و در یک مصاحبه تلویزیونی، خواندن آن را به بینندگان توصیه کرد.

منبع:

تاریخچه زمان

پروفسور محمود حسابی

آن ها که زنده اند اما تن در آغوش خاک خفته اند.

پروفسور محمود حسابی، پدر علم فیزیک ایران و شاگرد آلبرت انیشتین در سال 1281 در تفرش به دنیا آمد. تحصیلاتش را در بیروت و فرانسه در رشته های مختلف الکتروتکنیک، معدن، پزشکی، زیست شناسی، نجوم و کیهان شناسی، معماری، عمران، ریاضیات، ادبیات، حقوق و دکترای فیزیک به پایان برد. پس از اخذ دکترا در فیزیک به ایران بازگشت و خدمات فرهنگی خود را آغاز کرد. تأسیس دارلمعلمین عالی، نوشتن قانون دانشگاه، تأسیس دانشگاه تهران، تأسیس دانشکده فنی مهندسی، تأسیس دانشکده علوم، تصدی وزارت فرهنگ، تأسیس اولین رصدخانه، تعقیب ماهواره ها در شیراز، پایه گذاری مرکز تحقیقات و راکتور اتمی دانشگاه تهران که منجر به ساخت نیروگاه های اتمی بوشهر و نطنز شد، راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران، بنیانگذاری فرهنگستان زبان فارسی، تأسیس انجمن فیزیک ایران، تأسیس اولین بیمارستان خصوصی، تأسیس مرکز عدسی سازی در ایران، تأسیس بخش اکوستیک و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایران، عضو هیأت تحقیقاتی انرژی هسته ای شیکاگو، پایه گذاری آموزش نوین مدارس ابتدایی و دبیرستان، تدوین مؤسسه ملی استاندارد، تأسیس انجمن موسیقی ایران و 60 سال تدریس فیزیک در دانشگاه تهران.از خدمات فرهنگی پروفسور حسابی است. مؤسسه زیست نگاری آمریکا (A. B.I) که کار آن انتشار مراجع و منابعی درباره شخصیت های بزرگ جهان است. در دایره المعارف Whos Who در هر پنج سال از میان 500 شخصیت علمی جهان یک نفر را به عنوان مرد سال علمی جهان بر می گزیند. این مؤسسه در سال 1370 (1990) دکتر حسابی را به عنوان مرد سال علمی جهان به دنیا معرفی نمود. پروفسور حسابی به زبان های مختلف فرانسه، انگلیسی، آلمانی، عربی، ایتالیایی، پهلوی، اوستایی، سانسکریت، لاتین و یونانی تسلط داشتند و با بزرگان دنیا مانند آلبرت انیشتین بر گمان، بلاکت، دیراک، شرودینگر، بور، آندره ژید و برتراندراسل به بحث و گفتگو می پرداختند. پروفسور حسابی در دوران تحصیل خود و زمانیکه هنوز برق به تهران نیامده بود خودشان یک رادیو درست کردند و برای اولین بار در تاریخ ایران صدای موج کشور شوروی را گرفتند.

پروفسور بزرگ مملکت ما با این همه معلومات وسیع و فراوان هرگز شیفته تمدن غرب نشد و مثل مدرک گرفته های بیسواد امروزی غرب زده نگردید.

در سال 1352 در دانشگاه پهلوی شیراز کنفرانسی با موضوع انرژی هسته ای با حضور 500 نفر از کارشناسان نخبه انرژی اتمی جهان در شیراز برگزار شد. در این کنفرانس بسیار مهم که با حضور بزرگترین فیزیکدان های جهان برگزار می شد. دکتر حاضر نشدند مقاله را به زبان انگلیسی بخوانند و گفتند در شهری که سعدی و حافظ زندگی می کرده اند من خجالت می کشم به زبان انگلیسی صحبت کنم. این در حالی بود که از مقاله موجود که توسط اساتید دانشگاه های غرب تهیه شده بود 30 غلط املایی گرفتند. از پروفسور حسابی مقاله ها و کتاب های زیادی منتشر شده اند:

تحقیق روی عبور نور از ماده به توصیه انیشتین، مقاله درباره ماهیت ماده، ذرات پیوسته، مدل ذره بی نهایت گسترده، فیزیک جدید و فلسفه ایران باستان، توانایی زبان فارسی.

کتاب های: قانون دانشگاه، فیزیک اول و دوم دبیرستان، نام های ایرانی، واژه نامه تخصصی فیزیک، فیزیک حالت جامد، دیدگاه کوانتیک، وندها و گهواژه های فارسی، چگونگی تاریخ ایران، الکترودینامیک، نگاره الکترونیکی و فرهنگ حسابی. این بود خلاصه ای از خدمات پروفسور محمود حسابی.

منبع:

مجله دانشمند (عبدالحسین بصیره)

دکتر هشتروری

گذشتگان در ما بیدارند. در مسائل فضایی اگر مجالد هند جوانان ایران به یقین نتیجه خواهند گرفت.

