اهرام مصر
هرم خئوپس نزدیک گیزه (در مصر) که به نام مؤسس آن خئوپس فرعون مصر (2551 تا 2528 ق.م) نامیده میشود. قدیمیترین و تنها اثر باقی مانده از عجایب هفت گانه جهان است. این هرم 6/146 متر ارتفاع دارد بر زیر بنایی به ابعاد متر 230×230. این هرم به دستور فرعون جوان خئوپس صادر شد. او میخواست در این هرم به خاک سپرده شود و هِرم او بزرگتر و زیباتر و باشکوهتر از تمام هرمهای فراعنه پیش از او باشد. قبل از اینکه نخستین قطعه از حدود 2 میلیون قطعه سنگ آهک که هرم با آنها ساخته شده است از یک معدن سنگ آهک در ساحل شرقی رود نیل حمل شود باید زمینی که خاک آن سفت و سخت باشد برای این کار انتخاب میشد. در غیر این صورت هِرم در اثر جرم زیاد خود در زمین فرو میرفت. آنگاه سطح زیربنای هرم صاف و هموار شد. برای این کار گرداگرد زمین زیر بنا دیوار آب بندی شدهای از شن و سنگ ساخته شد. درون این چهار دیواری شبکهای از کانالهای متعدد عمود بر هم، تنگاتنگ و متصل به هم حفر گردید.
به طوری که زمین زیر بنا مانند صفحه شطرنج بسیار بزرگی به نظر میرسید، این کانالها با آب پر شدند، ارتفاع سطح آب بر روی دیوارههای کانالها علامت گذاری شد، آنگاه آب کانالها تخلیه شد. سنگ تراشها تمام زوائد و برجستگیهایی را که بالاتر از خطوط سطح آب بودند تراشیده و صاف و هموار کردند. آنگاه درون کانالها دوباره پر شد و صاف گردید. به گزارش هرودوت ساخت این هرم 20 سال طول کشید و حدود صد هزار نفر در ساختن این هرم (خئوپس) کار کردند. غذای کارگران تربچه ـ پیاز و نان بوده است. برای ساختن هرم بیشتر مصریان تمایل به این کار داشتند (به غیر از بردگان و اسیران سرزمینهای دیگر) چون هر مردی که همکاری میکرد مسکن ـ غذا و دستمزد دریافت می کرد. برای ساخت هرم همیشه در اواخر ماه ژوئن انبوه کشاورزان روانه روستای گیزه میشدند. آنها در آنجا در اتاقهای موقتی که به شکل پادگان و سرباز خانه بود در گروههای 8 نفری تقسیم میشدند و به معادن سنگ میرفتند و در آنجا تخته سنگها را از کوه جدا ساخته و آن را با چکش ـ قلم ـ اره و مته به ارتفاع و پهنای 80 سانتیمتر و 145 سانتیمتر درمی آوردند. هر گروه تخته سنگ آماده شده خود را با کمک طناب و اهرم به زور و مشقت بر سورتمهای چوبی سوار میکردند و آن را بر جادهای که از الوار چوبی بنا شده بود به ساحل رود نیل میکشیدند. آن گاه تخته سنگ دوباره بر جادههای چوبی تا محل ساختمان کشیده میشد. به این ترتیب در مدت 20 سال کار، هسته هرم به وجود آمد که برجی متشکل از 128 طبقه بود. در پایان چهار وجه مثلثی شکل خارجی هرم با صفحاتی از سنگ آهک صیقل داده شده سفید پوشانده شد. صفحات خارجی با سخت ترین سنگ سنبادهها مانند آینه صیقل داده شده بودند. آرامگاه خئوپس در آن زمان زیر نور خورشید یا ماه به طرز اسرارآمیزی مانند قطعهای کریستال بزرگ برق میزد. درون این ساختمان یک سیستم راهروهای پیچ در پیچ وجود دارد که از طریق یک کانال به طول 47 متر موسوم به گالری بزرگ به اتاقی به طول 5/10 متر ـ عرض 30/5 متر و ارتفاع 80/5 متر موسوم به شاه نشین ختم میشود. این اتاق به طور کامل با سنگ خارا پوشیده شده است. پس از مرگ فرعون جسد او که با دقت تمام با مواد خوشبو کننده، آغشته و مومی شده بود در شاه نشین دفن میشد. امعا و احشا که از درون جسد خارج شده بود داخل محفظههایی خالی از هوا موسوم به کانوپ گذاشته می شد. تا 3500 سال درون هرم بزرگ از آسیب دست بشر مصون ماند چون مصریان عقیده داشتند مقبرههای پادشاهان توسط ارواح محافظت و نگهبانی میشوند و هر کسی که به داخل هرم نفوذ کند او را به قتل می رسانند.
