نهضت سربداران خراسان.
مردم ایران پس از هجوم صحرانشینان لگام گسیخته مغول و ترک به رغم سستی و بی سیاستی محمد خوارزمشاه و خلیفه بغداد هیچ گاه از پایداری در برابر متجاوزان غارتگر و خون خوار باز نایستادند. مقاومت مردم شکلهای گوناگون داشت . در اغاز امر به صورت حماسه جلال الدین که مورد تایید و حمایت مردم بود تجلی کرد و بعد به صورت قیامهای محلی مانند خروج تارابی در بخارا یا گرایش به مذهب تشیع در برابر مذهب تسنن/ که مورد نظر مغولان بود/ ظاهر گشت. باز پسین ضربه را خروج سربداران خراسان بر کاخ فرمانروایی و غارتگری ایلخانان مغول وارد کرد و یحیی کرابی سرور سربدار بساط خودکامی طوغای تیمور را در خراسان سرنگون کرد. سربداران خراسان در سال 1353 میلادی به سلطه مغولان هولاکویی در ایران پایان بخشیدند. بین سالهای 1330 و 1380 میلادی در تاریخ ایران بر اثر افزایش فشار بزرگان چادر نشین ترک و مغول و تشدید بهره کشی امیران و ملوک الطوایفی از روستاییان اتش جنگهای داخلی تیزتر شد. پس از مرگ ایلخان ابو سعید جنگهای داخلی و مبارزه ملوک الطوایف به خاطر کسب قدرت لشکریان و برخی از امیران فیودال سخت زیان دیدند. در قرن 14 میلادی خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت بزرگترین و مهم ترین نهضت ازادی بخش خاور میانه بود. اغلب مردم ایران هم به همراهی مالکین فیودال ایرانی و تاجیک وارد میدان مبارزه می شدند. چون انها هم از خودکامی و دزدی و غارت و تجاوز اعیان صحرانشین ترک و مغول به ستوه امده بودند. در این میان بغض و نفرت قیام کنندگان تنها متوجه مغولان و ترکان نبود بلکه علیه سران و بزرگان اسکان یافته ایرانی با مالکان و مستوفیان و روحانیون سنی هم که از دیرباز به خدمت فاتحان کمربسته تابع یاسای چنگیز گردیده بودند هم کینه می ورزیدند. در حمله جغتای مغول به خراسان ان محل غارت شد. مزارع طعمه اتش گردید و عده زیادی از روستاییان برده و اسیر شدند. اعیان ترک و مغول در خراسان بسیار نیرومند بودند. به ویزه امیران طایفه اویغور ترک زبان و طایفه مغولی اویرات نفوذ فراوان داشتند. در نهضت سربداران شهر سبزوار یکی ازکانونهای اصلی تشیع در ایران و یکی از مراکز سنتهای وطن پرستی در ایران بود.
قیام در ولایت بیهق خراسان..