پروفسور محسن هشتروری فرزند آیت الله حاج شیخ اسماعیل در 22 دیماه 1286 در تبریز به دنیا آمد. پس از تحصیل در مدارس اقدسیه و بیروس به دارلفنون راه یافت. پس از چهار سالی که در رشته پزشکی در تهران مشغول بود از طرف وزارت علوم برای تحصیل در رشته مهندسی عازم اروپا شد و در سال 1215 از دانشگاه سوربن دکترا گرفت و در 1320 به مقام استادی دانشگاه تهران نائل آمد. استاد یکی از 200 ریاضیدانان مشهور جهان بود و به دریافت 100 مدال مختلف عامی نائل آمد. ایشان نه تنها در ایران، بلکه دانشمندان مجامع بین المللی هم او را به عنوان یک همکار و یک ریاضیدان جهانی می شناختند. استاد در طی تحقیقات خود در دانشگاه هاروارد مقالاتی را در هندسه عالی ـ مکانیک تحلیلی ـ آنالیز آلی و منطق ریاضی در حدود 450 صفحه در اختیار مجلات ایرانی قرار دادند. در این زمان بود اوپنهایمر پدر بمب اتمی جهان طی نامه ای از طریق دانشگاه تهران از ایشان دعوت کرد برای مدت یکسال در انسیتوی تحقیقات پرینستون به کار تحقیق بپردازد. پروفسور هشتروری یکی از دانشمندان ریاضی طراز اول بین المللی بودند که در اکثر محافل علمی از جمله سازمان بین المللی پژوهش های فضایی و سازمان بین المللی استاندارد I.S.O عضویت داشتند. مقالات ریاضی فراوانی از سوی دکتر چاپ شده اند که از مهمترین آن ها می توان مقاله فضای 4 بعدی دوایر و تعمیم حاصلضرب عددی دو بردار به حاصلضرب عددی دو دایره اشاره کرد. کتاب قضیه هشتروری که در آمریکا به چاپ رسید مورد استفاده اغلب دانشمندان ریاضی جهان قرار گرفت.

استاد در طی عمر پرثمر خود نه تنها به ریاضیات بلکه به مطالعه افکار و آثار فلاسفه یونان و جهان ـ فلسفه جدید ـ فرضیات علمی و ریاضی فیثاغورث ـ دیالکتیک ارسطو دانش و حکمت افلاطون و منطق ارسطو و ... می پرداختند. ایشان در جریان هنر و ادبیات و فلسفه و حکمت هم به راستی استاد بودند.

پروفسور به همه جوانان عشق می ورزید و آن ها را فرزندان خود می دانست و خطاب به ایشان می گفت: می دانید که من با جوان ها رفیقم بنابراین هر جا موضوعی را متوجه نمی شوید از من سؤال کنید. من مهمان دنیای شما هستم.

استاد استعمار و استثمار را محکوم می کرد و آن را نوعی اهانت به انسانیت و جوامع بشری می دانست و از اختلاف طبقاتی در جهان رنج می برد. استاد همیشه جوانان را از تقلید کورکورانه از غرب و غرب زدگی بر حذر می داشت و آن ها را به مطالعه تمدن ایران ـ بین النهرین و یونان تشویق می کرد.

منبع: مجله تکنیک شهریور ماه 1362

اشو زرتشت

اشو زرتشت اولین پیامبر آسمانی (اشو به معنای حضرت است) در روز دوشنبه 6 فروردین حدود 3770 سال پیش (نسبت به سال 1385 هـ . ش) متولد شد. در مورد زمان زرتشت محققان نظرات متفاوتی را ارائه کردند و زمان ذکر شده زمانی است که بیشتر محققین آن را قبول دارند. محل تولد او را در مشرق ایران.میدانند نام زرتشت در کتاب اوستا و ... به صورت های زردشت، ذرادشت، زردهشت، زره هشت، زراتشت نیز آمده است و به صورت ترکیب دارنده شتر زرد معنی کرده اند. زرتشت پیامبر ایرانیان خود ریاضی دان، فیلسوف و شاعر و روشنفکر بود. زرتشت از 7 تا 15 سالگی نزد خردمند مقدس زمان خود فرزین به فرا گرفتن اصول مذهبی، کشاورزی و شفای بیماران پرداخت.

زرتشت از همان آغاز به مردم توجه داشت و نمی توانست نسبت به رنج ها و آلام جسمانی و روحانی مردم بی تفاوت باشد. زرتشت یک متفکر بود و تلاش می کرد تا راهی شایسته برای رفاه و آسایش آدمیان بیابد. هنگامی که زرتشت به میان مردم برگشت، ندای یکتا پرستی سر داد و اعلام نمود حقیقت در جهان یکی است و آن یکتاپرستی است.

زرتشت می گفت آرزو و آمال هر کسی باید این باشد که دیو بدی مغلوب شود و راستی و خوبی پیروز گردد. زرتشت با بت پرستی دیوان که در ایران رایج بود مبارزه می کرد و می خواست ایرانیان را از ظلم وستم جابران آزاد کند. زرتشت به پیروان خود سفارش می کرد از زندگی ایلی و صحرا گردی که مخالف تمدن است دست بردارند به کشاورزی و آباد کردن زمین، درختکاری، حفر چاه و قنات و پرورش گاو و گوسفند بپردازند. آئین زرتشت که بر اساس سه کلمه «هومت و هوخت و هورشت» به معنای پندار نیک ـ گفتار نیک و کردار نیک بیان شده است. آئین قوه و زندگانی است و درویشی و فقر و دریوزی در آن راهی نیست و نسبت به زندگی دنیا بی اعتنا نیست. زرتشت معتقد است اگر اندیشه انسان پاک باشد هیچ وقت خیال زشت از مغز آدمی نمی گذرد و اندیشه نیک سرچشمه همه خوبی هاست. زرتشت برای انجام رسالت خود گشتاسب پادشاه ایران را به آئین خود دعوت کرد. کتاب مقدس دین زرتشت اوستا نام دارد که به معنای پناه و یاور است. در زمان هخامنشیان در تخت جمشید اوستا را روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند که به دستور اسکندر همه آنان را آتش زدند و اوستای کنونی مقدار بسیار کمی از اوستای آن زمان به شمار می رود.

