تاريخچه بنياد تجزيه طلبي آذربايجان
مساله قوميت مردم آذربايجان واختلاف آنان با فارسي زبانها را از اواسط قرن 19 ميلادي كشورهاي شوروي سابق –عثماني(تركيه) و روسيه درآذربايجان شكل دادند. اين سه نيروي خارجي در تلاش براي سياسي كردن مساله زبان و شكل گيري حركت سياسي طرفدار خود مختاري يا تجزيه طلبي نقش موثري داشتند. روسيه اولين كشوري بود كه در مسايل آذربايجان ايران درگير شد. اين درگيري از زماني آغاز شد كه روسيه پس از فتح قفقاز درجنگهاي ايران و روس در زمان فتعلي شاه تلاش کرد تا با نفوذ و گسترش فرهنگ ايراني و آريايي مبارزه كند چون نفوذ فرهنگ ايراني در ميان استانهاي جنوبي و مركزي روسيه بسيار زياد بود.
ابزار روسيه درمبارزه عليه فرهنگ آريايي ايران، تلاش براي احياي زبان تركي بود كه در واقع اولين گام در راه خلق هويتي مشخص براي ساكنان منطقه هم بود. هاتسلر مي گويد: قبل از اشغال روسيه، حيات فرهنگي اذربايجان شوروي تحت نفوذ تمدن ايراني قرار داشت.اين ارتباط طبقات تحصيل كرده شوروي با مردم ايران، روسها را وحشت زده مي كرد و به همين دليل تصميم گرفتند با حمايت از گسترش فرهنگ تركي محلي، اين نفوذ را در هم بكوبند. در نتيجه سياست مقامات روسيه با ايران افرادي مانند آخوندزاده را تشويق كردند تا به جاي فارسي به زبان ترك محلي بنويسند وبراي تركان ايران يك تاريخ جعلي درست كنند كه آذربايجان قبل از ورود آرياييها مسكن تركان بوده است و حتي نشرياتي مانند اكنچي و ملانصرالدين با لحن ضد ايراني و ضد شيعه خود تحت حمايت عملي روسيه قرار داشتند. علاقه فزاينده به زبان و فرهنگ تركي درقفقاز، با ظهور گرايشهاي پان تركيسم درتركيه(عثماني) تقويت شد. گسترش الحاق گرايي نتيجه جهت گيريهاي پان تركي و پان توراني ناسيوناليستهايي چون ضياگوك آلپ سه سطح از جامعه ترك را مدنظر داشت: الف: تركهاي تركيه ب: تركهاي آذربايجان – ايران و خوارزم كه قرار بود سرزمين اوغوزستان را تشكيل دهند ج: ترك زبانان دوردست مانند ازبكها- ياكوتها – تاتارها و... ضياگوك آلپ مي گفت اين سه گروه تركستان بزرگ يا توران را به وجود مي آورند(توران آريايي بودند نه ترك چون اسامي آنها مانند افراسياب و فرنگيس ريشه آريايي دارند نه ترك ). به گفته گوك آلپ اولين سطح يعني تركيسم تحقق يافته است (منظور كشور تركيه) – دومين سطح اوغوزيسم ممكن است در آينده شكل بگيرد(تجزيه آذربايجان ايران و الحاق آن به تركيه) و سومين سطح يعني تورانيسم با صدها ميليون جمعيت طرحي براي آينده دور خواهد بود.