اولین قیام علیه مغولان در روستای باشتین نزدیک سبزوار اغاز شد. باشتین مرکز یکی از 12 بلوک ولایت بیهق بوده است. قیام از ان جا شروع شد که 5 سرباز مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از روستای باشتین وارد شدند و از انها زن و شراب خواستند. وقتی مغولها مست شدند خواستند به خواهران انها تجاوز کنند. دو برادر شمشیر بیرون اورده و گفتند سر به دار می دهیم و تن به ذلت نمی دهیم و 5 مغول خون خوار را به هلاکت رساندند. به تدریج مردم باشتین و بقیه روستاهای اطراف به انها پیوستند. انها به تدریج مسلح شدند و عبدالرزاق را به عنوان سردار خود انتخاب کردند. در چند جنگ ترکان و مغولها را شکست دادند و سرانجام نهضتی به نام سربداران خلق کردند. سر بداران در همه خراسان بر سر امیران ترک و مغول ریختند و اموال و غنایم بسیار جمع کردند. دشمن اصلی سربداران فیودالهای بزرگ و خاین ایرانی و روحانیون سنی بودند که به تبعیت از مغولان در امده بودند. سر بداران شهر سبزوار را که از ظلم و ستم مغولان به تنگ امده بودند تسخیر کردند و انجا را پایتخت خود کردند. بعد از ان سربداران جوین و اسفراین و جاجرم و بیارجمد را تسخیر کردند. عبدالرزاق خود را امیر نامید و بر مسند حکومت تکیه زد و خطبه و سکه به نام خویش فرمود. سربداران به رهبری وجیه الدین مسعود لشکریان بزرگان صحرانشین مغول و ترک و سران فیودال محلی را که به مغولان پیوسته بودند تار و مار کردند. وجیه الدین مسعود با 3000 سپاه فداکار از جان گذشته در یک روز 70 هزار سپاه امیران ترک خراسان را نابود کردند. منابع ایرانی این روز را روز پیروزی ایرانیان بر ترکان یعنی صحرانشینان مغول و ترک می شمارند. در اثر این شکست مغول تمام خراسان غربی به کشور سربداران پیوستند. مورخان تاریخ این پیروزی بزرگ را سال 742 هجری ذکر می کنند. در سال 741 سربداران اسفراین و جاجرم و بیار و جام و بسطام و دامغان و سمنان را تسخیر کردند. سربداران لشکری مرکب از 10 هزارمرد جنگی فداکار گرد اوردند که هدف انها رهایی سراسر خراسان از سلطه مغولان وحشی بود.خدمت مهم و انکار نکردنی سربداران انهدام بقایای حکومت هولاکوییان بود. اما بعدها سربداران دو طایفه شدند . اتباع شیخ حسن را شیخیان می گفتند و اتباع امیر مسعود را سربدار می گفتند. با تاسف دو طرز فکر مخالف در میان سربداران رواج گرفت. یکی اعتدالی یا میانه رو یا سربداری و دیگری نهضت افراطی یا درویشی و شیخی. اختلافات داخلی سربداران از نظر دشمنان ایشان پوشیده نماند. با تاسف فراوان اختلافهای داخلی میان سربداران چنان شدت یافت که در سال 762 قمری کار به جنگ داخلی میان انها کشید که باعث خوشحالی مغولان خون خوار شد.
انقراض دولت سربداران.
در اخر بین امیر ولی و علی موید از دو جناح مختلف سربداران جنگ در گرفت. امیر ولی به قلمرو علی موید حمله کرد و در سال 783 هجری به طرف سبزوار حرکت کرد و انجا را محاصره کرد. علی موید پس از تحمل 4 ماه محاصره برای این که از مرگ نجات پیدا کند خیانت بسیار بزرگی به کشور کرد. به فاتح اسیای میانه تیمور لنگ ترک متوسل شد و از او کمک طلبید.تیمور لنگ جلاد و سرکوب کننده نهضتهای ازادی بخش مردم ایران شد و دوباره راه و رسم کشورداری مغولان خون خوار را در ایران پدید اورد . تیمور با همراهی و خیانت سربدار امیر حسین به همراهی چادرنشینان مغول و ترک به کلی نهضت سربداران را سرکوب کردند. مردم سبزوار که از حاکم خود خیانت دیده بودند نمی خواستند تسلیم تیمور لنگ شوند و اماده جنگ شدند اما با این که مردانه جنگیدند شکست خوردند. تیمور کشتار وحشتناکی از مردم سبزوارکرد و دستور داد 2000 نفر از قیام کنندگان سربداران را لای دیوار برجی نهادند و انها را زنده به گور کردند. بدین روش که دست و پای ادمهای زنده را می بستند و انها را به ردیف در کنار یکدیگر قرار می دادند و بعد روی انها را با اجر و ملات می چیدند . قیام سربداران در اینجا به طور خلاصه ذکر شد علاقمندان به تاریخ ایران کتاب سربداران اثر پطروشفسکی را حتما مطالعه کنند.
