/**/

فیلسوفان عصر روشنگری اروپا...منظوراز دین خرافاتی در اینجا منظور دین کاتولیک کشیشان است

شناخته ترین نام در میان فیلسوفان قرن هجدهم نام ولتر است. او هیچ گاه در تقبیح کلیسا به عنوان دشمن عقل و یار و مدد کار تعصب خستگی نمی شناخت. عده ای فلسفه قرن هجدهم را جنبشی می دانند که روز به روز در راه کفر و بی دینی پیش می رفت و عده ای  هم ان را رهایی تدریجی ذهن از خرافه مذهبی و استبداد کلیسا می دانند. فیلسوفان قرن هجدهم دشمن نظام سیاسی بودند و راه را بر وقوع انقلاب هموار می کردند. انها اعتقاد راسخی به پیشرفت یعنی توسعه نگرش علمی از فیزیک گرفته تا روان شناسی و اخلاق و زندگی اجتماعی انسان داشتند و به اعتقاد انها مذهب دشمن پیشرفت فکری و به کار بردن ازادانه و اشکار عقل بود. فیلسوفها اعتقاد داشتند طریق درست تحقیق مراجعه به خود پدیده ها و توسل به مشاهده به منظور پی بردن به قوانین و علل انهاست. فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه می کوشیدند تا اخلاق را از متافیزیک و علم کلام جدا کنند. انها کوشش می کردند تا اخلاق را روی پاهای خودش بایستانند.  بل می گفت کشوری مرکب از ملحدان ممکن است و لامتری عقیده داشت نه تنها ممکن است بلکه مطلوب است. اما ولتر می گفت اگر خدایی وجود نداشت برای خیر و مصلحت جامعه لازم بود او را اختراع کنیم. بل نه تنها مذهب و عقل بلکه مذهب و اخلاق را نیز از هم جدا می کرد و بر این عقیده بود خطای بزرگی است اگر چنین بیندیشیم برای داشتن زندگی اخلاقی وجود معتقدات و انگیزه های مذهبی ضروری است. این امکان پذیر است که جامعه ای اخلاقی داشته باشیم متشکل از مردمی که به جاودانگی روح و در حقیقت به خدا بی اعتقاد باشند. صدوقیان که به زندگی پس از مرگ اعتقاد نداشتند بهتر از فریسیان بودند که چنین اعتقادی داشتند. تجربه زندگی نشان نمی دهد که پیوندی ناگسستنی میان ایمان و عمل وجود داشته باشد. انها به مفهوم انسان اخلاقی خودمختار رسیده بودند که برای ان که زندگی خود را در تقوی به سر برد نیازی به ایمان مذهبی ندارد.

فونتنل.

فونتنل عقیده داشت در روزگاران اولیه معرفت صحیح به ندرت دست می یافت و ذهن ناگزیر از توسل به تبیین اساتیری بود. ولی در جهان امروز معرفت صحیح به حدی رشد یافته است که تبیین اساتیری جای خود را به تبیین علمی می دهد. خدای فونتنل خدای طبیعت بود که در ادراک علمی جهان خودنمایی می کند.

مونتسکیو.

