خطرات افزایش جمعیت و نظرات مالتوس/ زمین گنجایش 5 میلیارد و ایران گنجایش 50 میلیون انسان دارد/
انفجار جنون امیز رشد جمعیت جهان بزرگ ترین و مخوف ترین مشکل انسان عصر ماست. جمعیت جهان که در اواخر سال 1970 به6/3 میلیارد نفر رسیده بود در سال 1980 به 5/4 میلیارد – در سال 2000 به 5/7 میلیارد چند سال دیگر به 10 میلیارد و در سال 2050 به 20 میلیارد نفر خواهد رسید. جامعه شناسان معتقد شده اند که باید به حد تناسبی از جمعیت رسید که در شرایط اقتصادی و اجتماعی بالا ترین رفاه ممکن را برای انسان ها فراهم اورد. در زمان باستان کنفسیوس عقیده داشت بین کره زمین و جمعیت ان باید تناسبی وجود داشته باشد و عدم این تناسب باعث فقر و فلاکت انسان ها می شود. ارسطو عقیده داشت اگر میزان جمعیت به حد متناسب محدود نشود نتیجه چیزی جز فقر و بدبختی نخواهد بود. ارسطو در کتاب سیاست می نویسد اگر جمعیت شهری از اندازه در گذشته باشد باید جنین را پیش از ان که به مرحله هشیاری برسد سقط کرد. افلاتون هم برای جمعیت قایل به حد معینی است و افزایش ان را برای جامعه ایده ال خطرناک می داند. اولین تجزیه و تحلیل علمی درباره جمعیت و تغییرات ان از قرن 17 اغاز می شود. مخالفان افزایش جمعیت شرایط نامناسب زندگی از جمله بچه کشی و طلاق را معلول افزایش بی تناسب جمعیت می دانستند. به طور مثال کشور ایران گنجایش 50 میلیون انسان را دارد حال که جمعیت به بیش از 80 میلیون رسیده است باید منتظر پیامدهای وحشتناک ان مانند بحران اب و خشکسالی و صدها مشکلات دیگر باشیم.
نظریه مالتوس...
مالتوس اقتصاد دان انگلیسی در قرن 18 با مطالعه تاریخ و اقتصاد سیاسی به این نکته پی برد که علل فقر و بدبختی انسان ها فراوان است و بزرگ ترین ان ها خطر افزایش بی اندازه جمعیت است. خلاصه نظر مالتوس درباره جمعیت این است که طبیعت در انسان غریزه ای نهاده که اگر به حال خود گذاشته شود باعث گرسنگی و مرگ و بدکاری وی می گردد و همین امر است که باعث رنج و مشقت افراد جامعه بوده است بدون ان که در باره ان فکر کنند. مالتوس عقیده دارد که جمعیت بدون مانع به رشد خود ادامه می دهد و در هر 25 سال دو برابر می شود و او سرعت افزایش جمعیت را به صورت تصاعد هندسی و سرعت افزایش مواد غذایی را به صورت تصاعد عددی نشان می دهد و نتیجه می گیرد که افزایش روز افزون جمعیت سرانجام افراد بشر را با فقر و بدبختی و قحطی مواجه خواهد ساخت. جمعیت کره زمین که در حدود یک میلیارد نفر است به صورت تصاعد هندسی یعنی 1-2-4-8-16-32-64-128-256 نفر افزایش پیدا می کند در حالی که رشد مواد غذایی به صورت عددی 1-2-3-4-5-6-7-8 می باشد. مالتوس نتیجه می گیرد که بعد از دو قرن رابطه مواد غذایی 256 به 9 خواهد بود و بعد از سه قرن این نسبت به 4096 به 13 می رسد و بعد از 2000 سال اختلاف خیلی زیاد و غیر قابل محاسبه خواهد شد. او عقیده دارد که انسان نباید ازدواج کند مگر ان که اطمینان به امکان تغذیه و تربیت فرزندان خود داشته باشد. موضوع دیگری که در ذهن مالتوس بدون تاثیر نمی توانست باشد مشاهده مردم سیه روزی بود که دایم به تعداد انها افزوده می شد. مالتوس را می توان اولین پیشرو و پیشگام فکر تنظیم خانواده یا فرزند کمتر زندگی بهتر دانست. در جوامع اگر سرعت افزایش جمعیت بیشتر از سرعت افزایش سرمایه باشد نرخ دستمزد کاهش خواهد یافت و بهبودی روانی جامعه به خطر خواهد افتاد. فوریه محقق فوانسوی هم عقیده دارد دنیا گنجا یش بیش از 5 میلیارد انسان را ندارد و جلوگیری از باروری را بهترین راه مقابله با خطر افزایش جمعیت می داند. در امریکا و انگلیس به کیفیت جمعیت اهمیت داده می شود نه کمیت ان به همین دلیل علم جمعیت شناسی یکی از دروس مهم دانشگاه های غرب را تشکیل می دهد. مالتوس به طریق تجربی اثبات کرد در کشورهایی که جلو پیشگیری گرفته نمی شود هر 25 سال جمعیت دو برابر شده است و همین اصل در کشورمان ایران به خوبی صدق می کند. در حدود نصف جمعیت جهان بر روی تنها 5 درصد سطح زمین متمرکز شده اند در حالی که 57 درصد سطح زمین فقط 5 درصد جمعیت را در خود جای داده است. به علت فقدان منابع طبیعی و ثروت های زیر زمینی بشر در اینده با فقر و قحطی روبه رو خواهد شد. طبق نظر کارشناسان فقط 9 درصد سطح کره زمین قابل کشت غلات و کشاورزی می باشد و 16 درصد ان برای ایجاد چراگاه و دامپروری مناسب است و بقیه سطح ان بدون مصرف است. ازیاد جمعیت نابسامانی ها را تشدید می کند و باعث کاهش درامد سرانه هر کشور می گردد. در هر صورت افزایش جمعیت مانع بالا رفتن قابل توجه درامد فردی خواهد شد. افزایش جمعیت با افزایش کمی تقاضای کالاها و خدمات همراه است.اصل سیاست مالتوس را باید اعتقاد به برتری کیفیت بر کمیت و احترام به فرد دانست. افزایش جمعیت یکی از بارز ترین علایم و جلوه های عقب ماندگی در جهان سوم به خصوص ایران به شمار می رود . اگر اغاز زندگی انسان را 1/6 میلیون سال قبل فرض کنیم تا کنون 96 میلیارد انسان در زمین به دنیا امده اند. به نظر کنفسیوس بین جمعیت و محیط زیست یک نوع تعادل کیفی موجود است. افلاتون به کیفیت جمعیت بیش از کمیت انها توجه می کرد و می گفت هیچ زن و مردی در صورت بهره مند نبودن از سلامت کامل نباید ازدواج کنند. اقتصاد دانان و جامعه شناسان معتقدند ازیاد جمعیت موجب فقر و بدبختی می شود. ولتر عقیده دارد باید کاری کرد که انسا نها تا حدی که ممکن است کمتر بدبخت باشند. افزایش جمعیت نتایج بدی برای اخلاق عمومی می اورد و موجب فساد و بدبختی و جنایت می گردد. گدوین هم علت بدبختی مردم فقیر را ناشی از افزایش جمعیت می دانست. مالتوس می گفت جمعیت انسان سریع تر از مواد غذایی افزایش می یابد و بشر به سوی قحطی و گرسنگی کشانده می شود. علت عمده مشکلات اجتماعی افزایش جمعیت است که در خود مردم باید جستجو نمود و با ان مبارزه کرد. به نظر مالتوس برای ان که مشکلات جنگ- قحطی- امراض عمومی و...را خاتمه دهیم ازیاد سکنه کشورها را باید محدود کرد. غریزه کور جنسی اگر به حال خود گذاشته شود بشر به سمت فقر و مرگ زود رس و فساد اخلاق خواهد رفت. افلاتون در مدینه فاضله خود عقیده دارد جمعیت نباید ان قدر کم باشد که به استقلال و قدرت دفاعی کشور لطمه بزند و نه ان قدر زیاد که اجرای اصول یک حکومت دمکراتیک را دشوار سازد. اگر تعداد ساکنین یک شهر محدود نشود فقر و گرسنگی اشکار می شود. باید تولید نسل را در خانواده های پر فرزند منع کرد.شهری که جمعیت ان خیلی زیاد شود ان را به شایستگی نمی توان اداره کرد. اجتماعیون دمکرات و روشنفکران دنیا همه پیرو عقاید مالتوس هستند. سرعت زیاد افزایش جمعیت مشکلات بسیار به بار خواهد اورد. کره زمین گنجایش 5 میلیارد و کشور ایران گنجایش 50 میلیون انسان را دارد. تمام مشکلات مربوط به گرم شدن زمین به علت کارخانجات و خودروها که باعث تغییرات اب و هوایی مانند سیل های وحشتناک و خشک سالی در ایران شده اند. کمبود منابع اب های زیر زمینی- خشک سالی- از بین رفتن محیط زیست در خشکی و دریا و حتی در اعماق اقیانوس ها - از بین رفتن کشاورزی و دامپروری- بیکاری در تمام دنیا- تورم- کمبود مسکن- کاهش در امدهای سرانه کشورها و افراد جامعه- خشک شدن قنات ها و چشمه ها و صدها مشکلات دیگر همه از عوارض شوم افزایش بی حد جمعیت می باشند که مالتوس به مردم دنیا هشدار داده بود. جنگ های اینده در دنیا جنگ اب خواهد بود. چون از دو سوم کره زمین که از اب تشکیل شده است فقط یک درصد ان که شامل اب رودخانه ها می باشد قابل شرب می باشد که جواب گوی 8 میلیارد انسان روی زمین نیست.
منبع. تاریخ نظریه های جمعیتی- دکتر محمد جهان فر- استاد سابق دانشگاه تهران
روشنفکر کیست.....
