رصدخانه زرتشت مبدأ گاهشماری در جهان باستان
هیرمند درخشان و فرهمند را میستایم.
راستی نیک را میستایم دانایی نیک را میستایم
بهترین دانش را میستایم فر سرزمینهای ایران را میستایم
(اوستا، وندیداد 39/19)
سرزمین سیستان یا زابلستان که خط نیمروز از آن میگذرد از مینویی ترین ورجاوندترین جایگاهها در فرهنگ ایران به شمار
میرفته است. در شاهنامه سرزمین جهان پهلوان ایران (رستم) است و در اوستا سرزمین گرامی زرتشت. دریاچه بس فرخنده هامون یا کیانسیه که بزرگترین دریاچه آب شیرین در ایران است در دل آن جای گرفته است. و رود فرهمند هیرمند به آن میریزد. با اینکه کاوشهای باستان شناسی در سیستان کمتر از هر جای دیگر ایران انجام گرفته است اما همان اندک پژوهشها نیز جایگاه تردید ناپذیر سیستان را در فرهنگ و تمدن ایران تأیید کرده است. بزرگترین تپه مسکونی آسیای غربی به نام شهر سوخته در سرزمین نیمروز باستان و در فاصله 40 کیلومتری جنوب غربی رصدخانه جا دارد. زندگی در شهر سوخته 1400 سال دوام داشته است. از 5200 سال تا 3800 سال پیش شهر سوخته دارای آب لوله کشی بوده و در آن از نظام مرکزی تهیه و تقسیم برابر و عادلانه مواد غذایی در بین ساکنان شهر دایر بوده است. نیمروز در میانه جهان جای گرفته است و این نشان میدهد که پیشینیان ایرانیان در چند هزار سال بیش قارههای آفریقا ـ آسیا و اروپا را درنوردیدهاند و آن را اندازهگیری و مساحی کرده و دریافتهاند هنگامی که همه مسکون از پرتو خورشید بهرهور میشود و در شرق جهان، خورشید در حال فرو شدن و در غرب جهان در حال برآمدن است، در نیمروز میانه روز (زابل) است. نیمروز مبدأ و شاخص گاهشماری و تقویم در جهان باستان بوده است اما بعدها اعراب واژه نصف النهار را از آن ترجمه کردند و پس از آن در قرن 19 میلادی نصف النهار مبدأ و صفر درجه را از نیمروز باستان برداشتند و به گرینویچ انگلستان بردند. در کاوش باستان شناسی که توسط س. پ. تولستوف روسی انجام شده نشان می دهد در جنوب دریاچه خوارزم (آرال) در بنایی به نام قوی قریلگان تپه قدیمی ترین ستاره یاب یا استرلاب جهان کشف شده است و نشان داد که صدها سال پیش از بطلیموس در ایران ستاره یاب وجود داشته است.