منبع. سربداران- مولف پطروشفسکی- ترجمه کریم کشاورز
مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم
فلسفه در قرن بیستم بین دو مکتب فکری عمده شد.در محافل دانشگاهی بریتانیا و امریکا مکتب اثبات گرایی منطقی یا تجربه گرایی رواج گرفت. مکتب اثبات گرایی منطقی تاکید فلسفه سنتی بر موضوعاتی چون خدا و سعادت و مفهوم ازادی را مواردی غیر حسی می داند و رد می کند. این مکتب بیشتر متاثر از تعلیمات لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی است و بر منطق و نظریه دانش تاکید می ورزد.و تحت تاثیر روشها و دستاوردهای علوم نوین برای اثبات مدلهای خودریاضیات و زبان شناسی را پذیرفته است. به نقد ان چه مردم باور دارند و به تحلیل ان چه مردم می گویند و چگونه می دانند دلبستگی نشان می دهد.سابقه مکتب اصالت وجود به قبل از قرن بیستم می رسد لکن اثر کنونی ان به خصوص در شکل الحادی از نا امیدیهای دو جنگ جهانی و فرو پاشی ارزشهای سنتی ریشه می گیرد. این مکتب اظطرابهای قرن بیستم را منعکس می کند و بعد از جنگ جهانی دوم به خصوص از طریق انتشار اثار دو تن از نظریه پردازان فرانسه زان پل سارتر و البرت کامو معروف شد. نقطه اغاز مکتب اصالت وجود برای سارتر و کا مو حذف خدا از صحنه کاینات بود. اما در عین ان که غیبت خدا از صحنه زندگی غم انگیز بود اما این معنا را هم در بر داشت که انسان سرنوشت از پیش نوشته شده ندارد و در کاینات بدون داشتن اینده و امید تنها و منزوی است. طبق نظر کامو وقتی دنیا پوچ و بی معناست انسان نیز بی معنا و بی مقصود می شود . انسانی که به این طریق در غرقاب نا امیدی و افسردگی فرو می رود جز یک امید چیزی برایش باقی نمی ماند و ان هم امید به خود است. کامو می گوید در عین ان که دنیا پوچ است اما تا زمانی که خود مردم به این معنا معترف نباشند پوچ نیست. مردم در دنیا منحصر به فرد هستند و نوع موجودیت انها با همه مخلوقات به کلی متفاوت است. به سخن سارتر موجودیت انسان بر جوهر او مقدم است. انسان اول موجودیت دارد و سپس خود را تعریف می کند. طبق نظر سارتر انسان چیزی جز ان نیست که او از خود می سازد و این اصل اول اگزیستانسیالیسم است. سپس انسان باید مسوولیت کامل ان چه وجود خود اوست بر عهده بگیرد. ارزشهایی برای خویش بیافریند و به زندگی خود معنا دهد. این کار تنها با مشارکت در زندگی میسر است . بدین ترتیب مکتب اصالت وجود خواهان اخلاق عملگرایی و مشارکت در زندگی است. اما انسان نمی تواند بدون مشارکت با دیگران خویشتن را تعریف کند. بدین قرار پیام اخلاقی این مکتب درست به اندازه ذات خود این فلسفه اهمیت دارد. اساس پیام این مکتب اصالت خود انسان است و می گوید افرادی که با خود صادق هستند نمی گذارند جامعه از انان شخصیت زدایی کند. مکتب اصالت انسان مبارزه برای کشف شخص انسان در عصر شخصیت زدایی است. سارتر می گوید انسان با توسل به ماهیت طبیعی و ثابت خود دیگر بهانه ای ندارد و باید مسوول اعمال خود باشد. جبری در کار نیست . انسان ازاد است و انسان ازادی است. وقتی کسی به این دنیا پرتاب می شود حتی اگر خدایی وجود نداشته باشد خود او مسوول هر عملی است که انجام می دهد . طرفدار مکتب اصالت وجود به قدرت هیجان اعتقاد ندارد. طرفدار این مکتب فقط می اموزد که مسوول هیجان و کردار خود است.
منبع. تمدن مغرب زمین- جلد دوم- مولف اشپیل فوگل- ترجمه محمد حسین اریا