خطاب به روشنفکر نماهای غرب زده
/دوست دارم فرهنگ و اندیشه تمام جهان همچون بادی به خانه ای که در ان ساکن شده ام بوزد اما دوست هم نمی دارم هیچ بادی منزل مرا ویران کند. گاندی/
روشنفکر حقیقی در جامعه انسانی همیشه بیرونی – تبعیدی خود کرده و حاشیه ای است. در کشور ما ایران سه گروه روشنفکر وجود داشته است. گروه جزم اندیش خرافات زده مانند شریعتی افسانه پرداز شیرین سخن- نیهیلیست ناامید از زندگی مانند صادق هدایت و روشنفکر جستجو گر مانند کاظم علمداری و اجودانی که روشنگران واقعی جامعه گروه سوم هستند. روشنفکر حقیقت جو کسی است که رسالت خطیر جستجوی حقیقت را بر عهده دارد. او با فاصله گرفتن از جامعه هیچ گاه نقش انتقادی خود را فراموش نمی کند. تجدد ستیزی و مبارزه با خرافات را بنای ذهن خود قرار می دهد. او تعهد کورکورانه ندارد و به تشخیص بهتر از بد کمک می کند . روشنفکر جستجو گر در این چارچوب اماده است تا در لحظات خطر سوزانده- تبعید یا مانند احمد کسروی توسط قشر خرافات کشته شود. روشنفکر نباید سر سپردگی کورکورانه به هیچ مکتب یا گروه یا حذب خا صی داشته باشد. ایدیولوزی سازی از ادیان به نتایج اسف انگیز و ویران گری مانند پدید امدن داعش می انجامد. در شوروی سابق نویسندگان مهندسان نفس و جان جامعه نامیده می شدند. روشنفکر حقیقی هدفی ندارد به جز حفظ و انتقال و گسترش دانش به خاطر خود ان. او باید احترام به حقیقت را بالاتر از عظمت میهن خود بداند. روشنفکر از در گیر شدن خود داری نمی کند و هنگامی که وارد عرصه عمل می شود پیامد های ان را نیز هر قدر خشن باشد می پذیرد. کامیابی او موقت است و به بهایی گران تمام می شود. جنگ جهانی اول و دوم برای بسیاری از روشنفکران سند ور شکستگی کامل نظام فکری - فرهنگی قرون 18 و 19 میلادی بود به طوری که ادورنو می گفت تاریخ جهان حرکتی از وحشی گری به سوی انسان گرایی نیست بلکه حرکتی است از تیر و کمان به سوی بمب اتمی و کشتار جها نی. به همین علت سارتر کتاب تهوع نوشت که در واقع استفراغ طبقه ای از روشنفکران بر عقل گرایی غرب بود. بعد از کشتار ارمنی ها توسط ترکیه و اردوگاه های مرگ در المان روشنفکران هجرت درون را پیشه کردند و خویشتن خویش را فراموش کردند و گروهی به افیون و الکل پناه اوردند. روشنفکر در جامعه خود باید مسوول باشد. حس مسوولیت به عزت و حرمت شخصی بر می گردد و نشانگر رشد اخلاقی اوست. مسوولیت سیاسی در واقع پختگی و بلوغ فرهنگ معنوی او را نشان می دهد. روان روشنفکر واقعی از درون تحت تاثیر وجدان اوست که نسبت به سرنوشت بشر موج می زند و مانند مالتوس نگران اینده تمام انسان های روی زمین است. کسا نی که از شنیدن ندای وجدان خود عاجز هستند خا ین ها یی شیطان و دیو صفت هستند. ناسیونا ل- سوسیالیسم چنین می پندارد که همه چیز وقتی خوب و درست است که برای ما باشد. منافع دیگران بی ارزش و غیر قابل توجه است. مانند ترکیه که حقوق کردها را نقض می کند می گوید شما نباید فکر کنید. باید فقط اطاعت و خدمت کنید. این یک ایدیولوزی برای نوکران است و طبقه روشنفکر با ان مبارزه می کند. روشنفکر باید حقیقت را بنویسد. روشنفکران حقیقت جو باید در خدمت جامعه بشری و نه یک جامعه یا نزاد خاص قرار گیرند. روشنفکر انسانی است گیتی باور که نباید اجازه دهد باورهای مکتبی و مذهبی در قضاوت ها و کارهایش دخالت کنند. اگر انها محکم به مسوولیت خود عمل نکنند به ارمان خود خیانت کرده اند. وظیفه روشنفکر شناسایی خطاها و باز گویی گذشته تاریخ- پیش داوری ها در مورد دمکراسی و مردم فریبان و مبارزه با خرافات می باشد. او باید منافع نامشروعی که بر این عوامل تکیه می کنند تا مردم را مطیع خود کنند بر ملا و اشکار سازد. روشنفکر همیشه مابین تنهایی و وابستگی ایستاده است. روشنفکران حقیقت جو ی قرن بیستم اعتراف کردند که رزیم های فاشیست به زبان عقل و پیشرفت سخن گفتند ولی در همان حال اردوگاههای مرگ را اختراع کردند. به اعتقاد هورکمایر پس از فاجعه کشتار ارمنی ها توسط ترکیه و اشویتس و کوره های ادم سوزی در المان زندگی و پیشرفت بی معناست . حقیقت بی شک صداقت می خواهد.ادوارد سعید روشنفکر همواره روشنفکران را به اطاعت از بیان حقیقت می داند. روشنفکران حقیقت جو می توانند در خدمت جامعه بشری و نه یک نزاد یا جامعه خاص قرار گیرند. روشنفکر فردی است که در امور مربوط به منافع و مصالح عمومی جامعه دخالت می کند و نسبت به ان حساس است.روشنفکر همیشه ما بین تنهایی و وابستگی ایستاده است. او باید مقیای انسانی بزرگ تری را برای رنج های یک نزاد یا ملت مشخص قایل شود. روشنفکر حقیقی بر خلاف دکترنماها مانند شریعتی یک وجود سکو لار است. عقل می تواند مسیر حقیقت- عزت و سعادت را نشان دهد چون حقیقت برای همه و در هر جا حقیقت است. روشنفکران غرب پس از تحقق بخشیدن به برنامه اصلاحات دینی تلاش کردند حکومت جزمی کلیسا را زیر سوال ببرند و دین را از حکومت جدا سازند یا به عبارتی به عصر بلند رزه خدا در زمین پایان دادند. انها رابطه اسطوره و عقل را از هم جدا کردند. وجه اشتراک همه روشنفکران گرایش شدید ضد ایدیولوزیک انهاست. وظیفه اصلی روشنفکر بحث درباره جهانی شدن هست. درباره اجتناب ناپذیر بودن جهانی شدن . نتیجه ای که از جهانی شدن حاصل می شود حضور اگاهی ها و جهان بینی هاست. روشنفکران باید با تشویق مردم به مطالعه تاریخ و فلسفه در فکر واکسینه کردن ملت باشند. در دنیای امروز ثروت ملل مد نظر نیست. هر کس مواد مغزی بیشتری داشته باشد و استعداد بالا و بتواند فکر کند برنده است. روشنفکر ایرانی نباید منشا خانوادگی خود و تاریخ باستان و شاهنامه فردوسی را از یاد ببرد. روشنفکر کسی است که دنبال چند هدف باشد و برای رسیدن به اهداف خود فکر کند- قلم بزند و حتی تن به مبارزه دهد. روشنفکر باید پیام اور عصر بیداری و رنسانس باشد .
روشنفکران خیانت کار در ایران....
نقش تخریبی بعضی روشنفکران در ایران از زما نی اغاز می شود که انها سیاست روسیه کمونیست را در پیش گرفتند و حزب توده و افراد ان مانند احسان طبری در پی اجرای نقشه های شوم کمونیست بر امدند. ضربه ای که ملت ایران از این روشنفکران حزب توده و نوکران روسیه خورد این بود که ما را از هویت ملی و بومی خود دور کرد و احساسات میهن پرستی را در مردم کاهش دادند. در سال 1324 که روسها تصمیم گرفتند اذربایجان را از ایران جدا کنند روشنفکران خیانت کار حذب توده مانند پیشه وری یار و همکار انها بودند. با تاسف مردم ایران از حوادث مربوط به شکست کمونیسم درشوروی سابق درس عبرت نگرفته اند و در خارج از کشور گروهی وطن فروش در شبکه های ماهوارهای تبلیغ کمونیسم و برابری و ازادی می کنند. اینها همه نوکران روسیه هستند و مردم ما نباید فریب انها را بخورند. کتاب قلعه حیوانات اثر جرج ارول نمونه بارز دروغ گویی های سیاست کمونیستی را اشکار می کند.کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ از الکساندر سولزنستین تحقیق و مطالعه ای از زندان های مخوف استالین کمونیست و زندگی در اردوگاه های اجباری شوروی سابق به شمار می رود. این کتاب را حتما مطالعه کنید تا فریب کمونیستهای شبکه های ماهواره ای را نخورید. در تاریخ معاصر ایران هیچ مکتبی به اندازه کمونیسم روشنفکران ما را اسیر- درمانده و خالی از اندیشه و عمل نکرد. به طوری که شاعر بزرگ انها احمد شاملو حکیم ابوالقاسم فردوسی را ابوالقاسم ملنگ می نامد. توده ای ها اساس کار خود را خدمت به کمونیسم شوروی سابق قرار داده بودند در حالی که روشنفکر ایرانی باید دلبستگی واقعی به تاریخ و فرهنگ ایران داشته باشد و ریشه در خاک داشته باشد او باید بداند این کشور در طول چتد هزار سال چگونه هنوز سر پا مانده چه کسانی خدمت و چه کسانی خیانت به ایران کردند. روشنفکر ایرانی نباید با اهداف موثر معنوی این خاک بیگانه باشد.
منبع. قرن روشنفکران
خلاصه ای ازکتاب علت انحطاط ایران زمین..../ قومی را دیدم که گندم کشت کرده بودند چون محصول فراهم شد همه را اتش زدند. مولانا/
ایرانیان ملتی هستند که در دوره هایی از تاریخ خود از سر جهالت و نادانی و نداشتن خرد/عدم مطالعه تاریخ گذشته/ حاصل کشته خود را اتش می زدند.