رصدخانه نیمروز (نصف النهار) در سیستان:
رصدخانه نیمروز که تا به امروز به نام بنای شماره (3) دهانه غلامان (QN3) شناخته میشده است. بنایی چهارگوش است که طول هر ضلع آن به 54 متر میرسد. این بنا به تمامی از خشت و گِل ساخته شده است. در چهار سوی حیاط مرکزی، ایوانها و ستونهایی قرار دارد که در رصد سایهها به ترتیب خاصی انجام وظیفه میکنند. این رصدخانه حدود 3700 سال قبل به وسیله پیامبر ـ اخترشناس ـ فیلسوف ـ ریاضیدان و شاعر ایران اشوزرتشت ساخته شد (اشو به معنای حضرت و بزرگوار است). رصدخانه نیمروز یا دهانه غلامان در کنار شاخابهای از رود هیرمند در جنوب روستای قلعه نو از بخش زهک شهرستان زابل و در نزدیکی دریاچه چاه نیمه شماره (3) قرار دارد و تا زابل قریب 45 کیلومتر و تا مرز افغانستان 10 کیلومتر فاصله دارد. ساختمان رصدخانه نیمروز در سال 1340 خورشیدی به دست گروهی ایتالیایی حفاری و مرمت شد اما از آنجا که ایشان در امور نجوم متخصص نبودند نام این بنا را ساختمان مقدس گذاشتند. از آنجا که در آثار ایرانی آمده است که زرتشت در رصدخانه نیمروز طول خورشید به برج بره (گوسفند) را رصد کرد و تقویم یزدگردی باستانی را اصلاح و بنیاد گاهشماری جدیدی را پی افکند، به احتمال زیاد رصدخانه نیمروز همان رصدخانه زرتشت است و در کنار این رصدخانه بنای کوچکی وجود دارد که مردم از قدیم آن را به نام قبر زرتشت نام می بردند. بنای دهانه غلامان یک رصدخانه خورشیدی برای سنجش گردش خورشید و نگهداشتن حساب سال و سال شماری و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول هر ماه خورشیدی و انقلابهای تابستانی و زمستانی و اعتدالهای بهاری و پاییزی بوده است. بنابراین رصدخانه خورشیدی، زمان سنج یا شاخص خورشیدی در ایران باستان بوده است.
طلایه دار زرتشت
.
ای بزرگ موندنی ای طلایه دار روز
سایه گسسته رو تنت از گذشته تا هنوز
ای صدات صدای نور تو شب بوسیدنی
ای سخاوت غمِ بهترین بوسیدنی
واسه این شرقی تن داده به باد تو گوارایی حس وطنی
تو شقاوت شب قرن یخی تو شکوفایی تاریخ منی
اگه شعرم زمزمه توی بازار صداست
تپش قلبم اگه پیچ پیچ شاپرکاست
تورو فریاد میزنم ای که معجزهگری
ای که این شب زده رو به سپیده میبری
واسه این شرقی تن داده به باد
تو گوارایی حس وطنی تو شقاوت شب قرن یخی
تو شکوفایی تاریخ منی ای تو یاور بزرگ همه قلبای شکسته
ای تو مرهم عزیز هر چی دست پینه بسته
رو کدوم قله نشستی تو که دنیا زیر پاته
واسه دستای خالی لرزش پاک صداته
توی قرن دود آهن تو رسول گل و نوری
تو عطوفت مسلم تو حقیقت غروری
واسه این شرقی تن داده به باد تو گوارایی حس وطنی
تو شقاوت شب قرن یخی تو شکوفایی تاریخ منی
تو مفسر محبت تو طلایه دار صبحی
اسم تو اسم شب من به شکوه اسم اعظم
متبرک و عزیزی مثل سجده گاه آدم
واسه این شرقی تن داده به باد
تو گوارایی حس وطنی
تو شقاونت شب قرن یخی
تو شکوفایی تاریخ منی
ازترانه ماندگار داریوش
ادیان ابتدایی و توتم پرستی درایران
کلمه توتم بر جانور یا گیاهی اطلاق میشود که نیای نخست یک قبیله، کلان یا به هر حال یک گروه اجتماعی ابتدایی باشد و این نکتهای است که از اساتیر آن اقوام و قبایل برمیآید. موجودات پرستشی در هر جای دنیا، نامی محلی دارند ولی چون این واژه در متون مردم شناسی از صد سال پیش به این سو مکرر به کار رفت، کم کم به صورت اسم عَلَم درآمد و مختص اطلاق به مجموعهها و منظومههای باوری قبایل و اقوام ابتدایی و ره به تمدن نیافتهای شد که گونه یا گونههایی از جانوران و گیاهان در مرکز دایره معتقدات آنها قرار دارد، از قبیل سرخ پوستان آمریکا، سیاه پوستان آفریقا، رنگین پوستان استرالیا، زردپوستان آسیا و ... اسکول کرافت که به مدت 20 سال در میان قبیل اول اقامت و تحقیق کرده و 6 جلد کتاب درباره دستور زبان، فرهنگ، و مقوله های باوری و سایر آداب آنها نوشته بود و پیتر جونز تحصیل کرده و دانشگاه دیده، که از بومیان قبیله دوم بود، و تاریخ قوم خود، اجیبوا را نوشته بود، اولین بار کلمه توتم را برای اطلاق بر جانوران و گیاهان مقدس و پرستیدن آن اقوام به کار گرفتند، مردم شناسان دیگر نیز همان کلمه توتم را در مورد سایر قبایل نقاط مختلف جهان به کار بردند.