چون زرتشت به سن 30 سالگی رسید. سنی که غالباً در دماغ های صاحبان افکار روحانی و اذهان نوابغ مذهبی دوره بروز بحران های فکری است. مکاشفاتی به او دست داد. در این مکاشفه فرشته و هومن (بهمن) بر او ظاهر شد. پس اهورامزدا به او تعلیم داد و او را به پیغمبری برگزید. در عصر زرتشت بود که دین از بت پرستی به تفکر گرایید و پرستش روشنایی و اختران جای خود را به ستایش مغز و فکر داد همان طور که اهورامزدا به معنای صاحب جان و خرد است. (مزدا به معنای مغز فکر آفرین است) دانش ستاره شناسی و نجوم صورت علمی و ریاضی به خود گرفت و نخستین رصدخانه به نام رصدخانه نیمروز یا جاودان کت به دست زرتشت وجاماسب صورت گرفت. از کارهای علمی زرتشت می توان به سوق دادن جامعه به شهرنشینی، ایجاد رصدخانه، اختراع خط الفبایی، کشاورزی و باغبانی، دامپروری، درختکاری و مبارزه با بت پرستی و پرستش اهریمن اشاره کرد. زرتشت در سن 77 سالگی در حالیکه در آتشکده شهر بلخ مشغول عبادت بود به دست یک سرباز تورانی به قتل رسید.

منابع:

تاریخ فرهنگ و تمدن ایران جلد (1)

تاریخ ادیان جهان جلد (2)، عبدالعظیم رضایی

تاریخ جامع ادیان. جان بی ناس

اوستا ـ ابراهیم پور داوود.

حکیم عمر خیام

ابوالفتح عمر خیام، پسر ابراهیم، در نیشابور در سال 529 هـ . ق دیده به جهان گشود. خیام به معنای خیمه گراست. تاریخ از زندگی خیام تقریباً چیزی نمی گوید. خیام یکی از بزرگترین ریاضیدانان و فیلسوفان و شاعران جهان است. سلطان ملکشاه در سال 467 هـ . ق او را با جمعی از علما مأمور اصلاح تقویم فارسی کرد و نتیجه کار آن ها تقویمی است که هر 3770 سال یک روز اختلاف پیدا می کند. نخستین بار فون هامر آلمانی در سال 1818 توجه دنیای غرب را به رباعیات خیام جلب کرد. پس از آن ادوارد فیتز جرالد در سال 1859 رباعیات خیام را برای غریبان ترجمه کرد. به گفته مرصادالعباد در سال 620 هـ . ق خیام فیلسوفی مادی و بدبخت بود اما در نجوم و فلسفه نظیر نداشت اما مخالفی سخت بود و از ناچاری زبان خود را نگاه می داشت و از پیروان ابن سینا بود. در حدود 1200 رباعی به خیام نسبت داده می شود که فقط به 80 رباعی از آن ها می توان یقین داشت که از آن خیام باشند.

کارهای علمی خیام به حدی با ارزش است که وی را یکی از سه نابغه دنیای ریاضیات در کنارد کارت و انیشتین می دانند. خیام برای نخستین بار تحقیق درباره معادلات درجه اول و دوم و سوم را شروع کرد و به این فکر افتاد که آن ها را از طریق هندسی حل کند و از این راه به هندسه نااقلیدسی کشیده شد. وی با دنباله گیری کارهای ابن میثم و ابن سعید جوهری به اثبات قضایای هندسی غیر اقلیدسی و نسبی راه یافت که ریمن و لباچوفسکی با دنباله گیری کارهای خیام، تئوری فرضیه های نسبی و هندسه نا اقلیدسی را ارائه دادند.

از نظر خیام فیلسوف هرچه که در نظر ما در دید نخست قطعی است یک مسأله فرضی ونسبی است که این مطلوب تئوری نسبیت انیشتین می باشد.

برتراندراسل بزرگترین فیلسوف جهان در فلسفه خیام را باشوپنهاور ـ اسپینورا ـ باخ ـ کانت و هگل همطراز می کند و از جنبه علمی او را از نوابغ فیزیک و ریاضی می داند.

در دایره ای که آمدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟

فلسفه خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پر مغز تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سر گردن ساخته و اسراری که برایش لاینحل مانده مطرح می کند. خیام مترجم این شکنجه های روحی شده. فریادهای او انعکاس دردها ـ اضطراب ها ـ ترس ها و یأس های میلیون ها نسل بشر است.

ترانه های خیام طوری است که هر انسانی قسمتی از یأس های فلسفی خود را در آن می بیند و تکان می خورد. از این رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد می شود و شراب گس و تلخ مزه خیام هرچه کهنه تر می شود بر گیرندگیش می افزاید.

خیام از مردم زمانه و اخلاق و آداب و اعتقاداتش بیزار بوده و همیشه با زخم زبان های تند، مردم را محکوم می کند و هیچ گاه تلقینات جامعه را نپذیرفته است.

اختصاص دیگری که در فلسفه خیام مشاهده می شود دقیق شدن در مسأله مرگ است که از روی جریان و استحاله ذرات اجسام و تجزیه ماده تغییرات آن را با تصویرهای شاعرانه و غمناکی مجسم می کند.

کتاب ترانه های خیام اثر صادق هدایت و نوار کاست رباعیات خیام با گویندگی شاملو و شجریان دو اثر مهم در شناخت این شاعر و ریاضیدان بزرگ می باشند.