در قسمت های قبل در مطلب چرا غرب پیش رفت و ایران عقب ماند خلاصه ای از افکار دکتر کاظم علمداری را در بیان علل عقب ماندگی ایرانیان ذکر کردیم. حال علل انحطاط ایران را از زمان استقرار صفویان ترک بررسی می کنیم. سقوط شاهنشاهی صفویان ترک نزاد به دنبال حمله محمود افغان نخستین حادثه تاریخی از نوع خود نبود. انحطاط و نابودی واقعی ایران از زمان فروپاشی امپراتوری ساسانیان و حمله اعراب به ایران اغاز شد. بعد از ان ورود غلامان ترک و به قدرت رسیدن انها مانند محمود غزنوی و خوارزمشاه ترک که باعث حمله مغول به ایران شدند و سلسله قاجاریه ترک که نسب انها به یکی از سرداران ترک چنگیز به نام قاجار نویان می رسید اغاز شد. با مهاجرت قبایل ترک و مغول دوره دیگری در تاریخ ایران اغاز شد و به ویزه با حمله مغولان خون خوار ایران زمین برای همیشه ابهت خود را از دست داد. ترکان و مغولان در مقایسه با ایرانیان در چنان مرتبه پایینی از فرهنگ و تمدن به سر می بردند که نیازی جدی به پایداری فرهنگی حس نشد. اغاز دوره انحطاط ایران با اوج زوال اندیشه هم زمان بود و زوال اندیشه تاریخی به عنوان بخشی از زوال اندیشه در ایران نوشته های تاریخی را از هر گونه تامل نظری خالی کرده بود. یکی دیگر از علل نابودی تمدن ایران که کمتر به ان اشاره شده است حمله افغانان وحشی به ایران بود که بی نهایت جنایت علیه مردم ایران مرتکب شدند اما در واقع امر سبب سقوط ایران رفاه و اسودگی مردم ایران و غفلت کارگذاران حکومتی و عیاشی های سلطان حسین ترک صفوی بود. از میان رفتن خصلت جنگ اوری و بی توجهی به اهمیت جنگ افزارها با غرق شدن مردم در رفاه و خوش گذرانی و بی بند و باری سلاطین ترک علت اصلی حمله افغانها به ایران و فروپاشی ایران زمین بود. یکی از نکته های پر اهمیت علل سقوط ایران بالا گرفتن تعصب دینی شاهان صفوی و دشمنی انها با سنی ها به ویزه افغانها بود. در زمان حمله افغان ها به ایران شیعیان کشتن سنی ها را واجب و تجاوز به زنهایشان را حلال می دانستند و سنی ها هم با حماقت کشتن و تجاوز به شیعیان را حلال می دانستند . این دو دستگی و تفرقه باعث جدایی و دشمنی میان خود مردم ایران و عدم اتحاد انها با هم شده بود به طوری که در حمله افغان ها به کرمان زرتشتی ها که همیشه مورد ازار و اذیت مسلمانان قرار می گرفتند یار و یاور افغان ها شدند. در دوره صفویان ترک شاه در راس هرم پتیارگی ایران قرار داشت . سر رشته همه تباهی ها به او ختم می شد و او نیز خود در واقع بر مرده ریگ پتیارگی پیشینیان تکیه زده و ان را به اوج رسانده بود. زان شاردن فرانسوی می نویسد اگر ترکان بر ایران حکومت نمی کردند و ایران در دست ارمنیان یا کسانی بود که انان را اتش پرست می نامند بود ایران دوباره شکوه گذشته خود را باز می یافت. سفیر سلطان عثمانی در دوره صفوی عامل انحطاط ایران را نبودن رجال بزرگ می داند. بزرگ ترین دشمن ایران دربار این کشور بود. یورش اقوام ترک اسیب های جدی به زیر ساخت اقتصاد کشاورزی ایران وارد کرد. چندان که برخی از مناطق ایران مانند سیستان به علت حمله تیمور لنگ ترک اهمیت خود را از دست دادند. زمینه های انحطاط ابتدا داخلی است . فرهنگ و تمدن زنده و زاینده نیازمند اگاهی قومی است و فر اورده ان نیز خود اگاهی ملی است. سهم خود ایرانیان در انحطاط ایران از همه عوامل دیگر بیشتر است چون هیچ قومی به اندازه ایرانیان استعداد های خود را تلف نمی کنند. زان شاردن می نویسد ایرانیان استعداد های خود را بیشتر از اقوام دیگر تباه می کنند/ قومی دیدم که گندم کشت کرده بودند چون به بار امد همه محصول را اتش زدند . مولانا/ .همه اتفاقاتی که به دنبال مرگ نادر افتاد تسلسلی از جنایات هولناک و برای بشریت تکان دهنده بود. شاهان با ریختن خون نزدیک ترین کسان خود به سلطنت رسیدند اما اندکی بعد خود نیز قربانی جنایت های مشابهی شدند . انگار سرنوشت ملت ایران این بود که ساکنان ان را به خاطر تبه کاری هایشان مجازات کند. نقش عامل اندیشه و خرافات در انحطاط ایران از دیگر عوامل اساسی تر است. در زمان فرمان روایی صفویان و قاجاریه ترک فساد در همه جا بسط می یافت . دربار خود کانون انتشار ان بود و فساد از راس هرم ساختار اجتماعی و سیاسی ایران در همه سطوح اجتماع جریان پیدا می کرد. هر بار که ایران مورد حمله قرار گرفته پیش از ان که از بیرون مورد تعرض واقع شود از درون دستخوش انحطاط جدی شده و زمینه فروپاشی ان اماده شده بود. عرفان و تصوف و ایین درویش زیستن هم فلج ذهنی ایرانی را به دنبال اورد و انان را از خرد گرایی و عقل گرایی دور کرد. از نظر انحطاط و عقب ماندگی مهاجرت اقوام ترک را می توان با حملات مغول مقایسه کرد که از پی امد های ظهور اسلام در منطقه بود و حمله مغول هم به دنبال استقرار قبایل ترک در ایران پیش امد. از دیگر علل عقب ماندگی ایران مهاجرت نخبگان ایرانی به کشورهای بیگانه و به خصوص هند بود که در زمان صفویان این مهاجرت ها شدت گرفت. نادر شاه هم ایران را از چنگال گرگ افغان های مغول نزاد ازاد کرد و خود عاقبت گرگ ملت ایران شد.
منبع. دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران- مولف جواد طباطبایی. نشر نگاه معاصر
موسیقی ایران باستان....
/موسیقی ملی هر کشور نماینده ترقی روح ان ملت است و اگر بخواهند استقلال کشوری را از او بگیرند اول موسیقی و ادبیات و هنر ان کشور را تسخیر می کنند....گل سر سبد برنامه گلها حبیب الله بدیعی/
در دورانی که بسیاری از اقوام و ملل بویی از فرهنگ و علم و ادب و موسیقی نبرده بودند در ایران بزرگان اهل ادب و سخن و موسیقی و شعر بسیار بودند. مانند باربد یکی از موسیقی دان های زمان خسرو پرویز- سرکیس- بامشاد نوازنده بزرگ دوره ساسانیان- رامتین سازنده و نوازنده یک نوع چنگ- فارابی – منصور زلزل- رودکی- ابن سینا- عبدلقادر مراغه ای- صفی الدین ارموی – قطب الدین منجم بزرگ شیرازی- و..را باید نام برد. پس از ورود اعراب به ایران بسیاری از فرهنگ عرب از جمله موسیقی تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفت که از این زمان به بعد موسیقی عربی از موسیقی ایرانی نشات گرفت. و ابتدا از سراسر عربستان گذشت سپس به شمال افریقا و اروپا راه پیدا کرد . به همین منظور موسیقی اسپانیا در اروپا به موسیقی ما از جهات بسیاری شبیه و در حال حاضر می بینیم که موسیقی عرب دارای الحان و نغمه هایی است که نام های ایرانی دارند مانند شور- ماهور- اصفهان- نوا- زیر- بم- زیر افکند – یگاه- سه گاه- راست و ...که همه موسیقی عرب سوسمار خور الهام گرفته از اقیانوس بی کران موسیقی اصیل و ملی ایرانی است و ساز هایی نظیر چنگ یا قانون- عود یا بر بط که در موسیقی عرب استفاده می گردد سازهای ایرانی هستند. در زمان حکومت مادها و 3000 سال قبل در ایران موسیقی با ستاره شناسی همراه بوده و در زمان هخامنشیان سه نوع موسیقی در ایران معمول بوده که عبارت بودند از موسیقی مذهبی- رزمی و بزمی. یکی از دستگاه های نشاط انگیز و پر بار موسیقی ایرانی که از عهد باستان به یاد گار مانده دستگاه ماهور و خسروانی است که روشنگر قدرت و عظمت این هنر ارزنده و شوق انگیز نیاکان ما می باشد. در قرون وسطی حتی تا قرن 13 میلادی که اصول و قواعد موسیقی شرقی با ترجمه کتاب های فارابی در اروپا انتشار یافت اروپاییان که هنوز پای بند موسیقی یونانیان بودند و ان سبک و روش را در کلیسا ها دنبال می کردند تنها موفقیتی که بدست اوردند موفق شدند 5 خط حامل را که هنوز هم متداول است ابداع نمایند اما از عهده ثبت و تدوین موسیقی ایرانی بر نیامدند . همان طور که در مطلب وبلاگ موسیقی در زمان ساسانیان ذکر شد بسیاری از اهنگ های ساخته عهد باستان که قسمتی از ان به نام 30 لحن باربد معروف است اهنگ ها و ردیف ها به واسطه نبودن خط نت و ثبت انها از بین رفت و قسمتی هم که باقی مانده به طور سینه به سینه برای ما به ارث رسیده که بیشترین سهم زحمت را برای حفظ و نگهداری و اشاعه ان ابتدا توسط علی اکبر خان نوازنده تار زما قاجاریه انجام داد و پس از او اقا میرزا عبدا... استاد سه تار و پدر احمد عبادی با تلاش فراوان موسیقی ایرانی را در 7 دستگاه شور- نوا- ماهور- همایون- سه گاه- چهار گاه- راست پنج گاه از خود به یاد گار گذاشت تا زمانی که علی نقی وزیری به صورت رسمی و رایج خط نت را از اروپا به ایران اورد و پس از تاسیس هنرستان عالی موسیقی شاگردان خود ابولحسن صبا و روح ا.. خالقی را با این پدیده جدید اشنا کرد تا این که بعدها داوود پیر نیا برنامه بزرگ گلها را تاسیس کرد .
منبع. مردان موسیقی سنتی و نوین ایران- جلد اول- تالیف حبیب ا... نصیری فر- انتشارات اتیه
سهم ايران در تمدن جهان
ايرانيان در كتابهاي تاريخ باستاني خود مانند (خداي نامگ وشاهنامه) كشف وترقي همه فنون وصنايع را به پادشاهان خود نسبت مي دهند گرچه پادشاهان مبتكر اين فنون و صنايع نبوده اند ولي اين پيشرفتها در دوره آنان صورت گرفته است. قدرت چشم گير تمدن ايران از چند نظر خيلي روشن است هنگامي كه درهزاره چهارم قبل از ميلاد ظروف سفالي منقوش درايران ساخته مي شد( درشهر سوخته سيستان و...) اروپا در توحش وبي خبري به سر مي برد. ايرانيان در اهلي كردن حيوانات وترويج نباتات كشاورزي وميوه هاي لذيذ وايجاد صنعت سفال سازي و سراميك -بافندگي -ريسندگي -قالي بافي -رنگرزي و صنعت ذوب فلزات و ميناكاري -زرگري واكتشاف مواد ساختماني مهم از قبيل آجر -ساروج -گچ - آهك و ساختن چرخ وارابه و... در جهان پيش قدم بوده اند .بسياري ازحيوانات ومحصولات كشاورزي اوليه از ايران به ساير نقاط جهان برده شده است مانند گوسفند وبز. اسب بومي ايران است كه اولين بار درايران اهلي شده واسب عربي متعلق به سرزمين ايران بوده كه پس از اسلام به عربستان راه يافت. اسپيت (يونجه) را ايرانيان به اروپا بردند و چينيها يونجه واسب را از ايران به چين بردند ودرآنجا كاشتند. شراب و انگور از ايران به چين برده شده است( تخت جمشيد 15 هزار هكتار باغ انگور داشته است). گل لاله – گل سرخ- ياسمن- درختان گردو – انجير- انار – هلو و داروهايي چون ترنجبين – شيرخشت – خشك انگبين و...همه از ايران به ساير نقاط جهان برده شد . ايرانيان درفن آبياري پيش قدم بوده اند . كاريز(قنات)اختراع ايرانيان است . دولاب يا چرخ آب كشي واستفاده ازچاه آب براي ايرانيان بوسيله نيروي باد و نيروي فشار آب از ايرانيان است. منشا آسيابهاي بادي از ايران است وآسيابهاي آبي از يونان. باغهاي ايراني مورد پسند همگان بود كه ان را پرديس يا باغ بهشت مي خواندند كه بعدها مظهر بهشت اعراب و تركان شد. اروپاييان در قرون وسطي باغهاي خود را به شيوه ايرانيان احداث مي كردند كه بعدها اعراب هم ازاين كار تقليد كردند. ايران كشور پيشتاز در صنعت سفال سازي و سراميك بوده است چون قديمي ترين قطعه هاي سفال درايران يافت شده اند. پروفسور پوپ دركتاب شاهكارهاي هنر ايران مي نويسد: كشاورزي و كوزه گري و بافندگي از فلات ايران اغاز شد . چرخ كوزه گري در ايران اختراع شد ويك انقلابي در صنعت سفال سازي وكوزه گري به وجود آورد. به عقيده دكتر گيرشمن درهيچ نقطه ديگر جهان نظير هنر نقاشي روي سفال همزمان با ظروف سفالين ايران يافت نشده است واين در اواسط هزاره سوم قبل از ميلاد يك نوع لعاب سبز وآبي يا زرد كم رنگ در شوش تهيه مي گرديد. اين لعاب يك رنگ فلزي بود كه بر روي ظروف مي پوشاندند وآن را در كوره مي نهادند.كاشيهاي لعابدار و شيشه را آشوريها بعدها از اهالي خوزستان اخذ كردند . يونانيها لعاب واقعي را تا عصر بطلمیوس درمصر نمي شناختند وبه آن لعاب پارتي مي گفتند. بنا به يك نوشته كهن چيني ، صنعت لعاب را چينيها از ايرانيان فراگرفتند.