تابو: تابو عملی است که انجام آن، مخل نظام باوری و اجتماعی قبیله است و اهانت به تمام یا بخشی از قراردادهای اجتماعی قبیله تلقی میشود که بنا به مورد، از تنبیهات عادی تا مجازات مرگ را دربرمیگیرد و آن را انواع مختلف است: تابوی مردگان (که مرده را نجس میپندارند) تابوی کودکان ـ تابوی زن حایض ـ تابوی حکیم باشی قبیله و ... .
مجموعه عقاید توتمی:
جانور یا گیاه توتمی مرکز نشین دایره باوری پیروان و از این رو مقدس است یعنی، الزام آور است و احترام خاصی لازم دارد و عرض ادب به آن از محرمات است. ارتکاب هر عملی که در شمار اعمال ممنوع باشد، عملی تابویی است و فرد مرتکب، بنا به مقررات هر قبیله تنبیه میشود. این تنبیهها از روی گردانی اعضای قبیله وی گرفته تا نجس دانستن او، طرد او از عضویت قبیله، محرومیت از شرکت در مراسم توتمی، و حتی محکومیت به اعدام را شامل میشود که مورد اخیر، تصمیمی گروهی است و باید شیخ قبیله آن را تأیید کند. هر قبیله توتم خاص خود را دارد که برای اهل قبیله، محترم و مقدسی است. انسان ابتدایی معتقد به توتم بر آن است که توتم نگهدار و نگهبان هر فرد است و روح هر کس در توتم او جا دارد. پس باید پاس حرکت توتم را نگه داشت. توتم بیمار را شفا میدهد. خطر دشمن را دفع میکند و خبر از آینده میدهد. اعضای قبیله خود را خویشاوند قبیله میانگارند و به نام آن توتم شناخته میشوند. وقتی موجودی در این حد اعلا باشد، آن را آزار نمی دهند، نمیکُشند، نمیخورند و هر چه از دید آنان توتم را خوش نیاید عملی تابویی است که از آن دوری میکنند. در بعضی قبایل حتی لمس توتم، بر زبان آوردن آن، یا نگاه کردن به آن را گناهی تابویی میانگارند. توتم اگر جانوری وحشی و درنده باشد، معتقدان به آن، گمان دارند نسبت به قبیله پرستندهاش درندگی نمیکند و به کسی حمله نمیکند. قسم خوردن به جان توتم، میان برخی از قبایل، معمول است. اگر قسم خورنده، صدمهای ببیند، اهل قبیله میپندارند که قسم او دروغ بوده و در نتیجه مشمول تنبیه تابویی میشود. قید و بندهای توتمی، فراوان است که از قبیلهای به قبیله دیگر فرق میکند، از آن جمله: حرمت زناشویی باورمندان یک توتم، زیرا پیروان عقیده دارند که چون از یک جد بزرگ هستند پس همگی خواهر و برادرند و ازدواج میان آنها ممنوع است. تقلید حرکات توتم در بسیاری از قبایل توتمی معمول است، یعنی شکل توتم به خود میگیرند و جست و خیزهای آن را نمایش میدهند. به تقریب تمام باورهای توتمیستهای جهان، بر پایه توتم بزرگ و اصلی قبیله است، ولی توتمهای فردی، فرعی، نیمگانی، مادرتبانی، پدر تبانی، و حتی چند توتم مورد تکریم یک نفر هم وجود داشته است.