بنگر زجهان چه طرف بر بستم؟ هیچ وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ

شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ من جام جمم، ولی چو بشکستم؟ هیچ

بر مفرش خاک خفتگان می بینم در زیر زمین نهفتگان می بینم

چندانکه به صحرای عدم می نگرم نا آمدگان و رفتگان می بینم

منابع:

تاریخ تمدن جلد 4

مجله عامی فرهنگی فارادسال

ترانه های خیام، صادق هدایت.

کورش هخامنش

من کوروش، شاه هخامنشی، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومرواکد، شاه 4 گوشه عالم، پسر شاه بزرگ کمبوجیه، شاه شهر انشانن، شاه بزرگ کوروش، شاه شهر انشان، نواده شاه بزرگ چیش پیش هستم.

کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند و همه مردم از تاجگذاری ایشان شاد می شوند. کوروش روح شاهانه داشت و شاهانه به کار بر می خواست. در اداره امور به همان گونه شایستگی داشت که در کشور گشاییهای حیرت انگیز خود با شکست خوردگان به بزرگواری رفتار می کرد و نسبت به دشمنان سابق خود مهربانی می کرد. یونانیان او را بزگ ترین پهلوان و جوانمرد می دانستند. گزنوفن یونانی درباره او می گوید: کوروش چهره ای بسیار زیبا داشت. روح او سرشار از انسانیت بود و به دانش عشق می ورزید. چنان شیفته شرف و مردانگی بود که همه گونه خطر را می پذیرفت و سجایای اخلاقی و مردانگی او باعث سرمشق بسیاری از ایرانیان شد. کوروش برای مادرش حکایت می کرد که چگونه یاد گرفته که عدالت عبارت از تطابق قضاوت با قانون است. کورش یک امپراطوری وسیعی ایجاد کرد که بزرگترین سازمان سیاسی قبل از دولت روم و یکی از خوش اداره ترین دولت های همه دوره های تاریخی به شمار می رود.

در جنگ همیشه رسم بر این منوال بوده که ملتی که شکست می خورده، پیرزنان و کودکان و پیرمردان را قتل عام می کردند، به دختران و زنان تجاوز می کردند. اما کورش بزرگ در زمان فتح، هرگز شهرها را غارت نمی کرد، معابر را ویران نمی کرد. سربازان را از دست اندازی به جان و مال مردم بر حذر می داشت و به دین انان با دیده احترام می نگریست و کوروش مانند ناپلئون همه ادیان را قبول داشت و میان آن ها و پیروانشان فرقی نمی گذاشت. چنانچه موقع پیروزی و فتح بابل می گوید: من در بابل و در تمام شهرهای آن مراقب رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنان خراب نشود. من ویرانه آن ها را آباد کردم. فقر آن ها را بهبود بخشید. من معابر آنان را خراب نکردم. یهودیان را از ظلم و ستم بابلیان آزاد ساختم.

کوروش از همان آغاز پیروزی بر مادها می دانست که رسالت او وحدت بخشیدن به جهان، استقرار یک امپراطوری جهانی و اعطای این حق به هر قوم است تا هر طور که می خواهند باقی بمانند.

در هنگام فتح بابل، همه مردم بابل، سومر و اکد، سروران و پایوران، پیش او به زمین افتادند و پاهای او را بوسه زدند. از پادشاهی او شادمان شدند و او را یک پیغمبر و نامی شمردند.

در هنگام حمله اسکندر به ایران، اسکندر دستور داد در مقبره کورش را بگشایند در آنجا کتیبه ای را یافتند که روی آن نوشته بود.

ای مردی که هر که هستی و از کجا می آیی

من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید

بر من رشک نورز

یگانه چیزی که برایم باقی مانده

یک مشت خاک است

که پیکر مرا پوشانده است.

بزرگ ترین افتخار ایرانیان این است که در تمام طول تاریخ بشر، کورش بزرگ تنها شخصی بود که با برده داری مبارزه کرد و در زمان خود برده داری را بر انداخت.

منابع:

تاریخ تمدن ویل دورانت

کورش بزرگ

عبدالحسین زرین کوب

دکتر عبدالحسین زرین کوب یکی از مورخان و نویسندگان بزرگ معاصر است که در اواخر اسفند 1301 هـ . ش در بروجرد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بروجرد به پایان رسانید. پس از پایان تحصیلات متوسطه به دبیری در دبیرستان های بروجرد پرداخت. در سال 1327 لیسانس خود را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دریافت کرد. پس در سال 1334 دکترای خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد. دکتر زرین کوب از سال 1341 به بعد در دانشگاهای هند ـ پاکستان ـ آکسفورد ـ سوربن ـ پرنستون و ... به تدریس پرداخت. در ضمن این فعالیت ها، به علم ملل و نحل و مباحث مربوط به کلام نقد ادبی و تاریخ علاقه یافت و آثار ارزشمندی را در این زمینه تألیف کرد. تعدادی از کتاب های مهم دکتر زرین کوب عبارتند از:

1. تاریخ ایران قبل از اسلام 2. تاریخ ایران بعد از اسلام 3. دو قرن سکوت 4. روزگاران 5. از کوچه رندان 6. کارنامه اسلام 7. سر نی 8. بحر در کوزه 9. با کاروان حله 10. پله پله تا ملاقات خدا 11. آشنایی با نقد ادبی 12. پیر گنجه در جستجوی ناکجا آباد 13. شعله ماور 14. نه شرقی، نه غربی، انسانی و ...