صنعت ذوب فلزات
شمال و مركز و جنوب شرقي فلات ايران قديمي ترين مركز ذوب فلزات در جهان است اختراع آهن را از هيتي ها مي دانند در 4000 سال قبل اما درهزاره چهارم ق.م ابزار وآلات مسي قالب گيري شده در تپه سيلك وتپه گوي يافت شده است. شواهد نشان مي دهند معلومات مربوط به ذوب فلزات از ايران به ساير مراكز آسيا و آفريقا و اروپا رسيده است. يكي ديگر از اختراع ايرانيان دمهاي آهنگريست كه براي بالابردن حرارت كوره ازآنها استفاده مي كردند كه درجه حرارت كوره از 1200 تا 1600 درجه سانتي گراد بالا رفت . درهزاره دوم قبل از ميلاد تمام احتياجات فلزي سلسله هاي سومر وبابل از قلات ايران تامين مي شد ودرهزاره اول نيز تمام فلز مورد احتياج آشوريها از ايران وارد مي شد. آهن نيز مانند مس در فلات ايران يافت شده است. مصريها مركز اهن را از ارمنستان خوانده اند و كوره هاي ذوب آهن نزديك تبريز يافت شده اند از يك منبع چيني موسوم به كوكويااو چنين معلوم مي شود كه فولاد از ايران به چين وارد مي شده است . تكنيك نقش ونگار دادن روي فولاد به وجود اوردن فولاد سخت و نيرومند بايستي از ايران يا هند باشد.
اختراع فلز برنج
اختراع آلياژ برنج كه از ذوب كردن مس و روي بدست مي آيد بنا به قول زوسيوس كار يك ايراني است زوسيوس اين آلياژ را آلياژ زرد ايراني مي خواند. ابن سينا در طرز تهيه برنج مي گويد آن را از مس و توتيا (كالامين) مي سازند . لاوفر در سينو ايرانيكا متذكر مي شود كه روي براي اولين بار درايران استخراج شده است به اين دليل كه معادن روی در كرمان در قرن دهم ميلادي استخراج مي شده است ودر يك نوشته چيني كه آن را t’ov –shi تئوشي) خوانده اند استخراج روي به زمان ساسانيان درايران ذكر شده است. ايرانيان در ساختن سپيد روي مرداسنگ- زنگار- بوره- تنكال- شوره و نشادر هم پيشقدم بوده اند و بيشتراين نامهاي ايراني با سنگ معدن و فلز مربوطه به سراسر جهان رسيده است .به نظر دكتر استانلي اسميت تقريبا همه آلياژها و روش افزايش استحكام فلزات كه در قرن 19 ميلادي در اروپا معمول بود بيش از 4000 سال قبل در خاورميانه شناخته شده بود .
صنعت نساجي
ايرانيان در نساجي سرآمد گذشتگان بودند بنا به قول دكتر هانس وولف ايران قادر بود كه از منابع شرق وغرب خود در امر ريسندگي و بافندگي استفاده كند وآن را تغيير شكل دهد و با يك كار خودش منطبق وآن را كامل تر سازد.
تكنيك پارچه بافي درايران بسيار كهن است وبه عصر حجر مي رسد. در كاوشهاي باستان شناسي 1950 در غار كمربندي نزديك درياي مازندران يا كاسپين (كلمه خزر را به كار نبريم) ثابت كرد كه ايرانيان پشم گوسفند و بز را در همان دوره غارنشيني به صورت پارچه مي بافته اند. ديرينگي اين پارچه ها با آزمايش كربن 14 سني در حدود 6500 سال نشان داد. قدمت بعضي كارگاههاي نساجي درايران به 7000 سال پيش مي رسد. درشوش روي دو تبر مسین متعلق به اواخر هزاره چهارم قبل از ميلاد يك تكه پارچه به دست امده كه دلالت مي كند بر اينكه در آن زمان ريسندگي يكدست و خيلي ظريف معمول بود. و پارچه به صورت باز بافته مي شده است روي يك مهراستوانه ای شوش مربوط به 6000 سال پيش يك كارگاه نساجي ديده مي شود. وجود بافندگي كارگاهي درايران در هزاره سوم و دوم پيش از ميلاد از روي اكتشاف باستان شناسي در شوش به دست آمد. پارچه بافي با ماكوي منقوش درغرب ايران در 1000 سال قبل از ميلاد توسعه يافت و به صورت بافت دو پوده در آمد. دردوران مادها وهخامنشيان هم صنعت پارچه بافي ترقي زيادي كرد كه بهترين دليل آن لباس سربازان هخامنشي است كه روي كاشي هاي رنگي كشف شده در شوش نقش شده است . دستگاه پارچه بافي منقوش كه ازاختراعات ايرانيان است در قرن نوزدهم توسط ژاكارد به ليون برده شد ومكانيزه گرديد . بعضي مورخان اختراع كارگاههاي پارچه بافي را به چينيها نسبت داده اند حال آن كه پارچه هاي بافت ايران در زمان ساسانيان بهترين پارچه ها درجهان باستان بودند. دردوره سلجوقيان نيز ايرانيان چند نوع کارگاه نساجی اختراع کردند که از شرق تا چین واز غرب تا اسپانیا رسید ومورد تقلید واقع شد و عثمانیها در شهر بروسه واقع در آسیای صغیر کارخانه نساجی به سبک ایرانی بر پا کردند. یکی از بخشهای صنعت نساجی قالی بافی است قالیهای زمان هخامنشی که در پازیریک به دست آمده تقدم ایرانیان را دراین صنعت می رساند که بعدها ترکان قالیبافی را از ایرانیان یاد گرفتند.
صنعت ترصیع فلزات
صنعت ترصیع فلزات طلا و نقره و برنج از ایران است و سابقه ای بسیار کهن دارد این صنعت از ایران به بین النهرین و مصر و سوریه رسید
صنعت چرمسازی وتجلید
این صنعت را نیز ایرانیان در ایتالیا واروپا رواج دادند جلدهای کتاب که درایران ساخته می شد از نظر زیبایی و نرمی فوق العاده بود و به همین جهت در ونیز وسایر شهرهای ایتالیا مورد تقلید قرار گرفت. اجر از اختراع ایرانیان است وشاید گچ وآهک وساروج را اولین بار ایرانیان به کار برده باشند .
دانش معماری
سهم ایرانیان در صنعت معماری جهان بسیار قابل ملاحظه است . ایوان وگنبدی که برروی بنای چهار گوش ساخته می شود از هنرهای ایران است.به نقل از چرزیکوفسکی تمام اختصاصات اساسی ساختمانهای صلیب شکل که عصاره واقعی معماری بیزانس به شمار می رود از ایران سرچشمه گرفته و نخستین بار در ایران توسعه یافته است (نماد صلیب در ایران باستان متعلق به 9000 سال پیش است). قوس شکسته که بعدها در بناهای کوتیک اروپا به چشم می خورد هم از ایران است. میسو شوازی درکتاب تاریخ معماری جهان می نویسد که منشا اولین معماری مسیحی ازایران است. نفوذ معماری ایران در هندوستان و ارمنستان زیاد دیده می شود. احداث پیک سوار و پست از ایرانیان است . کاروان وکاروان سرا نیز از ابداع ایرانیان در زمان هخامنشیان است. دربازیها ایرانیان چوگان وشطرنج و نرد واستفاده از حیوانات شکاری برای شکار را درجهان رواج دادند. ایرانیان شطرنج را از هند آوردند ولی شطرنجی که به جهان عرضه شد با کلیه خصوصیاتش جنبه ایرانی دارد و موجب رواج آن در جهان ایرانیان بودند . درساختن آلات موسیقی می توان گفت که باربتووس و پاندورای یونانی در واقع همان بربط (یعنی سینه مرغابی) وتنبور ایرانی بود که در سراسر جهان ازچین تا اروپا رواج یافت و عود نیز از ایران به عربستان رفت واز آنجا تحت عنوان lute که از عود اخذ شده به اروپا رسید. رباب ساز دیگر ایرانیان است که مانند تنبور در کشورهای بسیاری رواج یافت . درچین به آن لپاپو می گویند و در کشورهای مغرب زمین همان ریل یا ربک است .ایرانیان درعلم و حکمت هم از ابتدا یکی از کشورهای پیشرفته بوده اند. اسکندر پس از حمله به تخت جمشید دستور داد کلیه نوشته های دینی و علمی ایران که در آنجا بود به یونانی ترجمه شود واصل آنها را از بین برد تا فرهنگ و تمدن ایرانی را نابود کرده باشد . همین امر سبب شد که بعد از حمله اسکندر به ایران جز قسمت ناچیزی از علم و فلسفه و حکمت به جا نماند. پس از آن در زمان اشکانیان و ساسانیان رنسانس ایران زمین آغاز شد تا اینکه با حمله اعراب و ترکان ایران ما ویران شد. خدای ایرانیان باستان اهورامزدا خدای عقل بودو مزدا یعنی مغز فکر آفرین وایزد مهر خدای نور و به کمک دو نیروی عقل ونور (عقل وتقوا) انسان می تواند به نور مطلق بپیوندد . زرتشت ریاضی دان، فیلسوف، شاعر واخترشناس در 3700 سال قبل بود. درگاتها همه جا از خرد پاک واهورایی می خواهد که با گفتار زبان بر دشمنانش چیره شود یعنی ایرانیان برای خرد و دانش محاوره و سخنرانی اهمیت خاصی قایل بودند.