فیلسوفان روشنگری فرانسه می کوشیدند تا زندگی اجتماعی و سیاسی انسان را دریابند . یکی از مهمترین اثاری که در این زمینه نوشته شد رساله مونتسکیو در قانون بود. مونتسکیو شیفته ازادی و دشمن استبداد بود.او در اثر خود درباره قانون به مطالعه تطبیقی جامعه و قانون و حکومت می پردازد. مونتسکیو حکومت را به سه نوع جمهوری و سلطنتی و استبدادی تقسیم می کند. جمهوری ممکن است یا دمکراسی باشد وقتی عامه مردم قدرت عالی را در دست داشته باشند یا اریستو کراسی باشد وقتی قدرت تنها در دست بخشی از مردم باشد. در حکومت سلطنتی پادشاه موافق قوانین اساسی معینی حکومت می کند و در حکومت استبدادی هیچ قوانین اساسی و هیچ نگهبان قانونی وجود ندارد و در حکومت استبدادی مذهب نفوذ فراوان دارد. اصل و بنیان حکومت جمهوری تقوای مدنی است. اصل حکومت سلطنتی شرف و در حکومت استبدادی ترس حکمفرماست. مونتسکیو مدافع پر شور ازادی بود و چون از استبداد نفرت داشت قانون اساسی لیبرال را بهترین قاون اساسی می دانست. او می گفت ازادی سیاسی عبارت از ازادی لجام گسیخته نیست بلکه تنها عبارت از توانایی انجام دادن کاری است که قانون  اجازه انجام دادن ان را می دهد . ازادی سیاس مستلزم تفکیک قواست. بدین معنی که قوای مقننه – مجریه و قضاییه نباید در دست یک نفر یا یک گروه از مردم باشد. باید این قوا جدا و مستقل از هم باشند به نحوی که هر قوه بتواند بر قوه دیگر نظارت کند و تضمینی در برابر استبداد و زیاده رویهای جابرانه قوه دیگر باشد.

ولتر.

 نام او با حملات تند  بر کلیسای کاتولیک به عنوان یک نهاد و بر تعالیم مسیحی همراه است. ولتر در سال 1734 به سیری رفت و در انجا رساله در ما بعد الطبیعه خود را نوشت. او فیلسوفی زرف نبود اما متاثر از اندیشه های لاک بود. اثر مهم او به نام رساله درباره اداب و رسوم در سال 1756 انتشار یافت. نوشته های ولتر جامع روح روشنگری فرانسه بود. ولتر می گفت عالمان هندسه که فیلسوف نیستند علل غایی را رد کرده اند ولی فیلسوفان حقیقی انها را پذیرفته اند. هرگز صرف تجمع اشیا نمی تواند هماهنگی و نظام عالم هستی را توجیه کند. ولتر در کتاب خود درباره نیوتون از ملحدی که وجود خدا را به دلیل وجود شر در جهان انکار می کند سخن می گوید. ولتر در کتاب فیلسوف نادان بر ان است که اراده ازاد سخنی بی معنی است و می گوید بسیار عجیب است که یک حیوان کوچک پنج پا قدی/منظور انسان است/ استثنایی بر قانون حاکم بر جهان هستی باشد. در رساله درباره مابعدالطبیعه خاطر نشان می کند که ان چه در منطقه ای فضیلت نامیده می شود در جای دیگر رذیلت نام می گیرد و قوانین اخلاقی همان قدر متنوع است که زبانها و اداب و رسوم متنوع هستند. ولتر از مدافعان سرسخت ازادی سیاسی بود و مانند لاک معتقد بود که دولت باید حقوق انسانها را محترم بشمارد و مانند منتسکیو شرایط ازادی معمول در انگلستان را می ستود. کمال مطلوب او استقرار حکومتی سلطنتی بود خیر اندیش که از اندیشه فیلسوفان روشنی بگیرد. دشمن ولتر حکومت سلطنتی نبود بلکه بیشتر کلیساییان بودند اما او یکی از موثرترین اشاعه دهندگان اندیشه پیشرفت بود. مقصود ولتر ازاین کلمه پیشرفت فکری و علمی و اقتصادی بود تا پیشرفت سیاسی. ولتر عقیده داشت پادشاه روشنفکر بهتر می تواند زمینه پیشرفت در علم و ادب و تحمل اندیشه ها را فراهم اورد.

دایره المعارف. دیدرو و دالامبر...