نهضت حروفیه

در زمان تیمور لنگ، با زوال اقتصادی روستایی، توجه و گسترش مناسبات بازرگانی و تشویق پیشه و هنر و صنعت در دستور روز حکومت تیموری قرار گرفت. در سال 789 هجری تیمور پس از تسخیر اصفهان، مالیات های سنگینی را بر مردم بست و مبلغ هنگفتی از مردم آن شهر درخواست نمود، مردم شورش کردند و سپاهیان تیمور در حدود 70 هزار نفر از مردم اصفهان را سر بریدند و از آن ها مناره ساختند و همه را بر تشت خون نشاندند. پیشه وران و صنعتگران شهری بنا به خصلت خود رویکردی این جهانی نسبت به هستی داشتند و هدف آن پیکار با جهان بینی و تعالیم تئولوژیکی حاکم بر جامعه بود. تبلور این پیکار فکری و فرهنگی از عقاید رهبران جنبش حروفیه بود و هدف آنان مبارزه با حکومت فئودال تیموری بود. حروفیه برابری و مساوات را تبلیغ می کردند و می گفتند قانون یعنی استقرار برابری مان مردم و رفع ظلم و تجاوز توانا بر ناتوان می باشد. رهبر و مؤسس حروفیه فضل ا... نعیمی روشنفکر بود. جنبش این مردان بزرگ چون بابک و ابومسلم و ابن مقفع و بهلول دانا و حلاج و ... رهایی از چنگ بیکانگان و مغولان بود که مردم را به عناوین مختلف زیر فشار گذاشته و تحقیر می کردند. از نظر فلسفی، هسته مرکزی عقاید حروفیه انسان در گرایش و رویکرد طبیعی و عقلانی او است. انسان معیار همه چیز است. زندگی و تفکر فلسفی باید بر محور انسان و اساس شناخت نیروهای خلاق انسان بچرخد.

حروفیه اسرار کائنات و طبیعت را از راه درک انسان توضیح می دهند.

اگر مردان راهت را حجاب از پیش برخیزد. هزار، انی انا الله گو، ز هر سو پیش برخیزد. به اعتقاد نعیمی تاریک اندیشی و جهل مانع رشد و تکامل واقعی انسان است و بوسیله عقل و دانش باید واقعیت را شناخت. هدف اصلی نعیمی و پیروان وی آن بود که با این روش در برابر ستمگران و غارتگران زمانه قد علم کنند و مردم را که با روش های نوین استثمار می کردند و زیر فشار می گذاردند، آگاه سازند نعیمی و سید نسیمی شاعر مردانی اندیشمند بودند که افکار آنان با حکومت عوام فریب و بیگانه تیموریان مغولی مطابق نبود و چون گسترش حروفیه با منافع فئودال ها و حکمرانان تیموری مخالفت داشت به دستور تیمور لنگ در سال 804 هجری نعیمی، سید نسیمی شاعر و برخی دیگر از رهبران و متفکران فرقه حروفیه را دستگیر کردند و به وضع فجیعی آنان را به شهادت رساندند.

منبع:

تاریخ ادیان جهان ـ استاد عبدالعظیم رضایی جلد(1).

تهيه كننده: قاسم حمزوي

 

گفتار سینوهه

1.دانایی مثل تیزآب است و قلب انسان را می خورد و مرد دانا نمی تواند مثل دیگران، نادان شود و خود را به حماقت بزند.

2. کسی که بداند احمق است از نادانی خود رنج نمی برد ولی آنکس که حقیقتی را دریافته نمی تواند خود را همرنگ احمق ها نماید.

3. حقیقت چون یک شمشیر برنده است که هرگز نباید به دست یک کودک بیفتد.

4. همه چیز ما زاییده اندیشه می باشد و کسی که اندیشه بزرگ دارد و حاضر است که فکر خود را به موقع اجرا بگذارد یک مرد بزرگ می باشد.

5. این دیوانگی است که انسان میزان دارایی خود را به اطلاع دیگران برساند.

6. در جهان همه چیز تغییر خواهد کرد غیر از حماقت نوع بشر و تا دنیا باقی است از حماقت مردم، استفاده خواهند نمود.

7. کسی که انسان است روح دارد و کسی که روح دارد از فریب و آزار دیگران رنج نمی برد و نمی تواند کینه آن ها را به دل نگیرد.

8. تو بی جهت انتظارداری جنگ و گرسنگی و طاعون و قتل عام برای بشر تجربه ای شود و او را آدم کند این تجربه ها مانند زهری متشابه و جدید است که بر زهری که در پیمانه ریخته اند افزوده گردد و به جای این که اثر زهر را از بین ببرد آن را قویتر و کشنده تر خواهد کرد.

9. علم نوع بشر را اصلاح نمی کند بلکه او را حریص تر، بیرحم تر و شهوت پرست تر می کند.

10. اوزیریس از خدایان قدیم مصر بود و با ترازو قلب انسان را می کشید که بداند چقدر وزن دارد یعنی تا چه اندازه مرتکب ثواب و گناه شده است و آن وقت چهل میمون راجع به شخصی که قلب او را کشیده بودند رأی می دادند و عقیده مربوط به کشیدن ثواب و گناه از مصر به بعضی مذاهب راه یافت.

11. در جهان هیچ قاضی وجود ندارد که بین عدل و ظلم تفاوت بگذارد بلکه بلکه آنچه وجود دارد قوی و ضعیف است.

12. در این جهان که هیچ چیز کامل نیست انتظار نداشته باشد عدالت کامل وجود داشته باشد و نیت خوب هم ممکن است نتایج بد دهد.

13. انسان این طور ساخته شده که از زندگی زمان حال ناراضی است و همیشه فکر می کند گذشته بهتر از الان بوده است و همیشه به آینده امید خوب دارد.

14. یک ملت ضعیف برای این بوجود آمده تا لگدمال شود.