نجوم واخترشناسی درایران
دراساتیر آمده که جم یا جمشید افسانه ای نخستین رصدخانه را در کوه دما یا دنباوند(دنا یا دماوند ) ساخت. ایرانیان نخستین ملتی بودند که ستارگان را رصد می کردند و برای رصد کردن رصدخانه ساختند و سال را به 12 ماه بخش کردند و برای هر ماه نامی جداگانه و برای هر روز هفته، نامی جداگانه پدید آوردند به طوری که سابقه گاه شماری در ایران تا 7000 سال می رسد. پس از آن اشو زرتشت ریاضی دان – اخترشناس – فیلسوف وشاعر ایران زمین در نیمروز سیستان اولین رصد خانه را با اصول مهندسی احداث کرد واین بنا اکنون در 40 کیلومتری شهر سوخته به نام دهانه غلامان نام دارد ./ البته این نظر دکتر غیاث ابادی می باشد و عده ای هم این بنا را متعلق به دوره هخامنشیان می دانند/ درجهان نخستین کسی که توانست سال را به وسیله کبیسه بیاراید و نوروز را در آغاز بهار قراردهد زرتشت پیامبر ایرانی بود . روز اول فروردین (لحظه تحویل سال) نقطه تقاطع دایره البروج با استوای آسمان واغاز اعتدال بهاری می باشد. به گفته پلین کهین در کتابخانه اسکندریه مصر حدود 800 مقاله به نام زرتشت ریاضیدان وجود داشته که بعدها در زمان حمله اعراب و توسط معاویه به آتش کشیده شد .رصدخانه زرتشت و رصد خانه خورشیدی هخامنشیان یا همان کعبه زرتشت یک رصد خانه دقیق برای سنجش گردش خورشید و نگهداشتن حساب سال وسال شماری و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول هر ماه بوده است دانش نجوم ایران باستان توسط اعراب و ترکان ومغولان نابود شد اما پس از اسلام اخترشناسان بزرگ ایران مانند خواجه نصیر توسی – ابوریحان بیرونی – خیام – قطب الدین شیرازی- جمشید کاشانی و ... یکه تاز دانش اخترشناسی در جهان شدند اما چون آثار این بزرگان به زبان عربی نوشته شده جهان غرب این دانشمندان را اخترشناسان عرب معرفی می کند نه ایرانی . درزمان قطب الدین شیرازی و در قرن پنجم زمان عضدالدوله دیلمی بزرگترین رصد خانه آن روز جهان در شیراز قرار داشته است که هیچ کس درحال حاضر جای این بنا را نمی داند . درقبل از حمله مغول به ایران شهر سمرقند رصدخانه بزرگی داشته و در زمان هولاکو به همت خواجه نصیر توسی بزرگترین رصد خانه آن روز جهان در مراغه ساخته شد . رصد خانه مراغه دارای 400 هزار جلد کتاب بود و دارای یک دانشگاه شبانه روزی بود که حتی از چین برای اموختن دانش به مراغه می امدند. پس از ویرانی این بنا رصدخانه دهلی در هند مطابق با اصول رصدخانه مراغه ساخته شد( به کتاب کاوش رصد خانه مراغه از دکتر پرویز ورجاوند رجوع شود). درزمینه شعر وادبیات باید ذکر شود که جهان با همه گستردگی ادبیات و هنر خود در برابر ارجمندی شعر پارسی سر تعظیم فرود می آورد ان گونه که در گزینش ده شاعر بزرگ جهان 5 شاعر از ایران (1-فردوسی 2- خیام 3- سعدی 4- حافظ 5- مولوی) و 5 شاعر دیگر از کل جهان انتخاب شده اند و فردوسی بزرگ از طرف یونسکو بزرگترین شاعر دنیا معرفی شده است.
در کاوشهای باستان شناسی شوش معلوم شد که ایرانیان در 4000 سال قبل اطلاعات زیادی درباره معادلات دو مجهولی به شکل ax+ bx = c داشته اند وهم چنین از جدول ضربی که بعدها توسط فیثاغورث نسبت داده شد اطلاع داشتند و قضیه معروف فیثاغورث می شناخته اند. درست است که بقراط پدر علم پزشکی است اما مبدا و منشا پزشکی یونان از ایران و مصر است. پارسیان زمان هخامنشی در مهندسی و شهرسازی و پل سازی مهارت زیادی داشتند . عده ای از نویسندگان یونانی فیثاغورث را شاگرد زرتشت سوم می دانند. دیگر اینکه مغان ایران سحر و جادو نمی کردند و سحر وجادو کار کلدانیان بود رایتزنشتاین معتقد است افلاتون در فلسفه خود تا حد زیادی مرهون زرتشت است وی نظرات آیزلر را در باره نفوذ ایران در فلسفه یونان تایید می کند .
نیلسون نویسنده تاریخ دین در یونان می نویسد دین زرتشت با خود افکار بزرگ و عمیقی آورد که با افکار یونانی مواجه شد نفوذ افکارایرانیان برافکار یونانیان خیلی زیاد است ولی راههای این نفوذ تاریک وغیر مستقیم است . سیسرون می نویسد ایرانیان مخالف پرستش بت و بت پرستی هستند . وقتی کوروش کبیر لیدیه و بابل را فتح کرد مردم را قتل عام نکرد واسیر وبرده نکرد ( به متن منشور کوروش در همین وبلاگ رجوع کنید) اما یونانیان به گفته خودشان هنگام فتح شهر تروا به هیچ کس از بزرگ و کوچک رحم نکردند واسکندر در هنگام فتح تخت جمشید دستور داد دست و پای مردان را قطع کنند . بابلیها وآشوریها از قتل عام شهرهای فتح شده لذتی شهوانی می بردند آنها هم مانند مغولان شهرها را با خاک یکسان می کردند و در زمین ان شهرها نمک می پاشیدند تا دیگر حتی درخت وسبزه هم درآن محل نروید . دکتر اچ . ای استیپلتون می نویسد: آن چه تا امروز شیمی جدید می خواندیم در واقع 900 سال پیش از عصر رابرت بویل و توسط زکریای رازی به وجود آمده است. درفیزیک محاسبات وزن مخصوص که توسط بیرونی و خازنی با اختراع دقیق ترین ترازوها انجام شده به قدری دقیق است که فقط در رقم سوم اعشار با محاسبات جدید تفاوت دارد. دکتر مارکس میرهوف به ما می گوید که افتخار علم مسلمین (منظور ایرانیان نه اعراب) دربحث نور است دراینجاست که قدرت ریاضی اشخاصی چون ابن هیثم و کمال الدین فارسی بیش از اقلیدس و بطلمیوس بود. پروفسور الدومیلی می نویسد: کتاب خوارزمی در جبر نه تنها اصطلاح جبر را معمول کرد بلکه معنی واقعی را به این علم بخشید. خیام ریاضیدان فیلسوف و شاعر که بزرگترین شاعر دنیا بعد از فردوسی محسوب می شود کاراصلی او تقویم جلالی زمان ملکشاه سلجوقی است که هر 3770 سال فقط یک روز خطا می کند وحل معادلات درجه دوم بود . خیام از تقاطع مقطهای مخروطی برای حل مسایل جبری استفاده کرد. اشکال مختلف معادلات درجه سوم را به نحوی طبقه بندی کرد وبرای هر یک راه حل هندسی یافت. جمشید غیاث الدین کاشانی کسر اعشاری را 160 سال قبل از استوین کشف کرد . پروفسور کندی می نویسد: علم مثلثات مسطح و کروی که در مدارس کنونی جهان تدریس می شود مطالب عمده آن نتیجه تحقیقات ایرانیان قرون وسطی می باشد. ابوریحان بیرونی – خازنی و کوشیاری دریافتند که جیب وظلل و سایر توابع مثلثاتی نه تنها بر قوسهای کروی بلکه زوایای کروی نیز مربوطند و همینها بودند که رابطه ای بین زوایا و اضلاع هر مثلث کروی ثابت کردند. درمورد گردش زمین به دور خورشید در قرن پنجم هجری ابوریحان می نویسد: من با استفاده از اسطرلابی که ابوسعید سنجری ساخته بود متوجه شدم این زمین است که به دور کاینات می گردد نه کاینات به دور زمین . وقتی سلطان سلیم عثمانی که خود کاملا تحت نفوذ تمدن ایرانی وزبان فارسی بود اروپا را تا نیمی تسخیر کرد در واقع این تمدن ایران بود که تمدن عربی را تسخیر می کرد . پروفسور آرنولد توین بی مورخ انگلیسی و نویسنده تاریخ تمدن می نویسد: شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی ترک هر دو پرورده یک تمدن مشترک ایرانی بودند. سلطان سلیم عثمانی به فارسی شعر می سرود و در دربارش زبان فارسی رواج داشت.
منبع: ویژه نامه هنر ومردم – بررسیهای تاریخی – مهرماه 1350 شمسی
منابعی برای مطالعات بیشتر در زمینه ایران باستان و تمدن اریاییها
1- کاوشهای باستان شناسی جلد 1 و2 و3
2- از زبان داریوش- خانم پروفسور هاید ماری کخ
3- ایران از آغاز تا اسلام- (گیرشمن)
4- ایران وترکان در زمان ساسانیان
5- ایران در زمان ساسانیان- (پروفسور آرتور کریستین سن)
6-اصل ونسب دینهای ایرانیان باستان- (دکتر عبدالعظیم رضایی )
7- کاوش رصدخانه مراغه-( دکتر پرویز ورجاوند)
8- دو قرن سکوت -(دکتر عبدالحسین زرین کوب)
9- حکومتی که برای جهان دستور می نوشت – دکتر ن – بختورتاش
10- سرزمین جاوید او2و3و4 از پروفسور گیرشمن
آداب و رسوم پارسیان باستان
اخلاق از نظر اوستا هومته – هوخته – هورشته یعنی اندیشه نیک- گفتار نیک و کردار نیک سه اصل اساسی را در دین زرتشت تشکیل می داد.
دروغ در ایران باستان گناهی نابخشودنی و در خور کیفر بود. فرشته راستی که در اوستا اوشتات Arshta خوانده می شود درفروردین یشت و در چند یسنا از آن نام برده شده است . گذشته از آن میترا یا مهر نیز حافظ پیمان و نگهبان راستی و عهدها و میثاقها دانسته شده است. پیروان زرتشتی هر روز در نمازهای خود می سرایند که : نیکبخت کسی است که خواستار بهترین راستی باشد. در اوستا در نکوهش دروغ و دروغگویان و خیانت در امانت سخن فراوان گفته شده و دروغگو را شریک اهریمن و دروغ را سرآغاز همه گناهان می داند. ویتنی فیلسوف آمریکایی می گوید: هیچ فلسفه و دستوری در جهان نمی تواند آموزنده تر و بهتر از سه اصل اساسی دین زرتشت باشد امشاسپندان که به معنی مقدسات جاودانی می باشند صفات اهورامزدا هستند و هر کدام مثل بهترین اخلاق درآیین مزدیسنا را مجسم می سازد.
