وظایف فیلسوف در دوره تحصلی
یکی از وظایف اصلی فلسفه از نظر اوگوست کنت رسیدن به وحدت یا ترکیب علوم است. از لحاظ تاریخی جامعه شناسی اخرین علمی بود که بر صحنه ظاهر شد. بدون شناخت قوانینی که در جامعه شناسی برای جامعه تنظیم شده است جامعه تجدید سازمان نمی یابد. بدون شناخت قوانین مربوط به انسان در جامعه نمی توانیم نوسازی و پیشرفت اجتماعی را به طرز موثر پیش ببریم و به انها برسیم. اوگوست کنت جامعه شناسی یا فیزیک اجتماعی را لازمه دیگر علوم پایه و اوج تکامل علم و خدمت خاص مرحله تحصلی به پیشرفت فکری انسان می داند. جامعه شناسی به طور کلی در واقع شامل ایستایی شناسی اجتماعی و پویایی شناسی اجتماعی هر دوست پیشرفت را به منزله تکامل تدریجی نظم می داند. باید به مونتسکیو ارج بنهیم که برای بررسی سیاست به عنوان علم واقعیتها نه علم اصول جزمی نخستین کوشش مستقیم بزرگ را به کار بست. مونتسکیو می گفت فیلسوف باید پدیده های انسانی را مستعد این بداند که تحت قانون در اید. نظر اوگوست کنت این است که جامعه در دوره ربانی فقط جامعه ای نظامی بود که برای پیروزی سازمان داده می شد. در دوره متافیزیک که دوره انتقال بود جامعه نیز مرحله انتقال را می گذراند. در دوره تحصلی جامعه با توجه به تولید سازمان می یابد و جامعه ای صلح طلب است که هدفش مصلحت عموم است. در دوره تحصلی یا صنعتی غریزه اجتماعی تحت تاثیر عوامل وحدت بخش علم و صنعت گرایش دارد که به طور کلی هیات عشق به انسانیت را بگیرد. چون جامعه صنعتی به سوی کمال رشد کند وحدت بشریت که شناخت علمی عمومی و صنعتی شدن تسهیل کننده ان است با هدایت نخبگان علمی به جامعه صلح طلبانه ای نایل خواهد شد که اختلافها در ان با بحث منطقی حل و فصل خواهد شد. شناخت قوانین مربوط به رفتار انسان شرط اصلی برنامه ریزی اجتماعی هوشمندانه و موثر است.
هستی بزرگ و دین انسانیت
اوگوست کنت عقیده راسخ داشت که جامعه را کسانی باید سازمان دهند که از شناخت واقعی برخوردارند . کنت هم مانند افلاتون اعتقادی به دمکراسی و مردم سالاری نداشت و می گفت از شهروندان نظام حکومتی تحصلی انتظار می رود اصولی را که نخبگان تحصلی مذهب یعنی دانشمندان و فیلسوفان عصر جدید گذاشته اند قبول کنند . این نخبگان باید در جامعه اموزش را زیر نظر بگذارند و افکار عمومی را بسازند و حکومت هم باید از این افراد به عنوان مشاور انتخاب کند . عالی ترین صورت زندگی اخلاقی از نظر کنت در عشق و خدمت به انسانیت خلاصه می شود. او چون خدا را یک موجود تخیلی و ساخته ذهن می دانست ناگزیر بود در جای دیگری سراغ معبود را بگیرد و عقیده داشت افراد فقط با وقف کردن خود به خدمت به انسانیت می توانند از خود پرستی فرا بگذارند و از انسانیت به عنوان یک هستی بزرگ و جاویدان صحبت می کرد.
منبع. تاریخ فلسفه جلد9- از من دوبیران تا سارتر- فردریک کاپلستون
تجزیه و مرگ تمدنها از دیدگاه پروفسور ارنولد توین بی
توین بی مورخ بزرگ انگلیسی عقیده دارد مطالعه تاریخ امپراتوری مصریان- هخامنشیان- ساسانیان و اعراب نشان می دهد این تمدنها حالت تولد- جوانی و انحلال و مرگ داشته اند. یک حالت متناوب در تاریخ جامعه های مذکور وجود دارد که ان را پتریفیکاسیون می نامند. بروز این حالت منجر به تجزیه و مرگ این جوامع گردید/مانند انحلال ساسانیان و پیروزی اعراب بر انها/ . به نظر توین بی هنگامی که دوره تجزیه یک جامعه اغاز می گردد طریقه متنوع روش زندگی و احساسات و خصلتهای انسانها به کلی تغییر می یابد. به جای هر یک از خصلتهای جامعه در دوره پیشرفت و سازندگی به دو خاصیت متضاد تبدیل می شود که یکی از انها پاسیف است یعنی مفعول بی اراده و بدون مقاومت و دیگری اکتیف یا فعالیت نام دارد. تاین بی به پاسیف تز و به اکتیو انتی تز می گوید. روان هر فرد بشری در امور مربوط به اجتماع که تاثیر در سرنوشت ان جامعه دارد سه خصلت از خود بروز می دهد. سلوک و رفتار- احساسات- روش زندگی
1-طریقه سلوک. در جامعه در حال پیشرفت و ترقی دو خصلت خلاقیت و تقلید و شبیه سازی دیده می شود و در جامعه از هم گسیخته در حال فروپاشی مانند وضعیت فعلی ایران خصلتهای بی قیدی و سهل انگاری- تنبلی- تن پروری- بی غیرتی- عدم علاقه به کار- اعتیاد-عیاشی و... در افراد ان جامعه دیده می شود.