مأمون خلیفه عباسی به طمع به دست آوردن گنجهای بزرگ فرعون دستور حفر یک تونل را در هرم صادر کرد اما به جز فضله و مدفوع موشهای صحرایی چیزی نصیبش نشد تا اینکه در سال 1842 پادشاه وقت آلمان فردریک ویلهلم چهارم یک هیأت اکتشافی را به رهبری باستان شناس ریچارد لپسویس به آنجا گسیل کرد.
تاریخچه موسی و قوم یهود
رامسس دوم فرعونی دیوانه بود که عاشق ساختن بناها و اهرام بزرگ بود. او برای ساختن اهرام به قوم بنی اسرائیل که در نزدیکی مصر سکونت داشتند حمله کرد و آنان را به بردگی گرفت تا از آنها در ساخت اهرام استفاده کند. قوم بنی اسرائیل در مصر سختی بسیار میکشیدند و به آنها ظلم و ستم فراوان میشد. موسی که یک میهن پرست بود و از آزار و عذاب هموطنانش در مصر رنج میبرد به این فکر افتاد که هر طور شده قوم بنی اسرائیل را علیه مصریان متحد کند. او پس از برگزیده شدن جهت پیامبری به نزد قوم خود رفت و گفت من از طرف خدا (یهوه برانگیخته شدهام تاشما را از این رنج و عذاب اسارت و بردگی نجات دهم. یهوه قوم بنی اسرائیل را قوم برگزیده خطاب کرده و وعده داده است که اگر با هم متحد شوید شما را از شر فرعون و مصریان نجات خواهد داد. موسی برای اینکه قوم خود را با هم متحد کند لازم بود یک سری قوانین اخلاقی برای قوم خود بیاورد که به عنوان ده فرمان موسی شناخته شد.
یهودیان بابل
کوروش هخامنشی به بابل حمله کرد و یهودیان را از ظلم و ستم بابلیان آزاد ساخت به همین جهت آنها کوروش بزرگ را یک ناجی برگزیده خدا میدانستند.
یهودیان پس از آزادی از بابل دو دسته شدند:
1- صدوقیان
2- مکابیان
پس از مدتی بین آنها اختلاف و جنگ درگرفت. آنها از حاکم روم خواستند تا بین آنها قضاوت کند و دعوی را فرو نشاند. حاکم روم وقتی اختلاف و تفرقه و ضعف یهودیان را دید از فرصت استفاده کرد و یهودیه را اشغال کرد و آنها زیر سلطه و ظلم و ستم رومیان قرار گرفتند تا اینکه عیسی مسیح ظهور کرد. وقتی یهودیان زیر ستم و یوغ رومیان قرار گرفتند به طور غیرعادی منتظر ظهور منجی نجات دهندهای شدند. دراین زمان افکار معنوی آنان موجب بروز یک سری مکاشفات درمیان آنهاشد. بعضی از یهودیان در ان زمان معتقد شدند در آخر الزمان که ظلم و جور همه دنیا را فرا گرفته مسیحا سوار بر اسبی از پشت ابرها میآید و بدکاران را مجازات می کند، قوم بنیاسرائیل را نجات میدهد و حکومت عدل را برقرار میکند. در این زمان بود که عیسی مسیح ظهور کرد که در ابتدا بسیاری از یهودیان به مخالفت و دشمنی با او برخاستند و بعضی هم با گرایش به او مذهب جدید مسیح را تشکیل دادند. در ابتدا یهودیان منجی خود را خاص قوم بنی اسرائیل میدانستند اما پس از آزادی از بابل و رو آوردن به ایران و آشنایی با افکار زرتشتیان دایره ظهور و فرمانروایی منجی خود را شامل حال همه مردم جهان قرار دادند و با همین آرزو و امید در طول قرنها روزگار را به سر برده و همه سختیها را تحمل کردند و در انتظار تحقق آرزوی خود بودند. (ظهور منجی آخرالزمان ابتدا در دین زرتشت تحت عنوان سوشیانت شکل گرفت).
منبع: تاریخ جامع ادیان ـ جان بی ناس.