1- وهومنه: اندیشه نیک یا بهمن
2- اشا وهیشتا: بهترین راستی وپاکی یا اردیبهشت
3- آرمئیتی: فروتنی وبردباری مقدس یا اسفندارمز
4- خشتره ویئریه :سلطنت آسمانی یا شهریور
5- هئورتات یا بلوغ و کمال ورسایی یا خرداد
6- امرتات یا بی مرگی و جاودانگی
لازم به ذکر است هفت سین سفره عید نوروز برگرفته از 7 امشاسپند بالا می باشد که هر ایرانی موظف بود در هر تحویل سال این موارد را به خاطر داشته باشد.
به گفته اوستا انسان در جامعه سه وظیفه مهم دارد: 1- دشمن خود را دوست خود گرداند 2- شخص پلید را پاکیزه سازد3- نادان را دانا گرداند
درمیان ایرانیان باستان رباخواری رایج نبود ولی پرداخت بدهی بسیار واجب بود. دردین زرتشتی بت پرستی و جادوگری وجود نداشت . ایرانیان باستان از مرگ هراسی نداشتند.
اخلاق ایرانیان در زمان هخامنشیان:
فیثاغورث حکیم یونانی درباره راست پرستی ایرانیان می گوید که آدمی تنها بوسیله راستگویی می تواند شبیه به خدا شود. هرودوت می گوید: در نزد پارسیان آب دهان انداختن جایز نیست. دو دوست چون در کوچه به یکدیگر برخوردند یکدیگر را می بوسند – پارسیان به همسایگان خود احترام می گذارند پارسیان پدر ومادر خود را نمی کشند . دروغگویی ننگین ترین عیب یک پارسی است بعد از دروغگویی بدهکاری شرم آورترین نقص است چون شخص بدهکار ناگزیر به دروغ گفتن است. مجسمه ساختن وبت پرستیدن در نزد پارسیان مرسوم نیست. پارسیان پرستش خداوند را بر قله کوههای بلند به جا می آورند. دوستی و وفاداری از صفات پارسیان است و داریوش کبیر به داشتن این صفات افتخار می ورزید. درایران باستان پادشاهان و حکمرانان مانند پادشاهان ایران پس از اسلام مستبد و دیکتاتور نبودند و رای خود را همواره با مشورت انجمنی از خردمندان به مورد اجرا می گذاشتند (پادشاهان مستبد ایران پس از اسلام محمود غزنوی – سلجوقیان – ایلخانان مغول و فرزندان آنها سلسله قاجاریه بودند که ایران واسلام را نابود کردند وهویت ایرانی نداشتند).
پارسیان به کشاورزی و دامپروری و کاشتن درختان وآباد کردن زمین واحداث قنات وآبیاری علاقه مند بودند . پارسیان سوارانی تربیت می کردند که برای جنگ جز قشون شوند وآنان سلاح برگرفته و به جنگ می رفتند .
گزنوفن در کوروش نامه می نویسد: ایرانیان باستان بر سر سفره غذا هیجان و هوسناکی از خود نشان نمی دادند در شوخ طبعی خود از هر اهانت ودشنام به یکدیگر خودداری می کردند . ایرانیان به فرزندان خود تقوی و فضیلت می آموختند . درایران باستان محل مدارس دور از بازار بود تا دروغ و مکر و حیله و دشنام و دغل بازی که شیوه رایج بازار بود به مدارس و بچه ها رسوخ نکند . کودکانی که با جرمهای دزدی- شیادی – افترا- هتک ناموس و دروغ گفتن آلوده می شدند کیفر می دیدند. به کودکان رسم اعتدال و قناعت و خویشتن داری در برابر گرسنگی را یاد می دادند . کودکان پارسی تا 16 سالگی تیراندازی و زوبین افکنی می آموختند. پس از آن تا 10 سال به عنوان نگهبان شهر و قلعه بودند. چون اشخاص به سن 50 سالگی می رسیدند دیگر از جنگ معاف بودند و خردمندان آنان در شهرها به کار داوری اختلافات عمومی و کاری که امروزه شوراهای حل اختلاف درشهرها انجام می دهند مشغول می شدند . درایران برای عروسی از والدین خود اجازه می گرفتند. کوروش کبیر گفته است: ایرانیان صفات نیک خود را با تمام ثروت شام و آشور برابر نمی کنند . استرابون می گوید: درایران باستان به پسران از 5 تا 24 سالگی تیراندازی – اسب سواری و راستگویی می آموزند . مربیان آنها مردمی پاکدامن ودرستکارند. غذای روزانه جوانان پس از ورزش نان – نان شیرینی ونمک وعسل است. استرابون می نویسد اشکانیان با اسیران خوش رفتار بودند (رفتار اعراب و مغولان را هم با اسیران ایرانی مطالعه کنید) و پناهندگان به خود را با آغوش باز می پذیرفتند و عهد و پیمان خود را نگاه می داشتند . استرابون می گوید: شاه همواره بر سفره غذا پایین تر از مادر خود می نشست. باز گوید که ایرانیان اگر قسمتی از بدنشان از لباس خارج باشد آن را بی شرمی می دانند و لباسی می پوشند که سراپای آنان را فراگیرد. پلوتارک می گوید پارتیها گیسوان را به رسم سکاها بلند و ژولیده می گذاشتند. مارسلن درباره ایرانیان زمان ساسانیان می گوید: ایرانیان در هنگام غذا خوردن هرگز سخن نمی گویند و به همدیگر نگاه نمی کنند. ایرانیان بسیار بر نفس تسلط دارند و می کوشند هرگونه بدی و زشتی را از خود دور کنند. ایرانیان قامت کشیده دارند .رنگشان زیتونی یا تیره است . ابروهای آنان قوسی است و ابروپیوست هستند. راه رفتنشان سنگین و باوقار است و بهترین جنگجویان هستند. پروکپ procope می نویسد:
ایرانیان قانونی وضع کرده اند که وقتی دشمن را شکست می دهند دست به کشتار مردم – آتش سوزی و هتک ناموس نزنند (تاریخ اعراب و مغولان را هم مطالعه کنید). ایرانیان هرگز مثل حیوانات پرخوری نمی کردند به خصوص درمجالس . در روزگار شاپور دوم ساسانی شاهنشاه موبد شهر استخر را به خاطر پرخوری وعدم خویشتن داری سرسفره غذا از کار برکنار کرد وگفت: هرکس سر سفره غذا در مجالس به خوراک آز ورزد واز یک تکه مرغ نمی گذرد چنین کسی چگونه می تواند از مال مردم در گذرد و خویشتن دار باشد.
فرزند پادشاه حق نداشت خون بریزد اگر چه قانون آن روا داشته بود (رفتارپسر صدام دیکتاتور عراق را با مردم مطالعه کنید) وحق تجاوز به جان و مال مردم را نداشت. پادشاهان ساسانی در بازدید از کشورهای دیگر هیچگاه هدایایی ازقبیل کنیز وغلام وبرده نمی گرفتند( تاریخ امپراتوران روم باستان و خلفای عرب را هم درایران مطالعه کنید). پادشاهان جویای حال مردم بودند و می کوشیدند که به رازهای پنهان و زندگی مردم سرزمین خود آگاه گردند به خصوص اردشیر بابکان . رسم پادشاهان ایران باستان این بود که خردمندترین و راستگوترین افراد را سفیر خود می کردند. اردشیر بابکان می گفت چه خونهای ناروایی که سفیر سبب ریختن آنها شده است. لازم به ذکر است که در حمله مغول به ایران که خوارزمشاه ، 450 نفر از بازرگانان مغول را به قتل رساند وخشم وانتقام چنگیز را برافروخت مهمترین عامل سفیران و وزیران بی لیاقت خوارزمشاه بودند.
منبع: مجله هنر ومردم – بررسیهای تاریخی – سال اول: شماره 5 و6
پيمان گواه گيران در عقد وعروسي درايران باستان
پيمان گواه گيران مراسمي بود كه درايران باستان موبد در هنگام خطابه عقد وازدواج خطاب به عروس وداماد مي گفت.
هردونفر را شادماني افزون باد. هميشه با فر وشكوه باشيد. به خوبي وخوشي به سربريد. درترقي وافزايش دانش باشيد. به كردار نيك سزاوار باشيد . نيك پندار باشيد . درگفتار نيكو باشيد ودركردار نيكي به جاي آوريد. از هر گونه انديشه بد دور بمانيد. از هرگونه بدگويي وغيبت بكاهاد. هرگونه بدكاري وپليدي بسوزاد. راستي پايدار باد. جادويي ودروغ سرنگون باد. به دين مزديسنا استوار باشيد. محبت داشته باشيد. با كردار نيك كسب مال وثروت كنيد. با بزرگان و خردمندان يكدل و راستگو و فرمانبردار باشيد . با پيران فروتن و نرم خو و خوشرو باشيد . غيبت نكنید . خشمگين نشويد. از براي شرم گناه نكنيد. حرص وآز مورزيد. ازچيزي بي خود دردمند واندوهگين مشويد. حسد مبريد. تكبر مكنيد. هوي وهوس مپروريد. مال كسان مبريد. از زن كسان پرهيز كن. از كوشش نيك خود برخوردار باش. يزدان ونيكان را بهره مند ساز. با غيبت كننده همراه مباش. با بدنام پيوند مكن. با نادان همكار وشريك مباش. با دشمنان به عدالت رفتار كن. با دوستان به ميل ايشان رفتار نما. با بيچارگان جنگ و پيكار مكن. در انجمن پخته گفتار باش و هر سخني را نگو. پيش شاهان وخردمندان سنجيده سخن گوي. مانند پدر نامور باش. با راستي كامياب وكامروا باش.
منبع: بررسيهاي تاريخي – هنر ومردم – سال اول، شماره 5 و6.
آرامگاه كوروش هخامنشي
محل قبر كوروش بر فراز آرامگاه
آرامگاه كوروش بزرگ بنيانگذار امپراتوري هخامنشيان مي باشد كه در سال 529 ق.م جسد رشيدترين و مهربان ترين سردار تاريخ شرق باستان درون آن نهاده شده است. بيرون بناي آرامگاه ساده ولي در عين حال بسيار با شكوه واز رخامهاي كوه پيكر مرمر نماي سفيدي كه از كوههاي شمالي سيوند 30كيلومتري جنوب جلگه پاسارگاد بدانجا آورده شده، تشكيل شده است . مساحت زير اين بنا 156 متر (متر 12×13) بوده از 6 رديف تخته سنگهاي بزرگ كه 6 طبقه يا 6 سكو را نمودار مي سازد، تشكيل يافته است . طبقه اول كه بلندترين طبقه باشد 70/1 متر بلندي دارد . طبقه دوم و سوم هركدام 1 متر و 3 طبقه وديگر هر كدام 55 سانتي متر بلندي دارد . روي هم رفته ارتفاع اين سكوها تا كف اتاق بالاي بنا 35/5 متر مي شود . ارتفاع خود بناي سنگي ارامگاه تا بالاي سقف بيش از 11 متر مي باشد . پهناي هر يك از سكوها نيم متر است . سقف بنا از خارج به صورت شيب بامي است وآب ان به دو طرف شمالي وجنوبي مي ريزد، ولي تكه سنگ راس اين هرم شكسته وافتاده واز بين رفته است . يك بناي سنگي هم كه كوچكتر از اين بناست در10 كيلومتري جنوب شرقي كازرون توسط پروفسور واندنبرگ باستان شناس پيدا شد كه آن را آرامگاه اجداد كوروش احتمال داده اند . تخته سنگهاي آرامگاه كوروش همانند ساير سنگ كاريهاي اين دودمان در تخت جمشيد و شوش و فيروزآباد بابست آهني دم چلچله ای به يكديگر مربوط مي شده است ولي مقداري از آنها را در قرنهاي نخستين ورود اعراب براي ربودن آهن وسربي كه روكش آنها بوده، برده و در نتيجه سنگها را سوراخ و ناقص ساخته اند كه جاي آنها در سنگ باقي مي باشد.