منبع:
1- landav , pan- Turkism in Turkey .37
2- swiettchowski,National consciousness.216
تركهاي روسيه درابتدا سياست پان اوغوزي را در قبال آذربايجان ايران در پيش گرفتند. اوضاع آشفته ايران در زمان قاجار مداخله نظامي و فرهنگي تركهاي عثماني را در آذربايجان تسهيل كرد. پس از انقلاب سال 1908 تركهاي جوان انديشه يك دولت خودمختار ترك را در آذربايجان ايران مطرح كردند. درهمين زمان خليل بيگ يكي از مقامات بلند پايه تركهاي جوان، داوطلبان مسلح را به آذربايجان ايران اعزام كرد. يكي از اهداف عمده يورشهاي عثماني به آذربايجان ايران در سال 1915 م كمك به پان تركهاي قفقاز براي كسب استقلال و نيز تشكيل محافل پان تركي درآذربايجان ايران بود. درحضور ارتش عثماني در آذربايجان ايران اولين بار نشريه اي به زبان تركي به نام آذربايجان در تبريز منتشر شد دراين روزنامه براي اولين بار بر تركي بودن آذربايجان و ريشه هاي ديرين ميراث فرهنگي تركي آن تاكيد شد( مربوط به حداكثر 600 سال قبل). آنها سعي مي كردند با ايجاد شعبه هاي حزب اتحاداسلام در آذربايجان، آذريهاي آريايي ايران را به خود جلب كنند و آذربايجان را كه به منزله سر ايران بود به تركيه الحاق كنند اما اغلب رهبران آذري ايران از جمله شيخ محمد خياباني به سياستهاي عثماني اعتراض كردند . شكل گيري جمهوري تركيه نوين به اميدهاي پان تركيسم درآذربايجان ايران پايان نداد. در سال 1923 م تركهاي اجاقي كنفرانسي در مورد آذربايجان ايران در استانبول تشكيل دادند. روشنی بيگ از پان تركيستهاي تركيه، از آذريهاي ايران خواست تا با جمهوري جديد التاسيس تركيه متحد شوند. اشغال آذربايجان درسال 1320 شمسي آغاز دوران جديدي بود كه طي آن مقامات شوروي خلق انديشه ها و هدايت حركتهاي سياسي محلي گرا را به منظور تامين منافع استراتژيك خود آغاز كردند. فكر جدايي اذربايجان و كردستان و بلوچستان از ايران مساعدترين راه براي تجزيه و نابودي ايران بود. درهمين زمان سرودن اشعار قومي درباره آذربايجان به زبان تركي آغاز شد( به تحريك ميرزا ابراهيم اف در باكو) ميرزا ابراهيم اف نوشت: براي آذربايجان ايران كه سركوب مي شدند و هويت و مليت و زبانشان ناديده گرفته مي شد، وطن يولنده هم چون نوري بود كه در تاريكي مي درخشيد. دراين هنگام فرقه دمكرات كمونيست با طرح جدا كردن سرنوشت آذربايجان از ايران مردم را تحريك به شورش مي كردند تا به اهداف پست روسهاي كمونيست كمك كنند. به نوشته انور خامهاي برنامه فرقه را شورويها تدوين وهدايت كردند. پس از سقوط اتحاد جماهير شوروي، جنگ سرد ميان تركيه و ايران به خاطر آذربايجان شروع شد و محافل پان ترك در تركيه و باكو در تلاش بودند تا انديشه طرح هويت قومی تركي براي آذربايجان ايران و ستیزه جویی انان را با هموطنان فارس را احيا كنند.
به طور كلي طرح بيداري قومي وظهور حركتهاي قومي در آذربايجان ايران – كردستان و بلوچستان نتيجه سياستهاي كمونيستهاي شوروي بود.
تو همايون مهد زرتشتي وفرزندان تو
پورايرانند وپاك آيين نژاد آريان
بي كسي است ايران، به حرف ناكسان از ره مرو
جان به قربان تو اي جانانه آذربايجان
(محمد حسين شهريار)
منبع: قوميت و قوم گرايي درايران- نشر ني- دكتر حميد احمدي
حكومت استبدادي ونقش آن در خودمداري
دركلي ترين تعريف، حكومت استبدادي را مي توان حكومت متمركزي دانست كه با فقدان يا ضعف شديد حاكميت قانون، سيطره خودكامانه وسركوبگرانه ای بر جامعه تحميل مي كند. خصلتهاي اصلي اين حكومت عبارتند از: قدرت متمركز ديوان سالارانه- حاكميت بي قانون و هرج ومرج در اداره ها ودادگاهها- دست زدن حكومت به اعمال خشونت سركوبگرانه نظامي شديد همانند آن چه در سال 1389 درليبي قذافي عليه مخالفان به كار برد. بنيان حكومت استبدادي بر قدرت متمركزي است كه با سيطره برامور عمومي بودن هرميانجي بر قلمروي متشكل از چند شهر بزرگ و جوامع روستايي خودكفا و پراكنده حكومت مي كند. هگل در بخش بندي تاريخ جهاني در مورد استبداد شرقي مي گويد، بنياد جهان شرق بر آگاهي بي ميانجي و روحانيت گوهري