گنجینه بزرگ ادبی اندیشه ها و ارمانهای روشنگری فرانسه دایره المعارف یا فرهنگ مستدل صنایع و شغلها بود. دایره المعارف که برگرفته از فکر ترجمه فرانسوی کتاب دایره المعارف یا فرهنگ چیمبرز بود به دست دیدرو و دالامبر طبع و نشر شد. . دایره المعارف کتاب جامعی بود شامل افکار ازاداندیشان و عقلی مذهبان که هم دشمن کلیسا بود و هم دشمن نظام سیاسی موجود. دنی دیدرو اعتقاد به خدا را رها می کند و به خدا ناشناسی و الحاد رو می اورد و مردم را به ازاد کردن خود از یوغ دین فرا می خواند. او ادراک را به اتمها که با مونادهای لایب نیتس مطابقت دارد نسبت می دهد. این اتمها در بعضی از ترکیبات خود موجودات زنده را تشکیل می دهند که شعور در انها بر پایه پیوستار متشکل از اتمها به وجود می اید. به عقیده دالامبر وظیفه فیلسوف اخلاقی  تصریح مقام انسان در جامعه و تکلیف انسان در مصروف داشتن قوای خود در راه مصلحت و خوشبختی مردم است. لامتری در مسایل دین لا ادری مذهب کامل است. بل می گفت کشوری مرکب از ملحدان ممکن است و او می گفت نه تنها ممکن است بلکه مطلوب است. به عبارت دیگر دین نه تنها جدا از اخلاق است بلکه مخالف ان است. در نظر دلباک هر گونه نیاز به مبدا خدا یا هر موجود یا موجودات فوق جهانی را نفی می کند. نظم یا نظام جهان مشیت خدایی نیست. بلکه حاصل طبیعت اشیا و قوانین ذاتی انهاست. او عقیده داشت دین دشمن خوشبختی و ترقی ادمی است. و می گفت نادانی و ترس خدایان را افریده اند  و پندار و شیفتگی و فریب تصور زیبا یا زشتی از انها کشیده اند. ضعف انها را می پرستد . ساده لوحی انها را استمرار می بخشد و استبداد ایمان به انها را در جهت منافع خود تقویت می کند. اگر بتوان دین این ابزار نیرومند استبداد را بر انداخت اسان تر می توان تکامل نظام اجتماعی را به جای نظامی که باعث این همه رنج و بدبختی است را بر پا داشت. دلباک در محکوم ساختن کشیشان و حکومتها با عباراتی تند و هواخواهی از یک نظام اجتماعی نو تردید به خود راه نمی دهد و عقیده دارد اخلاق باید از پیش فرضهای متافیزیک و خداشناسی جدا شود و در مطالعه علمی انسان به ان مبنای استواری داده شود.

روسو و نظریه حکومت .

روسو می گفت من اعمال صحیح قوه مجریه را حکومت یا اداره عالی می نامم و فرمانروا یا زمامدار را کسی یا هیاتی می دانم که عهده دار این اداره است. روسو هیچ میانه ای با فرمانروایان یا حکومتهای خودکامه و جبار نداشت و می گفت انها باید خدمتگذار مردم باشند نه ارباب انها. در تمام زمانها درباره بهترین شکل حکومت بحثهای بسیار کرده اند غافل از این معنی که هر یک از حکومتها در مواردی بهترین حکومت و در مواردی بدترین حکومت است. با این همه می توان گفت که حکومتهای مبتنی بر دمکراسی مناسب کشورهای کوچک- حکومتهای اشرافی مناسب کشورهای متوسط و حکومتهای سلطنتی مناسب کشورهای بزرگ است. ولی همه انواع حکومت مستعد سو استفاده و فساد هستند. اگر ملتی از خدایان تشکیل می شد حکومت ان ملت حکومت دمکراسی بود . بنابر این حکومت دمکراسی مناسب ادمیان نیست. منظور روسو ان دمکراسی است که در میان انواع شیوه حکومت بیش از همه امکان دارد باعث فساد حکومت و جنگ داخلی شود که سقراط به ان حکومت توده بی سواد مردم و نیچه به ان جنون سر شماری و بی اعتقادی به مردان بزرگ می گفت. روسو می گفت باید دانایان و متخصصان بر توده مردم حکومت کنند به شرط ان که این اطمینان وجود داشته باشد که انها به نفع مردم حکومت می کنند نه به نفع خود. در حقیقت گرایش انسان به تباهی و فساد در تمام انواع حکومتها امری طبیعی و اجتناب نا پذیر است. هیات سیاسی نیز مانند بدن انسان به محض تولد شروع می کند به مردن/ همان نظریه تولد و مرگ تمدنها در فلسفه تاریخ ارنولد توین بی/. حتی کشوری که اصول و ساختمان و قوانین ان از همه استوارتر باشد روزی شاهد مرگ تمدن خود خواهد بود/ مانند انقراض هخامنشیان و ساسانیان/ همان طور که یک بدن سالم و نیرومند سرانجام خواهد مرد. روسو هم مانند ارسطو می گفت اگر می خواهیم یک کشور خوب داشته باشیم باید شهروندان با تقوا و دارای اصول اخلاقی داشته باشیم. بدون  شهروندان خوب کشور خوب نمی تواند وجود داشته باشد و اگر کشور در قوانین و حکومتش گرایش به فساد شهروندان داشته باشد شهروندان خوبی نخواهیم داشت. در حاکمیت وجدان باید عامل تصمیم گیرنده باشد و افراد جامعه باید خود را با تصمیم ملت صاحب حق حاکمیت وفق دهد.