آثار توتمی ماقبل تاریخ در ایران:
در ایران ماقبل تاریخ، آثاری از توتمیسم وجود داشته است. اثبات این ادعا از اساتیر ماقبل تاریخ مردم این سرزمین و بعضی نکات برمیآید. در آن زمانها به اقتضای توتمیسم، افراد بسیاری به نامهای جانوری نامیده میشدند مانند گراز و گرگین شاید اسامی مرکبی چون گشتاسب، جاماسب، زردشت در قبل از اسلام و شیرعلی، کلب علی، گرگ علی، قوچ علی در دوره اسلامی، بقایایی از اسامی توتمی را برسانند. از تصاویر توتمی آمده در شاهنامه فردوسی و داستانهای دیگر معلوم میشود که در هزارههای ماقبل تاریخ ایران، توتمیسم وجود داشته است:
درفشش بین اژدها پیکر است بر آن نیزه، شیر زرین سراست
در دوره گردآوری غذا که گوشت جانوران غذای اصلی انسان است، هر قومی به ناچار خود را وابسته به حیوانات مییابد. توتم گرایی حیوانی و افسانههای مربوط به جانوران از اینجا ریشه می گیرد. طبق اساتیر ایرانی، کیخسرو را ماده سگی و اردشیر را بزی شیر میدهد و هخامنش را عقابی میپرورد در فولکلور اقوام متعدد، کرامات بزرگ به پرندگان نسبت دادهاند. در اساتیر زرتشتی در بهرام یشت از پرندگان سعادت بخشی، سائنا یعنی سیمرغ و یا مرگ سین، و وارن گانا آمده است. در شاهنامه و اشعار عطار و مولوی، سیمرغ مظهر قدرت است و هما صاحب کرامت است. به نظر ایرانیان قدیم، زرتشت درخت سرو را از بهشت به زمین آورد. در بهرام یشت و وشنویشت و مینو خرد از درختی به نام واروکاشا که درمان همه دردها است نام رفته است. در کتابهای زرتشتی امده است که عصاره گیاه هوما حیات جاوید میبخشد. این گیاه برابر است با سوما در اساتیر هند، ونوش یا نکتاز در اساتیر یونانی، رومی، اعتقاد به کرامات گیاهان در داستان جنگ رستم و اسفندیار پیداست. توتم گرایی گیاهی به موضوع تبدیل انسان و گیاه به یکدیگر میکشد. در فولکلور ایران باستان، مشیه و مشیانه (آدم و حوا) از بوته ریواسی پدید میآیند. در داستان سیاوش از خون سیاوش، خون سیاوشان میروید. در اساتیر مربوط به آب، داراب ـ هرمزد ـ همسر زرتشت، پس از آمیزش شوی، نطفه زرتشت را به آب دریاچه هامون میریزد تا در هزارههای بعد که دوشیزگان در آن شست و شو میکنند آنان را از زرتشت باردار سازد و آنان فرزندان سه گانه زرتشت (سوشیانت) را برای راهنمایی مردم به جهان آورند. در ایران باستان برای آناهیتا، الاهه آب قربانی میکردند. یکی شمردن خیال و واقعیت در ادبیات ایران و تبدیل اشیا به موجودات جاندار و عکس آن در اساتیر و داستانهای کهن ایران فراوان به جا مانده است. به طور مثال در جنگ رستم و شاه مازندران:
چو بشنید همچو یک پاره ابر به سر برش پولاد و در تنش، گبر
منبع: تاریخ ادیان ابتدایی وقدیم ـ مؤلف دکتر جمشید آزادگان ادامه مطالب وبلاگ در ارشیو یانوشته های پیشین بهمن-دی-اذر-ابان-مهر-شهریور۱۳۸۸-فروردین۸۷-دی۸۶ مطالعه کنید