15. علت فساد درباری های دولت این نیست که احتیاج به گوشت و نان دارند بلکه از این جهت فاسد می شوند که در تحمل پرستی با یکدیگر رقابت می کنند زیرا احتیاجات آنان حدودی معین ندارد.

16. افکار خطرناک از مرض طاعون بیشتر سرایت می کند.

17. من چون انسان هستم، در هر انسان که قبل از من در این جهان می زیسته زنده بودم و در هر انسان که پس از من به این جهان بیاید زنده خواهم بود.

18. وقتی کار و کمک به فقرا و بیماران در نظر انسان حقیر جلوه می کند دلیل بر آن است که تجمل و ثروت، روح را تیره و سرچشمه عاطفه را خشک کرده است.

19. تا صد هزار سال دیگر هم انسانی که بوجود می آید شبیه انسان امروزی است و فقط حماقت انسان تغییر نخواهد کرد و او را می توان با دروغ و وعده های بی اساس فریفت. برای اینکه انسان جهت ادامه حیات محتاج به دروغ و وعده های بی اساس است.

20. تا جهان باقی است نوع بشر احمق خواهد بود و فریب دروغ و وعده های بی بنیان را خواهد خورد منتها در هر دوره به مقتضای زمان یک نوع دروغ به او خواهند گفت و هرگز نمی شود حقیقت را به مردم گفت.

21. انسان از شنیدن پند و خواندن کتاب خردمندان اصلاح نمی شود.

22. انسان به قدری شرور و بی رحم و موزی است که تمساح رود نیل نسبت بوی رحیم و کم آزار می باشد و قلب او که سخت تر از سنگ است هرگز نرم نمی شود.

23. در دوره من، مردم از وقایع گذشته عبرت نگرفتند و آیندگان هم که این وقایع را می خوانند عبرت نخواهند گرفت.

24. من چیزی می خواستم که هیچ انسان، نمی تواند به دست آورد و آن حقیقت بود، یعنی حقیقت آزادی و مساوات و دادگستری.

25. علم نباید در برابر قدرت سر تعظیم فرود آورد.

26. هر قدر دانایی انسان نسبت به مجهولات بیشتر شود، اندوه او زیادتر می شود.

27. بیطرف ماندن، فرار از انجام وظیفه و بی غیرتی است.

28. یک دانشمند دارای ظرفیت است و می تواند حرف هایی را بشنود که دیگران ظرفیت شنیدن آن را ندارند.

29. افراد فرومایه و پست که خود شکوه و جلوه ای ندارند از روی حسد بر مردان برجسته و با شکوه می خندند و تصور می کنند با این کار می توانند حقارت خود را جبران کنند.

30. انسان هر چه پیر تر می شود دو حرص در او قوت می گیرد یکی حرص گریز از تنهایی و دیگری مال اندوزی.

31. انسان غلام احساسات خود می باشد و برده آن است که دوست می دارد خواه انسان باشد یا حیوان یا نبات و جماد.

32. دور کردن خرافات از روح یک ملت از ساختن هرم بزرگ مشکل تر است.

33. انسان چون از روی فطرت موهوم پرست است پیوسته به آینده امیدواری دارد و تصور می کند آینده بهتر از گذشته خواهد بود و یکی از علل بدبختی انسان همین است که از آزمایش های تلخ گذشته عبرت نمی گیرد.

34. یکی از چیزهای خطرناک جهان افکار اصلاح طلبی یک فرعون است. زیرا آن افکار اصلاح طلبانه ولو خیر محض باشد، عده ای کثیر را بدبخت می کند.

35. همان طور که دراهرام مصر فشار سنگینی تمام سنگ ها روی آخرین طبقه پایین وارد می شود. در هر ملت هم فشار مالیات در مرحله آخر روی پشت فقرا وارد می شود و استخوان های آنان را می شکند.

36. هیچ درنده خویی، نسبت به انسان مخوف تر و درنده تر از خود انسان نیست.

37. مرگ نسبت به دردهای جسمانی و اندوه های بزرگ و ناامیدی های زندگی یک واقعه گواراست و انسان پیوسته از زندگی رنج می برد نه از مرگ.

38. یک گناهکار قوی از مجازات مصون است اما همین که ضعیف شد، کیفر می بیند.

39. وقتی مردی بر اثر بی اعتنایی به اندرز ما، بدبخت شده و کیفر آن بدبختی را دیده است دیگر ما نباید او را توبیخ کنیم که چرا نصیحت ما را نپذیرفته است.

40. هنگام مرگ، بدبختی شرم آور نیست.

41. در زندگی بشر چیزی ملایم تر و گواراتر از مرگ نیست ولی این حقیقت را فاش نمی کنند تا مردم از مرگ بترسند زیرا اگر مردم از مرگ بیم نداشته باشند هیچ نیرویی نمی تواند افراد با جرأت و سرکش را رام کند.

42. ملت ها خشونت را دلیل بر لیاقت و قوت می دانند.

43. قدرت در آن است که سردار فاتح با این که می تواند سردار مغلوب را شکنجه کند ازکشتن اوصرف نظر کند.

اهرام باستانی مصر

الف: اسرار تاریخی:

اهرام سه گانه مصر یکی از عجایب هفتگانه جهان به شمار می رود. این اهرام را باید بزرگترین شاهکار معماری تمام قرون و اعصار به شمار آورد. در حدود 4500 سال پیش مصریان که وارث تمدن گمشده آتلانتیس بودند دارای نبوغ و استعداد سرشاری در ریاضیات، مهندسی و معماری بودند. برای ساخت اهرام در آن زمان مصریان سنگ های بزرگی را از فاصله هزار کیلومتر به پای اهرام می آوردند و بعضی از آن سنگ ها را که چندین تن جرم دارد تا 150 متر بالاتر از سطح زمین می آوردند و کار می گذاشتند. در حدود صد هزار نفر در طول 20 سال بیگاری کردند تا اهرام ساخته شدند. غذای کارگران نان، سیر و پیاز بود. این اهرام هر یک فقط قبری است که می خواسته اند برای فرعون ها زندگی جاوید فراهم کنند.