است. اين رابطه پدرشاهي است وآن چه كل جامعه را به هم پيوسته مي دارد ترس از سرزنش و كيفر است . اين مرجعيت اراده انسانها را براي زندگي آزاد و روشنفكرانه در هم مي شكند و فقط مي تواند فرمانبرداري و تسليم وانفعال را در انسانها برانگيزد. درحكومتهاي استبدادي چون ليبي راي خودكامانه مرجع قدرت استبدادي فراتر از قانون است . قانون هيچ نظارتي بر پادشاه مستبد چون آقا محمد خان ندارد . حاكم مستبد تابع قانون نيست بلكه قانون وابسته به اراده و نيز تابع تعابير شخصي پادشاه است. استبداد فاقد قانون است. درحكومت استبدادي هميشه مي توان تمامي سياست را به هواي نفساني تحويل كرد. دين نقش قانون بنيادي را ايفا مي كند و مرجعي مي شود كه مافوق مرجع سياسي قرار دارد. استبداد هيچ قانوني براي اداره امور كشور و تداوم آنها نميشناسد. قدرت استبدادي مردم را به شكل انسانهاي جدا از هم بي واسطه ، رو در روي نهادهاي وابسته به خود قرار مي دهد. منتسكيو مي گويد درحكومت استبدادي همه افراد با هم برابرند چون همه آنان هيچ اند و پشيزي به شمار نمي آيند . درحكومت استبدادي وفاداري به خدايگان تنها دراعلام اين نظر بروز مي يابد كه هرچه او مي گويد وانجام مي دهد حقيقت مطلق و مقدس است . هيچ حكومت استبدادي گريزي از ناامني و بي ثباتي ندارد . بي قانوني – ناامني و بي ثباتي حكومت استبدادي با هرج و مرج ساختاري آن قابل توضيح است. هرج و مرج در ذات استبداد وجود دارد و با فروپاشي هر نظام استبدادي هرج و مرج بر جامعه مستولي مي شود. اين حكومت هرگز نمي تواند هرج و مرج اقتصادي و گران فروشي را در جامعه حذف كند چون خودش موجد هرج و مرج اجتماعي مي باشد. محور قدرت حكومت استبدادي بر پايه ترس و خشونت پليس وارتش است كه در استيلاي وحشت در جامعه هيچ حد ومرزي نمي شناسد. (مانند حزب بعث صدام) . دراين حكومت ترس از قانون شرط اساسي زندگي در جامعه است واگر اين حكومت فرو بپاشد جامعه دچار جنگ طبقاتي وهرج ومرج و... ميشود .حاكم درنظام استبدادي خودمدارترين فرد است و هيچ مامور معذوري دراين حكومت وجود ندارد. وقتي يك حكومت ديكتاتوري فرو مي پاشد وانقلاب مي شود طبقه ضعيف جامعه در اين هرج ومرج آسيب مي بينند و خواهان به قدرت رسيدن مستبدي مي شوند تا از طريق خشونت و ترس و سركوب از آنان در برابر دشمني يكديگر حفاظت كند. ازاين جاست كه با رفتن يك ديكتاتور دوباره ديكتاتور جديدي پديد مي آيد. درحكومتهاي استبدادي در ايران شاه نه نماينده مردم بلكه نماينده خدا روي زمين بوده است و توده مردم هيچ اعتراضي بر نظر خدا نمي توانستند ابراز كنند.
تاريخ حكومتهاي استبدادي بعد از اسلام
پس از تسخير ايران به دست اعراب مردم ايران تا دو قرن درسكوت بودند كه بالاخره در قرن سوم هجري اولين سلسله ايراني آريايي نژاد يا سامانيان به وجود آمد . سامانيان و ديلميان (ازجمله عضدالدوله ديلمي) خواستار برگرداندن شكوه و عظمت ايران باستان بودند اما بزرگترين اشتباهي كه مرتكب شدند اين بود كه از غلامان بيگانه ترك كه هويت ايراني نداشتند در ارتش خود استفاده كردند تا اينكه همين سركشي نگهبانان ترك باعث سرنگوني ايرانيان شد و با تاسف مردم و علما هم با جدا شدن از حكومت سامانيان آريايي را در جنگ با تركان تنها گذاشتند. اين سپاهيان به نام غزنويان بر اريكه قدرت نشستند و با ظهور محمود غزنوي يك دوران اقتدار ايلي كه مخالف شهرنشيني بود درايران اغاز شد و با نهضت مشروطه در اواخر سلسله قاجاريه عمر اين دوران سياه استبدادي ايلي به پايان رسيد. اما در كار نظارت و رهبري نظام اداري خوارزمشاهيان و سلجوقيان وزراي ايراني بودند كه حكومت مطلقه استبدادي را به آنان ياد دادند تا تركان راحت تر دست به كشتار و چپاول بزنند./ منظور از ترک در این وبلاگ غلامان غزنویان در 700 سال قبل می باشد و تحقیقات زنتیک نشان داده که 80 درصد مردم ایران از فارس و لر و ترک و عرب ریشه اریایی دارند/سال قبل خواجه نظام الملك نقش موثري در شناساندن ضرورت حكومت مطلقه استبدادي به سلجوقيان داشت تا جنگهاي صليبي به راه اندازند و...