فلسفه ولتر.

در اثار ولتر فقدان نگرش مبتنی بر الهیات قدیس و اگوستینوس جلب توجه می کند. در نظر او تاریخ عرصه تاثیرات متقابل اراده ها و انفعالات نفسانی ادمی است و پیشرفت در صورتی میسر است که انسان از شرایط حیوانی فراتر رود و عقل را حاکم خود کند. به خصوص وقتی این عقل به صورت استبداد روشنگری در اید که یگانه عامل قادر به تامین اصلاح اجتماعی حقیقی است. ولی تصور تاریخ به عنوان تدبیر و مشیت  الهی و قایل بودن به این امر که تاریخ متوجه غایتی فوق طبیعی است در تفکر ولتر جایی ندارد. وقتی ولتر از نیاز به نوشتن تاریخ با روحیه فلسفی سخن می گوید مقصود او به بیرون ریختن افسانه ها و داستانهای جن و پری از تاریخ است. ولتر در خواست می کند که بررسی متافیزیک به یکسره کنار نهاده شود. در کتاب ملاحظاتی درباره تاریخ ارزو می کند جوانان به مطالعه جدی تاریخ بپردازند

کندورسه.

کندورسه بیش از ولتر به پیشرفت بشر اعتقاد داشت. زیرا ولتر با وجود اعتقاداتش به برتری عصر روشنگری هیچ اعتقادی به قوانین حاکم بر تاریخ بشری نداشت. کندورسه کتابی درباره پیشرفت تحت عنوان طرح نقشه ای تاریخی از پیشرفتهای روح انسانی نوشت که مهمترین کتابی است که او را به عنوان فیلسوف به شهرت رساند. مطالب عمده او در این کتاب اعتقاد به قابلیت تکامل انسان - اعتقاد به این که تاریخ انسان چیزی جز پیشرفت تدریجی از تاریکی به روشنایی و از توحش به تمدن نیست. کندورسه خشونت و شرارت زمان را ناشی از نهادها و قوانین بد می دانست که دست اورد حاکمان و کشیشان است. زیرا او نه تنها با سلطنت بلکه با خرافات و مذهب کاتولیک هم دشمنی می ورزید. اموزش و پرورش و اصلاح قوانین اساسی را مهمترین وسیله تامین پیشرفت به شمار می اورد. کندورسه از اولین کسانی بود که در سال 1792 طرحی برای ایجاد نظام اموزش و پرورش غیر دینی به مجلس تقدیم کردند. بر طبق طرح او ریاضیات و علوم طبیعی و فنی و اخلاقی و سیاسی موضوعات درسی اموزش و پرورش پیشرفته تر را تشکیل می داد