فلسفه نيچه و چنين گفت زرتشت:
يكي از بنيان گذاران فلسفه هستي و نهضت اگزيستانسياليسم، فرد ريش ويلهم نيچه ميباشد. تأثير و اهميت نيچه بيش از آن كه در پديد آوردن انديشهاي خاص باشد در برانگيختن انديشيدن يا تفكر است. بيش از آن كه ساختن يك فلسفه باشد، در كشاندن به راه اي تازهاي از فلسفيدن است. زبان او، بيشتر زبان شعر است تا فلسفه و او به فيلسوفان قبل از سقراط شبيه است همانند كساني كه بينش ژرف را در سخني كوتاه ميآورند. فلسفه او آري گفتن به زندگي، برگرداندن ارزشها-اراده به قدرت ـ انسان برتر و بازگشت جاوداني ميباشد. نيچه فلسفه خود را بر نقد انسان عصر جديد و انحطاط فرهنگي و اخلاقي او آغاز ميكند و اين بي ارزش شدن برترين انديشهها يعني نيهيليسم است. نيچه بي ارزش شدن ارزشها را درمييابد ولي او مانند كي يركه گر مردم را به سوي ايمان از دست رفته نميخواند و بازگشت به گذشته را تعليم نمي دهد.نگاه او به آينده است. نيهيليسم براي او زمينهاي براي تكامل است. او اين نكته را در كتاب چنين گفت زرتشت به زبان تمثيل باز ميگويد: در اين كتاب جان انسان همانند شتر است. شتر رمز باربري و فرمان برداري و محترم دارنده ارزشهاي كهن است. افتخار او همانا بر دوش گرفتن و بردن سنگینترين بارها يعني بار سنگين ارزشهاي هزار ساله است. اما در ضمن تحول، شتر شير ميشود و بار گران را بر زمين ميافكند. بارگران به صورت اژدهايي درميآيد كه بر هر يك از فلسهاي آن يك تو بايد زرين ميدرخشد و راه را بر شير ميبندد.
شير با اژدها ميجنگد و آن را ازپادرميآورد و آنگاه به حسابي هر « تو بايد » يك « من ميخواهم » ميگذارد. كار شير نه گفتن به ارزشهاي كهن است ولي آفريدن ارزشهاي نو از او برنميآيد. پس دوباره تحولی ديگر لازم است، تحولي تا شير كودك شود. كودك آغاز نو و جنبش نو است. كودك،بي گناهي، بازي و فراموشي است. او آري مقدس است.
كودك در سخن نيچه رمز فيلسوف است. فيلسوف به معنايي كه او به آن ميدهد يعني آفريننده ارزشهاي نو، چنين است كه او از برگرداندن ارزشها سخن ميگويد و با كوچك شمردن همه چيزهايي كه انسان مدرن، بزرگ ميشمارد، واژگون سازي ارزشها را تعليم ميدهد. برگزيدن كتاب به نام رمزي زرتشت از همين روست زيرا از يك طرف زرتشت اولين پيامبر و نخستين كسي است ك از اخلاق و نيك و بدسخن گفته و آن را تا برترين پايگاه متافيزيك كشانده است و خود او بايد آن را واژگون كند و از سوي ديگر تكيه زرتشت بر ارزشي كه به راستي ارزش است يعني راستي (راه در جهان يكي است و آن راه راستي است ـ سخن زرتشت پيامبر) و همين راستي است كه او را بر آن ميدارد تا ارزشهايي را كه به راستي ارزش نيستند و از بنياد، رياكارانهاند واژگون كند و چنان است كه گويي نيچه همان زرتشت است. يك زرتشت جديد كه پس از هزاره ها به بي ارزشي ارزشها يا نيهيليسم رسيده است و اكنون به فراسوي نيك و بد مينگرد. نيچه با سنجيدن سيستمهاي گوناگون اخلاقي با يك ديد روان شناسي به اين نتيجه ميرسد كه چه بسا بنياد بسياری از ارزشها و فضيلتها در كينه ـ نفرت ـ نقص و ناتواني است كه اين را در چهرههاي متفاوت ميبيند به همين دليل است كه ميبينيم نيچه از تعاليم انجيل ـ دمكراسي ـ حكومت كمونيستي ـ انقلاب فرانسه ـ برابري ـ برادري و مردمي بودن متنفر است و توجه او به حكومت آريستوكراسي يعني حكومت دانايان و اشراف است و پا برهنهها در مسند حكومت جايي ندارند.
منبع: درآمدي بر فلسفه ـ دكتر ميرعبدالحسين نقيب زاده ادامه مطالب وبلاگ در ارشیو یا نوشته های پیشین سالهای۱۳۸۸-۸۷-۸۶ حتما مراجعه کنید