همين سپاهیان بیگانه كه هويت ايراني نداشتند با تاسيس و تثبيت اقتدار ايلي، درپي پاسخ گويي به الزام مشروعيت ديني به دستگاه خلافت متوسل شدند و گرايش بسيار تعصب آميزي از آيين تسنن را به دست گرفتند تا به بهانه مخالفت با دين و خدا هرگونه مخالفت سياسي را سركوب كنند. در اوج اقتدار ايلي در دوره هاي خوارزمشاهيان – سلجوقيان و صفويه با تقويت گرايشي به وحدت مرجع سياسي و ديني نظريه شاه سايه خدا و نايب امام مطرح شد. نواب خواندن شاهان صفوي اشاره اي است كه منصب شاهان نيابتي از سوي امام مهدي تا هنگام ظهور او بوده است. يعني انتخاب شاهان توسط مردم یا رضايت مردم براي انتخاب جانشين رسول اكرم(ص) نادرست و گناه كبيره است و آنها با نايب امام خواندن شاهان صفوي حتي نيابت امام را در اختيار خود گرفتند.
حكومت استبدادي و نقش آن در خودمداري ايرانيان:
فرهنگ ايران درطول تاريخ در كل فرهنگي خدامحور بوده است. اما انسان دوستي در فرهنگ ايران هم بر بنيان اصل خدا محوري ممكن گرديده است . جزميگرايي وتعصب ديني، سلطه مناسبات فرهنگي پدرسالارانه و تداوم آن، معارضه با هر نوع آزاد فكري و آزادانديشي، تبليغ واشاعه اين نظر كه فرد اراده اي بر سرنوشت خود ندارد بلكه زندگي او قضا و قدري است. تفكر مبتني برعرفان واشراق و عدم نگرش تفكر عملي و ... از اثرات حكومت استبدادي در جامعه است كه باعث شد ايرانيان به طور كلي افرادي خودمدار باشند. گرايش انسان به زندگي در محدوده رفع نيازها و تحقق منافع و مصالح شخصي و خصوصي بي واسطه آني و فوري به عنوان تعريف خودمداري ارایه مي شود. در واقع خودمداري همانند مفهوم غرق شدگي در من بودن يا انسان در خود است .انسان خودمدار شخصيت خاص فاقد هويت فردي واجتماعي است .انسان خودمدار تا وقتي بتواند خود را در قلمرو خاص بودن نگه دارد احساس ايمني مي كند. چرا كه مي تواند به خودمداري بيحد و مرزي ادامه دهد. به همين دليل ، زندگي خودمدار ارزش و اعتبار اجتماعي ندارد او عضو جماعتي انباشته از انسانهاي خودمدار است كه هر يك آماده است تا از ديگري به عنوان وسيله اي براي تحقق خودمداري اش استفاده كند. مبارزه روشنفكران سياسي با حكومتهاي استبدادي براي آنان با همه نوع خطرات خشونت بار همراه بوده است (مانند مورخ بزرگ آذربايجان احمد كسروي كه به خاطرافشاي هويت آريايي بودن مردم آذرآبادگان به شهادت رسيد) . حكومت استبدادي كه حكومت بي ثباتي و ناامني و بي قانوني شناخته شده است انسانها را به ادغام درزندگي روزمره مجبور مي كند. اين حكومت تلاش مردم را به رفع نيازها و تحقق منافع و مصالح آني و فوري شان محدود مي كند . حكومت استبدادي با اعتبار بخشيدن به يك فرد به عنوان مرجع قانون، بي قانوني را بر جامعه حاكم مي گرداند. اين حكومت با نظارت بر مردم چنان ناامني، بي ثباتي واضطراب وحشتي بر جامعه مي گستراند كه هر فرد به حوزه شخصي و خصوصي زندگي عقب نشسته و تنها به رفع نيازها و تحقق منافع خودمدارانه اش مي پردازد. درنتيجه بايد حكومت استبدادي را مهم ترين عامل سياسي ، اجتماعي خودمداري خواند. به تمام خوانندگان وبلاگ توصيه مي كنيم كتاب در پيرامون خودمداري ايرانيان را حتما مطالعه كنند.
منبع: در پيرامون خودمداري ايرانيان – مولف حسن قاضي مرادي – نشر آمه