وضع دروني اتاق
اتاقي كه در بالاي سكوهاي سنگي قرار گرفته 5/3 متر درازا و 10/2 متر پهنا و 10/2 متر بلندي دارد. همه اطراف آن از سنگ است تنها يك در كوتاه باريك به ابعاد 30/1 × 30/1 متر دارد كه به سمت مغرب باز مي شود. غير از سنگ نبشته عربي كه سوره قرآن در آن نوشته شده به گفته مورخان يونانی چون استرابون – آريان و پلوتارك لوحه اي از سنگ قرار داشته كه روي آن نوشته شده بود :
اي انسان هر كه باشي وازهر جا كه مي آيي، منم كوروش كه براي پارسيان اين شاهنشاهي را بنيان گذاشت، بر من رشك نورز، تنها چيزي از من باقي مانده مشتي خاك است كه پيكر مرا در برگرفته.
اسكندر اولين كسي بود كه دستور داد درب اين اتاق را شكستند، وارد اين اتاق شد واين نوشته را خواند(كوروش بزرگ خود فيلسوف بود و مي دانست روزي اين امپراتوري تجزيه ونابود خواهدشد).
كوروش كبير كه بزرگترين امپراتوري تاريخ را تاسيس كرده بود سرانجام دريك حفره كوچك دفن شد واز آن همه جاه و جلال جز نام نيك با خود نبرد برعكس اسكندر – چنگيز مغول – سزار – فرعونها – هيتلر – صدام و... كه تا نسل بشر باقيست به آنها لعنت و نفرين ابدي مي فرستند.
پيدايش قبر كوروش و ملكه ايران زمين بر فراز سقف آرامگاه
سقف و قسمت زيرين آرامگاه از چهار رديف سنگ كه بر روي هم گذارده شده است تشكيل مي گردد
1: دو سنگ يك پارچه سقف اتاق
2: سنگ ضخيم ديگر روي اين دو سنگ يكپارچه سقف كه دو قبر در آن كشف شده است و به عنوان درب آن بوده است
3: سنگ ذوزنقه اي شكل (هرم مانند) كه سقف دو قبر را تشكيل ميداده به قطر نيم متر وطول 35/6 متر در چهار پارچه
برخي اشخاص ضخامت بيش از حد اين سقف را حمل براستحكام و زيبايي و شكوه بيشتر بنا مي كردند. ولي اين ابهام در سال 1338 هنگامي كه براي ريشه كن ساختن درخت انجير وحشي كه بر بالاي بام آرامگاه روييده و ريشه دوانيده بود اقدام مي شد روشن گرديد و معلوم شد كه در دل اين سنگها دو قبر بر فراز اتاقي ساخته اند. اين دو قبر بواسطه دهليزي باريك به عرض 35 سانتي متر و طول يك متر به همديگر مرتبط شده است. دو قبر پيدا شده يكي 1×2 متر وديگري 95/0 × 95/1 متر اندازه دارد ولي ارتفاع هر دو يكسان و 87 سانتي متر است . پيدايش اين دو قبر به اين صورت بود كه براي ريشه كن ساختن درخت انجير بالاي بام آرامگاه حفره اي كه ريشه درخت در آنجا بود پيدا شد كه از خاك پر شده بود. اين حفره دراثر شكستگي يك تكه از سنگ ذوزنقه اي شكل روي قبر ايجاد گشته بود و ضمن خاكبرداري مشاهده شد كه حفره نامبرده عميق و مربوط به شكاف اتفاقي سنگ نيست كه با خاك پر شده باشد. دو جسد يافت شده يكي كوروش ودیگری به احتمال زياد ملكه ان زمان كاسان دان مادر كمبوجيه بوده است. اين دو قبر راهي به خارج نداشت و سنگهاي سنگين روي آن كه چهار پايه است بابستهاي آهني دم چلچله اي به همديگر متصل شده بود تا جسد شاه و ملكه در جاي محفوظي به دوراز كفتارها و گرگهاي اسكندر و اعراب باشند . فرصت الدوله شيرازي درباره اين آرامگاه که به آن نام مادر سليمان داده بودند نوشته بود بالاي سقف آرامگاه مثلثي شكل و محل دفن مرده بوده كه در زمانهاي گذشته پشت بام را سوراخ كرده و سنگهايش را شكسته اند بعضي از اهالي آنجا از آن بالا رفته و آن دخمه را ديده اند . لازم به ذكر است كه در ايران باستان هم عمل موميايي براي اشخاص مهم انجام مي شده است . البته موميايي كردن فقط به خاطر اين بود تا جسد مرده با خاك – آب و آتش تماس حاصل نكند . استرابون در 40 سال ق.م مي زيسته به نقل از آريستوبولس نوشته است : قبركوروش در باغي ديده مي شود كه مثل برج كوچكي در ميان درختان مستور گشته - برج مذكور در بالا محكم است و در بالاي عمارت يك طبقه اي وقبر كه مدخل باريك دارد.... آريستوبولس گويد: به دستور اسكندر داخل مقبره شده قبر را كشف كرد اشيا عبارت بود از بستري از طلا – يك ميز – جامها و تابوتي از زر و لباسهاي زياد كه با سنگهاي گران قيمت زينت يافته بود. اما دفعه دوم كه اسكندر به سراغ مقبره آمد تمام چيزها را دزدان يا سربازان اسكندر برده بودند .
درجاي ديگر از قول آريستوبولس نقل شده كه : آرامگاه كوروش در وسط يكي از باغهاي شاهي واقع است كه آب فراواني دران جاري ميباشد. درختان زياد و سبزه و چمن آن را احاطه كرده است. اين مقبره به شكل برج مربع كم ارتفاعي است كه درختان كهن برآن سايه انداخته اند. درقسمت فوقاني اتاقي است كه تابوت كوروش درآن جاي دارد و سقف آن با سنگ پوشيده شده يك تخت، يك ميز وجامهايي كه در آن بايد به افتخار خدايان باده گساري كرد همه از طلاي ناب ساخته شده و در آنجا قرار دارند.
طشت بزرگ زريني براي شستشو و مقداري زياد لباسهاي گرانبهاي كوروش و جواهر نيز در آنجاست . مقبره در وسط باغهاي سلطنتي پاسارگاد واقع است واز هر طرف انبوه درختان و جويبارها و چمنهاي پرپشت برآن احاطه داشت . جسد كوروش را در تابوتي از زر گذارده و تابوت را روي ميزي كه پايه اش نيز از زر بود قرارداده وآن را با پارچه نفيس بابلي و قاليهاي ارغواني و رداي سلطنتي و لباسهاي مادي و جامه هاي رنگارنگ از ياقوت زرد با توقها و پارچه ها وزينتهايي از زر و سنگهاي گرانبها پوشيده بودند . پله هاي دروني به اتاقي كوچك كه متعلق به مغان بوده هدايت مي شد. خانواده اين مغها از زمان مرگ كوروش پاسبان قبيله بوده واين امتياز به انهااختصاص داشت. شاه همه روزه يك گوسفند و مقداري شراب به آنها مي داد وهر ماه يك اسب قرباني مي كردند . درهنگام حمله اسكندر به ايران دزدان يوناني مي خواستند جسد كوروش را بدزدند اما نتوانستند . آريستو بولس مامور شد باقيمانده اسكلت را جمع كرده در تابوت گذارد وآن را مرمت كند و پارچه اي روي آن بكشد. سپس درمقبره را با ديواري مسدود كردند ومهر اسكندر برآن زدند. سرپرسي سايكس افسر و مورخ انگليسي ازاين كه سه بار توفيق ديدار آرامگاه كوروش برايش ميسر شده است به خود افتخار مي كند ومي نويسد: من سه بار به زيارت اين آرامگاه رفته ام .ديدن آرامگاه اصلي كوروش پادشاه بزرگ وشاهنشاه عالم مزيت كوچكي نيست و من چقدرخوشبخت بوده ام كه به چنين افتخاري نايل شده ام و شك دارم كه آيا براي ما آرياييان هيچ بناي ديگري نيست كه زياده از آرامگاه بنيان گذار شاهنشاهي پارس وايران اهميت تاريخي داشته باشد .
منبع: مجله هنر ومردم – بررسيهاي تاريخي – ويژه نامه سال 1350.
تاریخچه درفش سرفراز کاویانی درایران
سلام ای خاک خوب مهربانی درفش سرفراز کاویانی
سلام ای گمشده در بودن خویش به یغما رفته آیین و کیش
سلام... سلام... سلام ای سرزمین آریایی
سلام ایران من که رفتی از یاد که بودی وقت خوبان خانه ما
سلام ای شهر خوب شهر آرش سیاوش را کجایی سوزد آتش - از ترانه های داریوش
از بررسی شاهنامه چنین بر می آید که روی هم رفته دو گونه درفش وجود داشته است. یکی درفش کاویانی یا شاهنشاهی که ویژه دستگاه شاه و دیگری درفش ویژه خاندانها بوده است.
1- درفش کاویانی:
درفش کاویانی همیشه درپیش سراپرده شاهی یا فرماندهی سپاه بوده است . هنگام پیشباز رسمی از فرستاده بیگانه یا یکی از سرکردگان ایرانی همیشه درفش را همراه سپاه می بردند. در بزمگاه شاهی و در نخجیرگاه درفش کاویانی برافراشته می شد. درفش همواره در دشت نبرد همراه سپاه و جای آن بیشتر درقلبگاه بوده است . درجنگها سپاهیان ایرانی چشم از آن برنمی داشتند و در زیر سایه آن برای کشور خود فیروزی می جستند. آنان اگر درفش را سرنگون می دیدند آن را نشانه شکست میدانستند . هرگاه دژ یا شهری را از دشمن می گرفتند درفش شاهنشاهی را بربالای آن می افراختند. درنبردها نمی گذاشتند که درفش همایون به دست دشمن افتد حتی اگر دستی که نگهدار آن بود از تن بریده می شد آن گاه درفش را به دندان می گرفتند وبادست دیگر تیغ می زدند . زمانی که سپاه آماده روان شدن به میدان جنگ بود درفش خجسته برافراشته می شد. نگهبان درفش کیانی همیشه سپهبد فرمانده سپاه بود که کفشی زرین به پا داشت و به فرمان همایون درفش را درآوردگاه داشت. پس از فیروزی در میدان نبرد، درفش بزرگی را بیرون می آوردند و کوس می زدند و سپاهیان جنگاور هورا می کشیدند.