هرودوت تاریخنگار یونانی می گوید: خئوپس فرعون به همه مصریان فرمان داد برای او بیگاری کنند به بعضی دستورداد تا از کوه های عربستان از فاصله هزار کیلومتری مصر، سنگ بکنند و به دره نیل بیاوردند. گروهی دیگر را دستور داد سنگ های بزرگ را با کشتی بر روی دریا جا به جا کنند. در هر نوبت صد هزار نفر برای مدت سه ماه بیگاری می کردند. 10 سال طول کشید تا مردم راه ساختند و سنگ ها را به پای هرم رساندند تا فرعون که خود را پسر خدا می خواند پس از مرگ هم زندگی مجللی را آغاز کند. فقط هرم خوفو دارای 2 میلیون و نیم پاره سنگ است که جرم بعضی از آن ها تا 150 تن می رسد و 146 متر ارتفاع دارد.

ب: اسرار علمی و مهندسی اهرام:

یکی از اسرار هرم خئوپس آن است که هرگاه جسد انسان یا حیوانی در آن قرار داده شود، فاسد نمی شود بلکه خود به خود خشک و مومیایی می شود. حتی تخم مرغ در شرایط مزبور به جای اینکه فاسد شود خشک می شود یا عسل چنان سفت می شود که برای شکستن آن باید چکش به کار برد.

اهرام مصر به گونه ای ساخته شده اند که به چهار جهت اصلی (شمال، جنوب، شرق، غرب) اشراف دارند و در نقطه ای احداث شده اند که درست در مرکز توده خشکی کره زمین قرار گرفته است. منطقه ای که اهرام در آن ساخته شده در نقطه صفر نصف النهار جغرافیایی می باشد. دهانه های اهرام به طور بسیار دقیق دلتای رود نیل را به دو قسمت مساوی تقسیم می کنند. اهرام در نقطه ای هستند که نشان دهنده تناسب خشکی ها با اب های کره زمین است. یعنی اهرام سه گانه نقاط مساوی خشکی ها و آب ها را در کره زمین نشان می دهند. اهرام به گونه ای ساخته شده اند که تناسب اضلاع آن ها 3-4-5 می باشد. با اهرام می توان جسم کره زمین و سطح دایره را محاسبه کرد.

هرم مانند ساعت خورشیدی بزرگی است که با آن می توان ماه ها، روزها، هفته ها و ساعت های روز را مشخص کرد. سایه هایی که میان ماه های اکتبر و مارس بر روی زمین می افتند شروع اعتدال را مشخص می سازد. این سایه ها خود ساعات و فواصل شب و روز را مشخص می کنند. طول لوحه های سنگی اطراف هرم برابر است با سایه های خورشید در یک روز که نشانگر ساعت است.

حلول جانبی چهار ضلعی هرم 342/365 اندازه مصری است که برابر با روز های سال، ساعت و دقیقه های آن است.

(البته اسرار علمی و مهندسی اهرام بسیار بیشتر از این هاست و ما در اینجا فقط توضیحات مختصری بیان کردیم.)

اسپارتاکوس و بردگان

اسپارتاکوس رهبر بزرگترین شورش بردگان در تاریخ جهان به شمار می آید. در سال 70 ق.م مسیح لنتولوس باتیاتوس در کاپوای روم مدرسه ای خاص تربیت گلادیاتورها بر پا کرده بود و به بردگان که اسیران جنگ ها بودند شیوه جنگ با جانوران یا با یکدیگر را می آموخت. دویست تن از ایشان شورش کردند و اسپارتاکوس را به رهبری خود برگزیدند که مردی نه همان سرزنده و دلیر، بلکه در فهم و نجابت برتر از دیگران بود. وی برای بندگان ایتالیا پیام فرستاد که سر به شورش بردارند. دیری نپایید که 70 هزار مرد تشنه آزادی بر گرد او فراهم آمدند. وی به ایشان سلاح ساختن و جنگیدن را با چنان نظمی آموخت که شورشیان در 5 جنگ بزرگ سپاهیان روم را شکست دادند. نیروی شگفت اسپارتاکوس در این بود که خویشتن را هرگز تنها نمی دید و یکسر به عالم باطن نمی گرایید و او همان آدمی بود که این مردم او را نظر کرده خدا می دانستند. بنابراین باید راه آینده را نشانشان می داد و آن ها را هدایت می کرد. اسپارتاکوس مانند آنیبال سواره نظام نداشت. با این حال روم را بیش از آنیبال به سقوط نزدیک کرد و چیزی نماند که او را به زانودر آورد.