2- احساسات. در یک جامعه در حال پیشرفت و ترقی مانند ملت زاپن شوق به پیشرفت و سازندگی در تمام امور- علاقه به علم و دانش و ورزش و هنر و موسیقی و...در جامعه دیده می شود و در جامعه در حال فروپاشی و تجزیه مانند وضعیت الان عراق بی ارادگی- نداشتن هدف- نا امیدی و اعتقاد به تقدیر جبر و سرنوشت- اضطراب- پریشانی- اقسردگی و خود کشی -بیماریهای روانی و...در جامعه فراوان دیده می شود.
3- طریقه زندگی. وقتی یک تمدن در حال فروپاشی هست وسعت دید و طرز فکر افراد ان جامعه از توجه به عالم کبیر یا ماکرو کوسم به عالم کوچک یا میکروکوسم تغییر می یابد. در این حالت در جامعه اعتقاد به ظهور اخر الزمان / مانند اواخر دوره ساسانیان و کناره گیری از دنیا / در ایران که بعد از حمله مغول گروهی از مردم که قدرت مقابله با انها نداشتند از واقعیتهای دنیا فرار می کردند و سوفی و درویش شدند/ . هر وقت در جامعه ظلم و ستم و بی عدالتی به نهایت خود می رسد و مردم قدرت مقابله با انها را ندارند مردم به اخرالزمان معتقد می شوند و در انتظار یک منجی هستند که انها را نجات دهد.
فوتو ریسم.
فوتورسیم عبارت است از اعتقاد به ظهور اخر الزمان و نشستن در انتظار اخرت و منجی غیبی. در واقع این اعتقاد در دوره پیری و مرگ تمدنها دیده می شود/ مانند یهودیان که قبل از ظهور مسیح زیر یوغ بردگی امپراتوری روم بودند و عیسی مسیح را منجی خود دیدند و به او گرویدند/. افراد نا امید این جوامع با این اعتقاد دست از تلاش و کوشش بر می دارند و منتظر یک ناجی هستند تا انها را نجات دهد.
دتاشمان یا کناره گیری و ترک دنیا خصلت جامعه از هم گسیخته و مرگ تمدن هست. دتاشمان عقب نشینی افراد جامعه از مبارزه با مشکلات و حاکمان جبار است و پناه اوردن به خلوت تنهایی و در خود فرو رفتن و دنیا را خوار و بی ارزش حساب کردن. بعد از حمله اعراب و مغولان خون خوار به ایران مردم ایران که جان و مال و ناموس و سرزمین خود را از دست داده بودند چنان از این وضعیت نا امید و درمانده شده بودند که عده ای از شهرها فرار می کردند و در معابد یا کوهها زندگی می کردند و اندیشه تصوف و صوفی شدن و درویش و بی ارزش شمردن زندگی و لذات دنیا از همین جا پیدا شد. حمله عرب و مغول چنان مردم ما را در نا امیدی و افسردگی شدید فرو برد که عده ای مانند خیام و حافظ شیراز از دنیا کناره می گرفتند و با نوشیدن شراب و مستی می خواستند از واقعیتها و ظلم بزرگی که به مردم شده بود فرار کنند و خود را به بی خبری و نیستی و مستی می زدند که اندیشه تصوف یا کناره گیری از دنیایی که حاکمان ان مغولان و ترکان و اعراب خون خوار بودند از همین جا پیدا شد.
اعتقاد به جبر و سرنوشت.
در جامعه ای که رو به انحطاط و نابودی می رود مردم ان نا امید شده و چون فکر می کنند از دست انها کاری ساخته نیست تسلیم حوادث تلخ روزگار می شوند و خود را به دست بی رحم تقدیر می سپارند/ مانند جوانان معتادی که به جای این که همت کنند و با اعتیاد مبارزه کنند تسلیم سرنوشت تلخ خود می گردند/ . حس تقدیری شدن و اعتقاد به سرنوشت کور متضمن بی ارادگی و فقدان هدف و سپردن امور به قضا و قدر و قرار دادن خود در معرض امواج حوادث روزگار است و یکی از درد ناکترین محنتهای روان است که نصیب مردان و زنانی می شود که در دوره مرگ تمدن یا انحطاط جامعه زندگی می کنند. معتقدین به تسلیم و اهل تقدیر احساس می کنند کلیه امور دنیا تابع حکو شانس و داشتن پیشانی است. اعتقاد به سرنوشت مانند اعتیاد به تریاک برای جوامعه بشری بسیار خطرناک است .
منبع. فلسفه نوین تاریخ- ترجمه دکتر بها الدین پازارگاد- تهران- 1334