2- درفش ویژه خاندانها:
به جز درفش کاویانی، شاهان، بزرگان و فرماندهان سپاه هر یک درفشی ویژه خود داشتند که آن را با نشانه هایی که شاید نشانه خاندان آنها بوده است می آراستند و هنگام نبرد آن را با خود همراه داشتند. درجنگهای تن به تن اگر پهلوانی فیروزی به دست می آورد درفش خویش را برمی افراشت تا سپاهیان آن را ببینند. درفش فیل پیکر از توس نوذر، درفش شیر پیکر به رنگ بنفش از گودرز کشوادگان ، درفش اژدها پیکر که شیر زرینی بر بالای نیزه آن است از رستم، درفش عقاب پیکرست که نام خداوند ان در شاهنامه به چشم نمی خورد.
زمانی که فریدون آهنگ نبرد ضحاک را کرد کاوه درفش کاویانی را که درفش همایون وخسروانی بود برافراشت
برافراشته کاویانی درفش
همایون همای خسروانی درفش
فریدون در پاسخ فرستاده سلم و تور گفت که آنان منوچهر را جز با سپاه و گرز و درفش کاویانی نخواهند دید و چون به دریاچه هامون رسیدند درفش کاویانی را پیش سپاه بردند. در نبرد رستم و سهراب و شاهنامه همواره اشاره به درفش کاویانی شده است . آن گاه سهراب پرسید آن سرا پرده زرد که درفشی درخشان به پیش آن افتاده و درفشهای گوناگونی به رنگ زرد و سرخ و بنفش گرداگردش زده اند و بر روی آن درفش پیکر گراز دارد و بر سرش ماه سیمین است از کیست؟ ... گودرز به توس گفت که کاوه آهنگر نیای من بوده و هم پس از آن درفشی است که پیکر ماه دارد که تنش لعل رنگ و زلفش سیاه رنگ است . این درفش بیژن گیو است . درفش دیگر که پیکر آن ببر است از گرد شیدوش است وآن درفش دیگر که پیکر گراز دارد از گرازه پهلوان دلیر است. درفش گاو میش از فرهاداست . درفشی که پیکرش گرگ است نشان گیو است. بنا به گفته پروفسور کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان پرچم ایران در روزگار باستان درفش کاویان نام داشت. معنی درفش کاویانی درفش شاهی است و کاویان از کلمه اوستایی kavi آمده است که به معنای شاهزاده و شاه است. در شاهنامه ذکر شده است که آهنگری کاوگ نام (کاوه آهنگر) پیش بند چرمین خود را بر نیزه کرد و باعث سرنگونی ضحاک شد . از آن زمان پیش بند کاوگ آهنگر درفش پادشاهان ایران شد و آن را به نام کاوگ، درفش کاویان نامیدند. این درفش از پوست پلنگ بود. که 8 ارش عرض و 12 ارش طول داشت . درفش کاویانی و تاج علامت شاهی بود و در میدان جنگ آن را به بهترین پهلوانان می سپردند
منبع: مجله هنر ومردم شماره 67
موسيقي در زمان ساسانيان
موسيقي يكي از اركان و مظاهر تمدن ايران در زمان ساسانيان بود. (درنوشته هاي پيشين يا آرشيو فروردین 1387 وبلاگ هم مطالبي در مورد موسيقي در ايران باستان ذكر شده است). دستگاهها و نواهايي كه در دربار خلفاي عباسي و بغداد ، رامشگران و خنياگران مي نواختند وامروزه در كشورهاي عربي همسايه رواج دارد همه از موسيقي ساسانيان اقتباس شده اند. نواها وآهنگها و دستگاههاي زمان خسروپرويز تا 400 سال پس از ساسانيان ،اساس كار موسيقيدانان دوره اسلامي بوده است. اعراب موسيقي را از ايرانيان آموختند و با تغييراتي در نواها موسيقي مخصوصي براي خود درست كردند ولي اصول علمي و روح واساس و گوشه هاي آن ايراني باقي ماند.( مگر مي شود در صحراهايي كه مردم آنجا دنبال موش و سوسمار بودند و در موقع تشنگي بول شتر را مي نوشيدند موسيقي وفرهنگ وهنر رشد پيدا كند). موسيقي اعراب دوره جاهليت محدود به آوازهايي بود كه براي تهييج و راهنمايي شترها به كار مي بردند . اعراب آلات واصطلاحات موسيقي را از ايرانيان فرا گرفتند و لغات چغانه و ناي وتنبور شاهد همين ادعاست. با مسلط شدن مسلمانان براسپانيا موسيقي ايراني حتي تا آن ديار رخنه كرد. منوچهري درقرن 11 ميلادي از يك اصطلاح موسيقي به نام راست صحبت كرده كه امروزه از موسيقي ايراني بر كنار و در موسيقي عرب ديده مي شود. آلت اصلي موسيقي كنوني اعراب عود وايرانيان تار است. درزمان ساسانيان چنگ آلت اساسي موسيقي را تشكيل مي داده است. درموسيقي ساسانيان نواها برحسب دوره تقسيم مي شدند كه آنها را دستگاه مي گفتند. هر دوره شامل يك پيش درآمد، يك آواز و يك رنگ بود . اكتاو شامل 17 پرده است هر دوره بيش از 9 يا 12 نت را شامل مي شود ولي انتخاب اين پرده ها در هر دوره مختلف مي شود. هردستگاه روش مخصوصي به خود را داشته و بستگي به نوعي احساسات رزمي ،شاد يا غمگين داشت. ژول روآنه مي گويد موسيقي زمان فارابي از حيث گام و فواصل همان بوده كه در همه جاي ايران بر روي سازهاي گوناگون نواخته مي شده و پس از تسلط عرب برايران به عربستان وعراق سرايت كرده و با ذوق آنها آميخته و پرداخته شده است .ژول روآنه ميگويد: موسيقي كشورهاي عربي قرن بيستم همان موسيقي زمان فارابي است كه فواصل اصلي آن پابرجا مانده وكوچكترين تغيير و تحولي درفواصل آن رخ نداده است. كارل آنجل ميگويد: به نظر مي ايد ايرانيها از زمانهاي باستان فاصله هاي كوچكتر از نيم پرده نيز در موسيقي خود به كار مي بردند. بعدها اعراب سازهاي ايراني را پذيرفتند ودستگاههاي موسيقي ايراني را تقليد كردند و قديمي ترين گامي كه در كتابهاي آنها ديده مي شود همان دستگاه قديمي گامهاي ايران است كه در ان يك هنگام داراي 17 قسمت بوده است .
آلات موسيقي ساسانيان
از زمانهاي بسيار كهن شيپور كه از مفرغ يا برنج ساخته مي شده از مهمترين آلات موسيقي ارتش ايران بوده است.(مجسمه زن تارزن متعلق به 7000 سال پيش در شوش يافت شده است) . مركز و كانون موسيقي درمجالس بزرگان و به خصوص در دربار بود . فردوسي بزرگ مي گويد: موسيقي از اركان مهم جشنها و ضيافتهاي پادشاهان و پهلوانان بوده است. مسعودي در مورج الذهب مي نويسد كه ايرانيان مخترع چنگ وقره ني و ني بوده اند. ابن خرداد به مي نويسد :ايرانيان باستان آواز خود را با چنگ و قره ني كه خود مخترع آن بودهاند تطبيق مي كرده اند. مردم خراسان آلت موسيقي مخصوصي به خود داشته اند كه داراي هفت سيم و به نام زنگ بوده است. شهر زوري مي نويسد عود را ايرانيان درزمان شاپور ذوالاكتاف( سوراخ كننده شانه هاي اعراب متجاوز) اختراع كرده اند كه پرده بندي آن نزد ايرانيان با گام و پاتيك فيثاغورث مطابقت داشته است. آلات موسيقي زمان ساسانيان عبارت بودند از :عدد- رود هندي – بربط- تاس- چنگ ائولي يا اندرواي- وندق دار – وين- باربد- چنگ- تنبور- تنبورمس- كنار- وين كنار- زنگ- ني – مار – دمبك- چمبار- زل- زنجير- تير –سپر- مشتك- رسن- ونجك –شيشك- كپيك و... درزمان ساسانيان زنان خواننده فراوان بودند و آنان كه صدايشان بلندتر وموزون تر بود مورد توجه بيشتر بودند. غلام خسروپرويز درباره موسيقي مي گويد: بهترين موسيقي آن است كه با التي كه داراي چندين سيم بوده وآهنگش مانند آواز باشد نواخته شود وآوازي كه گوشه ولحن آن مانند آلتي موسيقي باشد. ودلكش ترين موسيقي آن است كه با چنگ، خوب كوك شده وبا گيتار و ني، دستگاههاي اسپاهانيك (اصفهان) وآواز نهاوندیک (نهاوندي) و گوشه نو شاهپور يك (نيشابوري) نواخته شود.
موسيقيدانان زمان ساسانيان
اردشير بابكان موسيقي دانان را در طبقه مهمي قرارداد و بعداز آن بهرام گور وانوشيروان مقام موسيقيدانان را در اجتماع و جامعه ان روز بالا بردند.
موسيقي در زمان خسروپرويز به نهايت تكامل خود در آن زمان رسيد و موسيقيدانهايي مانند باربد و نكيسا (سركش) به وجود آمدند كه در خنياگري و رامشگري شهره آفاق بودند . خسرو حتي موقع شكار هم آنها را با خود مي برد. منوچهري از افراد ديگري به نام رامتين كه مخترع نوعي چنگ است و پامشاد نام مي برد. الحان و نواهاي دوره ساساني بسيار زياد بود كه دراينجا تعدادي را ذكر مي كنيم. آزادوار – پاليزبان- باخرز- سبزبهار- باروزنه- باغ سياوشان- رامشخوار- راه گل – راهوي – زاغ- شادباد- شاورد- كاسه گري – شباب- سپهبدان- بند شهريار- تخت اردشير – گنج گاو – گنج سوخته- سروستان- نوشين لبيعا- مهرگان بزرگ- گلزار و...
مشهورترين الحان دوره ساساني غير از 30 لحن باربد، الحان خسرواني است كه به نظر مي رسد سرودهاي رسمي مجلس شاهان ساساني بوده باشد. باربد نكيسا 30 لحن ديگر براي هر روز از سال تركيب كرده است. معروف ترين دستگاههاي زمان ساساني عبارت بودند از:ارايش خورشيد- آيين جمشيد- حقه كاووسي – باغ شيرين- رامش جان- كين سياوش – تخت طاقديس و شبديز.
از دستگاههاي 12 گانه كه فارابي نام مي برد بيشتر آنها موسيقي زمان ساسانيان است كه بعدها وارد موسيقي اعراب شد . عشاق – نوا- بوسليك- راست- اصفهان – زنگوله- دستگانه- كردانه- مجلس افروز- غزال و ...
منبع: مجله هنر ومردم- بررسيهاي تاريخي – نشريه ستاد بزرگ ارتشتاران – ارديبهشت 1346.