سرانجام کراسوس آمد و رهبری سپاه روم را به عهده گرفت. اسپارتاکوس در جنگ آخر که از پیروزی بر این جماعت عظیم ناامید شده بود بر لشکر کراسوس حمله برد و با افکندن خویش به قلب سپاه دشمن مرگ را پذیرا شد. 6000 تن از یاران اسپارتاکوس اسیر شدند و در آپیاویا، از کاپواتارم به صلیب کشیده شدند. به صلیب کشیدن طوری بود که ابتدا با طناب دست و پاها را به صلیب می کشند و با کوبیدن میخ در دست و ساق پا مانع از حرکت مصلوب می شدند و آن را رها می کردند تا پس از زجر فراوان بمیرد. در روی صلیب درد یک موسیقی غیر قابل تحمل بود. مصلوب از حال می رفت و وقتی به هوش می آمد جز درد چیزی به سراغش نمی آمد. در روی صلیب، مصلوب در این دنیای درد چیزی جز درد نمی شناخت و درد همه جهان و جهان همه درد بود. برای اینکه بهتر به زندگی اسپارتاکوس و بردگان دنیای باستان پی ببریم گوشه ای از زجر بردگان را در اینجا ذکر می کنیم. جالب است بدانیم از تمام طول تاریخ بشر تنها شخصی که با برده داری مخالفت کرد کورش هخامنشی بود، وگرنه تمام فیلسوفان و دانشمندان آن زمان برده داری را از ضروریات اجتماع می دانستند.

صحرای نوبه جایی بود که اسپارتاکوس در آن محکوم به کار کردن در معدن بود. پیش از آنکه نام جهنم سر زبان مسیحیان بیفتد جهنمی روی زمین بود به نام صحرای نوبه. در طی تمام قرون و اعصار، همه کسانیکه مزه جهنم ساخت دست بشر را چشیده اند. در این معرفت سهیم بودند. در صحرای نوبه راه رفتن، نفس کشیدن، دیدن و اندیشیدن یک کابوس بسیار وحشتناک بود. بردگان معمولی در این صحرا زود می مردند حال که چنین بود سربازان بسیار نیرومند را که به اسارت می گرفتند به اینجا می آوردند. در جهنم سیاه نوبه بردگان فرهنگ لغات خاص خود را داشتند که سرشار از کلمات هولناک بود و بدتر از آن جایی در پهنه گیتی نبود. بردگان اینجا هرگز گریه نمی کردند چون بدنشان آن قدر خشک و بی آب بود که نمی توانست چند قطره اشک فراهم کند. بردگان هرگز حمام نمی کردند و بدنشان را چرک و کثافت گرفته بود و همه لخت مادرزاد بودند. هر یک قلاده ای بر نجین یا آهنی به گردن داشتند و هزاران کیلومتر پای برهنه در بیابان های داغ و سوزان این زنجیر آهنی را به گردن داشتند. هیچ کس نمی توانست از این معدن نوبه فرار کند. کودکان در معادن نوبه هیچ گاه به سن بلوغ نمی رسیدند و قبل از 13 سالگی می مردند. غلامان همیشه در معرض کم آبی بدن بودند و همین آن ها را از پادر می آورد و آنگاه که درد شدت می گرفت و قادر به کار نبودند آن ها را در بیابان جلو شیرها می انداختند. آرزوی برده خوشگذرانی و زن و شراب و موسیقی و ثروت نبود. بلکه بزرگترین آرزوی یک برده تحمل سختی ها و مقاومت در برابر شکنجه بود.

جيره غذایی بردگان بلغور گندم و جو و ملخ خشک کرده بود. در اینجا اشک ریختن و گریه کردن نوعی اتلاف نیرو بود که شخص را زود از پا در می آورد و بیخوابی همچون دشمن هولناکی بود. بردگان لخت مادرزاد بودند حتی لنگ هم نداشتند تا با آن آلت تناسلی را پنهان کنند و اسپارتاکوس پیش خود می گفت جز این همه چیز را می توان تحمل کرد. وقتی انسان لخت مادرزاد باشد دیگر با حیوانات چه فرقی دارد؟ اما حیوانات از ما بسیار خوشبخت ترند.

برای ما که در قرن 21 زندگی می کنیم هرگز نخواهیم دانست چه خاطراتی ذهن مردم تیره بخت جهنم سیاه را در فشار گذاشته است؟

کلمات قادر به وصف درد و رنج کسی نیست که در گرمای 70درجه بالای صفر، پتک ده کیلویی را از صبح تا شب به دور سر می گرداند! در چنین اوضاعی عرق ریزی به معنای نابودی بود و تشنگی چون ماری خشمگین در درون بدن طغیان می کرد.

در این جهنم سیاه نیم ساعت ازلیت بود، نیم ساعت ابدیت بود. آنگاه شلاق ارباب می آمد. کشاله ران را لمس می کرد. بر دهن فرود می آمد و همچون یک ابزار موسیقی بود که روی بدن آهنگ می نواخت و تشنگی و خستگی و گرما و بی خوابی و گرسنگی و درد و رنج به بی نهایت می رسید.

یکی از بردگان که فقط 24 ساعت روی صلیب ماند و از طرف امپراطور مورد عفو قرار گرفت می گفت: در بالای صلیب فقط 2 چیز وجود دارد، درد و ابدیت، به من می گویند تو فقط 24 ساعت بالای صلیب بوده ای اما من از روز ازل روی صلیب بوده ام و هر لحظه ای از آن معادل هزار سال است. در روی صلیب شخص رنج می برد و درد و به صورت امواجی که فشارش مافوق تحمل بود بر می آمد و سپس به صورت امواجی که فقط قابل تحمل بود فروکش می کرد.

بردگان را در مدرسه گلادیاتوری تربیت می کردند که آن هایی را که از صمیم قلب دوست داشتند بکشند و رو میان هم لذت برند و تفریح کنند.

خواندن کتاب اسپارتاکوس و دیدن فیلم های ویدوئی اسپارتاکوس و گلادیاتور می تواند تا حدودی ما را با زندگی بردگان آشنا کند.

منابع:

تاریخ تمدن جلد (3) ـ اسپارتاکوس